کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

به مناسبت سالگرد فتح اندلس (2)

جلوه‌هايى از تمدن اسلامي اندلس

گردآورنده: خانم دکتر یوسفیان

12 آبان 1389 ساعت 13:01

مسلمانان تقريبا هشت قرن در اندلس زندگى كردند. در اين مدت توانستند پايه‌هاى تمدنى درخشان و ريشه‌دار را پي ريزى كنند و در زمينه‌هاى علمي، فكرى و فلسفى به پيشرفتهاى چشمگيرى دست‌يابند و در نتيجه بسيارى از علماى شرق را به خود جذب كنند و بسيارى از دانشمندان بزرگ را پرورش دهند كه هر كدام از آنها آثار بسيار ارزنده علمي و فلسفى و ادبى پديد آورده اند.


 اين تمدن چنان گسترده و درخشان بوده كه بسيارى از علماى اندلس و شمال افريقا، درباره تاريخ اندلس و تمدن آن كتابهايى باارزش تاليف كرده اند. كتابهاى ارزنده معروفترين اين مورخان دانشمند عبارتند از:
۱ - المقرى: نفح الطيب فى غصن الاندلس الرطيب
۲ - ابن خلدون: العبر و ديوان المبتداء والخبر
۳ - ابن قوطيه: تاريخ افتتاح الاندلس
۴ - ضبى: بغيه المتلس فى تاريخ الاندلس
۵- ابن بسام: الذخيرة فى محاسن اهل الجزيرة
۶ - سلاوى: الاستقصاء لاخبار دول المغرب الاقصى
۷- ابن عذارى: البيان المغرب فى اخبار المغرب
۸ -مراكشى: المعجب فى تلخيص اخبار المغرب
۹ - [مؤلف ناشناخته]: اخبار مجموعة فى فتح الاندلس.

زندگى اجتماعى و تمدن مسلمانان در اندلس، با فراز و نشيبهاى فراوان همراه بوده است. گاهى گرم و پر رونق و قوى بوده و زمانى پراكنده و كمرنگ و ضعيف; و سرانجام، در اثر ضعف مسلمين آفتاب اسلام در اندلس غروب كرد.

اين حادثه اسفبار، در فكر و روح و نفوس مسلمانان، آثارى تلخ از خود برجاى گذاشت كه هنوز هم پس از گذشت قرنها، تلخى و اندوه اين شكست، از ذهن مسلمانان زايل نگشته است. به همين جهت مسلمانان به ياد عظمت آن دوران، از تمدن اندلس ياد مي‌كنند و كتاب مينويسند و كنفرانس مي‌دهند.
اندلس و اسپانيا، قطعه‌اى از قاره اروپا است، لذا عده اى از مورخان غربى و مستشرقان اروپايى نيز درباره آن كتابهايى نوشته اند و مطالب قابل توجه ارائه كرده‌اند.

بسيارى از آنها در مورد حكومت اسلامي اندلس، بخوبى داورى كرده و منصفانه اعتراف نموده‌اند كه مسلمانان در پيشرفت تمدن اروپايى سهم داشته‌اند و تمدن اسلامي اندلس، پلى براى انتقال تمدن و زمينه ساز نهضت فكرى اروپا بوده است. [زيفريد هونكه: شمس العرب تسطع على الغرب، دارالافاق الجديده، بيروت ۱۹۶۴، ص۵۲۸-۵۳۳] لذا اين مساله ارزش آن را دارد كه بدان پرداخته شود و عوامل نفوذ اسلام در اروپا و تاثير آن را در آن ديار بررسى كنيم و قسمتهايى از زندگى مسلمانان و جلوههايى از تمدن اسلامي را دريابيم.

وضع اسپانيا قبل از فتوحات اسلامي
اسپانيا قرون متمادى زير نفوذ و حكومت روميها به سر ميبرد تا آن كه در قرن پنجم ميلادى، قبايل واندال (واندالها) به اين سرزمين هجوم بردند و بر آن تسلط يافتند و از آن تاريخ به بعد اسپانيا «واندالوسيا» يا «سرزمين واندالها» ناميده شد و اعراب مسلمان با تغيير اندكى آن را «اندلس» يا جزيره ناميدند. در اوايل قرن ششم ميلادى (۵۰۷ م) قبايل گوت غربى به اسپانيا حمله كردند و واندالها را از آن بلاد راندند و خود حكومت مستقل و نيرومندى تشكيل دادند كه قلمرو آن از كنارههاى رودخانه لوار تا ساحل جنوبى اسپانيا گسترش يافت، ولى چند سالى طول نكشيد كه فرنگان از شمال به جنگ برخاستند و آنان را از فرانسه بيرون راندند.

از آن زمان به بعد، گوتها در اسپانيا سكونت گزيدند، طليطله را مركز حكومتخود قرار دادند و براى كشور نوپاى خود، قوانين و نظاماتى وضع كردند كه از روح تمدن و نظامات روم مايه مي‌گرفت . اين اقوام و همچنين واندالها به مسيحيت گرويدند و مدت دويستسال بر اسپانيا فرمان راندند تا آن گاه كه مسلمانان اسپانيا را فتح كردند (۲).

اوضاع اجتماعى اسپانيا قبل از فتح اسلامي
مورخ معروف محمد عبدالله عنان، وضع اجتماعى اندلس را در آن دوران چنين توصيف مي‌كند : «دولت گوت مدتها پيش از اين، روى در سراشيب ضعف و سقوط نهاده بود و جامعه اسپانى به انواع شوربختيها و بينواييها دچار شده بود. ستم حكام و خونريزى در طول سالها، از پايش درآورده بود گوتها بمعنى واقعى كلمه حكم يك ملت را نداشتند. با ساكنان جزيره چنان اختلاطى كه از غالب و مغلوب و حاكم و محكوم، ملتى واحد پديد آورد، حاصل نكردند. گوتها همواره احساس غلبه و سرورى داشتند. تيول‌ها و اراضى وسيع در اختيار ايشان بود و حكام و فرمانروايان و اشراف از ميان ايشان برگزيده مي‌شدند.

توده عظيم ملت را طبقه متوسط و تنگدست و زارعان وابسته به زمين، تشكيل ميدادند و سروران و مالكان بر آنان حق مرگ و زندگى داشتند . در كنار اين سروران، روحانيان بودند كه آنان را نيز از سلطه و نفوذ بهره كافى بود. گوتها با وجود خشونت‌شان مردمي ديندار و مؤمن بودند، از اينرو، كشيشان همواره ايشان را زير نفوذ معنوى خود ميداشتند و توانستند قوانين و نظاماتى به سود خود تنظيم كنند و نحوه تفكر كليسا را بر گوتها تحميل كنند.

