رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی در برلین آلمان میگوید: مخاطبان در دو نشست شیعه پژوهی با نظام آموزش هزار سال مدرسه شیعه یا همان حوزه ها آشنا شدند. زیرا آلمانی هایی به روشها خیلی توجه دارند.
انسان سرگشتهای که «قبله» سجدهگاهش شد/ مردم برلین سر سفره افطار رایزنی ایران
26 آذر 1397 ساعت 10:32
رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی در برلین آلمان میگوید: مخاطبان در دو نشست شیعه پژوهی با نظام آموزش هزار سال مدرسه شیعه یا همان حوزه ها آشنا شدند. زیرا آلمانی هایی به روشها خیلی توجه دارند.
به گزارش حوزه فرهنگ و هنر خبرگزاری تقریب، سیدعلی موجانی، رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در برلین آلمان در بخش اول گفتوگو با اشاره به وضعیت مسلمانان جامعه آلمان و نوع اندیشه سیاسی آلمانیها درباره ارتباط تروریسم و دین، به بیان مطالبی درباره تأثیر نامه رهبر انقلاب به جوانان اروپا، نقش فرهنگ و تمدن اسلامی ایرانی در گفتمان جهانی و دلایل یارگیری داعش از اروپا پرداخت (اینجا).
وی در بخش دوم گفتوگو، با اشاره به چالشهای پیش آمده بر اثر دعوت از یک هنرمند فرانسوی مقیم آلمان با موضوع اربعین، به تبیین ریشه علاقه ژرمنها برای آشنایی با متدلوژی حوزه علمیه پرداخته است که مشروح آن در ادامه میآید:
انسان سرگشتهای که «قبله» سجدهگاهش شد
درباره قضیه جان جان آریاز هنرمند فرانسوی ساکن برلین (اطلاعات بیشتر) توضیح میدهید؟ به خصوص درباره اخبار و حواشیای که در این زمینه منتشر شد. ضمن این که چهره و شمایل این فرد، کمی عجیب و غریب است.
دفتر نمایندگی صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران گزارشی را از نمایش فیلم وی در رابطه با عاشورا در شبکه سراسری جمهوری اسلامی ایران دادند و با وی مصاحبه داشتند. بنده هم مثل هزاران بیننده سیمای جمهوری اسلامی ایران خبر را دیدم و رفتم ببینم این نمایشی که به نوعی با هویت فرهنگی و مذهبی و اعتقادی ما مرتبط است، چه ویژگیههایی دارد. در آنجا با وی و همکارانش آشنا شدم که گزارش تصویری در سایت نمایندگی است. نمادهای مختلفی را از نمادها و نشانههایی که ما در ایام محرم استفاده میکنیم مانند زنجیر، علم و کتل را به در و دیوار زده بود و عکسهایی از مراسم عزاداری به نمایش گذاشته بود. از ظاهر این فرد این گونه استنباط میشد که انسانی است که هیچ دلبستگی و تعلقی نسبت به موضوع نباید داشته باشد.
پرسش بنده به عنوان کارگزار فرهنگی ایران این بود کسی که وارد این وادی شده است، آیا بر اساس دستورالعملی آمده و به دنبال هنجارشکنی است؟ آیا شیفته یا متأثر شده؟ آیا دچار یک انقلاب روحی و روانی و رفتاری شده است؟ آیا دچار یک برداشت غیردقیق شده که فیلمی را ساخته است؟ من برای کنکاش این موضوعات به هر رویداد فرهنگیای که میتواند حساسیتبرانگیز باشد و تبعاتی برای ما به عنوان محیط ایرانی، زبان فارسی، تشیع و اسلام داشته باشد، توجه نشان میدهم. در واقع مأموریت ما پایش و مطالعه محیطی است که این اتفاقات در آنجا میافتد.
