بحثهای يكسويه، جامعه ملتهب را ملتهبتر ميكند و به پشتوانه التهابات مذهبی جامعه تبديل میشود. حال آنكه يكی از كاركردهای مهم بحثهاي مقارن مهار تعصبات است. علم مقارن، گذرگاه و گلوگاه اصلی به سوی وحدت اسلامی است و راه وحدت اسلامی از آن عبور ميكند.
/در آستانه بيست و چهارمين كنفرانس وحدت اسلامی/۳
مبلغی: علم مقارن گذرگاه اصلی به سوی وحدت اسلامی است
16 بهمن 1389 ساعت 11:22
بحثهای يكسويه، جامعه ملتهب را ملتهبتر ميكند و به پشتوانه التهابات مذهبی جامعه تبديل میشود. حال آنكه يكی از كاركردهای مهم بحثهاي مقارن مهار تعصبات است. علم مقارن، گذرگاه و گلوگاه اصلی به سوی وحدت اسلامی است و راه وحدت اسلامی از آن عبور ميكند.
اشاره: در فراخوان مقالات كنفرانس بیست و چهارم وحدت اسلامی، بر لزوم احیای علم مقارن و علمالخلاف به عنوان یكی از راهكارهای تحقق تقریب مذاهب اسلامی تأكید شده است. در آستانه برگزاری این كنفرانس كه از ۳۰ بهمن تا دوم اسفند سال جاری در تهران برقرار خواهد بود، خبرنگار تقریب در گفتوگویی با حجتالاسلام والمسلمین احمد مبلغی به بررسی چیستی، سابقه، آثار و اهمیت علم مقارن و علم خلاف پرداخته است. متن گفتوگوی خبرنگار ما با وی كه ریاست مرکز تحقیقات علمی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی را برعهده دارد به شرح زیر است:
س: جناب مبلغی، در میان مباحث فراخوان کنفرانس بیست و چهارم وحدت اسلامی، در بحث راهکارهای کاربردی تحقق تقریب، موضوعی تحت عنوان لزوم کنترل روند صدور فتوا طرح شده است. در این خصوص توضیحی ارائه فرمایید.
فتوا، خروجی تمام تلاشهای فقیهانه و عالمانهای است که در جهت دریافت حکم شرعی صورت میگیرد. در واقع فتوا هم از جهتی پایان اجتهاد است و هم از طرفی، آغاز عملیات اجرایی شدن حکم شرعی در جامعه و شروع راه یابی حکم شرعی به جامعه است. از این جهت، فتوا را میتوان مرحله بسیار مهمی دانست که اگر نباشد، کوشش انجام گرفته در مسیر دستیابی به حکم خداوند، عقیم مانده و بروز و ظهور و قابلیت اجرا پیدا نمیکند. اگر فتوا نباشد، رابطه مردم با حکم شرعی و الهی قطع میشود.
طبعا اگر چنین جایگاه محوری و اساسی برای فتوا قائل باشیم، نوع و محتوای فتوا بر جامعه و دین مردم و جهتگیریهای دینی مردم بسیار اثرگذار خواهد بود. اگر محتوای فتوا نادرست باشد و یا بر اساس برداشتهای غلط به سمت تفرقه میان جامعه اسلامی برود، لباس شرعیت و مشروعیت را بر تن اختلافات خواهد کرد. در این شرایط، به رغم آنکه تفرقه میان امت اسلامی از دیدگاه دین و قرآن یک محکوم مسلم است، اما فتواهای تکفیری و تفرقهای در جهت مشروع جلوه دادن تفرقه عمل میکند و جامعه اسلامی را به سمت متلاشی شدن سوق خواهد داد.
