مبارزه تشکیلاتی در سیره موسی بن جعفر/ امام کاظم (ع) و مسئله فدک
حجت الاسلام سید هادی عظیمی گفت: امام کاظم (ع) در یک حرکت مخفیانه زمینه را برای شناساندن حاکمیت سیاسی تشیع به مردم هموار کردند. به گونه ای که حتی در بلاد دوردست اسلامی امام را می شناختند.
اشتراک گذاری :
به گزارش حوزه اندیشه خبرگزاری تقریب، حجت الاسلام سید هادی عظیمی در مورد امام موسی کاظم (ع) گفت: امامت امام موسی بن جعفر (ع) یک مقطع ۳۵ ساله بود از ۱۴۸ تا ۱۸۳ هجری، که یکی از مهمترین مقاطع زندگی ائمه علیهم السلام است. در این دوران دو تن از مقتدرترین خلفای جور بنی عباس یعنی منصور دوانیقی و هادی عباسی و دو تن از جباران آن زمان به نام مهدی و هارون عباسی یعنی مجموعاً چهار خلیفه بنی عباس در این دوران به حکومت رسیدند. ویژگی دوران امام موسی بن جعفر این بود که در دوران این خلفا مخصوصاً در زمان هارون هیچ خطری برای حاکمیت وجود نداشت. دعواها و جریانات سیاسی و خط و خطوط معاند با جریان بنیعباس کاملاً منهدم شده بود و حکومت بنی عباس در این دوران کاملاً نهادینه شده بود و هیچ غباری در حکومت اینها وجود نداشت.
مدیر موسسه فرهنگی تبلیغی به سوی بینهایت افزود: در این دوران مبارزه برای امام کاظم (ع) بسیار سخت میشود و باید امام کاظم (ع) به شکل پنهانی مثل سایر ائمه هم معارف دین را تبیین کند و هم زمینه را برای حاکمیت تشیع و حاکمیت امامان صالح فراهم کند. لذا امام موسی کاظم (ع) در این دوران در حالت خفا این تلاشها را داشتند. به گونهای که کسی از حاکمان جور و اطرافیان شان متوجه این کار تشکیلاتی امام نشود. امام در اتاق خصوصی خود در مدینه که بودند به صورت سمبلیک یک شمشیری که بیرون از غلاف بود به دیوار آویزان کرده بودند و یک زره و یک قرآن. امام با انجام این کار میخواهد به صورت سمبلیک به همه یاران با وفای خودش که میتوانستند در خلوت سرای امام بیایند نشان دهد که ما باید اهل جهاد و مبارزه در راه قرآن باشیم. اهل جهاد و مبارزه برای رساندن جامعه به اهداف قرآنی که همان تشکیل حاکمیت دینی جهانی است.
این مدرس حوزه و دانشگاه در ادامه گفت: از این کار امام کاملاً مشخص میشود که امام فقط دنبال این نبوده که معارف دین را تبیین کند بدون یک حرکت سیاسی و فکری و تشکیلاتی. امام در آن زمانی که به امامت رسیدند یک جوان ۲۰ ساله بودند. وقتی که کار تشکیلاتی شان را که مبارزه علیه دولت بنی عباس بود شروع کردند، کم کم خلفا احساس خطر کردند. هم منصور عباسی امام را به زندان انداخت و هم هادی عباسی و هم هارون الرشید. همه اینها نسبت به امام احساس خطر کردند. مسأله ای که باید روی آن تأکید کنیم این است که اگر امام کار تشکیلات سیاسی نمیکردند هیچ کدام از اینها نسبت به امام احساس خطر نمیکردند. اینکه نسبت به امام احساس خطر کردند نشان میدهد که امام یک کار تشکیلاتی سیاسی میکردند.
