بر اساس شواهد و قرائن و گذشت چهل روز از ضرب الاجل عربستان و امارات و اقمارشان(بحرین و مصر) به قطر و امتناع دوحه از قبول این درخواست ها، احتمالا می توان نتیجه گرفت، دستاورد عربستان و امارات در رویایی با قطر تقریبا به صفر میل می کند.
به بهانه تحریم قطر:
فرصت ترامپ و امیال منطقه ای عربستان
13 شهريور 1396 ساعت 11:46
بر اساس شواهد و قرائن و گذشت چهل روز از ضرب الاجل عربستان و امارات و اقمارشان(بحرین و مصر) به قطر و امتناع دوحه از قبول این درخواست ها، احتمالا می توان نتیجه گرفت، دستاورد عربستان و امارات در رویایی با قطر تقریبا به صفر میل می کند.
مقدمه:
قطر کشوری شبه جزیره ای است که از سه طرف در محاصره آبهای گرم خلیج فارس قرار دارد و فقط از یک طرف با یک کشور، مرز زمینی دارد که آن هم عربستان سعودی است. قطر یکی از بزرگترین میادین ذخیره گاز را دارد که با یک کشور دارنده ذخایر عظیم نفتی هم مرز است. در عین حال قطر همراه پنج کشور دیگر کرانه جنوبی خلیج فارس همراه با عمان،بحرین،امارات ،کویت و عربستان سعودی از اعضای شورای همکاری خایج فارس است. گرچه این تشکل به همگرایی و وحدت عربی خیلی تظاهر می کند اما در عمل همچون اتحادیه عرب، نه اتحادیه است و نه عربی، بلکه غربی و عبری است. در شورای همکاری عملا کویت و عمان در یک جبهه هستند و هر دو به ایران به عنوان کشوری نجات بخش (نجات عمان از دست شورشیان ظفار و نجات کویت از دست صدام) مدیونند و کمی تا قسمتی در برخی از بزنگاهها، دین خود را ادا می کنند.
بحرین همچنان در قیمومیت انگلیس و در اشغال عربستان است و اختیارات پادشاه بحرین در قبال ریاض از اختیارات یک استاندار هم کمتر است و امارات گرچه در سالهای اخیر با عربستان خیلی هماهنگی نشان می دهد، اما به شدت از وهابی گری حاکم در عربستان فاصله می گیرد و خود را بسیار مدرن تر و به روز تر و لایق تر از عربستان در تأثیر گذاری بر جهان عرب میداند.
اشتراکات کشوری حوزه جنوبی خلیج فارس
1- کشورهای بحرین، امارات و قطر در دهه 1970 تأسیس شده اند.
2- سلطان نشین عمان در حقیقت تسلط یک عشیره بر سایر قبایل است.
3- کویت،خاکی است که عمدتا از عربستان و عراق به ابتکار بریتانیا جدا شده تا دسترسی عراق و عربستان به خلیج فارس محدود شود.
4- عربستان از یکسو و اسرائیل از سوی دیگر میوه توطئه بریتانیا دائر بر پاره پاره کرده قلمرو عثمانی است.عربستان بعد از جنگ جهانی اول و اسرائیل بعد از جنگ جهانی دوم تأسیس شد.
5- اغراق نیست با توجه به مؤلفه هایی که درباره دولت و ملت وجود دارد، مدعی شویم شش کشور عربی عضو شورای همکاری جملگی کشورهای جعلیfake)) هستند.این کشورها در دوره ماقبل Nation-State هستند.
6- در نتیجه افزایش شدید قیمت نفت در دهه گذشته، این کشورها پول فراوانی دارند که به خصوص امارات، قطر و عربستان از آن در ماجراجویی در سیاست خارجی استفاده می کنند.
7-هر شش کشور با رژیم های منحط سلطنتی (عربستان و عمان سلطنت مطلقه،قطر،کویت و بحرین سلطنت مشروطه و امارات به صورت سلطنت فدرالی) اداره می شوند.
8-نیمی از جمعیت بحرین،70 درصد جمعیت قطر،30 در صد جمعیت عربستان،70 در صد جمعیت کویت،84 در صد جمعیت امارات و بالغ بر 30 در صد جمعیت عمان خارجی هستند.
8-در هر شش کشور،رژیم های سلطنتی برای تضمین بقای خود، انواع قرارهای سیاسی، دیپلماتیک ،نظامی،امنیتی را با دولتهای غربی (عمدتا با آمریکا و در مقایس کوچکتر با انگلیس و فرانسه) برقرار کرده اند.
9-این رژیم های منحط برای بقای خود، خلیج فارس را به نظامی ترین و امنیتی ترین نقطه جهان تبدیل کرده اند و خاک خود را میزبان پایگاههای نظامی غربی قرار داده اند.(امارات به فرانسه،ایتالیا و آمریکا، بحرین به انگلیس و آمریکا، قطر به ترکیه،آمریکا و انگلیس، کویت به آمریکا،عربستان به پاکستان و آمریکا پایگاه داده است. ناوگان پنجم دریایی آمریکا در بحرین و بزرگترین پایگاه هوایی آمریکا در خاورمیانه در پایگاه العدید قطر مستقر است).
