به گزارش خبرنگار حوزه استان های خبرگزاری تقریب، متن مقاله به شرح ذیل است:
چکیده
استغاثه به پیامبر اسلام و اولیای الهی از اعتقادات مسلمانان است. اغلب مسلمانان در مشکلات و گرفتاری ها به اولیای الهی استغاثه نموده و از ایشان طلب کمک می کنند؛ در این بین، وهابیت این عملِ مسلمانان را شرک دانسته و به شدت با آن مقابله می کند. وهابی ها برای مشروعیت بخشی بر ادعای خود، در تکفیر و مشرک خواندن مسلمانانی که استغاثه به اولیای الهی دارند، به آیاتی مانند آیه 5 سوره احقاف استناد داشته و با تکیه بر این آیه، عمل مسلمانان را به رفتار مشرکان تشبیه کرده و به واسطه آن، مسلمانان را مشرک می دانند؛ در حالی که با بررسی این آیه و آیات مشابه به دست می آید که بین عملکرد مشرکان و مسلمانانی که استغاثه به اولیای الهی دارند، اختلاف زیادی وجود دارد؛ از سویی دیگر، برداشت نادرستی که وهابی ها ذیل آیه شریفه دارند، برداشتی انحصاری است که مفسران بزرگ فریقین، چنین فهمی از این آیه شریفه ندارند؛ افزون بر اینکه استغاثه مسلمانان به اولیای الهی مسئله ای است که در سیره سلف بوده و ایشان نیز در مواردی، از اولیا، طلب حاجت می نمودند.
مقدمه
از جمله اموری که از صدر اسلام تاکنون، در بین مسلمانان رایج بوده، طلب کمک از پیامبر در مشکلات و گرفتاری ها است. این امر از سوی مسلمانان، هم در زمان حیات پیامبر و اولیای الهی و هم بعد از وفات ایشان صورت می پذیرفت. در هیچ منبع روایی و تاریخی نیز، وارد نشده که علما و بزرگان دین، در عصرهای متمادی با این عمل مخالفت داشته باشند؛ تا اینکه در قرن هفتم، ابن تیمیه حرانی با بیان تفسیر جدیدی از مفاهیم دینی، این قبیل افعال را شرک و موجب خروج از دین قلمداد کرد؛ بعد از او نیز، وهابیت این رویه را پیش گرفت و اقدام به تکفیر مسلمانان، به خاطر این اعمال نمود. وهابی ها برای مشروعیت بخشی به رفتار ناشایست خود و توجیه برخورد غلطی که نسبت به جامعه اسلامی و مسلمانان دارند، استناد به آیاتی مانند آیه 5 سوره احقاف می کنند که خداوند می فرماید: وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَهُمْ عَنْ دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ. ایشان مدعی هستند که بنابر این آیه شریفه، رفتار کنونی مسلمانان در طلب حوائج خود از اولیای الهی، مانند رفتار مشرکان نسبت به بتها است؛ از این رو، هر مسلمانی که این عمل را مرتکب شود، مشرک به شرک الهی می گردد؛ این در حالی است که تفکر واهی ایشان با نصوص قرآنی، سیره سلف و فهم مفسران بزرگ فریقین، منافات دارد؛ از این رو، در این نوشته، ابتدا مفهوم استغاثه و تبیین آیه شریفهِ محل نزاع وهابیت و مسلمانان بیان گردیده و ضمن بیان ادعای وهابیت ذیل آیه شریفه، با تکیه بر کتاب، سنت و کلام مفسرین فریقین، نقض گفتار و ادعای ایشان بیان می گردد.
مفهوم استغاثه
استغاثه در لغت به معنای طلبِ خلاصی و نجاتیافتن است؛ بهگونهای که استغاثهشونده، شخص استغاثهکننده را زیر چتر حمایت خود قرار دهد؛ از این رو در معنی آن گفته اند: استغاثه، پناه و غوث خواستن است؛ یعنی طلبِ خلاصی از بدبختی و فلاکت.
در اصطلاح نیز، برای واژه استغاثه از سوی بزرگان فریقین و حتی سلفیه، تعاریف مختلفی بیان گردیده است:
1. برخی استغاثه را همان شفاعت معنا کرده اند؛ همانگونه که سقاف در تعریف استغاثه آورده است: از نظر من استغاثه عبارت است از، طلب از پیامبر (قبل از وفات و بعد از وفات وی)، که از خداوند بخواهد حاجت شخص حاجت مند را بدهد.