در عرصه اجتماع، تفرقه زمینههای کافی و لازم را برای بروز و ظهور دارد و عوامل نفسانی و اجتماعی زیادی وجود دارد که میتوانند بسترساز تفرقه باشند؛ در این شرایط اگر فتوا هم به کمک تفرقه بیاید، آن را از نظر دینی هم نهادینه میکند و به آن ابعاد و عمق گستردهتر و بیشتری میبخشد. حال آنکه اگر در جامعه محتوای فتاوا در جهت وحدت باشد، تا حدود زیادی میتواند عوامل تفرقهانگیز را مهار کرده و آنها را در یک مسیر رو به کاهش قرار دهد.
برای رسیدن به این مقصود، از آنجا که فتوا کار یک مجتهد است؛ اولا، باید تلاش کنیم هر کسی نتواند به عالم صدور فتوا راه یابد و تنها افرادی بتوانند فتوا صادر کنند که اهل باشند. ثانیا، باید خط قرمزهایی از سوی مجتهدان مطرح شود که طبق آنها، فتواها سنجیده شوند. در این صورت، به محض اینکه فتوایی از این خطوط قرمز مسلم قرآنی عبور کرد، به یکباره سیلی از فتواها و اجماعی از علما در مقابل آن بایستند و همه مجتهدان ایستادگی در برابر اینگونه فتواها را لازم بدانند و بیطرف نمانند؛ چراکه روشن است این فتوا یا حداقل بر اساس خطا یا حتی بر مبنای تعصبات کور شکل گرفته است.
البته رسیدن به راهکارهای دقیق کنترل روند صدور فتوا، بدون شک نیاز به هماندیشی علما و مجتهدین دارد.
س: ضرورت این کنترل در شرایط کنونی جهان اسلام چیست؟
در شرایط حاضر، جامعه اسلامی دچار پارهای از عوامل تنشزا درون خود است و به جای اینکه این جامعه، ظرفیتها، اندوختهها و داشتههای خود را متمرکز کرده تا قدرتی مضاعف و صفی متراکمتر را در مقابل دشمنان مشترکش داشته باشد، دچار نوعی وضعیت خنثیکننده قدرتهای درونی خود شده است. از این جهت دیگر حتی نیازی به دست به کار شدن و برنامهریزیهای پرهزینه از سوی دشمنان امت اسلامی نیست چراکه نیروهای درونی جهان اسلام در اثر همین عوامل تفرقهانگیز به جان هم افتادهاند. متأسفانه باید اذعان کرد که برخی از این عوامل نیز لباس دین بر تن داشته و توصیههای تفرقهآمیز با ادبیات دینی و در قالب فتوا برای مردم مسلمان دارند.
از این جهت است که کنترل فتواهای تکفیری که امروز کم هم نیستند، از واجبات و ضروریات تقریب مذاهب اسلامی و ضروریات مسلمانان شیعه و سنی است.
س: جناب مبلغی، در میان راهکارهای اندیشهای فراخوان کنفرانس بیستوچهارم، از لزوم احیای علم مقارن و علم الخلاف سخن به میان آمده است. ابتدا قدری درباره چیستی و تعریف علم مقارن و علم الخلاف صحبت بفرمایید.
علم مقارن یک دانش است یا به تعبیری یک فن است؛ اگر تفاوتی میان علم و فن قائل باشیم. باید گفت پارهای از علوم واجد فنون و شاخههایی هستند که این شاخهها خود علم جدیدی نیستند بلکه به معنای مهارت و فنون وابسته به آن علم تعریف میشوند. از این جهت، بحثهایی وجود دارد بر سر اینکه مقارن علم است یا فن؛ که به نظر من، مقارنه یک فن است و اگر هم علم گفته شود در یک اطلاق گستردهتری است به این معنا که فن را هم میتوان از بابتی علم تلقی کرد.
به هر تقدیر، علم یا فن مقارن کردن بحث یا فن مقارن، پرداختنی به مباحث است که هم قالب تطبیقی بین دیدگاههای شیعه و سنی را داراست و هم از روش مناسب با این قالب برخوردار است که ما اسم آن را میگذاریم شیوه و اسلوب مقارن. در واقع علم مقارن، هم دارای قالب مقارن است و هم دارای شیوه و روش مقارن؛ از طرفی دارای هدف مقارن هم هست.
