محمد سنگری آثار دفاع مقدس مثل وصیتنامهها، سنگرنوشتهها، میثاقنامهها و ... را از پدیدههایی معرفی کرد که قابلیت بازتولید ادبی را دارند.
سنگری:
آثار دفاع مقدس قابلیت بازتولید ادبی دارند / مهدی جهان: آموزههای پایهای انقلاب چرا در آثار سینمایی نیست؟
تسنیم , 17 آذر 1397 ساعت 9:36
محمد سنگری آثار دفاع مقدس مثل وصیتنامهها، سنگرنوشتهها، میثاقنامهها و ... را از پدیدههایی معرفی کرد که قابلیت بازتولید ادبی را دارند.
به گزارش حوزه فرهنگ و هنر خبرگزاری تقریب، کتاب «سبک شناسی هنر انقلاب اسلامی» به قلم محمدرضا وحیدزاده شاعر و پژوهشگر ادبیات انقلاب با نگاهی تطبیقی به شعر و نقاشی دورۀ انقلاب پرداخت است. این اثر «سبک» را ویژگیهای تکرار شونده و مشخص صوری و ساختاری یک اثر یا مجموعهای از آثار میداند که عوامل اجتماعی و فرهنگی و بهویژه نحوۀ اندیشیدن مؤلف یا مؤلفان آن آثار تأثیر بسزایی در ایجاد و کیفیت آنها دارد، در نتیجه میپندارند با وقوع انقلاب اسلامی، فصل تازهای در تاریخ این سرزمین آغاز شده که دامنۀ تأثیرات خود را در گسترۀ وسیعی از حوزهها، از مسائل سیاسی و اجتماعی تا مسائل فرهنگی و هنری بسط داده است.
به بهانه موضوع این کتاب نشستی با عنوان «سبکشناسی هنر و ادبیات انقلاب اسلامی» با حضور محمدرضا وحیدزاده( نویسنده اثر)، محمدرضا سنگری عضو هیئت علمی بنیاد دعبل و حجتالاسلام مهدی جهان عضو شورای علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی شکل گرفت. مشروح این نشست را در ادامه میخوانید:
مجموع تولیدات ادبی 4 دهه ما از مجموع تولیدات 400 سال گذشته بیشتر است
محمد سنگری
از درخشانترین فصول انقلاب اسلامی حوزه هنر و ادبیات است. طی این 40 سال که از پیروزی انقلاب اسلامی میگذرد، بیش از 25 هزار اثر با مضمون انقلاب تولید شده است؛ اتفاقی که طی 400 سال گذشته سابقه نداشته است؛ به این معنا که مجموع تولیدات ادبی ما طی این سالها، از مجموع تولیدات 400 سال گذشته بیشتر است. اگر بنا باشد به یک هویت شکلگرفته و ساختارمند دست یابیم، این مقدار تولیدات ادبی کفایت میکند. این تنها در حوزه کمّی است.
ادبیات فراموششده خود را باید بازآفرینی کنیم
سنگری:
با این وجود عرصههای نوپدید ادبیات انقلاب اسلامی را هنوز بررسی نکردیم. امروز در عرصه ادبیات، گونههایی داریم که اصلاً پیشینه ندارد. برخی از این گونههای نوظهور به سبب امکانات جدیدی است که با آن مواجه هستیم. امکاناتی مثل تلفن همراه و رایانه ادبیاتی به وجود آوردند که در گذشته ما وجود نداشت. از دیگر سو بخش عمدهای از ادبیات گذشته ما به باد فراموشی سپرده شده است؛ ما در گذشته ابزاری به نام تلگراف داشتیم که خود این دستگاه ادبیاتی خاص را تولید کرده بود. از آن زمان به بعد ادبیات ما از حالت اطنابگویی و درازگویی به گزیدهگویی تبدیل شد. یکی از عوامل مهم این گزیدهگویی و کوتاهگویی دریافت مبلغ بابت هر واژه بود. در تلگراف به ازای هر کلمه مبلغی دریافت میکردند. در هر صورت این به نفع ادبیات ما تمام شد اما ثبت نشد؛ در حالی که در گذشته وقتی قصد نامهنگاری را داشتند، به جزئیات زیادی اشاره میکردند. شما وقتی منشآت خاقانی را نگاه میکنید، به این حقیقت پی میبرید. منشآت خاقانی، حاوی نامههایی از خاقانی است که به بزرگان زمان خود نوشته و اغلب از کلمات و جملات عربی دشوار و مترادف و گاهی از اشعار خود وی استفاده شده است.