2. برخی نیز بین استغاثه، توسل و شفاعت تفکیک قائل نشده اند و هر سه را به یک معنا دانسته اند؛ همانگونه که سیدمحسن امین تصریح دارد: استغاثه به سه صورت است:
الف: آنکه انسان فقط نام غیر خدا را بخواند و بگوید یا محمد؛
ب: آنکه بگوید ای محمد برای من نزد خدا شفاعت کن؛
ج: آنکه مستقیما از غیر خدا حاجتش را بخواهد؛
تنها فرق این است که به صورت حقیقی و یا به صورت مجازی حاجتش را می خواهد.
3. گروه سوم آن دسته از افرادی هستند که بین استغاثه، توسل و شفاعت فرق گذاشته اند.
ابن عثیمین در تعریف استغاثه تصریح دارد:
«الاستغاثة: طلب الغوث والإنقاذ من الشدة والهلاك»؛ استغاثه عبارت است از: طلب فریادرسی و رهايی از سختیها و بلاها.
باید دقت داشت که هر نوع طلبی را استغاثه نمی گویند؛ بلکه اگر در حالت شدت و سختی باشد، اطلاق استغاثه بدان می شود؛ در غیر این صورت، به آن استعانت گفته میشود.
تبیین آیه شریفه
پنجمین آیه شریفه از آیات سوره احقاف که سوره ای مکی است، خطابی بر عملکرد مشرکان است که بت های ساخته شده به دست بشر را همتایی برای خداوند قرار داده بودند؛ خداوند در این آیه شریفه می فرماید: وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَهُمْ عَنْ دُعَائِهِمْ غَافِلُون؛ و چه کسانی گمراه ترند از کسانیکه به جای خدا، معبودانی را می خوانند که تا روز قیامت پاسخشان را نمی دهند و آنان از خواندنشان بیخبرند. این آیه بنابر تصریح مفسران فریقین، گویای حال مشرکانی است که بتها و یا آلهه دیگر را معبود خود می پندارند و فکر می کنند این بتها تا روز قیامت هنگام سختیها و مشکلات، جواب ایشان را می دهند. با عنایت به اینکه آیات، مختص به یک برهه زمانی خاص نیستند و برهانی برای تمامی انسانها تا قیامت هستند، توجه به این نکته لازم و ضروری است که بنابر تصریح مفسران ذیل آیه، خطاب آیه به هیچ عنوان، مسلمانان و گویندگان شهادتین نیست.
بیان محل نزاع
درخواست از دیگران و کمک خواهی از ایشان در امور روزمره امری عادی است، که هر انسانی در هر جامعه ای که زندگی می کند، مجبور به طلب نمودن بخش عمده ای از احتیاجاتش از غیر می باشد؛ آنچه در بحث استغاثه و طلب حاجت از غیر مورد اختلاف و بحث بینِ غالب مسلمانان و وهابیت است، چیزی غیر از مطالبات عمومی و عادی افراد می باشد؛ از این رو، برای درک صحیح محل نزاعِ اکثر مسلمانان با وهابیت، باید دید، محل اختلاف در چه نوع درخواستی است. ابن عثیمین به عنوان مفسر و مبین اندیشه ابن حرانی و محمد بن عبدالوهاب، طلب و درخواستهای افراد از غیر را (استغاثه) اینگونه بیان نموده است:
1. استغاثه به خداوند که از با فضیلت ترین اعمال است. این قسم را ابن عثمین جایز دانسته است.
2. استغاثه به حی که توانایی انجام کار را دارد؛ از نظر ابن عثیمین، این نوع جایز است و نمونه هایی هم برای آن از قرآن ذکر کرده است؛ مانند استغاثه شخص از حضرت موسی.
3. استغاثه به حی که توانایی انجام کار را ندارد؛ البته شخص مستغیث (استغاثه کننده)، اعتقادی به اینکه مستغاثبه (استغاثه شده) قدرت خفیه ای در عالم داشته باشد ندارد. این قسم از نظر ابن عثیمین، کار لغوی است و نوعی مسخره کردن بر مستغاثبه است.
4. استغاثه به اموات و یا احیای غایب، هرچند قادر به انجام کار باشند؛ از نظر ابن عثیمین این قسم شرک اکبر است.
