اسلام دینی اجتماعی است و احکام آن یک رشته اصول به هم پیوستهای را بنا مینهند که تمام روابط یک مسلمان (رابطه با خدا و دیگر انسانها) را شامل میشود.
//برگرفته از بیست و ششمین كنفرانس وحدت اسلامی//
عدالت، موضع اسلام نسبت به تعامل با دیگر ملل(بخش اول)
به قلم : سید جواد موسی کاظمی
29 ارديبهشت 1392 ساعت 10:46
اسلام دینی اجتماعی است و احکام آن یک رشته اصول به هم پیوستهای را بنا مینهند که تمام روابط یک مسلمان (رابطه با خدا و دیگر انسانها) را شامل میشود.
چکیده
«عدالت» از معدود واژگانی است که در اذهان همه نسلها و اندیشمندان عالم از آدم تاکنون، در همه زمانها معرفت بخش خیل عظیمی از آرمانها، اهداف آدمی بوده است. به تصریح قرآن کریم «عدالتخواهی» اساسیترین آموزه پیامبران الهی است و بدون شک حذف آن از عرصه روابط بشری، نقصانی جبرانناپذیر وارد خواهد نمود. یکی از ابعاد مهم در اصل عدالت اسلامی، بکارگیری آن در روابط با سایر ادیان و مذاهب می باشد. آنچه میتواند اسلام را به سوی روابط موفق بین المللی سوق دهد، رعایت «عدالت» است. دین اسلام در همه شئون و تعالیم خود، توجه اساسی به اصل عدالت دارد. عدالت در اسلام نه تنها یك مفهوم انتزاعی و آرمان گرایانه نیست؛ بلكه یك تكلیف و مسئولیت عملی در ساحت های فردی و اجتماعی حیات بشری است. هنگامی که سایر ادیان و مذاهب دیگر، شاهد حفظ حقوقشان، و احترام به انسانیت و کرامتشان توسط مسلمانان باشند، ارتباط متقابل خود را با مسلمانان بهبود داده و سعی میکنند نقش مفیدی برای آنها ایفا کنند. ادیان الهی مانند اعضای یک بدن می باشند که سلامتی و شادابی این بدن، در گرو عملکرد درست تک تک اعضا می باشد و این جز با ارتباط مداوم ادیان و مذاهب میسر نخواهد شد. بدون در نظر گرفتن اصل عدالت، راه رشد و تکامل میان اعضا و در نتیجه استمرار و بقای ادیان دچار مشکل میشود. در این راستا مقاله حاضر، سعی دارد تا با نگاهی جامع، نقش كلیدی اندیشه عدالت اسلامی در حل چالش های ارتباطی انسان معاصر را مطرح كند.
واژگان کلیدی: عدالت، روابط بین الملل، ادیان، مذاهب، اسلام، وحدت.
مقدمه
« إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطِینَ[۲] »
ارتباط و تعاون بینالمللى در تأمین نیازمندىهاى بشر همواره مورد توجه جوامع بشرى بوده است. در عصر حاضر نیز لوایح متفاوتى از جمله اعلامیه جهانى حقوق بشر به تصویب جامعه بینالملل رسیده، اما متأسفانه این لوایح در حد قرارداد اخلاقى بوده و هیچگونه تعهد الزامآورى براى حکومتها ندارد. این در حالى است که رعایت «عدالت اسلامی» در اندیشه سیاسى اسلام، به عنوان اساسىترین اصل در روابط دولتها و ملتها منظور گردیده و به همین دلیل، در حقوق اسلامى از فرصتهاى مناسب براى برقرارى و تحکیم پیمانهاى صلح در روابط خارجى بهرهبردارى مىگردد.
اسلام براى تحقق بخشیدن و گسترش صلح در میان ملتها و جلوگیرى از بروز روابط خصمانه، ملتها و دولتهاى دیگر را به انعقاد پیمانهاى صلح دعوت کرده[۳] و به جامعه اسلامى توصیه نموده است که در این زمینه، همواره پیشرو باشد.[۴] چرا که اسلام، ارتباط و همزیستى با ادیان و ملل را به صورت «اصل» و «قاعده اساسى» در نظام تشریع خود در نظر داشته است. در این مقاله بکارگیری اصل عدالت در ارتباط با مخالفان عقیدتى و غیر مسلمانان با تکیه بر دیدگاه نظرى قرآن و سیره عملى پیامبر اکرم -صلىاللهعلیهوآله- مورد بررسى قرار مىگیرد.
تبیین موضوع: اسلام دینی اجتماعی است و احکام آن یک رشته اصول به هم پیوستهای را بنا مینهند که تمام روابط یک مسلمان (رابطه با خدا و دیگر انسانها) را شامل میشود. اجتماعی بودن اسلام ویژگی برجستهای است که آن را دین عملی و واجد یک نظام حقوقی کاملاً انسانی ساخته است. اسلام از همان روزهای آغازین حکومتش، اندیشه ارتباط مسالمتآمیز با دیگران را مطرح نمود. سیره عملی پیامبر اکرم -صلیاللهعلیهوآله- و پیروی جدّی مسلمانان از آن به تدریج، فکر زندگی انسانی در میان پیروان دیگر ادیان الهی را ایجاد کرد. شاهد این مدعا، اعترافات دانشمندان سده شانزده و هفده میلادی اروپا مانند ژان ژاک روسو، ولتر، شوپنهاور، ژرژسل و بوآزار به این حقیقت است.[۵]
مارسل بوآزار میگوید: «دیدگاه جهانی اسلام با دو امتیاز نیرومند، درخشش ویژهای داشت: یکی ایمان به خدا و دیگری انکار هرگونه برتری نژادی و قومی و تأکید بر برابری انسانها. با اعلام این اصول، پیامبر توانست عصبیت قومی و نژادی عرب جاهلی اقوام یهود و مشرکین مکّه را ریشه کن سازد. هیچ دیانتی به اندازه اسلام به بشر شخصیت نداده است... رفتار پیامبر با اقوام یهود و نصارا برادرانه بوده است... اسلام در صدد ساختن جهانی است که همه انسانها، حتی آنانی که به دین سابق خود وفادار ماندهاند، با تفاهم و همکاری، برادری، برابری زندگی کنند.»[۶]
تاریخ روابط بینالملل اسلام گواه صادقی بر قدمت نظام حقوق بینالملل اسلامی است و میزان گرایش جامعه اسلامی به ایجاد روابط بینالمللی و احترام به مقررّات حاکم بر آن را نمایان میکند. از اینرو بحث از رابطه، همکاری، تعاون، روابط مسالمتآمیز، وحدت، همگرایی و دستیابی به صلح عادلانه در قاموس اسلامی گسترده است.
طرح اسلام برای نظام بین الملل، رسیدن به امت واحده جهانی است. این طرح با فدراسیون جهانی یا جامعه مدنی جهانی متفاوت میباشد، زیرا بر محور روابط عادلانه، بر پایه وحدت عقیده استوار است. در قرآن آمده است: «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّه واحِدَه وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ».[۷] امت از ریشه امّ گرفته شده و به معنای قصد است و به جماعتی اطلاق میشود که افراد آن دارای یک مقصد و هدف باشند و این مقصد واحد، رابطه واحدی میان افراد باشد.[۸] با نگاهی اجمالی به هدف از خلقت انسان و بعثت انبیا و ارسال پیامبران الهی و امامان -علیهم السلام-، مشخص میشود که انسان جهت پرستش خدای یگانه خلق شده و رسولان الهی جهت نجات بشر از ظلمت و مسیر باطل فرستاده شدهاند و این امر، خاص یک سرزمین یا قوم خاص نیست. بر این اساس، اقامه دین خدا، دعوت به همزیستی مسالمتآمیز، رفع ظلم و ستم، گسترش ارزشهای الهیـانسانی و برقراری قسط و عدل از اهداف اسلام در چارچوب امت واحده جهانی است [۹] و برای دست یابی به جامعه جهانی صلحآمیز، رفع تعصّبات نامعقول، جهالتها و ارتقای دانش و معرفت انسانها ضروری است.[۱۰]
بنابراین همه ادیان آسمانی و پیامبران الهی مروج توحید و منجی بشریت و منادی صلح، امنیت و رفتار محبتآمیز نسبت به پیروان دیگر ادیان و مذاهب میباشند؛ ولی پیروان ادیان با گذشت زمان و در اثر دوری از رهبری اولیای خدا، به تدریج انحرافاتی را پذیرا شده و گاه تحت تأثیر ملل دیگر، منکر و مانع ارتباط با پیروان دیگر ادیان و مذاهب شدند؛ چنان که پیروان دین یهود و مسیحیت به نژادپرستی رو آورده و در این راستا جنگ های بسیاری به راه انداختند و انسان های فراوانی را به قتل رساندند، که البته در این زمینه یهودیان شدت عمل بیشتری داشتهاند و در این قوم، تضاد با حقوق بینالملل به وضوح مشاهده میشود. آنان علاوه بر این که معتقد به برتری نژاد خویش میباشند، دیگر ملل را در خدمت خود میانگارند. اما از نظر اسلام، ارتباط مسالمتآمیز مسلمان ها با عقاید و مذاهب گوناگون، یک ارزش و هدف است، و اعلامیه جهانی اسلام آیه ۶۴ سوره آل عمران میباشد که میفرماید:«قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَه سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ». با این بیان، مقاله حاضر با رویکرد نظرى و اسنادى و با استناد به منابع اصیل اسلامى ثابت مىکند که اصل در ارتباط مسلمانان با سایر ادیان و مذاهب بر «عدالت» استوار بوده و به عبارت دیگر دین اسلام منادى همزیستى مذهبى با پیروان سایر ادیان بر اساس عدالت اسلامی مىباشد.
