مقدمه:
وحدت امت اسلامي همچنانكه يك دستور ديني است، يك ضرورت عيني نيز هست و اصولاً اتحاد و همدلي پيش و بيش از آنكه مطلوب شرعي باشد، مطلوب عقلي است و عقلاي عالم در انجام امور كلان اجتماعي و سياسي، بحكم عقل راه وحدت و تفاهم را در پيش ميگيرند. دين مقدس اسلام نيز كه بر مبناي متين عقلاني استوار است، با توجه به رسالت خطير و جهاني مسلمين و با عنايت به انبوه دشمنان و مخالفان ، اساس جامعه اسلامي را بر بنيان مستحكم و استواري بنا نهاده و تمام مسلمانان را به عنوان يك امت ميخواند كه فارغ از تمام تعلقات و بريده از تمام وابستگيها در برابر يك معبود سر تسليم فرود ميآورند و در روحانيترين معراج معنوي شان همگان به يك سو روي ميآورند و همزمان و بطور دسته جمعي به يك سرود مترنم ميگردند.
بنابراين، در شرايط كنوني كه دشمنان اسلام، بويژه مستكبران و زورگويان عالم در كمين نشستهاند و با زور و تهديد و فريب و نيرنگ و تطميع و انواع لطايف الحيل سعي در هدم بنيان دين مبين اسلام دارند و ميكوشند جامعه پاره پاره اسلامي را به مصيبت بدتر و بدبختي فزونتر و فلاكت بيشتر گرفتار نمايند، بايسته است تا مسلمانان جهان بخود آيند و بر گذشته عزّت مندانه خويش حسرت بخورند و بر حال زار و وضع ذلتبار كنونيشان اظهار تأسف نمايند و با عبرت اندوزي از شكستها، زبونيها و بيچارگيها به عزت اسلامي روي آورند.
آيا ميتوان تصور نمود كه ما وارثان بدر و حنينيم؟ آيا ميتوان پذيرفت كه ما بازماندگان فاتحان خندق و خيبريم؟ آيا ميتوان مدعي شد كه ما جانشينان درهم كوبندگان قصر مدائن و ويران كنندگان كاخ شاميم؟ آيا ميتوان گفت كه ما اخلاف فاتحان روم و ايرانيم؟ آيا ميتوان باور كرد كه ما يادگاران محمد و علي و رهروان ابوبكر و عمريم؟ آيا ميتوان ادعا كرد كه ما بر جاي ماندگان قهرمانان فاتح اندلس و قسطنطنيهايم؟ آيا و آيا و آيا...؟
پس بيايد قدري بخود آييم و اندكي بجنبيم و اوضاع و احوال خويش را با ديده اعتبار بنگريم و به نقد و ارزيابي عملكرد و جايگاه و نقش جهاني خويش بپردازيم و به رسالت آسماني خويش بينديشيم. هفته وحدت يا سالروز ميلاد پر بركت اشرف كائنات و بزرگ منجي بشريت حضرت رسول اكرم(ص) مناسبت بسيار خجستهاي است كه به بهانه گراميداشت آن، مسلمانان جهان ميتوانند به اين هدف دست يابند و با مطالعه و تحليل علمي و همه جانبه وضعيت بحراني كشورهاي اسلامي راهي به سوي رهايي بيابند و روزنهاي به سوي روشنايي بجويند و در پرتو آن از اين تاريكي و ذلت نجات يابند.
واقعيت آن است كه اسلام عزيز همانگونه كه در تمام ابعاد زندگي راهنماي دلسوز و هدايتگر مشفق مسلمين بوده است، در زمينه وحدت امت نيز چيزي را فرو نگزارده است. از اين رو، فرهنگ اسلام، به لحاظ مبنايي و ماهوي كاملاً غني است و نياز به هيچ قاعده و بنياد وارداتي ندارد. سعي بليغ و اهتمام وافر دانشمندان مسلمان بويژه در زمينه تفسير و حديث، بعد علمي و نظري وحدت امت اسلامي را بطور كامل اشباع و آن را از هرگونه نظريهپردازي و توليد نرم افزاري بينياز نموده است. آنچه متأسفانه در اين زمينه به شدت احساس ميشود، كمبود راهكار و فقدان اقدام موثر و كار آمد عملي در عرصه وحدت امت است و آنچه ضرورت قطعي و اجتنابناپذير دارد، ارائه راهكار براي تحقق وحدت امت و عينيت يافتن تقريب بين مذاهب اسلامي است.
امروزه، تبيين مباني وحدت، شرح و بسط آيات و احاديث در باب اخوت مسلمانان و توصيههاي بزرگوارانه راجع به حفظ وحدت و انسجام ملتهاي مسلمان تكرار همان ترجيع بندي است كه چندين قرن است گوش مسلمانان را نه تنها مينوازد، بلكه بخاطر فقدان اثر و نداشتن نتيجه عملي، ميآزارد و در ذائقه جمعي از مسلمانان و اعتصموا بحبل اللّه به تفرقه و تجزيه و نفاق تفسير ميشود و امّت واحده يك پندار و تخيل تلقي ميگردد!
امروزه وحدت اسلامي محتاج شجاعت خميني گونه و نيازمند جسارت شلتوت وار است كه با پشت پا زدن به تمام اوهام و تصورات و ناديده انگاشتن ديدگاههاي تنگ نظرانه و تفكرات محصور و محدود، خطوط و حدود وهمي و خيالي را در نورديده و تمام اهالي لا اله الا اللّه را به يك نظر نگريسته و حقيقتا وحدت امت را عينيت بخشد. وحدت امت اسلامي در شرايط كنوني مستلزم تدابير عاقلانه و ماهرانهاي است كه بتواند بيشترين فرصت را براي تحقق آن فراهم كند و بيشترين تهديد را از فراروي آن بزدايد. تدابيري كه بتواند در حد زيادي بر توطئهها و دسايس شيطاني مستكبران و دشمنان اسلام مهر بطلان بزند و مغرضان و خود باختگان را به سكوت وا دارد و افسونهاي منافقان را نقش بر آب نمايد.
نوشتار حاضر، با توجه به بضاعت علمي ناچيز نگارنده، تلاش اندكي در اين راستا است كه ميكوشد با تبيين چيستي تساهل و تعامل در عرصه تقريب، حدود و دامنهها و در واقع بايدها و نبايدهاي آن را به تصوير بكشد و سپس با توضيح لوازم تساهل و تعامل در اين عرصه، به ساحت نتايج عيني و ملموس آن قدم گذارد و در پايان با پيش نهادن نكاتي بمنظور تحقق وحدت امت و عينيت يافتن تقريب مذاهب اسلامي، سهم خود را اداء نمايد.
