کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

دكتر يوسف قرضاوي

اصول اساسي تقريب بين مذاهب

ترجمه : سيد محمد داوود علوي

23 شهريور 1389 ساعت 16:24

دشمنان اسلام مي‌خواهند با حيله و نيرنگ جمع هماهنگ امت اسلامي را متفرق سازند و وحدت و اجتماع آنان را از هم بگسلند تا در نتيجه ايشان را تضعيف و غلبه بر آنان را آسان كنند.


اشاره؛
اين مقاله [1]از اصول اساسي تقريب ميان امتي سخن مي‌گويد كه خداوند آنان را بهترين امت و در جايگاه استادي بشر قرار داده است:‌ « وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا ».[. بقره،۱۴۲] .[. بقره،۱۴۲] خداوند امت اسلامي را بر مبناي داشتن عقيده و قبله واحد يكي قرار داده است. بر اين اساس خداوند آنان را از کنار گذاشتن راه پروردگار و توجه به راه‌هاي بشري برحذر داشته است: « و ان هذا صراطي مستقيما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله ذلكم وصاكم به لعلكم تتقون».[ انعام، ۱۵۳]

تجربه نشان داده است، دشمنان اسلام مي‌خواهند با حيله و نيرنگ جمع هماهنگ امت اسلامي را متفرق سازند و وحدت و اجتماع آنان را از هم بگسلند تا در نتيجه ايشان را تضعيف و غلبه بر آنان را آسان كنند. امروز اين سياست را همانند آفتاب روشن مي‌بينيم. شعار استعمار از گذشته اين بوده: «اختلاف بينداز و حكومت كن». و همچنان استعمار جديد و دشمنان اسلام در شرق و غرب عالم، با شيوه‌هاي گوناگون براي ايجاد جدايي ميان صاحبان قبله واحد تلاش مي‌کنند. يکي از راه‌هاي پديد آوردن اختلاف در بين مسلمانان، زنده كردن اختلافات گذشته و ايجاد نزاع‌هاي جديد و شعله ور نمودن اختلافات مذهبي، مخصوصا ميان شيعه و سني است. اگر در جايي زمينه چنين اختلاف‌هايي نباشد، دشمن در پي ايجاد اختلافات ديگر، مثل اختلاف ظاهر گرايي و صوفي‌گري، تجدد گرايي و سنت گرايي است.

مبلغان مخلص و انديشمندان صادق بايد متوجه حيله‌هاي دشمنان باشند و راه را بر آنان ببندند و بر محورهاي اتحاد و امت اسلامي تأکيد ورزند و با سلاح‌هاي خويش سينه دشمن را نشانه بگيرند و پيوند برادري ميان مسلمانان و اتحاد اسلامي را تقويت کنند. در حالي‌که کفار بر باطل شان متحدند و با همديگر رابطه دوستانه دارند، چقدر زشت و نا پسند است که مسلمانان از هم دور باشند و همديگر را دشمن بدارند. اين همان چيزي است كه قرآن امت اسلامي را از آن بر حذر داشته است: « والذين كفروا بعضهم اولياء بعض الا تفعلوه تكن فتنةٌ في الارض و فسادٌ كبيرٌ[انفال،۷۳]»؛ بدين جهت اشتراك در« سمينار تقريب مذاهب» را پذيرفتم و اين مقاله را براي تبيين اصول اساسي نظري و كاربردي تقريب مطلوب ارايه مي‌کنم. اميدوارم خداوند آن را نافع قرار دهد و امت ما را بر محور هدايت، تقوا، دوستي و انجام کار‌هاي پسنديده جمع كند.

ضرورت و لزوم وحدت مسلمانان
امت اسلامي، امتي است كه خدا،‌ قرآن، پيامبر، قبله، شريعت و آداب مشترك دارند. خداوند امت اسلامي را به اتحاد و انسجام دستور داده و از اختلاف و تشتت برحذر داشته است؛ چنان‌كه مي‌فرمايد: « واعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا»[آل‌عمران،۱۰۳] و نيز به آنچه موجب اتحاد كلمه و‌ اجتماع صفوف آنان مي‌شود، آگاه ساخته است، و آن همان دعوت به کارهاي خير، امر به معروف و نهي از منکر است: « ولتكن منكم امة يدعون الی الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون»[آل‌عمران،۱۰۴] و همچنين ازآنچه باعث هلاكت امت‌هاي پيشين شده است، برحذر داشته و فرموده است: «و لا تكونوا كا لذين تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جاءهم البينات و اولئك لهم عذاب عظيم»[آل عمران،۱۰۵]. و آيات ديگري كه مؤمنان را برادر همديگر[حجرات،۱۰] خوانده اند و اشاره به مسأله اتحاد دارند.

پيامبر گرامي اسلام نيز امت را به ارتباط، همياري و دوستي با همديگر فرا خوانده است؛ چنان‌كه فرموده است: «مؤمن با مؤمن ديگر همانند بافتي است كه همديگر را محكم مي‌كند.»، «مؤمنان در دوستي و همدردي و همياري همانند بدن واحدند، اگر عضوي ناراحت باشد همه اعضا ناراحتند»[۲]، «بر همديگر خشم نگيريد، پشت نكنيد و حسد نورزيد. با بندگان خدا برادر باشيد چنان‌كه خدا به شما دستور داده است.‌ بر هيچ مسلماني جائز نيست با برادرش بيش از سه روز قهر كند[۳]» و « اختلاف نورزيد كه گذشتگان شما به واسطه اختلاف نابود شدند. [۴]».

تمامي اين روايات و روايات ديگر بر ضرورت وحدت امت اسلامي تأکيد مي‌ورزند و يکپارچگي را لازم مي‌دانند؛ پس اتحاد امت اسلامي از ديدگاه دين، مخصوصاً در عصر حاضر، ضروري و واجب است.

حديث افتراق امت بر هفتادو سه فرقه
حديثي به نام «حديث افتراق امت اسلامي به هفتادو سه فرقه» در كتاب‌هاي روايي، اعتقادي و فرق و مذاهب مشهور شده است. طبق اين حديث، مسلمانان به هفتادو سه گروه منشعب مي‌شوند که به جز يک گروه ديگران در آتش اند. ظاهر اين حديث مي‌رساند که اختلاف در ميان امت اسلامي يک پديده گريز نا پذير است. اين حديث باعث آشفتگي وحدت ضروري مي‌شود؛ از اين رو سزاوار است حديث يادشده را از جهت سند و محتوا مورد بحث و ارزيابي قرار دهيم.