اهمیت روابط عادلانه با سایر مذاهب و ادیان، به حدی است که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران [که حاصل مدت ها تلاش عالمانه و دقیق عالمان، دانشوران و فرهیختگان آشنای به مبانی اسلامی و معیارهای فقهی و آگاه به اندیشه های سیاسی و حکومتی است،] به سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بر اساس روابط صلحآمیز با دول غیرمتحارب اشاره شده،[۱۱] و در باب مسأله روابط بین الملل اسلامی در اصل چهاردهم آمده است:«به حکم آیه شریفه«لاینهاکم اللّه عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین ولم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان اللّه یحب المقسطین»،[۱۲] دولت جمهوری اسلامی ایران و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غیرمسلمان، با اخلاق حسنه و قسط و «عدل اسلامی» رفتار نمایند و حقوق انسانی آنان را رعایت کنند».
ضرورت تحقیق:در دنیایی که سردمداران آن با ادعای دموکراسی و آزادی در هر گوشهاش جنایتی را نقش میزنند و با وجود مفاهیم و نظریات فراوان نظریهپردازان شرقی و غربی در باب مفهوم عدالت، باز هم بیعدالتی در همه جا با اسمهای مختلف (مبارزه ا تروریست، برقراری آزادی و دموکراسی، آزادی بیان و...) به راحتی دیده میشود؛ در چنین شرایطی، بررسی مفهوم عدالت در فرایند ارتباطات بین الملل اسلامی، [که یکی از اساسیتری مفاهیم سیاسی اسلام بوده و هست،] ضروری به نظر میرسد.
اهداف تحقیق:کنفرانس بین المللی «اسلام و جامعه: عدالت در اسلام»، مجال رشد این اندیشه را در نگارنده ایجاد کرد که با نگارش این مقاله اثبات کند «مسلمانان با تکیه بر اصل «عدالت اسلامی» می توانند رابطه بهتر و مؤثرتری با پیروان سایر ادیان و مذاهب برقرار کنند»، و با بکارگیری اصل عدالت اسلامی و تأثیر آن در روابط بین الملل، می توان شاهد رشد و بسط و برقراری ارتباطات عادلانه با ادیان و مذاهب بود؛ و هدف دیگر بیان راه کارهایی برگرفته از آموزه های اسلامی برای رسیدن به این مقصود است.
سوالات تحقیق: در این پژوهش به این پرسش پاسخ داده میشود که چگونه می توان بر اساس عدالت اسلامی، با سایر ادیان و مذاهب ارتباط بر قرار کرد؟ رابطه مسلانان با یکدیگر و مسیحیت و یهودیت چگونه است؟ آیا اسلام، سایر ادیان و مذاهب را به رسمیت میشناسد و برای آنها جایگاهی قائل است؟ آیا با توجه به اصول مشترک، مسلمانان می توانند با پیروان ادیان و مذاهب دیگر، ارتباط داشته باشند؟
فرضیه پژوهش:«مسلمانان می توانند با رعایت و بکارگیری اصل «عدالت اسلامی» ارتباط گسترده ای با ادیان و مذاهب دیگر برقرار کنند». این ارتباط به نحوی است که عدم رعایت عدل اسلامی در آن، باعث افول و عدم تحقق ارتباط با ادیان و مذاهب، و به همان نسبت دور شدن ادیان و مذاهب از یکدیگر می گردد و در حقیقت تکرار این چرخه یعنی کنارهگیری عدالت اسلامی از سوی شیعیان، به نفع قدرت استکبار و دشمنان ادیان الهی در دنیا میشود که خود باعث تشدید بیعدالتی در جهان میگردد.
روش تحقیق: در این پژوهش از روش تحقیق کتابخانهای و پژوهشهای اسنادی سود جستهایم. تقسیمبندی مطالب نوشتار به ترتیب اهمیت مباحث به صورت بخش است.در نگارش این پژوهش علاوه بر استفاده از منابع موجود در کتابخانههای دانشگاه ادیان و مذاهب قم، تاریخ اسلامی قم، آیت الله مرعشی و جامعه الزهرا(س)، از سایت کتابخانه ملی تهران نیز استفاده شده است.
قبل از ورود به بحث، لازم است از بذل توجه و عنایت و مساعی بی شائبه استاد فرزانه حجه الاسلام جناب آقای دکتر حمید ملک مکان – مدیر گروه مذاهب کلامی دانشگاه ادیان و مذاهب – که با راهنمایی های ارزنده خویش در تدوین این مجموعه نقش شایانی داشتند، سپاسگزاری نمایم.
بخش اول: عدالت
مفهومعدالتو اهمیتآن
«عدالت» یكی از مقولههای مهم و ارزشمند حیات بشری و پایه بسیاری از ارزش های اخلاقی و اجتماعی و نیاز عقلانی فردی و اجتماعی یك جامعه می باشد، و یك مسئله كاملا عقلی- فلسفی است كه هر عقل سلیم و فطرت پاكی ضرورت و حُسن آن را درك می كند. همه انسان های پاك و وارسته و حكماء بزرگ ضرورت و اهمیت آن را در شئون حیات فردی و اجتماعی و اخلاقی انسان مورد تأكید قرار دادهاند؛ چرا که این اصل، یكی از اساس ترین مفاهیم و تعالیم وحیانی و اهداف مهم پیامبران الهی بوده است.
از آنجا که عدالت از نشانههای عقلانیت و سلامت فكری و اخلاقی یك جامعه می باشد، لذا یكی از عوامل مهم توسعه معقول و همه جانبه و زمینه ساز فضیلتها و كمالات دیگر و حافظ حقوق و كرامت انسانی است. از اینرو برای این كه حیات بشر در مسیر صحیح و تكامل خود قرار گیرد، باید عدالت در همه ساحت های حیات بشری، یعنی در حوزه اعتقادات، اخلاقیات، اعمال فردی - اجتماعی و عرصه سیاست ظهور و بروز داشته باشد.
تعریف عدالت: واژه شناسان «عدل» را به معنای برابری، همسانی و همانند مساوات گرفته و گفتهاند عَدل و عِدل در معنی نزدیک همند، ولی عَدل در چیزی است که تساوی آن با بصیرت درک شود و عِدل در مورد چیزی است که تساوی آن با حس فهمیده شود.[۱۳] معانی این واژه بطور خلاصه عبارتند از: موزون بودن بیتناسبی؛ مساوات تبعیض؛ اعطاء حق ذیحق جور؛ رعایت استحقاق افراد در افاضه وجود.[۱۴] شهید مطهری در«عدل الهی» همین چهار مورد استعمال را برای عدل ذکر کردهاست: ۱.موزون بودن، یعنی هر چیزی که در آن به قدر لازم،(نه به قدر مساوی) وجود داشته باشد؛ این تعریف به معنای متعادل بازگشت دارد؛ ۲.تساوی و نفی تبعیض(رعایت تساوی در زمینه استحقاقهای متساوی)؛این توضیح به معنای سوم بازگشت دارد، اما اگر مقصود رعایت تساوی بودن استحقاق باشد، عین ظلم است؛ ۳. اعطای حق هر ذی حقی به او در مقابل ظلم که عبارت است از: پایمال نمودن حقوق دیگران.چنین عدالتی متّکی بر دو چیز است: الف-مراعات اولویتها و حقوق در مقایسه با دیگران. ب-استخدام یک سلسله اندیشههای اعتباری با ساختن«باید»ها و«نباید»ها و انتزاع «حسن»و«قبح»؛ ۴.رعایت استحقاقها در افاضه ی وجود، و امتناع نکردن از افاضه و رحمت به آنچه وجود یا کمال به نیاز دارد.[۱۵]
فلاسفه غرب نیز عدالت را چنین معنا میکنند:
۱.افلاطون در کتاب«جمهوریت» به تفصیل از عدالت سخن گفته است. او میگوید: عدالت عبارت است از اینکه هر کس به هر کاری دست بزند که شایستگی و استعداد آن را دارد و از مداخله در کار دیگران بپرهیزد.[۱۶]
۲.از نظر ارسطو عدالت دارای دو معنای عام و خاص است: به معنای عام، شامل تمام فضایل است و اعتدال و میانهروی نیز شاخص و میزان فضایل از رذایل میباشد. به معنای خاص نیز فضیلتی است که به موجب آن، باید به هرکس آنچه را حق اوست، داد. سپس ارسطو عدالت را به تعویضی(معاوضی) و توزیعی تقسیم میکند و میگوید: «عدالت تعویضی» تعادل در معامله و معاوضه است، به گونهای که یکی از دو طرف معاوضه نتواند به بهای فقر دیگری ثروتمند شود.«عدالت توزیعی» هم توزیع و تقسیم ثروت و مناصب اجتماعی است بر اساس عدالت.[۱۷]
۳ .سیرون عدالت را چنین تعریف میکند: اینکه باید به هر کس آنچه را سزاوار اوست، داد، مشروط به اینکه به منافع عمومی زیانی نرساند. دو اصطلاح «نفع مشترک» و «نفع دیگران» در این تعریف، در بیشتر رسالههای حقوق تکرار شده است.[۱۸]
۴.برتراند راسل عدالت را عبارت از هر چیزی میداند که اکثریت مردم آن را عادلانه بدانند.
