تاریخ انتشار۲۷ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۲۰:۳۹
کد مطلب : 289432

جریان‌های جدید تکفیری در خاورمیانه و امنیت جمهوری اسلامی ایران (بخش اول)

بهزاد نیازآذری، دانشجوی دکتری جامعه شناسی سیاسی دانشگاه تهران
اگر القاعده و جریان تکفیری- وهابی قبلاً در افغانستان و تا حدودی پاکستان مرزهای شرقی را با چالش همراه می کردند، حضور داعش در کنار مرزهای جغرافیایی غربی ایران چهره جدید از تهدیدات تکفیری در این منطقه محسوب می شود. در این مقاله به دنبال این سؤال اساسی هستیم که نقش و عملکرد گروه های تکفیری تروریستی بر امنیت ملی ج.ا.ایران چیست و راهکار مقابله با آن کدامند؟
جریان‌های  جدید تکفیری در خاورمیانه و امنیت  جمهوری اسلامی ایران (بخش اول)
چکیده

در دو دهه اخیر جهان اسلام با چالشی بزرگ به نام گروه های تکفیری  تحت عناوین مختلف روبرو شده است، که گروهک موسوم به داعش (دولت اسلامی عراق و شام) یکی از جنایت کارترین آنهاست. مهمترین نقطه ضعف داعش عملکرد خشونت آمیز و تروریستی آنهاست. موضوعی که تنفر افکار عمومی را در پی داشته است.شعارهای فریبنده آنها در زمینه برپایی حکومت اسلامی حتی در میان برادران اهل سنت هم خریداری ندارد. اگر القاعده و جریان تکفیری- وهابی قبلاً در افغانستان و تا حدودی پاکستان مرزهای شرقی را با چالش همراه می کردند، حضور داعش در کنار مرزهای جغرافیایی غربی ایران چهره جدید از تهدیدات تکفیری در این منطقه محسوب می شود. در این مقاله به دنبال این سؤال اساسی هستیم که نقش و عملکرد گروه های تکفیری تروریستی بر امنیت ملی ج.ا.ایران چیست و راهکار مقابله با آن کدامند؟ در پاسخ به این سوال این مقاله هدف اصلی گروه تکفیری داعش را ضربه به محور مقاومت ایرانی – شیعی می‌داند که این هدف موجب شده است اسراییل، آمریکا و عربستان به حمایت همه از این گروه بپردازند.

کلیدواژه‌ها: خاورمیانه، جریان تکفیری جدید، داعش، محور مقاومت، جمهوری اسلامی ایران، امنیت ملی.
 
مقدمه

جهان اسلام در دوره معاصر شرایط جدیدی را تجربه می‌کند که برآیند تحولات درونی و بیرونی سرزمین‌های اسلامی است. از سویی با هجمه اندیشه‌ها و ارزش‌های غرب و نیز حضورشان در ممالک اسلامی مواجه است، از سوی دیگر از اندیشه‌ها و تفسیرهای رادیکال از اسلام و خشونت‌های معطوف به آن رنج می‌برد. پی‌آمد این مهم، از یک طرف موج جدید اسلام هراسی در غرب و از جانب دیگر ایران هراسی و فعالیت مجدد جریان‌های سلفی و جهادی در کشورهای اسلامی است. آنچه اهمیت موضوع را دوچندان می‌کند همراهی استراتژیک غرب با برخی جریان‌های رادیکال سلفی است که این مسئله، بر ابهام موضوع می‌افزاید، چون دنیای غرب از سویی مهم‌ترین هدف استراتژیک خود را مبارزه با تروریسم در جهان معرفی کرده و از سوی دیگر رفتارهای عملی آن‌ها نشان از همراهی با گروه‌های سلفی و جهادی دارد. در واقع تحولات بیداری اسلامی و رقابت‌های منطقه‌ای از یک سو و افزایش نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه و جهان از سوی دیگر، موجب نگرانی برخی کشورهای غربی و عرب منطقه، بویژه جریان‌های سلفی‌گردیده و جمهوری اسلامی را با چالش‌ها و تهدیدهای جدیدی روبه‌رو کرده است. در این میان جریان‌های سلفی‌گری جدید، که با حمایت برخی قدرت‌های بزرگ و برخی شیخ نشین‌های عرب منطقه به صورت آشکار و پنهان این تهدیدات را رهبری می‌کنند، به دلیل برخی ظرفیت‌های خودساخته مذهبی و نیز سوء برداشت‌ها از برخی آموزه‌های دینی، مثل جهاد و نیز گستره فراملی این جریان‌ها از اهمیت خاصی برخوردار است. چرا که جریان سلفی‌گری جدید به مبارزه با برخی از فِرَق اسلامی و در رأس آن شیعه و جمهوری اسلامی پرداخته است. از این رو شناخت تهدیدات و پی‌آمدهای امنیتی جریان سلفی تکفیری جدید، برای جمهوری اسلامی ایران اهمیت بالایی دارد که در این تحقیق به آن پرداخته می‌شود.