در آنجا وقتی با ایشان صحبت کردم، داستانش را برای من گفت. گفت که در سفر سیاحتی که به ایران داشته، در نزدیک روستایی در کاشان از ماشین پیاده و با عزاداران مواجه شدم و تحت تأثیر این نظم، ریتم و آدمهای سوگوار قرار گرفته است. به فکر فرو رفته، فیلم گرفته و بعد این فیلم را به نمایش گذاشته و تصمیم دارد همزمان با روز اربعین سال ۱۳۹۵ این فیلم را در چند سینمای شهر برلین به نمایش گذارد. بنده از او خواهش کردم اگر میشود فیلم را به ما بدهد تا ما هم به آن نگاهی بکنیم و ببینیم برداشت و قضاوت ایشان چیست. چون گزارشی که صداوسیما ارائه کرده بود گزارش بسیار مثبتی بود. من فیلم را دیدم و دیدم فیلم یک روایت خیلی ساده از داستان عزاداری در یک روستا است و ارتباطی که این عزاداری با اصل داستان قیام امام حسین(ع) دارد، بیشتر موجب کنکاش و پرسش بنده شد.
وقتی با او صحبت کردم متوجه شدم ایشان سینماها را در شب اربعین رزرو کرده است! یک فرض و احتمال وجود این بود که آیا ایشان با هماهنگی جایی این سینما را اجاره کرده؟ که همزمان با راهپیمایی عظیم میلیونی اربعین بتواند خبرهایی را تولید کند که در رسانههای غربی انعکاس داشته باشد و به نوعی میتوانیم بگوییم تلقی و تصور نسبت به راهپیمایی و مسأله عاشورا را مورد تردید قرار دهد. این یکی از جنبههای نگاه بنده بود که در گزارشهایی هم که به سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی دادم، گنجاندم و موجود است که ما باید دقت کنیم که چه عاملی سبب شده که ایشان شب اربعین این کار را انجام بدهد؟
مورد دیگری که مورد توجه قرار گرفت، گفتوگو با همین انسان بود. شما اشاره درستی کردید. در چهره این آدم انواع و اقسام نمادها را میبینید که به صورت خالکوبی یا تاتو وجود دارد. این انسان برای من تعریف میکند و میگوید: من همه مسیرهای مختلفی را که از دوران نوجوانی به آنها فکر میکردم که هیجان و یا معنویتی در آنها وجود دارد به سمتش رفتم. با قبایل آمازون و با مردم آفریقا بودم. گوشهایم را بریدند و در آن حلقه انداختند، به جریانات گنوسی مسیحی روی آوردم. بیخدا شدم. با خدا شدم. از انسانیت دور شدم. به انسانیت برگشتم. من یک نمونه بارز از انسانی هستم که سرگشتهام و در این سرگشتگی در یک نقطه که در نزدیکی کاشان بود، ناگهان متوجه یک رفتار جمعی و انسانی افرادی شدم که در رابطه با یک داستانی که متعلق به چند قرن قبل است از خودشان احساساتی را بروز میدهند. من به مطالعه این داستان نشستم و دریافتم که جوهری که این داستان را شکل داده، یعنی امام حسین(ع) از شخصیت کاملاً متفاوت در زمان خود برخوردار بوده است.
آریاز به دلیل مطالعات خودش و اطلاعاتی که به دست آورده بود، از مسأله آزادگی و حریتطلبی امام حسین (ع) یک تعریف داشت؛ تعریفی که البته با آموزههای ما انطباق نزدیک نداشت، اما به این رسیده بود که انسانی خود را فدای جامعهاش کرده است. شاید برای او که در تباهی و گسیختگی جامعهای که در آن متولد شده بود، پذیرش این معنا مهم بود که چگونه فداکاری انسانی توانسته مانع از سقوط اخلاق در عصر خودش شود و با این پرسش هم روبرو بود که چرا در دنیای او نمونههای مشابه نبوده تا او و نسل وی را نجات دهد و نگذارد در تباهی مستغرق شوند. در این گفتوگو ما متوجه این ویژگیها شدیم.