قالب مقارن به این معناست که ما باید در مباحث مقارن، چارچوبی را تعریف کنیم که ورود و خروج در بحث و سعه، قلمرو و ادبیات بحث، تحمل ارائه دیدگاههای شیعه و سنی را داشته باشد. اگر ادبیات ما یکسویه باشد مسلما مناسب علم مقارن نیست و یا اگر مسئلهای را طرح کنیم که اصلا در مذهب دیگر به آن پرداخته نشده، مجالی برای مقارنه پیدا نمیشود. در علم مقارن، لااقل باید در بسیاری از موارد دیدگاههای طرفین عرضه شود و ادبیات هم باید ظرفیت تحمل و طاقت لازم برای طرح اقوال مختلف شیعه و سنی را داشته باشد.
شیوه مقارن، فراتر از بحث قالب است به این معنا که شما باید از یک منهج و راه پذیرفته شده نزد طرفین در بحث تبعیت کنید. اگر با منهج و روش یک مذهب وارد بحث شوید این مقارنه نیست. در شیوه مقارن، باید حداقلها و قدر متیقنهای مورد قبول طرفین در روش مد نظر باشد و مباحث با این ابزار و شیوه و روش طرح شود. البته این منافات ندارد با آنکه در اثنای بحث، قول یکی از دو طرف را نقل کنیم و اشارهای هم به روش اجتهادی آن داشته باشیم ولی در کلیت، بحث باید با یک روش مورد قبول دو طرف پیش برود.
دوم اینکه، در علم مقارن آنجا که میخواهید موازنه برقرار کرده و اقوال را وزنکشی کنید، به گونهای طرح کنید که دیدگاهی که میخواهید مرجوح اعلام کنید هم فاقد اشکال نیست.
در واقع باید گفت که روششناسی مقارن موضوعی بسیار دقیق است و باید عقلانیت، توافق طرفین و انصاف را با خود همراه داشته باشد. اما نکته مهم این است که بحث مقارن بیهدف و صرف کنار هم قراردادن اقوال مختلف نیست بلکه در علم مقارن، گاه رسیدن به یک راهکار مورد نظر است، گاه شناخت بهتر دیدگاههای طرف مقابل، گاه شناساندن بهتر دیدگاه خود، گاه رسیدن به مشترکات و گاهی هم بیان بهتر مفترقات و طرح جایگاه آنها و شناختن بهتر نقاط اصلی افتراق است.
در عین حال، علم مقارن اهداف دیگری هم دارد از جمله، تخلیه جامعه مذهبی از رقابتهای تعصبساز و انتقال نزاعهای عملی به فضاهای علمی و تبدیل آنها به نزاعهای اخلاقی و منطقی و عقلانی.
در واقع، پارهای از اهداف علم مقارن، علمی است، پارهای تقریبی و پارهای عملی. علم مقارن در کل، هدفی تقریبی در معنای عام را در بر دارد.
س: علم خلاف چطور؟ چه تعریفی دارد و چه اهدافی را دنبال میکند؟
خلاف، یك فن معطوف به شناسایی نقاط اختلاف است. اصولا نقاط اختلاف به صورت ابتدایی و عادی شناخته شده نیست، ممكن است پارهای از آنها شناخته شده باشند ولی به صورت دقیق نیست. چه بسا دیدگاههای مشابهی كه در واقع با یكدیگر افتراق دارند و چه بسا دیدگاههای به ظاهر مختلفی كه در واقع یكی هستند. لذا، علم خلاف از طرفی نقاط اختلاف را برجسته میكند و از طرف دیگر زاویههای اصلی اختلاف را مشخص میسازد. خیلی اوقات، در یك مسئله كه لباس اختلاف بر تن دارد، همه ابعادش اختلافی نیست و علم خلاف آن زاویه اختلافی را شناسایی میكند.
