کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

اجتهاد فقهي و تأثير آن در تقريب مذاهب اسلامي(1)

دكتر عبد الستار ابراهيم الهيتي استاد ورئيس بخش تحقيقات اسلامي دانشگاه صحار - عمان

25 مهر 1389 ساعت 16:16


 مقدمه:
سپاس خداوند جهانيان را و درود و سلام بر سرور ما محمد سرور اولين و آخرين، يكي از رحمت‌هاي خداوند متعال است كه از فرزندان اين امت چراغهاي هدايت و كشتي‌هاي نجات قرار داد كه امت را به خير و راه رستگاري راهنما باشند، قرآن را تفسير كنند و سنت را برايشان تشريح نمايند و احكام شرعي را برايشان از آيات قرآني و احاديث شريفه استنباط نمايند و از اين راه مكاتب فقهي را گشود و مذاهب اسلامي متعدد گرديد كه هر مذهبي براي خود برنامه اي و هر مكتبي و هر مجتهدي روشي قرار داد.
 
ولي همگان متفقند كه منظور و هدف يكي است و آن تلاش براي دسترسي به حكم ارجح و ارائه آن به مسلمانان براي اجراي شريعت خدا و اجراي احكام او است، كه قانونگذار يكي است و او خداي سبحانه و تعالي است، و منبع يكي است و آن وحي «قرآن و سنت» است و تبليغ كننده يكي است و او پيامبر اسلام محمد صلي الله عليه و سلم است. امام بصيري رحمة الله عليه چه نيكو گفته است:
و كلهم من رسول الله ملتمس                  غرفاً من البحر او رشفاً من الديم
همگي از رسول الله ملتمس اند، براي رفع عطش از آب دريا و يا از آب باران مي نوشند. 

اين اجتهاد شرعي و آن مدارس فقهي داراي برنامه ها و ديدگاههاي متفاوت، براي ما ثروت فقهي رسا و بزرگ به ميراث گذاشته اند كه امت مسلمان مي تواند به آن افتخار نمايد و علماي خود را گرامي بدارد. از اينرو بايد از آن، راهي براي نزديكي به يكديگر قرار دهيم كه در شكل گيري خود، اصل همين مطلب بوده (و نه برخوردي كه برخي از پيروان نادان مذاهب دنبال ترسيم آنند)، تا اجتهاد فقهي را به منبع نيرويي براي امت و ميدان افتخاري براي فرزندان خود تبديل نمايند. و دسترسي به چنين هدفي تنها با درك اين حقيقت از سوي همه پيروان مذاهب و مكاتب فقهي كه اجتهاد فقهي دروازه اي از دروازه هاي وحدت اسلامي است و نه روزنه اي از روزنه هاي تفرقه و پراكندگي. 

با توجه به داده هايي كه به آن اشاره شد اين موضوع را با عنوان (اجتهاد فقهي و تقريب مذاهب اسلامي) انتخاب نموده و آن را در چهار محور زير مورد بحث و بررسي قرار داده ايم:
۱- ماهيت اجتهاد فقهي و اهميت آن.
۲- وحي الهي و انديشه بشري.
۳- رابطه موجود ميان پيروان مذاهب فقهي.
۴- اجتهاد فقهي راهي براي تقريب و نه ابزاري براي پراكندگي.
اميد زيادي دارم كه بتوانم اين موضوع را ارائه و با توجه به اهميت شرعي كه دارد آن را مورد بررسي قرار دهم. هدف ما رضاي خداوند است. 

ماهيت اجتهاد فقهي و اهميت آن در زندگي امت
علماي اصول مي گويند: اجتهاد به معناي انجام تلاش و بررسي ممكن براي دسترسي به احكام شرعيه از راه استنباط از يك دليل مفصل از ادله شرعي است .
و چنانچه اجتهاد به معناي تلاش كردن براي شناخت حكم خداوند متعال در يك امر طبق ضوابط و اصولي كه علماي امت آن را مشخص كرده اند باشد؛ بنابراين توشه هر مسلمان و دوست او در تعامل او با خداوند متعال از راه اجراي واجبات و پرهيز از محرمات او باشد. 

ولي با توجه به اختلافها و توان‌هاي فكري و روش‌هاي درك استنباطي كه ميان بشر وجود دارد و با در نظر گرفتن تفاوتهاي آنها در توجه به مشاغل دنيوي كه مانع مي شود، همگي اين وظيفه را علي السوية به نحو احسن انجام دهند. يكي از رحمت‌هاي خدا به بندگان او اين بود كه به آنها اجازه داد تا از كسانيكه توان انجام چنين كاري را دارند پيروي نمايند كه خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد: «فاسألوا اهل الذكر إن كنتم لا تعلمون» چنانچه نمي دانيد از دانايان سؤال كنيد. و بدين ترتيب اجتهاد براي مردم يك واجب كفايي گرديد بدين معني اگركساني توان انجام اين كار را به اندازه كافي كه نياز مردم را در داشتن بصيرت به احكام دين خود وجود داشته باشند در آنصورت مسؤليت اين واجب اجتهادي از ديگران برطرف خواهد شد. و چنانچه اجتهاد براي هر زمان و مكاني براي شناختن شريعت خداوند متعال و پيروي از كتاب و سنت، كه خداوند متعال آن را به عنوان دو منبع اساسي براي قانونگذاري قرار داده است لازم است، زمان ما از هر زمان ديگري به چنين چيزي نيازمند تر خواهد بود كه اين نياز مربوط به مسائل بزرگ و رويدادهاي تازه اي است كه آيات قرآني و يا حديث نبوي به آن اشاره اي نكرده است و اين مسأله به وجود يك برنامه قابل تجديد جهت استنباط احكام فقهي از آن و حل و فصل مسائل مستحدثه نياز خواهد داشت. 

با توجه به اين مسائل كه به آن اشاره شد بنابراين، وجود گروهي از علما و مجتهدان در هر زمان لازم خواهد بود. چون هر زماني مسائل تازه ي خود را دارد كه در گذشته وجود نداشته و مسلمانان نياز دارند تا حكم خداوند را نسبت به آن مسائل بدانند كه راه دسترسي به چنين احكامي همان اجتهاد و استنباط آنها و بكارگيري انديشه است. و چنانچه هر عصر از اعصار خالي از مجتهداني باشد كه توجه و تلاش خود را معطوف احكام شريعت و جزييات آن نمايند، در آنصورت همه مسلمانان در معصيت تقصير در اين مهم گرفتار خواهند شد كه اين معصيت تنها با حضور اين گروه از علما در صحنه كه داراي توان اجتهاد در استنباط احكام از منابع باشند از دوش آنها مرتفع خواهد شد. 

