مقدمه:
وحدت امت اسلامي همچنانكه يك دستور ديني است، يك ضرورت عيني نيز هست و اصولاً اتحاد و همدلي پيش و بيش از آنكه مطلوب شرعي باشد، مطلوب عقلي است و عقلاي عالم در انجام امور كلان اجتماعي و سياسي، بحكم عقل راه وحدت و تفاهم را در پيش ميگيرند.
دين مقدس اسلام نيز كه بر مبناي متين عقلاني استوار است، با توجه به رسالت خطير و جهاني مسلمين و با عنايت به انبوه دشمنان و مخالفان ايشان، اساس جامعه اسلامي را بر بنيان مستحكم و استواري بنا نهاده و تمام مسلمانان را به عنوان يك امت ميخواند .
دربخش اول مقاله گفتيم كه اسلام به لحاظ مبنايي و ماهوي غني است، ازبعد علمي و نظري وحدت امت همه بنيانها را دارد ولي در عمل نياز به رفتارها و كاركردهاي جمعي هماهنگ دارد كه مبتني برتساهل باشد تا درجهت تقريب حركت و به وحدت اسلامي بيانجامد.
براي رسيدن به تساهل دو پيش فرض مطرح كرديم: ۱.حدود وقيود تساهل و ۲.لزوم و قطعيت نظري و عملي تساهل.
به حكم عقل تضارب آراء و تقابل افكار لازمه رشد يك جامعه است بنابراين با تكيه بر مشتركات مبنايي دراسلام، وحدانيت خدا، رسالت محمد(ص)، كتاب قران و كعبه قبله مشترك و...... و دستورات عملي مانند اصل اخوت و ... كه تساهل وتعامل برادرانه دردرون آن نهفته است.
سپس لوازم و روش تعامل براي رسيدن به وحدت را اول تاكيد بر اصول و بعد با مناظره و گفتگو و همكاري علمي دانستيم.
اكنون به بخش دوم ميپردازيم.
۲/۱) معاشرت و رفتار برادرانه:
يكي از استلزامات أكيد تساهل و تعامل در عرصه تقريب آن است تا مسلمانان با همديگر همانند برادر رفتار نمايند و معاشرت برادرانه داشته باشند. وقتي كه اصول اسلام، مورد اتفاق تمام مسلمين است؛ وقتي كه بحكم كريمه قرآني مومنين برادر همديگراند؛ وقتي كه بتوان اختلافات فرعي را با مذاكرات و مناظرات علمي حل كرد و حداقل از اين طريق، به اين جمع بندي رسيد كه اين اختلافات نميتواند مباني و بنيانهاي استوار اخوت ديني را بلرزاند و به بناي مستحكم وحدت امت آسيبي وارد نمايد، منطقي نيست راه غير از معاشرت برادرانه را در پيش بگيريم.
در اين زمينه نيز علماء و دانشمندان مسلمان و كساني كه با آگاهي و اطلاع از اوضاع نابسامان جوامع اسلامي، درد بيشتري دارند و از پراكندگي مسلمانان، رنج بيشتري ميبرند، مسئوليت زيادتري دارند. يعني در گام نخست بر علماي امت است تا نسبت به احياي پيوند ديني قيام كنند و اختلافي را كه در كشور وسيع اسلامي پديد آمده است، در اثر اتفاق مورد نظر دين، جبران نمايند و چه بهتر كه اين اقدام شايسته در مساجد و مدارس صورت گيرد تا هر مسجد و مدرسه محل فرود روح حيات وحدت و همدلي باشد و هر كدام از آنها همانند حلقهاي از يك زنجيره باشد كه تكان خوردن يك سر آن، سر ديگر آن را به حركت در آورد و بدينسان، تمام علما و خطباء و رهبران مسلمان در تمام نقاط سرزمين اسلامي بهم پيوند يابند.
از آن گذشته، شايسته است تا به منظور تأمين و حمايت علماء و خطباء در جهت امور مربوط به وحدت مسلمين، مراكزي در نقاط مختلف جهان اسلام ايجاد شود تا بتوانند مردم را به نحو مطلوبي هدايت نمايند و تمام نواحي را به يك نقطه پيوند دهند كه مركز آن در اماكن مقدسه، بويژه مسجد الحرام باشد.
