قرآن آزاد كننده انسان از زنجیر سنّتهای پوچ و قدرتمداریهای مذهبی و سیاسی و اقتصادی و قبیله پرستی و نژاد پرستی و بردگی و هر چیز دیگری است كه مانع از رسیدن آدمی به سرمنزل مقصود شود
>>
//مقاله//
گفتوگو بر مبنای توجه به اهداف دين راهی به سوی تقريب
31 خرداد 1401 ساعت 15:59
قرآن آزاد كننده انسان از زنجیر سنّتهای پوچ و قدرتمداریهای مذهبی و سیاسی و اقتصادی و قبیله پرستی و نژاد پرستی و بردگی و هر چیز دیگری است كه مانع از رسیدن آدمی به سرمنزل مقصود شود
به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه خبرگزاری تقریب، در دوازدهمین كنفرانس بین المللی وحدت اسلامی تحت عنوان «اسلام و امت اسلامی در قرن آینده» مقالاتی پیرامون محورهای کنفرانس وحدت به دبیرخانه این کنفرانس تحویل شد که در ادامه یکی از این مقالات منتخب را مشاهده می کنید:
اندیشه گفت وگو تمدنها كه به پیشنهاد رئیس جمهور محترم ایران و رئیس سازمان كنفرانس اسلامی در دستور كار سازمان ملل متحد قرار گرفته، در پاسخ به یكی از ژرفترین معضلات كنونی جهان پدید آمده است. به نظر اینجانب گفت و گوبر مبنای اهتمام به اهداف دین میتواند محور اصلی و اساسی تقریب میان ادیان باشد و من در این گفتار میخواهم در این زمینه به اختصار توضیح دهم.
در فاصله قرن های چهاردهم و هفدهم، نظام فئودالیته و قیادت كلیسادر مغرب زمین شكست گرفت، و در نتیجه كوششهای خستگی ناپذیر كسانی مانند ریشلیو ولویی چهاردهم در فرانسه و گوستاو ادلف در سوئد و پادشاهان سلسله تو در در انگلستان و پطر كبیر در روسیه، نظمی نوین بر پایه دولتهای مقتدر تك ملیتی تاسیس شد. اما از آنجا كه قدرت، چه شخصی و چه عمومی، همواره ذاتاً گسترش خواه است، آن نظام عاقبت به امپراتوری طلبی و ایجاد امپراتوریها انجامید. كشورهایی مانند بریتانیا و فرانسه و اسپانیا و اتریش و عثمانی سرزمینهایی پهناور را در سراسر جهان زیر سلطه خود در آوردند و قدرت و نفوذ خود را تا دورترین نقاط گیتی گسترش دادند. اما طبعاً این توسعه طلبی به گسترش سرزمین محمدود نشد، و امپریالیسم ارضی به امپریالیسم فرهنگی و دینی و سیاسی و اجتماعی منجر شد.
فرهنگهای كوچک و بزرگی كه هر یك درگذشته در میان مردم خودشان اقتدار و اعتبار یافته بودند، به درجات مختلف در برابر سلطه فرهنگی كشور گشایان جدید سرفرود آوردند. این تسلیم گاهی ظاهری و تعبدی بود و گاهی رفته رفته شیوههای جدیدی را جانشین بعضی از رسوم و عادات كهن كرد.
ولی به هر حال، نه فاتحان واقعاً میخواستند تمدنی عیناً مانند تمدن خودشان در سایر نقاط عالم به وجود آورند و در آینده با رقیبانی از جنس خود روبرو شوند، و نه اقوام و ملل مقهور حاضر بودند یا میتوانستند به آسانی از راه و روش نیاكانی دست بردارند.