بنابراین با درک احتمالات دوگانه (بیم از کامجویی خبری و پردازش روایت عاشورا همزمان با راهپیمایی اربعین و یا درک بیشتر انسانی سرگشته و رانده شده) به وی پیشنهاد کردم از آنجایی که فیلم شما به لحاظ هنری جذابیتی ندارد و به لحاظ موضوعی یک برداشت بسیار ساده از یک پدیده بسیار مهم است، از نمایش آن خودداری کنید. در آنجا فیلمهای مختلفی از مستندهایی ایرانی مانند نخلگردانی در یزد، عاشورا در ماسوله، سبزوار و راهپیمایی اربعین را به وی نشان دادم که مستندسازان جوان جمهوری اسلامی ایران در سالهای اخیر ساخته بودند و به وی گفتم: پیشنهادی من به شما دارم این است، این سینماها را در اختیار ما بگذارید و به جای اینکه فیلم ساده شما پخش شود، این فیلمها به نمایش درآیند و آقای پرفسور پیچ که استاد مطالعات اسلام هستند و با تشیع آشنا می باشند سخنران باشد.
آریاز پذیرفت و این توافق صورت گرفت و در اطلاعیه هم نام آن فیلمها درج شده بود. اینجا ناخواسته به دلایلی که برای بنده روشن نیست و امیدوارم یک روزی روشن شود. گزارش درون سازمانی سر از رسانهها درآورد، بی توجه به صدر و ذیل، فقط از آن گزارش عکسی بدون این توضیحات و بدون این سابقه بیرون آمد. این افشاگری ابتدا در کانال تلگرامی «آمدنیوز» بالا آمد و بعد به برخی سایتهای خبری جمهوری اسلامی ایران منتقل شد و حتی درصدای جمهوری اسلامی ایران، بیتوجه به سابقه پخش مصاحبه سیمای جمهوری اسلامی ایران با آریاز به تحلیل آن و عملکرد رایزنی پرداخته شد. با این جهتگیری رسانهای هر کسی نگاه میکند حدس میزند یک اتفاقی افتاده است. در صورتی که هیچ چیزی قرار نبود نادیده انگاشته شود. آریاز مانند هر انسانی است که به ما رجوع میکند به خانه فرهنگ ایران برای گفتوگو آمد. آنجا خانه فرهنگ ایران است.
انسان که نمیدانیم چه باوری دارد یا شاید ناباور باشد، میآید و میگوید: من به قرآن برای مطالعه نیاز دارم و به وی قرآن به زبان آلمانی میدهیم. اصلاً آنجا مسألهام این نیست که او چه اعتقادی دارد.، ما مکلف به ارائه قرآن برای مطالعه دیگران شدهایم. این همان مصداق مندرج در نامههای رهبری هم هست. اینکه فرد مراجعهکننده با خدا یا بیخدا به خاطر صرف مطالعه آمده است یا دچار انقلاب روحی شده؟ موضوع ما نیست. فردی به عنوان یک انسان تقاضای قرآن به زبان آلمانی دارد و شما به عنوان کسی که میخواهید به سیره پیامبر (ص) تأسی کنید که میفرمایند: قرآن را برایش بخوانید ولو اینکه در گوش او پنبه باشد. موظف هستید آنچه را که دارید در اختیارش بگذارید تا ایشان مورد استفاده قرار بدهد. اما اگر ببینید کسی میخواهد رفتار ناشایستی را با این قرآن انجام دهد یا از رویهای که نشان میدهد احساس نگرانی داشته باشیم، طبیعتاً با تأمل و دقت بیشتر بررسی میکنیم.
پایان این اتفاق، آریاز هم از همین جنس بود. وقتی این خبرها انتشار پیدا کرد. سازمان فرهنگ و ارتباطات از من خواست این قرارداد را لغو کنم. ما قرارداد را با آریاز لغو کردیم و او هم این برنامهها و آن سالنها را لغو کرد. البته چون آقای پرفسور پیچ میآمد، ما همان شب در محل رایزنی جلسه سخنرانی ایشان را گذاشتیم و گزارش ایشان هم در رابطه با قیام عاشورا بود که ۵۰ نفر شرکت کردند. دیگر از این آقا خبری ندارم. ولی بعداً در اینستاگرامش دیدم به بحرین سفر کرد. در عزاداری شیعیان بحرین شرکت کرده بود. فکر کنم دچار بیماری حاد سرطان شد. آریاز در ۵ آوریل سال ۲۰۱۷ فوت کرده است و قبل از مرگش پستی را در اینستاگرام منتشر کرده است که نشان از تغیر حالات روحی وی دارد. آریاز در کامنتی مینویسد: به این سو (جهت قبله) عبادت کن.