عرصههای نوپدید ادبیات انقلاب اسلامی را هنوز بررسی نکردیم. امروز در عرصه ادبیات، گونههایی داریم که اصلاً پیشینه ندارد. برخی از این گونههای نوظهور به سبب امکانات جدیدی است که با آن مواجه هستیم. امکاناتی مثل تلفن همراه و رایانه ادبیاتی به وجود آوردند که در گذشته ما وجود نداشت. از دیگر سو بخش عمدهای از ادبیات گذشته ما به باد فراموشی سپرده شده است
وصیتنامهها، سنگرنوشتهها، میثاقنامهها قابلیت بازتولید ادبی دارند
سنگری:
در روزگار ما از آنجایی که امکان ثبت و ضبط وجود دارد، ادبیاتی مثل ادبیات رایاننامهای و پیامکی داریم. اینها ادبیات خلقشده این دوره هستند. جز اینها ادبیاتی داریم که پیش از اینها خلق شده است و کسی امروز تحقیق و پژوهش روشنی درباره آنها انجام نداده است؛ مثلاً وصیتنامه. وصیتنامه یک پدیده ادبی است. یکی دیگر از عرصههای ادبی ما در گذشته میثاقنامه بود. میثاقنامه پیمانی بود که تعدادی از بچههای جبهه به اتفاق با یکدیگر میبستند و با خون امضاء میکردند. این میثاق محصول و تراوای ذهن چند نفر رزمنده با یکدیگر بود.
همچنین با موضوعی به نام لباسنوشته مواجه بودیم. هنوز کسی این لباسنوشتهها را بررسی نکرده است. سنگرنوشتهها از دیگر محصولات ادبی است که در دوران دفاع مقدس تولید شد اما به مرور ممکن است به فراموشی سپرده شود. استشهادنامهها و نامههای شهدا و اُسرا و یا به تعبیری، نامههای اردوگاهی از دیگر میراث ادبی ما محسوب میشوند که دارای سبکهای خاص و اثرگذار هستند. دشتنوشتهها از دیگر محتواهای ادبی ماست که در مسیر بین شهرها دیده میشود. اینها حداقل میتواند انتقالدهنده بخشی از فرهنگ کنونی ما به نسلهای آینده محسوب شود. بنابراین قبل از اینکه بر اثر وزش بادها و طوفانها تخریب شوند، آنها را جمعآوری کنیم. اگر فرض کنیم ادبیات انقلاب از سال 57 آغاز شده باشد، ما حداقل سه نسل ادبی را پشت سر گذاشتیم؛ حیف است که این مقدار تولیدات ادبی که به عنوان وجوه ادبیات انقلاب اسلامی محسوب میشوند، دیده نشود و صرفاً به یک بخش آن پرداخته شود.
هر اندازه کمکاری ما به تأخیر بیفتد، چند خطر تهدیدش میکند:
اول اینکه نسلی که تولیدکنندگان ادبی بودند، به تدریج ممکن است از دست بروند. در حالی که برای توضیح و تبیین متون ادبی از این تولیدکنندگان باید استفاده شود.
