به گزارش خبرگزاری تقریب، مسجد گوهرشاد اگرچه قدمتی دیرینه دارد، ولی واقعهای در آن رخ داد تا نام این مسجد را بر سر زبانها اندازد. روحانیت در مقابل رضاشاه قد علم کرد و واقعهای تاریخی را به ثبت رساند. پیش از ماجرای گوهرشاد، دو واقعهی دیگر هم در قم به وقوع پیوسته بود و قابلیت آن را داشت که مخالفت با حاکمیت استبداد را در مسألهی حجاب به رخ بکشد؛ یکی واقعهی شیخ محمدتقی بافقی در فروردین ماه ۱۳۰۶ و دیگری ماجرای حاج آقا نورالله اصفهانی که از اصفهان آغاز شد و در قم به اوج خود رسید. اما در آن زمان شیخ عبدالکریم حائری یزدی، مرجع مسلّم زمان، از این وقایع حمایت نکرد و جرقهای که روحانیت زده بود، شعلهور نشد. این دو پیشآمد سبب شدند که روحانیون مخالف، از قم قطع امید کنند و متوجه مشهد شوند.
در مشهد اما حضرات حاج آقا حسین قمی و مرحوم آقازاده که هر دو از آیات عظام محسوب میگردیدند حضور داشتند. این دو بر خلاف مرحوم حائری یزدی، از هرگونه حرکتی که بر ضد رضا شاه صورت میگرفت حمایت میکردند و با تمام قدرت با روحانیزدایی رضاشاه مخالفت میورزیدند.
اتحاد روحانیت در مقابل استبداد در واقعهی مسجد گوهرشاد به رخ کشیده شد. حجتالاسلام علیمحمد نجات که واقعهی گوهرشاد را به خاطر میآورد، اتحاد علما در این واقعه را اینگونه به تصویر میکشد: «چندی قبل از موضوع مسجد، صحبت کشف حجاب بود و چادربرداری. آن وقت علما با هم مشورتهایی کردند که منتهی شد به اینکه همه علما بهطور متفق در مسجد گوهرشاد جمع شوند و مردم را هم جمع کنند و هر روز یکی از علما درباره این موضوع، سخنرانی کند. علمای آن زمان خیلی زیاد بودند؛ مثل مرحوم آقازاده پسر آخوند خراسانی و شیخ حسن کاشانی و شیخ حسن طبرسی. اینها همه مرجعیت داشتند و بهخصوص مرحوم قمی رسالهاش پخش شده بود و مرحوم آقازاده مقامشان از همه بالاتر بودند؛ در حدود شصت سال سن داشتند و پسر دوم آخوند خراسانی بودند. پس از ایشان حاج میرزا احمد بود که همینجا بود و دو سه سال قبل مرحوم شد. اینها هر روز جمع میشدند در مسجد گوهرشاد، روزی یک نفر سخنرانی میکرد».
حجتالاسلام نجات عنوان میکند که برخی از سخنرانیهای روحانیت بر خلاف رویهی سابق بود و به تندی از رضاشاه یاد میکردند: «یک روز شیخ محمد قوچانی به منبر رفت و گفت ای مردم خواب نروید؛ خواب نباشید. هی ننشینید و بگویید ببینیم چطور میشود. باید کاری کرد. این موضوع دنبالهی سختی دارد. این تازه اول کار است. باید مبارزه کرد».
وی اذعان میکند که پس از ماجرای گوهرشاد و حمله به این مسجد، حاکمیت رضاشاه، روحانیت را عامل اصلی شورش علیه خود میدانست؛ لذا بسیاری از علما را تعقیب و بازداشت کرد: «آمدند ما را بردند تحقیقات. گفتند کجا بودی؟ گفتم مسجد گوهرشاد. گفتند چه میکردی؟ گفتم آن وقت رفته بودم برادرم را پیدا کنم ببرم به خانه. گفتند علما را میشناسی؟ گفتم مگر میشود عالم، عالم را نشناسد؟ همه آقایان را از من تحقیق کردند؛ یک ورقهی خیلی مفصل همه اسم علما را؛ مثلاً گفتند آقای شیخ حسن را میشناسی؟ آقای شیخ حسین را میشناسی؟ حاج میرزا محمد را میشناسی؟ … گفتم بله. گفتند خوب؛ اینها چه میگفتند و چه میکردند؟…».
وی تعدادی از علما را که در ماجرای گوهرشاد بازداشت شده بودند نام میبرد: «بعد از ۲۵ روز بنده را با ۱۷ نفر دیگر از جمله حاج سید عبدالحسین دستغیب فرستادند به زندان سمنان. بعضیها را هم به زندان تهران بردند؛ مثل آقای بحرالعلوم و مرحوم حاج محقق و حاج شیخ هاشم قزوینی و آقای سید یونس اردبیلی و شیخ آقا بزرگ شاهرودی که به اشرفی مشهور بود و آقای سید عبدالله شیرازی و حاج سید زینالعابدین سیستانی و آقای سید هاشم نجف آبادی که از مجتهدین بودند.» [۱]
حجتالاسلام علیمحمد نجات ـ که واقعهی گوهرشاد را به خاطر میآورد ـ چنین میگوید که برخی از سخنرانیهای روحانیت بر خلاف رویهی سابق بود و به تندی از رضاشاه یاد میکردند: «یک روز شیخ محمد قوچانی به منبر رفت و گفت ای مردم خواب نروید… هی ننشینید و بگویید ببینیم چطور میشود. باید کاری کرد. این موضوع دنبالهی سختی دارد. این تازه اول کار است. باید مبارزه کرد». وی اذعان میکند که پس از ماجرای گوهرشاد و حمله به این مسجد، حاکمیت رضاشاه، روحانیت را عامل اصلی شورش علیه خود میدانست؛ لذا بسیاری از علما را تعقیب و بازداشت کرد.
آیتالله سید عبدالله شیرازی از دیگر روحانیونی بود که این واقعه را دیده بود و از حواشی آن سخن گفته بود. وی وقایع را از شیراز دنبال میکرد و آتش شعلهور آن را در مشهد ملاحظه کرده بود: «روز پنجشنبه ماه ذیالحجه ۱۳۵۳ قمری، میرزا علی اصغرخان حکمت شیرازی که وزیر معارف و فرهنگ بود وارد شیراز شد و عصر پنجشنبه مجلس جشنی در مدرسه شاهپور شیراز منعقد شده بود به افتخار او. در آخر مجلس یکباره بدون هیچ مقدمهای زدند و بین ۳۰ تا ۴۰ نفر زنها و دخترهای بزرگ چادرها را انداختند و بنا کردند رقصیدن و ورزشکردن و ادا و اطوار درآوردن. این مطلب در شیراز خیلی مورد مزاحمت و مذاکره شد و جنجالآفرین شد. بعضی گفتند این قصوری از مدیر مدرسه بوده که حسامزاده نام داشت. بعضی گفتند نه. پیشامد شده و کسی دستوری نداده. خلاصه غلغلهای در شیراز شده بود».
سیدعبدالله شیرازی عنوان میکند که ماجرایی اینچنین، شیراز را به هم ریخته بود. آیتالله شیرازی اما به قم میرود و با مراجع قم این واقعه را در میان میگذارد: «به قم که وارد شدم، صبح مرحوم حاج شیخ عبدالکریم به دیدن من تشریف آوردند، با آقای سید احمد خوانساری و حاج میرزا مهدی بروجردی و اصحابشان. من به ایشان گفتم میخواهم هر چه زودتر برای بازدید خدمت شما برسم و مطالبی را صحبت کنم. فرمودند شب بعد از نماز به اندرون بیا. بعد از نماز من بهعنوان بازدید به اندرون رفتم. مجلس را خلوت کردیم؛ حتی شخصی که چای میآورد را اجازهی داخلشدن ندادند. من مطالب را و هر چه در شیراز گذشته بود و قضیهی محصورشدن آقای سید حسامالدین را به ایشان گفتم که علمای شیراز نمیتوانند اقدام بکنند؛ چون خودشان طرف هستند. شما تا اول جریان است باید اقدام کنید، تا جلوگیری شود. ایشان هم جوابی دادند».
آیتالله شیرازی سپس به مشهد میرود و با حاجآقا حسین قمی دیدار میکند: «دیدم از تهران روزنامهای برای مرحوم آیت الله حاج آقا حسین قمی آمده که در میدان جلالیهی آنجا همین آقای حکمت تمام دخترهای مدارس را جمع کردند بیچادر و در آنجا نطقی کرده آقای حکمت که مردم گمان کردند این اقدامات در شیراز خودسرانه بوده؛ لیکن رأی اعلیحضرت همایونی هست که باید این تصویب بشود و میشود. این روزنامه به مشهد آمده بود. مقارن آمدن آن روزنامه ایشان (حاج آقا حسین قمی) نطقی کرده بودند و گریه کرده بودند که خلاصه اسلام فدایی میخواهد و من حاضرم فدا شوم».
آیتالله سید عبدالله شیرازی فضای مشهد را اینگونه ترسیم میکند: «من وارد مشهد شدم. آقایان علما حوزهای داشتند؛ مرحوم حاج شیخ اکبر نهاوندی و همهٔ علما… مرا هم داخل حوزه کردند و به آنجا رفتم. در اطراف مشهد مردم اقداماتی کرده بودند؛ مثلاً تجار در این شبستانهای مسجد گوهرشاد فرش کرده بودند و چادر زده بودند برای اجتماع و صحبت کردن». وی سپس از جلساتی که میان علما تشکیل میشده سخن میگوید و عنوان میکند که «یک روز من در جلسه منزل ایشان بودم؛ گفتم این شخص که شاه باشد گوشش از تلگراف پر است؛ اگر اثری داشته باشد شما حرکت بکنید به تهران و به این شخص بگویید که من همان کسی هستم که هر وقت شما به مشهد میآمدید و استاندار از من دعوت میکرد، من حاضر به ملاقات با شما نبودم در حرم. ولی حالا با پای خودم آمدم به تهران که شما دست از این کار (بیحجابی) بردارید». [۲]
آیتالله حسن شیرازی ـ امام جمعه سابق مشهد ـ علت اصلی ماجرای مسجد گوهرشاد را کشف حجاب میداند و عنوان میکند که «در قضیهی گوهرشاد مسألهی عمده، مسألهی کشف حجاب بود و عمدهی آن قضیه همین جهت بود؛ و الا مسألهی فشار روی روحانیت و برداشتن عمامه و خلع لباس روحانیون و نظاموظیفه مسألهی جزئی بود.
سید عبدالله شیرازی همچنین از خوابی یاد میکند که پیش از ماجرای مسجد گوهرشاد دیده است و پس از اندکی تحقق یافته است: «خوابی دیدم که وقتی آن را در نجف برای یکی از بزرگان نقل کردم گفتند که اخبار دارد که خواب یکی از هفتاد جزء وحی است. ظاهراً در شب دوازدهم بود. دو سه روز بود که وارد نجف شده بودیم. دو ماه قبل از قضیه، خواب دیدم که تمام مسجد و صحن پر از جمعیت است و مردم چیزی از دولت میخواهند. من با دو نفر از طلاب خودمان از شیراز آمده بودم؛ یکی شیخ ابراهیم خلیق، یکی شیخ ابوالحسن دارابی که در حال حاضر به شیخ ابوالحسن شیرازی معروف هستند. یکدفعه از خواب بیدار شدم گفتم لا حول و… محمدهادی خادم ما اینجا بود؛ گفت چه شده؟ گفتم خوابی دیدهام که خدا عاقبت مشهد را به خیر بگذراند. گفت: چه خوابی دیدید؟ گفتم خواب دیدم تمام مسجد پر از جمعیت است و چیزی از دولت میخواهند؛ در این وقت یکمرتبه از تمام پشتبامها و اطراف مسجد با شصتتیر به طرف مردم حمله کردند. مردم همه فرار میکردند. من به آنها میگفتم کجا فرار میکنید؟ خودم از شبستان جلویی فرار کردم. در میدان مقصوره که رسیدم یک نفر اهل علم مقدس و متدین، سرش را بریدند و من در خواب او را میشناختم». و تمام این وقایع اتفاق افتاد.
آیتالله حسن شیرازی ـ امام جمعه سابق مشهد ـ علت اصلی ماجرای مسجد گوهرشاد را کشف حجاب میداند و عنوان میکند که «در قضیهی گوهرشاد مسألهی عمده، مسألهی کشف حجاب بود و عمدهی آن قضیه همین جهت بود؛ و الا مسألهی فشار روی روحانیت و برداشتن عمامه و خلع لباس روحانیون و نظاموظیفه مسألهی جزئی بود. علما تصمیم گرفتند قیام کنند و تجمعی داشته باشند در مسجد گوهرشاد و اجتماعی برپا شود. مرحوم حاجآقا حسین قمی چون دید زمینهی مسألهی کشف حجاب است و میخواهند چنین کاری بکنند خیلی ناراحت شد و رفت تهران و طرف شاه عبدالعظیم منزل کرد. در زمان رضاخان منزلش را محاصره کرده بودند و نمیگذاشتند کسی آمد و شد کند. از این طرف هم در مشهد در مسجد گوهرشاد علما اجتماع کردند و روحانیون و طلاب و گویندگان و مردم آمدند و مسجد که پر از جمعیت شد هیچ، بلکه صحن زیر طاق مقصوره که منبر صاحب الزمان (یک منبر بلندی است) همینطور از پایین تا بالا روحانی نشسته بود و پشت سر هم و به ترتیب صحبت میکردند و مردم را دعوت به این امر میکردند که زیر بار نروید و استقامت کنید و نگذارید که چنان امری تحقق پیدا کند». [۳]
روحانیون، متحد شده بودند و علیه حاکمیت استبداد قد علم کردند و واقعهی گوهرشاد را بهعنوان یکی از نقاط مهم تاریخی در مبارزه علیه استبداد در کارنامهی روحانیت به ثبت رساندند.
«سید هادی طباطبایی»
پانوشتها
قیام گوهرشاد، صص ۸۵-۱۰۲. [↪]
قیام گوهرشاد، سینا واحد، صص ۱۲۱-۱۴۲. [↪]
همان، ص ۱۱۵. [↪]