سلفی گری افراطی و  هلال شیعی

پيش از ۱۱ سپتامبر  ۲۰۰۱ و حمله آمريكا به افغانستان و عراق، دو چشم انداز در زمينه الگوي نظم منطقه اي در خاورميانه، وجود داشت: نظم انقلابي كه جمهوری اسلامي پيشتاز و پرچمدار آن بود و بر نفي سلطه‌جويي و سلطه پذيري در درون و بيرون از منطقه تأكيد مي كرد و نظم سلفي كه عربستان بر پايه آموزه‌های وهابيت، منادي آن بود و درونمايه اش را پذيرش سلطه و دخالت قدرت هاي خارجي در منطقه تشكيل مي داد. الگوي نظم سلفي بر آن بود كه نظم امنيتي منطقه ای را با نظم امنيتي جهاني (غرب) پيوند زند و در چارچوب منافع غرب و همپيمان منطقه ای آن، يعني اسرائيل، بازي كند. در برابر، هواداران نظم انقلابي در پی بازنگري در نظم امنيتي جهاني و بر آن بودند تا نظم امنيتي منطقه‌اي تازه اي را تعريف كنند و در اين چارچوب، رژيم صهيونيستي را از ماتريس قدرت منطقه اي بيرون برانند[1].

رويدادهاي 11 سپتامبر ۲۰۰۱ و آشكار شدن نقش القاعده در آن، در تعامل امنيتي و درك امنيتي متقابل ميان نظم امنيتي جهاني و نظم سلفي، اختلال پديد آورد و در سايه گسل و شكافي كه ميان اين دو چشم انداز به وجود آمده بود، رفته رفته نظم سلفي دچار ضعف شد و نظم انقلابي در راه رسيدن به هژموني منطقه اي قرار گرفت.

بعد از حمله آمریکا به افغانستان (2001) و عراق (2003)، معادلات استراتژیکی منطقه تغییر پیدا کرد و اتحاد استراتژیک ایران و سوریه با توجه به تهدیدات و موضوعات جدید وارد فاز جدیدی شد. در این دوره، صدام به عنوان دشمن و تهدید مشترک ایران و سوریه سقوط کرده بود و رهیافت آمریکا در این زمان نسبت به ایران و سوریه، تغییر رژیم بود[2]. رویکرد تغییر رژیم اتحاد استراتژیک سوریه با ایران را تقویت و باعث تحریک مخالفت سوریه با منافع آمریکا در عراق و لبنان شد [3]. نامگذاری ایران و سوریه از طرف آمریکا به عنوان دولت­های یاغی و حامی تروریسم، توام با موقعیت خطرناک این دو کشور در مرز با عراق، به طور طبیعی ایران و سوریه را به سوی همدیگر سوق داده است. سوریه و ایران هر دو هدف مشترکی داشتند، و آن اینکه هدف بعدی استراتژی تهاجمی آمریکا نباشند. با این نگرش، ایران و سوریه در سال 2004 یک موافقتنامه همکاری استراتژیک و در سال 2006 یک پیمان دفاعی دوجانبه امضا کردند .از طرف دیگر، حمله رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان در 2006 و غزه در 2008 نیات تهاجمی رژیم صهیونیستی در منطقه را آشکارتر نمود و باعث شد که ائتلاف استراتژیک ایران، سوریه و حزب­ الله لبنان مستحکم­تر شود.