كشيشان، اين نفوذ معنوى را در راه به دست آوردن منافع مادى، چون افزودن به ضياع و عقار خويش به كار ميگرفتند و با كشاورزان همانند بردگان رفتار ميكردند . از اينرو ثروت همه مملكت در دست گروه معدودى از طبقه ممتاز يعنى اشراف و روحانيان گرد آمد. و آنان از كليه نعم مادى برخوردار گرديدند. (۳) اما عامه مردم در نهايت محروميت و بينوايى بسر ميبرد و انواع ستم و تجاوز را تحمل ميكرد و او بود كه به عوض طبقات ممتاز، بار مالياتهاى خردكننده را به دوش ميكشيد و در مزارع اشراف و روحانيان با رنج فراوان به بيگارى گرفته مي‌شد. فشارى كه از اين نوع بردگى بر آنان وارد ميآمد، عزت و كرامت را از آنان ربوده بود.

وضع اقليت يهود
مي‌توان گفت كه مردمان اصلى سرزمين اسپانى از دو گروه تشكيل يافته بود : كشاورزان كه در وضعيتى فلاكتبار به سر ميبردند و يهوديان كه از سالها پيش در آن ديار زندگى ميكردند. اينان همچنان كه خصلت فرهنگى و اجتماعى آنان است، آئين خود را حفظ ميكردند و همواره مورد بغض و كينه مسيحيان قرار داشتند و نه تنها كسى به آنان اعتنا نميكرد، بلكه دچار انواع ستم و سركوبى بودند.

در عصر سيزبرت شاه (۴)
همان مؤلف مي‌نويسد: در برابر يهوديان دو راه بيش نبود، يا بايد مسيحى ميشدند و يا به تبعيد و مصادره اموال تن درمي‌دادند. از اين جهت بسيارى از آنها در سال۶۱۶ ميلادى به اكراه يا به ظاهر كيش مسيحيت اختيار كردند ولى اين تبديل آئين، از بار محنت و آزار آنها نكاست. پس به فكر انقلاب و آشوب افتادند و دست به توطئه زدند اما در سال ۶۹۴م شكست خوردند و سرانجام پادشاه مسيحى اژيكا فرمان داد آنان را بشدت تعقيب كنند و تمامي اموالشان مصادره شود و به صورت برده مسيحيان درآيند و از هرگونه آزادى محروم شوند. در نتيجه مرد يهودى حق نداشت كنيز مسيحى را به زنى بگيرد و زن يهود حق نداشت جز به مسيحى شوى كند. (۵)
از اينرو، مردم اسپانيا در انتظار نجات دهندهاى بودند كه آنان را از وضع اسفبار موجود نجات دهد و محيط امن و آرام توام با عدالت و رفاه به وجود آورد .

اسلام در اندلس
تشكيل دولت اسلامي در اندلس و نفوذ اسلام در آن منطقه قطعا ريشه در اعتقاد راسخ مسلمانان و قدرت نفوذ آنان در قلوب مردمان و پويايى حركت اسلامي داشته است . فاتحان سرزمين اندلس از مسلمانان پاك اعتقاد بودند كه با هدف گسترش اسلام و بسط عدالت اين جزيره را فتح كردند.

ابوحنيفه دينورى از مؤلفان و مورخان قرن سوم، داستان فتح اندلس را چنين نقل مي‌كند :
«گويند كه موسى بن نصير غلام خود طارق بن زياد را به طنجه فرستاد كه شهرهاى بربر و قلعههاى آنها را فتح كند. او نيز با هزاروهفتصد سپاهى در رجب سال۷۳ هجرى عازم تنگه جبلالطارق ميشود تا با پادشاه واندالها «لذريك» مصاف دهد. لذريك كه عربها او را «لذريق» مينامند با هفتاد هزار سپاه با دبدبه و لباسهاى فاخر و مجلل و كلاه مزين به زبرجد و ياقوت و در حالى كه از رويارويى با سپاه طارق واهمه داشتبا وى روبرو شد». طارق در اين هنگام خطابه‌اى حماسى و بسيار مهيج ايراد كرد و در آن مسلمانان را به جهاد و شهادت ترغيب نمود.

خطابه طارق
« اى مردم! كجا فرار مي‌كنيد، دريا در پشت سر و دشمن در مقابل شما است، پس به خدا قسم راه ديگرى جز راستى و استقامت در پيش نداريد. زيرا آن دو نيروهايى هستند كه هرگز شكست نمي‌پذيرند و همواره پيروز مي‌شوند. كمي قوا و قلت عدد هرگز به آنها ضرر نمي‌رساند و در مقابل زيادى جمعيت و كثرت نيرو، با سستى و كسالت و اختلاف و دوگانگى و عجب و نخوت به پيروزى نمي‌رسند.

مردم ! آنچه را كه من بدان پردازم شما نيز به همان روآوريد، اگر هجوم برم، يورش بريد و اگر بايستم، بايستيد. هشدار مي‌دهم كه قوى، متحد و با اراده بجنگيد، بدانيد كه من بزرگ آنها و طاغوتشان را هدف قرار خواهم داد تا با او درآويزم و او را به قتل برسانم و يا در برابر او به شهادت رسم. اگر من شهيد شدم، سست نشويد و اختلاف نكنيد كه نابود مي شويد و همچنان به پيش رويد.

هرگز به كارهاى پست و كمارزش راضى نشويد و دست ذلت‌به دشمن ندهيد و از كرامت‌ها و اصالت‌ها استقبال كنيد و از پستى و دنائت بپرهيزيد، از شهادت و كشته شدن در راه خدا و درك حيات جاودانى و ثواب الهى، لذت بتريد . اگر چنين كرديد، دستخدا همراه شماست و او پناهگاهتان خواهد بود و گرنه با شرمسارى و خجالت باز مي‌گرديد و از بدنامي و رسوايى در ميان مسلمين در امان نخواهيد ماند.

با اين خطابه آتشين، مسلمانان، از تنگه جبل الطارق گذشتند و شهر قرطبه و ديگر شهرهاى اندلس را يكى پس از ديگرى فتح كردند تا آنكه سرانجام شهر عمده اسپانيا طليطله سقوط كرد و همه ثروت، طلا و تاجهاى سلطنتى لذريك به دست مسلمانان افتاد .
گويند يهوديان نيز در اين نبردها و پيروزي ها همراه و شريك مسلمانان بودند. (۶)

آثار فتح اسلامي
پيروزى مسلمانان در اندلس، چهره آن كشور را تغيير داد و عدالت و محبت را براى ملت هاى آن سامان به ارمغان آورد، سايه شوم ستم را از سر مردم كوتاه كرد و به سلطه طبقاتى اشراف جامعه پايان داد . ملت بار سنگين مالياتها و جريمه‌ها را از دوش خود برداشت و نفس راحتى كشيد. مسلمانان عدالت و رحمت را ميان آنها تعميم دادند.

دوزى مستشرق معروف درباره آثار فتح اسلامي مي‌گويد:
«سلطه عرب از برخى جنبه‌ها براى اسپانيا به منزله نعمتى بود و در اسپانيا انقلاب مهم اجتماعى پديد آورد و بر بسيارى از دردهايى كه قرنها بود عامه مردم گرفتار آنها بودند پايان داد. به سلطه اشراف و طبقات ممتاز پايان داد يا آن را محدود كرد. زمين‌ها به نحو وسيعى ميان دهقانان تقسيم شد و اين خود عامل مهمي در توسعه كشاورزى در اين عصر بود. اسلام همچنين احوال بردگان را به نحو بارزى بهبود بخشيد، زيرا اسلام بيش از مسيحيت درصدد آزاد كردن بردگان بود. علماى دينى گوت نيز به اين امر پى برده بودند، از اين رو وضع بردگانى كه در مزارع كار مي‌كردند، روى به بهبود نهاد و تقريبا در شمار كشاورزان درآمدند و از استقلال و آزادى بهره‌مند گرديدند.