ارزش سندي
۱. اين حديث با اين‌که از موضوع مهمي سخن مي‌گويد در هيچ کدام از صحيح مسلم و بخاري نيامده است، اين مي‌رساند که اين روايت با شرائط شيخين صحيح نيست.

۲. در برخي از روايات، مانند حديث ابوهريره كه ابو داوود، ترمذي و ابن ماجه و... نقل كرده اند[۵]، قسمت آخر حديث « ان الفرق كلها في النار الا واحده» نيامده است؛ بلکه تنها تعداد فرقه‌ها ذكر شده است.

حديث را ترمذي و ابن حبان و حاكم صحيح دانسته اند؛ ولي در اين روايات محمد بن عمرو بن علقمه بن وقاص ليثي قرار دارد،‌ كساني‌كه ترجمه او را در کتاب«تهذيب الكمال» ديده اند مي‌دانند كه در مورد ضبط و حفظ او بسيار سخن گفته شده است. هيچ كس به طور مطلق او را توثيق نكرده است، تنها او را بر ضعيف‌تر از وي ترجيح داده‌اند؛ از اين رو حافظ در «تقريب» مي‌گويد: «او راستگوي خيالاتي است» و صدق به تنهايي كفايت از ضبط نمي‌كند تا چه رسد که وهمگرايي نيز به ضابط نبودن افزوده شود؛ ولي ترمذي، حاکم و ابن حبان اهل تسامح در احاديث اند به خصوص حاکم که در تصحيح روايات وسيع النظر است او اين حديث را طبق شرط مسلم از آن رو صحيح مي‌داند که در سند روايت محمد ابن عمر است ذهبي استدلال او را رد کرده، مي‌گويد: مسلم روايت او را در صورتي صحيح مي‌شمارد که همراه ديگري باشد.

علاوه براين که در روايت ابي هريره زياده ذيل حديث (کلها في النار الاّ واحده) وجود ندارد. روايت ياد شده هرچند از طريق کساني مانند عبدالله بن عمر، معاويه و عوف بن مالک نقل شده است؛ ولي سند تمام آن‌ها ضعيف است.

اشكال جديي كه در مورد حتميت افتراق امت به هفتادو سه فرقه، رسيدن تعداد فرقه‌هاي اسلامي به بيشتر از يهود و نصارا و اهل نجات بودن تنها يک فرقه هست اين است كه در اين فرض هر فرقه مدعي مي‌شود كه فقط او فرقه ناجيه و ديگر فرقه‌ها بر هلاكت است. چنين باوري مايه شماتت و سرزنش ديگر فرقه‌هاي اسلامي و در نتيجه تضعيف همه مسلمانان و تقويت دشمنان اسلام مي‌شود؛ از اين رو علامه ابن وزير اين حديث، مخصوصا زياديي را که باعث شده است مسلمين همديگر را تکفير کنند، نمي‌پذيرد. او درباره زيادي آخر حديث مي‌گويد: «مبادا، کلها هالک الا واحده، شما را فريب دهد؛ زيرا اين زيادي درست نيست،‌ ممكن است دسيسه ملحدين باشد». باز هم ايشان در كتاب «العواصم القواصم» مي‌گويد:« ابن حزم اين روايت را ساختگي مي‌داند.»[۵]

برخي از علماي گذشته و معاصر سند حديث يا متن آن را نپذيرفته‌اند. ابو محمد بن حزم كساني را كه به سبب اختلاف در اعتقادات به استناد اين روايت همديگر را تكفير مي‌كنند، سرزنش مي‌كند. محمد ابراهيم، امام يمني كه جامع معقول و منقول است، در ضمن طرح احاديثي كه معاويه روايت كرده است، از جمله همين روايت مي‌گويد: «در سند اين روايت ناصبي وجود دارد و روايت وي درست نيست». حافظ بن كثير در تفسير آيه « او يلبسكم شيعا و يذيق بعضكم بأس بعض» اين روايت را ‌آورده؛ اما آن را توصيف به صحت و حسن نکرده است. امام شوكاني پس از نقل سخن ابن كثير در اين باره مي‌گويد: «اما جمله كلها في النار الا واحده»، گروهي آن را ضعيف شمرده و عده اي نيزآن را مجعول دانسته است.

ارزش محتوايي
بر فرضي که سند حديث درست باشد، چنين تعدد و افتراقي مسأله هميشگي و دائمي نيست. براي راست بودن حديث، پديد آمدن هفتادو سه فرقه در يکي از زمان‌هاي گذشته، حال و آينده كافي است؛ چنان‌كه برخي از اين فرقه‌ها به وجود آمده، سپس منقرض شده و هرگز ادامه حيات نداده‌اند. از طرفي روايت خود دلالت مي‌كند كه همه اين فرقه‌ها جزئي از امت پيامبر (ص) اند؛ زيرا حضرت فرموده است: « تفترق امتي»؛ به اين معنا كه آن فرقه‌ها با وجود داشتن انحراف، از ملت اسلام خارج نشده اند؛ چنان‌كه امام خطابي در معالم السنن مي‌گويد: اين جمله دلالت دارد به اين‌كه فرقه‌ها از دين خارج نيستند؛ زيرا پيامبر(ص) آنان را از امت خود دانسته است.

از سوي ديگر «در آتش بودن فرقه‌ها» به معناي خلود در آتش نيست؛ آن گونه که کفار هميشه در آن مي‌مانند؛ بلكه فرقه‌هاي اسلامي همانند گناهكاران وارد آتش مي‌شوند و سر انجام از آن نجات مي‌يابند. 

توجه به مشکلات جهان اسلام
چيزي كه بيشتر مردم را در چاه اختلاف مي‌اندازد و آنان را از اتحاد و ائتلاف دور مي‌كند توجه نداشتن به مصيبت‌ها و داشتن آرزوهاي بزرگ آنان است. وقتي از مشكلات بزرگ غافل شويم وارد مسائل كوچك خواهيم شد و چه بسا به خاطر مسائل ناچيز همديگر را به قتل مي‌رسانيم.