دوم اینکه ممکن است برخی وقایع از حافظه افراد پاک شود و توانایی انتقال مناسب رویدادها را نداشته باشند. به عنوان نمونه اگر کسی فقط بخواهد مجموعه دفاتر شعری عصر انقلاب را بررسی و جمعآوری کند، زمان بسیار زیادی طول میکشد. من قبلاً به دانشجویان خود گفتم اگر ادبیات انقلاب در این لحظه تعطیل شود و اگر اجازه تولید نداشته باشد، من برای 200 سال آینده موضوع دارم. یعنی تا این حد تولیدات ادبی ما فراوان است. با این نگاه و با این مسأله اتفاق مبارکی به اسم سبکشناسی هنر انقلاب اسلامی را ولو اجر نگذاریم باید ارج بگذاریم و تقاضا کنیم آقای وحیدزاده این مسیر را ادامه دهند. برای ادامه این راه نیاز میبینم چند نکته را عرض کنم:
یک نقد: سبکشناسی هنر منحصر در ادبیات نیست / چرا عرصههای هنری دیگر برررسی نشده؟
نکته اول این است وقتی کسی عنوان سبکشناسی هنر انقلاب اسلامی را میبیند، میداند سبکشناسی نه در محدوده ادبیات بلکه محدودههای دیگر مثل سبکشناسی نقاشی، سبکشناسی سینما و سبکشناسی حوزههای مختلف هنری را در بر میگیرد. آنچه که در کتاب «سبکشناسی هنر انقلاب اسلامی» دیده میشود، سبکشناسی نقاشی و شعر است. یعنی دوتا از مقولات هنری دیده شده، در حالی که عنوان به صورت کلی است. شاید با توجه به مجموعه محتوایی که در این کتاب مشاهده میکنیم، عنوان آن سبکشناسی نقاشی و شعر انقلاب اسلامی گویاتر بود. در نتیجه سؤالاتی برای ما مطرح میشود. اینکه چرا در این کتاب معماری را مطرح نکردید؟ چرا سینما را مطرح نکردید؟ آیا امکان ندارد در ادامه این راه به این موضوعات پرداخت؟ با این تعریف آیا اگر نقاشیهای دیگری باشد که با موضوع انقلاب اسلامی نباشد اما موضع انقلاب اسلامی باشد، آیا این را میتوان جزو هنر انقلابی نام برد؟ پاسخ مثبت است.
یک نکته را در پرانتز عرض کنم. بر خلاف تصور برخی اندیشمندان دفاع مقدس ذیل انقلاب اسلامی تعریف میشود. خطایی که برخی مرتکب میشوند، انقلاب را محصور در ماجرای سال 57 کردهاند و یا درباره انقلاب اسلامی و عناصر آن صحبت کردهاند. در حالی که الزاماً هنر و ادبیات انقلاب اسلامی محصور در اینها نیست بلکه حتی عاشقانههای کسانی که در فضای گفتمان انقلاب قرار دارند، منسوب به شعر انقلاب اسلامی است. به عنوان مثال قیصر امینپور و شاملو شعری برای همسران خود نوشتند. وقتی این دو شعر را کنار یکدیگر قرار میدهید، در مییابید هر دو متعلق به گفتمان انقلاب اسلامی و مخلوق فضا و موقعیت انقلاب اسلامی است. لذا معتقدم اینها شعر انقلاب اسلامی هستند. حتی یک شعر عارفانه میتواند متعلق به این فضا باشد، هرچند اصلاً درباره انقلاب اسلامی نباشد. شعرهای امام راحل(ره) نمونهای از اشعار عرفانی است و در وهله اول هیچ ارتباطی بین این اشعار با انقلاب نمیبینید؛ اما نکته اینجاست که اشعار امام در فضای انقلاب اسلامی و متأثر از معنویات و نور این جریان الهی سروده شده است. انقلاب اسلامی مؤثر بر اشعار عرفانی شد. از این جهت اشعار عرفانی که پس از انقلاب اسلامی سروده شد، معتقدم شعر انقلاب اسلامی است.
بر خلاف تصور برخی اندیشمندان دفاع مقدس ذیل انقلاب اسلامی تعریف میشود. خطایی که برخی مرتکب میشوند، انقلاب را محصور در ماجرای سال 57 کردهاند و یا درباره انقلاب اسلامی و عناصر آن صحبت کردهاند. در حالی که الزاماً هنر و ادبیات انقلاب اسلامی محصور در اینها نیست بلکه حتی عاشقانههای کسانی که در فضای گفتمان انقلاب قرار دارند، منسوب به شعر انقلاب اسلامی است.
حجتالاسلام مهدی جهان
ابتدا مقدمهای عرض کنم؛ اگر چالشهای اقتصادی و اجتماعی امروز را بررسی کنیم، متوجه میشویم در دایره جامعهسازی جدید احتیاج به مهندسی و تمدن نوینی داریم به گونهای که باید مجدداً تمدن اسلامی را پدید آوریم. از سوی دیگر در عرصه فرهنگی مبتلا به خطاهای فرهنگی شدیدی شدیم. امروز مبتلا به چندگانگی فرهنگی هستیم. به صورت مصداقی در ادبیات و هنر این اتفاق در حال رخ دادن است. ما با یک جریان هنری غالبی برخورد میکنیم که این جریان شدیداً مبتلا به بیماریهای شرقی و غربی است.