سید هادی عظیمی همچنین گفت: بنابراین چند دفعه در زمان هر کدام از اینها امام را تهدید کردند. مخصوصاً در زمان منصور دو بار امام را به زندان انداختند و از مدینه به بغداد فرا خواندند. خواستند ایشان را محدود کنند و زیر نظر خودشان قرار دهند. حتی هادی عباسی قصد کشتن امام را داشت همان طور که منصور عباسی هم قصد کشتن امام را داشت. اما به هر حال موفق نشدند و نهایتاً در زمان هارون این کار را کردند. اما این توطئههایی که برای امام چیدند نشان میدهد که ایشان مشغول یک حرکت سیاسی پنهانی بود و حرکت امام هم فقط این نبود که معارف دین را تبیین کند یا بر علیه دستگاه حاکم وقت چیزی بگوید بلکه یارانی را تربیت میکردند مثل علی بن یقطین و صفوان جمال که اینها در دستگاه هارون نفوذ داده شوند. علی بن یقطین در دستگاه هارون نفوذ پیدا کرد و آن جا به نفع تشیع کار میکرد.
وی افزود: امام کاظم (ع) مدیریت میکرد که یارانش به خطر نیفتند و آن جریانی که حضرت امام کاظم (ع) یا علی بن یقطین دارند که به ایشان امر فرمودند مراقب باش وضویت را چند روز مثل وضو شیعیان نگیر تا خطر از سرت رفع شود. اینها نشان میدهد امام کاظم (ع) علاوه بر این که یارانی تربیت میکردند تا تشکیلات حاکمیت سیاسی تشیع شکل بگیرد مدیریت هم میکردند و از دور مراقبت میکردند. مثلاً هشداری که به صفوان جمال دادند که چرا شترهایت را به هارون کرایه دادی نشان میدهد که امام کاملاً چشمش باز بود و از مسایل جامعه کاملاً باخبر بودند و مدیریت میکردند. این طور نبود که یک گوشهای بنشینند و عبادت کنند.
سید هادی عظیمی عنوان کرد: بنابراین امام کاظم (ع) در یک حرکت مخفیانه داشتند زمینه را برای شناساندن حاکمیت سیاسی تشیع به مردم هموار میکردند. به گونهای که حتی در بلاد دوردست اسلامی امام کاظم (ع) شناخته شده بود. در هندوستان و حتی در اقصی نقاط عالم در جهان اسلام آن روز امام را میشناختند. هارون زمانی که به حکومت رسید که حکومت هارون یک حکومت گستردهای بود و تمام جهان آن روز غیر از آن مقداری که در اختیار مسیحیت بود حاکمیت اسلامی بسیار در زمان هارون گسترده شد، هارون وقتی که نفوذ امام را در جامعه اسلامی دید ابتدا به قصد این که برود امام را ببیند که آیا آدم خطرناکی است یا نه رفت به سفر حج. همان طور که مورخین نوشته اند قصدش این بود که بیاید امام را ببیند و ببیند این امام کیست و آیا این امام خطری دارد برای هارون یا نه.
وی ادامه داد: هارون وقتی بار اول به مکه آمد یک ملاقاتی با امام کاظم (ع) در مسجد الحرام داشت و امام آن جا یک برخورد تندی با هارون کرد اما هارون امام را نشناخت. ابهت خلیفه را امام کاظم (ع) در مقابل حاضران شکست. بعد که هارون به مدینه آمد و ملاقات کرد فهمید که این فرد حضرت موسی بن جعفر بوده یعنی همان کسی که به دنبال او بوده است لرزه بر اندام هارون افتاد. او گمان نمیکرد که امام این قدر شخصیتش بین مردم نفوذ داشته باشد. لذا بار اول از در فریب در آمد و خواست که به مردم نشان دهد که من با امام مشکلی ندارم و نخواست تنش را افزایش دهد تا به ضرر خودش تمام شود. لذا به امام کاظم (ع) احترام زیادی گذاشت و در حد دویست دینار به امام پول داد.