10- سلاح ها و تجهیزات نظامی این کشورها عمدتا آمریکایی و تعمیر و نگهداری آنان و زمان و زمین به کارگیری آنان هم بر عهده آمریکایی ها است.
11- هر شش کشور عرب خلیج فارس قرارداد کاپیتولاسیون (هیچ نظامی آمریکایی مجرم در خاک این کشورها محاکمه نمی شود، بلکه برای محاکمه و مجازات به امریکا فرستاده می شوند) با آمریکا امضا کرده اند.
روابط خارجی کشورهای عضو شواری همکاری خلیج فارس
شش کشور عمان، امارات، بحرین، کویت،قطر و عربستان سعودی که اعضای شورای همکاری خلیج ( فارس) هستند، کم و بیش جملگی در سیطره کامل سیاست غرب (آمریکا و انگلیس ) قرار دارند و این بهایی است که رژیم های این کشورها برای بقا می پردازند. آل های متعدد در منطقه مثل آل صباح در کویت، آل ثانی در قطر، آل نهیان در امارات و آل سعود در عربستان در روابط خارجی(تعمدا از لفظ سیاست خارجی استفاده نمی شود چه سیاست اساسا در جای دیگری تدوین می شود) طی چهل سال اخیر با خرید های نظامی و با در اختیار قرار دادن پایگاههای نظامی هوایی یا دریایی یا انبار تجهیزات سنگین ویا با تبری جستن از دشمنان غرب در خدمت بوده اند. بهار عربی، آمریکا و غرب را به این صرافت انداخت که با تغییر رژیم در این کشورها و با سوار شدن بر موج های بهار عربی، منافع خود را با رژیم های نوظهوری دنبال کند که کمی تا قسمتی مشروعیت خود را از صندوق های رأی کسب کرده اند. اما با ناکام ماندن این روند هم اکنون دولت ترامپ رسما تأمین منافع خود را با منحط ترن، عقب مانده ترین و فاسد ترین رژیم های استبدادی دنبال می کند. البته به رغم این مسئله، از میان این شش کشور به استثنای بحرین که رسما رژیمی دست نشانده عربستان است، عمان، کویت و قطر در این مدت هر از گاهی در نقش میانجی در بعضی مسائل و با برخی کشورها ظاهر شده اند.
منطق روابط خارجی عربستان سعودی
روابط خارجی عربستان از دهه 1970 تاکنون را می توان به دو دوره قبل و بعد از 2011 (بهار عربی و سقوط دولتهای مصر و تونس و روی کار آمدن اخوان المسلمین در مصر) تقسیم کرد. محرک اصلی سیاست خارجی عربستان در منطقه ناشی از دو مسئله ژئو پلیتیک و انگاره رهبری جهان اسلام بوده است. البته در هر دو زمینه جالب آنست که عربستان فقط در قسمتهایی فعال بوده که با منافع کلان غرب نیز در تعارض نبوده است. این مسئله فقط یک استثنا دارد که در مخالفت عربستان با روی کار آمدن اخوان در مصر و موافقت یا حداقل مخالفت نکردن آمریکا با حکومت "محمد مرسی" اولین رئیس جمهور منتخب مصر بوده است.
سیاست خارجی عربستان تا 2011
عربستان در دهه 1970 کم و بیش در خلال جنگ های داخلی لبنان فعال بود و این حضور و نقش آفرینی تا انتها نیز ادامه داشت، چنانکه حتی جنگ داخلی لبنان با پیمانی که در 22 اکتبر 1989 (30 مهر 1368) با میانجیگری عربستان سعودی در شهر طائف منعقد شد، به پایان رسید. البته علاوه بر لبنان، عربستان در دهه 80 میلادی با همراهی تمام و کمال، از صدام حسین در حمله به ایران حمایت کرد و کشورهایی مثل امارات و کویت نیز با عربستان در این باب همکاری داشتند. جنگ ایران و عراق در 29 مرداد 1367 به پایان رسید . این کشورهمزمان فعالیت های خود در افغانستان را نیز گسترش و تعمیق می داد. فی المثل، در دوره حمله شوروی به افغانستان، عربستان به عنوان داعیه رهبری جهان اسلام و البته با هماهنگی کامل با سیا به مجاهدان افغانی کمک می کرد تا افغانستان به اصطلاح از لوث وجود کفار روس پاک شود. بعد از خروج کامل شوروی از افغانستان در 26 بهمن 1367، عربستان با کمک پاکستان و البته باز هم با اطلاع و همراهی آمریکا، پروژه طالبان را ابتدا در پاکستان و سپس در افغانستان کلید زد. خلاصه اینکه در سالهای 1988 و 1989،سه پروژه سیاست خارجی عربستان در لبنان، در جنگ ایران و عراق و در افغانستان به