پيش از پرداختن به اصل بحث، تذكر اين نكته ضروري است كه مراد از تساهل در اين بحث، با قطع نظر از مباني پذيرفته شده آن در جوامع غير ديني «خصوصيت اخلاقي است كه بيانگر طرز بر خورد با تمايلات، اعتقادات، عادات، عقايد و رفتار با ديگران است كه مستلزم پذيرش گرايشهاي فكري مختلف، وجود بينش آزاديخواهانه و طرد هرگونه خودكامگي است»، به عبارت ديگر؛ در اين نوشتار، تساهل به معناي «عدم ممانعت آگاهانه، ارادي و از روي اختيار نسبت به رفتاري كه مورد پذيرش يا علاقه نيست، آنهم در خصوص روابط مسلمانان با يكديگر» است. و مراد از تعامل همان تعامل اجتماعي يا «تبادل كار و تلاش و همكاري ميان افراد و گروهها» در جوامع اسلامي است. بنابراين، هم تساهل و هم تعامل، هر دو با رويكرد درون ديني و در حيطه مسايل ديني و اجتماعي مسلمانان مدنظر است.
بر اين اساس سوالي كه در اينجا مطرح ميشود اين است كه تساهل و تعامل لازم در عرصه تقريب چيست؟ به عبارت ديگر؛ با مفروض دانستن لزوم تساهل و تعامل و اينكه براي تحقق تقريب، عناصر ياد شده ضروري است، سوال راجع به حدود و دامنه آن قابل طرح است. يعني در عرصه تقريب بين مذاهب اسلامي تا كجا بايد به تساهل و تعامل پرداخت؟
همانگونه كه ملاحظه ميشود در پرسش ياد شده يك پيش فرض ديگر هم نهفته است و آن اينكه تساهل و تعامل در عرصه تقريب داراي حدود و قيودي است و نميتواند مطلق و بدون كمترين محدوديت باشد. بنابراين با در نظر داشتن اين دو پيش فرض؛ يعني لزوم و قطعيت تساهل و تعامل در عرصه تقريب و نيز محدوديت آن، در پاسخ به پرسش مطرح شده، بايد گفت اصلاً مفهوم اتحاد و معناي وحدت اسلامي چيست؟ آيا وحدت امت بدين معنا است كه مسلمانان هيچگونه اختلافي حتي در عرصههاي علمي و نظري هم نداشته باشند؟ آيا تقريب بين مذاهب اسلامي بدين منظور است كه مسلمانان از التزامات مذهبيشان دست بردارند و به الزامات صرفا يك مذهب خاص پايبند گردند؟
بطور قطع جواب منفي است. زيرا بحكم عقل و تجربه و به اقتضاي طبيعت امر، پيشرفت علمي در اثر تضارب آراء و تقابل افكار امكانپذير ميشود. يك جامعه زماني به رشد علمي و صعود به مدارج بالاي علم و دانش نايل ميشود كه آراء و انديشههاي گوناگون و افكار مختلف در آن عرضه شود و برخي از آن بتواند برخي ديگر را تخطئه يا تصويب نمايد. در غير آن، جامعه با ركود كامل و وقفه جبرانناپذيري مواجه خواهد شد كه لازمه آن وابستگي علمي به غير است و بالطبع و بالتبع وابستگي علمي و فكري به اغيار، تمام وابستگيها را در تمام مسايل و عرصهها بدنبال خواهد داشت.
بنابراين، به هيچ وجه نميتوان پذيرفت و اصلاً معقول نخواهد بود كه ادعا شود وحدت امت اسلامي به معناي نفي و رفع تمام اختلافات و طرد و منع تمام گرايشهاي متعارض و متقابل است. هم چنين هدف از تقريب بين مذاهب اين نيست كه دستهاي از مسلمانان از برخي معتقدات شان به منظور نزديك شدن به دسته ديگر، دست بردارند.
«مقصود از دعوت به وحدت اين نيست كه فرق مسلمين اعم از شيعه و سني يا فرقي كه در داخل تشيع و تسنن هستند يا ديگر فرق مسلمانان عالم، موظف و مجبورند كه از عقيده خودشان دست بردارند و به عقيده سوم يا به عقيده طرف مقابل گرايش پيدا كنند». به بيان ديگر، مقصود از وحدت و هماهنگي كه رعايت آن بر همه مسلمانان واجب است، وحدت شيوهها و روشهاي فقهي اجتهادي نميباشد. زيرا وحدت به اين معنا عادتا امكان ندارد... و نيز مقصود از آن، برتر قرار دادن مذهبي بر مذهب ديگر يا ادغام مذاهب در يكديگر و قرار دادن آنها به صورت يك مذهب يا تاسيس مذهب جديد نيست... پس نميتوان گفت غرض از وحدت اين است كه سني، شيعه شود يا شيعه، سني شود.
در نتيجه، وحدت امت و تقريب بين مذاهب اسلامي به معناي حذف مذاهب و ريشه كن ساختن باورهاي مذهبي ويژه پيروان مذاهب و از بين بردن تمامي اختلافات و گرايشها نميباشد. بلكه مراد از وحدت اين است كه مسلمانان بر اصول اسلام كه مسلمان بودن آنان به آن بستگي دارد، ملتزم باشند و وحدت شان را بر اساس آن اصول شكل بخشند.
اصولي كه بايد به عنوان محور و بنيان وحدت امت اسلامي، مورد اتفاق همه مسلمانان جهان باشد كداماند؟ مسلم در صحيح خودش در كتاب الايمان احاديث فراوان و متعددي را در مورد اصول اسلام و اينكه چه اموري در اين جايگاه قرار دارند، نقل ميكند. از جمله اينكه عبداللّه بن عمر از پدرش نقل ميكند كه رسول گرامي اسلام صلي الله عليه واله وسلم فرمود: الاسلام ان تشهد ان لا اله الا اللّه و انّ محمدا رسول اللّه و تقيم الصلوة و تؤتى الزكاة و تصوم رمضان و تحج البيت ان استطعت اليه سبيلاً.
هم چنين وي در حديث ديگري از پدرش روايت ميكند كه پيامبر اكرم(ص) فرمود: بني الاسلام علي خمسة: علي ان يوحد اللّه و اقام الصلوة و ايتاء الزكوة و صيام رمضان و الحج. به روايت كليني(ره) عجلان بن ابي صالح خدمت امام صادق(ع) عرض كرد مرا از حدود ايمان آگاه كن. امام صادق(ع) فرمود: شهادة ان لا اله الا اللّه و ان محمدا رسول اللّه و الاقرار بما جاء به من عنداللّه و صلوات الخمس و اداء الزكاة و صوم شهر رمضان و حج البيت.
همچنانكه ديده ميشود احاديث فريقين در مورد اصول اسلام تفاوتي ندارد و بنابراين بر اساس نصوص متذكره، اصولي كه محور و مبناي وحدت امت و بنيان تقريب مذاهب اسلامي به شمار ميرود، شهادت دادن به وحدانيت خداوند متعال و نبوت حضرت محمد بن عبداللّه(ص)، بر پاداشتن نماز، اداي زكات، روزه رمضان و حج خانه خدا است. اينها اصولي است كه تمام مسلمانان با هر گونه گرايش مذهبي و هر نوع التزام فكري به آن معتقد و پايبند هستند. اما راجع به مسايل فرعي و آنچه در حوزه روشها و شيوههاي عملي مطرح است، شايسته آن است كه نگاه مسلمانان نسبت به آن مسايل فرعي، نگاه حق طلبانه و براساس دستيابي به شناخت درست و صحيح باشد.