و چنانچه جهاد در راه خدا مهمترين فريضه خداوند بر بندگانش باشد و آنها را به انجام آن ملزم نموده و عاليترين جايگاه اين دين است خداوند متعال به تني چند از مردم اجازه داده است تا از رفتن به جهاد جهت تفقه در دين كه استنباط احكام دين از متون كتاب يعني قرآن و سنت پيامبر است خود داري نمايند كه خداوند متعال در قرآن مي گويد: (وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ) (التوبة:۱۲۲): (شايسته نيست كه همه مؤمنان رهسپار جنگ شوند كه اگر نفري چند از آنها در دين تفقه نكنند از اين مهم باز مي مانند). 

شكي نيست كه اين مسأله واضحترين دليل بر اين مطلب است كه اجتهاد و فهم احكام ديني همچون جهاد فريضه است بر مسلمانان ولي اين فريضه جنبه كفايي دارد بدين معني كه كافي است كه تني چند از مردم اقدام به انجام آن كنند تا جايي كه مرجعي كافي براي عموم مردم براي حل پاسخگويي به مسائل فقهي اشان وجود داشته باشد.
 
اما موضوع اجتهاد، بايد گفت كه پيرامون متن قرآن و يا سنت پيامبر است و به آن مربوط بوده و تابع آن است. چون اجتهاد در يك مسأله از مسائل دين به معناي روشن شدن ميزان صحت و اثبات متن مورد نظر و يا آشكار نمودن معني و دلالتهاي آن است، و در حالت دوم انجام بررسي در ميزان عمومي و يا خصوصي متن، و يا اطلاق و تقييد و ميزان قرار گرفتن در معرض تأويل و در علتي كه حكم پيرامون آن باشد. 

امام شافعي رحمة الله عليه در اين‌باره مي گويد: ( هيچكس به هيچ نحو حق ندارد درباره حلال و يا حرام بودن چيزي سخن بگويد مگر از روي دانايي و اين عمل برخاسته از كتاب خداوند است يعني قرآن و يا سنت پيامبر اكرم (ص) و يا اجماع و يا قياس باشد) و معلوم است كه هر يك از اجماع و قياس اثري از آثار متن مي باشند و تكيه گاهشان و استواريشان به متن خواهد بود. 

از اينرو براي انديشه بشر جايز نيست كه فراتر از مرز متن و مدلولهاي آن از راه اجتهاد پيش برود. چون در صورت تخطي حكم شريعت ابطال و به قدسيت آن تجاوز خواهد شد. شاطبي اين حقيقت را با دقت ماهرانه اي توضيح داده اند هنگامي كه وي تأكيد مي كند كه براي عقل بشر جايز نيست كه فراتر از وحي و متن پيش برود، و اگر چنين چيزي براي عقل جايز بود در آنصورت مي توانست مأخذ نقل – يعني متن- را تخطي نمايد و ابطال شريعت با عقل جايز مي شد كه چنين چيزي محال است. 

و به بيان ديگر اين كه معناي شريعت آن است كه براي مكلفان – با نقل وارد شده از سوي خدا و رسول او - مرزي از كرده‌ها و گفته ها و اعتقادهاي آنها تعيين كرده است و چنانچه جايز باشد كه عقل يكي از آن مرزها را تخطي كند و ناديده بگيرد در آن صورت مي تواند همه مرزها را ناديده بگيرد، چون آن چيزي كه براي يك مسأله ثابت شود براي ديگر مسائل نيز ثابت مي شود... كه چنين چيزي را هيچكس جايز نمي داند و در راستاي همين پايه ها شيخ خضري بيگ ياد آور شده است كه مجتهد بايد توان استنباط علت‌هاي احكام از متون خاصه و عامه را داشته باشد و بايد اصول كلي را كه شرع اسلامي روي آن استوار گرديده است بداند تا براي او همچون شاهدان عدل نسبت به آنچه از علتها در وقايع جزيي استنباط مي نمايد، باشند. 

بي ترديد تا كنون مجتهدي از مجتهدان امت اسلامي از جمله علماي گذشته هيچ گفته اي كه بر خلاف متن كتاب خدا و سنت پيامبر صلي الله عليه و آله باشد نگفته اند و آنها بيش از ديگران نسبت به اين مطلب بر حذر مي باشند. و حتي در مخالفت در استنباط احكام الهي با هم بطور عمد اختلاف نمي ورزند. تا جايي‌كه در صورت بروز اختلاف نظر يكي از آنها نظر خود را موافق نظر او و يا در احترام به نقطه نظر مخالف او قرا مي دهد. 

از اينرو گذشتگان امت و همه پيشوايان اسلامي در راه رسيدن به حق و تحقق مقاصد شرع اسلامي با هم اختلاف روش داشته اند كه اين اختلاف ناشي از درك و فهم متفاوت از كتاب و سنت بوده كه خداوند به آنها داده بود. به ويژه در بخش هايي كه احتمال اختلاف در مسائل اجتهاد و استدلال در آن وجود داشته، و اين اختلاف آنها به منظور مخالفت با يكديگر و يا تخطئه يكديگر نبوده، از اينرو اختلاف ناشي از فهم و مستند به ضوابط مربوط به جستجوي حقيقت يا عدم تعمد مخالفت هيچگاه منجر به نزاع ميان آنها و يا ايجاد شكاف در وحدت مسلمين نبوده است. 

بدين ترتيب اهميت اجتهاد در زندگي امت روشن مي شود و به عنوان يك حركت هميشگي است كه مسلمانان را به احكام شرعي مربوط به رويدادها و مسائل جديد در زندگيشان رهنمون مي باشد به گونه اي كه فقه اسلامي به انجماد نخواهد رسيد و به رويدادهاي معاصر اكتفا نمي‌نمايد بلكه نقش پيشتاز خود را در ارائه فرمولهاي فقهي شرعي براي نيازهاي زندگي مردم خود ايفا مي كند. 

