خبرگزاری تقریب، مهدی مسائلی: مخالفت با علوم عقلی و عرفان نظری یکی از اشتراکات همه جریانهای تکفیری در دنیای اسلام است. چنانچه جریان وهابیت در کنار تبلیغات گسترده علیه شیعه و تکفیر شیعیان، علوم عقلی همچون فلسفه را نیز کفر و الحاد میداند و بسیاری از علمان دینی و متخصین این علوم را تکفیر میکند. ابنتیمیه رهبر معنوی وهابیت در موارد زیادی فلاسفه را مشرک خوانده و تکفیرشان میکند. در برابر عرفان نظری این جریان برخورد شدیدی دارد و با تفسیر خاص و یکسویه از موضوع «وحدت وجود»، معنایی مشرکانه از آن ارائه میکند. (رک: ابن تیمیه، حقیقة مذهب الاتحادیین او وحدة الوجود، مجموعة الرسائل و المسائل، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م، ج ۴و 5.)
اما تشابه خاصی میان نظرات ابنتیمیه و افراطگرایان شیعه در مواجهه با فلسفه و عرفان نظری وجود دارد، زیرا آنها نیز فلسلفه را به صورت کلی نفی و تحریم میکنند و همچون وهابیت از مخالفان سرسخت موضوع «وحدت وجود» بوده و تفسیری جهتدار و کفرگونه از آن ارائه میکنند. مواضع و سخنان این شیعیان دقیقا شبیه سخنان ابن تیمیه در این باره است آنگونه که اگر مطالب ابنتیمیه بدون نام وی برای آنها نقل شود، حتماً به تحسین نویسنده آن میپردازند.
البته در حوزههای علمیه شیعه علمایی وجود دارند که به صورت علمی با بعضی از مسائل و گزاره های فلسفه و عرفان نظری مخالف هستند، ولی این مخالفت آنها بدین گونه است که:
1. آنها نظرات و نقدهای خویش را در دروس سطح عالی حوزوی و در جمع فضلای حوزه که نسبت به این علوم آشنایی دارند، مطرح میکنند. طبیعتا در چنین جایگاهی قضاوتها علمی بوده و سخنان سره از ناسره مشخص خواهد شد.
2. در این دروس تلاش میشود طرح مطالب به صورت کامل باشد و در نقد اندیشهها همه جوانب آنها بیان شود.
3. این علماء به خاطر وجود لازمههای باطل و حتی کفرآمیز در یک نظر، صاحب آن نظر را تکفیر نمیکنند، زیرا غالباً صاحب این نظریات لوازم مطرح شده توسط مخالفان را قبول ندارد.
4. نقد و مخالفت در یک موضوع علمی موجب نمیشود که آنها به تخریب شخصیت طرف مقابل بپردازند و مخالفت خویش به ابعاد دیگر علمی و اجتماعی نیز سرایت دهند. رهبر معظم انقلاب آیتالله خامنهای در این باره میفرمایند:
ما تحمل را در حوزه باید بالا ببریم. خوب، یکی مشرب فلسفی دارد، یکی مشرب عرفانی دارد، یکی مشرب فقاهتی دارد، ممکن است همدیگر را هم قبول نداشته باشند. من چند ماه پیشازاین، در مشهد گفتم که مرحوم آشیخ مجتبی قزوینی، رضوانالله علیه، مشرب ضدیت با فلسفه حکمت متعالیه، مشرب ملاصدرا، داشت - ایشان شدید، در این جهت خیلی غلیظ بود - امام، رضوانالله علیه، چکیده و زبدهٔ مکتب ملاصدراست؛ نهفقط در زمینهٔ فلسفیاش، در زمینهٔ عرفانی هم همینجور است. خوب، مرحوم آشیخ مجتبی نه فقط امام را قبول داشت، از امام ترویج میکرد تا وقتی زنده بود. ترویج هم از امام کرد؛ ایشان بلند شد از مشهد آمد قم، دیدن امام. مرحوم آمیرزا جواد آقای تهرانی در مشهد جزو برگزیدگان و زبدگان همان مکتب بود، اما ایشان جبهه رفت. با تفسیر حمد امام که در تلویزیون پخش میشد، مخالف بودند؛ به خود من گفتند؛ هم ایشان، هم مرحوم آقای مروارید، اما حمایت میکردند. ازلحاظ مشرب و ممشا مخالف، اما ازلحاظ تعامل سیاسی، اجتماعی، رفاقتی، باهم مأنوس؛ همدیگر را تحمل میکردند... مسئله تکفیر و رمی و این حرفها را بایستی از حوزه برانداخت.( بیانات در دیدار جمعی از اساتید و فضلا و مبلّغان و پژوهشگران حوزههای علمیه کشور ۰۸/۰۹/۱۳۸۶.)