لذا اگر در اين مسير با توجه به انصاف ديني و برادرانه و براساس حجت و برهان آشكار، به اتفاق نظر رسيدند كه چه بهتر و الاّ هر دستهاي ميتواند با حفظ باور و عقيده خويش، ديگران را در مورد باورهاي شان معذور دارد و نسبت به آنان حسن ظن داشته باشد. زيرا اختلاف در غير اصول دين، به ايمان آسيبي نميرساند و مؤمنان را از اسلام خارج نميسازد.
بر همين اساس فقهاء و دانشمندان طراز اول جهان اسلام، با تأكيد بر اصول دين و تكيه بر مشتركات موجود ميان مذاهب اسلامي، به صراحت اعلام ميدارند كه اختلافات فرعي جزئي موجب كفر يا خروج از دين نميگردد. چنانكه امام ابوالحسن اشعري بنا به نقل احمد بن زاهر سرخسي از نزديكترين ياران وي، در هنگام وفاتش، ياران خود را جمع ميكند و ميگويد: شاهد باشيد بر اينكه من هيچ يك از اهل قبله را بخاطر گناهي تكفير نميكنم. زيرا همگي آنان به معبود واحد و يگانهاي توجه دارند و اسلام تمامي آنها را در بر ميگيرد.
هم چنين شيخ الاسلام مخزومي از امام شافعي نقل ميكند كه ايشان تصريح كرد بر اينكه هيچكس از اهل قبله را تكفير نميكند. پس، اصول اجماعي ميان امت، جوهر اسلام و مباني آن را تشكيل ميدهد كه هر كسي به آن ايمان داشته باشد، مسلمان است و بين او و ساير مسلمانان، با هرگونه مذهب فقهي، اخوت و برادري در راه خدا و رسولش بر قرار ميشود و با ايجاد اين اخوت؛ توهين، دشمني و اذيت آن مسلمان و يا حتّي جانب دشمنان و مخالفان او را گرفتن، حرام ميشود. و از آنجا كه اين اصول مرز ميان اسلام و كفر است و التزام به اين اصول، مسلمانان را از غيرشان جدا ميكند، پيروان مذاهب مختلف اسلامي بايد بدانند كه هر كسي كه به اين اصول ملتزم است، مسلمان است و دوستي و محبت و ياري وي بر همگان واجب و دشمني و بد رفتاري با او حرام ميگردد.
بنابراين، وحدت امت به معناي التزام به احترام تمامي كساني است كه به اصول اسلام معتقد و پايبند هستند و همه كساني كه به اين اصول التزام دارند، مسلمان و برادران ديني همديگر ند و هرگونه بيحرمتي، عداوت، كينه و دشمني عليه آنان، ناروا و بر خلاف روح اخوت ديني و تجاوز از مقررات و اصول اسلام است. در واقع، اتحاد آن است كه مسلمانان تبادل منافع نمايند، در فوائد شريك هم باشند، براساس موازين قسط، قوانين عادلانه و معيارهاي انصاف عمل كنند... معناي وحدت اين نيست كه يكي از فرقهها، حقوق ديگري را تلف كند و او ساكت بماند، يكي بر ديگري زورگويي نمايد و او خاموش بنشيند.
عادلانه نيست كه به بهانه وحدت، طرف ضعيف اگر حق خود را مطالبه كند، متهم به تفرقه افكني شود. بلكه ساير مسلمانان با دقت و مطالعه در اين مطالبه، اگر طلب كننده را محق يافتند، ياري كنند و اگر ادعاي او را ناروا تشخيص دادند، هدايتش كنند و اگر نپذيرفت، به شيوه احسن همانند يك حمايتگر و پشتيبان، با او به بحث و مجادله بپردازند. در نتيجه، با توجه به آنچه گفته شد ميتوان چنين استنتاج نمود كه تساهل در عرصه تقريب بدين معناست كه تمامي مسلمانان، بدور از هر گونه امتيازطلبي و انحصارگري و با قطع نظر از گرايشها و باورهاي ويژه مذهبي، براساس اصول اسلامي كه مورد اتفاق تمام مسلمين است و هيچ يك از ايشان در اين زمينه كمترين اختلافي را نميپذيرند، نسبت به همديگر با كمال احترام رفتار نموده و در مورد عقايد خاص مذهبي همديگر حسن ظن داشته و همديگر را معذور بدارند. و تعامل در اين زمينه بدين معنا است كه جهتگيريهاي مسلمانان در قبال كفار و غير مسلمين بويژه مستكبران و جهانخواران و دشمنان اسلام براساس اصول اسلام تنظيم گردد و صرفا اين اصول، راهنما و راهبر ايشان در اين گونه موضع گيري ها باشد.
همچنانكه تعامل براساس اصول اسلام اقتضاء دارد تا مسلمانان نسبت به همديگر مهربان بوده و اختلافات دروني فرعي شان را بر مبناي ديني و مطابق اصول علمي و تحقيق عالمانه حل و فصل نمايند و لذا هرگز ضرورتي ندارد تا بمنظور دستيابي به وحدت امت يا تقريب مذاهب اسلامي، مسلمانان از عقايد و باورهاي مذهبيشان بدون دليل و برهان، دست بردارند. بلكه منصفانه و عاقلانه آن است تا براساس ضوابط ديني، ضمن احترام به افكار و آراي همديگر، در مواردي كه استدلال و اقامه برهان به اتفاق نظر منجر نميشود، همديگر را در فروع و اختلافات جزئي معذور داشته و بخاطر وجود چنين اختلافاتي كه طبيعي بنظر ميرسد، بگونهاي رفتار ننمايند كه اصول مورد اتفاق همگان متزلزل شود.
لوازم تساهل و تعامل در عرصه تقريب
براساس اينكه تساهل و تعامل در عرصه تقريب مذاهب اسلامي از يكسو به دليل اهميت فراوان، ضرورت و حتميت دارد و از سوي ديگر، بدليل وجود گرايشهاي مذهبي و باورهاي خاص پيروان مذاهب اسلامي، محدوديت دارد و با توجه بهآنچه بيان گرديد، آشكار ميگردد كه در پيش گرفتن راه تساهل و تعامل در زمينه وحدت امت و تقريب مذاهب اسلامي اقتضائات و استلزاماتي دارد كه پرداختن به آنها را ناگزيز ميسازد. و ميتوان آنها را در محورهاي ذيل جمع و بيان نمود:
۱- تأكيد بر اصول
همچنانكه بيان شد اصولي كه بالاتفاق مورد قبول تمام مسلمانان است و هيچگونه اختلافي در مورد آن، ميان مسلمين وجود ندارد و آنچه كه مسلماني يك فرد جز با اعتقاد به آنها تثبيت نميشود عبارتند از: ايمان به خداوند متعال به عنوان يگانه پروردگار جهان و جهانيان، ايمان به حضرت محمد بن عبداللّه(ص) به عنوان رسول و پيامبر الهي، ايمان به قرآن به عنوان كتاب آسماني، ايمان به كعبه به عنوان قبله مسلمانان، ايمان به اركان پنجگانه اسلام، ايمان به ضروريات دين و به اينكه دين مقدس اسلام، آخرين دين و پيامبر گرامي اسلام، آخرين پيامبر خدا است و هر آنچه را آن حضرت از سوي خداوند متعال براي مردم آورده است، حق است از اين رو، تقريب بين مذاهب اسلامي ايجاب ميكند تا مسلمانان بطور عموم و بدون استثناء، تنها و تنها بر اين اصول تأكيد نمايند و اتحاد امت اسلامي اقتضاء دارد تا پيروان مذاهب اسلامي، بدور از هرگونه كجروي و خطا، تمام مؤمنان و معتقدان به اين اصول را برادر ديني خود دانسته و اختلافات جزئي در فروع را آنقدر با اهميت جلوه ندهند تا به هم انديشي و همگرايي ايشان آسيب وارد نمايد.