بسيارى از مردم طبقات فرودست و متوسط اسپانيا اسلام آوردند و آن به سبب وجود تسامح و عدالت در رفتار فاتحان مسلمان بود كه هيچ گونه تحميلى بر ديگران روانمي‌داشتند . به گفته آرنولد آربرى «حقيقت اين است كه تسامح مذهبى كه فاتحان مسلمان نسبت به مسيحيان از خود نشان مي‌دادند، تاثير شگرف و عميقى در نفوذ و استيلاى آنان بر اسپانيا داشت» (۸) .

تمدن اندلس
بنا به عقيده ابن خلدون:
«هر تمدنى در پناه دولتى به وجود ميآيد و ايجاد آن دولت نيز به نوبه خود معلول پيدايش يك همبستگى فكرى و قومي (عصبيت) است. در نتيجه جامعهاى متشكل و تمدنى ريشهدار پديدار مي‌گردد.
مي‌توان گفت كه اين نظريه جامعه‌شناسانه ابن خلدون بيشتر با كشورهاى شمال آفريقا و سرزمين اندلس انطباق دارد. و در نتيجه سير و سياحت و مشاهده تمدنهاى گوناگون، ظهور و سقوط دولتهاى مختلف شمال آفريقا به اين نظريه انتباه يافته و توانسته است به عنوان نظريه پرداز فلسفه تاريخ محققانه، تمدنها، فرهنگ‌ها و دولت‌هاى مسلمان شمال آفريقا را تحليل كند. ظهور و سقوط حكومت هاى آنان را پيش بينى نمايد و تئورى معروف «دورانى بودن تمدنها» را ارائه دهد. (۹)

عبدالرحمن الداخل
پس از ورود اسلام به اسپانيا عبدالرحمن الداخل يكى از فرزندان مروان بن محمد آخرين خليفه اموى كه از دست انتقام بني عباس رهايى يافته و به شمال آفريقا فرار كرده بود توانست در سرزمين تازه فتح شده اندلس بناى حكومتى عربى (اسلامي) را پي‌ريزى كند.

عبدالرحمن الداخل بن معاويه مدت۳۴ سال (۱۳۸-۱۷۲ ه ) حكومت كرد. او و پسرش هشام بن عبدالرحمن (۱۷۲-۱۸۰ هجرى) در مدت حكومت‌خود به كارهاى بزرگ و آبادانى دست زدند.
به نظر جامعه شناسان هر جامعه اى از دو بعد تشكيل مي‌يابد، بعد مادى شامل، تشكيلات ادارى، سازمانها، و بعد معنوى شامل اعتقادات و هويت فرهنگى كه مجموعه اين دو، تمدن ناميده مي‌شود.
عبدالرحمن اول و پسرش هشام بن عبدالرحمن، طراحان و سازندگان بخش اول تمدن اندلس، يعنى عمران و آبادى شهرها و تشكيلات ادارى بودهاند و دانشمندان و متفكران اندلس طراحان شالوده فكرى و معنوى گويند عبدالرحمن اول پيرامون شهر قرطبه را حصار كشيد و قناتهاى فراوانى حفر كرد.

حمام‌ها، مهمانخانه‌ها و عمارت‌هاى عالى بسيارى ساخت و در كناره‌هاى رودخانه‌ها باغ‌هاى پردرختى ايجاد كرد و در قصر بسيار زيبايى به سبك رصافه شام، قصر سلطنتى هشام بن عبدالملك در دمشق، بنا نمود كه باغهايى با درختان انبوه آن را احاطه كرده بودند.
از بناهاى معروف اين دوره، مسجد جامع قرطبه است كه هنوز پابرجاست و شكوه و عظمت تمدن اسلامي را نمايان مي‌سازد.
عبدالرحمن به كشاورزى نيز اهميت فراوان مي‌داد، او ترعه‌ها و آبراهه‌هاى فراوانى به منظور توسعه كشاورزى احداث كرد . جز آنها، علم و دانش را نيز توسعه داد و مدرسه‌ها و بيمارستان‌هاى زيادى به وجود آورد و دانشمندان و فقهاى زيادى را از اروپا، مصر، شام، عراق براى تعليم و تحصيل دعوت كرد. (۱۰)

تشابه فرهنگى شرق و غرب اسلامي
وضع و پيدايش و رشد و شكوفايى دانش و هنر همانند رشد طبيعت و گياه است و سرگذشت علم و دانش در شرق اسلامي و غرب آن به همين روال جريان داشته است . وقتى اسلام در مشرق طلوع كرد، استعدادها را پرورانيد و زمينه ظهور دانش و گسترش معلومات را فراهم ساخت. ابتدا از نزول وحى و قرآن، علوم دينى، تفسير، حديث، سيره و تاريخ پيدا شد و سپس دامنه علوم گسترش يافته و افق علمي مسلمانان، وسيعتر گشته و افزايش يافت و در مرحله دوم، كتابها، و فرهنگ‌هاى ملل بيگانه به قلمرو اسلام انتقال يافت و بر اثر آن، دانشمندان مسلمان، روى آنها تعمق كرد و بخوبى آنها را هضم نمودند و گاهى با ابتكارها و خلاقيت‌هاى خود بهتر از بيگانگان آنها را باور ساختند.

رشد دانش و گسترش آن در بلاد مغرب و اسپانيا نيز چنين بوده است. نخست مسلمانان از طريق جهاد به اسپانيا راه يافتند و با گوتها و اقوام واندال سخت جنگيدند و اصطكاك و تضارب ميان دو ملت ادامه داشت، اما همين كه اوضاع رو به آرامي گذاشت و صلح و امنيت حاكم گرديد، كمكم مردم روى به دانش آوردند و فكر و انديشه و عقل و درايت را نضج بخشيدند.
در مرحله نخست دانش دين گسترش يافت و سپس علوم دخيله همچون فلسفه و رياضيات دامن گسترد و از مجموع آنها فرهنگ تمدن اندلس سربرآورد .