پس از پایان جنگ جهانی اول در سال 1918، این فصل در تاریخ جهان كم كم بسته شد، دولتهای فاتح، یعنی بریتانیا و فرانسه، نخست دو امپراتوری بزرگ اتریش ـ هنگری و عثمانی را قطعه قطعه كردند و مستعمرات آلمان را از دستش بیرون آوردند، ولی پس از جنگ جهانی دوم خود نیز خواهی نخواهی به همان سرنوشت تسلیم شدند. بریتانیا بیشتر خردمندی نشان داد و آسانتر هند را رها كرد، اما فرانسه نخواست به این سیر قهری گردن نهد تا سرانجام در دهه 1960 و بعد از جنگی ناحق و خونین به ناچار از الجزایر دست برداشت. به هر تقدیر، حاصل این نخستین دوره استعمار زدایی ظهور كشورهایی نوبنیاد در جامعه جهانی بود كه یكی پس از دیگری به عضویت سازمان ملل متحد در آمدند و در آنجا به تریبونی آزاد دست یافتند تا به طرح ادعاهای تاریخی و فرهنگی جدید بپردازند. اماهنوز اتحاد جماهیر شوروی باقی بود كه رسماً از شما كثیری از واحدهای ارضی و سیاسی داخلی در اروپا و آسیا تشكیل میشد، اما عملاً و واقعاً كشورهای اروپای شرقی را نیز تحت سلطه داشت.
بخش وسیعی از پهنه عالم به دو قطب دنیای سرمایه داری و جهان كمونیسم تقسیم شد، و هر یك از این دو برای اعمال قیادت بر بخش دیگری كه اصطلاحاً جهان سوم نام گرفت، به رقابت و معارضه و حتی پیكارهای مسلحانه پرداختند كه نمونه آن مداخله خونین شوروی در مجارستان و چكوسلواكی و جنگهای كره و ویتنام بود.
در این دوره به راستی گفت و گویی میان دو قطب وجود نداشت، و آنچه بودپیكار و پرخاش بود، و كشورهای جهان سوم نیز اگر یكسره طرفدار یكی از طرفین نمیشدند، باری میكوشیدند از این نمد كلا هی برای خود تدارك ببینند و حتی الامكان با حفظ توازن و تامین منافع خویش، از بلعیده شدن بپرهیزند.
اما از او اخر دهه 1970، وپس از خیزش های اسلام خواهی در گوشه و كنار جهان، وضع ناگهان دگرگون شد. تا آن زمان، مبارزات ضد استعماری ملتهای ستمدیده همه جا با توسل به مدرنیسم و اندیشه تجدد صورت گرفته بود. حتی در هند، گاندی و همرزمان او از سنت، استفاده ابزاری كرده بودند، و میخواستند با تكیه بر آن در وهله اول بریتانیا را از سرزمین خود بیرون كنند و در وهله بعد در طریق تجدد گام بردارند. خیزش های اسلامی ایران به عكس میخواستند به بنیادهای سنتی و اصالت اولیه بازگردند، و شاید برای نخستین بار مساله فرهنگ را محور مبارزه قرار دادند. با سقوط رژیم ماركسیستی در دژ اصلی آن، اتحاد جماهیر شوروی، و كشورهای اروپای شرقی، و سرخوردگیهایی كه در سراسر جهان از كمونیسم پدید آمده، به ناگاه خلا ایدئولوژیك عظیمی در عرصه اندیشه و آرمان باز شد. و ایدئولوژی اسلام توانست به آسانی وارد میدان شود و آن خلا را برای بسیاری از ستمدیدگان دنیا پركند.
این وضع عدهای از متفكران غربی را به فكر چاره انداخت و در این راستا از یك سو خواستند باز تصادم دیرین «هلال و صلیب» را زنده كنند. همان طور كه در سده یازدهم میلادی جمعی از مسیحیان به انگیزه مخلوطی از تعطبات دینی و منافع تجاری آغازگر جنگهای صلیبی با مسلمین شده بودند، این بار نیز این گونه متفكران در آینه خیال پیكاری عظیم میان جهان غربی و عمدتاً مسیحی و عالم اسلام مجسم میكردند و مآلاً بر خورد این دو بایكدیگر را اجتناب نا پذیر میپنداشتند. و از سوی دیگر اختلافات درون دینی و بین فرقهای مسلمانان را تشدید نمایند.