قرآن كريم در مقام نخستين مصدر تشريع الهي و مهمترين كتاب هدايت، مؤمنان را برادر هم دانسته و با اين عنوان، مسلمانان را موظف ميكند تا همانگونه كه دو برادر نسبت به همديگر تعهداتي دارند، آنان نيز براساس ايمان كه در جامعه اسلامي نقش نسب را در خانواده دارد، در قبال همديگر متعهد و مسئول باشند. هم چنين سنت رسول گرامي اسلام بر اين نكته تأكيد ميكند كه هركس به اصول اسلام پايبند باشد، مسلمان است و با اين التزام، عضو جامعه اسلامي گرديده و علقه اخوت ميان او و ساير مسلمين برقرار ميگردد.
عباس بن عبدالمطلب ميگويد شنيدم كه رسول خدا ميگفت: «ذاق طعم الايمان من رضي باللّه ربا و بالاسلام دينا و بمحمد رسولاً.» هر كسي كه به ربوبيت خداوند و ديانت اسلام و نبوت محمد(ص) رضايت بدهد، طعم ايمان را ميچشد و چون با اين رضايت، مومن شد بحكم كريمه قرآني، نسبت اخوت با ديگر مؤمنان پيدا ميكند. حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام ميفرمايد: «و انما انتم اخوان علي دين اللّه، ما فرّق بينكم الاّ خبث السرائر و سوء الضماير.» همگي شما براساس دين خدا برادريد. جز بد انديشي و بدگماني نسبت به همديگر، شما را از هم جدا نميكند. هم چنين آن حضرت در جاي ديگر ميفرمايد: «ايها الناس من عرف من اخيه و ثيقة دين و سداد طريق فلايسمعن فيه اقاويل الرجال... اما انه ليس بين الحق و الباطل الاّ اريع اصابع». . مردم! كسيكه استقامت در دين و نيك كرداري را در برادرش سراغ دارد، قطعا به شايعات ديگران در مورد او گوش نميدهد... آيا چنين نيست كه ميان حق و باطل فقط چهار انگشت فاصله است.
اين سخنان بدين معنا است كه وقتي يك مسلمان مشاهده ميكند كه ديگر مسلمانان به همان اصول كه او معتقد است، باور دارند، ديگر به نغمههاي شوم نفاق و وسوسههاي منافقان شيطان صفت و يا تبليغات مزدوران بيگانه عليه آنان توجه نميكند. پس آنچه اهميت دارد و ستون استوار دينداري و مسلماني به شمار ميرود و ديوار آهنين اخوت و برادري را ميان مسلمانان استحكام ميبخشد، همان اعتقاد و التزام به اصول اسلام است.
شعراني ميگويد سؤالي را بخط شيخ شهاب الدين اذرعي ديدم كه به محضر شيخ تقي الدين السبكي(ره) تقديم نموده بود كه در آن آمده بود: نظر سيد و مولاي ما شيخ الاسلام در مورد تكفير اهل اهواء و بدعتها چيست؟ وي در جواب نوشته بود: بدان اي برادرم كه خدا بمن و تو توفيق دهد، اقدام به تكفير مومنان بسيار دشوار است و هر كسي كه ايمان در دلش باشد، تكفير اهل اهواء و بدعت را با آنكه لا اله الا اللّه و محمد رسول اللّه ميگويند، از توان خود خارج ميداند… تكفير يك انسان به اين معنا است كه آن شخص در آخرت، به عقوبت دائمي گرفتار است و در دنيا، خون و مالش مباح است و زن مسلمان نميتواند با او ازدواج كند. نه در زندگي و نه در مرگ احكام مسلمان بر او جاري نميشود… تكفير در صورتي تصور دارد كه اعتقادات يك فرد با نصوص صريح غير قابل تأويل، آنهم از روي عناد و انكار، مخالفت داشته باشد.
اوزاعي ميگويد: «قسم بخدا اگر پاره پاره هم بشوم، هيچ يك از اهل شهادتين را كافر نميدانم.» ابن عيينه ميگويد: «اگر درندگان گوشت مرا بخورند، برايم گواراتر است از اينكه با عداوت كسي كه به وحدانيت خداوند متعال و نبوت حضرت محمد (ص) اعتقاد دارد، از دنيا بروم.»
ابن عربي ميگويد: «ترا از دشمني اهل لا اله الا اللّه بر حذر ميدارم. زيرا آنان گرچه خطا كنند وهم وزن زمين مرتكب خطا شوند ولي به خداوند متعال شرك نورزند، چون در تحت ولايت الهي قرار دارند، خدا آنان را ميبخشد. پس كسي كه ولايتاش ثابت شود، محاربتاش حرام ميشود و كسي كه با خدا محاربه كند، خدا كيفر او را در دنيا و آخرت، همانگونه كه مقرر نموده ميدهد.
1/۱- مناظره و همكاري علمي
يكي از مسايلي كه موجب شده است تا ميان مسلمانان جدايي بيفتد، بي اطلاعي آنان از آموزههاي مذهبي يكديگر و ناآگاهي آنان نسبت به تعاليم و احكام فقهي و فرعي مذاهب اسلامي است كه متأسفانه بايد گفت احتمالاً بيشترين و موثرترين نقش را در ايجاد تعصبهاي جاهلانه دارد. در واقع، همين جهل و بي خبري از مذاهب اسلامي زمينه ساز تصورات نادرست، اوهام و بدگمانيهاي فراواني در ميان مسلمانان نسبت به همديگر شده است، به حدي كه آنان را واداشته تا نسبت به همديگر تهمتها و افتراها ببندند و لجوجانه و متعصبانه، و در مواردي حتّي با يورش مسلّحانه و كشتار بي رحمانه بر اين جهالتشان پاي بفشارند.
در حالي كه همين جهالت و نادانيشان موجب شده تا در اثر پيدايش نفاق و چند دستگي، مسلمانان دچار ضعف و زبوني شوند. به تعبير ديگر، مسلمانان ضعيف اند، چون پراكندهاند و پراكندهاند، چون نسبت به عقايد و افكار همديگر نادانند و انسان دشمن نادانستههاي خود است. در حاليكه اگر آنان به همديگر نزديك ميشدند، به تفاهم ميرسيدند و در نتيجه اين تفاهم، بسياري از عوامل اختلافشان از بين ميرفت يا[در صورت عدم حصول تفاهم و اتفاق نظر] هر كدام با حفظ رأي و عقيده خويش، نسبت به فروعات و غير اصول دين، ديگري را در اجتهاد و نظرش معذور دانسته و به ديدگاههاي همديگر، همان طوري كه پيشوايان ديني و فقهاي بزرگوار عمل ميكردند، احترام مينهادند.