اميرالمؤمنين علي عليه السلام ميفرمايد: «عليكم بالتواصل و التباذل و اياكم و التدابر و التقاطع» بر شما باد پيوند با يكديگر و بخشش نسبت به همديگر و مبادا نسبت به همديگر پشت كنيد و رابطه تان را با يكديگر قطع نمائيد. مهمتر از آن رفتار برادرانه و معاشرت نيكوي خود آن حضرت با خلفاي پيش از اوست. يعني آن حضرت، با آنكه بر اين باور بود كه براي خلافت پيامبر اكرم(ص) اولويت دارد اما با بيعت با ابوبكر بر آن شد تا مسلمين را متحد كند.
در واقع، رفتار حضرت علي(ع) بهترين الگو براي مسلمانان است تا در صورت اختلاف نظر با مقدم داشتن مصلحت همگان، راه تساهل و تسامح را در پيش گيرند، و به منظور حفظ اصول اسلام و ارزشهاي ديني از منافع زودگذر و آني خود چشم بپوشند و اختلافات فرعي را در مقابل اهميت بسيار زياد بنيان جامعه اسلامي ناديده بگيرند. چنانكه خود آنحضرت ميفرمايد: «فامسكت يدي حتي رأيت راجعة الناس قد رجعت عن الاسلام يدعون الي محو دين محمد(ص) فخشيت ان لم انصر الاسلام و اهله ان اري فيه ثلما او هدما تكون المصيبة به علي اعظم من فوت ولايتكم الّتي انما هي متاع ايام قلايل يزول منها ما كان كما يزول منه السراب...» من در آغاز از دخالت در امور سياسي و اجتماعي دست نگهداشتم تا اينكه ديدم مردم طوري از اسلام رويگردان شدند كه به نابودي دين محمد(ص) ميانجاميد. پس ترسيدم اگر اسلام و مسلمين را ياري نكنم، بناي استوار و عظيم اسلام شكاف يا ويراني پيدا كند كه مصيبت آن بسيار بزرگتر از درد از دست رفتن حكومت بر شما است، حكومتي كه توشه ايام زود گذر است و همانند سراب زايل شدني است.
پس تساهل و تعامل در عرصه تقريب اقتضاء دارد كه تمام مسلمين، بويژه علماء و دانشمندان، سيره پيشوايان و خلفاي راشدين را در پيش گرفته و بخاطر حفظ نظام و جامعه اسلامي، برادروار رفتار نمايند. امام صادق(ع) ميفرمايد: «المسلم اخوالمسلم هو عينه و مرآته و دليله، لايخُونه و لايخدعه و لايظلمه و لا يكذبه و لايغتابه».
مسلمان برادر مسلمان است و نسبت به آن بمنزله چشم تيز بين، آينه حقيقت نما و راهنماي دلسوز است، به او خيانت نميكند، او را فريب نميدهد، به او ستم نميكند، دروغ نميگويد و در مورد او غيبت نمينمايد.
۲) نتايج تساهل و تعامل در عرصه تقريب
اگر بخواهيم شاخصترين و برجستهترين نتائج تساهل و تعامل را در عرصه تقريب بين مذاهب اسلامي ياد آوري نماييم، ميتوان آنها را در اين محورها بيان نمود:
۱/۲) ايجاد روابط پايدار ميان علماي مسلمان و مراكز علمي جهان اسلام:
همانطوري كه ميدانيم وحدت امت اسلامي و اتحاد مسلمانان يكي از آمال و آرزوهاي ديرينه عموم مسلمانان، بويژه دانشمندان، فقهاء و علماي مسلمين بوده و هست كه بزرگترين دليل اين ادّعا طرح مباحث فراوان و شرح و بسط آيات و احاديث مربوط به اين مسئله ميباشد و بويژه كتب تفسير و حديث مملو از اين افكار و نظريات است. از آن گذشته شاهد روشنتر آن، اقدامات عملي جمعي از فقها و علماي مسلمان در راستاي تحقق وحدت امت است كه بدين منظور به انجام رسيده و نمونههاي عيني و ملموس اين اقدامات، تدوين كتب تطبيقي و مقايسهاي، تدوير مناظرات علمي و گفتگوهاي دوستانه و عالمانه در اين باب و برجستهتر از همه ايجاد دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه در كشور مصر است كه از زمان تاسيس تاكنون، علي رغم سكون و سكوت در دورههاي اخير، اقدامات شايسته و بسيار چشمگيري انجام داده است.