با توجه به تقسیم چهارگانه ای که ابن عثیمین از استغاثه بیان کرده، می توان دریافت که تنها در قسم سوم و چهارم، بین قاطبه مسلمانان و وهابیت اختلاف وجود دارد.
استدلال وهابیت ذیل آیه شریفه
طلب حاجت و مددخواهی از اولیای الهی، از جمله اموری است که مسلمانان با تکیه بر آیات، روایات و سیره گذشتگان بر آن ملزم هستند؛ در حالیکه وهابیت با آموزه های غلطی که از کتب ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب دارند، این عمل مسلمانان را برنتابیده و آن را منافی با توحید دانسته اند. ایشان برای اثبات مدعای خود، تمسک به آیات و روایاتی دارند و با فهم ناقصی از آنها، این آیات و روایات را به نفع خود تفسیر و تبیین می کنند؛ از جملهی این آیات، آیه شریفه وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَهُمْ عَنْ دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ می باشد که با تکیه بر این آیه شریفه، استغاثه به اولیای الهی را شرک دانسته و مسلمانانی که استغاثه می کنند را نیز با مشرکان تشبیه نمودهاند؛ در ادامه برای نمونه، به گفتار برخی از ایشان ذیل آیه شریفه اشاره می کنیم.
محمد بن عبدالوهاب
وی به عنوان پدر معنوی وهابیت که همواره در فتواهای خود تکیه بر کتب و گفتار وی دارند، ذیل آیه شریفه آورده است: همه ما می دانیم که پیامبر6 هیچگاه صدا زدن اموات، اولیا و پیامبران را برای امتش مشروع ندانسته است؛ بلکه از این امر نهی فرموده و این شرک اکبر نسبت به پروردگار است.
بن باز
وی در یکی از نامه های خود در دفاع از سعید بن مبارک القرزی آورده است: به من خبر داده شده است که وی را به خاطر دفاع از اسلام و مقابله با استغاثه و نذر و دستور بر تخریب بناء بر قبور، زندانی کرده اند؛ در حالیکه قرآن و سنت، تاکید بر عبادت خداوند و ترک از عبادت غیرالله دارند؛ همانگونه که در آیه شریفه مورد بحث به این امر اشاره شده است. وی همچنین تصریح دارد: استغاثه به اولیای الهی بنابر آیه شریفه وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لَا يَسْتَجِيبُ لَهُ، شرک اکبر است.
ابن عثیمین
وی در جوابِ سوالی که از او در باب استغاثه و گفتن یا محمد و یا علی پرسیده شده جواب داده: اگر شخصی اولیا را از باب طلب کمک و استغاثه صدا بزند، مشرک می شود و با این اقدام از دین خارج می گردد؛ علاوه بر این، شخص بنابر آیه شریفه وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لَا يَسْتَجِيبُ لَهُ، دیوانه است و عمر خود را نیز با این اقدام ضایع نموده است.
نقض ادعای وهابیت ذیل آیه شریفه
با دقت در استدلال های وهابیان ذیل آیه شریفه، به خوبی روشن می گردد، ایشان بدون در نظر گرفتن کلام بزرگان تفسیری ذیل آیه شریفه، این آیه را در جهت پیشبُرد اندیشه خود مصادره به مطلوب نموده اند و به نوعی، تفسیر به رأی ذیل آیه ارائه کرده اند؛ در حالیکه با دقت در مفهوم آیه، به خوبی روشن می گردد این آیه شریفه، خطاب به مشرکین است که بتها را به عنوان آلهه عبادت می کردند و به نحو استقلالی از بتها درخواست می نمودند؛ در رد ادعای سلفیه ذیل آیه شریفه، می توان چند پاسخ بیان نمود.