وحي الهي و انديشه بشري:
متلازم بودن وحي الهي با انديشه بشري در زمينه قانونگذاري اسلامي چند سؤالي و مجموعه اي از مسائل را براي ما مطرح مي نمايد كه بايد به آن توجه نمود و به سؤالهايي كه در اين زمينه مطرح مي شود، پاسخ داد.
اين مسائل و سؤالها به قرار زيرند:
آيا انديشه بشر «اجتهاد» مي تواند جايگاه وحي الهي را در قانونگذاري اسلامي داشته باشد يا اينكه جايگاه ديگري دارا است؟
و دقيقتر بگوييم آيا انديشه بشر همان قدسيت و عصمتي كه اسلام براي وحي الهي قائل است دارا است؟
و چنانچه وحي الهي مقدس و معصوم باشد و نمي توان آن را انكار و يا رد كرد انديشه بشر در اين ضوابط چه جايگاهي دارد؟ 

براي پاسخ به اين سؤالها و واقف شدن به نظر اسلام در آن بايد در درجه نخست مفهوم وحي الهي و انديشه بشري و دليلهاي هر يك از آنها و زمينه هاي قانونگذاري كه هر طرف از اين دو طرف فراهم مي نمايد مشخص نماييم و مي گوييم:
وحي: همانا اعلام خداوند متعال داير بر اختيار يكي از بندگان خود به عنوان پيامبري از جانب خود كه همه علوم و معارف مربوط به خداوند و هستي و بشر را به وي با روش محرمانه اي كه براي بشر معمول نيست منتقل مي نمايد.
اما جايگاه وحي در قانونگذاري اسلامي آن است كه ايمان به وحي امري است كه با ضرورت با دين نسبت به آن آگاهي مي يابيم. و انكار و يا رد آن جايز نيست. و انواع علم و معرفت و هدايتي كه پيامبر از راه وحي دريافت مي نمايد شك و ترديد در آن جايز نيست چون بخشي از بخشهاي بنياني اعتقادي است كه خداوند به بندگان خود دستور داده است كه به آن ايمان آورند. 

بنابراين، اين قانونگذاري، قانونگذاري مقدسي است كه از خطا و اشتباه مصونيت دارد و ناديده گرفتن و يا انكار آن جايز نيست. و فكر و انديشه در آن راهي ندارد. از اينرو اين قاعده فقهي در اين زمينه وجود دارد كه مي گويد: «لا مساغ للاجتهاد في مورد النص» بدين معني كه دليلي بر اجتهاد در مورد متن وجود ندارد. و در مسائل قطعي، اجتهاد وجود ندارد. و هر آنچه از راه وحي به پيامبر رسيده است بر مسلمانها واجب است كه بطور قطعي و بدون ترديد و ابراز نظر و يا اجتهاد به آن ايمان آورند، از اينرو قرآن كريم در چندين آيه به اين مطلب اشاره مي نمايد از جمله: (وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيّاً لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ) شوري/۷. : و چنين قرآن به زبان عربي به تو وحي كرده ايم تا شهر مكه و اطراف آن را به وسيله آن به روز رستاخيز كه شكي در آن نيست هشدار دهي كه در آن يك گروه از آنها در بهشت و گروه ديگر در جهنم خواند بود. 

و نيز اين گفته خداوند متعال: (وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلا الْأِيمَانُ وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ شوري/۵۲ : « و بدين گونه ما روحي از امر ما به تو وحي كرده ايم تو پيش از اين نه مي دانستي كتاب چيست و نه مي دانستي ايمان چيست. ولي ما آن را نوري قرار داده ايم كه با آن بندگاني كه مأمور مي داريم هدايت كنيم و تو مردم را به راه راست راهنمايي مي كني». 

و نيز اين گفته خداوند متعال: «وما كان لمؤمن ولامؤمنة اذا قضي الله و رسوله امراً أن يكون لهم الخيرة من امرهم» الاحزاب/۳۶ يعني كه: هيچ مرد و زن مؤمني را چنانچه خداوند و پيامبر او آنها را به كاري فرمان دهند اختياري نيست بنابراين وحي الزام آور به كتاب خدا و سنت پيامبر در ميان ديگر منابع قانونگذاري اسلامي محدود مي شود. 

اما انديشه بشر: 
شامل آن شرحها و تفسيرهايي كه درباره مسائلي كه از وحي الهي بر مبناي ضوابط اجتهادي مشخص آمده است و بسياري از مكاتب و مذاهب فقهي گوناگون را براي ما به ارمغان آورده است.
بدين معني كه آنها دربرگيرنده همه دستاوردهاي انديشه مسلمانان از زمان بعثت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم تا به امروز در زمينه هاي معارفف است كه مربوط به خداوند متعال وآفرينش و هستي و انسان مي‌باشد، كه نشان دهنده اجتهادهاي عقل بشر در تفسير آن معارف عمومي در چارچوب اصول عقيده و شريعت و رفتار و انديشه بشري و وحي الهي است. بي آنكه خط فاصلي ميان اصول ثابت اسلامي يعني كتاب و سنت ونظرات بدست آمده از آن و تفسيرها و اجتهادهايي كه مربوط به آن، وجود داشته باشد. 

آري منظور ما انديشه اسلامي است كه بايد ضوابط و خواستگاه آن اسلام باشد ولي با وجود آن تشكيل دهنده مواضع اجتهادي علما و انديشمندان اسلام است. از اينرو بايد كساني‌كه به اين بخش توجه دارند به تفاوت موجود ميان نظرات و پايه هاي ثابتي كه براساس آن - وحي الهي برگيرنده كتاب و سنت -است درك نمايد وحركت كند. 

حجت بودن انديشه:
اما حجيت انديشه بشري و دلايلي كه روي آن استوار است عبارتند از:
۱- انديشيدن در قرآن كريم:
از آنجايي‌كه انديشه مهمترين مظهر از مظاهر وجود انسان است و آن ويژگي است كه خداوند متعال به او به منظور تمايز او بر جهان حيواني داده است، وباهمين ابزار يعني تفكر او را جانشين خود در زمين قرار داد و امانت بزرگ را به او واگذار نموده تا مسؤوليت خود را از راه انديشه تحقق بخشد كه خداوند متعال در اين باره مي فرمايد: «انا عرضنا الامانة على السماوات و الارض و الجبال فابين أن يحملها و اشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوماً جهولاً» الاحزاب/۷۲: بدين معني كه «ما امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها پيشنهاد كرديم آنها از پذيرش آن سرباز زدند و انسان آن را بر دوش گرفت انسان ستمكاري بود غرق در ناداني.» 