ولی متأسفانه جریانی در حوزههای علمیه وجود دارد که با رویکردی تکفیری به مخالفت با فلسفه و عرفان نظری میپردازد، زیرا مخالفت این جریان با علوم عقلی بدینگونه است که:
1. نقدها و مخالفتهای خویش را در منابر و مجامع عمومی نزد مردم عادی بیان میکنند که آشنایی با این علوم نداشته و قدرت تشخیص سره از ناسره و جمع بندی علمی درباره این سخنان را ندارند. حتی در حوزههای علمیه نیز غالباً مطالب آنها برای طلاب مبتدی و ناآشنای به این علوم بیان می شود و بیش از آنکه ابعاد علمی طلاب را تقویت کند، موجب ایجاد تعصب و دشمنی یکطرفه آنها با این علوم میشود. بنده بارها دیده ام که در اثنای دروس مقدمات حوزه- همچون ادبیات عرب- اساتید وابسته به این جریان به هربهانهای به نقد و بررسی(= تخریب) فلسفه و عرفان میپردازند.
2. این افراد با تقطیع سخنان علما و گزیده برداری از مطالب آنها ، نظریات آنها را به صورت تحریف شده برای مخاطبین گزارش میکنند. به گونهای که پس از تقریر اندیشه طرف مقابل، سخنان وی آنقدر زشت و سخیف جلوهگر میشود که احتیاجی به بیان ردیه توسط آنها ندارد.
3. این افراد معمولاً بحث را به گونهای هدایت میکنند که لوازمی کفرآمیز از یک اندیشه به دست آید تا سپس صاحب آن اندیشه را معتقد به لوازم دانسته و او را تکفیر کنند. در این مسیر این جریان با جستجوی متشابهات کلامی و سخنان دوپهلو به اثبات نظریه تکفیری خود میپردازد یا اینکه سخن نادرست یکی از فلاسفه یا عارفان را برجسته نموده و آن را به عنوان نظر و کلام تمامی دانشمندان این علوم مطرح میکنند.
4. بُعد تکفیری این جریان موجب میشود تا مخالفت علمی خویش به تمامی ابعاد اجتماعی و سیاسی نیز تسری دهند و از هر تلاشی برای تخریب چهره مقابل فروگذار نکنند.
با این مقدمات، امروز جریان افراطگرای شیعه نیز تدریس و فراگیری فلسفه و عرفان نظری را مساوی با کفر و الحاد میداند و در این مسیر با گزینش سخنان علما، تفسیری غیرواقعهای و عوامانه از آنها ارائه میکند و نگاههای تکفیری جوانان متعصب را علیه علما را برمیانگیزند.( نمونه آن را در اینجا ببیند:
https://www.youtube.com/watch?v=iCi0La-G0jM)
البته این روحیه در حوزههای علمیه ریشهدار بوده و اختصاص به زمان کنونی ندارد، چنانچه امام خمینی در پیام منشور روحانیت میفرمایند:
در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفى از کوزهاى آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چراکه من فلسفه میگفتم. تردیدى ندارم اگر همین روند ادامه مىیافت، وضع روحانیت و حوزهها، وضع کلیساهاى قرونوسطی میشد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعى حوزهها را حفظ نمود.( امام خمینی، صحیفه امام، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج21، ص 279.)