بر اساس گزارش مجله جین در سال 2009، ایران دستیابی سوریه به سیستم­های دفاع هوایی موشک­های زمین به هوای کوتاه­برد (پنت سیر اس وان) را تامین مالی کرد؛ این موشک­ها به ارزش 30 میلیون دلار بوده که در سال 2009 به سوریه تحویل داده شد. از دید ایران، سوریه یک حلقه مهم مرتبط ­کننده ایران به لبنان تلقی می­ شود و به عبارتی، عرصه مهمی است که به برکت تکامل موفقیت­ آمیز حزب ­الله به عنوان یک سازمان برجسته اسلامی – شیعی، می­ تواند نقش یک جبهه ایرانی را علیه اسرائیل (در قالب موازنه تهدید) ایفا نماید. در حقیقت، ایران فشار غرب به حکومت اسد را به عنوان بخشی از تلاش طراحی شده برای سرنگونی حکومت در تهران و تغییر موازنه تهدید به ضرر ایران می­ بیند [4].

پس از حمله امريكا به عراق، نظم حاكم بر منطقه فرو ريخت و نوعي خلأ در فضاي جغرافيايي احساس شد و نخستين بار، ملك عبدالله پادشاه اردن در ۱۳۸۳ اصطلاح «هلال شيعي» را براي به تصوير كشيدنِ نوار اصطلاح گسترده اي كه به گمان او در سايه حمله آمريكا به عراق براي دموكراسي سازي در آن كشور شكل گرفته بود به كار برد. از ديد او، اقدام آمريكا ماية نفوذ بيشتر ايران در ميان شيعيان عراق مي شود و اتحاد ايران با سوريه و نفوذش بر حزب الله و حماس، به پديد آمدن يك هلال شيعي و تحقق يافتن بلند پروازي هاي ايران در منطقه مي انجامد[5].

به موازات اين تغيير در موازنه نيروهاي منطقه اي و در بستر گسل ميان نظم امنيتي جهاني و نظم سلفي، رفته رفته چشم انداز تازه اي در زمينه الگوي نظم منطقه اي شکل گرفت که می توان آن را «نظم اِخوانی» ناميد. بازی منطقه اي تركيه و قطر در دهه نخست سده بيست و يكم را مي توان در چارچوب همين چشم انداز توضيح داد. اين رويكرد، در ظاهر نشان از گونه اي دموكراسي اسلامي در داخل و پرهيز از ستيزه جويي در سياست خارجي داشت كه در چارچوب آن نمي بايست تهديدي امنيتي متوجه اسرائيل شود و برخورد با آن از تنش لفظي فراتر رود. اين رويكرد تا اندازه اي با پروژه منطقه اي آمريكا در خاورميانه پس از ۱۱ سپتامبر نيز همسو بود و از اين رو، ايالات متحده به تقويت آن و تلاش براي جهت دهي به آن همت گماشت[6].

مؤسسه رَند در پروژه ای در سال ۲۰۰۴ با عنوان «جهان اسلام پس از ۱۱ سپتامبر» به چالش های پیش روی آمریکا در خاورمیانه پرداخت. دست اندرکاران این پروژه، خطرها و چالش های فراروی منافع آمریکا در خاورمیانه را چنین می دیدند: نخست، حملات فیزیکی مستقیم به شهروندان و تأسیسات أمریکایی؛ دوم، بی ثبات سازی دوستان آمریکا؛ و سوم، گسترش ایدئولوژی های ضد آمریکایی، ضد غربی و ضد دموکراتیک. موارد دوم و سوم را می توان با بحث هلال شیعی بیشتر مرتبط دانست. بدین معنا که سران کشورهای عربی، اصول و ارزش های انقلاب اسلامی را خطری بالقوه برای بقای حکومت خود می بینند. گذشته از آن، شیعه بودن بخشی از مردمان این کشورها این خطر را برای آنان نمایان تر می کند. در مورد عامل سوم باید گفت که سر بر آوردن اسلام سیاسی پس از انقلاب اسلامی ایران، ارزش ها و نمادهای جهانی هژمون را به چالش می کشد و چون بسیاری از مردمان در کشورهای تنگدست جهان سوم این ارزش ها و نمادها را مطابق میل خود نمی یابند، مشروعیت هژمونی آمریکا را زیر سوال می برند[7].