همچنين ايجاد مجمع تقريب بين مذاهب اسلامي در تهران و فعاليت مستمر نزديك به دو دهه آن نيز از نتايج همان اقدامات است كه در راه تحقق يافتن اتحاد عملي امت اسلامي صورت گرفته است.
لكن، با حفظ اين نكته كه نميتوان اثرات مثبت مجامع تقريبي را در جامعه اسلامي به هيچ وجه ناديده انگاشت، با تأسف بايد گفت كه يكي از مشكلات بسيار پيچيده فراروي آنها، مقطعي بودن و به عبارتي نهادينه نشدن فرهنگ تقريب بين مسلمين است. بطوري كه بالعيان ديده شد كه دارالتقريب مصر با رحلت مناديان طراز اول تقريب همانند مرحوم عبدالمجيد سليم، محمود شلتوت و آية اللّه العظمي بروجردي جايگاه تعيين كننده خويش را از دست داد و امروزه فقط اسمي از آن باقي مانده است.
كتب تطبيقي متعددي كه از سوي علماي شيعه و سني به رشته تحرير در آمد، فقط در همان زماني كه نويسندگان آنها در قيد حيات بودند، مورد توجه قرار گرفتند و پس از آن، اكثر آن كتابها در قفسههاي كتابخانهها جا خوش نمودند و مجامع علمي اسلامي از فيض حضور آنها محروم گشت. بنابراين، بايسته است در كنار تساهل لازم، تعامل منطقي و مطلوب هم بكار گرفته شود تا آرام آرام فرهنگ تقريب در جامعه بزرگ اسلامي نهادينه گردد و قهراً پيشگام اين عرصه نيز علما و دانشمنداناند.
اگر علماي مسلمان همانطوريكه در طرح نظريات و تبيين افكار تقريب با تأكيد بر اصول اسلام، اختلاف در مسايل جزئي و فرعي را مضر به حال مسلمانان نميدانند، در عمل نيز به اين افكار و نظريات ملتزم شوند و در كنار اين تساهل ذهني، تعامل عيني را بوجود بياورند نخستين گام اساسي در جهت تثبيت فرهنگ تقريب برداشته ميشود. اما نهادينه گشتن آن نيازمند تلاش و كوشش فراوان است كه به نظر ميرسد بويژه در شرايط كنوني، اين امر نه تنها مستلزم تعامل ميان علما و دانشمندان مسلمان بصورت فردي است. بلكه نيازمند تعامل و همكاري متقابل جمعي ميان آنان و حتي ميان مراكز و مجامع علمي جهان اسلام است.
اگر بتوان در پرتو انوار ايمان و ديانت توحيدي رابطه وثيق و پيوند عميقي را، حداقل ميان مهمترين و بزرگترين مراكز علمي جهان اسلام ايجاد نمود، آنگاه ميتوان ادعا كرد كه تقريب بين مذاهب اسلامي در حال شكلگيري و حتي رشد است. چرا حوزه علميه قم با دانشگاه الازهر ارتباط علمي و همكاري تحقيقي ندارد؟ چرا جمعي از اساتيد مسلمان سني در حوزههاي علميه و مراكز علمي و دانشگاهي شيعي و يا بالعكس، تعدادي از اساتيد مسلمان شيعه در مجامع و دانشگاههاي اهل سنت به عنوان مدرس انجام وظيفه نكنند؟
چرا در تمام مراكز علمي جهان اسلام كرسي تدريس غربشناسي و آشنايي با دنياي مسيحيت وجود دارد اما كرسي دروس تطبيقي اسلامي يا اصلاً وجود ندارد و يا كاملاً در حاشيه قرار دارد؟ چرا طلاب علوم ديني و دانشجويان مسلمان بصورت مختلط و مشترك در مراكز علمي اسلامي مشغول تحصيل نيستند؟ چرا گروههاي تحقيق و مطالعه، كنفرانسهاي علمي، هيئتهاي مشترك علمي در زمينههاي مختلف، ميان مراكز علمي جهان اسلام تشكيل نگردد؟
آيا چنين تدابيري ضرورت ندارد؟ قطعا دارد. آيا فرهنگ اسلامي ظرفيت لازم را ندارد؟ قطعا دارد. آيا مسلمانان ناتواناند؟ قطعا نه. پس چرا دين جهاني و وسيع النظر اسلام را در تاريكخانههاي ذهن و اوهام و انديشههاي محدود خود محبوس ميكنيم؟ چرا تعاليم جهاني اسلام را در حصار دانش محدود و اندك خود محصور مينماييم؟ پس به حكم دين و عقل، به اقتضاي ضرورت و نياز و در پاسخ به تقاضاهاي عيني و ملموس جوامع اسلامي، لازم است در قدم اول علماء و فقهاء و مراكز علمي جهان اسلام راه تساهل همراه با تعامل را به منظور عينيت يافتن تقريب بين مذاهب اسلامي در پيش گيرند و آنچه را در مقام نظر، طرح و تبيين مينمايند در عرصه عمل به اجرا گذارند تا روابط پايدار و همكاري با ثبات ميان آنان شكل بگيرد و آرزوي ديرينه مسلمين برآورده شود.