پاسخ اول: تناقض ادعای وهابیها ذیل آیه شریفه با آیات دیگر
وهابیها بدون توجه به آیات دیگر، با تکیه بر این آیه شریفه که قید «من دون الله» در آن آمده، استغاثه به اولیای الهی را شرک می دانند و شمار زیادی از مسلمانان را به خاطر این عمل، مشرک دانسته اند؛ در حالیکه آیاتی در قرآن کریم وجود دارد که افراد از غیر خداوند درخواستی کرده اند که در توان غیر خدا نیست؛ با این وجود، انبیا ایشان را مشرک نخوانده اند و یا قرآن کریم، ایشان را مشرک نخوانده است؛ از جمله این موارد عبارت اند از:
بعد از آنکه موسی به همراه قومش در بیابانها سیر می کردند، بنی اسرائیل از وی خواستند تا برایشان آب فراهم کند. خداوند در قرآن می فرماید: وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ؛ پس بنی اسرائیل در آن بیان خشک و بدون آب، چیزی از موسی طلب کردند که در توان وی نبود تا برایشان فراهم کند؛ لذا خداوند می فرماید بعد از این تقاضا، ما به موسی وحی کردیم که با عصایت به سخره بزن تا از آن آب جاری شود. اگر این کار در توان ظاهری موسی بود، نیازی نبود که بر او وحی شود؛ با این وجود، بعد از این تقاضای بنی اسرائیل، موسی ایشان را سرزنش نکرد و نفرمود شما کافر شده اید و خداوند نیز ایشان را به واسطه این تقاضا، مشرک خطاب نکرده است.
بعد از آنکه ملكه سبا از یمن به سوی بیت المقدس حرکت کرد. حضرت سلیمان تصمیم گرفت، تخت پادشاهی وی را که هدهد تعریفش را کرده بود، قبل از ورودش حاضر کند؛ از اینرو، خطاب به اطرافیانش فرمود: يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ؛ با توجه به بُعد مسافتی بین یمن و بیت المقدس، آوردن این تخت در یک فاصله کوتاه امری غیر ممکن است؛ با این وجود، حضرت سلیمان این کار را از افرادی طلب می کند که از نظر مرتبه از خودش که پیامبر الهی است پایین تر هستند؛ حال آیا می توان سلیمان نبی را به واسطه این تقاضا مشرک (نعوذ بالله) دانست؟!
نکته دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد این است که ابتدا، یکی از جنیان که قدرتهای فوق العاده ای داشت، خواست این کار را انجام دهد: قَالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِكَ؛ اما یک انسان متقی که خداوند به او جزئی از علم الکتاب را داده بود، این کار را انجام داد؛ پس ممکن است که یک انسان به این مقام نائل آید؛ حال سوال از وهابی ها این است که مقام پیامبر اسلام و علم او از «الکتاب» بیشتر است، یا فردی که سلیمان از او خواست، تخت بلقیس را بیاورد؟!
پاسخ دوم: اختلاف عقیدتی بین مسلمانان و مشرکین
وهابیت با فهم ظاهری و نادرست ذیل این آیه شریفه و آیات مشابه، عملکرد مسلمانان در طلب حاجت از اولیای الهی را به فعل مشرکان بت پرست تشبیه می کنند؛ در حالیکه خداوند در قرآن کریم در مورد مشرکان و تعبد ایشان نسبت به بتها می فرماید: وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ؛ به جز خدا، خداگونههایی را برگزيدند شايد ياری شوند. در جایی دیگر در توصیف ایشان می فرماید: مشرکان کسانی بودند که عزت و ذلت خود را به دست بتها می دانستند. وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا؛ جز خدا، خداگونههایی برگزيدند تا برای آنان آبرويی باشند؛یا اینکه در مورد ایشان می فرماید: آنان نسبت به بتها، به همان اندازه ای که می بایست نسبت به خداوند ارادت و اطاعت داشته باشند، ارادت داشتند. وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ؛ برخی از مردم همانندهایی برای خدا برمیگزينند و مانند خدا به آنها عشق میورزند.