پديده تمدن همانند هر پديده اجتماعى در صورت برخورد با تمدنهاى ديگر و به دنبال تاثير و تاثرهاى گوناگون در صورت غلبه يك تمدن بر ديگر تمدنها، چهره مشخص و رنگ بخصوصى به خود مي‌گيرد
تمدن اندلس هم از اين قانون مستثنا نبود، ملتهاى ساكن يا غالب اندلس، چهار ملت و يا قوم خاصى را تشكيل مي‌دادند كه با هم زندگى ميكردند: عرب، بربر، اسپانياييها (واندالها) و مسلمانان درآميخته بربرها و يا اسپانيايي ها. (۱۱)

آرى تشابه فرهنگى ميان غرب و شرق اسلامي نه تنها در بعد همسان بودن فرهنگ‌ها و كيفيت رشد علمي و گسترش دانش بود، بلكه در ميان اين دو حوزه علمي - اسلامي و غربى و شرقى، تبادل فرهنگ نيز صورت مي‌گرفت و انتقال دانش و تبادل استاد و دانشجو به صورت موضوعى عادى و يكى از عوامل فرهنگى درآمده بود. مثلا عده‌اى از مشرق رهسپار اندلس مي‌شدند و «نشر دانش» را در آن بلاد برعهده مي‌گرفتند. از آن جمله ابوعلى قالى دانشمند مشرقى به دعوت حاكم اندلس وارد آن ديار شد و علم و ادب و معلومات خود را در اختيار اندلسيان گذارد. ابوعلى در ادبيات، شعر و مقامه نويسى يد طولايى داشت

او از استادان و مشايخ خود بويژه ابن دريد بهره كافى برده بود و در زمينه شعر و ادب و لغت دانشمندى بىنظير بود. ابوعلى قالى و صاعد اندلسى، شاگردان زيادى تربيت كردهاند. از شاگردان آنها، شاگردان ديگرى نيز تربيت يافته ند و علم و فرهنگ و ادب و شعر و خطابه و نثر را در بلاد اندلس گسترش دادهاند. اين دو تن نخستين كسانى بودند كه فرهنگ مشرقى و ادب اسلامي - عربى را در بلاد مغرب و اندلس نشر دادند و پايه گذار فرهنگ اسلامي گرديدند.

ابن عبدربه مؤلف «عقدالفريد» ؛
در اثر تربيت علمي اين دو دانشمند، دانشمندانى از مردم اندلس تربيت يافته اند كه خود صاحب فضيلت و مبتكر فن بلاغت و ادب و شعر و تاريخ بوده‌اند. ابن عبدربه اندلسى يكى از نمونه هاى بارز اين گروه است
كتاب او عقد الفريد، يكى از كتب اربعه ادبيات عرب است كه هيچ دانشمند اديب و اسلامشناسى بي‌نياز از آن نيست. (بقى بن مخلدبن يزيد القرطبى۲۷۶ ه و محمدبن عبدالسلام القرطبى۲۸۶ ه ) و از نوشته هاى مشرقيان بخصوص از عيون الاخبار ابن قتيبه بهره‌هاى زيادى برده است. او كتاب خود را به سبك عيون الاخبار تنظيم كرده و مجموع معارف آن روزگار را در زمينه ادبيات، تاريخ و سياست اجتماع، جمع آورى كرده و منظورش از اين تاليف، انتقال ادب حوزه شرق اسلامي به بلاد مغرب و اندلس بوده است.

مثلا قلقشندى در صبح الاعشى فى صناعة الانشاء و نويرى در نهاية الارب البشيهى در المستظرف فى كل صناعة مستظرف، ابن خلدون در العبر و ديوان المبتداء والخبر و ديگر دانشمنداناز عقدالفريد استفاده كرده و از ذخاير و گوهرهاى آن آثار خود را زينت بخشيده اند. دستهاى نيز به شرق ميآمدند تا از حوزه علمي آن استفاده كنند و سپس به مغرب و اندلس بازگردند و فرآوردههاى علمي خود را در اختيار هموطنان خويش قرار دهند. از جمله آنها يحيى بن يحيى الليثى از فقهاى مالكى است كه از شهر خود قرطبه عازم مدينه شده و پس از فراگيرى علم فقه (مؤطا مالك) و ديگر معلومات زمان به اندلس برگشته و فقه مالكى را ترويج كرده است و همين طور عده‌اى ديگر نيز براى فراگيرى نحو، تفسير، حديث و قرائات راهى مشرق شدهاند و پس از فراگيرى علوم به اندلس بازگشته‌اند.

صاحب نفح الطيب از مؤلفان و مورخان اندلس بسيارى از دانشمندان را نام مي‌برد كه به رحلة الصيف شرقى دست يازيده‌اند و پس از تفطن در علوم به ديار خود بازگشته‌اند و نيز مي‌توان از ابن قوطيه نام برد كه در علم لغت، بر بيشترين اساتيد و مؤلفان شرقى فايق آمده است و كتاب الافعال او دلالت بر تبحر و فضل و علم او دارد . (۱۳)

تاسيس كتابخانه ها
دومين جهت تشابه فرهنگى دو حوزه علمي مغرب و مشرق، ايجاد كتابخانه ها و جمع آورى تاليفات و كتاب هاى دانشمندان است، به نظر مي رسد كه اين بعد از تمدن، در رشد فزاينده فرهنگ اسلامي اندلس بسيار مؤثر بوده است و حتى ركتبيشترى نسبتبه حوزههاى شرقى بغداد و قاهره داشته است .

مثلا خليفه اموى المستنصر دوم كه از ۳۵۰ تا۳۶۶ حكومت مي‌كرده همچون مامون عباسى خود را بر اين كار مهم (ايجاد كتابخانه و گردآورى آثار تاليفى) وقف كرده بود. او عنايت بيشترى به نشر علوم و تشويق دانشمندان داشته و از ديار مشرق و بغداد، مصر، دمشق و ديگر شهرهاى اسلامي، تاليفات دانشمندان را در همه زمينه‌هاى علمي گردآورده و هزاران هزار كتاب در كتابخانه مسجد جامع قرطبه جمع آورى كرده است. (۱۴)

علامه ابوالفرج اصفهانى هنگامي كه كتاب الاغانى را تمام كرد مخصوصا مامورى را فرستاد تا كتاب مزبور را قبل از آن كه در تمام ممالك شرق منتشر شود، وارد كتابخانه او در داخل كتابخانه «حكم» گرداند. بايد دانست كه كتاب«قاضى ابوبكر ابهرى» هم به همين طريق به دست آمد. مي نويسند اين كتابخانه چهارصد هزار كتاب داشته است. ابن خلدون مورخ معروف و ابن الآبار تصريح كردهاند كه فهرست تهيه شده ازديوان‌ها و مجموعه‌هايى كه فقط از قصايد و اشعار تهيه شده بود شامل هشتصد صفحه بوده است.
حكم علاوه بر علاقه مفرط در به دست آوردن كتاب هاى ناياب، به اصلاح و تزيين آنها نيز علاقهمند بوده و بدين غرض وى از همه بلاد، خوشنويس، مصحح، صحاف، جلدساز متخصص و نامور گردآورده و به آنها تنخواه و حقوق كافى مي‌داده است
پيش از آن كه عظمت خود كتابخانه حيرت انگيز باشد وسعت نظر بانى آن تعجب آور است . بقولى اكثر كتابها از نظر وى ميگذشته و بر آنها حواشى مفيد الحاق ميكرده و نيز در شروع هر كتاب نام و نسب مؤلف، مولد و درگذشت او را مينوشته است و فوايد و نكاتى بدين سان شگفت انگيز درج مي كرده كه نظير آن در جاى ديگر به دست نيامده است. حكم در سال۳۳۶ ه درگذشت. (۱۵)

وحدت فرهنگى
اصولا جهان اسلام در آن دوره، از وحدت فرهنگى برخوردار بود و مرزهاى كشور اسلامي را تنها اعتقاد و ايدئولوژى تعيين مي‌كرد (دارالحرب و دارالاسلام) به همين جهت در همه قلمرو جغرافيايى اسلام، يك اعتقاد وجود داشت و يك فرهنگ جارى بود. شرق و غرب جهان اسلام از يك سرچشمه سيراب ميشد و در هواى واحد اسلامي تنفس مي‌كرد و با يك زبان، زبان قرآن، سخن ميگفت و تفاهم ميكرد و كتاب مي‌نوشت و لذا مسافرت و هجرت از يك منطقه اسلامي به ديگر مناطق آن، كارى عادى و طبيعى بود و انسان مسلمان انگار كه در شهرهاى مختلف كشور پهناور اسلامي سير مي‌كرد و در گروه‌هاى گوناگون به سياحت مي‌پرداخت.