متاسفانه در این پندار دو نكته مهم از نظر پنهان مانده است: اولاً كوچكترین شباهتی بین جهان قرن بیستم و بیست و یكم با دنیای قرون وسطی در فاصله سدههای یازدهم و سیزدهم، یعنی زمان جنگهای صلیبی، وجود ندارد؛ ثانیاً گرفتاریها و ابتلاءات امروز مانند تقریباً هر چیز دیگری جهانی است. پیشرفت علوم و فنون و تكنولوژی در هزار سال اخیر به گونه ای بوده كه دیگر نمی توان آن را تغییری كمّی دانست و باید از تغییر كیفیت سخن گفت. نظیر این دگرگونیها در اذهان و اندیشهها نیز وجود داشته است.
ارتباطات به درجه ای رسیده كه پس لرزه های هر رویداد مهمی در هر گوشه دنیا در سراسر دنیا احساس میشود. جنگ افزارهای نوین حد و مرز نمیشناسند، و اشتباهات رهبران سیاسی جهان میتواند عالم را به كام مرگ و نابودی بیندازد.
به همین نسبت، چنان كه اشاره كردیم، درد و رنج بشری نیز عالم گیر شده است. بخشهای وسیعی از مردم دنیا از صلح و آرامش محرومند. همسایهها به چشم بیم و سوء ظن به یكدیگر مینگرند. مردان و زنان بایكدیگر بیگانه شدهاند.
كودكان از بی غذایی و بی دوایی میمیرند. فقر و گرسنگی مجال زندگی انسانی و آبرومندانه را از بسیاری از جهانیان سلب كرده است. در بسیاری از نقاط، عدالت قضایی و اجتماعی به صورت سراب در آمده است. كینه و خشونت بیداد میكند. جنگهای دینی و مذهبی و قومی در مناطقی مانند افغانستان و بوسنی والجزایر و تركیه روزانه قربانی میگیرد در بسیاری از كشورها خود سری و خودكامگی و هرج و مرج دمار از روزگار خلق بر آورده است.
در چنین شرایطی، سخن از تصادم مذاهب و اختلاف و نفی امكان مرابطه و مفاهمه میان آنها دیوانگی است. اگر چنین تصادمی پیش آید، هیچ كس در پیشرفته ترین و آرامترین نواحی غرب از آثار شوم و ویرانگر آن بركنار نخواهد ماند. گفت وگو و تقریب بین مذاهب و حتی میان ادیان الهی دیگر امروز از زمره تجملات نیست؛ ضرورتی حیاتی است.
از 1950 به بعد، دو بلوك شرق و غرب كوشیدند با تهدید به توسل به سلاحهای هستهای یكدیگر را از تجاوز بازدارند و، به اصطلاح، نوعی توازن وحشت برقرار سازند. ولی اكنون معادله تغییر كرده است. اختلاف بین دو ابر قدرت نیست كه با خویشتنداری از تبدیل آن به یك جنگ جهانی جلوگیری كنند. اختلاف بین فرهنگهای متعدد و متنوعی است كه همه میخواهند در عرصه جهانی به جایگاه شایستهای كه حقاً از آن خود میدانند، دست یابند. از طرف دیگر، همه با خطرهایی مواجهند كه اگر بالانفاق برای دفع آنها مجهز نشوند و حسن نیت به خرج ندهند و باهم به گفت و گو ننشینند، همه رانابود خواهند كرد. نمونه بارز چنین خطرها، تخریب و انهدام محیط زیست است كه اگر راهی برای جلوگیری از آن اندیشیده نشود، غنی و فقیر نمیشناسد و همه را به بدبختی و بیماری و مرگ سوق خواهد داد.
اما گفت و گو و تقریب میان مذاهب و ادیان فقط راه روش است وخود به تنهایی بدون پایه و اساس استوار نمیتواند مشكلات را برطرف كند.
این مبنا چه میتواند باشد؟ مبنای تقریب فقط ممكن است حس مسئولیت و ارزشهای اساسی و مشتركی باشد كه هدف دین اسلام است و در همه ادیان بزرگ عالم یافت میشود و میتوان از آن به عنوان اخلاق جهانی استفاده كرد.