صراحتاً باید گفت امروز جریانهای فعالی در حوزههای علمیه، مخالفت با فلسفه و عرفان نظری را با تکفیر مراجع تقلید و بزرگان شیعه همراه ساختهاند. چنانچه در سالهای گذشته فیلمی از یک روحانیِ لندن نشین به نام سید مجتبی شیرازی منتشر شد که وی بیشرمانه به تکفیر مرحوم آیتالله محمدتقی بهجت میپردازد. استدلال وی برای این تکفیر آن بود که آیتالله بهجت فلسفه و عرفان نظری را نزد اساتیدی همچون مرحوم آیتالله سید علی قاضی، فراگرفته و شاید به مسأله وحدتوجود اعتقاد داشته است. فرزند مرحوم آیتالله بهجت، علی بهجت، دربارهٔ برخورد تندِ جریانهای متحجر و قشری با پدرشان میگوید:
ایشان چیزی از فلسفه تظاهر نمیکرد و فقط به فلاسفه یا عرفا فحش نمیداد! تازه با اینکه رفتار ایشان اینگونه بود و فقط فحش نمیداد؛ کارها به سر آیتالله بهجت درآوردند و فشارهای زیادی متحمل میشد. مخالفین فلسفه فشار میآوردند که چرا حضرت آیتالله بهجت به فلان عارف، فحش نمیدهد! چرا نمیگوید او کافر است. این شایعات حتی بعد از رحلت حضرت آیتالله بهجت ادامه داشت. یکی از این افراد در لندن مصاحبه میکند و حکم به کفر ایشان میدهد که چرا آیتالله بهجت با فلان عارف خوب بوده است.( مصاحبه با خبرگزاری فارس به مناسبت برگزاری چهارمین سالگرد ارتحال آیتالله بهجت(06/03/92))
متأسفانه اینگونه موضعگیریها نسبت به علوم عقلی توسط جریان شیرازی در داخل کشور نیز جریان دارد و همانگونه که بیان شد بعضی مدارس علمیه وابسته به این جریان، از یکسو علوم فلسفی تحریم شده و طلاب را از این علوم دور هستند، و از سویی دیگر، طلاب را با انبوهی از مطالب ضد فلسفه روبرو میسازند. این موضوع ضدّیت یکطرفه و عوامانه اینطلاب را با این علوم در پی دارد و از این جهت هنوز در حوزههای علمیه قم، مشهد و اصفهان تکفیرگرایی نسبت به علوم عقلی رونق دارد.
افزون بر این افراطگرایان شیعه همچون وهابیت، خود را مخالف سرسخت تصوف معرفی میکند و همان گونه که جریان وهابیت شیعه و صوفیه را دشمن اصلی اسلام میداند، جریان افراطگرای شیعه نیز اهلسنت و صوفیه را دشمنان اصلی اسلام معرفی میکند.
اگرچه تردیدی در وجود بعضی انحرافات در تفکرات و مرام تصوف نیست، ولی همهٔ صوفیان در انحرافات فکری و رفتاری یکسان نیستند. با این حال، جریان افراطگرای شیعه تعریفی کلی از تصوف ارائه میکند و سلوک و رفتار غیرشرعی بعضی از فرقِ صوفیه را برای همه آنها در نظر میگیرد. تأثیر این نگاه را میتوان در نقدهای این جریان بر شاعران بزرگ ادب فارسی دید. از آنجا که بسیاری از این شعرای پارسیگوی دارای گرایشهای صوفیانه بودند، مورد هجمه شدید این جریان واقع شده و آثار آنها را به صورت کلی باطل دانسته میشود. چنانچه ردّ مثنوی مولوی یا دیوان اشعار حافظ،از دغدغههای خاص این جریان است و آنها هرگونه توجه به آثار این شاعران را انحراف از مسیر دین تلقی میکنند. متأسفانه جریان افراطگرای شیعه برای بسیاری از علمای بزرگ معاصر شیعه نیز عنوان صوفی را به کار میبرد، زیرا این بزرگان، به فلسفه و عرفان نظری گرایش داشته یا از اشعار حافظ و مولوی بهره بردهاند.