از دیدگاه ولی نصر، رهبران سنی منطقه، ایران را نه تنها یک رقیب، که همچون دشمن می نگرند، زیرا چنین می پندارند که شیعیانی که در کشورهای عربی زندگی می کنند به برادران شیعی خود (در ایران) وفادارترند. در برابر این ایده، کسانی چون ماکسیمیلیان ترهال، رئیس پیشین بخش خاورمیانه در وزارت دفاع آلمان، برآنند که دربارة خیزش شیعیان اغراق شده است. همچنین گراهام فولر این اغراق را برآمده از تلاش رهبران اقتدارگرای عرب برای نگهداشتن خود در رأس قدرت می داند و می گوید «شکاف واقعی ... میان رهبران اقتدارگرای سنی و شهروندانشان است».

در کنار اهميت شكل گيري ژئوپليتيك شيعه، در سوريه و فلسطين نيز هر چند مسئله شيعه و حكومت مذهبي چندان مطرح نيست، اما به علت پيوندهاي آنها با ايران از ۱۹۷۹، منطقه اي دربرگيرنده دوستان ايران شامل سوريه، حزب الله و حماس در حوزه شمالي خاورميانه پديد آمده كه به محور مقاومت موسوم است[8].

بحران سوریه  و محور سه­ گانه راهبردی

سقوط دولت اسد به طور جدی به محور استراتژیک ایران و سوریه آسیب خواهد رساند و به احتمال زیاد موجبات فروپاشی این محور را فراهم خواهد آورد و همچنین تهدیدهای امنیتی ایران در منطقه را به طور حتم افزایش خواهد داد. سرنگونی اسد به طور جبران­ ناپذیری به محور تهران – دمشق – بیروت آسیب می ­زند؛ زیرا سوریه رکن اصلی سیاسی و جغرافیایی مرتبط­ کننده رهبری ایران با نمایندگانش در منطقه حزب ­الله و سازمان­ های آزادی­بخش فلسطینی است [9]. به طور کلی، پیامدهای امنیتی سقوط دولت اسد را برای محور استراتژیک مورد بحث می­ توان در چند محور خلاصه نمود که شامل موارد زیر است: 1- تغییر موازنه تهدید منطقه ­ای به زیان ایران، 2- انزوای استراتژیک ایران در منطقه، 3- فشار بر ایران در موضوع برنامه هسته ­ای.

تغییر موازنه تهدید منطقه­ ای به زیان ایران
 
برخی از اعضای اپوزیسیون سیاسی سوریه نشان داده ­اند که روابط استراتژیک ایران و سوریه بعد از رفتن اسد دیگر ادامه پیدا نمی­ کند[10] پس در صورت روی کار آمدن این مخالفین، حکومت جدید سوری حمایتش از ایران و فعالیت­های حزب ­الهث در منطقه را قطع خواهد نمود. مقامات آمریکایی و متحدین منطقه­ ای آنها به خوبی آگاهند که سرنوشت معادلات قدرت بین نیروهای مقاومت به رهبری ایران و نیروهای محافظه­ کار به رهبری آمریکا، به آینده سوریه بستگی دارد، بنابراین آمریکا و متحدینش به دنبال سرنگونی حکومت اسد برای شکست محور امنیتی ایران – سوریه و حزب­ الله لبنان هستند. در صورت سرنگونی دولت اسد، آمریکا و متحدینش تا حدود زیادی به اهداف خود در معادلات استراتژیک جدید خواهند رسید و موازنه تهدید منطقه­ ای ایران علیه آمریکا و رژیم صهیونیستی که بیش از سی سال دوام آورده به زیان ایران تغییر خواهد کرد. علی اکبر ولایتی وزیر امور خارجه پیشین و مشاور عالی رهبر جمهوری اسلامی در اهمیت این موضوع، سوریه را به عنوان حلقه طلایی در زنجیره مقاومت علیه رژیم صهیونیستی توصیف کرده است. رهبران ایران اذعان دارند که تغییر رژیم در سوریه می­ تواند متحدین منطقه­ ای و در کل، موضع استراتژیک ایران را متاثر کند[11].