نشان قبله در اتاقی که تصویرش در اینستاگرام آریاز آمده است
با این همه، تا کنون در رابطه این موضوع ندیدیم این انسان چه سرگشته چه ناباور و حتی چه منحرف رفتاری نشان بدهد که تخریبی باشد. یعنی هیچ اعلامیهای صادر نکرد، هیچ کلیپی، سخنرانیای و پیامی نداشت. به آن چیزی که ما در قطع آن قرارداد و توافق به او گفتیم تمکین کرد، خسارت را هم بازگرداند. اگر انسان جنجالی و هیاهوطلبی بود، از این فرصت یقیناً برای فشار سیاسی آوردن در فضای رسانههایی که در کشورهای اروپایی و از جمله آلمان هستند، استفاده میکرد. اما ظاهراً به نظر میرسید هیچ تمایلی نداشت. گاهی اوقات بعد از دو سال از این پدیده، دچار این پرسش هستم که آیا جان جان آریاز همین طوری که خودش میگفت یک انسان سرگشته به دنبال معنویت برای شناخت بود؟ یا یک فرد ماجراجوی بیقید و لاابالی؟ فکر میکنم زمان و آینده واقعیت درباره این شخص و این داستان را نشان بدهد. در همه چیز میگویند ملاک وضعیت فعلی افراد است. فردی میتواند در هر دورهای دچار انقلاب روحی و روانی شود و مسیر زندگیاش را تغییر دهد. من به دلیل اینکه چیزی از این آدم ندیدم که بعدش بروزی داشته باشد آرزو میکنم، واقعاً این انقلاب روحی در او به وجود آمده باشد و ما نبایستی بر اساس چهره و تصویری که میبینیم قضاوت کنیم.
ماجرای اخوان الصفا در صدر اسلام
چرا صفا اخوان؟
مدیرکل اسناد و آرشیو وزارت خارجه بودم و در خارج از وقت اداری مطالعه و تحقیق روی علایق خودم میکردم. فهرست نسخههای خطی را چاپ و آماده میکردم. گزارش مینوشتم و طبیعی بود که احساس اینکه خدایی ناکرده بخواهم از موقعیت اداری خودم برای مطرح شدن فردی استفاده کنم. خارج از وظایفی که به من محول شده بود، مثلاً در فهرست نسخههای خطی در ازبکستان با آقای ارون بایف در چارچوب قرارداد مشخص کاری انجام دادم و به خاطر آن در آن مأموریت بودم و حقوقم را گرفتم. بنابراین هیچ قراردادی هم بابت آن کتاب نداشتم. اما در همان مأموریت با یک داستانی یا با یک موضوع تازهای مواجه میشدم، برای آن مأمور نبودم. به طور طبیعی وقتی میدیدم وقت آزادی دارم و در خارج از کشور هم هستم و یا بعداً بر میگردم به ایران، در آسمان و هوا پرواز چند ساعته دارم و میتوانم یک گزارشی بنویسم که تأیید کنند، سعی میکردم آن را هم کنار بقیه آثار خودم دربیاورم.
چند تا آثار مکتوب دارید؟
حدود ۲۲ اثر با عناوین مختلف، به ذهنم رسید اگر به اسم خودم باشد، شاید خیلی جذاب نباشد. با واژه «اخوان الصفا» آشنا شدم. در واقع اخوان الصفا گروهی که در اوایل دوران اسلام از جریان خردگرای مسلمان بودند و از بیم خلافت به این نتیجه رسیدند برخی رسالههایی که بعداً در آرای معتزله بسیار مهم شد را تدوین کنند و چون میترسیدند اسامی آنها روشن شود، گفتند: به نام «اخوان الصفا» امضا میکنیم. من این واژه را جابجا کردم. واژه صفا اخوان شد و از این استفاده کردم. در پرونده شناسایی کتابخانه ملی، هم صفا اخوان شد.