۵.کانت عدالت را حفظ کرامت انسان معرفی میکند.[۱۹]
۶.بالاخره هگل میگوید:آنچه دولت بپسندد عین عدالت است.[۲۰]
اقسام عدالت: ۱. عدل الهی یا دادگری پروردگار؛ عدالت یکی از صفات ثبوتیه الهی بوده که مورد اتفاق همه مسلمانان است. ۲. عدالت فردی و اخلاقی؛ مرحله عالی تقوای یک فرد مسلمان و به اصطلاح ملکه راسفرای در نفس اوست که سبب التزام به دستورات شرع انور و رعایت حلال و حرام الاهی است. ۳. عدالت اجتماعی؛ عدالت در این معنا به مفهوم وضعیت نظامهای اجتماعی، حقوقی، سیاسی و اقتصادی عادلانه برای تأمین بهترین روش زندگی برای بشر است .یکی از مبانی عدالت اجتماعی این است که همه انسانها صرف نظر از نژاد، زبان، رنگ و قومیت با هم برابرند و کرامت انسانی پایه و اساس همه رابطه هاست. مفهوم عدالت در این مقاله، از این نوع است.
جایگاه عدالت در اسلام
عدالت در اسلام جایگاه و ارزش و اهمیت بسیار دارد، به نحوی كه میتوان یكی از ویژگیها و امتیازات مهم دین اسلام را، اهمیت دادن به «اصل عدالت» در همه جنبهها و شئون حیات بشری دانست. این اصل در اسلام دارای چنان ارزش و اهمیتی است كه هم در نظام اعتقادی اسلام به عنوان یكی از صفات حق تعالی شمرده می شود، و هم در نظام خلقت و عالم تكوین، این اصل ساری و جاری است و هم در عالم تشریع نیز رابطه انسان با جهان هستی، و رابطه انسان با خداوند؛ و رابطه او با هم نوعانش را ترسیم می كند. عدالت عاملی مهم، در تضمین سعادت و رشد وكمال افراد و جامعه است.
اسلام محور همه فعالیتهای فكری، اعتقادی، رفتاری، اقتصادی و سیاسی را در جهت عدالت سوق میدهد. از منظر تعالیم اسلام، عدالت ریشه در حكمت و غایت مندی آفرینش و صفات و افعال الهی دارد و اسلام به طور قطع مدافع عدالت، حقوق بشر، كرامت انسان، حق آزادی و مساوات و حق تملك و تمتع از مواهب ضروری حیات و آزادی عقیده و علم و سایر اموری كه مقتضای فطرت و طبیعت زندگی بشر است، می باشد. در حقیقت، اسلام منادی عدل بوده و بخاطر همین اصلاحات اجتماعی و ارزشهای متعالی، جهانی شده و یكی از عوامل مهم پیشرفت نهضت اسلام محترم شمردن حقوق و دعوت به عدالت و مساوات می باشد. چرا که تنها در پناه عدل است كه جهان به اصلاح میگراید و از نابسامانیها و مشكلات و نا امنی نجات مییابد و مردم اصلاح میشوند. دلیل انحصار اصلاح و بهبودی جامعه در عدل، این است كه تنها راه نجات بشریت و سلامت جامعه تنها در عدالت محوری است.
عدالت در قرآن
هماگونه که اشاره شد عدالتبر دو قسماست: فردیو اجتماعیکه هر دو معنی، مورد عنایت آیین مقدس اسلام میباشد. عدالت فردیاجتناباز دروغ، غیبتو... استو کسیکهاینگونهرفتار نماید، عادلنامیدهمیشود و منصبقضاوترا میتواند بهدست آورد. عدالتاجتماعیدر عدمافراطو تفریطنسبتبهحقوقدیگران و مساوی دیدنافراد در برابر مقررات است. صاحبانتفسیر نمونهدر ذیلآیه«یا ایهاالذینآمنوا کونوا قوامینبالقسط» میگویند: قائممعمولاً بهچیزیمیگویند کهعمود بر زمینبودهباشد و کمترینمیلو انحرافیبههیچطرفپیدا نکند.[۲۱]
در اهمیتعدلهمینبسکهخداوند انگیزهبعثتانبیاء را اقامه عدل میشمرد: «لیقوم الناسبالقسط».[۲۲] در اینعبارت آنچهکهدر فرهنگتودهمردمرواجیافته، یعنی برابری افراد جامعه در کلیهمسائلمنظور نظر نیست، زیرا بهقولمرحومطالقانیاینمعنی(یکسانبودنمردمدر تماماحکامو حدود)، نهتنها مخالفبا اسلاماست، بلکهبا نظاماجتماعیبشر عموماً در هر مسلکو آیینباشد درستنمیآید و خادمنظام اجتماعاست. چونافراد و طبقاتبشر از جهتعجز و قدرتو حدود تکلیفمختلفند...»[۲۳].
امامخمینی(ره) نیز انگیزهاصلیتشکیلحکومتپیامبر(ص) را «بسطعدالتاجتماعی» میداند و میگوید: «پیامبر اسلامتشکیلحکومتداد مثلسایر حکومتهای جهان،لکنبا انگیزهبسطعدالتاجتماعی».[۲۴] خداوند پیامبر گرامیاش(ص) را مأمور دعوتبهآیینالهیواحد و برپاییحقو عدلکردهاست. [۲۵]
در قرآنکریم به این اصلثابتانسانی درموارد و جنبههایمختلفاشارهشدهاست. حتی در پارهایاز آیات بهعدلو در هنگام برخورد با دشمنانامر شدهاست. زیرا معمولاً در رویاروییها و برخوردها هرکسیدر پیآناستکهمخالفانو دشمنانرا، بههرگونهو بههر وسیله، دفعکند. در اینهنگامکمتر کسیدر اندیشهرعایتحدود استو پروایعدلو تقوارا دارد، بلکهتنها بهاینمیاندیشد کهمخالفانو دشمنانرا کهبه نظرشمخالفانو دشمنانعدلو تقوا هستند دفعکند. اما قرآنمیفرماید در صورتاختلافو دشمنیو جنگنباید هیچانسانیبهخاطر دشمنیبا آنگروهو دستهاز عدالتخارجشود:«یا ایها الذینآمنوا کونوا قوامینللهشهداء بالقسطو لایجر منکمشنانقومعلیالا تعدلوا أعدلوا هو اقرب للتقوی...: ایکسانیکهایمانآوردهاید برایخدا بهداد برخیزید [و] بهعدالتکنید کهآنبهتقوا نزدیکتر است...». [۲۶] از اینرو، قرآن كریم مهم ترین عاملی است كه اندیشه عدل را در افكار و دلهای مسلمانان كاشت. [۲۷] در حدیث نبوى نیز آمده است: «بالعدل قامت السموات والارض»؛ كه این كلام سرشار از حكمت و حقیقت، در مقام بیان جایگاه تكوینی عدالت است.
ارزش و بزرگی عدالت در سطح اجتماع از منظر قرآن به حدی است که به صورت اصلی بنیادین بدل ناپذیر مطرح گشته و خداوند به طور قاطع به آن فرمان میدهد و آن را واجب میکند: «اِن اللّه یأمر بالعدل...»؛[۲۸] خداوند متعال آدمیان را امر به تحقق و اجرای عدالت در رفتار و روابط اجتماعیشان نموده است و آن را به عنوان یك امر و تكلیف الهی مورد تأكید قرار داده است. در جای دیگر آمده است:«قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ: بگو خداوند مرا به قسط امر كرده است».[۲۹] قرآن كریم به صراحت بیان می كند خداوند به عدل حكم می كند. بنابراین راه صحیح و راه خدا راه عدل است، و در آیه ۸ سوره مائده می فرماید: «إعدلوا هو أقرب للتقوی: عدالت نزدیك ترین راه به تقوی است».