هيچ چيزي همانند مشكلات و گرفتاريها و توجه به دشمن مشترك انسانها را گرد هم جمع نمي كند. احمد شوقي چه نيكو گفته است: « گرفتاريها گرفتاران را متحد مي كند». وارد كردن امت اسلام به درياي جدل در باره مسائل فرعي فقهي يا مسائل حاشيه‌اي اعتقادي، خيانت به امت اسلامي است. مسائلي که گذشتگان درباره آن نزاع کردند و مسلمانان امروز، هيچ اميدي به اتفاق امت اسلامي ندارند. چنانچه ما نيز مشكلات و گرفتاري‌ها و مصيبت‌هاي امت اسلامي را فراموش کنيم، عامل يا جزئي از عوامل پديد آمدن آن مصيبتها هستيم. اين نزاع ها بسيار جزئي است و درگيري بر سر آنها در شأن امت اسلامي نيست؛ همانگونه كه وقتي مردي عراقي از ابن عمر در مورد «خون پشه‌اي» که در حال احرام کشته مي‌شود، پرسيد‌ ابن عمر او را از تعمق در اين مسائل ريز سرزنش کرد؛ در حالي‌که آنان از مسائل مهمي چون حمايت از امام حسين(ع) دست كشيدند تا امام را به شهادت رساندند.[۶]

محكوم كردن مسلمانان و زشت سخن گفتن با آنان به خاطر مسائلي كه صورتهاي متفاوت مي­پذيرند و تفاسيري متعدد قبول مي‌كنند خيانت به امت اسلامي است و خيانت از تير برنده تر است؛ دليل خيانت بودن اين قبيل رفتارها اين است که اين گونه مسائل از امور اجتهادي‌اند و اجتهاد بر سهولت و وسعت دين دلالت مي­كند؛ کسي که با عمل به اجتهاد به واقع برسد نزد خداوتد پاداش دارد و چنانچه خطا کند معذور و عذر وي پذيرفته است. از اين رو بر مبلغان و انديشمندان اسلامي واجب است كه همه مسلمانان را به مصيبت‌هاي بزرگ امت اسلامي توجه دهند و ديدگاه‌ها و عقل‌ها و دل‌هاي آنان را نسبت به ضرورت مقابله با مشكلات واقعي آشنا کنند تا هر فرد تلاش جدي نمايد که قسمتي از مشكلات را بر عهده گيرد، با اين عمل مشكلات سنگين بر افراد زيادي توزيع مي­شوند و در نتيجه قيام براي رفع آن آسان است.

دنياي امروز، با وجود تفاوت­هاي ديني،‌ اعتقادي، طبقاتي، زباني،‌ ملي و سياسي در تمام زمينه‌ها به همديگر نزديك مي‌شوند. مذاهب مسيحي كه به اديان متفاوت و دور از هم شبيه تراند تا مذاهبي از يک دين، به همديگر نزديك مي‌شوند و همکاري دارند. حتي يهوديت و نصرانيت، با وجود عداوت تاريخيي که با هم دارند به همديگر نزديك شده و در زمينه‌هاي مختلف همكاري مي‌كنند؛ به گونه اي که واتيكان سند مشهورش را نسبت به تبرئه يهود از خون مسيح، صادر كرد.

با وجود اختلاف ايدئولوژيکي دو ابر قدرت ( امريكا و اتحاد جماهير شوروي) نزديکي آن­ها را در تفاهم سياسي مشاهده كرديم. و همين طور نزديكي امريكا و چين را.

در کشورهاي اروپايي كه جنگ­ها و در گيري­ها و اختلافات قومي،‌ منطقه اي،‌ سياسي و ايدئولوژيكي آنان را متلاشي كرده بود، امروز به همديگر نزديك مي­شوند؛ به گونه‌اي كه احتمال دارد كشور واحدي تشكيل دهند كه در آن مرز وجود نداشته باشد. همه اين‌ها را با چشم سر مي‌بينيم. بر عکس حرکت‌هاي متحدانه کفار، مسلمانان را مشاهده مي‌كنيم كه از هم دورتر مي‌شوند و از همديگر دوري مي‌جويند؛ بلكه برخي برخي ديگر را مي‌كشند.

فرزندان مسلمانان در گوشه و كنار جهان از گرسنگي و بيماري و ناداني مي­ميرند، خرافات گسترش مي‌يابند و آنان در معرض گرايش به كفر و نصرانيت و گمراهي قرار مي­گيرند. ما چگونه به اين امور اهميت ندهيم و براي نجات آنان تلاش نورزيم؛ در حالي که اگر كسي به امور مسلمين اهميت ندهد مسلمان نيست.

امت اسلام آنچه را نياز ضروري به خوردن آن دارد نمي‌كارد و سلاحي كه براي دفاع از حريم خود لازم دارد نمي‌سازد، همه جزء کشورهاي جهان سوم به حساب مي‌آيند و اگر جهان چهارمي وجود مي‌داشت حتماّ جزء آنان مي‌بودند. چقدر جفا به اسلام است كه آن را باعث عقب ماندگي مي دانند،‌ با اينكه روزي مسلمانان آقاي و استاد جهان بودند.

من در كتاب« الصحوه الاسلاميه وهموم الوطن العربي و الاسلامي» بيان كرده‌ام كه بيدارگران از مشكلات و گرفتاري‌هاي وطن بزرگ اسلامي بريده نيستند. فكر و دل آنان متوجه اين مصيبت‌ها است و اسباب و راه‌هاي علاج آنها را در اسلام مي‌دانند.

در کتاب يادشده به صورت مفصل از مشکلات اساسي هفتگانه زير سخن گفته‌ام:

۱. مشکل عقب ماندگي تكنولوژي و تمدن؛

۲. مشکل نظام اجتماعي و اقتصادي؛

۳. مشکل خود كامگي و سلطه سياسي؛

۴. مشکل غرب زدگي و جهاد فكري فرهنگي؛

۵. مشکل دشمني و اشغالگري صهيونيستي؛

۶. مشکل از هم پاشيدگي و متلاشي شدن؛

۷. مشکل بي اعتنائي و سقوط اخلاقي.

افزون بر مشکلات بالا جنگ‌هاي قبيله‌اي و درگيري‌هاي منطقه‌اي و محلي نابود كننده و هجوم­هاي وحشيانه مسيحيان و ... از ديگر مشکلات اساسي دنياي اسلام‌اند.