در مجموعه متونی که در وزارت خارجه و طی دوران مسئولیت رسمی مدیریتی تا قبل از سالجاری نشر شد. فقط در یک عنوانش من حقالتالیف دارم و در بقیه هیچ حقالتالیفی ندارم. آن هم پایاننامه فوقلیسانسم با عنوان «بررسی مناسبات ایران و آمریکا» بود که به ازای آن یک قرارداد با وزارت خارجه دارم. اما بعد از آن هر چیزی که در وزارت خارجه چاپ شده است تا کتاب «تجدید حیات خلافت اسلامی» که قراردادی تازه دارم، دیگر قراردادی ندارم. همه این آثار به عنوان یک کارمند انجام دادم و در اختیار سازمان گذاشتم و سازمان هم منتشر کرده است.
«افطار» حلقه وصل آلمانیها با ایرانیهای مقیم/ علاقه ژرمنها برای آشنایی با متدلوژی حوزه علمیه
خاطره انگیزترین بخش فعالیتتان چه بوده است؟
تمامش خاطرهانگیز بوده است. زیرا برای همه موضوعات فکر شد، به نتیجه آن اندیشیده شد و تلاش جمعی میشد. به عنوان مثال در روز درهای باز همسایگان که آلمانیها به خانههای همسایگانشان سر میزدند و با هم نوشیدنی و غذا میخوردند، درهای رایزنی را باز کردیم و از آنجایی که ماه مبارک رمضان بود، سفره افطار پهن شد. نان، پنیر، خرما و آش رشته را در آن گذاشتیم و آلمانیها را کنار جمعی از ایرانیها، از جمله دانشجوها قرار دادیم. روی میز یک قرآن قرار گرفت و آنها طی دو ساعت مانده به اذان درباره قرآن، رمضان، روزه، غذا، ایران، فرهنگ و جامعه گفتوگو کردند. در این روز توانستیم یک سنت ایرانی و اسلامی را به آنها نشان دهم و بگویم یک بخشی از غذای روح ما در ماه مبارک رمضان، نیوشیدن قرآن است و توانستیم بگوییم طعم غذای ایرانی چقدر ساده و جذاب میتواند باشد.
حتی برای من خیلی جالب بوده که ایرانشناسان آلمانی را دعوت کردیم؛ افرادی که روی لهجهشناسی، گویشها و مسائل مختلفی کارشناس هستند و آنها را با مسائل معاصر ایران آشنا کردیم و گفتیم در آستانه چهلمین سال انقلاب ممکن است شما به عنوان متخصصان مورد توجه رسانهها قرار بگیرید، میخواهیم در این کارگاه ۳ روزه در رابطه با مسأله چگونگی فروپاشی رژیم پهلوی بحث کنیم، دلایلش را پیدا کنیم. زیرا اعتقاد داریم اگر خود دلایل علمی و منطقی برای آن پیدا کنید. دیگر آن زمان دیگر رسانه های غربی نمیتوانند بگویند نظام شاه به خاطر نوع رویکرد قدرتهای بزرگ از هم فروپاشید. برای من دو نشست شیعهپژوهشی هم جالب بود اینکه بکوشیم مخاطبان ما در دوره اولش با نظام آموزش هزار سال مدرسه شیعه یا همان حوزه ها آشنا شوند. زیرا آلمانیهایی و عموم غربیها به روشها خیلی توجه دارند.
از کتابخانههای شخصی در یمن تا تیمبوکتو در آفریقا
عناوین آثار مکتوب شما دارای پراکندگی زیادی است. این مسأله چقدر به حیطه تخصصی شما بر میگردد؟
بخشی از آن اقتضای مأموریت بود. مثلاً هنگامی که در وزارت خارجه در آرشیو اسناد و نسخههای خطی قدیمی کار می کردم، همزمان فروپاشی اتحادیه شوروی هم اتفاق افتاده بود. از من خواستند برای حضور در ازبکستان و امضای قراردادی با دولت این کشور در خصوص فهرست کتابخانه ابوریحان بیرونی فعالیتی انجام دهم. وارد آنجا شدم و تحت تأثیر آن آثار و محیط قرار گرفتم و با راهنمایی مرحوم افشار و مرحوم دانشپژوه در کنار آقای ارون بایف استاد آن انستیتو این کار را انجام دادم. همین گونه به کشورهای مختلف برای فهرست و جمع آوری تصاویر اسناد و نسخههای خطی رفتم. مثلاً برای مطالعه تاریخ آسیای مرکزی و بخارا، دستنوشتهها و گزارشهایی را دیدم و علاقهمند شدم که تصویر تازهای را ارائه دهم. این سبب شد مشغول شده و آنها را تصحیح کردم. چاپ انتقادی شد. جمعآوری شد. بازنویسی انجام شد و در افغاستان، آسیای مرکزی، بعدها به اقتضای همین تخصص گذرم به کتابخانههای شخصی در یمن افتاد. حتی تیمبوکتو در آفریقا و مغولستان؛ یعنی تخصص من فقط نسخه خطی، آرشیو، کاغذهای قدیمی، گزارش و روابط خارجی بود.