بنابراين "انديشيدن" فطرت خدا در آفرينش او و در خلقت بشر است و اسلام كه دين فطرت است انديشيدن را از ابزار رشد دانسته و خواهان اعمال آن و بكارگيري نيروي آن است و زمينه ان را فراهم كرده و گسترده نموده است.
چيزي كه اين مسأله را تأييد مي كند كتاب آسماني ما است قرآن انسان را دعوت به انديشيدن مي‌نمايد و از انسان مي‌خواهد تا عقل خود را به كار گيرد و از نيروي انديشه خود بهره بگيرد و به آن تشويق كرده ،وما اين موضوع را در بسياري از آيات قرآن مشاهده مي‌كنيم كه خواهان تفكر عميق در نشانه هاي اين هستي و زندگي و انسان است. از جمله خداوند : «إن في ذلك لآيات لقوم يتفكرون»الرعد/۴ : يعني در آن نشانه هايي است براي مردمي كه بيانديشند. ودرجاي ديگر آمده: «ويتفكرون في خلق السماوات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانك فقنا عذاب النار» ال عمران/۱۹۱ :يعني در آفرينش آسمانها و زمين مي انديشند و مي گويند پروردگارا اينها را باطل نيافريده اي تو از هر گونه عيب و نقص پاك و منزهي ما را از گرفتار شدن به عذاب آتش دوزخ در امان دار. 

و اين گفته خداوند: «أفلا ينظرون الى الابل كيف خلقت والى السماء كيف رفعت والى الجبال كيف نصبت والى الارض كيف سطحت، فذكر انما انت مذكر» الغاشيه/۱۷- ۴۱يعني : « آيا نمي بينند كه شتر چگونه آفريده شد و آسمانها چگونه بر افراشته شد و كوهها چگونه نصب گرديده و زمين به چه سان هموار شده انها را بياد بياور چرا كه تو ياد آورنده اي. و اين گفته خداوند متعال: «افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اتفالها»محمد/۲۴ همه اين آيه هاي قرآني و بسياري ديگر دعوت صريحي از قرآن كريم از بشر داير بر لزوم انديشيدن و بررسي پديده هاي هستي و تفكر در نشانه هاي اين دين جهت رسيدن به هدفي كه خداوند متعال با ارسال پيامبران و وارد آوردن شريعتها بر آنان است. و در عين حال اقرار و تأكيد بر صحت جنبش فكر بشر دارد تا زماني‌كه بيرون از ضوابط وحي و هدايت هاي او نباشد. 

۲- انديشيدن در سنت پيامبر:
با نگاه بر آنچه در سنت از رسول اكرم صلي الله عليه و آله رسيده است، مي بينيم كه سمت و سوي قرآن را در دعوت به انديشيدن و تفكر به يك زندگي عملي و واقعي هدايت نمود. كه طي آن اصحاب خود رضوان الله عليهم و سپس آنها نيز مسلمانان ديگر را به بكارگيري عقل و تفكر در امور زندگي تشويق نموده اند، تا ميان زمينه هاي قانونگذاري بر اساس وحي و ديگر زمينه هايي كه انديشه بشر حق تصرف دارد، حركت درجهت اعتلاي بشرحركتي رو به جلو وتكامل داشته باشد. 

واضحترين چيزي كه در اين زمينه وارد گرديد اين است كه صحابه رضوان الله عليهم از رسول خدا مي پرسيدند كه فرمان‌هاي او به آنها آيا جزو وحي است و يا اينكه نظرهاي شخصي او است؟ پيامبر به آنها پاسخ داد كه اين گفته هاي او اجتهاد و نظر و انديشه او است كه پس از آنها نظرهاي خود را به وي ارائه كردند و با او به انديشيدن پرداختند. 

و از جمله مسائلي كه در اين خصوص روي داد مشاوره كردن حضرت با اصحاب خود كه اندكي پيش از نبرد بدر روي داد و پياده شدن  رأي "الحباب بن المنذر" بود كه گفت: يا رسول الله أرأيت هذا المنزل اهو منزل انزلك الله، ليس لنا أن نتقدم ولا نتأخر عنه ام هو الرأي والحرب والمكيدة؟ قال بل هو الرأى و الحرب و المكيدة قال يا رسول الله فأن هذا ليس بمنزل فانهض بالناس حتى نأتي ادنى ماء من القوم فننزله ثم نغور ما وراءه.
بدين معني : اي رسول خدا اين منزل را كه ديده ايد آيا منزلي است كه خداوند تو را به آن فرود آورده و ما حق پيش رفتن و يا عقب رفتن از آن را نداريم و يا اينكه اين نظر و جنگ و مكر است؟ پيامبر پاسخ دادند اين نظر و جنگ و مكيده است. سپس به پيامبر گفت اينجا محل فرود آمدن نيست مردم را به حركت در آور تا به نزديكترين مكاني كه به آب نزديك باشد برويم و پس از آن به پشت آن پيش مي رويم.
پيامبر (ص) از اين بحث خشنود شد و به او گفت: « تو به رأي اشاره داشتي.» 

پيامبر اكرم (ص) مسأله انديشه و اجتهاد و اظهار نظر را به جنگ و يا به بخشهاي مادي محدود نكرد بلكه صحابه خود را به اجتهاد و انديشيدن حتي در امور مربوط به عبادت با اين شرط كه بيرون از حيطه وحي نباشد تشويق نمود. از جمله وادار كردن صحابه به اجتهاد در اقامه نماز عصر و يا به تأخير انداختن اقامه آن به هنگام رسيدن به سرزمينهاي قريضه بود، هنگاميكه به آنها گفت « من كان سامعاً مطيعاً فلايصلين العصر الي في بني قريضة» كسي كه مي شنود و اطاعت نمايد نماز عصر را فقط در محله بني قريضه اقامه نمايد. 

معاذ بن جبل رضي الله عنه نيز مي گويد هنگاميكه رسول اكرم (ص) او را به عنوان قاضي به يمن اعزام داشت حضرت پيامبر (ص) از او سؤال كرد چنانچه قضاوتي براي تو پيش بيايد چگونه قضاوت خواهي كرد؟ وي در پاسخ گفت قضاوت من با كتاب خدا خواهد بود. پيامبر گفت اگر پيدا نكردي ؟ گفت با سنت رسول خدا. گفت اگر موضوع را در كتاب و در سنت رسول الله پيدا نكردي؟ گفت با اجتهاد خودم قضاوت خواهم كرد و كوتاه نمي آيم. آنگاه رسول خدا(ص) دست بر سينه او زد و گفت «الحمدلله الذي وفق رسول رسول الله لما يرضى رسول الله» خدا را شكر مي كنم كه رسول رسول خدا را به چيزي كه رسول خدا را راضي مي كند موفق كرده است. 