با مراجعه به آیات شریفهای که قید (من دون الله) در آنها آورده شده، می توان دریافت که برای واژه «دون» معانی متعددی از قبیل:
الف: مخالف فوق به معنای پایین؛
ب: به معنای نزد؛
ج: به معنای قبل؛
د: به معنای غیر بیان شده است؛
با عنایت به معانی مختلف «دون»، باید توجه داشت که قرآن کریم واژه «من دون الله» را پنج قسم بیان کرده است:
الف: به معنای من الله؛
ب: به معنای باذن الله؛
ج: به معنای بالله؛
د: به معنای الی الله؛
ه: به معنای مع الله؛
از این معانی پنجگانه، چهار مورد اول هیچ تنافی با توحید ندارند و تنها قسم چهارم است که با توحید در تضاد است؛ آنچه در این آیه و آیات دیگر در مورد مشرکان با قید «من دون الله» آمده، در واقع اعتقاد مشرکان بر این بود در کنار خداوند، عِدلی به عنوان آلهه خود قرار می دادند و از آن، طلب حاجت می کردند؛ در اعتقاد مشرکان، این آلهه همان قدرتی را داشتند که خداوند دارد؛ از اینرو، بتهای خود را به عنوان معبود می پنداشتند؛ اما هیچ مسلمانی حتی کسانیکه علم چندانی ندارند، چنین اعتقادی را نسبت به انبیا و اولیای الهی ندارند که ایشان را همتراز و عِدل خداوند بدانند؛ بلکه اگر ایشان «من دون الله» را می خوانند و از ایشان طلب حاجت می کنند، تنها به اذن الله است؛ علاوه بر این، مسلمان در استغاثه به اولیای الهی، به هیچ عنوان برای ایشان مقام الوهیت را قائل نیستند و این همان اشتباه وهابیت در استناد به این آیه شریفه است که می پندارند، مسلمانان نیز به نحو استقلالی از اولیا طلب حاجت می کنند و شباهت به مشرکان دارند؛ این برداشت نادرست وهابیها، برگرفته از تفسیر غلط ایشان از «من دون الله» در آیه شریفه و آیات مشابه است.
پاسخ سوم: مخالفت با سیره سلف
با مراجعه به سیره پیامبر و سیره سلف (که وهابیان تکیه زیادی بر سیره ایشان دارند)، به خوبی روشن می گردد که ایشان در هنگام سختیها و مشکلات، نداء غیرالله داشته اند و به اولیای الهی و پیامبر استغاثه نمودهاند و هیچکس، ایشان را مشرک قلمداد نکرده است؛ برای نمونه به برخی از این موارد اشاره می گردد:
1. روایت ابن عباس
از وی نقل است که از قول پیامبر فرمود: «همانا رسول خدا فرمودند: برای خداوند ملائکه ای است که غیر از ملائکه حافظ، می نویسند آنچه که بر زمین می افتد از برگ درختان، پس اگر برای یکی از شما مشکلی ایجاد شد، در بیابانی صدا بزنید، به کمک ما بیایید بندگان خدا».
2. روایت خزانه دار عمر بن خطاب
از مالک الدار روایت است که گفت: خزانه دار عمر بن خطاب گفت: در زمان عمر بر مردم قحطی وارد شد. مردی نزد قبر پیامبر آمد و گفت: ای رسول خدا، به امتت آب بده که ایشان در حال هلاک شدن هستند؛ پس مرد به خواب رفت و در حالت خواب، پیامبر را دید که به وی فرمودند: نزد عمر برو و به او سلام برسان و بگو که مردم آب می خواهند.
ابن حجر عسقلانی در فتح الباري اين روايت را صحيح دانسته و به آن استناد نموده است. وی همچنین تصریح دارد: شخصی که برای طلب استسقاء نزد قبر پیامبر آمد، بلال بن حارث بود.
3. استغاثه عبدالله بن عمر به پیامبر
از ابی اسحاق از عبدالرحمن بن سعد روایت است که گفت: پای عبدالله بن عمر بیحس شد؛ پس شخصی به وی گفت: ذکر کن محبوب ترین مردم در نزد خودت را؛ پس عبدالله بن عمر گفت: یا محمد.
آنگونه که از این روایت استفاده می شود، عبدالله بن عمر که جایگاه والایی نزد اهلسنت دارد، به سفارش عباس، هنگام بی حس شدن پایش که در واقع یک مریضی بوده، به پیامبر استغاثه نموده است.
4. روایت نبوی بر طلب از بندگان خدا در تنهایی
از پیامبر گرامی اسلام روایت است که ایشان فرمودند: اگر برای یکی از شما گرفتاری ایجاد شد و یا اینکه در بیابانی گم شدید و نیاز به کمک داشتید، بگوید ای بندگان خدا به فریادم برسید، ای بندگان خدا به فریادم برسید؛ همانا برای خداوند بندگانی است که شما آنها را نمی بینید و کمک می کنند.