بدون شك معالجه اين مشکلات بزرگ و سنگين به همبستگي عقل‌ها براي انديشه، قصدها براي اراده و دستها براي ورود نياز دارد. در اين راه بايد تلاش،‌ وقت و مال زيادي سرمايه گذاري شوند. آيا مسلماني كه غيرت ديني دارد و به امور امت اسلامي اهميت مي‌دهد، از اين مصيبت‌هاي بزرگ مي‌تواند خود را كنار بكشد، يا به خاطر مسائل كوچك فقهي و طريقي كه خارج از ضروريات و نيازها‌ اند بي‌صبرانه تلاش كند و در انجام اين امور فرعي باكي نداشته باشد كه چه اجتماعي را پراكنده و چه فتنه‌هايي را زنده و چه تعصبات خاموشي را به حركت در مي‌آورد؟ در حاليكه جهان امروز، اختلافات ريشه اي خود را به فراموشي مي‌سپارد؛ چنانکه مشاهده مي‌كنيم نتيجه آن اتحاد جهاني در زمينه‌هاي مختلف است.

پس نبايد مردم را به مسائل جزئي و فرعي مشغول كنيم و نبايد نشست و برخاست ما در دنيا به خاطر مسائل جزئي يا اختلافي باشد؛ زيرا اين عمل مردم را از مسائل مهم و اساسي غافل مي‌کند. بر اين اساس بايد از طرح مسائل بي فائده و بي اساس در موضوعاتي كه انديشه مسلمين را در دوره‌اي از تاريخ اسلامي به خود مشغول ساخته بودند و امروز هيچ جايگاهي ندارند، دوري کرد؛ مانند موضوع خلق قرآن كه مقدار زيادي از انديشه و فكر مسلمانان را در دوره‌اي مشغول كرده بود و باعث جدال و نزاع معتزله و مخالفين شد و دانشمندان معتزله توانست حكومت و خلفاي عباسي را در اين درگيري وارد كند و مخالفان شان را به زور زندان، آتش و شمشير و ... وادار به ترک باورهاي شان نمايد. اين نزاع فتنه تاريك و كوري بود، وبال آن برعهده كساني است كه خودشان را آزاد انديش مي‌ناميدند.

به هر حال گرچه اين فتنه ممکن است در زمان خود توجيه داشته باشد؛ اما در دنياي امروز هيچ توجيهي نخواهد داشت؛ از اين رو تعجب مي كنم از كساني كه امروز به برخي از طوائف نسبت خلق قرآن مي‌دهند. مشكل امروز ما با كساني نيست كه معتقدند قرآن كلام خدا و مخلوق است؛‌ بلكه ما با كساني مشکل داريم که قرآن را دست آفريد‌ه بشر و از جانب محمد(ص) مي‌دانند. مشكل ما با كساني است كه ايمان به الهي بودن قرآن دارند و به مرجعيت آن در اعتقادات و عبادت گردن مي‌نهند؛ اما آن را به عنوان راه و قانون براي كشور و جامعه نمي‌پذيرند؛ مانند سكولارها(علمانيين).

همكاري در امور مورد اتفاق
برخي گروه‌ها که به بيداري و فعاليت‌هاي اسلامي منتسب‌اند، تمام تلاش شبانه روز شان بر سر مسائل اختلافي است. تحقيق،‌ درس و گفت‌وگوي شان حول اين مسائل است. البته من ناراحت نيستم كه مردم در مسائل اختلافي بحث علمي كنند، به شرطي كه علمايي توانمند و متخصص در مباحث، جامع فقه،‌ پرهيزگار و عادل باشند. آنچه مرا رنج مي‌دهد اين است كه بحث در مسائل اختلافي بزرگترين هم ما و تمام دانش ما باشد؛ آن‌چنانكه تمام تلاش،‌ زمان و انرژي ما را ببلعد، انرژيي كه بايد براي بناي بنيان ديني،‌ فرهنگي و تمدني هزينه شود. با اين همه دوست ندارم مردم را به اين امور مشغول نمايم و براين اساس هنگامي كه برخي از جوانان فرهنگي يادآور مي‌شود كه يكي از كساني كه علاقه خاص به طرح امور اخلاقي دارد، نه تا سمينار را درمورد« وجوب رها كردن ريش و حرمت كوتاه كردن آن» برگزار مي‌كند، حقيقتاً تأسف مي‌خورم. تأسف در اين است كه ما در امور اختلاف برانگيز متمركز مي‌شويم و در جايي كه تساهل زيبنده است به مخالفين سخت مي‌گيريم.

تمام افرادي كه امروز از وضعيت مسلمانان آگاهند يقين دارند كه مشكل امروز جهان اسلام ترجيح يكي از دو نظر يا انظار اجتهادي در مسائل مختلف نيست. مشكل امت اسلامي در ضايع کردن امور مورد اتفاق است. گرفتاري مسلمانان در تأويل آيات و روايات صفات خداوند نيست؛ بلکه مشكل اصلي در انكار ذات و صفات خدا است كه از سوي بردگان انديشه وارداتي غرب و شرق صورت مي‌گيرد.

مشكل مسلمين در اين نيست كه چرا « استوی علي العرش» را كنايه از عظمت سلطان حق گرفته است. مشكل با كساني است كه عرش و پروردگار عرش را انكار مي‌كنند. مشكل مسلمانان در بلند و آهسته خواندن «بسم الله» و يا نخواندن آن در نماز يا بستن و يا نبستن دست و ديگر مسائل جزئي و خلافي نيست.

مشكل ما با كساني است كه هيچ گاه براي خدا ركوع و سجود نمي‌کنند. مشكل مسلمانان در نپوشاندن صورت با نقاب و دو دست با دستكش نيست؛ چنانكه برخي مي‌گويند. مشكل در اين است كه با سر و گردن و پشت برهنه با لباس رسوا و نازك ظاهر مي‌شوند. مشكل اساسي سستي عقيده، تعطيلي شريعت، فروپاشي اخلاق، ضايع كردن نماز، ندادن زكات، پيروي از شهوات، اشاعه فحشاء، انتشار شهوت،‌ ترك واجبات اصلي، انجام محرمات قطعي و دوستي با دشمنان خدا و پيامبر و مؤمنين است.

مشكل مسلمانان در جمود فكري، كنار گذاشتن عقل و سستي اراده،‌ نابودي آزادي،‌ اهانت به حقوق و فراموشي واجبات،‌ خود ستايي،‌ توجه نكردن به سنت خدا در هستي و جامعه، برتر دانستن فرمانروايان بر مردم، قدرت، برحق و منفعت شخصي و دنيوي بر واجب، تجسم يافته است؛ از اين رو بر مبلغين بيدار لازم است كه بر موارد اتفاقي بيش از هر چيز متمركز شوند و شعار خويش را «همياري در اموري اتفاقي» قرار دهند؛ زيرا همبستگي واجبي برخاسته از دين و ضرورتي ناشي از واقع است. البته اين امور مورد اتفاق چيزي حقير و كوچك نيستند و نيازمند تلاش بي وقفه و كار مستدام و اراده‌اي مصمم است.