امام ابوحنيفه(ره) هنگامي كه فتوايي ميداد، ميگفت: اين نظر نعمان بن ثابت است و اين بالاترين چيزي بود كه من به آن دست يافتم، پس اگر كسي رأي بهتر از آن را اظهار كند، به صواب نزديكتر خواهد بود. امام شافعي ميگفت: «در تمام گفته هايم از من تقليد نكنيد». امام احمد ميگفت: «نه از من و نه از مالك و اوزاعي و نخعي و غير ايشان تقليد نكنيد، بلكه احكام را، همانگونه كه آنان از كتاب و سنت گرفتهاند، از كتاب و سنت دريافت كنيد.»
بنابراين، راه تحقق وحدت امت اسلامي اين نيست كه دستورات يك مذهب خاص بر ديگران تحميل شود يا تمام مذاهب در همديگر ادغام شوند و چيز سومي پديد آيد. زيرا اختلاف يك مسئله طبيعي است و در فقه مبتني بر اصول و قواعدي است كه تمام آنها در دايره ايست كه خداوند اجتهاد در آن را اجازه داده است... لذا يكي از اهداف تقريب اين است كه مسلمانان نسبت به همديگر شناخت پيدا كنند و نخستين كساني كه بايد به اين شناخت دست يابند، علما و اهل فكر و نظر از هر دستهاي از مسلمانان اند و از آنجا كه علم و دانش نه مصادره ميشود و نه مكتوم ميماند، لذا هيچ ايرادي ندارد كه شيعيان، دانش مختص به اهل سنت را بياموزند و سنيان، دانش ويژه اهل تشيع را ياد بگيرند.
آن چنانكه برخي از پيشگامان تقريب بين مذاهب اسلامي همانند مرحوم عبدالمجيد سليم و شيخ محمود شلتوت به آن اهتمام ورزيدند. يا آنگونه كه مفسر عالي مقام مرحوم طبرسي در تحرير تفسير گرانقدر مجمع البيان اين راه را پيمود و همين ابتكار ماهرانه و دلسوزانه ايشان موجب شد تا رئيس محترم جامعة الازهر مرحوم عبدالمجيد سليم به تجديد چاپ اين تفسير، دستور دهد.
شيخ بزرگوار مرحوم شلتوت ميگويد: «من در دانشكده شريعت بصورت تطبيقي تدريس ميكردم و در يك مسئله آراء و ديدگاههاي تمام مذاهب اسلامي را مطرح مينمودم كه چه بسا در ميان آنها، مذهب شيعه برجستگي بيشتري داشت و من، در موارد زيادي رأي مذهب شيعه را، بخاطر دليل قانع كننده آن، ترجيح ميدادم و حتي در مسايل زيادي مطابق آن مذهب فتوا ميدادم. از جمله در مورد وقوع سه طلاق با يك لفظ كه در مذاهب سني درست و در مذهب شيعه نادرست است و در قانون احوال شخصيه هم گنجانيده شده است.
بنابراين، تساهل و تعامل در زمينه تقريب بين مذاهب اسلامي ايجاب ميكند تا مسلمانان در مسائل فرعي اختلافي، بجاي اينكه نسبت به افكار و آراي همديگر موضع منفي و بدبينانه داشته باشند، بايسته آن است تا براساس اصول اسلام، ضمن احترام به ديدگاههاي يكديگر و ارزيابي خوش بينانه، اين مسائل را با نقد و تحليل علمي و با اقامه دليل و برهان، نقض و ابرام نمايند و البته كه چنين تعاملي نه تنها بسيار مفيد است، بلكه به تقويت مباني اخوت ديني و تلطيف روح برادري اسلامي ميانجامد. زيرا تعمق در مباحث روشن ميكند كه اختلافي كه امت واحده را از همديگر جدا نموده و آن را دسته دسته و گروه گروه گردانيده است، بسيار كوچكتر و حقيرتر از آن است كه بچنين فرجامي بينجامد.
گذشته از آن، با علم و گفت و گوي علمي ميتوان بسياري از اختلافات را براساس حق و انصاف، از ميان برداشت و به اتفاق نظر در مسايل فرعي و حداقل به آگاهي از افكار و ديدگاههاي همديگر دست يافت. قهرا زماني كه مسلمين از انديشهها، افكار و نظريات همديگر به خوبي آگاه باشند، به اين نتيجه ميرسند كه "ان للمصيب اجرين و للمخطئ اجرا واحدا". پس تا زماني كه براي كسي علم حاصل نشود كه فلان شخص يا پيروان فلان مذهب، دشمنان خدايند، نميتواند با احتمال و حدس و گمان و براساس شايعات، بندگان خدا را دشمن بدارد.
۲/۱) معاشرت و رفتار برادرانه:
يكي از استلزامات أكيد تساهل و تعامل در عرصه تقريب آن است تا مسلمانان با همديگر همانند برادر رفتار نمايند و معاشرت برادرانه داشته باشند. وقتي كه اصول اسلام، مورد اتفاق تمام مسلمين است؛ وقتي كه بحكم كريمه قرآني مومنين برادر همديگراند؛ وقتي كه بتوان اختلافات فرعي را با مذاكرات و مناظرات علمي حل كرد و حداقل از اين طريق، به اين جمع بندي رسيد كه اين اختلافات نميتواند مباني و بنيانهاي استوار اخوت ديني را بلرزاند و به بناي مستحكم وحدت امت آسيبي وارد نمايد، منطقي نيست راه غير از معاشرت برادرانه را در پيش بگيريم.
در اين زمينه نيز علماء و دانشمندان مسلمان و كساني كه با آگاهي و اطلاع از اوضاع نابسامان جوامع اسلامي، درد بيشتري دارند و از پراكندگي مسلمانان، رنج بيشتري ميبرند، مسئوليت زيادتري دارند. يعني در گام نخست بر علماي امت است تا نسبت به احياي پيوند ديني قيام كنند و اختلافي را كه در كشور وسيع اسلامي پديد آمده است، در اثر اتفاق مورد نظر دين، جبران نمايند و چه بهتر كه اين اقدام شايسته در مساجد و مدارس صورت گيرد تا هر مسجد و مدرسه محل فرود روح حيات وحدت و همدلي باشد و هر كدام از آنها همانند حلقهاي از يك زنجيره باشد كه تكان خوردن يك سر آن، سر ديگر آن را به حركت در آورد و بدينسان، تمام علما و خطباء و رهبران مسلمان در تمام نقاط سرزمين اسلامي بهم پيوند يابند.