اندلسى به شرق مي‌آمد كه علم فراگيرد و شرقى به بلاد اندلس مي‌رفت تا از تنگدستى برهد و ثروتمند شود . برخى مي‌آمدند تا اندكى سرمايه به دست آورند و سپس راهى مصر مي‌شدند تا در آن جا به كسب علم ادامه دهند و بعضى ديگر كه از جرات بيشتر و مال فراوانتر بهرهمند بودند عزم سفر ميكردند و به رحله طولانى دست مييازيدند. ابن بطوطه از سياحان مسلمان در راس اين گروه قرار گرفته است. در نتيجه از معلومات وسيعى نصيب برده و از مذاهب و آداب و رسوم و جمعيت و اماكن مختلف كشورهاى اسلامي مطلع بوده است.

برخى ديگر به دنبال درك و دريافت از فقه و كلام و اديان بوده‌اند . ابن حزم ظاهرى عالم معروف اندلس از آن جمله است. او از علم گستردهاى بهره‌مند بود، علاوه بر كلام و اديان در ادبيات و شعر نيز تبحر داشت و كتاب طوق الحمامه وى نمونه گوياى اين مدعا است. و به همين ترتيب ابن ابى زندقه صاحب كتاب سراج الملوك در جستجوى اخلاق وعلم و سياست راه سفر در پيش گرفت و ابن عبدربه در طلب ادبيات; ابن مالك صاحب الفيه در جستجوى صرف و نحو و ابن زهره در پى كسب معلومات فلسفه و علوم دخيله، و عدهاى نيز همچون ابن عربى در راه تصوف و علم اشراق رنج سفر را بر خود هموار مي‌كردند.

خلاصه اين كه فرهنگ غنى اسلامي در تمدن شكوفاى اسپانياى مسلمان چنان بالنده و رو به رشد و گستردگى بوده كه هر كسى هر چه ميخواستبدان دست مي‌يافت مي‌توان گفت همه شاخه‌هاى فرهنگ بشرى از ادب و هنر، حقوق و سياست، فلسفه، طب و جانورشناسى، گياهشناسى و معدن شناسى بارور و رو به گسترش بوده است. و چنين غناى فرهنگى در اندلس توانسته فرهنگ اسلامي را به اروپا انتقال دهد و مقدمات نهضت فكرى و بيدارى غرب را به وجود آورد . (۱۶)

ابعاد حيات عقلانى در تمدن اندلس
بعد عقلانى تمدن يعنى فرهنگ (به معنى اخص كلمه) در جامعه اندلس آن روزگار نضج گرفته و دانشمندان در عرصه‌هاى گوناگون معرفت‌ بشرى به كاوش و تحقيق مي‌پرداختند.
تحقيقات و تاليفات فلسفى ابن رشد، ابن طفيل، ابن باجه در زمينه‌هاى فلسفى و ابن الخطيب و ابن خلدون در فلسفه تاريخ و جامعه‌شناسى تحليلى شواهد گوياى اين مدعا است

در كنار گسترش مراكز فرهنگى و مذهبى و درمانى و هنرى همچون بيمارستان‌ها و كتابخانه‌ها و مساجد، علوم و هنرها رشد و شكوفايى مضاعف داشت . اينك به بعد فكرى و عقلانى تمدن اندلس اشاره‌هايى مي‌كنيد. البته منظور از حيات عقلانى، تنها گرايشهاى فلسفى و عقلانى محض نيست، بلكه آن بعد بيشتر مورد نظر است كه به صورت تفكر منطقى، استنباط، و دانش سازمان يافته مطرح مي‌شود.

سبك تاريخ نگارى و تحليل جامعه شناسانه، داستان نويسى فلسفى ابن طفيل (حي بن يقظان)، مقامه‌نويسى ادبى و نثر مسجع ابن الخطيب، نمونه‌هاى گونهگون حيات عقلانى تمدن اندلس به شمار ميرود و جا دارد كه در مورد هر يك بحث كوتاهى ارائه شود.

نهضت كتاب نويسى و تاليف
دولت اموى اندلس بويژه در عهد عبدالرحمن الناصر، رقابت سختى با دولت عباسى داشت كه امپراتورى اسلام را اداره مي‌كرد. مامون الرشيد عباسى به علم و حكمت شهرت يافته بود و چندين دارالحكمة در مركز خلافت خود و مرو، بغداد ايجاد كرد و دانشمندان را پيرامون خويش گرد آورد و نهضتى علمي و فرهنگى پديدار كرد. رقباى سياسى آنها در خلافت اموى اندلس نيز تلاش ميكردند پابه پاى عباسيان پيش بروند، و آنان نيز برپايه رقابت، به چنين اقدامي دستيازيدند. عبدالرحمن الناصر نيرومندترين حاكم اموى دولت اندلس بود. وى ميخواست پايههاى حكومتخود را مانند عباسيان تقويت كند و يكى از راههاى آن تشويق دانشمندان و ترغيب آنان به ترجمه و تاليف و نشر علم و دانش بوده است. پس حركتى علمي را آغاز كرد.