5. شعار سپاه ابوبکر در جنگ های رده
بنابر تصریح ابن کثیر از قول ابنولید، شعار سربازان خلیفه اول در مقابله با اهل رده، فریاد یا محمدا بود؛ با مراجعه به منابع تاریخی، به خوبی روشن می گردد که سپاه خلیفه اول، همه از صحابه بودند و اگر این شعار که در واقع طلب کمک از پیامبر، در مقابله با مخالفین شان بوده، شرک باشد، باید بگوییم تمام این صحابه مشرک شده اند.
6. استغاثه هاجر
در صحیح بخاری روایتی از پیامبر گرامی اسلام آورده شده که فرمودند: بعد از آنکه حضرت ابراهیم هاجر و اسماعیل را در بیابان مکه رها کرد و برگشت، بعد از تمام شدن آب، هاجر در پی آب، هفت مرتبه بین صفا و مروه دوید؛ ناگاه صدایی را شنید؛ سپس خطاب به صاحب صدا فرمود: به فریادم برس اگر نزد تو خیری است.
با دقت در معنای این روایت به خوبی معلوم است که هاجر استغاثه به صاحب صدایی نموده است که می دانست یقینا، خدا نیست و در اینکه جبرئیل هم باشد، علم قطعی نداشته است.
پاسخ چهارم: مخالفت با دیدگاه مفسران فریقین
وهابیت بدون در نظر گرفتن دیدگاه مفسران و اندیشمندان قرآنی، تمام کسانی که استغاثه به اولیای الهی دارند را با تکیه بر این آیه، مشرک می خوانند؛ در حالیکه مفسرین بزرگ و به نامِ فریقین، چنین برداشت هایی ذیل این آیه شریفه نداشته اند. جهت تبیین دقیقتر مسئله، دیدگاه برخی از مفسران به نام فریقین ذیل آیه شریفه اشاره می گردد.
طبری(310ق)
وی در تفسیر از آیه شریفه تصریح دارد: کسی گمراه تر از این مشرکان نیست که آلهه ای را می خوانند که تا قیامت امکان جوابدهی از دعاهای ایشان را ندارند؛ چراکه از جنس چوب و سنگ می باشند. این آیه شریفه توبیخی است برای مشرکان، به خاطر سوء انتخابی که داشته اند و بت هایی را پرستش کرده و طلب حاجت از ایشان نموده اند که قدرتی نداشته اند.
ابن ابیزمنین
وی در تبیین آیه شریفه تصرح دارد: آیه در باب مشرکان و عبادت بتها است؛ در حالیکه این بتها از شنیدن صدای مشرکان عاجز هستند و چیزی نمی فهمند.
سمعانی
وی در تفسیر آیه شریفه تصریح دارد: مراد آیه شریفه، مشرکین هستند که چگونه بتها را عبادت می کنند؟! و بتهایی را عبادت می کنند که توان استجابت ندارند.
زمخشری(538ق)
وی نیز در تفسیر آیه شریفه تصریح دارد: بالاترین ضلالت، برای عبادت کنندگانِ بتها است؛ چراکه این بتها هیچ قدرتی ندارند و مشرکان نیز به جای عبادت خداوند و طلب از او، به این بتها روی آورده اند؛ پس این مشرکان در دنیا چیزی نصیبشان نخواهد شد و در قیامت نیز این بتها در مقابل آنها قرار خواهند گرفت و ضد ایشان خواهند بود.
بیضاوی(685ق)
وی در تفسیر آیه شریفه آورده است: این آیه شریفه، انکار کثرت ضلالت و گمراهی مشرکان است که به واسطه عبادت بتها از عبادت خداوند قادر و سمیع دور مانده اند؛ در واقع با عبادت بتها و ترک عبادت خداوند، کسی گمراه تر از ایشان وجود ندارد؛ چراکه خداوند صدای ایشان را می شنود و حتی بالاتر از آن، از اسرار ایشان نیز باخبر است؛ در حالیکه این بتها قدرت شنیدن ندارند.
ابنکثیر
وی در تفسیر آیه شریفه آورده است: گمراه تر از کسانیکه بتها را صدا می زنند و از ایشان طلب حاجت می کنند نیست. مشرکان بت هایی را می خوانند که غافل از خواسته ی مشرکین هستند؛ چراکه این بتها از چوب و سنگ هستند و توان شنیدن و دیدن ندارند.