از آن گذشته، شايسته است تا به منظور تأمين و حمايت علماء و خطباء در جهت امور مربوط به وحدت مسلمين، مراكزي در نقاط مختلف جهان اسلام ايجاد شود تا بتوانند مردم را به نحو مطلوبي هدايت نمايند و تمام نواحي را به يك نقطه پيوند دهند كه مركز آن در اماكن مقدسه، بويژه مسجد الحرام باشد. ( )
اميرالمؤمنين علي عليه السلام ميفرمايد: «عليكم بالتواصل و التباذل و اياكم و التدابر و التقاطع.»( ) بر شما باد پيوند با يكديگر و بخشش نسبت به همديگر و مبادا نسبت به همديگر پشت كنيد و رابطه تان را با يكديگر قطع نمائيد. مهمتر از آن رفتار برادرانه و معاشرت نيكوي خود آن حضرت با خلفاي پيش از اوست. يعني آن حضرت، با آنكه بر اين باور بود كه نسبت به ابوبكر براي خلافت پيامبر اكرم(ص) اولويت دارد اما با بيعت با ابوبكر بر آن شد تا مسلمين را متحد كند. در واقع، اين رفتار حضرت علي(ع) بهترين الگو براي مسلمانان است تا در صورت اختلاف نظر با مقدم داشتن مصلحت همگان، راه تساهل و تسامح را در پيش گيرند( ) و به منظور حفظ اصول اسلام و ارزشهاي ديني از منافع زودگذر و آني خود چشم بپوشند و اختلافات فرعي را در مقابل اهميت بسيار زياد بنيان جامعه اسلامي ناديده بگيرند. چنانكه خود آنحضرت ميفرمايد: «فامسكت يدي حتي رأيت راجعة الناس قد رجعت عن الاسلام يدعون الي محو دين محمد(ص) فخشيت ان لم انصر الاسلام و اهله ان اري فيه ثلما او هدما تكون المصيبة به علي اعظم من فوت ولايتكم الّتي انما هي متاع ايام قلايل يزول منها ما كان كما يزول منه السراب...» ( ) من در آغاز از دخالت در امور سياسي و اجتماعي دست نگهداشتم تا اينكه ديدم مردم طوري از اسلام رويگردان شدند كه به نابودي دين محمد(ص) ميانجاميد. پس ترسيدم اگر اسلام و مسلمين را ياري نكنم، بناي استوار و عظيم اسلام شكاف يا ويراني پيدا كند كه مصيبت آن بسيار بزرگتر از درد از دست رفتن حكومت بر شما است. حكومتي كه توشه ايام زود گذر است و همانند سراب زايل شدني است. آري چنين ديدگاه كريمانه است كه وقتي ميبيند خليفه اول خود شمشير بدست گرفته و عازم جنگ با مرتدان شده است، زمام اسب او را ميگيرد و ميگويد اي خليفه رسول اللّه بخدا قسم اگر تو را از دست بدهيم، نظام اسلام از بين ميرود. بيا و خودت در مدينه بمان و سرداران را بجنگ مرتدان بفرست. ( ) آنحضرت به اين توصيه اكتفا ننموده بلكه خود شمشير بدست گرفته و به عنوان يك سرباز، زير فرمان خليفه اول به جنگ با مرتدان پرداخت.( )
پس تساهل و تعامل در عرصه تقريب اقتضاء دارد كه تمام مسلمين، بويژه علماء و دانشمندان، سيره پيشوايان و خلفاي راشدين را در پيش گرفته و بخاطر حفظ نظام و جامعه اسلامي، برادروار رفتار نمايند. امام صادق(ع) ميفرمايد: «المسلم اخوالمسلم هوعينه و مرآته و دليله، لايخُونه و لايخدعه و لايظلمه و لا يكذبه و لايغتابه.»
مسلمان برادر مسلمان است و نسبت به آن بمنزله چشم تيز بين، آينه حقيقت نما و راهنماي دلسوز است. به او خيانت نميكند، او را فريب نميدهد، به او ستم نميكند، دروغ نميگويد و در مورد او غيبت نمينمايد.
۲) نتايج تساهل و تعامل در عرصه تقريب
اگر بخواهيم شاخصترين و برجستهترين نتائج تساهل و تعامل را در عرصه تقريب بين مذاهب اسلامي ياد آوري نماييم، ميتوان آنها را در اين محورها بيان نمود:
۱/۲) ايجاد روابط پايدار ميان علماي مسلمان و مراكز علمي جهان اسلام:
همانطوري كه ميدانيم وحدت امت اسلامي و اتحاد مسلمانان يكي از آمال و آرزوهاي ديرينه عموم مسلمانان، بويژه دانشمندان، فقهاء و علماي مسلمين بوده و هست كه بزرگترين دليل اين ادّعا طرح مباحث فراوان و شرح و بسط آيات و احاديث مربوط به اين مسئله ميباشد و بويژه كتب تفسير و حديث مملو از اين افكار و نظريات است. از آن گذشته شاهد روشنتر آن، اقدامات عملي جمعي از فقها و علماي مسلمان در راستاي تحقق وحدت امت است كه بدين منظور به انجام رسيده و نمونههاي عيني و ملموس اين اقدامات، تدوين كتب تطبيقي و مقايسهاي، تدوير مناظرات علمي و گفتگوهاي دوستانه و عالمانه در اين باب و برجستهتر از همه ايجاد دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه در كشور مصر است كه از زمان تاسيس تاكنون، علي رغم سكون و سكوت در دورههاي اخير، اقدامات شايسته و بسيار چشمگيري انجام داده است. همچنين ايجاد مجمع تقريب بين مذاهب اسلامي در تهران و فعاليت مستمر نزديك به دو دهه آن نيز از نتايج همان اقدامات است كه در راه تحقق يافتن اتحاد عملي امت اسلامي صورت گرفته است.