آيا ما در اين كه قرآن كلام خدا و محمد(ص) پيامبر او است هم عقيده نيستيم؟ آيا ما در ايمان به خداي يكتا كه نه مي‌زايد و نه زاده شده است، متصف به تمام اوصاف كمالي و منزه از هر نقص و عيب است، متفق نيستيم؟ پس بايد در کاشتن بذر ايمان قرآني در دل‌هاي نوجوانان و جوانان، بدور از جدال فلسفي و كلامي همديگر را ياري كنيم.

آيا معتقد نيستيم كه بي ديني بزرگترين خطر براي بشريت است؟ پس بايد جوانان خود را در برابر الحاد و پيامدها و مقدمات آن واكسينه كنيم.

ما همه در ايمان به آخرت، عدالت الهي و جزاي اخروي مشتركيم و مي‌دانيم كه باور به بهشت و جهنم ركن دين است. پس بايد در تقويت ايمان به آخرت و يقين به روز جزا همديگر را ياري كنيم و شبهاتي را كه اين عقيد‌ه بزرگ را مشكوك جلوه مي‌دهند و شهوت‌هايي را كه مردم را به متاع كم دنيا مشغول مي‌سازند، طرد كنيم.

آيا مگر ما در ارکان شش‌گانه ايمان( ايمان به خدا،‌ ملائكه،‌ كتب و پيامبران،‌ روز آخرت و قضا و قدر) متفق نيستيم؟ پس چرا در روشن کردن، اثبات و رساندن آن به عقول و دلهاي مسلمانان به زبان رسا و سازگار و وسائل روز هميار هم نباشيم، بدون آنكه در جنگ و جدال و اختلافاتي كه پيشينيان آن را برپا كرده‌اند و متجددين نيز ادامه مي‌دهند، وارد شويم. كافي است آنچه را قرآن اثبات كرده است، اثبات و آنچه را نفي كرده است، نفي كنيم.

مگر ما بر مكارم اخلاقي كه پيامبر(ص) براي اتمام آن مبعوث شده است و سيره وي نيز تجسم بخش آن است، اتفاق نظر نداريم؛ چه در ساحت اخلاق الهي ( مانند: توكل به خدا، شكر نعمت­هاي او، صبر بر بلا، رضا به قضاي، اميد به رحمت و ترس از عذاب او، اخلاص و شوق به سوي او و محبت و انس با او) و چه در ساحت اخلاق اجتماعي(مانند: راستي،‌ امانت‌، وفاي به عهد، شجاعت، سخاوت، حيا، تواضع،‌ نظم و همكاري)؟ پس بايد همديگر را در اشاعه اين وسائل و تثبيت اين ارزش­ها آن گونه مساعدت كنيم كه خردسالان با اين انديشه جوان و بزرگان ما با اين تفكر پيرشوند. ما بايد رذايل منافي و متضاد با ارزشها را كه فرد را نابود و هستي جامعه را ويران مي­كنند، از خود دور سازيم.

مگر ما درباره مجموعه احكام شرعي و قطعي كه با آيات محكم قرآن و سنت اجماعي اثبات شده اند، هم نظر نيستيم؟ پس بايد در رعايت و حسن انجام آن تلاش كنيم و نگذاريم به دست بازيگراني بيفتد كه تلاش مي‌كنند قطعيات را به ظنيات و محكمات را به متشابهات ارجاع دهند. مگر ما بر خطر ويرانگر ديني،‌ نظامي، سياسي، اقتصادي، اجتماعي، اخلاقي و فرهنگي صهيونيسم هم عقيده نيستيم؟ آنان مي‌خواهند مسجد الاقصي را ويران و هيكل خودشان را در آنجا بنا كنند. آنها به مدينه و خيبر چشم طمع دوخته‌اند. آنان با طرح و نقشه قبلي كار مي‌كنند ودر نهايت به‌ آنچه مي‌خواهند مي‌رسند. خواب‌هاي امکان نا پذير شان را تحقق مي­بخشند. سرزميني را غصب وصاحبان آن را آواره مي‌كنند و همچنان به دشمني خود ادامه مي­دهند و با منطق ديني به جنگ با مسلمانان مي­آيند و با تورات، تلمود و ... ايمان مذهبي يهود را تحريک مي‌کنند. پس با آنان بايد به روش خودشان مبارزه كنيم، يهوديت منسوخ آنان را با اسلام جاويدان و تورات تحريف شده آنان را با قرآن محفوظ و تلمود پر از اساطير را با سنت سرشار از حقيقت مان به مبارزه طلبيم.

چرا در برابر يهود مكار، در آفريقا، آسيا و هرجايي كه مسلمانان زيست مي‌كنند، به مبارزه برنخيزيم؟ لازم است سحر آنان را با تلاش خود از كار بيندازيم.

مگر ما به اين نكته همنوا نيستيم كه امروز روح جنگ‌هاي صليبي در غرب زنده است و اين انديشه همچنان بر آنان حاكم است و در زمان‌ها و وقايع مختلف آن را به منصه ظهور رسانده‌اند؛ چنان‌كه موضعگيري غرب در قبال سلمان رشدي مرتد،‌ و مسأله حجاب دانشجويان دختر مسلمان در فرانسه و مشوش جلوه دادن و تحريک بر ضد بيداري اسلامي يا آنچه كه آنان «بنياد گرايي اسلامي» مي‌نامند، اين حقيقت را به روشني مي‌رساند. پس بايد در برابر اين جنگ صليبي جديد با تسليحات جديد و امكانات روز قيام كنيم. آيا هم عقيده نيستيم كه مبلغان مسيحيت در جهان اسلام با امكانات پيشرفته و توان بالا، اقليت‌هاي مسلمان پراكنده در جهان را شكار مي‌كنند. و از فقر، جهل و ناداني و بيماريي فرزندان امت اسلامي در آفريقا و آسيا سوء استفاده مي‌کنند و با صرف ميليون‌ها پول به نام‌هاي چون بشر دوستي و ... مي‌خواهند امت اسلامي را نسبت به دين شان بدبين کنند و در رسيدن به اين هدف موفق شده‌اند. پس بايد همه با هم در برابر اين گروهي كه دين امت و عقيده آنان را نشانه گرفته است، براي ياري دين حق و نابودي باطل از تمام توان استفاده كنيم.