جایگاه ادیان و مذاهب نزد اسلام
از منظر اسلام، ادیان توحیدی از یک منبع سرچشمه گرفته و در طول حیات بشر به تکامل رسیده اند و عدم توانایی پذیرش دین کامل توسط بشر اولیه، موجب شد دین به صورت تدریجی بر بشر نازل شود و دین اسلام آخرین حلقه از ارسال دین توسط ذات اقدس الهی به شمار می رود. ادیان توحیدی دارای اصول مشترک بسیاری هستند مانند توحید، نبوت، معاد و...؛ هر چند مباحث همین اصول مشترک نیز در ادیان رو به رشد، نسبت به ادیان گذشته عمیق تر است. به همین جهت، پیامبر اسلام -صلی الله علیه و آله- طبق آیه۱۰۱ سوره بقره، آنچه در کتب آسمانی دیگر آمده است را تصدیق می کند: «وَ لَمّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ کِتابَ اللّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لا یعْلَمُونَ:چون پیامبری از جانب خداوند بر آنان فرستاده شده که به راستی کتاب آنها گواهی می داد، گروهی از اهل کتاب کتاب خدا را پشت سر انداختند؛ گویی از آن کتاب هیچ نمی دانند».
بنابراین تفاوت ادیان الهی هرگز در اصل دیانت که همان اسلام است، نمی باشد بلکه تفاوت در مذاهب و شرایع است؛ زیرا اصل دین که همان توحید، وحی، رسالت، عصمت، امامت، عدالت، برزخ، قیامت و اموری از این قبیل است، همان خطوط کلی است که انسان بر اساس فطرت و سرشت الهی خویش مسیر و هدف و حرکت خود را بر آن استوار می سازد.... و در آیات قرآن کریم از جمله مائده آیه ۴۸، تا آنجا که محور گفتار اصول دین یا خطوط کلی فروع آن است، سخن از تصدیق انبیا نسبت به یکدیگر است: «مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَیهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیمِناً عَلَیهِ»؛ قرآن کتب الهی را که پیش روی دارد تصدیق کرده و مهیمن بر آنهاست و اما آنجا که محور گفتار، فروع جزئی دین است سخن از تعدد، تبدیل، تغییر و نسخ است.[۳۰]
بنابراین ادیان آسمانی، دارای مشترکات فراوانی هستند و آنچه موجب تمایز آنهاست احکام فرعی و جزئی است که همین احکام فرعی و جزئی چون به اصل دین بر می گردد موجب فهم بیشتر و عمیق تر آن اصول می شود. بر همین اساس، ارتباط با ادیان و مذاهب همیشه مورد تاکید اسلام بوده است، و محور این ارتباط «عدالت» می باشد. از نظر اسلام، یهودیت و مسیحیت از ادیان آسمانی بوده و به عنوان دین توحیدی تلقی می شوند و از اصالت و حقانیت ذاتی برخوردارند. لذا اسلام آنها را به عنوان «اهل کتاب» و آیین آسمانی به رسمیت می شناسد، هر چند نسبت به تعالیم آن ها نظریات اصلاحی نیز دارد. قرآن کریم در دو مورد از ادیان توحیدی نام برده است: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیوْمِ اْلآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُونَ:کسانی که (به پیامبرخدا-صلی الله علیه وآله-) ایمان آورده و آنان که به آیین یهود گرویده اند و نصاری و صابئان (پیروان یحیی) هرگاه به خدا و روز رستاخیز ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است؛ و هیچ گونه ترس و اندوهی برای آنان نیست»[۳۱].«أِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ الصّابِئِینَ وَ النَّصاری وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللهَ یفْصِلُ بَینَهُمْ یوْمَ الْقِیامَه إِنَّ اللهَ عَلی کُلِّ شَیء شَهِیدٌ :همانا کسانی که ایمان آورده اند و یهود و صابئان (ستاره پرستان) و نصاری و مجوس و مشرکان، خداوند در میان آنان روز قیامت داوری می کند، (و حق را از باطل جدا می سازد) خداوند بر هر چیز گواه (و از همه چیز آگاه) است.» [۳۲]با توجه به این دو آیه، اهل کتاب شامل یهودیت و مسیحیت است. با این حال، روابط مسالمت آمیز و صلح جویانه مسلمین تنها با اهل کتاب نیست؛ بلکه شامل غیر مسلمانان از غیر اهل کتاب، که مزاحمتی برای کشورهای اسلامی ایجاد نمی کنند، نیز می شود.
گاه تصوّر می شود که غیر مسلمانان تنها به دو گروه تقسیم می شوند: «اهل ذمه» و «محاربین»؛ یعنی گروهی با مسلمانان پیمان همزیستی مسالمت آمیز دارند و گروهی در حال جنگ و نبرد هستند. بنابراین، هر کس اهل ذمه نیست، محارب است و جان و مالش محترم نیست. ولی غیر مسلمانان حداقل چهار گروه اند: ۱.اهل ذمه: اقلیت هایی هستند که در داخل کشورهای اسلامی زندگی می کنند و مشمول قوانین آن کشورند و حکومت اسلامی متعهد است جان، مال و ناموس آن ها را حفظ کند و از حقوق آنان دفاع نماید. ۲.محارب: گروه ها یا کشورهایی هستند که با مسلمانان در جنگ و ستیزند. این ها کافران حربی هستند که مسلمانان هیچ گونه تعهدی در مقابل آن ها ندارند. ۳.معاهد: غیر مسلمانانی هستند که با دولت اسلامی مناسبات دوستی دارند. که باید طبق تعهداتی که دولت اسلامی با آن ها به طور مستقیم یا غیر مستقیم، از طریق سازمان های بین المللی دارد، رفتار نموده و احترام متقابل را رعایت نمایند. ۴.مهادن: کشورهایی است که با دولت اسلامی نه در حال جنگ اند و نه پیمانی با آن ها دارند. دولت اسلامی در برابر چنین کشورهایی نیز باید رعایت اصول انسانی و اخلاقی را داشته باشند[۳۳]. بنابراین مسلمانان علاوه بر اهل کتاب، با غیر مسلمانانی که از روابط خصمانه پرهیز دارند، مناسبات و روابط دوستانه برقرار می کنند. در این میان، «اهل ذمه» از مقام و منزلت بیشتری برخوردارند.