شوکانی(1250ق)
وی در تفسیر این آیه شریفه آورده است: معنای آیه شریفه یعنی، هیچکس گمراه تر از بت پرستان نیست؛ زیرا بت هایی را می پرستند که به خاطر جامد بودن، قدرت اجابتِ ایشان را ندارند و اصلا از خواسته های این بت پرستان غافل هستند. استفهام در آیه شریفه برای توبیخ بت پرستان می باشد.
علاوه بر این، مفسرانِ مشهور شیعه نیز در ذیل آیه شریفه، تفسیری را بیان نموده اند که مخالف برداشت این گروه تفرقه افکن می باشد؛ برای نمونه به برخی از این تفاسیر اشاره می گردد.
طبرسی(538ق)
وی در تفسیر آیه شریفه تصریح دارد: آن بتها كه بت پرستان می خوانند، اصلا دعاى آنان را نشنيده و از آن آگاه نيستند. علت اينكه ضمير واو و نون در «غافلون» براى بتان آمده، آن است كه فعل غفلت را كه مربوط "بعقلاء" است به آنها نسبت داده است؛ مثل آيه: رأيتهم، لي ساجدين كه ضمير ياء و نون در ساجدين براى ماه و خورشيد و ستارگان آورده است؛ چون سجده كار عقلاء است.
علامه طباطبایی
وی در تفسیر آیه شریفه آورده است: استفهام در آیه شریفه انکاری است؛ به این معنا که، بت هایی را که شما عبادت می کنید به قطع و یقین، توان شنیدن و استجابت ندارند.
مکارم شیرازی
وی نیز در تفسیر آیه شریفه و براى بيان عمق گمراهى اين مشركان آورده است: چه كسى گمراهتر است از آنها كه موجودى غير از خدا را پرستش مىكنند كه اگر تا قيامت هم آنان را بخوانند، پاسخشان نمىگويند و این بتها نه تنها پاسخ آنها را نمىدهند، بلکه اصلا سخنانشان را نمىشنوند و از دعا و نداى آنها غافل هستند.
با دقت در این آیه و تفاسیری که از علمای فریقین، ذیل آن وارد شده، درمییابیم که این آیه، در مقام مذمت عمل مشرکانی است که اعتقاد به ربوبیت بتها داشتند و برای همین آنها را میخواندند؛ همچنین روشن گشت، مفسرین، مراد از «یدع» در آیه شریفه را، «یعبد» دانسته اند؛ از این رو می توان گفت، این برداشت وهابیان، نوعی تفسیر به رای است که دیگر مفسران به آن قائل نیستند. این عمل مشرکان بسیار متفاوت با عمل مسلمانانی است که به اولیاءالله، به سبب مقامی که نزد خداوند دارند، احترام میگذارند و هیچگاه نیز آنها را نپرستیدهاند؛ بلکه وسیلهای برای تقرب به خداوند قرار دادهاند؛ پس به این نتیجه میرسیم که عمل مسلمانان در خواندن اولیای الهی غیر از عمل مشرکان در خواندن بتها است؛ زیرا مشرکان قائل به ربوبیت بتها بودند و اعتقاد داشتند که بتها تصرف در کون دارند و میتوانند حوائج آنها را برآورده کنند؛ در حالیکه هیچ مسلمانی اعتقاد به ربوبیت و استقلال اولیای الهی در عمل ندارد؛ بلکه آنها را از مقربان درگاه الهی میدانند که به اذن و اجازه خداوند، قدرت تصرف در کون دارند و هیچ نحوه قدرت استقلالی برای خود ندارند.
نتیجه
با بررسی صورت پذیرفته در ادعای وهابیت ذیل آیه 5 سوره احقاف، مبنی بر شرک استغاثه کنندگان به اولیای الهی، روشن گردید که تشابه خیالی که این فرقه بین مسلمانان استغاثه کننده و مشرکان قائل هستند، ادعایی بی اساس می باشد؛ چراکه با بررسی آیات مشابه دیگر، اختلاف فاحش بین این عملکرد مسلمانان با بت پرستان روشن می گردد؛ در واقع برداشت نادرستی که ایشان از این آیه شریفه بیان کرده اند، با فهم مفسران بزرگ فریقین منافات دارد؛ حتی این ادعای منافی با سیره سلف نیز می باشد؛ چراکه ایشان نیز در شدائد و گرفتاریها به پیامبر و اولیای الهی استغاثه می نمودند.
منبع: مجله سلفی پژوهی جلد 11- شهریور 1402
انتهای پیام/