سید هادی عظیمی سپس گفت: البته مورخین نوشته اند در همان جلسه به همه پنج هزار دینار داد اما به امام دویست دینار و بعد هم که پرسیدند چرا گفت اگر من به او پنج هزار دینار بدهم گروههای زیادی را علیه من بسیج میکند تا به جان من بیفتند. فهمید که امام قدرت بسیج نیروها را علیه هارون دارد. لذا سعی کرد به امام پول زیاد ندهد تا دست امام خیلی باز نباشد. بنابراین هارون گام اول را برای کنترل امام این گونه برداشت. بعد خواست بیشتر ظاهرسازی کند و در همان جلسه در مقابل مردم عوامفریبی کرد و گفت فدک را از شما غصب کرده اند. میتوانید حدود فدک را به من بگویید تا به شما برگردانم. میخواست عوامفریبی کند و کاری کند که دوستان امام نسبت به هارون خوشبین شوند که امام مزاحمتی برای خلافت او ایجاد نکند.
وی اضافه کرد: ولی امام کاظم (ع) فرمود اگر حدودش را مشخص کنم آیا همه را به من میدهی؟ نه نمیدهی. امام کاظم (ع) ابتدا امتناع کردند ولی بعد که هارون اصرار کرد امام گفت حدود اصلی اش را می گویم به شرط این که به من بدهی. امام فرمود که حد اول فدک عدن است. هارون در مدینه است و امام نیز در مدینه است وقتی میگوید عدن آن جا منتهی الیه جزیره العرب است. یعنی آخرین بلادی که از جزیره العرب تحت تسلط هارون است. میگوید یک حدش عدن است و هارون رنگش متغیر میشود و امام میگویند حد دومش سمرقند است و دوباره رنگ هارون تیره میشود. سپس میگوید حد سوم آفریقا و تونس است. هارون چهره اش برافروخته میشود.
سید هادی عظیمی عنوان کرد: امام فرمود حد چهارم نیز ارمنستان است و اینجا بود که هارون به خودش آمد و خواست امام را مسخره کند و گفت عجب حرفی می زنی پس تو بیا بر جای من بنشین حالا که فدک این است. یعنی فهمید که امام به او میگویند فدک برای ما یک باغی نبود که چند درخت خرما داشته باشد. بلکه فدک یعنی کل حاکمیت اسلامی که تو غصب کردهای. فدک یک باغستان نیست بلکه کل جامعه اسلامی است با این حدودی که تعیین کردم. اگر میخواهی فدک را بدهی یعنی باید کل حکومت را بدهی. این جا بود که امام به هارون نشان داد که من دنبال این هستم که حکومت را از تو بگیرم. اگر تو واقعاً میخواهی کار ثوابی کنی باید حکومت را به ما پس بدهی.
وی اظهار داشت: این جا بود که ظاهرسازی هارون نتیجه نداد و امام کاظم (ع) در آن جلسه هارون را رسوا کرد و به عنوان غاصب فدک و کل حاکمیت اسلامی و شریک در غصب فدک هارون را معرفی کرد. هارون در همان سفر وقتی به مدینه میآید و شاید در سفر دیگری در مقابل قبر پیامبر اسلام میگوید «السلام علیک یابن عم» و نمیگوید یا رسول الله؛ یعنی سلام بر تو ای پسر عمو. این ظاهرسازیهای هارون بسیار عجیب است و بلافاصله امام کاظم (ع) وارد حرم پیامبر میشوند و میگویند السلام علیک یا أبا؛ یعنی سلام بر تو ای پدرم. هارون میخواست ظاهرسازی کند و به همه بگوید که من پسر عموی پیامبر هستم و حق خلافت را دارم و امام میگوید سلام بر تو ای پدرم یعنی خلافت اگر ارثی هم باشد به ما میرسد و نه به تو. این گونه باز هارون را رسوا میکند.
سید هادی عظیمی ادامه داد: این جا بود که باز هارون الرشید احساس خطر شدید کرد و تصمیم گرفت که امام را محدود کند. لذا گفت امام را به زندان بیاندازید. منتهی به گونهای امام را از مدینه خارج کردند که احساسات مردم جریحه دار نشود و نفهمند که امام کجا برده شد. لذا دستور داده دو مرکب و محفل درست کنند و یکی را به سمت عراق و یکی را به سمت شام فرستاد که مردم نفهمند آیا امام را به سمت عراق بردند یا به سمت شام. به هر حال امام را به سمت عراق و بغداد آوردند و آن جا زندانی کردند که یک زندان طولانی بود. البته امام در زمان هارون ۱۳ سال زندانی بودند و شاید همان سال اول یا دوم حکومت هارون بود که دستور داد امام زندانی شود.