لكن، با حفظ اين نكته كه نميتوان اثرات مثبت مجامع تقريبي را در جامعه اسلامي به هيچ وجه ناديده انگاشت، با تأسف بايد گفت كه يكي از مشكلات بسيار پيچيده فراروي آنها، مقطعي بودن و به عبارتي نهادينه نشدن فرهنگ تقريب بين مسلمين است. بطوري كه بالعيان ديده شد كه دارالتقريب مصر با رحلت مناديان طراز اول تقريب همانند مرحوم عبدالمجيد سليم، محمود شلتوت و آية اللّه العظمي بروجردي جايگاه تعيين كننده خويش را از دست داد و امروزه فقط اسمي از آن باقي مانده است. يا كتب تطبيقي متعددي كه از سوي علماي شيعه و سني به رشته تحرير در آمد، فقط در همان زماني كه نويسندگان آنها در قيد حيات بودند، مورد توجه قرار گرفتند و پس از آن، اكثر آن كتابها در قفسههاي كتابخانهها جا خوش نمودند و مجامع علمي اسلامي از فيض حضور آنها محروم گشت. بنابراين، بايسته است در كنار تساهل لازم، تعامل منطقي و مطلوب هم بكار گرفته شود تا آرام آرام فرهنگ تقريب در جامعه بزرگ اسلامي نهادينه گردد و قهراً پيشگام اين عرصه نيز علما و دانشمنداناند. اگر علماي مسلمان همانطوريكه در طرح نظريات و تبيين افكار تقريب با تأكيد بر اصول اسلام، اختلاف در مسايل جزئي و فرعي را مضر به حال مسلمانان نميدانند، در عمل نيز به اين افكار و نظريات ملتزم شوند و در كنار اين تساهل ذهني، تعامل عيني را بوجود بياورند نخستين گام اساسي در جهت تثبيت فرهنگ تقريب برداشته ميشود. اما نهادينه گشتن آن نيازمند تلاش و كوشش فراوان است كه به نظر ميرسد بويژه در شرايط كنوني، اين امر نه تنها مستلزم تعامل ميان علما و دانشمندان مسلمان بصورت فردي است. بلكه نيازمند تعامل و همكاري متقابل جمعي ميان آنان و حتي ميان مراكز و مجامع علمي جهان اسلام است. اگر بتوان در پرتو انوار ايمان و ديانت توحيدي رابطه وثيق و پيوند عميقي را، حداقل ميان مهمترين و بزرگترين مراكز علمي جهان اسلام ايجاد نمود، آنگاه ميتوان ادعا كرد كه تقريب بين مذاهب اسلامي در حال شكلگيري و حتي رشد است. چرا حوزه علميه قم با دانشگاه الازهر ارتباط علمي و همكاري تحقيقي ندارد؟ چرا جمعي از اساتيد مسلمان سني در حوزههاي علميه و مراكز علمي و دانشگاهي شيعي و يا بالعكس، تعدادي از اساتيد مسلمان شيعه در مجامع و دانشگاههاي اهل سنت به عنوان مدرس انجام وظيفه نكنند؟ چرا در تمام مراكز علمي جهان اسلام كرسي تدريس غربشناسي و آشنايي با دنياي مسيحيت وجود دارد اما كرسي دروس تطبيقي اسلامي يا اصلاً وجود ندارد و يا كاملاً در حاشيه قرار دارد؟ چرا طلاب علوم ديني و دانشجويان مسلمان بصورت مختلط و مشترك در مراكز علمي اسلامي مشغول تحصيل نيستند؟ چرا گروههاي تحقيق و مطالعه، كنفرانسهاي علمي، هيئتهاي مشترك علمي در زمينههاي مختلف، ميان مراكز علمي جهان اسلام تشكيل نگردد؟
آيا چنين تدابيري ضرورت ندارد؟ اگر جواب مثبت بدهيم نشانه سفاهت است. آيا فرهنگ اسلامي ظرفيت لازم را ندارد؟ باز هم جواب منفي است. آيا مسلمانان ناتواناند؟ قطعا نه. پس چرا دين جهاني و وسيع النظر اسلام را در تاريكخانههاي ذهن و اوهام و انديشههاي محدود خود محبوس ميكنيم؟ چرا تعاليم جهاني اسلام را در حصار دانش محدود و اندك خود محصور مينماييم؟ پس به حكم دين و عقل، به اقتضاي ضرورت و نياز و در پاسخ به تقاضاهاي عيني و ملموس جوامع اسلامي، لازم است در قدم اول علماء و فقهاء و مراكز علمي جهان اسلام راه تساهل همراه با تعامل را به منظور عينيت يافتن تقريب بين مذاهب اسلامي در پيش گيرند و آنچه را در مقام نظر، طرح و تبيين مينمايند در عرصه عمل به اجرا گذارند تا روابط پايدار و همكاري با ثبات ميان آنان شكل بگيرد و آرزوي ديرينه مسلمين برآورده شود.
۲/۲) تحكيم اخوت اسلامي:
ميدانيم كه قرآن مجيد با صراحت تمام، مؤمنان را برادر همديگر ميخواند و دستور به اصلاح ميان برادران ديني ميدهد. «انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بين اخويكم و اتقوا اللّه لعلكم ترحمون.» . بعضي از مفسران در ذيل اين آيه نوشتهاند كه اخوت يك معنايي است كه هم ميتواند طبيعي باشد و هم اعتباري... و اخوت در اسلام عبارتست از نسبتي كه بين دو نفر برقرار است، حال چه اينكه اخوت، طبيعي باشد يا رضاعي و يا ديني كه هر كدام آثار ويژهاي دارد و بر اخوت ديني آثار اجتماعي مترتب ميشود. بر اين اساس، اخوت ديني يك تعبير مجازي و يا تشبيه بليغ از همبستگي مسلمانان نميباشد. بلكه يك تعبير حقيقي و بازتاب دهنده يك رابطه واقعي ميان مؤمنان است كه «نه تنها در لفظ و شعار بلكه در عمل و تعهدهاي متقابل نيز همه خواهر و برادراند».
زيرا قرآن مجيد ايمان را از بنيانهاي اخوت قرار داده و ازاين رو، تمام حقوقي را كه اخوت ايجاب ميكند، در دايره اخوت ديني داخل ميشود. به عبارت ديگر، آنچه بر اين اخوت مترتب ميشود اين است كه در جامعه اسلامي محبت، آرامش، همكاري و وحدت اصل و قاعده است. همچنانكه زندگي دو برادر نسبي، طبق قاعده بر محبت و آرامش و تعاون و همدلي استوار است.
بنابراين، اگر اخوت ديني حاكي از يك رابطه واقعي ميان مسلمانان باشد، طبيعت اين رابطه اقتضاء دارد تا مسلمانان زندگي اجتماعي و روابطشان را بر اين اساس شكل بخشيده و تنظيم نمايند و اين بدان معناست كه اگر جامعه اسلامي، يك خانواده است و اعضاي آن، برادران و خواهران همديگرند، بايد روابط آنان بر مبناي تساهل و تعامل با همديگر استوار باشد. به بيان ديگر، اگر برادران، اختلافاتشان را در مسايل مختلف، بويژه آنهايي كه مربوط به زندگي جمعيشان است، مطابق با اصول برادري و با گذشت و اغماض نسبت به سلايق و علايق اختصاصي هر كدام حل و فصل نمايند، روزبروز اخوت و برادريشان استحكام مييابد و زندگي برادرانهشان شيرينتر و استوارتر ميگردد. پس يكي از نتايج آشكار تساهل و تعامل ميان مسلمانان، تحكيم اخوت ديني است.
۳/۲) بازيابي اقتدار مسلمين:
پر واضح است كه اقتدار و عزت يك جامعه در گرو اتحاد و همدلي اعضاي آن است. اگر يك جامعه با داشتن قدرتمندترين اشخاص و غنيترين امكانات، گرفتار بلاي نفاق و چند دستگي باشد و از درد پراكندگي رنج بكشد، هيچگاه جايگاه واقعي خويش را بدست نخواهد آورد. امابحكم تجربه و حكايت واقع، جوامعي هر چند ضعيف، تهيدست و فاقد امكانات بسيار زياد و پيشرفته، اما متحد و يكپارچه به قدرت بزرگي تبديل شده و ميشوند و در واقع بزرگترين قدرت و مؤثرترين سلاح و بالاترين موفقيت و پيروزي همان اتحاد و همدلي است كه هيچ نيرويي توان شكستن آن را ندارد. حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام در اين رابطه ميفرمايد: «فانظروا كيف كانوا حيث كانت الاملآء مجتمعة و الاهواء مؤتلفة و القلوب معتدلة والايدي مترادفة و السيوف متناصرة و البصائر نافذة و العزائم واحدة. الم يكونوا ارباباً في اقطار الارضين و ملوكا على رقاب العالمين! فانظروا الى ما صاروا اليه في آخر امورهم حين وقعت الفرقة و تشتّت الالفة و اختلفت الكلمة و الافئدة و تشّعبوا مختلفين و تفرقوا متحاربين، قد خلع اللّه عنهم لباس كرامته و سلبهم غضارة نعمته، و بقي قصص اخبارهم فيكم عبرا للمعتبرين. فاعتبروا بحال ولد اسماعيل و بني اسحاق و بني اسرائيل! فما اشد اعتدال الاحوال و اقرب اشتباه الامثال! تامّلوا امرهم في حال تشتّتهم و تفرّقهم ليالي كانت الاكاسرة و القياصرة ارباباً لهم يحتازونهم عن ريف الآفاق و بحر العراق و خضرة الدنيا الى منابت الشيح و مها في الريح و نكد المعاش فتركوهم عالة مساكين، اخوان دبرو وبر، اذلّ الامم دارا واجدبهم قرارا لايأوون الى جناح دعوة يعتصمون بها ولا الى ظل الفة يعتمدون على عزّها...» ( ) پس انديشه كنيد در حال مؤمنان پيشين كه چگونه بودند آنگاه كه وحدت اجتماعي داشتند و خواستههاي آنان يكي، قلبهاي آنان يكسان و دستهاي آنان مددكار يكديگر، شمشيرها ياري كننده، نگاهها به يكسو دوخته و ارادهها واحد و همسو بود. آيا در آنحال مالك و سرپرست سراسر زمين نبودند و رهبر و پيشواي همه دنيا نشدند؟ پس به پايان كار آنها نيز بنگريد! در آن هنگام كه به تفرقه و پراكندگي روي آوردند، مهرباني و دوستي از ميان آنان رفت، سخنها و دلهايشان گوناگون شدند، از هم جدا گرديدند و به حزبها و گروهها پيوستند، خداوند لباس كرامتاش را از تنشان بيرون آورد و نعمتهاي فراوان و شيرين را از آنها گرفت و داستان آنها در ميان شما عبرتانگيز باقي ماند.