در پاریس هم رایزن بودید؟
خیر! در پاریس ۳ سال کاردار و تقریباً یک سال سرپرست نمایندگی بودم. از پاریس که برگشتم در دورهای متوجه این شدم که مطالعهای داشته باشم و در سال ۲۰۰۴ برای سفر زیارتی به عراق گذارم افتاد. در عراق تحت تأثیر عمق دامنه فرهنگی ایران قرار گرفتم. هر کجای شهر نجف و کربلای معلی را میدیدم کاشیها و کتیبههای فارسی، نشانههای معماری ایرانی، لهجه مردم، گویش مردم و ... را مشاهده میکردم.
کارهای عراق من را متوجه کرد که برای مطالعه تاریخ عراق نیاز به مراجعه به آرشیو کشور ترکیه است. این مسأله مرا به ترکیه هدایت کرد. در ترکیه فهرست اسناد ایرانی را استخراج و با کمک دوستانم نشر کردم و بعد در رابطه با تاریخ عراق مطالعه آغاز شد. در این فضا داشتم به عنوان یک کارشناس حوزه پژوهش و آموزش وزارت خارجه کار میکردم. در عراق فهرست فرهنگ رجال و خاندانهای معاصر عراق را همراه با جمعی دیگر از محققان جوان آماده میکردم. طی سفرهای متعدد و در میان قبایل و عشایر عراق متوجه مسأله تازهای که همان داعش بود، شدم. به این نتیجه رسیدم که خوب است یک قرائت از داعش را ارائه بدهم و نتیجه آن به صورت کتاب «ریشههای تجدید حیات خلافت اسلامی و تاثیر ژئوپلتیک آن» چاپ شد.
به طور مسلم همه اینها بر اثر حمایت خانواده بوده است.
بدون شک، همسرم در رشته نانوتکنولوژی تحصیل کرده و پژوهش میکند. یکی از فرزندانم مدرسه میرود و یکی هم دانشجوست. همسرم قبلاً در فرانسه مدرک دکتری گرفت و آنجا کار میکرد. بعد به ایران آمد. یک دوره در دانشگاه استانبول، دانشگاه شهید بهشتی و دانشگاه امیرکبیر هم فعالیتهایی داشتند و الان در آلمان مطالعه و تحقیقشان را دنبال میکنند. طبیعتاً همسرم زحمت و مسئولیت بخش اصلی از زندگی را دارد و این مجال را هم به من دادند که کار کنم.
میراثبان شایسته برای فرهنگ و هویت و سرمایه نیاکان خود نبودهایم
گفتوگوی شیرین ما با شما به پایان رسید. حرف و سخنی اگر جا مانده که نپرسیدم و نگفتید، میشنویم.
تنها چیزی که به ذهنم میرسد این است که لازم است از خودمان بپرسیم، چرا در ارتباط با محیط فرهنگی خارج از ایران موفقیتهای شایانی را کمتر به دست آوردیم؟ به این معنا که انتظار میرود ایران، کشوری با فرهنگ، تمدن، تاریخ و زبان و گستره هویتی، تمدنی فرامرزی و فراسرزمینی نقش موثرتری را داشته باشد و اینگونه نباشد که گاه در دسته برخی کشورهای درجه دوم طبقهبندی شود. زیرا به لحاظ هویت و فرهنگی، هزار سال تولید و انباشت ادبیاتی در تمام شاخههای علوم را به زبان فارسی داریم که یک گنجینه با ارزشی را برای ما گذاشته است و این فرصت را به مردم ما میدهد.