با علم خلاف، عالم میتواند قدرت تطبیق و مقایسه پیدا كند و از این جهت نوعی پرورش، تولید، ورزیدگی و پیشرفت علمی را در پی دارد. تفاوت است میان كسی كه صرفا یك دیدگاه را بداند با كسی كه دیدگاههای مختلف را میشناسد و توانایی مقایسه و تطبیق آنها را دارد. طبعا در چنین فضایی، فضا برای تولید علم هم فراه میشود.
اساسا علم خلاف، اهداف متعددی را دنبال میكند، از جمله؛
۱- زمینه را برای بحثهای مقارن فراهم میكند.
۲- زمینههای تولید علم را بیش از پیش مهیا میسازد.
۳- باعث ورزیدگی و تقویت و پرورش ذهنی میشود.
۴- زمینه را برای رفع تعصبات فراهم میكند.
۵- كسی كه علم خلاف نمیداند، تمام وجودش وابسته به دیدگاه خود است ولی در فضای علم خلاف فرد متوجه میشود كه دیدگاههای مخالف نظر مطبوع او هم وجود دارد و در این شرایط، اگر علم خلاف به بیان ادله هم مجهز باشد، میتواند حتی قوت رأی مخالف را نیز به فرد نشان دهد.
۶- علم خلاف، اساسا به این معناست كه خلافهای رفتاری و عملی را از فضاها و میادین عمل و اجتماع به سمت فضاها و محیطهای علمی میكشاند.
۷- علم خلاف موجب تقویت انصاف علمی هم میشود. ممكن است انصاف علمی در بحثهای مقارن خیلی خوب فراهم نشود ولی در علم خلاف چون بنا بر این است كه سخن طرف مقابل به طور كامل و آنگونه كه هست طرح شود، انصاف را تقویت میكند.
اساسا یك بحث خلاف زمانی واقعیت بیرونی پیدا میكند كه همه آرا به طور كامل طرح شوند. از این جهت، خلافی كه مرحوم شیخ طوسی نوشتهاند از بسیاری از كتب مقارن كه دیگران نوشتهاند، منصفانهتر است چراكه وی به صورت دقیق دیدگاههای اهل سنت را آورده است. یكی از علمای بهنام اهل سنت به من میگفت كه من بارها به خلاف شیخ طوسی مراجعه كردهام و دیدهام كه شیخ دقیقا آنچه را رأی مذاهب اهل سنت است آورده و انصاف و امانت را به خوبی رعایت كرده است.
س: جناب مبلغی، آیا میشود گفت كه علم خلاف صرفا بیان اقوال مختلف در كنار هم است ولی علم مقارن، بیان اقوال به همراه بیان ادله برای اثبات درستی یك قول در برابر دیگر اقوال است؟ اساسا تفاوتهای علم خلاف و علم مقارن چیست؟
در زمینه تفاوتها باید بگویم كه اولا؛ علم خلاف صرفا تمركز بر نقاط متضمن اختلاف دارد در حالی كه علم مقارن هم به نقاط اختلاف و هم به اشتراكات معطوف است.
ثانیا، در علم خلاف در هر مسئله تمام آرا مختلف به صورت كامل بیان میشود اما در علم مقارن، الزامی در این زمینه نیست بلكه ممكن است تنها به جنبههایی از اتفاق یا اختلافات در آن مسئله اشاره شود كه این نیز وابسته به نوع موضوع است. گاهی در یك موضوع میطلبد كه تنها ابعادی از آرای مختلف را كه به درد تقویت بحث میخورد طرح كنیم ولی در موضوعی دیگر، لازم میبینیم كه آرای مختلف را به صورت كامل بیان كنیم. اساسا علم مقارن یك علم مسئلهمحور و به دنبال ارائه راهكار است.
اما درباره مطلبی كه شما گفتید، اینكه علم خلاف به دنبال بیان ادله نیست ولی علم مقارن در پی استدلال است، باید بگویم خیر اینگونه نیست. فرقی نمیكند در علم مقارن و در علم خلاف، هم میتوان به بیان ادله پرداخت و هم میتوان نپرداخت؛ اگر به بیان ادله هم مجهز شوند كاملتر خواهند بود. منتها در علم مقارن گاهی در كنار بیان ادله، موازنه و وزنكشی هم برقرار است كه علم خلاف فاقد این مورد است.
س: سابقه علم مقارن به چه زمانی بازمیگردد؟
اگر مقصود از علم مقارن، مقارنه میان آرای مختلف مذاهب اهل سنت باشد، سابقه بسیار طولانی دارد؛ اما اگر مقصود مقارنه میان آرای شیعه و اهل سنت باشد كه الان نیز این معنا مصطلح است (یعنی در یك طرف آرای اهل سنت بیان شود و در طرف دیگر آرای شیعه و همچنین گاهی هم آرای اباضیه و زیدیه را هم طرح میكنند)، به نظر میرسد اولین مقارنه را امام صادق(ع) انجام داده باشند. ماجرا از این قرار بود كه منصور دوانیقی از ابوحنیفه خواست كه ۴۰ مسئله از سختترین و معماییترین مسائل را تهیه كند و در جلسهای بر امام صادق عرضه كند تا به خیال باطل او، امام در پاسخ درمانده و نقطه ضعفی برای اهل بیت باشد. ابوحنیفه ۴۰مسئله را آماده كرد و در جلسهای با حضور دوانیقی آنها را بر امام صادق عرضه داشت. امام در پاسخ به هر یك از این ۴۰ مسئله، سه دیدگاه را مطرح فرمودند یكی دیدگاه اهل حجاز، دیگری دیدگاه اهل رأی و سوم دیدگاه اهل بیت علیهمالسلام. امام در پاسخ به هریك از سؤالات، بدون بیان این سه دیدگاه از آن مسئله عبور نكردند. ابوحنیفه بعد از این جلسه گفت كه «همانا دانشمندترین مردم كسى است كه به آرا و نظریههاى مختلف احاطه و تسلط داشته باشد».
این اولین مقارنه بین آرای شیعه و سنی بوده است. ولی به صورت حلقهای هم گاه برخی شاگردان امام صادق با اتباع دیگر مذاهب بحثهای علمی داشتند.
در برخی روایات نقل شده از اهل بیت نیز نوعی مقارنه برقرار است به این شكل كه، برخی شاگردان اهل بیت، به طرح دیدگاههای اهل سنت پرداختهاند و دیدگاه امام معصوم شیعه را جویا شدهاند و در همان جا دیدگاه اهل سنت و شیعه مقارن شده است.
اما به صورت رسمیتر، از قرون چهارم و پنجم شاهد مقارنه هستیم كه در قرن ششم نیز به اوج خود رسید.
در قرن پنجم، شیخ طوسی وارد بحثهای مقارن شد. وی هم در كتاب خلاف و هم در كتاب مبسوط خود به طرح دیدگاههای شیعه و اهل سنت پرداخته و مقارنه ایجاد كرده است. در دورههای بعد علامه حلی به این روش پرداختند و بحثهای مقارن اوج گرفت. علامه به صورت كاملا متمركز و جدی دیدگاههای اهل سنت را گاهی حتی به صورت كامل و مبسوط ذكر كرده و در كنار آنها به طرح دیدگاه اهل بیت پرداخته است.
شهید اول هم از جمله كسانی است كه توجه ویژهای به بیان آرای مذاهب مختلف داشته است.
البته در قرنهای بعد، بحثهای مقارن وارد فضاهای جدیدتر و علمیتر شد كه امیدواریم با احیای علم مقارن و علم خلاف، ابعاد گستردهتری پیدا كند.