۲/۲) تحكيم اخوت اسلامي:
ميدانيم كه قرآن مجيد با صراحت تمام، مؤمنان را برادر همديگر ميخواند و دستور به اصلاح ميان برادران ديني ميدهد. «انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بين اخويكم و اتقوا اللّه لعلكم ترحمون» . بعضي از مفسران در ذيل اين آيه نوشتهاند كه اخوت يك معنايي است كه هم ميتواند طبيعي باشد و هم اعتباري... و اخوت در اسلام عبارتست از نسبتي كه بين دو نفر برقرار است، حال چه اينكه اخوت، طبيعي باشد يا رضاعي و يا ديني كه هر كدام آثار ويژهاي دارد و بر اخوت ديني آثار اجتماعي مترتب ميشود. بر اين اساس، اخوت ديني يك تعبير مجازي و يا تشبيه بليغ از همبستگي مسلمانان نميباشد. بلكه يك تعبير حقيقي و بازتاب دهنده يك رابطه واقعي ميان مؤمنان است كه «نه تنها در لفظ و شعار بلكه در عمل و تعهدهاي متقابل نيز همه خواهر و برادراند».
زيرا قرآن مجيد ايمان را از بنيانهاي اخوت قرار داده و ازاين رو، تمام حقوقي را كه اخوت ايجاب ميكند، در دايره اخوت ديني داخل ميشود. به عبارت ديگر، آنچه بر اين اخوت مترتب ميشود اين است كه در جامعه اسلامي محبت، آرامش، همكاري و وحدت اصل و قاعده است. همچنانكه زندگي دو برادر نسبي، طبق قاعده بر محبت و آرامش و تعاون و همدلي استوار است.
بنابراين، اگر اخوت ديني حاكي از يك رابطه واقعي ميان مسلمانان باشد، طبيعت اين رابطه اقتضاء دارد تا مسلمانان زندگي اجتماعي و روابطشان را بر اين اساس شكل بخشيده و تنظيم نمايند و اين بدان معناست كه اگر جامعه اسلامي، يك خانواده است و اعضاي آن، برادران و خواهران همديگرند، بايد روابط آنان بر مبناي تساهل و تعامل با همديگر استوار باشد. به بيان ديگر، اگر برادران، اختلافاتشان را در مسايل مختلف، بويژه آنهايي كه مربوط به زندگي جمعيشان است، مطابق با اصول برادري و با گذشت و اغماض نسبت به سلايق و علايق اختصاصي هر كدام حل و فصل نمايند، روزبروز اخوت و برادريشان استحكام مييابد و زندگي برادرانهشان شيرينتر و استوارتر ميگردد. پس يكي از نتايج آشكار تساهل و تعامل ميان مسلمانان، تحكيم اخوت ديني است.
۳/۲) بازيابي اقتدار مسلمين:
پر واضح است كه اقتدار و عزت يك جامعه در گرو اتحاد و همدلي اعضاي آن است. اگر يك جامعه با داشتن قدرتمندترين اشخاص و غنيترين امكانات، گرفتار بلاي نفاق و چند دستگي باشد و از درد پراكندگي رنج بكشد، هيچگاه جايگاه واقعي خويش را بدست نخواهد آورد. امابحكم تجربه و حكايت واقع، جوامعي هر چند ضعيف، تهيدست و فاقد امكانات بسيار زياد و پيشرفته، اما متحد و يكپارچه به قدرت بزرگي تبديل شده و ميشوند و در واقع بزرگترين قدرت و مؤثرترين سلاح و بالاترين موفقيت و پيروزي همان اتحاد و همدلي است كه هيچ نيرويي توان شكستن آن را ندارد.
حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام در اين رابطه ميفرمايد: «فانظروا كيف كانوا حيث كانت الاملآء مجتمعة و الاهواء مؤتلفة و القلوب معتدلة والايدي مترادفة و السيوف متناصرة و البصائر نافذة و العزائم واحدة. الم يكونوا ارباباً في اقطار الارضين و ملوكا على رقاب العالمين! فانظروا الى ما صاروا اليه في آخر امورهم حين وقعت الفرقة و تشتّت الالفة و اختلفت الكلمة و الافئدة و تشّعبوا مختلفين و تفرقوا متحاربين، قد خلع اللّه عنهم لباس كرامته و سلبهم غضارة نعمته، و بقي قصص اخبارهم فيكم عبرا للمعتبرين. فاعتبروا بحال ولد اسماعيل و بني اسحاق و بني اسرائيل! فما اشد اعتدال الاحوال و اقرب اشتباه الامثال! تامّلوا امرهم في حال تشتّتهم و تفرّقهم ليالي كانت الاكاسرة و القياصرة ارباباً لهم يحتازونهم عن ريف الآفاق و بحر العراق و خضرة الدنيا الى منابت الشيح و مها في الريح و نكد المعاش فتركوهم عالة مساكين، اخوان دبرو وبر، اذلّ الامم دارا واجدبهم قرارا لايأوون الى جناح دعوة يعتصمون بها ولا الى ظل الفة يعتمدون على عزّها...»
«پس انديشه كنيد در حال مؤمنان پيشين كه چگونه بودند آنگاه كه وحدت اجتماعي داشتند و خواستههاي آنان يكي، قلبهاي آنان يكسان و دستهاي آنان مددكار يكديگر، شمشيرها ياري كننده، نگاهها به يكسو دوخته و ارادهها واحد و همسو بود. آيا در آنحال مالك و سرپرست سراسر زمين نبودند و رهبر و پيشواي همه دنيا نشدند؟ پس به پايان كار آنها نيز بنگريد! در آن هنگام كه به تفرقه و پراكندگي روي آوردند، مهرباني و دوستي از ميان آنان رفت، سخنها و دلهايشان گوناگون شدند، از هم جدا گرديدند و به حزبها و گروهها پيوستند، خداوند لباس كرامتاش را از تنشان بيرون آورد و نعمتهاي فراوان و شيرين را از آنها گرفت و داستان آنها در ميان شما عبرتانگيز باقي ماند.
از حالات فرزندان اسماعيل و اسحق و يعقوب عبرت بگيريد! به راستي ملتها چقدر يكسان و در صفات و رفتارشان با يكديگر هماننداند! در احوال آنها روزگاري كه از هم جدا و پراكنده بودند انديشه كنيد، زماني كه كسريها و قيصرها بر آنان حكومت ميكردند و آنها را از سرزمينهاي آباد، از كنارههاي دجله و فرات و از محيطهاي سرسبز و خرم دور كردند و به صحراهاي كم گياه و بي آب و علف، محل وزش بادها و سرزمين هايي كه زندگي در آنجا سخت بود، تبعيد كردند. آنان را در مكانهاي نامناسب، مسكين و فقير، همنشين شتران ساختند، خانههايشان پستترين خانهها و محل زندگيشان خشكترين بيابانها بود. نه دعوت حقي بود كه به آن روي آورند و نه سايه محبّتي وجود داشت كه در عزت آن زندگي كنند».