از حالات فرزندان اسماعيل و اسحق و يعقوب عبرت بگيريد! به راستي ملتها چقدر يكسان و در صفات و رفتارشان با يكديگر هماننداند! در احوال آنها روزگاري كه از هم جدا و پراكنده بودند انديشه كنيد، زماني كه كسريها و قيصرها بر آنان حكومت ميكردند و آنها را از سرزمينهاي آباد، از كنارههاي دجله و فرات و از محيطهاي سرسبز و خرم دور كردند و به صحراهاي كم گياه و بي آب و علف، محل وزش بادها و سرزمين هايي كه زندگي در آنجا سخت بود، تبعيد كردند. آنان را در مكانهاي نامناسب، مسكين و فقير، همنشين شتران ساختند، خانههايشان پستترين خانهها و محل زندگيشان خشكترين بيابانها بود. نه دعوت حقي بود كه به آن روي آورند و نه سايه محبّتي وجود داشت كه در عزت آن زندگي كنند.
ناگفته هويداست كه عزت و اقتدار، مرهون اتحاد و تفاهم است و اتحاد و يكدلي هم در گرو تساهل و تعامل و تا اعضاي يك جامعه همديگر را با تمام وجود نپذيرند و افكار و انديشهها و عقايد همديگر را تحمل ننمايند و از اختلاف انگيزي و جدال نپرهيزند، به تفاهم نميرسند و در نتيجه در يك فضاي غير قابل اعتماد كه همگان يكديگر را با ديده بدبينانه بنگرند، هيچ گاه تساهل و تعامل صورت نميگيرد و طبعاً در اثر عدم آن، تفاهم و همدلي بوجود نخواهد آمد و در نهايت، چنين جامعهاي هيچگاه به عزت و اقتدار نخواهد رسيد. پس شرط اساسي بازيابي اقتدار از دست رفته مسلمين همانا تساهل و تعامل است.
جمع بندي و نتيجه:
با توجه به آنچه در اين نوشتار بيان شد به چنين جمع بندي ميرسيم كه تساهل و تعامل در عرصه تقريب بين مذاهب اسلامي بدين معناست كه با توجه به اتفاق نظر تمام مسلمانان بر اصول اسلام و التزام آنان به آن اصول، تمام مسلمانان بايد نسبت به باورها و معتقدات مذهبي همديگر به ديده احترام نگريسته و با عنايت به عرصه وسيع فرهنگ اسلامي، گرايشهاي متفاوت را از باب اجتهاد در فروع برتابند كه اين امر، مستلزم آن است تا مسلمين در عرصه زندگي اجتماعي و جهاني با تأكيد بر اصول مسلّم و اجماعي اسلام، در موارد اختلافي راه مذاكره و گفتوگوي علمي و مبتني بر استدلال و اقامه برهان را در پيش گيرند و اگر در مسئلهاي قناعت همديگر را نتوانستند حاصل نمايند، همديگر را معذور دانسته و حسن ظن داشته باشند. در نتيجه با چنين شيوهاي از تساهل و تعامل ميتوانند ميان علما و دانشمندان و مراكز و مجامع علمي جهان اسلام ارتباط تنگاتنگ و پيوند بسيار محكمي برقرار نمايند و از اين طريق هم مشكلات علمي و فني خويش را حل كنند و هم زمينه تحكيم اخوت دينيشان را به نحو مطلوبي فراهم نمايند تا در نتيجه با تكيه بر اصول اسلام و با محور قرار دادن تعاليم قرآن مجيد، با تفاهم و همدلي و اتحاد و برادري، اقتدار و عزت از دست رفته خويش را باز يابند و بار ديگر ستاره پر فروغ اسلام عزيز بر تارك جهان بدرخشد.
پيشنهاد:
در پايان اين نوشتار، به منظور ترويج فرهنگ تساهل و تعامل ميان مسلمانان، نكاتي به عنوان پيشنهاد مطرح ميشود كه اميد ميرود تا پس از نقد و بررسي و تحليل عميقتر مورد توجه دست اندركاران دلسوز و فعالان محترم عرصه تقريب قرار بگيرد:
۱) تقريب بين مذاهب اسلامي از حالت سياسي خارج شود و بر ابعاد علمي و اجتماعي آن تأكيد بيشتر به عمل آيد. در اين صورت، تقريب نه يك شعار تبليغاتي بلكه يك ضرورت عيني و نياز ملموس جامعه اسلامي شناخته شده و معرفي ميگردد.
۲) نشستهاي علمي در سطح جهان اسلام، با حضور سياستمداران و علماي برجسته و طراز اول جهان اسلام و با همكاري مراكز علمي و تحقيقي برگزار گردد. اين نشستها، ضمن اينكه زمينه برقراري روابط پايدار ميان آنان را مهيا ميسازد، در تحقق پيشنهاد نخست هم نقش بسزايي دارد.
۳) مجمع تقريب بين مذاهب اسلامي با ايجاد روابط رسمي با دارالتقريب در مصر و لبنان و دارالتقريب نوبنياد در افغانستان و تأسيس نمايندگي در ساير كشورهاي اسلامي، فعاليت جهاني و اسلامياش را گسترش دهد.
۴) فهماندن ضرورت تقريب، نيازمند تبليغات بسيار فراگير و وسيع است و بايد تمامي كشورهاي مسلمان نشين و تمام نقاط را تحت پوشش قرار دهد.
۵) براي اينكه تقريب بين مذاهب اسلامي صورت عيني و ملموس پيدا كند، كنفرانس سالانه بين المللي وحدت اسلامي بصورت دورهاي در كشورهاي اسلامي برگزار شود.
پايان بخش اول