بنابراين اين متون و نظير آن از سنت پيامبر (ص) نشان دهنده توجه پيامبر (ص) به تفكر و اجتهاد و بكارگيري رأي با اين شرط كه اين نظير در دايره وحي الهي باشد و از آن بيرون نرود و اين مسأله نشان دهنده حجيت انديشه بشر از نظر اسلامي است. 

۳- فقها و انديشه بشري:
علماي امت و فقهاي آن از صحابه و تابعين و پيشوايان مجتهد حقيقت انديشه بشري و جايگاه آن را درك كرده بطوريكه اجتهاد و تفكر و بكارگيري نظر خود، با رعايت شرعي، را به عنوان اصلي از اصول شريعت قرار داده و براي آن از روشهاي زيادي همچون قياس و استحسان و تحقيق مصالح و سد ذرائع و رفع ضرر و ديگر وجوه اجتهادي كه با ضوابط وحي منافات ندارد استفاده نموده اند. و علماي اسلام با استفاده از اجتهاد و تفكر نزديك به مرز اجماع در نظر رسيده اند. امام شافعي مي گويد: خداوند متعال به بندگان خود عقلهايي داده كه بوسيله آن تفاوت ميان متفاوت را نشان داد و آنها را به راه حق از نظر متن و دلالت هدايت نموده . 

ابن حزم در بحث خود درباره حجيت عقل و در پاسخ به كساني كه اعمال آن را باطل دانسته اند مي گويد (ما نمي گوييم هر معتقد به مذهبي در آن اعتقاد خود محق است. و نگفته ايم هر استدلالي كه بوسيله آن نسبت به مذهبي استدلال شود ذي حق است. ولي گفته ايم بعضي استدلالها منجر به مذهب صحيحي مي شود چنانچه آن استدلال به گونه مطلق مرتب بوده باشد همانگونه كه آنرا بيان كرده ايم و حكم آن را گفته ايم.. استدلال اگر فاسد باشد مي تواند به مذهب فاسدي منجر شود چنانچه بر خلاف روش استدلال صحيح باشد.) اما ابن تيميه رحمة الله عليه كساني را كه بر دلايل عقليه به طور مطلق اشكال مي گيرند تخطئه كرد چون آنها گمان مي كنند كه دلايل عقليه همان گفته هاي نوآور برخي از سخنوران و فلاسفه است. 

بنابراين اين راهنمايي‌هاي فقيهان نشان دهنده وجود تفاوت ميان انديشه بشري غير پايبند به دستور كتاب و سنت و ميان انديشه بشري پايبند به آن متون الهي و نبوي است. پس آنچه مطابق كتاب و سنت باشد اجتهاد پذيرفته شده است و شك و ترديدي نسبت به آن وجود ندارد و آنچه بيرون از دستور كتاب و سنت باشد از نظر شرعي اجتهادي مردود است كه نمي توان روي آن حساب كرد. لازم است در اين زمينه بررسي كوتاهي در قانونگذاري اسلامي انجام دهيم تا از دستاوردهاي انديشه اسلامي در اين زمينه آگاهي يابيم. 

انديشه اجتهادي در زندگي پيامبر(ص):
هر چند كه قانونگذاري در اين عصر بر پايه وحي الهي يعني كتاب و سنت استوار بود ولي رسول الله (ص) در مسائل مشخصي نسبت به برخي مسائل قانون گذاري اجتهادي مي نمود و مسلمانان را به تمرين كردن اين روش در كارهاي فكري آموزش مي داد. از جمله اجتهادهاي پيامبر اكرم (ص)، گرفتن فديه اسيران بدر بود و اجازه دادن ايشان به كسانيكه از حضور در جنگ تبوك تخلف ورزيده بودند به باقي ماندن در مدينه بخاطر عذرهايي كه آورده بودند. 

علاوه بر آن پيامبر (ص) به برخي از صحابه اجازه داد از انديشه خود بهره بگيرند همانگونه كه اين امر در گفتگوي وي با معاذ بن جبل رضي الله عنه به هنگام اعزام وي به يمن به عنوان قاضي نمايان است.
با اين وجود پيامبر سعي مي كرد تا صحابه خود را به اجتهاد و بكارگيري انديشه خود تشويق نمايد همانگونه كه در داستان به جا آوردن نماز در بني قريضه روي داد و بر آنها اختيار انتخاب وقت اقامه نماز عصر را داد و بر نتيجه كار دو گروه صحه گذاشت. چون هر كدامشان انديشه خود را در فهم و ادراك نص به كار گرفت. 

انديشه اجتهادي پس از عصر پيامبر (ص)
در پي پيوستن رسول الله (ص) به رفيق اعلي و منقطع شدن وحي استفاده از رأي و اجتهاد بيش از گذشته نمايان گشت و اين موضوع هماهنگ با تغييرات تمدني كه براي امت و مسائل تازه اي كه در زندگي آنها روي مي داد بوده است.
خلفاي راشدين (رض) در مورد اينگونه مسائل مستحدثه، در صورت پيدا نكردن نص مربوط به آن در كتاب و سنت اجتهاد مي ورزيدند و نظرات خود را به بحث و مناقشه مي گذاشتند. اما سخن آنها در مورد نكوهش رأيي، مربوط به رأي فاسد و اجتهاد درباره مسائلي كه نص پيرامون آن وجود داشته و يا رأيي كه از طرف علمايي كه به اصول شريعت و مقاصد عمومي آن آگاه نبوده اند، بوده است . اما آن نظر و رأيي كه با انديشه از كتاب و سنت استنباط شده باشد نزد آنها نيز پذيرفته بود و آنها مي دانستند كه شريعت براي تحقق منافع بندگان خدا و زدودن مفاسد از آنها آمده است.
جنبش انديشه اسلامي در اين عصر به دو سمت عمده حركت مي كرد: 

نخست - اجتهاد در چگونگي فهم متون شرعي:
براي مثال مي بينيم كه قرآن كريم به مؤلفه قلوبهم يعني مستضعفان سهمي از زكات را طبق آيه زكات، زماني كه مسلمانان در حالت ضعف بوده و نياز به تأليف و نزديكي دلها و دور كردن شر از آنها بوده اند قائل بود، ولي پس از آنكه مسلمانان نيرومند شدند و دولت آنها در زمان عمر بن خطاب (رض) عظمت پيدا كرد ديگر نيازي به اجراي آن حكم نبود از اينرو عمر برداشت سهم المؤلفة قلوبهم را از زكات متوقف كرد. وي با اين كار خود اين حكم را از راه وحي قطع نكرد ولي او با انديشه خود متوجه مي شود كه شرطهاي اجراي اين حكم ديگر فراهم نبود و شرايط جديد به وجود مستضعفان كه همان المؤلفة قلوبهم باشند در جامعه اسلامي پايان داده است. 