اغلب جریان هنری ما مبتلا به بیماری شرقی و غربی است
ما نمیتوانیم ابعاد فرهنگی خودمان را در جاهایی که اجتماع جوانان است مورد کنترل قرار دهیم. عاجز شدیم از اینکه این اماکن را برای جوانان امن کنیم. این مسأله در هنر هم در حال رخ دادن است. ما با یک جریان هنری غالبی برخورد کردیم که این جریان شدیداً مبتلا به بیماریهای غربی و شرقی است. گویا از این 40 سال که از انقلاب اسلامی میگذرد، جهات انقلاب اسلامی نتوانسته در ادبیات یا هنر ما به طور شایسته و بایسته ورود کند.
تقابل جریان واقعگرا با جریان انتزاع در هنر
حجتالاسلام مهدی جهان
اما بحثم را از اینجا آغاز کنم که واقعگرایی در هنر که یکی از سبکهای مدنظر نگارنده کتاب سبکشناسی هنر انقلاب است، به این معناست هر اثر هنری باید یک امر واقعشدهای را معلوم کند. جریان انتزاعی در هنر میگوید ما حرفهای افلاطونی و ارسطویی را باور نداریم. از نظر این جریان، هنر جدید به این معناست که اصلاً قرار نیست هنر، ما به ازای واقع داشته باشد. از این رو شکلهای مختلفی از انتزاعیات مثل امپرسیونیسم یا دریافتگری به وجود آمد. امروز در عرصه هنر انقلاب اسلامی معنای واقعگرایی کاملاً غیرمرسوم میشود. میگویند ما یک هنری را در انقلاب اسلامی ارائه میکنیم که نامش هنر عرفانی است. یک موسیقی را ارائه میکنیم که موسیقی عرفانی است. میگوید من نمیخواهم در این مسئله واقعگرا باشم. اگر کسی بنا دارد واقعگرا نباشد یعنی مرز اندیشه اسلامی و اندیشه پستمدرن. این مسأله را باید در عرصه مباحث بنیادین طرح کنیم که آیا انقلاب اسلامی میتواند تأملی بر پستمدرن داشته باشد یا خیر؟ آیا انقلاب اسلامی اساساٌ مدرنیسم را پذیرفته یا خیر؟ بنابراین مُسأله واقعگرایی مرز بین مدرن و پستمدرن است. این خیلی مهم است که انقلاب اسلامی نتوانسته ارتباط نزدیکی با اصل انقلاب اسلامی برقرار کند؛ به همین گونه جامعه نیز این ارتباط دقیق را نتوانسته به خوبی برقرار کند.
مراقب باشیم عناصر سکولار جای عناصر هویتبخش انقلاب قرار نگیرد
ما میبینیم در جامعه اسلامی عناصر هویتبخش انقلاب اسلامی در حال کمرنگ شدن است و به جای آن عناصر سکولار وارد میشود. میدانیم یک عنصری آمیخته به لیبرال است، اما میپذیریم تا درون فرهنگ انقلابی ما قرا بگیرد.گفته میشود این ایده برخاسته از ملیگرایی است، میگوییم مشکلی ندارد، اجازه بدهیم در عرصه فرهنگ وجود داشته باشد. همین طور این عناصر که به عرصه فرهنگ انقلاب اسلامی لطمه زدند و فرهنگ انقلاب اسلامی را دچار تشطط و نابهنجاری کردند، همین مسأله در هنر انقلاب اسلامی پدید آمد.