پیامبر اسلام-صلی الله علیه وآله- در برخورد با پیروان ادیان، جانب قانون و رفتار نیکو را در پیش می گرفتند. در عین حال اعلام می کردند که رستگاری در گرو اعتقاد به اسلام و عمل صالح است[۳۴].«إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللهِ اْلإِسْلامُ: دین در نزد خدا اسلام است»[۳۵] و «وَ مَنْ یبْتَغِ غَیرَ اْلإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الاْخِرَه مِنَ الْخاسِرِینَ: و هرکس جز اسلام آیینی برای خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیانکاران است».[۳۶]
با این وجود، دین اسلام جدا و بدون ارتباط با ادیان گذشته نیست. رسالت اسلام مشتمل بر مبادی و اصول ادیان پیشین بوده و آن چیزی است که بشر کنونی تا روز قیامت بدان نیاز دارد. از اصول اساسی اسلام تصدیق ادیان الهی و تمام پیروان پیشین است[۳۷]. «شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصّی بِهِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوْحَینا إِلَیکَ وَ ما وَصَّینا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسی: آیینی را برای شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود و آنچه را بر تو و حی می فرستادیم و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم»[۳۸]. دعوت اسلام به توحید، دعوت تازه ای نیست، دعوت تمام پیامبران اولوا العزم است. نه تنها اصل توحید، بلکه تمام اصول دعوت انبیا در مسائل بنیادی در همه ادیان آسمانی یکی بوده است. از این رو، پیامبر اسلام-صلی الله علیه وآله- در سیره عملی و در روابط خود با پیروان اهل کتاب، به این اصول مشترک دعوت می نماید.[۳۹]
بخش دوم: محورهای ارتباط عادلانه با ادیان
دین اسلام تنها منحصر به اعمال عبادی و مراسم شخصی نمی باشد، بلکه این دین مجموعهای از مسائل عبادی، اجتماعی و سیاسی است و در برگیرنده تمام اموری است که انسان در معاش و معاد، دنیا و آخرت، زندگی فردی و اجتماعی بدان نیاز دارد. این دین به رابطه انسان با خالق، حاکم، جامعه، خانواده، ملت خود و سایر ملت ها، اعم از مسلمان و غیر مسلمان توجه نموده است و از سوی خدا و به وسیله پیامبر اکرم -صلیاللهعلیهوآله- برای جمیع بشر تا روز قیامت آورده شده است.[۴۰] از نظر اسلام، ارتباط و همزیستی مسالمتآمیز انسان ها با عقاید و مذاهب گوناگون، یک ارزش و هدف است و هدف از این ارتباط، مصلحتگرایی نیست، بلکه خود رابطه، مصلحت است؛ زیرا:
الف. با زندگی فطری انسان ها سازگارتر است؛ چرا که انسان موجود اجتماعی است و به گونه فطری نیاز دارد که در اجتماع و در کنار همنوع زندگی کند و از دیگر سوی، اسلام آیین فطرت و برابر با نیازهای حقیقی و پاسخ گوی نیازهای انسان است؛ لذا به این خواست فطری انسان پاسخ داده و داشتن ارتباط با دیگر انسان ها از هر نژاد و کیش را روا دانسته است. [۴۱]
ب. در شرایط تعامل، رشد و تعالی انسان و تفاهم برای رسیدن به توافق ها و سرانجام به یگانگی آیین بشری و گرایش به حق امکان پذیرتر است. بدان جهت که اسلام داعیه جهانی دارد و برنامه خود را، سعادت آفرین برای همه ملت ها، گروه ها، نژادها و... می داند و بر این باور است که باید پیام قرآن سراسر گیتی را در بر بگیرد. قرآن به عنوان متن استوار اسلامی، همه انسان ها را به توحید فراخوانده و این مهم، بدون ارتباط و تماس و معاشرت با ملت ها و پیروان دیگر ادیان میسور نیست: «ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن: ای [پیامبر] مردم را با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت بخوان و با بهترین شیوه، با آنان مجادله کن.»[۴۲] دعوت به توحید، بدون داشتن روابط، امری است غیرممکن. بنابراین لازمه دعوت عمومی به پذیرش اسلام و ارائه حقایق قرآنی به مردم، ایجاد روابط با همه نژادها، گروه ها، ملت ها در سطح بین المللی است. بر این اساس، اصل اولی از نظر قرآن، مشروع بودن داشتنِ روابط با همه ملتهاست: «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا وبینکم الا نعبد الا اللّه ولانشرک به شیئاً و لایتخذ بعضنا بعضاً اربابا من دون اللّه: بگو ای اهل کتاب، بیایید از آن کلمه ای که پذیرفته ما و شماست پیروی کنیم: آن که جز خدای را نپرستیم و هیچ چیز را شریک او نسازیم و بعضی از ما، بعضی دیگر را سوای خدا، به پرستش نگیرد».[۴۳]
ج. آیات، روایات و سیره و روش پیامبر (ص) و پیشوایان دین، به روشنی بر اصل مشروع بودن روابط بین المللی دلالت دارند: «لاینهاکم اللّه عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین ولم یخرجوکم من دیارکم ان تبرّو هم و تقسطوا الیهم ان اللّه یحب المقسطین: خداوند شما را از نیکی کردن و عدالت ورزیدن با آنان که با شما در دین نجنگیده اند و از سرزمینتان بیرون نرانده اند، باز نمی دارد. خداوند کسانی را که به عدالت رفتار می کنند، دوست دارد».[۴۴] از اینجا مشخص می شود که اسلام رابطه با غیرمسلمانان را بر اساس عدالت بنا نهاده است.
البته تداوم این امر تا زمانى است که آنان نیز در تقابل با مسلمانان دشمنى روا نداشته و جواب نیکى را با بدى ندهند: «لَا ینْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یخْرِجُوکُم مِن دِیارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیهِمْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطِینَ إِنَّمَا ینْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُم مِن دِیارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِکُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن یتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ: خدا شما را از نیکى کردن و عدالتورزیدن با آنان که با شما در دین نجنگیدهاند و از سرزمینتان بیرون نراندهاند، باز نمىدارد. خدا کسانى را که به عدالت رفتار مىکنند دوست دارد. جز این نیست که خدا از دوستىورزیدن با کسانى که با شما در دین جنگیدهاند و از سرزمین خود بیرونتان راندهاند یا در بیرونراندنتان همدستى کردهاند شما را باز دارد. و هر که با آنها دوستى ورزد از ستمکاران خواهد بود»؛[۴۵] بنابراین غیر مسلمانان دو گروهند. گروهى که با مسلمانان سر جنگ نداشته و در کنار آنان زندگى مىکنند. دولت اسلامى و مسلمانان موظفند در قبال این گروه رفتارى محترمانه داشته و حقوق آنان را پاس دارند.
قرآن در مواردی به ارتباط مسلمانان با یهودیان و مسیحیان اشاره کرده است، و علی رغم اختلافات عقیدتی موجود میان مسلمانان با آنها، از این که نژاد یهود را بکلّی محکوم کند و یا خون آنها را کثیف بشمرد خودداری کرده و تنها روی اعمال آنها انگشت میگذارد و با تجلیل و احترام از افرادی که به اکثریت فاسد نپیوستند و در برابر ایمان و حق تسلیم شدند به نیکی یاد میکند».[۴۶] و میفرماید: «آنها همه یکسان نیستند. از اهل کتاب جمعیتی هستند که (به حق و ایمان) قیام میکنند و پیوسته در اوقات شب، آیات خدا را میخوانند در حالی که سجده مینمایند، به خدا و روز دیگر ایمان میآورند».[۴۷] و در جای دیگر میفرماید: «و از اهل کتاب کسانی هستند که به خدا و آنچه بر شما نازل شده و آنچه بر خودشان نازل گردیده ایمان دارند و در برابر (فرمان) خدا خاضعند و آیات خدا را به بهای ناچیزی نمیفروشند. پاداش آنها نزد پروردگارشان است. خداوند سریع الحساب است».[۴۸]
نظر اسلام مبتنى بر روابط بر اساس عدالت بوده و به هیچ وجه مخالفان عقیدتى خود را از میدان به در نکرده، بلکه دست دوستى بدانان داده تا با توجه به اصول مشترک، در کنار هم زندگى نمایند. از دیدگاه قرآن، پدیدهاى به نام «جنگ مذهبى» و پیکار به سبب اختلاف عقیده ممنوع بوده و دشمنى با پیروان ادیان دیگر هیچ محلى از اعراب ندارد. قرآن در این زمینه به گروهى از یهودیان و مسیحیان اشاره دارد که با تحقیر و اهانت به یکدیگر و تضییع حقوق انسانى همدیگر، سعى در برتر نشاندادن آیین خویش دارند.خداوند ضمن تقبیح این موضع، داورى در این زمینه را مربوط به آخرت دانسته است: «وَقَالَتِ الْیهُودُ لَیسَتِ النَّصَارَى عَلَىَ شَیءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَیسَتِ الْیهُودُ عَلَى شَیءٍ وَهُمْ یتْلُونَ الْکِتَابَ کَذَلِکَ قَالَ الَّذِینَ لاَ یعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ یحْکُمُ بَینَهُمْ یوْمَ الْقِیامَه فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یخْتَلِفُونَ: با آنکه کتاب خدا را مىخوانند، یهودان گفتند که ترسایان بر حق نیند و ترسایان گفتند که یهودان بر حق نیند. همچنین آنها که ناآگاهند سخنى چون سخن آنان گویند. خدا در روز قیامت درباره آنچه در آن اختلاف مىکنند، میانشان حکم خواهد کرد». [۴۹]
عدالت، دوستیبا دوستانخدا و ستمبر دشمنانخدا نیست، بلکهعدالتباید نسبتبههمهمردمیکسانباشد[۵۰]. اینمطلببهصراحتدر آیهشریفه۸ از سورهمائدهمورد اشارهقرار گرفتهاست. بهتعبیر رشیدرضا «در اینآیهامر بهمساواتو برابریبینخود و دشمنانمیکند و از هر قبیلکهباشد خواهدشمنیآنها دینیو خواهدنیوی باشد».[۵۱] قرآن براى برقراری ارتباط عادلانه با سایر ادیان و مذاهب، راهکارهایی بیان داشته که به اهمّ آنها اشاره مىگردد:
۱ - توجه به اصول مشترک
اعتقاد به حقانیت آیین اسلام و اینكه رهایى و رستگار اخروى از این رهگذر حاصل مى شود، مانع از ایجاد رابطه با پیروان سایر ادیان و مذاهب نخواهد بود. البته معاشرت با هر یك از ادیان احكام ویژه اى دارد كه مشروح آن در كتب فقهى بیان شده است. به هر روى، اصل در روابط اجتماعى بر تفاهم و تسالم است؛ ناگفته پیداست كه داشتن مشتركات دینى، زبانى، فرهنگى، با اهداف و منافع مشترك ملى، اقتصادى و غیره در تحقق بخشیدن به اصل پیش گفته نقش به سزایى دارد. خوشوقتانه این محورهاى تفاهم غالبا موجود است، و مورد عنایت اسلام و توجه رهبران اسلامى بوده است.