وی افزود: هارون امام کاظم (ع) را در بغداد زندانی کرد و به دست کسی سپرده شد به نام سندی بن شاهک. البته مورخین میگویند یک یهودی بوده و هیچ بعید هم نیست چون نقش یهود در کشتن ائمه اطهار بسیار زیاد بوده است. سندی بن شاهک امام کاظم (ع) را در زیرزمین خانه خودش در یک جای نمور خیلی تاریک زندانی کرده بود. امام در زندان هم دست از مبارزه علیه اینها بر نداشت و در آن زیر زمین به گونهای رفتار کردند که خانواده سندی بن شاهک تحت تأثیر قرار گرفتند و متمایل به امام کاظم (ع) شدند. حتی یکی از فرزندان او به نام کشاجم که معروف است، شیعه شد. بعدها هم یکی از ادبا و شعرا شد و نسلش هم الان هست که از نسل او هم شیعیان زیادی به وجود آمده اند.
سید هادی عظیمی همچنین گفت: هارون خواست امام را زندانی کند اما با زندانی کردن امام نتوانست افکار امام را محدود کند. افکار امام حتی به خانه سندی بن شاهک و بغداد هم راه پیدا کرد و در زندان امام را شناختند. زندان بان هایی که میآمدند یا کسانی که برای شکنجه امام میفرستادند تحت تأثیر شخصیت امام قرار میگرفتند. اما به هر حال در آخر دیدند که امام در زندان هم اگر باشد نمیتوانند ایشان را کنترل کنند. لذا هارون تصمیم گرفت که امام را مسموم کند و امام را با چند خرمای زهرآلود مسموم کردند. البته باز هم میخواستند ظاهر سازی کنند و بعد از این که امام را مسموم کردند یک عده از شیعیان را دعوت کردند و گفتند که ببینید امام جایش خوب است و خودش بیمار شده و دارد از دنیا میرود که بعداً به ما نسبت ندهید.
وی اضافه کرد: وقتی این جمعیت شیعیان به عیادت امام آمدند و در بالین امام قرار گرفتند و خواستند استشهادی بنویسند که امام خودش بیمار شده امام آنها را آگاه کرد و فرمود به من زهر داده اند. باز این جا یک رسوایی بزرگ برای هارون ایجاد میشود. امام کاظم (ع) چه قبل از زندان و چه در زندان و چه در بستر شهادت چهره هارون الرشید را رسوا و مردم را نسبت به حاکمیت تشییع آگاه کردند و شخصیت خودشان و قابلیت ائمه اطهار برای حاکمیت را به این شکل به مردم نشان دادند. حتی دستگاه خلافت هارون از پیکر امام هم ترس داشتند و برای این که مردم پیکر مطهر امام کاظم (ع) را درست تشییع و تجلیل نکنند، پیکر امام را توسط چهار حمال روی پل بغداد قرار دادند و فریاد زدند که این امام رافضیها است که علیه دستگاه خلافت خروج کرده و از دنیا رفته است.
سید هادی عظیمی در پایان گفت: باز دیدند که یک خطری برایشان پیش میآید و مردم نسبت به دستگاه حکومت بدبین میشوند در نتیجه پسر عموی هارون که نوه منصور عباسی بود وقتی دید این وضعیت ممکن است برای دستگاه بنی عباس یک رسوایی به پا کند یک نقشه دیگری کشید و یک کفن قیمتی آورد و بر پیکر حضرت پوشاند و حضرت را با احترام در مقابر قریش بردند که امروز کاظمین است. در آن جا دفن کردند که بیش از این هارون از بدرفتاریهایی که با امام موسی بن جعفر (ع) و حتی با پیکر ایشان کرد رسوا نشود. این پایان زندگی پر از مجاهدت و پر از تلاش حضرت امام موسی کاظم (ع) بود.