مکتب انقلاب اسلامی مکتب جهادگرا نیست / جریان لیبرال تفکر انقلاب را بر مبنای جهاد تعریف کردند
حجتالاسلام مهدی جهان
در هنر انقلاب اسلامی یکسری عناصر را به عنوان مکتب انقلاب اسلامی طرح کردند. میگوییم آیا چیزی به نام مکتب ادبی انقلاب اسلامی وجود دارد؟ میگوید خیر؛ مکاتب ادبی ما یا همان مکاتب سنتی سابق است و یا اگر بخواهیم مکتب جدیدی تبیین کنیم، مکتب ما یک مکتب واقعگرای جهادی است. میگوییم این جهاد کجای مکتب انقلاب اسلامی وجود داشت؟ آیا به عنوان تفکر اولیه قرار داشت؟ اصلاً تفکر جهادی کجای فکر یک اسلامگراست؟ آیا تفکر جهادی مثل داعشیها به عنوان فکر اصلی یک اسلامگراست یا خیر، جهاد ذیل مسائل و مستحدثات جامعه اسلامی است؟ کسی که گفته مکتب انقلاب اسلامی یک مکتب جهادگرا و دفاعگراست معنای اسلام واقعی را متوجه نشده است. قرار نیست جهاد رکن اصلی حیات ما باشد بلکه بناست قسمتی از حیات ما باشد.
در تفکر اسلامی جهاد دو معنا دارد: یک وقت مبارزه با نفس که جهاد کبیر نام دارد و دیگری جهاد اصغر که مربوط به مبارزه با دشمنان است. اسلام نه طرفدار جنگ و نه طرفدار صلح بیقید است. نه جنگگرایی داعشی را پذیرفته و نه صلحطلبی کانتی. اسلام دین سِلم است. مگر کنار یهودیها و کفار با سلامت زندگی نمیکردند؟! تا زمانی که کفار خطا و مجادله نکردند، مسلمانان وارد جنگ با آنها نشدند. پس مبنای مکتبی ما بر اساس صلح است نه جنگ. مگر روز اولی که انقلاب اسلامی شکل گرفت، داعیهدار این شد که میخواهیم تمام کشورها را مسلمان کنیم؟ مگر معنای صدور انقلاب اسلامی این بود که اسلحه بفرستیم و کشورهای دیگر را درگیر مبارزه کنیم؟! انقلاب اسلامی بر مبنای اندیشههای اسلامی شکل گرفت.
مکتب هنری انقلاب باید مبتنی بر آموزههای اسلامی باشد نه جنگ و خون
حجتالاسلام مهدی جهان
حالا اگر میخواهیم مکتب هنری داشته باشیم، باید به این ما به ازاها توجه داشته باشیم. گرفتار شدن به چپ و راست و غرب و شرق ما را بیمار میکند. هنر ما با اندیشه ناب انقلاب اسلامی فاصله دارد. گاهی اوقات ادبیات داستانی ما یک فرزند بیپدر و مادری در عرصه اجتماع است. پیشینه ادبیات داستانی ما کجاست؟ باز غربیها به پیشینه یونانی و کلاسیک رومی میرسند، اما پیشینه ادبیات ما دست طالباُف و آخوندزاده و ... است. این ابتدای ادبیات داستانی ماست. حالا یک عده مدام تلاش میکنند بگویند داستانهایی مثل حیبن یقظان و داستانهای مثنوی جنبه ادبیات داستانی دارد. ما میگوییم به اینها داستان نمیگوییم بلکه مَثَل و حکایت نام دارد.
فیلمهای دینی و انقلابی ما تاریخنگاری است نه هنر فاخر
در انقلاب اسلامی چیزی که به اسم ادبیات انقلابی داریم، در حوزه شعر قدرتمند هستیم، در کنارش داستان، تئاتر و سینما را میبینیم خیلی ضعیف است. در کنارش یکسری کارهای تاریخی انجام دادیم و تصور میکنیم هنر است بلکه باید گفت تاریخ است. تاریخ زندگانی اهلبیت(ع) ساخته میشود؛ میگوییم جنبه سینمایی و هنری آن کجاست؟ آیا سینماگران میگویند این یک اثر فاخر سینمایی است یا یک روایت کمنظیر یا یک تاریخنگاری زیباست؟
سبک ادبی با مکتب ادبی دو موضوع جداگانه است
* عدهای سبک را همان مکتب معرفی کردهاند. شما تفاوتی در این دو میبینید؟
سه تعریف مختلف میتوانیم از سبک ارائه شده است؛ عدهای گمان کردند سبک همان مکتب است. یک وقت سبکشناسی به معنای شیوه نوشتن است. آنچه که در جلسات نقد ادبی از آن استفاده میکنیم، سبکشناسی به معنای شیوه نوشتن است. یک وقت سبکشناسی آنطور که سیروس شمیساد در کتاب سبکشناسی و سبکشناسی نثر صحبت کرده، میگوید نوع ادب در فحوای متن که به زبان سادهتر همان فرم و محتواست. غربیها میگویند تحلیل زبانی و معنایی متن. اگر بخواهیم عناصر سبکی هنر انقلاب اسلامی را تعمق کنیم، باید حواسمان جمع باشد منظورمان مکتب انقلاب اسلامی نیست بلکه منظورمان عناصر سبکی است و این عناصر سبکی، زمانی معنایش شناخته میشود که بگوییم یک تفکر بنیادین مکتبی را شناختیم و عناصر سبکی نسبت به این تفکر بنیادین مکتبی به وجود آمده است. وقتی هنوز در مکتب انقلاب اسلامی بین آقایان سینماگران دعواست که آیا مکتب انقلاب اسلامی یک مکتب سورئال و نگاه پسارئالی است یا یک مکتب نئوکلاس است که ترجمه آن میشود ادبیات فاخر جدیدِ اخلاقگرا، در این صورت سبکشناسی که مینویسیم متشطط است. بنابراین عناصر ادبی که استفاده میشود، متشطط است.