دوم - اجتهاد در مسائل مستحدثه كه مصلحت مورد نياز را جلب و يا فساد آشكاري را دفع مي نمايد:
نظير اجتهاد عمر بن خطاب و تني چند از صحابه «رضي الله عنهم» در منع تقسيم سرزمين عراق بين شركت كنندگان در فتح اين سرزمين. چون وي با انديشه خود متوجه مي شود كه تقسيم اين سرزمينها موجب حصر ثروتهاي فراوان به عده اي اندك و محروم شدن توده عظيم مردم و دولت مي گردد بر مبناي اين گفته خداوند متعال: «كي لا يكون دولة بين الاغنياء منكم» تا ثروت ميان توانگران دست بدست نگردد. و تابعان و كساني كه پس از آنها آمدند نيز همين روش را دنبال كردند و از انديشه و نظر خود در مسائل تازه اي كه در اثر پيشرفت زندگي پيش مي آمد بهره گرفتند. تا اينكه مكاتب فقهي ظاهر گرديد و مذاهب نيز كه نشانگر ماهيت انعطاف احكام شرعي اسلامي بود ظهور كردند و از اين راه ثروت قانونگذاري عظيمي از خود بر جاي گذاشتند. به گونه اي كه زندگي بسياري از ملتها در زمانها و مكانهاي گوناگون را پوشش مي داد. كه اين مسأله نشانگر دليل قاطعي بر نرمش و استمرار جنبش انديشه اسلامي نوآور بود كه توانسته بود با رويدادها و با استمداد از درك دقيق كتاب خدا و سنت پيامبر (ص) او همراهي نمايد بي آنكه در اين كار با پيچيدگي و يا جمود و يا تنگنا روبرو شود تا جايي كه اين انديشه همدوش فهم اسلامي منضبط بدون افراط و يا تفريط بوده است. 

با توجه به آنچه گفته شد مي توانيم حقايق زير را اثبات نماييم:
۱ - متون وحي الهي موجب تثبيت پايه هاي عقيده اسلامي است كه داير بر ايمان به خداوند متعال و فرشتگان و كتابهاي آسماني و پيامبران خداوند و روز رستاخيز و قضا و قدر خوب و بد آن گرديده و عقل بشري حق دخالت در ماهيت آن را ندارد مگر به مقداري كه آدمي بتواند عناصر آن را از راه ارائه دليل و برهان علمي و منطقي كه توسط آن دسترسي به ايمان به آن اركان عقايدي امكان پذير مي گردد. 

۲ - هر انديشه بشري كه بر متون قرآن و سنت استوار نباشد، انديشه اسلامي نخواهد بود. حال اين انديشه خواه انديشه تصوف باشد و خواه قانونگذاري عملي. چون انديشه بشري برخاسته از عقل مستقل و خواستگاه آن مفاهيم اسلامي ثابت نبوده و نمي توان آن را انديشه اسلامي توصيف كرد. هنگاميكه مي گوييم انديشه اسلامي به معناي تكيه داشتن به اسلام است. بنابراين انديشه اي كه خواستگاه آن اسلام نباشد نمي توان از نظر منطق و يا از نظر عقل آن را اسلامي دانست. 

۳ - ما نمي توانيم انديشه بشري اسلامي را انديشه خود اسلام بدانيم و نمي توانيم آن را نماينده اسلام و عقيده و شريعت اسلام بدانيم. بلكه چنين عقيده اي صورتي از صورتهاي فهم وحي الهي خواهد بود.
و بر اين اساس مكاتب انديشه اسلامي متعدد و اجتهادها و نقطه نظرها در فقه و شريعت متنوع گرديد، تا جايي كه امام شافعي رحمة الله عليه در اين باره مي گويد: (مذهب ما راجح است كه خطا در آن محتمل است ولي مذهب ديگران مرجوح است كه احتمال صواب در آن وجود دارد.) 

۴ - جايز نيست كه اسلام را به عنوان يك انديشه و يا يك نظريه بدانيم، چون انديشه و نظريه زاييده عقل انسان است در حاليكه اسلام اينگونه نيست، بلكه اسلام وحي مقدس است كه از سوي خداوند متعال نازل گرديده و تفاوت ميان وحي الهي و انديشه بشري بسيار است.
 
و روي همين اصل مي گوييم: 
وحي الهي دين تقدسي است كه ما نمي توانيم متون و نصوص آن را دستكاري كنيم و يا به آن اعتراض داشته باشيم. در حاليكه انديشه بشري به عنوان وجهي از وجوه فهم اين وحي توسط انسان است. بنابراين، چيزهايي كه موافق كتاب و سنت باشند از نظر شرعي پذيرفته مي شوند و مسائلي كه مخالف كتاب و سنت باشد از نظر شرعي مردود است. و از آنجايي كه اجتهاد هم گونه اي از گونه هاي انديشه بشري منضبط به اصول شرع و دستورهاي آن است و از آنجايي كه وجهي از وجه هاي فهم وحي الهي است، صاحبان شأن و منزلت از علما و فقها و انديشمندان بايد انديشه را راهي براي همكاري و نزديكي قرار دهند، نه اينكه آن را به وسيله اي و ابزاري براي برخورد و دوري تبديل كنند.
 