ناگفته هويداست كه عزت و اقتدار، مرهون اتحاد و تفاهم است و اتحاد و يكدلي هم در گرو تساهل و تعامل و تا اعضاي يك جامعه همديگر را با تمام وجود نپذيرند و افكار و انديشهها و عقايد همديگر را تحمل ننمايند و از اختلاف انگيزي و جدال نپرهيزند، به تفاهم نميرسند و در نتيجه در يك فضاي غير قابل اعتماد كه همگان يكديگر را با ديده بدبينانه بنگرند، هيچ گاه تساهل و تعامل صورت نميگيرد و طبعاً در اثر عدم آن، تفاهم و همدلي بوجود نخواهد آمد و در نهايت، چنين جامعهاي هيچگاه به عزت و اقتدار نخواهد رسيد. پس شرط اساسي بازيابي اقتدار از دست رفته مسلمين همانا تساهل و تعامل است.
جمع بندي و نتيجه:
با توجه به آنچه در اين نوشتار بيان شد به چنين جمع بندي ميرسيم كه تساهل و تعامل در عرصه تقريب بين مذاهب اسلامي بدين معناست كه با توجه به اتفاق نظر تمام مسلمانان بر اصول اسلام و التزام آنان به آن اصول، تمام مسلمانان بايد نسبت به باورها و معتقدات مذهبي همديگر به ديده احترام نگريسته و با عنايت به عرصه وسيع فرهنگ اسلامي، گرايشهاي متفاوت را از باب اجتهاد در فروع برتابند كه اين امر، مستلزم آن است تا مسلمين در عرصه زندگي اجتماعي و جهاني با تأكيد بر اصول مسلّم و اجماعي اسلام، در موارد اختلافي راه مذاكره و گفتوگوي علمي و مبتني بر استدلال و اقامه برهان را در پيش گيرند و اگر در مسئلهاي قناعت همديگر را نتوانستند حاصل نمايند، همديگر را معذور دانسته و حسن ظن داشته باشند.
با چنين شيوهاي از تساهل و تعامل ميان علما و دانشمندان و مراكز و مجامع علمي جهان اسلام ميتوانند ارتباط تنگاتنگ و پيوند بسيار محكمي برقرار نمايند و از اين طريق هم مشكلات علمي و فني خويش را حل كنند و هم زمينه تحكيم اخوت دينيشان را به نحو مطلوبي فراهم نمايند تا در نتيجه با تكيه بر اصول اسلام و با محور قرار دادن تعاليم قرآن مجيد، با تفاهم و همدلي و اتحاد و برادري، اقتدار و عزت از دست رفته خويش را باز يابند و بار ديگر ستاره پر فروغ اسلام عزيز بر تارك جهان بدرخشد.
پيشنهاد:
در پايان اين نوشتار، به منظور ترويج فرهنگ تساهل و تعامل ميان مسلمانان، نكاتي به عنوان پيشنهاد مطرح ميشود كه اميد ميرود تا پس از نقد و بررسي و تحليل عميقتر مورد توجه دست اندركاران دلسوز و فعالان محترم عرصه تقريب قرار بگيرد:
۱) تقريب بين مذاهب اسلامي از حالت سياسي خارج شود و بر ابعاد علمي و اجتماعي آن تأكيد بيشتر به عمل آيد. در اين صورت، تقريب نه يك شعار تبليغاتي بلكه يك ضرورت عيني و نياز ملموس جامعه اسلامي شناخته شده و معرفي ميگردد.
۲) نشستهاي علمي در سطح جهان اسلام، با حضور سياستمداران و علماي برجسته و طراز اول جهان اسلام و با همكاري مراكز علمي و تحقيقي برگزار گردد. اين نشستها، ضمن اينكه زمينه برقراري روابط پايدار ميان آنان را مهيا ميسازد، در تحقق پيشنهاد نخست هم نقش بسزايي دارد.
۳) مجمع تقريب بين مذاهب اسلامي با ايجاد روابط رسمي با دارالتقريب در مصر و لبنان و دارالتقريب نوبنياد در افغانستان و تأسيس نمايندگي در ساير كشورهاي اسلامي، فعاليت جهاني و اسلامياش را گسترش دهد.
۴) فهماندن ضرورت تقريب، نيازمند تبليغات بسيار فراگير و وسيع است و بايد تمامي كشورهاي مسلمان نشين و تمام نقاط را تحت پوشش قرار دهد.
۵) براي اينكه تقريب بين مذاهب اسلامي صورت عيني و ملموس پيدا كند، كنفرانس سالانه بين المللي وحدت اسلامي بصورت دورهاي در كشورهاي اسلامي برگزار شود.
منبع:مقالات هجدهمين كنفرانس وحدت