انزوای استراتژیک ایران در منطقه

دولت جدید در سوریه با توجه به ابتکارات امنیتی و اقتصادی در استراتژی جدیدش یعنی تعامل بیشتر با آمریکا، دولت­های عرب و جامعه بین­الملل، می­ تواند ایران را بیشتر منزوی کند و تلاش­ های آمریکا را برای محدود کردن گزینه­ های ایران تقویت نماید. سوریه تنها متحد ایران در جهان عرب و یک کانال ارتباطی با نیروهای مقاومت در جنوب لبنان و فلسطین است؛ در نتیجه، تغییر و تحول در این کشور ضد آمریکایی به معنای پدیدار شدن یک حکومت طرفدار آمریکا، غرب و سعودی، و حتی طرفدار صلح اعراب و رژیم صهیونیستی خواهد بود که این خود نه تنها باعث تضعیف موضع ایران در سوریه، غزه و لبنان می­ شود بلکه انزوای شدید ایران را در منطقه را به دنبال خواهد داشت.
 
  فشار بر ایران بر سر میز مذاکره هسته­ ای

امروزه جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک قدرت تاثیرگذار مورد شناسایی بین­ المللی است و در اکثر مسائل منطقه ­ای، قدرت­ های جهانی و به خصوص آمریکا نقش خاصی را برای ایران قائل هستند و خواهان مذاکره با ایران در خصوص مسائل منطقه ­ای، در مواردی همچون بحران عراق، افغانستان، و غیره بوده ­اند. نفوذ منطقه­ ای ایران باعث شده که در مذاکرات هسته­ ای با یک پرستیژ قدرت منطقه ­ای بر سر میز مذاکره بنشیند، اما در صورت سقوط اسد که یکی از کانون­ های مهم نفوذ ایران در خاورمیانه محسوب می­ شود، قدرت منطقه ­ای ایران کاهش پیدا خواهد کرد. در این خصوص، جیمز روبین در یک گزارش ادعا می­ کند: 

از آنجا که ایران در جستجوی گسترش هژمونی منطقه ­ای و گسترش انقلاب اسلامی اش در سرتاسر منطقه است، صدمه به اتحاد منطقه ­ای­اش به معنای ثبات منطق ه­ای است؛ این یک منفعت مهم غربی است و صدمه به اتحاد منطقه ­ای مبارزه علیه برنامه هسته­ ای ایران را تقویت می­ نماید [12].

بنابراین از دید آمریکا و هم­پیمانانش، با سرنگونی اسد، ایران در موضوع هسته­ای به شدت برای مصالحه با غرب تحت فشار بیشتر قرار خواهد گرفت. در یک ارزیابی نهایی از این بخش می­ توان استدلال نمود که با کمک سوریه، ایران قادر شده است نفوذش را در سرتاسر مدیترانه شرقی به ویژه با حمایت و مسلح کردن حزب­ الله لبنان و گروه­ های فلسطینی گسترش دهد. سقوط دولت سوریه که نزدیک­ترین و مهمترین متحد ایران از زمان سقوط شاه در سال 1979 بوده، به طور جدی توانایی ایران را برای نمایش قدرت در منطقه مدیترانه شرقی متاثر خواهد کرد؛ زیرا ارتباط ایران را که از طریق سوریه به حزب­الله لبنان و گروه­ های آزادی­بخش فلسطین متصل می­ شود، قطع خواهد نمود. دومین مسئله این است که در صورت سرنگونی اسد، ممکن است ایران نه تنها نفوذ سیاسی­ اش را از دست بدهد، بلکه در صورت درگیری­ اش با رژیم صهیونیستی توانایی متحدین ایران برای ضربه زدن به این رژیم کاهش می ­یابد.