به نظر اینجانب مبنای اساسی و استوار بسنده نكردن به احكام دین وبه جای آن اهتمام به اهداف دین است اهداف دین غایات دین است و احكام دین مقدمات رسیدن به آن غایات. پس باید همواره مقدمات دارای كیفیتی باشند كه به اهداف منتهی گردند نه جز آن. حال ببینیم اهداف دین چیست؟
هدف دین احمدی احیاء ارزشهای انسانی است كه به صراحت در گفته رسول الله ( (صلی الله علیه وآله) ) آمده است: انما بعث لاتمم مكارم الاخلاق.
باید آنچه را در اعلامیه جهانی حقوق بشر به عنوان حق هر انسانی از آن یاد شده است، بر شالوده مشتركات دینی و اخلاقی و فرهنگی با اهل سایر ادیان و فرهنگها تعمیق و تحكیم كنیم. اخلاق جهانی بر این چهار ركن استوار است:
1 ـ فرهنگ همبستگی و عدالت اجتماعی و اقتصادی.
2 ـ فرهنگ عدم خشونت و احترام به هر شكلی از حیات.
3 ـ فرهنگ تساهل و راستگویی.
4 ـ فرهنگ حقوق مساوی برای جمیع انسانها.
تعهد به این اركان، نه به معنای این است كه آزادی رابا بیبند و باری اشتباه گرفتهایم، نه به معنای این كه به علت كثرت گرایی به حقیقت بیاعتنا شدهایم.
قرآن كریم كه از نظر ما مسلمانان عالیترین منبع تعالیم اخلاقی است، نه تنها بر همه این اصول میگذارد، بلكه در بسیار از موارد به مراتب فراتر میرود.
قرآن آزاد كننده انسان از زنجیر سنّتهای پوچ و قدرتمداریهای مذهبی و سیاسی و اقتصادی و قبیله پرستی و نژاد پرستی و بردگی و هر چیز دیگری است كه مانع از رسیدن آدمی به سرمنزل مقصود شود ـ و این منزل و مقصد همان است كه در سوره نجم (آیه 42) وعده داده شده است:] وَانَّ الَى رَبِّكَ الْمُنتَهَى[. همه حقوق بنیادی آدمی در قرآن تایید و تحكیم شده است. در مورد حق حیات میفرماید: ]...وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إلاَّ بِالْحَقِّ...[ ([1]). ونیز ]... مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ اوْ فَسَادٍ فِی الارْضِ فَكَانَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا...[ ([2]).
در قرآن مجید اصول اخلاقی به طور پراكنده مكرر آمده ولی در دو ([3]) مورد به صورت دسته بندی شده دیده میشود. میتوان گفت پیشنهاد اسلام برای اخلاق جهانی همین اصول است. جالب است كه در یكی از آن دو مورد، اصول مزبور، «اصول حكمت» و در مورد دیگر، «راه راست» خداوند معرفی شده است.
مكتب حقوق طبیعی بر همین مبنای اخلاق فطری استوار است و ادیان بزرگ الهی با طرح و احیاء اصول و ارزشهای اخلاقی میتوانند موجبات تفاهم و هم سخنی تمدنها را فراهم و از این رهگذر از سوئی خدمت بزرگی به صلح و آرامش جهانی بنمایند و از سوی دیگر مهار كننده سركشی و طغیان قدرت گردند.
اسلام یك دین الهی ـ اجتماعی است، و باتوجه به بعد اخیر (اجتماعی بودن) بعد دیگری بر آن افزوده میشود كه آن نظام مدیریتی است. رسالت اجتهاد آن است كه بتواند این ابعاد سهگانه را در كنار یكدیگر هدایت نماید.
اجتهاد قوّه فعالهای است كه میتواند تكالیف دینی را در ارتباط با افراد و جامعه و نظام حاكم و مدیریت جامعه به منظور تحقق یافتن غایات و اهداف دین تبیین نماید و بگوید انتظار اسلام از این سه واحد چیست. چه فردی را میپذیرد تابتوان به او گفت: فرد مسلمان. چه جامعهای را میپذیرد تابتوان به او گفت: جامعه مسلمان، وچه مدیریت اجتماعی، سیاسی، تربیتی، قضائی و اقتصادی را میپذیرد كه بتوان گفت: نظام اسلامی.
اسلام نظامی را میپذیرد كه عامل بالعدل باشد: ان تحكموا بالعدل.