از اينرو آنها نبايد نسبت به نقطه نظري و انديشه اي اسلامي به زيان نظر و انديشه و اجتهاد اسلامي ديگري  حكم كنند. و دو نظر اجتهادي وجهي از وجه هاي فهم اسلام كه «وحي» است مي باشد و مادامي كه طرفين در درون دايره اجتهاد شرعي منضبط قرار دارند. تا جايي كه حضرت رسول اكرم (ص) در اين باره مي گويند: «چنانچه مجتهد حكمي را صادر نمايد و حكم او صحيح باشد دو اجر خواهد داشت و چنانچه حكمي را اجتهاد نمايد كه آن حكم اشتباه باشد او براي اين حكم خود يك اجر خواهد داشت . 

رابطه ميان پيروان مذاهب فقهي
چنانچه اجتهاد يك وظيفه و يك حكم تكليفي باشد، و مادامي كه تنوع در آن نشانه صحت و موضوعيت باشد و نه نشانه بيماري و خودخواهي، و تا زماني كه اجتهاد تأكيدكننده همكاري واقعي ميان امت و دين آن براي بررسي مسائل تازه و رويدادها و امور مستحدثه جهت هماهنگي با پيشرفت تمدني كه امتها در هر زمان و مكاني باشد، روابط ميان پيروان مذاهب فقهي اسلامي نيز بايد چنين ويژگي توافقي داشته باشد تا حالتي از حالتهاي تلاقي انديشه و قانونگذاري ميان مسلمين با مكاتب و مذاهب گوناگون آنها باشد از اينرو ما چگونه مي توانيم آن روابط ميان پيروان مذاهب در گذشته و در حال حاضر را ارزيابي كنيم؟ براي پاسخ به اين سؤال ما مي گو ييم: 

امت اسلامي قرآن كريم را نوشته شده و حفظ شده از رسول اكرم (ص) دريافت كرد و روايت حديث نيز از سوي صحابه و تابعان در كليه سرزمينها گسترش يافت و علما به همه جا مسافرت كردند و سنت پيامبر را تدوين مي نمودند، و سرانجام اين تلاشها به صورت مكاتب فقهي تبلور يافت و اصول و برنامه هاي آن مذاهب مشخص گرديد و علما پيرامون برخي از اصول شرعي و مقدم شمردن برخي بر برخي ديگر آن با هم اختلاف نظر پيدا كردند. 

اين اختلاف در برخي اصول منجر به اختلاف در فروع فقهي گرديد. و بحث ميان علماي مذاهب فزوني يافت و مناظرات و مناقشاتي ميانشان برگزار شد. همه اينگونه مسائل موجب توجه خلفا به علوم و به ويژه به علم فقه و شركت آنها در اين علوم و نظارت روي اين مناظرات و بحثها گرديد.
اشتغال برخي از علما به فقه فرضي باعث گسترش دايره اختلاف مي گردد. ولي اختلاف محكوم به دليل و برهان نبود. علما در آن زمان مخالف تقليد بودند. و به دليل توجه داشتند و تعصب را مردود و طرفدار حق از هر طرفي كه باشد بودند. 

و چنانچه صحابه و تابعان و پس از آنها علما و مجتهدان در بسياري از مسائل فقهي با هم اختلاف نظر داشتند، اين اختلاف آنها يك ضرورت علمي و يك مسأله طبيعي بود كه فهم و ادراك متون و ادله شرعيه آن را اقتضا مي كرد، و نه اختلاف ناشي از تقليد و تعصب، اما تقليد كنندگان پيروان مذاهب براي هر يك از آنها دليل اظهار مي شد و به صحيح بودن آن از نظر علمي و موضوعي متقاعد مي شد و پس از آن مذهب خود را كنار نمي گذاشت. 

اختلاف ميان صحابه و تابعان و پيشوايان مجتهد موجب ستيز و دشمني و جدايي ميانشان نمي گرديد. برخي از آنها يكديگر را دعوت مي كردند و برخي پشت سر برخي ديگر نماز مي خواندند اما اين مقلدان دشمن يكديگر شده اند و نسبت به يكديگر كينه به دل گرفته اند و نماز خواندن را پشت سر كسانيكه در مذهب با آنها اختلاف داشتند رها كردند و به اتباع مذاهب ديگر طعن و سرزنش مي كردند.
 
شيخ محمد رشيد رضا در اين باره مي گويد: «متعصبان به مذاهب نپذيرفتند كه اختلاف، رحمتي براي آنها است، و هر يك از آنها نسبت به لزوم تقليد مذهب خود از خود تعصب نشان داده و پيروان خود را از تقليد ديگران حتي به خاطر منافع شخصي خود تحريم كردند، برخي نيز يكديگر را طعن كرده به گونه اي كه در كتب تاريخ و غيره معروف است تا جايي كه برخي از مسلمانان چنانچه در كشوري كه مردم آن به مذهبي جز مذهب او تعصب داشته باشند نگاهشان را به او همچون نگاه آنها به شتر اجرب يعني شتري كه دچار بيماري جرب و پوستي است. 

شوكاني مي گويد برخي از كساني كه از زيديه مدعي علم شده بودند مرد صالحي را به خاطر اينكه او دستهاي خود را بر خلاف روش آنها براي دعا برداشته بود تكفير كردند و يادآور مي شود كه لقب سني در يمن در زمان خود لقب نكوهش بود چون آنها معتقد بودند كه سني تنها به كساني گفته مي شود كه طرفدار معاويه و در ستيز با علي رضي الله عنهما است. 

اختلاف و كشمكش ميان مقلدان پيروان مذاهب به درجه خطيري رسيد. به نحوي كه با يكديگر دشمن و در تلاش به توطئه و اذيت و آزار يكديگر شدند كه اين مسأله موجب پيدايش فتنه هاي بسياري گرديد.
تاريخ رويدادهاي متعددي از اين موارد را براي ما بازگو مي كند از جمله اين رويدادها را حافظ بن كثير يادآور مي شود كه عزيز مصر كه پادشاه الافضل ابن صلاح الدين در سالي كه در آن درگذشت كه سال ۵۹۵ هجري بود تصميم مي گيرد حنبليها را از كشورش اخراج نمايد و به بقيه برادران خود نامه نوشت تا آنها را از كشور بيرون برانند . 

و نيز نوشته وي درباره وقوع فتنه اي بزرگ در بلاد خراسان بخاطر عزيمت فخر الدين رازي به پادشاه غزنه كه وي را اكرام نمود و مدرسه اي براي وي در هرات بنا كرد، ولي اهالي آن سامان كه پيرو مذهب ايشان نبودند به وي كينه ورزيدند و با او مناظره كردند و مناظره منتهي به ضرب و شتم او گرديد و مردم تحريك شدند و سرانجام پادشاه دستور اخراج وي را از كشورش صادر كرد. 