گسترش دانش بويژه فلسفه در دوره عبدالرحمن الناصر، ناشى از چند عامل بوده است:
۱ - بعضى دانشمندان مشرق (بغداد) كه در علم طب اطلاعات فراوانى داشتند، به اندلس مهاجرت كردند و اين دانش را در آن ديار گسترش دادند. از آن جمله اسحقبن عمران از طبيبان بغداد را ميتوان نام برد.
۲ - حكم بن عبدالرحمن، چنان كه قبلا گفته شد، كتابهاى فلسفى بسيارى را كه از يونانى
ترجمه شده بود به اندلس انتقال داد علاوه بر آن كه هيچ كتاب بزرگى در فلسفه وجود نداشت جز آن كه بزودى به اندلس وارد مي‌گرديد ابن ابى اصبيعه از كرمانى قرطبى نقل ميكند كه او به بغداد و مشرق اسلامي مسافرت كرد و در هنگام بازگشت همگى كتابهاى اخوان الصفا را به همراه داشت.
۳ - روابط سياسى و فرهنگى ميان خلفاى اموى اندلس با دولت بيزانس بسيار خوب بود و احيانا تبادل فرهنگى صورت مي‌گرفت و به روابط دو كشور غنا مي‌بخشيد. به روايت ابن جلجل كتاب ديسقوريدوس Dioskorides در گياهشناسى در دوران متوكل عباسى به عربى ترجمه شد. مترجم آن اسطفان بن باسيل بود و حنين بن اسحاق آن را تصحيح كرده و نشر داد. اين كتاب در زمان عبدالرحمن الناصر كه با ارمانيوس پادشاه قسطنطنيه روابط دوستى داشت همراه كتابهايى ديگر وارد اندلس شد و جزو هداياى پادشاه بيزانس به عبدالرحمن الناصر بود. (۱۸) از اين جهت در دوره خلفاى اموى اندلس ترجمه و تاليف در اسپانيا نضج يافت و دانشمندان مسلمان در همه زمينه‌هاى علمي و ادبى دستبه تاليف و تصنيف زدند.

ادبيات
شايد علوم ادبى نحو و صرف در ميان علوم نقلى رايجترين دانش در اندلس بود و حكمبن عبدالرحمن به جهت علاقه وافر به علم، دانشمندان را ترغيب ميكرد به اندلس بيايند و دانش خود را گسترش دهند . او به دستور پدرش عبدالرحمن، همراه عده‌اى از اعيان شهر از ابوعلى قالى دانشمند نحوى استقبال كرد كه در قرطبه سكنا گزيند و به تدريس مشغول شود. ابوعلى قالى از نحويان معروف و صاحب تاليفات زياد در علم نحو و حديث و لغت بوده است. او ابتدا در بغداد ساكن بود و سپس به اندلس آمد. از جمله كتابهاى او الامالى، النوادر، كتاب المحدود و المقصور، الابل ونتاجها، حلى الانسان، فعلت وافعلت، و تفسير المعلقات السبع است. او در سال ۳۳۰ ه به اندلس آمد و در قرطبه سكنا گزيد و به سال ۳۵۸ ه بدرود حيات گفت. كتاب الامالى ابوعلى قالى در تاليف الكامل مبرد تاثير زيادى داشته است.

تنى چند از معروفترين دانشمندان اندلس عبارتند از:
۱ - ابن عبدربه مولف عقد الفريد يكى از چهار كتاب ادبيات عرب; او كتاب خود را در زمينه اخبار، سيره،
تاريخ، و ادب تاليف كرد و آن را به جهت تشبيه به مرواريد، عقدالفريد ناميد.
۲ - ابن قوطيه از ادبا و نحويان معروف است. او اديبى بزرگ و شاعرى شيرين سخن و مورخى ناقد است و در ادبيات عرب سه كتاب تاليف كرد.
از ديگر دانشمندان ادبيات اندلس ابوبكر زبيدى مؤلف كتاب تاج العروس و طبقات النحويين شريشى و شارح معلقات سبع حريرى،
از معروفترين ادباى اندلس ابن مالك نحوى ۶۰۰ ه است كه الفيه او امروزه در تمامي حوزه هاى
علمي شرق و غرب عالم اسلامي تدريس ميشود. اكثر طلاب الفيه ابن مالك را به حافظه مي‌سپارند و در تسابق قرائت آن به يكديگر تفاخر مي‌كنند.

پزشكى و گياهشناسى
در اسپانيا و مغرب يا سرزمين هاى باخترى اسلام كه مجموعا يك واحد فرهنگى را تشكيل مي‌دهند، تمدن و فرهنگ اسلامي رواج داشت و پزشكان نامدارى در آن ديار مي‌زيستند. قرطبه مخصوصا مركز مطالعات و فعاليتهاى پزشكى بود.
در اين شهر در قرن چهارم / دهم دانشمند يهودى حسداى بن شبروط كتاب ادويه مفرده ديسقوريدوس را به عربى ترجمه كرد. اين ترجمه سپس به دست ابن جلجل تصحيح و شرح شد. نيز از اين شهر عريب بن سعدالكاتب رساله معروفى در قابلگى دارد. پس از وى در قرن پنجم الزهراوى بزرگترين چهره اسلامي در جراحى بود و كتابى به نام كتاب التعريف لمن عجز عن التاليف پديد آورد.

طب اسلامي در اسپانيا بسيار مرهون خاندان زهر است كه در طى دو نسل چندين پزشك نامدار در آن خاندان ظهور يافته است همچنين زنى از ايشان در مداواى بيماران شهرت يافته است . در ميان طبيبان اندلسى، چند فيلسوف نيز ديده مي شوند . ابن طفيل مؤلف داستان فلسفى حى بن يقظان و نيز جانشين وى ابن رشد پزشكى حاذق نيز بودهاند. اين فيلسوف نامدار كه از سرآمدان فلاسفه اسلامي غربى است، چندين كتاب در طب نوشته است از آن جمله: دائرةالمعارف طبى به نام كتاب الكليات فى الطب و شروحى كه بر تاليفات طبى ابن سينا نوشته است. كار ابن رشد را از جهاتى موسى بن ميمون دنبال كرد.

ابن ميمون ده رساله طبى به زبان عربى تاليف كرد كه مشهورترين آنها كتاب الفصول فى الطب است. اين كتاب به همراه بسيارى از آثار او به عبرى ترجمه شده است. (۱۹)
دانشمندان اسپانيا در رشته گياهشناسى نيز تبحر داشتند و آثار مهمي در اين موضوع از خود به يادگار گذاشته‌اند . معروفترين اين آثار كتاب الابنيه عن حقايق الادويه موفقالدين ابومنصور على الهروى گرچه در خاور تاليف يافته ولى مردم اندلس و مغرب در اين زمينه گوى سبقت را از ديگر دانشمندان بلاد ربودهاند.
پس از شرح ابن جلجل بر كتاب ديسقوريدوس، ابوالصلت در قرن ششم كتاب الادوية المفرده را تاليف كرده و پس از وى غافقى داروشناس مسلمان است كه ابتكارىترين اثر را در اين زمينه، الادوية المفرده، در توصيف گياهان دارويى تاليف كرده است . و بهتر از آن در تاليفات اسلامي ديده نمي‌شود. كتاب غافقى يك قرن بعد به دست ابن البيطار دمشقى۶۴۶ ه تكميل شده است. كتاب او الجامع فى الادويةالمفرده و المغنى فىالادوية است كه در آن آنچه داروشناسان قديم درباره داروهاى مفرده ميدانستهاند به صورتالفبايى ذكر شده است.

حركت فلسفى و چهره هاى بارز آن
مي‌توان گفت كه حيات عقلانى اندلس با نضج فلسفه و رواج آن به اوج خود رسيده است. اندلس به نقل تاريخ‌نويسان در اين دوران در دست «موحدان» بود. نخستين حاكم دولت موحدان محمدبن تومرث است كه در جبل سوس در مغرب ظهور كرد و مردم به عنوان مهدى منتظر با او بيعت كردند. موحدان ابتدا بر مراكش تسلط يافتند سپس دامنه نفوذ خود را به اسپانيا گسترش دادند، و حكومت واحدى تشكيل دادند.