با توجه به نظریه والت، به نظر می­ رسد که تهدید مشترک و فوری ایران و سوریه در مقطع فعلی، در وهله اول مخالفین داخلی و در مراحل بعدی مخالفین خارجی دولت اسد باشند. تهدید مخالفین داخلی از این جهت مهم است که در مرحله اول، بقای دولت اسد را به خطر خواهند انداخت؛ در مراحل بعدی، با سقوط دولت اسد، محور استراتژیک سه ­گانه قطع خواهد شد و در نتیجه، استراتژی موازنه تهدید ایران با چالش مواجه می­شود و تهدیدهای امنیتی آن در منطقه افزایش خواهد یافت. از طرف دیگر، دولت برآمده از این بحران می­ تواند یک شریک استراتژیک برای رقیبان استراتژیک ایران در منطقه محسوب شوند.

بنابراین راهبرد ایران در قبال بحران سوریه، جلوگیری از سقوط دولت اسد به عنوان یکی از پایه­ های اصلی راهبرد کلان موازنه تهدید ایران در منطقه است. ایران خواهان ادامه حکومت اسد و جلوگیری از روی کار آمدن مخالفین در سوریه است، زیرا روی کار آمدن مخالفین به محور استراتژیک ایران، سوریه و حزب­الله لبنان آسیب جدی وارد خواهد نمود. در پایان باید اذعان کرد که با توجه به اصل حفظ موازنه تهدید، قابل پیش­بینی بود که ایران از دولت اسد در مقابل مخالفین داخلی، منطقه ­ای و فرامنطقه ­ای­ اش حمایت نماید.


 منابع:

[1].صالحی ،حمید،بیداری اسلامی و تکوین نظم نوین منطقه ای در خاورمیانه،ص 89.
[2].Hunter,shireen,"Irans ,foreigen policy in the post –sovit era",209.
[3] . - Salloukh, F. Bassel “Demystifying Syrian Foreign Policy under Bashar al-Asad”, in: Fred H. Lawson ed., Demystifying Syria,25.
 
[4] . Kam, Ephraim (October 10, 2012) “The Axis of Evil in Action: Iranian Support for Syria”, INSS Insight, No. 372.
5. موسوی شفائی، مسعود. شاپوری، مهدی.(1390) «ابعاد و پیامدهای ژئوپلیتیک پرخطر ایران»، مطالعات راهبردی، سال 14، ش 4، زمستان.ص176.
6.راباسا، آنجل و بنارد،چریل (1389) استراتژی امریکا، توسعه شبکه های سکولار-لیبرال در جوامع اسلامی، ترجمه علی اکبر اسدی، تهران، اندیشه سازان نور.ص 79.
 
[7]. موسوی شفائی، مسعود. شاپوری، مهدی.(1390) «ابعاد و پیامدهای ژئوپلیتیک پرخطر ایران»، مطالعات راهبردی، سال 14، ش 4، زمستان.ص177.
8.جانسیز، احمد و دیگران،(1393) «رویارویی ایران و عربستان در بحران سوریه»، مطالعات سیاسی جهان اسلام، سال 3، ش 12.ص75.
[9] Berti, Benedetta and Yoel Guzansky (January 26, 2012) “Crushing the Radical Axis”, National Interest.112.
 
[10] . Dalton, G. Melissa (September, 2012) “Asad Under Fire; Five Scenarios for the Future of Syria”, Policy Brief, Center for New American Security.5.
 
[11] Samuel, Annie Tracy (June 27, 2012) “The Syrian Uprising: The View from Tehran”, Telaviv Notes, Volume 6, Number 12.
 
[12] Rubin, P. James (June4, 2012) “The Real Reason to Intervene in Syria”, ForeignPolicy.57.


ادامه دارد ...
 

 
https://taghribnews.com/vdcfm1d00w6dcja.igiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی