به گزارش
خبرگزاری تقریب، در دوران رضاشاه، تحولات عمدهای در ساختار قدرت سیاسی ایران به وجود آمد که بخش مهمی از آن از طریق حذف و یا کاهش نفوذ سیاسی و اقتصادی گروههای سنتی مانند روحانیون و نهادهای وابسته به آن پدید آمد. در این رابطه، رضاشاه ضمن سرکوب مستقیم روحانیون، از اقدامات دیگری نیز برای نیل به اهداف خود استفاده کرد. ایجاد مؤسساتی چون موسسه وعظ و خطابه، یکی از اقدامات مهم وی برای تربیت و آموزش وعاظ یا به تعبیری اکابر صالح و البته درباری بود. تأسیس این نهاد تأثیر مهمی بر تغییر قدرت سیاسی روحانیون و نقش آنان در مسائل سیاسی داشت که در ادامه نوشته به تشریح کامل این موضوع و نتایج آن میپردازیم.
رابطه رضاشاه با روحانیون: تلاش برای کاهش قدرت
رابطه علما و دولت طی سالهای 1300 تا 1320 در سه دوره متفاوت قابل بررسی است. اول که سالهای 1300 تا 1304 را شامل میشود، همزمان است با تلاش رضاخان در تحکیم قدرت خود به عنوان نخستوزیر و وزیر جنگ. در این دوره نفوذ علما با توجه به نگرش مطیعانه رضاخان به علما و همچنین مقاومت علما به ایجاد جمهوری ساختگی افزایش بسیار زیادی یافت. مطابق با این سیاست، رضاخان به مماشات با رهبران مذهبی با نفوذ و برجسته از جمله آیتالله مدرس برآمد. وی به علما اطمینان داد که به آنها احترام گذاشته و قول داد در امور دولت با آنها مشورت نماید. دوره دوم از سالهای 1304 به بعد و پس از رسیدن تاج و تخت آغاز شد. رضا شاه کاملاً آگاه بود تا زمانی که علما در قدرت هستند، موقعیتش امن نیست. با این حال، او هنوز هم بیش از حد ضعیف بود و موقعیتش به خوبی تثبیت نشده بود؛ از این رو قادر به اقدام خاصی علیه آنها نبود. بنابراین، به مانند سیاست گذشته خود، با اقداماتی نظیر شرکت در مراسمهای مذهبی و یا کمک به ساخت زیارتگاههای شیعی، آنها را از وفاداری خود به اسلام مطمئن کرد و از اجرای قانون خدمت نظام وظیفه تازه به تصویب رسیده که در جامعه دینی به نام خدمت به ارتش نامیده میشد، خودداری نمود.
دوره روابط صلحآمیز بین علما و رضا شاه پس از آنکه شاه موقعیت جدید خود را تثبیت کرد، شکسته شد. از سال 1306 به بعد، دولت تلاشهای گستردهای برای نوسازی نهادهای اداری، نظامی، قضایی و آموزشی اعمال نمود. این اصلاحات علما را از موقعیت مرکزی قدرت حذف کرد و آنها را با افسران نظامی، بوروکراتها، وکلا، معلمان، و روشنفکران مدرن تحصیلکرده جایگزین نمود. این اقدامات در کنار اصلاحاتی که رضاشاه تحت عنوان مدرن سازی در پیش گرفته بود، اعتراضات گسترده علما و برخورد آنان با حکومت را به دنبال داشت. ظاهراً رضاشاه این اقدامات را که به تقلید از غرب صورت میگرفت، با هدف دگرگون سازی یا نوسازی روابط اجتماعی با عنوان مدرنیزاسیون اعمال نمود؛ اما در عمل بیشتر برای تقویت دولت مرکزی بود. این اقدامات گرچه در عرصه اقتصادی و اجتماعی دستاوردهایی برای توسعه و نوسازی داشت اما در حوزه سیاسی مانع توسعه و مشارکت سیاسی بود. علاوه بر این تغییرات که عمدتاً در حوزه سیاسی و اقتصادی بود، حوزه آموزش نیز مورد تغییر و تحول قرار گرفت و مشمول سیاستهای نوسازی گشت. بر این اساس در این دوره شاهد تأسیس نهادهای آموزشی خاصی چون، مؤسسه وعظ و خطابه برای تربیت وعاظ مطابق با شرایط دولت هستیم که به فاصله کمی بعد از اجرای سیاست کشف حجاب و واقعه مسجدگوهرشاد صورت گرفت.1
تأسیس مؤسسه وعظ و خطابه
بعد از تصویب قانون کشف حجاب و برخوردهای اعتراضآمیز روحانیون به اشکال مختلف و طی حوادث گوناگونی چون واقعه گوهرشاد، رضاشاه تصمیم گرفت قدرت روحانیون را بیش از پیش کاهش دهد و آنان را تحت تمرکز خود قرار دهد. مهمترین اقدام رضاشاه در این راستا، تأسیس مؤسسه وعظ و خطابه بود که اساسنامه آن با عنوان "تربیت اکابر" در 9 خردا 1315 به تصویب رسید و از مهرماه همان سال کار خود را به طور رسمی آغاز نمود.
بر اساس یک روایت «در مهرماه ۱۳۹۵ یعنی کمتر از دو ماه از تأسیس آموزشگاههای اکابر ۷۰۰ باب آموزشگاه در نقاط مختلفه تأسیس و ۵۹۶۹۰ نفر دانش آموز به فرا گرفتن مواد برنامه آن مشغول گشتند و چون عده کلاسها برای احتیاجات کافی نبود وزارت فرهنگ بر توسعه آن هر سال افزوده و میافزاید». این مسئله بیانگر میزان انرژیای بود که حکومت برای مواجهه با قدرت روحانیون به کار برده بود.
طبق ماده 1 اساسنامه؛ وزارت معارف و اوقاف مأمور شد برای تربیت اکابر مجالس وعظ و خطابه در تمام نقاط تأسیس نماید.2 آمار دقیقی از تعداد مؤسسات وعظ و خطابه و تعداد افراد پذیرفته شده در دسترس نیست؛ اما برخی از آمارها تعداد مؤسسات را تا 700 و تعداد افراد ثبتنام کننده را تا 60 هزار نفر نیز تخمین زدهاند. طبق یکی از این منابع، «در مهرماه ۱۳۹۵ یعنی کمتر از دو ماه از تأسیس آموزشگاههای اکابر ۷۰۰ باب آموزشگاه در نقاط مختلفه تأسیس و ۵۹۶۹۰ نفر دانش آموز به فرا گرفتن مواد برنامه آن مشغول گشتند و چون عده کلاسها برای احتیاجات کافی نبود وزارت فرهنگ بر توسعه آن هر سال افزوده و میافزاید.»3 این مسئله بیانگر میزان انرژی که حکومت برای مواجهه با قدرت روحانیون به کار برده بود. البته بسیاری از افرادی که به تحصیل در این مؤسسات پرداختند، تحت فشار رژیم و بهرهمندی از برخی مزایا وارد آن شدند. چنانچه به دستور رضاشاه، اگر روحانیون و وعاظ از تحصیل در مؤسسه ممانعت میکردند حق پوشیدن لباس روحانیت را نداشتند. هر چه هست، رضاشاه توانست با سیاستهای اجباری، برخی از علاقهمندان به این علوم را در مؤسسه گرد آورد و بساط منبر و وعظ و خطابه وعاظ را تا حدودی تضعیف نماید. هر چند بسیاری از روحانیون نیز از ورود به آن امتناع کرده و استقبال چندانی از مؤسسه نکردند و همواره به آن معترض بودند. با این حال مؤسسه شرایط خاصی را برای پذیرش در نظر گرفته بود. علاقهمندان ورود به مؤسسه میبایست از شرایط سنی و علمی خاصی برخوردار میبودند. چنانچه حداکثر سن برای ورود 25 سال در نظر گرفته شده بود. مواد درسی و مدرسان آن در سال اول و دوم متفاوت بود. البته باید یادآوری نمود که این مؤسسه تنها دو سال فعالیت کرد و بعد از آن منحل شد. با این حال برخی از دروس برای همه رشتههای تحصیلی مشترک بود.