بنابراین وقتی در تحلیل سبکها بگوییم قصد داریم به ئیسمها توجه کنیم، اینطور نیست. توجه به ئیسمها متعلق به مکتب است. اینکه بگوییم در سبک درباره قطعیت و وجود و عدم وجود قطعیت صحبت میکنیم، اینطور نیست بلکه ساختار محتوایی و زبانی است. اگر کسی از این ساختار زبانی بخواهد خارج شود، تحلیل سبکی نام ندارد.
وقتی هنوز در مکتب انقلاب اسلامی بین آقایان سینماگران دعواست که آیا مکتب انقلاب اسلامی یک مکتب سورئال و نگاه پسارئالی است یا یک مکتب نئوکلاس است که ترجمه آن میشود ادبیات فاخر جدیدِ اخلاقگرا، در این صورت سبکشناسی که مینویسیم متشطط است. بنابراین عناصر ادبی که استفاده میشود، متشطط است. ضرورت دارد دغدغهمندان انقلاب اسلامی توجهی به این مفاهیم بنیادین داشته باشند. تا زمانی که دستمان از این تفکرات بنیادین خالی باشد، نمیتوانیم از سبک صحبت کنیم.
تا تفکر بنیادین انقلاب شکل نگیرد توقعی از سینمای انقلابی نداشته باشیم
ضرورت دارد دغدغهمندان انقلاب اسلامی توجهی به این مفاهیم بنیادین داشته باشند. تا زمانی که دستمان از این تفکرات بنیادین خالی باشد، نمیتوانیم از سبک صحبت کنیم. گاهی اوقات میگویند اینها مطالب کلی است و بیاییم عملاً کار کنیم. باید بگوییم بایستی اندیشه بسازیم. در بستر اندیشهسازی است که شخصیتهایی مثل فردوسی، مولوی و حافظ ماندگار شدند. وقتی انقلاب ما در سال 57 به پیروزی میرسد و از کنار آن هنرمندان متعهد بیرون میآیند اما هیچ ارتباطی جز ظاهر با هنرمند دهه 80 ندارد، انتظار نداشته باشیم هنرمند دهه 80 و 90 توانایی درک دغدغههای سال 57 را داشته باشد.
اندیشههای مهدوی و آموزههای حسینی در سینما دیده نمیشود
این آرا و نظراتی که در تفکر ناب انقلاب اسلامی وجود داشته و ناشی از آموزههای علوی، آموزههای حسینی و آموزههای مهدوی بود، اکنون در هنر انقلاب اسلامی امروز دیده نمیشود جز یک شعار انتزاع. کتاب درباره انتظار مینویسند، دقیقاً شبیه به کتاب رفیق الاعلای کریستین بوبن است. یعنی کتاب بوبن را به زبان فارسی ترجمه کرده است، آنجا که بوبن از پرواز به ملکوت اعلا صحبت کرده است، او درباره وجود مقدس امام زمان(عج) صحبت کرده است. کسی که اندیشمند باشد این مسئله را تشخیص میدهد.
انتهایپیام/
کد مطلب: 383999