تومرث كه از مردان علم و سياست بود، به شرق آمد و در مصر از ابوبكر طرطوشى كسب علم كرد . طرطوشى ابتدا از مخالفان غزالى بود ولى پس از تلمذ از ابوبكر چاچى و ابن عبدالجبار دوباره به تعاليم حجةالاسلام راغب شد وى در مغرب و قرطبه از علي‌بن احمد علم آموخت.

دولت موحدان پس از ضعف دولت عباسى در بغداد و دولت فاطمي در مصر به وجود آمد و ابن تومرث براى رفع اين بحران در بلاد مغرب خلافت اسلامي برپا كرد و صبغه اسلامي بر آن نهاد و با دستاويز قرار دادن شعار «العظمة والدين والتجديد» روح دينى را در ميان مردم رواج داد. (۲۰)
از ميان پادشاهان اين خاندان عبدالمؤمن و نوه او ابويعقوب يوسف به نشر علم و دين اشتهار دارند.
بي‌ترديد هدف اصلى موحدان كه به نشر علم همت گماردند، نشر دين بود از اينرو همه علوم تابع دين بودند .

نيز ترديدى نمي‌توان كرد كه پادشاهان موحدان خود را به گردآوردن علما از هر گوشه جهان ملزم مي‌داشتند تا به تشكيل مجامع علمي و فلسفى جهت مذاكره و مناظره بپردازند . (۲۱) و از جمله از ابوبكر ابن طفيل برخى از اين پادشاهان را به دعوت علما و فلاسفه سخت تحريض و تشويق مي‌كرد.
با وجود فشار دينى، ظاهرى، جنبش علمي و فلسفى، سريع و همهجانبه بود چنان كه فلسفه حتى در دربار طرفدارانى داشت، همچنان كه مخالفانى نيز داشته است.
فلسفه در دوران يعقوب بن يوسف رواج فراوان يافت و پادشاه خود در راس طلاب فلسفه قرار داشت . كتابهاى فلسفه را گردآورد همچنان كه فلسفه دانان را از اكناف جمع كرد.

يكى از سرآمدان اين فيلسوفان ابن طفيل بود. ابن طفيل شب و روز نديم او بود. او علما را از اطراف جهان اسلامي بدان ديار دعوت مي‌كرد و پادشاه را به اكرام آنان برمي‌انگيخت. ابوالوليد محمدبن رشد يكى از همين دعوت شدگان بود. پيوستن او به يعقوب بن يوسف سرآغاز فصل نوينى در حيات او و فصل شكوهمندى در تاريخ فلسفه اسلامي است.
ابن رشد يكى از چهره‌هاى مشهور فلسفه اسلامي است و فلسفه اسلامي چون او پشتيبان و مدافعى به خود نديده است..

سبك تاريخ نگارى
فن تاريخنگارى در اندلس نيز بمانند شرق، از همان سرچشمه اصلي اش، «حديث» نشات گرفته است. جمع‌آوران احاديث پيامبرصلى الله عليه وآله نخستين كسانى بودند كه به تناسب نوع احاديث مربوط به سيره پيامبر به تدوين تاريخ عمومي و تاريخ اسلام به سبك مؤلفان شرقى پرداختهاند علاوه بر آن، شرح حال صحابه و تراجم و تاريخ سياسى اسلام و فتح شهرهاى مجاور را تدوين كرده‌اند.

بنا به گفته صاحبنظران، تاريخنويسان اندلس داراى چند ويژگى هستند:
۱ - از آن جا كه آموزش در اندلس از روش خاصى پيروى مي‌كرده و آن اشتغال به فقه و حديث و سيطره فقه مالكى بر قلمرو انديشههاى مورخان بوده است زمانى كه به تراجم رجال حديث مي‌پرداختند به توضيح شرح حال رجال حديث و ادب مي‌پرداختند. و در واقع سبك تاريخ نگارى آنها، همانند طبرى آميزه‌اى از حديث و تاريخ بوده است، اين سبك با سبك تدوين تاريخى مسعودى، يعقوبى و ابى الفداء متفاوت بوده است، يعنى تنها بعد نقل حوادث تحليل نسبى پديده‌هاى تاريخى را نوشته اند بى آن كه به حديث اشارتى كنند. (۲۲)

۲ - در فن تاريخ‌نگارى، مورخان اندلس، جنبه ادبى به سبك نثر مسجع و گاهى منظوم را ملاحظه كرده‌اند. آن هم به جهت اين كه بيشتر مورخان اندلس، اديب بوده‌اند. علاوه بر اين كه احساسات شديد و تعصبى خاص به شهرهاى اندلس داشته‌اند و لذا هر گاه شهرى يا منطقه‌اى در اسپانيا سقوط مي‌كرد و به دست مسيحيان مي‌افتاد، مورخان با سوز و گداز خاصى، آن حادثه تاريخى را به نظم ميآوردند و به علل و عوامل سقوط مي‌پرداختند.

معروفترين مورخان اندلس
مورخان اندلس عمده در گرايش به تاريخ‌نگارى ادامه داده اند :

۱ - فتح اندلس (سياسى).
۲ - تراجم رجال و زندگينامه نويسى.

از دسته اول مي‌توان شخصيت‌هاى زير را برشمرد :
۱ - ابن قوطيه، محمدبن عمر، متوفاى۳۶۷ ه گر چه ابن قوطيه در روزگار خود از دانشمندان بنام اندلس بوده و ناصر حاكم اندلس به وجود او افتخار مي‌كرد و قالى نيز به فضل و دانش او گواهى داده است، اما وى چندان آثارى به جا نگذاشته، جز چند كتاب الافعال و تصاريف‌ها و المقصور والمحدود، شرح ادب الكاتب و تاريخ افتتاح الاندلس كتاب اخير مشتمل است بر رويدادهاى تاريخى اندلس، از آغاز فتح آن توسط مسلمانان تا مرگ امير عبدالله اموى اين كتاب بيشتر بدان سبب ارزش دارد كه اولا مؤلف خود اندلسى است و به اوضاع و احوال تاريخى و جغرافيايى آن، كاملا آشنا است، ثانيا معاصر با امويان اندلس است و اين خود، بر اعتبار گفتههاى تاريخى او ميافزايد، ثالثادر كتاب او، گاه و بيگاه مطالبى ديده مي‌شود كه بندرت مي‌توان آن را در ديگر آثار تاريخى يافت.
اين كتاب بتازگى توسط آقاى حميدرضا شيخى ترجمه شده و از سوى آستان قدس رضوى چاپ و منتشر شده است .