اگر چه ۱۰ هزار سال بعد از فردوسی متولد شدیم، بتوانیم همانگونه که فردوسی شاهنامه را سروده و فهمیده، آن را بخوانیم و مضامینش را درک کنیم. در حالی که در یک کشوری مانند آلمان این ویژگی وجود ندارد؛ یعنی اگر الان شما آثار گوته، متعلق به دو سده پیش را در مقابل یک جوان معاصر آلمانی قرار بدهید، او در خوانش و درک مفاهیمش دچار اشکال اساسی است. زبان تا حدی تغییر پیدا کرده است. اما با این حال سهم فرهنگ آلمان، سهم فرهنگ فرانسه، سهم فرهنگ کشور کوچکی مانند پرتغال در میراث ادبیات جهانی اگرچه به میزان مضامین و تولیدات ادبی ما نیست، اما با همین دارایی خود در دنیای معاصر گاهی اوقات به سهم و موقعیت فرهنگی ما طعنه میزنند. این برای ما دردآور است که میراثبان شایسته و مروج مناسبی برای فرهنگ و هویت و سرمایه نیاکان خود نبودهایم.
از این رو به نظرم میرسد به عنوان یک رایزن فرهنگی یا به عنوان کسی که در محیط فرهنگی کار کرده است لازم است ببینیم اشکال از کجاست؟ اشکال از نوع و ویژگیها و شاخصها و مؤلفههای فرهنگی است یا از عملکرد، برنامهریزی اجرایی و رفتار عملیاتی ما؟ از این باب است که معتقدم رسانهها فرصت بسیار خوبی را میتوانند در مقابل افکار عمومی بگذارند که درک کنند چه اتفاقی میافتد؟ دنیای امروز به کدام سمت میرود و ما باید از چه سیاستها و برنامههای فرهنگیای برای تأثیرگذاری مستقیم استفاده کنیم. برای اینکه مخاطبان بیشتری داشته باشیم. برای اینکه با هجمه سیاسی رسانه یا مواضع آدمهایی که قواعد را رعایت نمیکنند مانند ترامپ اینگونه فشار در اطراف ما شکل نگیرد.
برای این کار باید محیط بینالملل را پایش کنیم و تقویم فرهنگیای را داشته باشیم که به همان میزانی که الزامات و ویژگیهای فرهنگی خودمان را دارا باشد، با نظام بینالملل هم همسان باشد. مثلاً برنامهای به نام نوروز داریم، همه ساله سازمانهای فرهنگی و سفارتخانهها برای نوروز برنامهای دارند و در تمام این برنامههای ویژگیهای مشترکی وجود دارد سفره هفتسین، پیام نوروزی سفیر و رایزن و ... ، سخنرانی فلان شخصیت در آداب نوروز، دید و بازدید، گفتوگو، پذیرایی و اجرای یک موسیقی. در نگاه این بنده این محدود عمل کردن و سادهسازی مسائل گاه برای رفع تکلیف و مسئولیت است. از خودمان سؤال کنیم آیا نوروز یک پدیده ایرانی صرف است که میخواهیم آن را در بسته محدود ایرانیان مقیم یک کشور آن هم مرتبطین با نهادهای فرهنگی، اسلامی و سیاسی خود برگرار کنیم یا نوروز که امروز برای ۱۱ کشور ثبت جهانی شده است. اجازه میدهد ما هدایت فرهنگی لااقل بخشی از این ۱۱ کشوری که روزی در قلمرو سیاسی و قرنها در اقلیم فرهنگی ما جای دارند را عهدهدار شویم؟ اگر ما واقعاً به ابعاد متعدد فرهنگ ایرانی اعتقاد داریم، باید از ظرف و از قوه ۱۱ کشور و یک نگاه بینالمللی برای معرفی نوروز استفاده کنیم.
از نگاه بنده، پدیدههای ما که در تقویممان است، بعضی از آنها ابعاد جهانی دارند. ولی قدرش را نمیدانیم چرا که سازمانها و نهادهای برنامهریز و مؤثر در حوزه فرهنگ به سادهترین وجه اجرایی آن بیشتر توجه نشان میدهد، این آن چیزی است که من و همکارانم لااقل در دوران مسئولیت در برلین سعی کردیم از آن فرار کنیم.
انتهای پیام/
کد مطلب: 387146