س: چرا، امروز از احیای علم مقارن و علم الخلاف سخن به میان میآوریم؟
در دورههای گذشته، علوم مقارن هم ابعاد گستردهتری داشتند و هم از تعصبات فارغ بودند در عین حال كه با انصاف بیشتر و اهداف عالمانهتری نیز همراه بودند. ولی متأسفانه این ویژگیها در دورههای معاصر كمتر دیده میشود. امروزه با چند اشكال در این زمینه مواجهیم: نخست اینكه، پرداختن به علم مقارن خیلی گسترده نیست و بیشتری امری در حاشیه است اگر هم به ندرت واقع میشود شروط لازم یك بحث مقارن را ندارد، به این معنا كه نه در قالب پرظرفیت مقارن ارائه میشود، نه ادبیات مقارن را به صورت كامل رعایت میكند و نه اهداف مقارن را پی میگیرد.
البته شاید از جهاتی هم در بحثهای مقارن پیشرفت حاصل شده باشد؛ مثلا در برخی كتابها نگاههای بیرونی به علم مقارن مطرح شده است مانند آثار مرحوم محمد تقی حكیم كه علاوه بر اینكه نگاههای درون مقارنی در آثار ایشان دیده میشود، نگاههای برون مقارنهای را هم طرح میكنند و این بسیار مهم است. پرداختن به اصول مقارن یكی از امتیازاتی است كه در فضای معاصر به ویژه از جانب مرحوم علامه حكیم دیده میشود. ایشان اصول عام مقارن یعنی مقارنه بین اصول را ایجاد كردهاند.
ولی در مجموع، میتوان گفت كه فقه مقارن، اصول مقارن و كلام مقارن امروزه همچون گدشته رونق ندارد و با اهداف و ادبیات و در قالب درست انجام نمیشود.
این هم علل و عواملی دارد: اول اینكه، متأسفانه در برهههای گذشته، تعصبات مذهبی و طایفهای بیشتر شده است كه به مباحث علمی ضربه زدهاند. یعنی به جای اینكه مباحث علمی رواج پیدا كرده و تعصبات را ریشهكن كنند، به عكس این تعصبات اجتماعی هستند كه خود را بر فضاهای علمی تحمیل كرده و آنها را از مدار و مسیر روشن و مستقیم دوران ائمه اطهار و دیگر بزرگان دینی خارج كردند. در واقع، هر چه بحثهای غیرمقارنهای شوند، زمینه برای تقویت تعصبات و اختلافات در جامعه بیشتر میشود و به تولید سوءظن كمك میكند. در این شرایط، دیدگاههای طرف مقابل بدتر فهمیده میشود و بدتر نقل میگردد. بحثهای یكسویه، جامعه ملتهب را ملتهبتر میكند و به پشتوانه التهابات مذهبی جامعه تبدیل میشود. حال آنكه یكی از كاركردهای مهم بحثهای مقارن مهار تعصبات است. علم مقارن، گذرگاه و گلوگاه اصلی به سوی وحدت اسلامی است و راه وحدت اسلامی از آن عبور میكند.
در نبود بحثهای مقارن، زمام رفتارهای عملی به دست تودههای جامعه سپرده شده و از دست عالمان دینی خارج میشود. از طرفی، عالمان هم در این فضا، رهرو اختلافات جامعه میشوند چراكه عالمی كه بحث مقارن نكند، حرف طرف مقابل را به صورت دقیق نمیشنود و در فضایی مهآلود و سوءظن برانگیز، تنفس خواهد كرد. در این شرایط است كه جامعه و علم دست به دست هم به سمت التهاب و تفرقه پیش میروند و اساسا فقدان بحثهای مقارن باعث میشود كه مباحث علمی به پشتوانههای اختلافات تبدیل شوند.
تهیه و تنظیم: سمیه عظیمی
کد مطلب: 38958