قرآن كریم اهل كتاب (یهود و نصارا) را دعوت مى كند تا مسئلهى توحید را - كه عقیدهى مشترك همهى ادیان ابراهیمى است - جدى گرفته از این محور اتحاد دینى غفلت ننمایند و آن را از پیرایه ى تثلیث و مانند آن منزه سازند:«قل یا اهل الكتاب تعالوا الى كلمه سواء بیننا و بینكم الاّ نعبد الاّ اللّه و لانشرك به شیئا و لا یتّخذ بعضنا بعضا اربابا من دون اللّه فان تولّوا فقولوا اشهد و ابانا مسلمون: بگو: ای اهل کتاب! بیایید تا بر سخنی که بین ما و شما یکسان است، بایستیم که جز خداوند را نپرستیم و برای او هیچگونه شریکی نیاوریم و هیچ کس از ما دیگری را به جای خداوند، به خدایی برنگیرد و اگر روی گردان شدند، بگویید: شاهد باشید که ما مسلمانیم».[۵۲]
در این آیه دو نكته مورد توجه قرار گرفته است: یكى اینكه توحید عقیدهى مشترك میان آیین هاى اسلام و مسیحیت و یهود است. دیگرى اینكه توحید در آیین اهل كتاب از توحید خالص ابراهیم فاصله گرفته و آفت پذیر شده است، و آفت زدایى آن به این است كه از توحید قرآنى كه همان اسلام ناب است پیروى شود. ولى اگر آنان از پذیرش این دعوت سرباز زدند، به حكم قرآن نباید با آنان به جنگ و نزاع برخاست . بلكه وظیفه آن است كه به آنان گوشزد كنند كه مسلمانان از توحید اسلامى كه حق است دست نخواهند كشید «فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون».
بنابراین وجه مشترک اساسی میان یهودیان، مسیحیان و مسلمانان در اعتقاد آنها به خدای احد و واحد است. این اعتقاد برای اسلام حقیقتی است قدسی که از زمان«آدم» تا کنون وجود دارد. یگانگی ابناء بشر و برابری همه انسان ها در مقابل خدا، به احدّیت او مربوط میشود. آنچه هم که درباره تثلیث باید گفت، این است که تثلیث، اعتقاد به خدای احد و واحد را نه تنها مورد شک قرار نمیدهد، بلکه آن را تصریح میکند و بدین معنا در جبههگیری بر ضد چندگانه پرستی الحادی، یهودیان، مسیحیان و اسلام به همان اندازه با یکدیگر متحدند که بر ضد اتحاد غربی و مترقی متحد شده و بالاخره به همان اندازه با یکدیگر متحدند که بر ضد انواع و اقسام خدایان من در آوردی امروزی -که انسان ها را به بردگی تهدید میکنند- متحدند؛
قرآن به پیروان خود فرمان مىدهد که اگر خواستند با صاحبان ادیان دیگر وارد بحث و مناظره گردند، جز با «جدال احسن» و «گفتوگوى مسالمتآمیز» روشى را پى نگیرند: «وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ: با اهل کتاب، جز به نیکوترین شیوه مجادله مکنید»[۵۳]. فرامین دین اسلام همیشه همراه با استدلال و منطق بر اساس شیوههاى مسالمتآمیز مىباشد؛ از اینرو، به پیروان خود اجازه نمىدهد حتى به بتپرستانى که در آن زمان داراى خرافىترین عقاید (از جمله شرک و زنده به گور کردن دختران و...) بودند نیز اهانتى روا داشته و بدانان ناسزا گویند؛ چون این کار منجر به تشدید تعصب آنان شده و بدون آگاهى، خداوند را به ناسزا مىگیرند: «وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیسُبُّواْ اللّهَ عَدْوا بِغَیرِ عِلْمٍ:چیزهایى را که آنان به جاى اللّه مىخوانند، دشنام مدهید که آنان نیز بىهیچ دانشى، از روى کینهتوزى به اللّه دشنام دهند»[۵۴]. در حقیقت خداوند احترام می گذارد به حق کلیه ملت ها و ادیان در انتخاب آزاد نظام اجتماعی و مسائل بینالمللی را از طریق مذاکره[۵۵] فیصله می دهد.
قرآن كریم حتى در مورد مشركان و بت پرستان نیز اگر دست به توطئه گرى نزنند و بر سر راه تبلیغ اسلامى و بیان حقایق دینى و روشنگرى اذهان بشر مانع ایجاد نكرده در جنگ با مسلمانان صف نیارایند- هر چند از نظر عقیدتى هر مسلمانى موظف است بت پرستى را عملى زشت و مبغوض بداند، اما در عمل - روش قسط و احسان را توصیه كرده چنین مى فرماید: «لاینها كم اللّه عن الّذین لم یقاتلو كم فى الدّین و لم یخرجوكم من دیاركم ان تبروهم و تقسطوا الیهم انّ اللّه یحبّ المقسطین: خداوند شما را از نیكى و قسط در حق آن دسته از مشركان كه با شما به جنگ برنخاسته و شما را از دیارتان بیرون نكردند، نهى نمى كند خداوند قسط پیشگان را دوست دارد».[۵۶]در فرمان مؤكد امام على (علیه السلام) به مالك اشتر، دولت اسلامى موظف است كه با ملت - اعم از مسلمان و غیر مسلمان، دیندار و بى دین - از سر رأفت و رحمت برخورد كند و بسان حاكمان گرگ سیرت كه جز به ثروت اندوزى نمى اندیشند عمل ننماید:«و اشعر قلبك الرّحمه للرعیه، و المحبّه لهم، و الّلطف بهم، لاتكوننّ علیهم سبعا ضاریا تغتنم أكله، فانّهم صنفان: امّا اخ لك فى الدّین، او نظیر لك فى الخلق».[۵۷]
۲-حفظ کرامت انسانی
اعتقاد به اصل همسان بودن و هم تباری افراد بشر در خلقت و اعتقاد به كرامت ذاتی انسانها و قبول كرامت انسانی در مرحله باور دینی و فرهنگی، ارتباطات را عدالت محور می کند، اسلام برای كرامت و عزت و آزادی انسانها ارزش وحرمت قائل است؛ وعدالت را راه ومبنای حفظ كرامت خود می داند. عدالت و كرامت انسانی اگر بر اساس مبانی عقلانی و آموزههای وحیانی و الهی شكل نگیرد، متزلزل و ناپایدار خواهد بود، و سخن گفتن از كرامت انسانی بدون شناخت حقیقت وجودی انسان، و رابطه كرامت انسانی با مبدا حقیقی كمال و جمال وعزت وكرامت، بیمعنا و سست بنیادخواهد بود. هر نظام فكری و اخلاقی و تربیتی و سیاسی اگر مطابق و منطبق با حفایق وجودی انسان و ارتباط انسان با مجموعه عالم هستی و اصول و ارزشهای واقعی انسان نباشد، نمیتواند تضمین كننده كرامت و سعادت و كمال بشریت باشد. بنا بر این یكی از مهم ترین مبانی انسان شناسانه عدالت و ارزش های اخلاقی، درك منزلت وجودی انسان است. و بدون توجه به شئون گوناگون، مادی، معنوی،عقلانی و اخلاقی و فردی و اجتماعی و بدون یك نظام كامل و جامع معرفتی و انسان شناختی كه متكی به شناخت مبدأ و غایت آفرینش انسان باشد، امید تحقق كرامت وعدالت وحقوق بشر، محكوم به شكست است.
نکته دیگر در آیهی کریمه «قل یا أهل الکتاب تعالوا إلی کلمه سواء بیننا و بینکم ألاّ نعبد إلاّ اللّه و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا أربابا من دون اللّه»،[۵۸] این است که توحید و کرامت انسان به روشنی بازگو شده است، چون تنها در جامعهی توحیدی است که بردگی و بندگی انسان از انسان مطرود و مفقود است. در جامعهی غیر توحیدی است که بردگی و بندگی انسان از انسان مطرود و مفقود است. در جامعهی غیر توحیدی گونههایی از بندگی و بردگی موجود میباشد، و اگر در جوامع موحد گونههایی از آن دو دیده میشوند، باید این واقعیت را پذیرفت که هنوز در آنجا جامعهی توحیدی(به معنای پیش گفته)محقق نشده است.