۲ - ابن حيان مورخ معروف قرطبى (۴۶۹ ه )
ابومروان حيان بن خلف متوفاى ۴۶۹ هجرى از نويسندگان منصور بن ابىعامر از پادشاهان اندلس، شخصيتى اديب و مورخى بزرگ و نابغه بوده است. او مؤلف تاريخ بزرگ المقتبس فى تاريخ الاندلس در ده جلد و المتين در ۶۰ جلد بوده كه اكنون ۳۰ جلد از آن باقى مانده است و تمام آن در موضوع تاريخ اندلس، از فتح آن به دست طارق بن زياد تا زمان مؤلف ميباشد. تراجم نويسان، ابن حيان را شخصيتى متين، راستگفتار و متتبع و اديب معرفى كرده‌اند كه تاريخ اندلس را واقعگرايانه و با اسلوب خاص نوشته است. او دانشمندى واقعگرا بود و از مدح صاحبان زور و زر و خوشايند اين و آن بشدت پرهيز ميكرد و با صراحت كلمه از قدرتمندان زمان نيز انتقاد ميكرده است. و اگر از كسى مدحى ميگفت، بي درنگ عيب او را نيز مطرح ميكرد. او از دوران كودكى به تاريخ علاقه فراوان داشت و به تعبير ابو عبدالله حميرى «وى در نقل داستانها و اخبار هرگز دروغ نمي‌گفت».

۳ - ابن الفرضى (۳۵۰-۴۰۳ ه )
ابوالوليد عبدالله بن محمد قرطبى معروف به ابن الفرضى از مؤلفان و مورخان بزرگ اندلس است كه در حديث و علم الرجال و تاريخ تبحر داشته است . او مؤلف كتاب تاريخ علماء الاندلس است كه ابن بشكوال بر آن حاشيه نوشته و به نام الصله ناميده است، بعلاوه كتاب المؤتلف والمختلف، مشنيه النسبة و كتاب اخبار شعراء الاندلس از جمله مؤلفات ابن الفرضى است.

ابن الفرضى در۳۵۰ هجرى در قرطبه متولد شد و فقه و حديث و ادبيات و تاريخ را در قرطبه فرا گرفت. او مسافرت‌هايى به قيروان، قاهره، مكه و مدينه انجام داد و سرانجام به اندلس بازگشت و مدتى به قضاوت پرداخت و در سال۴۰۳ هجرى در جريان انقلاب بربرها در خانه خود به قتل رسيد.

ابن الفرضى از علماى معروف حديث، رجال و تاريخ است و از كتابهاى بسيارى در خلال مسافرتهاى خود بهره برده است . از شاگردان او، ابن بشكوال است كه عالمي متبحر بوده و كتاب استادش را تكميل كرده و به نام الصلة فى تاريخ ائمة الاندلس تاليف كرده است.

۴ - لسان الدين ابن الخطيب (۷۱۳ ه ) وزير معروف اندلسى است كه مقرى مورخ معروف، كتاب خود نفح الطيب فى غصن الاندلس الرطيب فى ترجمة لسان الدين الخطيب در تاريخ اندلس و اوضاع اجتماعى آن و شرح حال ابن الخطيب را در چهار جلد نوشته است . در واقع كتاب نفح الطيب از آثار وجودى ابن الخطيب است. اين دانشمند در سال۷۱۳ هجرى در غرناطه تولد يافت و پدرش از اعيان و محترمان دربار پادشاهان بنى الاحمر و مردى عالم و فاضل بوده است.

ابن الخطيف طب و فلسفه، ادب، فقه و حديث و تفسير را از پدر خود فراگرفت و دانشمندى جامع شد . او در شرح حال علماى غرناطه بخصوص در مورد ابن خلدون مغربى كتابى مفصل به نام الاحاطه نوشته است. علاوه بر آن كتابها و رسائل زيادى در مورد ادبيات و سياست و تصوف و فن انشاء نوشته است او با ابن خلدون دوستى و رفاقت داشته است و به همين جهت درباره وى كتابى نوشتبه نام الاحاطه. به نظر ميرسد اين كتاب، قبل از تاليف كتاب معروف ابن خلدون مقدمه بوده است.

ابن الخطيب در باب سياست، مقامه‌اى نوشته است به مانند مقامات حريرى به طور تحقيق، حضارت و فرهنگ اندلس از اول گرفته تا آخر آن، در وجود لسان‌الدين الخطيب، در چند بعدى بودن او از نظر وسعت اطلاعات و كثرت تاليفات و فزونى دانش خلاصه شده است. و شايد اين همان نكته‌اى است كه مقرى مورخ اندلس آن را بخوبى درك كرده است و بدين جهت كتاب خود نفح الطيب درباره فرهنگ اندلس را درباره لسانالدين الخطيب نوشته و به نام او ناميده است».

مرثيه‌اى كه ناخوانده ماند
نكته اى در اول مقاله يادآور شديم كه اغلب مورخان و نويسندگان اندلسى از احساس ملى عجيبى برخوردار بوده اند و غالبا نوشته هاى خود را با عبارات اديبانه و استشهاد از نثر مسجع و نظم تاليف كرده اند و هر كدام در كتاب خود داستان دراماتيك سقوط اندلس را حكايت كرده‌اند. از جمله آنها قصيده طولانى يكى از مؤلفان اندلس است كه خواننده را به حزن عميق و اندوه فراوان فرو مي‌برد و اشك حسرت از ديدگان او فروميبارد و با سوز و گدازى غيرقابل وصف مرثيه مي‌سرايد :
لكل شىء اذا ما تم نقصان فلايغر بطيب العيش انسان
هي الامور اذا شاهدتها دول من سره زمن ساءته ازمان

و ادامه مي‌دهد:
تبكي الحنيفية السمحاء من اسف           كما بكى لفراق الالف هيمان
على ديار من الاســـــــلام خاليــــة            قد اقفرت ولها بالكفر عمران
حيث المساجد قد صارت كنائس               ما فيهن الا نواقيس وصلبان
حتى المحاريب تبكي وهي جامدة            حتى المنابر ترثي وهي عيدان
يا عاقلا و له في الدهر موعظة                 ان كنت في سنة فالدهر يقظان
يا من لذلة قوم بعد عزهم                         احال حالهم كـــــــفرا وطغيـــان
بالامس كانوا ملوكا في منازلهم                 واليوم هم في بلاد الكفر عبدان
فلو تراهم حيارى لا دليل لهم                         عليهم من ثياب الذل الوان
و لو رايت بكاهم عند بيعتهم                      لهالك الامر واستهوتك احزان

و در آخر با اين بيت ختم مي‌كند:
لمثل هذا يذوب القلب من كبد               ان كان في القلب اسلام و ايمان

آرى اندلس كه روزى مشعل تمدن اسلامي بود و واسطةالعقد انتقال فرهنگ به فرنگ، چنين سقوط ميكند و در سقوط آن قلب مي‌سوزد و چشم مي‌گريد و هر انسان مسلمان دلسوز صيحه ميزند و فرياد مي‌كند و بر ويرانى محرابها و سقوط منبرها كه روز و روزگارى مصلاى نمازگزاران و محل اعتلاى خطيبان بوده‌اند، مرثيه مي‌سرايد.


کد مطلب: 30012

آدرس مطلب :
https://www.taghribnews.com/fa/article/30012/جلوه-هايى-تمدن-اسلامي-اندلس

خبرگزاری تقریب (TNA)
  https://www.taghribnews.com