وجامعهای را میپذیرد كه قائم بالقسط باشد، لیقوم الناس بالقسط. جامعهای سربلند و سرافراز باشد، ولله العزه ولرسوله وللمؤمنین. متحد و یكپارچه باشد بعضهم اولیاء بعض. افراد نسبت به خوبیهابر یكدیگر تسابق بجویند فاستبقوا الخیرات.
وافرادی را میپذیرد كه دارای جهان بینی صحیح و مؤمن و نیكو كار باشند.
الذین آمنوا و عملوا الصالحات.
اجتهاد اگر از مسائل حیات انسان معاصر خویش غافل باشد، فلسفه اصلی خود را نفی كرده است، زیرا فلسفه اصلی اجتهاد، تعیین مسیر حوادث واقعه از دیدگاه دین است. حوادث واقعه، یعنی مسائل گوناگون انسان معاصر. از مسائل زندگی انسان گذشته هر چه در زندگی انسان معاصر حضور دارد، مسئله اصلی اجتهاد نیست، زیرا آنها به تجربه در آمده است. مسئله اصلی اجتهاد بخش متحول زندگی است نه بخش ثابت آن. ودر این بخش متحول است كه دین باید حضور پاسخگو وهدایت كننده خویش را نشان بدهد و اجتهاد در واقع سخنگوی دین است.
پس اجتهاد باید به دو امر مهم توجه تام داشته باشد:
1 ـ این كه احكام استنباطی باید همه در جهت تحقق اهداف دین یعنی تحقق مكارم اخلاق و قیام به قسط و سایر اهداف ذكر شده باشند و نه تنها معارض با آن و از بین برنده زمینه های آن نباشند، بلكه به عكس زمینه ساز تحقق آن اهداف اصلی باشند.
2 ـ این كه هر حكمی كه برای تحقق آن اهداف لازم است و در مورد موضوعات مختلف تاكنون استنباط و عرضه نشده است، استنباط و عرضه كند. و از اینجاست كه شماره آیات الاحكام واخبار الاحكام بسیار تفاوت میكند.
ملاحظه میفرماید. در اجتهاد رائج چه بسا آیات تلاوت شده در گفتار من، آیات مربوط به عدل، عزت، وحدت، تسابق به خیر ووو... جزء آیات الاحكام شمرده نشوند، واخبار وارده در این گونه مسائل صرفاً، به جنبه اخلاقی حمل گردند، ولی به نظر اینجانب اصول اخلاقی، هدف دین و می توان گفت اصول پیش فقهی است، و همواره در استنباط احكام شریعت لازم الرعایه است. یا رعایت اصول مزبور میتوان به امور مشترك و مایه تقریب دست یافت. و از فتاوی موجب نزاع كه به حكم قرآن نتیجه ضروری و منطقی آن ایجاد فشل و گسیختگی اجتماعی و فرهنگی است، اجتناب نمود.
باید همه احساس كنند كه اعضای یك پیكرند و بهروزی و سعادتشان به یكدیگر و به نعمات خدادادی در روی زمین و ابسته است. باید هر چه به خود روانداریم به دیگران نیز روانداریم. مروّت را پیشه كنیم و از خشونت بپرهیزیم و به آرامش و صلح احترام بگذاریم. در تحقق عدالت اجتماعی و اقتصادی تلاش كنیم، حق گوئی و شفقت و انصاف راد رهمه حال شعار اسلامی خود قرار دهیم، چون به حقیقت قصوی و منجی لا یزال ایمان داریم واجازه ندهیم تفاوت سنّتها و فرهنگها به اختلاف مذهبی تبدیل گردد و به نام خدا و رسول به نزاع و تشاجر بایكدیگر بپردازیم و روز به روز به نام احكام شریعت از اهداف شریعت دورتر گردیم.
منابع:
[1] ـ سوره اسراء آیه 23.
[2] ـ سوره مائده آیه 32.
[3] ـ سوره مائده آیات 150 ـ 153 و سوره اسراء آیات 22 ـ 39.
آیت الله مصطفی محقق داماد
انتهای پیام/
کد مطلب: 554362