با اين‌كه استعمار نظامي كوچ كرده است، آيا همه متفق بر اين نيستيم كه استعمار فرهنگي همچنان روي انديشه طبقات فرزندان ما كار مي‌كند و آثار آن در مؤسسات فرهنگي و تربيتي ديده مي‌شود. جنگ فرهنگي همچنان انديشه‌ها را، به ويژه در هر مسأله‌اي كه مرتبط با اسلام و شريعت و تمدن و بيداري اسلامي است، با مفاهيم مشوش و تصورات فاسد و معلومات ناقص تخريب مي‌كند. در اين امور ليبراليسم سرمايه داري و ماركسيسم سوسياليستي هم انديشه اند. پس بايد در برابر اين استعمار و اين جنگ ويرانگر هميار باشيم و براي حمايت از طبقات مسلمين از اين دردي كه كيان اعتقادي و اخلاقي شان را نشانه گرفته‌اند، تلاش كنيم.

مگر امروزه صدها ميليون مسلمان، در نقاط مختلف جهان، ازروشن ترين اموراتفاقي ميان مذاهب اسلامي و ضروريات دين بي‌خبر نيستند و از اسلام جز نام و از قرآن جز رسم آن را نمي‌دانند؟ اين بي‌خبري و فراغت چيزي است كه گروه‌هاي تبشيري ومبلغان مسيحيت را به طمع انداخته است تا انديشه‌هاي خويش را در ميان مردمي كه از امت اسلام محسوب مي‌شوند، نشر دهند. پس بايد الفباي اسلام و اركان اساسي دين( عقايد، آداب و اخلاق عبادت) را كه همه مذاهب بر آن اشتراك عقيده دارند، تعليم دهيم و اين كار بيشترين تلاش‌هاي ما را دربر خواهد گرفت ؛ به گونه‌اي که مسائل اختلافي جزئي را براي هميشه فراموش خواهيم كرد.

مگر نه اين‌كه از چند ميليارد ساكنان كره زمين، اكثريت آنان از اسلام چيزي قابل ذكر نمي‌دانند و اگر بعضي از آنان هم مي‌دانند صورت مشوش و ناقص حقيقت دين اسلام را از طريق رسانه‌هاي استعماري مي‌دانند؛ كه هيچ علاقه و شوقي براي معرفت دين در آن‌ها ايجاد نمي‌شود. پس در حقيقت دعوت اسلام به آنان نرسيده است و ما مسؤوليت داريم شش قاره دنيا را به دين اسلام دعوت كنيم و با هر گروهي به زبان خاص خودشان سخن گفته، استدلال كنيم و با دفع شبهات، رد افترائات و بيان حقائق اسلام و روشن کردن ياوه‌هاي دشمن عذر و بهانه را از آنان بگيريم. چرا اين كار بزرگ را انجام ندهيم و براي اذكار مردم اموال زياد تهيه نكنيم. وقتي يهوديان با كمك هم دين شان را ياري مي‌کنند و دولتي را در قلب جهان اسلام تشكيل مي‌دهند و مسيحيت با كمك هم مي‌كوشند جهان را مسيحي كنند و اين کار را از جهان اسلام شروع مي‌كنند،‌ چرا ما براي نشر و شناساندن اسلام آن گونه که در آن است و متناسب با زمان و در سطحي كه ديگران فعاليت مي‌كنند نكوشيم؟

قدرت‌هاي سكولار با تمام توان مي‌كوشند و از چپ و راست كمك مي‌گيرند تا اجراي شريعت اسلامي را متوقف و دعوت به اسلام را نا كار آمد و چهره اسلام را در جوامع اسلامي آلوده جلوه دهند. پس گروه‌ها و مكاتب مختلف اسلامي در برابر اين حرکت‌هاي سكولاريستي كه از طرف قدرت‌هاي غربي و شرقي مخالف اسلام تقويت مي‌شوند، بايد يك صف را تشكيل دهند.

و بالاخره چرا ما مسلمانان اختلافات جزئي را در مسائل اجتهادي و امور فرعي فراموش نكنيم تا در برابر قدرت‌هاي بزرگ و دشمنان مكاري که در كمين نشسته‌اند، تلاش هماهنگ، صفوف يكپارچه و جبهه واحد را سازمان دهيم. 

تسامح در امور اختلافي
اگر همكاري در امور اتفاقي واجب است، تسامح و ناديده گرفتن امور مورد اختلاف واجب تر است. با اين سخن قاعده طلايي که علامه محمد رشيد رضا، مسؤول « مجله المنار» و نويسنده «تفسير المنار»، ارائه کرده است، کامل مي‌شود. او فرموده است: «ما در در امور اتفاقي همکاري و در امور اختلافي گذشت مي‌کنيم».

شهيد حسن البنا هم در انديشه و عمل به همين قاعده ملتزم بود؛ چنان‌كه برخي از شاگردانش گمان مي‌كردند او واضع اين قاعده است.

مقصود از تسامح،‌ تعصب نداشتن نسبت به افكار مذاهب در امور اختلافي است. بايد شعار «گذشت در امور اختلافي» صاحب المنار را سر لوحه قرار دهيم.

عناصر تسامح مطلوب
تسامح مطلوب نيازمند مجموعه اصولي است كه در زير بيان مي‌شوند؛

۱. احترام به آراي ديگران
از ارکان مهم تقريب و كم نمودن شدت اختلاف، احترام گزاردن و ارزش قايل شدن به آراي ديگران است. اهميت گزاردن به آراي اجتهادي ديگران،‌ مبتني بر اين اصل مهم است که هر يك از احكام غير قطعي قابل اجتهاد است و هر چه قابل اجتهاد باشد قابليت تعدد آرا و اختلاف نظر‌ را دارد.

آنچه قابل اجتهاد نيست قطعيات‌اند كه تجسم بخش وحدت انديشه، احساس و عمل امت اسلامي‌اند و سزاوار مسامحه نيستند‌ تا مجادله كنندگان در آن جدال و شك گرايان ايجاد شك كنند. البته اين امور قطعي ساحت كمي از احكام عملي را شامل مي‌شوند و اكثريت احكام در دائره ظنيات است كه قابل اجتهاد است.