از این چند آیهی شریفه سازههای جامعهی توحیدی، یعنی عدالت، اخلاق، مسؤولیت و بیداری و پویایی و اینکه تحقق و تأمین آنها از شمار رسالتها و وظایف پیامبر -صلّی اللّه علیه و اله- میباشد، به خوبی فهمیده میشود: «یا قوم ما لی أدعوکم إلی النّجاه و تدعوننی إلی النّار تدعوننی لأکفر باللّه و أشرک به ما لیس لی به علم و أنا أدعوکم إلی العزیز الغفّار لاجرم أنما تدعوننی إلیه لیس له دعوه فی الدّنیا و لا فی الآخره»[۵۹] در این آیهی کریمه رابطهی توحید و توانایی بازگو شده است، زیرا نجات، که به آن فراخوانده شده است، بدون توانایی دست یافتنی نیست، و از طرفی دعوت به سوی خداوند عزیز غفار، همانا دعوت به توانایی مسؤولانه میباشد.
«لقد أرسلنا رسلنا بالبینات و أنزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم النّاس بالقسط»[۶۰]؛ «فلذلک فادع و استقم کما أمرت و لا تتّبع أهواءهم و قل آمنت بما أنزل اللّه من کتاب و أمرت لأعدل بینکم اللّه ربّنا و ربّکم لنا أعمالنا و لکم أعمالکم»؛[۶۱] «إنّ اللّه یأمر بالعدل و الإحسان و إیتاء ذی القربی...و أوفوا بعهد اللّه إذا عاهدتم و لا تنقضوا الأیمان بعد توکیدها و قد جعلتم اللّه علیکم کفیلا...و لا تکونوا کالّتی نقضت غزلها من بعد قوّه أنکاثا تتّخذون أیمانکم دخلا بینکم أن تکون أمّه هی أربی من أمّه إنّما یبلوکم اللّه به...ولتسئلنّ عمّا کنتم تعملون»[۶۲]و«فلنسئلنّ الّذین أرسل إلیهم و لنسئلنّ المرسلین»[۶۳]
روشن است که پایبند و اجرایی شدن قراردادها و پیمانها در گرو نهادینه شدن مسؤولیتپذیری (فعل، نتیجه، پاسخگویی)، قانونمندی و راستی در جامعه و مناسبات انسانی میباشد.
۳- به رسمیت شناختن ادیان دیگر
طبیعت انسان به گونهاى است که اعتقادات قلبى را با زور و اجبار نمىپذیرد. در این زمینه، فقهاى اسلامى اجماع دارند که ایمان شخص مُکرَه، باطل و غیرصحیح مىباشد.[۶۴] قرآن که هیچگاه مخالف با فطرت انسان فرمان نمىدهد، در آیات متعددى موافق با این قضیه سخن مىگوید: «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ:در دین هیچ اجبارى نیست»[۶۵] و در جایى دیگر فرماید: «وَ لَوْ شَاء رَبُّکَ لآمَنَ مَن فِی الأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعا أَفَأَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یکُونُواْ مُؤْمِنِینَ: اگر پروردگار تو بخواهد، همه کسانى که در روى زمینند ایمان مىآورند. آیا تو مردم را به اجبار وامىدارى که ایمان بیاورند؟»[۶۶]
پیامبر نیز فقط مأمور رساندن پیام الهى به بشریت است و مسئول ایمان آوردن آنان نمىباشد: «وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا أَشْرَکُواْ وَمَا جَعَلْنَاکَ عَلَیهِمْ حَفِیظا وَمَا أَنتَ عَلَیهِم بِوَکِیلٍ: اگر خدا مىخواست، آنان شرک نمىآوردند، و ما تو را نگهبانشان نساختهایم و تو کارسازشان نیستى»[۶۷]. بر اساس اینگونه آیات و اجماع مسلمانان، واضح است که اسلام، عقیده پیروان سایر ادیان را به رسمیت شناخته و به هیچ مسلمانى مجوز تحمیل عقیده اسلامى به دیگران را نداده است، بلکه از پیروان خود خواسته است غیر مسلمانان را در عقیده و باورهاى مذهبى خود آزاد بگذارند و در کنار همدیگر زندگى کنند. بنابراین، ایمان به خدا و مبانی اسلام، هیچ گونه جنبه تحمیلی نمیتواند داشته باشد، بلکه تنها راه آن، منطق و استدلال است و نفوذ در فکر و روح افراد باید مدّ نظر باشد.
کتب آسمانى گرچه بر اساس قانون تکامل تدریجى، در فروعات با یکدیگر تفاوتهایى دارند، اما در اصول با هم اختلافى نداشته و هدف واحدى را دنبال مىکنند. قرآن در آیات بسیارى از پیامبران پیش از اسلام و روش دعوت آنان یاد نموده و به صراحت آنها را تصدیق مىکند: «وَأَنزَلْنَا إِلَیکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقا لِّمَا بَینَ یدَیهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیمِنا عَلَیهِ: و این کتاب را به راستى بر تو نازل کردیم؛ تصدیقکننده و حاکم بر کتابهایى است که پیش از آن بودهاند.»[۶۸]
این قانون الهى است که هر پیامبرى، پیامبران پیشین خود را تأیید کرده و با دیده احترام از آنان یاد مىکند: «وَقَفَّینَا عَلَى آثَارِهِم بِعَیسَى ابْنِ مَرْیمَ مُصَدِّقا لِّمَا بَینَ یدَیهِ مِنَ التَّوْرَاه وَآتَینَاهُ الإِنجِیلَ فِیهِ هُدىً وَنُورٌ وَمُصَدِّقا لِّمَا بَینَ یدَیهِ مِنَ التَّوْرَاه وَهُدىً وَمَوْعِظَه لِّلْمُتَّقِینَ :و از پى آنها عیسى پسر مریم را فرستادیم که تصدیقکننده توراتى بود که پیش از او فرستاده بودیم و انجیل را که تصدیقکننده تورات پیش از او بود به او دادیم که در آن هدایت و روشنایى بود و براى پرهیزگاران هدایت و موعظهاى.»[۶۹] قرآن نه تنها از آغاز نزول، صاحبان ادیان دیگر را دعوت به برقراری ارتباط نموده، بلکه در آخرین آیات نازله خود نیز بر این مسئله تأکید مىنماید. چنانکه در سوره مائده ـ از آخرین سورههاى نازلشده ـ همانگونه که مسلمانان را به تبعیت از قرآن دعوت نموده، پیروان تورات و انجیل را به تبعیت از کتب آسمانى خویش دعوت مىنماید: «وَلْیحْکُمْ أَهْلُ الإِنجِیلِ بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فِیهِ وَمَن لَّمْ یحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَـئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ:و باید که اهل انجیل بر وفق آنچه خدا در آن کتاب نازل کرده است داورى کنند؛ زیرا هر کس به آنچه خدا نازل کرده است داورى نکند،از نافرمانان است».[۷۰]
نکته قابل توجه دیگر اینکه ایمان شخص مسلمان کامل دانسته نشده، مگر اینکه به کتب آسمانى پیشین و پیامبران الهى گذشته ایمان آورد: «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ: پیامبر، خود به آنچه از جانب پروردگارش به او نازل شده ایمان دارد. و همه مؤمنان، به خدا و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش ایمان دارند»[۷۱]. میان هیچیک از پیامبرانش فرقى نمىنهیم.