و نيز روايت او از اختلاف شديد ميان حنفيها و شافعيها تا جايي كه اين اختلاف گاهي به خرابي كشور منجر مي شد. ياقوت حموي در سخن خود پيرامون شهر اصفهان و در پي يادآوري عظمت گذشته اين شهر مي نويسد: « خرابي در اين شهر و در بخشهاي آن در اثر زيادي فتنه ها و تعصب ميان شافعيها و حنفيها و جنگهاي ميان اين دو حزب گسترش يافت بطوريكه هر فرقه اي محله فرقه ديگر را غارت مي كرد و آن را به آتش مي كشيد و خراب مي كرد و هيچ گونه احساس وجدان و تعهد نسبت به يكديگر نمي كردند و اين مسأله در ساير قصبات و روستاهاي اين شهر نيز وجود داشت.» 

و اما كشمكش ميان شيعيان و اهل تسنن شهرت آن بيش از گفته ها است. كتابهاي تاريخ سرشار از اين رويدادهاست. از جمله روايت ابن اثير در رويدادهاي سال ۴۴۳ هجري است. وي مي گويد: «در اين سال يك بار ديگر فتنه ميان اهل تسنن و شيعيان شعله ور شد و شدت آن چندين برابر گذشته بود.» وي سپس درباره چگونگي متحول شدن اين اختلاف به جنگ و غارت بخاطر كشته شدن يك مرد هاشمي از اهل تسنن سخن مي گويد: خانواده اين شخص جنازه او را حمل كردند و مردم را به انتقام خون او تحريك كردند آنگاه متوجه مشهد «حرم» شدند و اشياء آن را غارت و بسياري از قبور امامان را به آتش كشيدند. پس از آن شيعيان به منازل فقهاي حنفيان يورش برده و آن را غارت كردند و ابوسعد سرخسي كه مدرس حنفيها بود به قتل رساندند و خانه هاي فقيهان را به آتش كشيدند. 

تعصب مذهبي نفرت انگيز منجر به ايجاد اختلاف و شكاف ميان فرزندان امت اسلامي و متلاشي شدن وحدت و تقسيم شدن آن به امتهاي متخاصم در حال جنگ و جدال مي گردد. دشمن در كمين نيز كه دنبال اين چند دستگي و هرج و مرج بود. اين امت را به كنترل خود درآورد و به خوار كردن و قهر آن پرداخت. علت مستقيم در همه اين مسائل نبودن برنامه صحيح براي انجام گفتگو ميان فرزندان امت واحده بوده است. چون گفتگو ميان فرقه ها و مذاهب اسلامي هر گاه با بحث و تفاهم شايسته آغاز مي شد سر انجام در معرض روشهاي تند و تيز قرار مي گرفت و روح تنگ و سختگيري نسبت به مخالفان بروز مي نمود و به متهم كردن تفكر و نيتهايشان از خود شتاب نشان مي دادند و يكديگر را به شبهه و سوءظن متهم مي كردند، از اينرو بسياري از كسانيكه در بخش بحثهاي فقهي امت اسلامي تصور كرده اند كه حقيقت با تكيه بر تفسير حرفي متون نمي تواند چند وجه داشته باشد و نمي توان حقيقت را از سياق منظور آن جدا كرد و يا احكام را به علتها و هدفهاي آن ربط نداد. 
در حالي كه تأمل آرام و دقت در تعامل با متون شرعي و جمع ميان آن و ديگر متون متعدد ديگر بدون ترديد نياز به رسيدگي عقلي و اجتهاد در دسترسي به حق و صواب دارد كه به دسترسي به وضعي منجر خواهد شد كه با كشمكش و جدايي كاملاً متفاوت خواهد بود، و سعه صدر اسلام توان تحمل اختلاف آراء و نقطه نظرها را خواهد داشت و اين سينه با اجتهادي كه حتي اگر صاحب آن به خطا و اشتباه برود و از صواب دور شود تنگ نخواهد شد. 

از اينرو طرفهاي گفتگو از پيروان مذاهب اسلامي درباره مسائل اسلام و احكام آن بايد درك كنند كه وحدت «حقيقت»، تعدد ديدگاه ها و اختلاف نظرها در تفسير آن را لغو نمي نمايد از اينرو تاريخ، وجود اختلاف ميان صحابه را در بسياري از امور كه متون قرآني و احاديث نبوي درباره آن وارد گرديده بازگو كرده است و تاريخ نيز درباره بروز اختلاف نظر ميان تابعين و پيروان آنها و پس از آنها ميان پيشوايان مجتهد از صاحبان مذاهب را در مورد بسياري از مسائل فقهي سخن گفته بي آنكه در اين اختلاف نظر ميان آنها درگيري شود و يا نسبت به هم پرخاش و توهين كنند بلكه قاعده اي كه ميان آنها وجود داشت. اين بود كه اختلاف در نظر نمي تواند اصل قضيه را ملغي نمايد و اصلي كه روي آن حركت مي كنند نشان مي داد كه مذهب ما ارجحيت دارد كه خطا در آن محتمل بوده و مذهب غير از ما مرجوح است كه صواب در آن محتمل است. 

در انجام گفتگو ميان مذاهب و فرق اسلامي ضرورت دارد كه ميان مسائل مربوط به وحي، كه نمي توان آن را ناديده گرفت و يا هر مرد و زن مسلماني نمي توانند چيزي جز آن را انتخاب كنند، و مسائل انديشه اي و اجتهادي و تفسير متون و توضيح معاني و مقاصد آن و مسائل مربوط به امور دنيوي يا امور مربوط به عادتها تا جايي كه گفتگو كنندگان بتوانند در گفتگوي خود درباره مسائلي كه منافع و نيازهاي مردم را تأمين نمايد تبادل نظر كنند بي آنكه با مشكلاتي نظير خروج از اسلام مواجه شوند و يا احكام آن را سبك و يا اركان آن را و يران نمايند.

پايان بخش اول


کد مطلب: 28536

آدرس مطلب :
https://www.taghribnews.com/fa/article/28536/اجتهاد-فقهي-تأثير-تقريب-مذاهب-اسلامي-1

خبرگزاری تقریب (TNA)
  https://www.taghribnews.com