بي شك اين امر رحمتي از سوي خداي متعال و توسعه‌اي از ناحيه او بر بندگان است. اگر خداوند مي‌خواست باب اجتهاد را بر ما مي‌بست و در هر موردي حكم قطعي صادر مي‌كرد؛ ولي او چنين نكرد، بر ما توسعه داد و راه اجتهاد را به روي ما باز گذاشت. پس اگر من در فهم نصوص و يا در موردي که نصي وجود ندارد، حق اجتهاد دارم، بايد بر ديگران نيز چنين حقي داده شود. اگر غير من حق دارد اجتهاد كند از لازمه امور اجتهادي اختلاف ديدگاه‌ها است، خواه يكي از دو رأي را صواب بدانيم يا يكي از چند رأي را. حكم واقعي الاهي در هر مسأله‌اي يكي است كه برخي به آن مي‌رسد و ديگران خطا مي‌كند وخطا کننده يك اجر به خاطر اجتهادش دارد.

۲. امكان تعدد صواب
يكي از مواردي كه تسامح در امور اختلافي را آسان مي‌كند و باعث احترام گزاري به آراي ديگران مي‌شود،‌ اعتقاد به امكان تعدد صواب است.
آيا تعدد صواب در يك امر ممكن است، يا اين‌كه صواب هميشه يكي است و قابل تعدد نيست؟
برخي از اصوليين در فروعات احكام،‌ صواب را متعدد مي‌دانند و معتقدند صواب در هر مسأله آن است كه حكم مجتهد به آن منتهي مي‌شود، گرچه اجتهاد‌ها مختلف باشند. اين گروه را در اصول فقه« مصوبه» مي‌نامند. گذشته از اجتهاد در امور فرعي، برخي از علماي سلف، تعدد صواب را در مسأله اعتقاديي كه در آن طوائف امت اختلاف دارند، مطرح كرده اند؛ به اين دليل كه نصوص قطعي در اين باره وجود ندارند؛ مانند افعال عباد،‌ اراده معاصي و ... . البته در مسائل دقيقي كه بشر از گذشته در آن مبهوت و سرگردان بوده­اند، تصويب امري پذيرفته است؛ چنان‌كه ابن تيميه و ابن قيم اين مطلب را بيان كرده اند.

اما جمهور علما هر مجتهدي را مصيب نمي‌دانند. آنان معتقدند مجتهد گاهي خطا مي‌كند و گاهي به واقع مي‌رسد( مخطئه).

براي اين گروه نيز صواب در حالات خاص تعدد مي‌يابد؛ زيرا خود شارع در برخي موارد وجوه مختلفي براي يک چيز قرار داده و صواب را منحصر به صورت خاصي نكرده است. روشن‌ترين مثال در اين مورد تعدد شيوه‌هاي قرائت قرآن کريم است كه به تواتر از پيامبر(ص) رسيده است و آن حضرت به گونه‌هاي مختلف براي اصحاب قرائت کرده است و امروز به قرائت‌هاي هفتگانه يا دهگانه معروف است وهمه هم حجت است. مسلمانان با شنيدن و ديدن آن هيچ حرج و مشکلي در اين امر احساس نمي‌کنند.

ازآثار و پيامد‌هاي اين اختلاف قرائت، صحيح بودن همه چاپ‌هاي قرآن بر اساس اختلاف قرائات است. قرآن‌هاي چاپ شده در شرق جهان اسلام بر اساس روايت حفص از عاصم و قرآن‌هاي چاپ شده در غرب جهان اسلام بر اساس روايت ورش از نافع است. همچنين قضاياي ديگري وجود دارند كه ممكن است در آن‌ها، به خاطر قيود خاصي صواب تعدد يابد؛ مثل اين‌كه صواب در يک زمان با اين مجتهد و در زمان ديگر با مخالف او است و يا در فلان منطقه صواب با او است و در منطقه ديگر وي بر صواب نيست. اختلاف در صواب به خاطر دخالت شرايط زمان و مکان است؛ چنان‌كه علما محقق شرايط زمان، مكان و حال عرف را در تغيير فتوا شرط مي‌دانند.

اين قاعده مشهور است كه توانسته‌ام به توفيق خدا دلائلي از قرآن،‌ سنت و عمل صحابه و بزرگان در پژوهشي از عوامل مدارا و تسامح در شريعت اسلام» اقامه كنم؛ مانند برخي از رفتار خلفا كه در عهد رسول الله نبود؛ ولي آنان به خاطر تغيير شرائط زماني انجام دادند.

۳. اجتناب ناپذيري اختلاف در تطبيق با واقع
وضع حاكمان امروزي اسلام چه بسا مي‌تواند ما را در موارد اختلافي كمك كند. بسياري از اختلافات رنگيني كه امروزه مشاهده مي‌كنيم، اختلاف در حكم شرعي از آن جهت كه حكم شرعي است، نمي‌باشد؛ بلكه اختلاف در تطبيق با واقع است كه حكم شرعي بر آن مترتب مي‌شود.

همه بر اين امراتفاق نظر دارند كه اگرحاكمي حكم الهي را از روي استخفاف،‌ يا از اين جهت كه آن را از حكم بشري كوچك مي‌داند، انكار يا ترك كند، بدون شك كافراست؛ اما اگر به خاطر ضعف يا ترس در برابر قدرت‌هاي اجنبي يا به خاطر ماندن بر قدرت، ترك كند كافر نمي‌شود.

حال اختلاف در اين است كه فلان حاكم از قسم اول است يا از قسم دوم. برخي مي‌گويند آنان كه احكام الهي را كوچك شمرده‌اند منكر آن و كافرند. گروهي ديگر آنان را ضعيف و ذليل و بندگان مناصب مي‌دانند. وعده ديگر آنان را تبرئه مي‌كند،‌ به اين‌ دليل كه ضرورت چنين اقتضاء مي‌كند؛ زيرا بيگانگان همچنان بر مقدرات ما حاكم‌اند. ترديدي نيست کسي‌که توانايي تغيير منکر را دارد از آزار و آسيب کسي نمي‌ترسد و از پديد آمدن منکرات به مراتب بزرگتر نمي‌هراسد، بر او لازم است منکر را تغيير دهد؛ ولي اختلاف در اين جهت پديد مي‌آيد که آيا از بين بردن منکر در توان گروه خاص يا شخصي خاص است يا نه؟ در چنين موردي اختلاف پيش مي‌آيد و ديدگاه‌ها متفاوت مي‌شود.