اسلام اعتراف به ادیان آسمانی و پیامبران برگزیده الهی و احترام به شریعت آنان را جزو اصول عقاید خود به شمار آورده و در آیات متعدد قرآنی به آن سفارش کرده است: «قُولُواْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَینَا وَمَا أُنزِلَ إِلَی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَقَ وَیعْقُوبَ وَالأسْبَاطِ وَمَا أُوتِی مُوسَی وَعِیسَی وَمَا أُوتِی النَّبِیونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ:بگویید ما به خدا ایمان آوردهایم، و به آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اخلاف آنان نازل گشته و نیز به آنچه بر موسی و عیسی و دیگر پیامبران از طرف پروردگارشان داده شده است، در میان آن فرقی قایل نمیشویم و در برابر فرمان خدا تسلیم هستیم»[۷۲]. بر این حقیقت در آیات متعددی تأکید شده است.[۷۳] در قرآن کریم، تورات به صورت کتاب آسمانی و حاوی شریعت الهی[۷۴] و انجیل نیز کتاب آسمانی عیسیبن مریم -علیهالسلام- معرفی شده است.[۷۵] با توجه به آیات قرآن کریم و پیمانهای «ذمّهای» که در صدر اسلام بین پیامبر و اهل کتاب منعقد شدهاند، ذمّیها یا اقلّیتهای دینی از لحاظ آزادی و حق برپایی مراسم مذهبی در امنیت کامل قرار دارند و اماکن مقدّس آنان احترام دارد. در قرآن کریم، صیانت عبادتگاههای آنان یکی از اهداف جهاد اسلامی قلمداد شده است ـ [۷۶] البته این حکم، در عبادتگاههای موجود در زمان انعقاد قرارداد ذمّه است، اما احداث معابد جدید، تابع قرارداد ذمّه میباشد.[۷۷]
۴-نفی نژادپرستی و خودبرتربینی
بسیاری از آیات قرآن کریم خطاب به جمیع بشر میباشد، مانند: «یا بنی آدم»[۷۸] ، «یا ایها الانسان»،[۷۹] این خطاب ها و تعبیرها میرساند که انسانیت یک معنای مشترک بین تمام ساکنین زمین است، افراد مناطق مختلف هیچ فرقی با یکدیگر ندارند، بشر در طول تاریخ از حیث زبان، رنگ و نژاد متفاوت بوده است ولی از نظر اسلام، همه فرزندان یک پدر و مادر)آدم و حواء -علیهماالسلام- ) هستند و این تفاوت ها، در انسانیت انسان خدشهای وارد نمیسازد[۸۰]. این تعبیرات مىرساند که انسانیت قدر مشترک همه ساکنان زمین بوده و افراد مناطق گوناگون، هیچ تفاوتى با یکدیگر ندارند. بشر در طول تاریخ از حیث زبان، رنگ، نژاد، فکر، عقیده و... متفاوت بوده است؛ ولى از منظر اسلام، همه، فرزندان یک پدر و مادر بوده و این تفاوتها بر انسانیت انسان خدشهاى وارد نمىسازد. قرآن هرگونه افکار نژادپرستانه را محکوم نموده است: «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ: اى مردم، ما شما را از نرى و مادهاى بیافریدیم. و شما را جماعتها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را بشناسید. هر آینه، گرامىترین شما نزد خدا، پرهیزگارترین شماست. خدا دانا و کاردان است»[۸۱]. از دیدگاه قرآن، تفاوت در رنگ، زبان، نژاد و ملیت ملاک برترى انسانها بر یکدیگر نبوده و وجود اینگونه اختلافات از نشانههاى الهى و وسیلهاى براى شناخت افراد از یکدیگر است؛ چه بسا اگر همه انسانها یک شکل، یک رنگ، و داراى اندام و صورتهاى مشابه بودند، زندگى آنان با مشکل مواجه مىشد.
تساوی و برابری انسان ها یکی از اصول مهم ارتباط عادلانه به شمار میرود، چون نژادپرستی و تحقیر ملت ها و مذاهب دیگر، موجب مشکلات فراوانی برای جامعه بشری شده است؛ جنگ جهانی اوّل و دوم شاهد این مدّعاست. تفاوت در رنگ، نژاد و ملیت مایه فضلیت یکی بر دیگری نیست بلکه از نظر قرآن کریم اختلاف زبان ها و رنگ ها از آیات و نشانههای الهی محسوب شده و وسیلهای برای شناخت افراد و اشخاص از یکدیگر میباشد[۸۲] .
۵-اخوت بشرى و مساوات انسانی
تردیدى نیست كه یكى از عوامل مهم جنگ ها در طول تاریخ، نژادپرستى، قوم گرایى، برترى جویى و تعصب هاى مذهبى است. با توجه به این مشكل، در روابط حقوقى انسان ها با یك دیگر راه حل اسلام چیست؟ آیا انسان از آن جهت كه انسان است معیار حقوقى روابط انسان ها با یك دیگر است، یا از آن جهت كه داراى فلان نژاد، مذهب و... مى باشد؟ اسلام به جامعه ى بشرى به عنوان یك مجموعه ى واحد نگاه مى كند. جمیع انسان ها به اصل واحد منتسب اند؛ بنابراین، هیچ جنس، نژاد و گروهى بر دیگر نژادها و گروه ها برترى و فضیلت ندارد. همه در اصل خلقت و پیدایش یكسان اند و كرامت الهى و تكریم انسان شامل جمیع افراد بشر مى گردد:«وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثِیر مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلاً: و به راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتیم و آنان را در خشكى و دریا بر مركب ها بنشاندیم و از چیزهاى پاكیزه به ایشان روزى دادیم و آنها را بر بسیارى از آفریده هاى خود برترى آشكار بخشیدیم». بدون تردید چنین امرى اثر زیادى در پى ریزى امنیت بین المللى خواهد داشت و تفاوت انسان ها از حیث رنگ، نژاد و ملیت، خود یكى از نعمت هاى الهى و وسیله اى براى شناخت انسان ها از یك دیگر است:«یا ایهَا النّاس انّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَر وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ :اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یك دیگر شناسایى متقابل حاصل كنید. در حقیقت، ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست. بى تردید خداوند داناى آگاه است.» قبلا هم اشاره ای به این فرمایش امیرالمؤمنین -علیهالسلام- در بخشی از نامهاش به مالک اشتر شد که میفرماید:«و اشعر قلبک الرحمه للرعیه و المحبه لهم و اللطف بهم و لا تکوننّ علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم، فانهّم صنفان: امّا اخٌ لک فی الدّین، و امّا نظیر لک فی الخلق: (ای مالک!) مهربان باش و رعیت را با چشمی پرعاطفه و سینهای لبریز از محبت بنگر، زنهار که چون درندهای به غارت جان و مال آنها بپردازی! پس همانا فرمانبران تو از دو صنف بیرون نیستند: یا مسلمانان و برادر دینی تو هستند و یا (پیروان مذهب بیگانهاند، که در این صورت) همانند تو انسانند».[۸۳] همچنین آن حضرت در فرازی دیگر از این نامه در استقبال از صلح میفرماید: «و لا تدفعنّ صلحا دعاک الیه عدوّک وللّه فیه رضی، فان الصلح دعه لجنودک و راحه من همومک و امنا لبلادک: و از صلحی که دشمن تو را بدان فراخواند و رضای خداوند در آن بود، روی متاب که آشتی، سربازان تو را آسایش رساند، و از اندوهایت برهاند و شهرهایت ایمن ماند.» [۸۴]
از مطالعه روایات و احادیث چنین به دست میآید که همزیستی مسالمتآمیز و ایجاد رابطه مودّت و دوستی با بیگانگان، امری است که مسلمانان میتوانند در روابط بینالملل از آن بهره گیرند؛ چه این که، اسلام آیین فطرت است و هرگز با احساسات طبیعی و انسانی بشر ضدیت ندارد و اسلام به این نکته توجه میدهد که با ایجاد یک جو آرام و مودّتآمیز، میتوان با مخالفان عقیدتی خود به گفتگو و جدال احسن پرداخت.
۶-همکارى همهجانبه در زمینه رشد جوامع
یکی از ابعاد روابط بینالملل، همکارى و مشارکت در زمینههاى گوناگون سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى می باشد. قرآن در این زمینه، تعاون را بر اساس «بر و تقوا» قرار داده و از همکارى در جهت «گناه و ستیزهجویى» برحذر داشته است: «وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ:و در نیکوکارى و پرهیز همکارى کنید نه در گناه و تجاوز. و از خداى بترسید که او به سختى عقوبت مىکند».[۸۵]
یکى از مهمترین مصادیق تعاون که بسترساز روابط عادلانه مىباشد، اجازه قرآن به پیروان خود در خصوص ازدواج با زنان اهل کتاب و تناول از غذاى آنان است: «الْیوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حِلٌّ لَّکُمْ وَطَعَامُکُمْ حِلُّ لَّهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ إِذَا آتَیتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیرَ مُسَافِحِینَ وَلاَ مُتَّخِذِی أَخْدَانٍ: امروز چیزهاى پاکیزه بر شما حلال شده است. طعام اهل کتاب بر شما حلال است و طعام شما نیز بر آنها حلال است. و نیز زنان پارساى مؤمنه و زنان پارساى اهل کتاب، هرگاه مهرشان را بپردازید، به طور زناشویى نه زناکارى و دوستگیرى، بر شما حلالند».[۸۶] با توجه به اینکه سوره مائده سوره آخری است که بر پیامبر -صلیاللهعلیهوآله- نازل شده، احکام این سوره در صورت تعارض، ناسخ احکام دیگرند و احکام این سوره منسوخ نیستند؛ چه اینکه آیه پیشین نمیتواند ناسخ آیه پسین (از لحاظ زمان)باشد.[۸۷] درباره جواز ازدواج مسلمانان با اهل کتاب صاحب جواهر پس از بحث مفصّل در این زمینه، چنین نتیجه میگیرد: «فلَم یبقِ بِحمدِ اللّهِ فی المسئله بَعدَ الیوم اشکال :به حمد الهی، از این به بعد، دیگر اشکالی در این مسئله (جواز ازدواج مسلمانان با اهل کتاب) باقی نیست». [۸۸]
ادامه دارد....
کد مطلب: 130562