طبق ماده 6 اساسنامه، دروس مدرسه وعظ و خطابه برای وعاظی که از طرف وزارت معارف در ولایات تعیین میشدند ارسال میشد و آنها مکلف بودند دروس مزبور را حاضر نموده در امتحانات نهایی این شعبه شرکت نمایند. و پس از خاتمه دوره اول مدرسه وعظ و خطابه فقط کسانی حق وعظ خواهند داشت که با امتحانات مربوط به این شعبه را گذرانده و یا بر طبق نظامنامه مخصوص جواز وعظ داشته باشند.4
با آنکه طبق اساسنامه تربیت و آموزش اکابر از طریق مؤسسه وعظ و خطابه تعیین شده بود، اما مطابق با ماده 2، برخی از افراد در ایالات و ولایات میتوانستند بدون گذراندن دورههای آموزشی به این مرحله برسند. بر این اساس در مرکز و ولایات از میان وعاظ و اهل منبر کسانی که بر حسب تصدیق اداره شهربانی سوءسابقه نداشتند و معلومات کافی برای وعظ و خطابه داشتند از طرف وزارت معارف تعیین میشدند.5
اهداف و نتایج تأسیس مؤسسه وعظ و خطابه
به طور کلی وعظ و موعظه یکی از کارهای سنتی روحانیون بود که از دوران قاجاریه با توجه به تحولات سیاسی، از اهمیت بیشتری برخوردار شد و معمولاً از طریق نهادهای مختلفی چون منبر و مسجد صورت میگرفت. ظاهراً استدلال و بهانه رضاشاه از ایجاد چنین مؤسسهای سواد ناکافی وعاظ و گمراه ساختن مردم بود؛ اما همانطور که اشاره شد، هدف اصلی رضاشاه، پیش از مدرنسازی آموزش، کنترل قدرت سیاسی و کاهش نفوذ روحانیون در امور سیاسی بود، زیرا همانطور که عبدالله مستوفی نیز اشاره کرده است «برای واعظین، سواد و برای ذاکرین، آواز از لوازم بود. حتی ذاکرین هم اکثر مردمان با سوادی بودند و از عهده موعظه بر میآمدند».6 با این حال رضاشاه با کنترل روحانیون و با ابزارهایی چون تأسیس مؤسسه وعظ و خطابه و تغییر سایر نهادهای آموزشی و قضایی، قدرت آنان را کاهش داد. به طور کلی، هدف از اصلاحات آموزشی با وضع مقررات و قوانین و برقراری نظام جدید و تأسیس مدارس به سبک و سیاق غربی و تدریس مواد درسی اروپایی، کاستن از قدرت روحانیون بود. هر چند مؤسسه وعظ و خطابه بعد از فعالیت کوتاه خود، منحل شد اما بسیاری از قواعد آن تا سالهای سال باقی ماند. البته در همان سالهای آغازین مؤسسه و یا پیش از آن، چندین نهاد آموزشی با کارکرد مشابه مؤسسه وعظ و خطابه تأسیس شد تا با تحت فشار گذاشتن روحانیون، آنان را وادار به تحصیل و آموزش از طریق این نهادها نمایند.
بررسی نهایی پیرامون این موضوع نشان داد که رضاشاه، با نام مدرنیزاسیون دست به اقدامات شبهمدرنیستی زد. این سیاست که با صرف هزینههای گزاف صورت میگرفت در نهایت نه تنها کمکی به مدرن سازی ایران نکرد، بلکه ضمن سرکوب مشارکت سیاسی، مشروعیت حکومت را با سؤالات زیادی مواجه ساخت و بدبینی نهادهای سنتی همچون روحانیت را به همراه آورد. این نگرش در سالهای بعد از سقوط رضاشاه نیز تغییر چندانی نکرد و همواره به عنوان قطب اصلی نارضایتیها، در تقابل با رژیم قرار داشت.