۵. عدم تعرض به گوينده كلمه توحيد
بر هيچ متتبعي پوشيده نيست، خطرناك‌ترين ابزار نابود كننده بنيان اتحاد و نزديكي بين کارگزاران اسلام و مسلمانان مسأله تكفير است. تكفير يعني اين‌كه مسلماني خارج از دين دانسته شود و حكم به كفر و ارتداد او گردد. بدون ترديد اين امر هر گونه ارتباط ميان دو طرف را از بين مي‌برد؛ زيرا هيچ ارتباطي ميان مرتد و مسلمان نيست ارتداد و اسلام دو خط موازي همديگرند كه هچ­گاه با همديگر تلاقي نمي‌يابند. من در مقاله با عنوان « پديده غلو در تكفير» اشتباه اين رويكرد و خطرات آن را متذكر شدم و گفتم: اين يك گناه ديني و اشتباه عملي و سياسي است. سنت نبوي (ص) مسلمانان را به شدت از اتهام زدن به كفر نسبت به همديگر بر حذر مي‌دارد و روايات صحيح السند به طور مستفيض بر اين امر دلالت دارند. در روايت ابن عمر آمده است:‌ هرگاه شخصي برادرش را كافر بخواند اين سخن يا به او باز مي­گردد اگر چنان كه گفته است باشد و يا به خود او اگر چنين نباشد.[۷]

در روايت ابي ذر آمده است: هر كسي شخصي را كافر و يا دشمن خدا بخواند و او چنين نباشد سخن او به خودش باز مي‌گردد.[۸]

در روايت ابن قلابه آمده است:‌ هر كه مؤمني را به كفر نسبت دهد مانند كسي است كه او را كشته است.[۹]؛ از اين رو بر فرزندان بيدار امت اسلامي لازم است، كسي را كه كلمه لا اله الا الله بر زبان مي‌آورد، محترم بشمارد. روايات صحيح بر اين معنا دلالت دارند هر كسي كلمه لا اله الا الله را بگويد خون و مال او مصون است و حساب او با خداوند مي‌باشد؛ يعني اين‌كه ما مأمور نيستيم قلب او را بشكافيم؛ بلكه بايد بر اساس ظواهر با او بر خورد كنيم. بر اين اساس جايز نيست در آتش تكفير فرو رويم و مسلمانان را را به خاطر گناهاني كه مرتكب مي‌شوند و يا بدعت‌هايي كه مي‌گذارند، هر چند خطاكارند، تكفير نماييم. پيامبر با اين‌كه امر به جنگ خوارج نموده بود و امير المؤمنين علي بن طالب يكي از خلفاي راشدين با آنان جنگيد و همه ائمه و بزرگان ديني صحابي و تابعين چه در آن زمان و چه در زمان‌هاي بعد بر لزوم قتال با آنان اتفاق نظر دارند؛ مع ذلك علي بن ابي طالب و سعد بن ابي وقاص و سائر صحابه آنان را تكفير نكردند؛ بلكه آنان را مسلمان مي‌دانستند و علي بن ابي طالب با آنان از آن جهت جنگيد كه شر تجاوزشان را دفع کند؛ زيرا آنان خون حرام را ريختند و دست به غارت اموال مسلمين زدند. علي در عين حالي که با آنان جنگيد حريم آن‌ها را سلب نكرد و اموال شان را به غارت نگرفت.

وقتي چنين كساني كه گمراهي‌شان با نص و اجماع ثابت است و خدا و پيامبر به جنگ با آنان امر كرده است مورد تكفير قرار نگرفت، چگونه مي­توان نسبت به فرقه­هايي كه حق بر آنان مشتبه شده حكم به كفر آنان كرد؟ لذا براي هيچ فرقه اي جايز نيست فرقه‌اي ديگر را تكفير كند و خون و مال او را مباح شمارد هر چند در واقع بدعتي داشته باشند و گرنه تكفير خود بدعتي به مراتب شديدتر از بدعت آنان است. اصل آن است كه ريختن خون، آبرو و تصاحب مال مسلمانان بر همديگر حرام است و جز با اذن خدا و رسول حلال نمي­شود پيامبر در حجه الوداع فرمود: خونها و آبروهاي شما بر همديگر حرام است. هر كسي نماز را بجا آورد و قبله مسلمين را پذيرا باشد و ذبيحه مسلمان را بخورد او مسلمان است و در امان خدا و رسول مي‌باشد. و هر گاه دو مسلمان بر روي همديگر شمشير بكشند قاتل و مقتول هر دو در آتش خواهد بود. اين روايات و احاديث به لحاظ سندي به طور صحيح نقل شده اند. از اين رو سلف با اينكه با يكديگر مي جنگيدند با يكديگر دوستي و مودت ديني داشتند و مانند كفار يكديگر را دشمن نمي پنداشتند.


پي نوشت ها

[۱] . مقاله برگرفته شده از فصلنامه رساله التقريب، بهار ۱۴۲۴ق شماره ۳۷ با عنوان «مبادي اساسيه فكريه و عمليه في التقريب بين المذاهب» نوشته استاد دكتر قرضاوي است، او در سال ۱۹۲۶م در مصر متولد شد. تحصيلات خود را در سال‌هاي ۱۹۵۲-۱۹۷۳م در الازهر به پايان رساند و عضو جمعيت اخوان المسلمين بوده است. اكنون از عالمان برجسته اهل سنت و رئيس اتحاديه جهاني علماي مسلمان و استاد دانشگاه در قطر است. 

[۲] . متفق عليه عن نعمان بي شبير، اللؤلؤ و المرجان(۱۶۷۱).

[۳] . متفق عليه عن انس كما في صحيح الجامع الصغير(۷۲۰۰).

[۳] . رواه البخاري عن ابن مسعود،‌ صحيح الجامع للصغير(۷۲۵۵).

[۴] . ابو داوود، السنن، شماره ( ۴۵۹۶) و ترمذي در الايمان(۲۶۴۲).

[۵] . العواصم و القواسم، ۱۸۶۱۱.

[۶] . احمد في مسنده،( ۵۶۷۵و۵۸۶۵. بخاري) ،‌ المناقب( ۳۷۵۳).

[۷] . ابن حزم، الفصل في الملل و النحل، ج۳، ص۲۹۲.

[۸]. ابن الوزري، العواصم و القواصم، ج۳، ۱۷۰-۱۷۲.

[۹] . تفسير ابن كثير، ج۲، ص۷۱۴۲.













کد مطلب: 25883

آدرس مطلب :
https://www.taghribnews.com/fa/article/25883/اصول-اساسي-تقريب-بين-مذاهب

خبرگزاری تقریب (TNA)
  https://www.taghribnews.com