سرانجام رسید. اگرچه عربستان همچنان در افغانستان پروژه طالبان را پیش می برد که در این خصوص، هم در حوزه اسلامی و هم در حوزه ژئو پلیتیک و البته در چارچوب سیاست های آمریکا (نظر قطعی آمریکا اینست که اسلام و مسلمین تنها یک نقطه ضعف دارند و آن هم فرقه گرایی و مذهب سازی در درون اسلام است) با ایران وارد رقابت شد که ثمر آن در سال 2001 با القاعده و یازده سپتامبر در آمریکا و انفجار و انهدام برج های دو قلو در نیویورک بود. البته پیش از آن عربستان فقط از 26 بهمن 1367 یعنی تاریخ خروج روسها از افغانستان تا 11 مرداد 1369 زمان حمله صدام به کویت، تا اندازه ای از ماجراجویی نظامی دور بود. بر اثر حمله صدام به کویت، عربستان بار دیگر در یک ماجرای نظامی تمام عیار درگیر شد که بر اثر استقرار به اصطلاح کفار در خاک مسلمین نوعی اسلام گرایی و مخالفت با دربار و سیاست های سعودی را در بر داشت. پس از ماجرای کویت، عربستان در قضیه یازده سپتامبر به شدت تحت فشار قرار گرفت، ولی با مواضع خود در قبال حمله آمریکا به عراق و افغانستان در سالهای 2001 و 2003، و به خصوص مواضع خود در مسئله جنگ 33 روزه اسرائیل با حزب الله لبنان و جنگ 55 روزه اسرائیل در غزه در صدد جبران بر آمد. به عنوان نمونه، در اجلاس اتحادیه عرب که زیر خط آتش در سال 2006 در بیروت برگزار شد، وزیران خارجه عربستان و امارات چنان مواضعی گرفتند که فؤاد سینیوره نخست وزیر سنی و هم پیمان سعودی به گریه افتاد و گفت: "حالا عربیت و مسلمانی به کنار، لااقل به جهت انسانی در قبال بمباران مردم لبنان از سوی اسرائیل موضع بگیرید." وزیر امور خارجه امارات در پاسخ تصریح کرد: مشروط برآنکه همزمان با محکوم کردن اشغال اراضی لبنان از سوی اسرائیل، اشغال سه جزیره تمب بزرگ و کوچک و ابو موسی از سوی ایران نیز محکوم شود، حاضر به امضای بیانیه محکوم شدن اسرائیل است.
نکته جالب این است که از دهه 70 تا 2015 که ملک عبدالله پادشاه عربستان فوت کرد، وی وزیر دفاع و فرمانده گارد سلطنتی و ولیعهد و بالاخره شاه عربستان بود. این نکته برای تأکید بر این مهم است که سیاست عربستان شاید این روزها تندروانه و افراطی می نماید، ولی در واقع ادامه سیاست سنتی عربستان در چهل سال اخیر است، با این تفاوت که از نظر هیأت حاکمه جدید در عربستان از آنجائی که ترامپ تاجر مسلک است و از نظر تجار سرمایه ایدئولوژی ندارد و جایی می رود که سود و ثبات باشد، لذا تیم ترامپ به استبدادی یا دمکراتیک بودن رژیم ها کاری ندارند و جایی فعالیت می
کنند که متضمن تأمین منافع آمریکا باشد. به عبارت روشن تر هیأت حاکمه جدید سعودی می خواهد از «فرصت ترامپ» (Trump Chance) در جهت سیاست سنتی خود نهایت بهره برداری را صورت دهد.
ریشه های داخلی سیاست خارجی سعودی پس از 2011
فقط چهارده روز از سال 2011 گذشته بود که رژیم "زین العابدین بن علی" که مورد حمایت کامل غرب و عربستان بود، بر اثر مجموعه تظاهرات و اعتراضات مردمی یک ماهه سقوط کرد. سرعت این سقوط و غافلگیری چنان زیاد بود که دستگاه امنیتی فرانسه دو روز قبل از فرار بن علی به وی پیشنهاد همکاری امنیتی داده بود. بعد از تونس گویا نوبت مصر بود، چنانکه در تاریخ 11 فوریه ماه دوم سال 2011، "حسنی مبارک" رئیس جمهور مادام العمر مصر نیز فقط بعد از یک تظاهرات 18 روزه مجبور به استعفا شد.(سقوط بغداد توسط نیروی های آمریکایی 23 روز طول کشید، اما تظاهرات خیابانی حسنی مبارک را ظرف 18 روز سرنگون کرد).روی کار آمدن اسلام گرایان در تونس و مصر زنگ خطر «تهدید وجودی» Threat to existence را در عربستان به صدا در آورد . ترس عربستان با توجه به اینکه رژیم استبدادی مطلقه است بسیار واقعی بود، چه بعد از شکست ملی گرایی ناصریستی و چپ بعثی، اسلام گرایی با گرایش اخوان المسلمین که تقریبا در همه کشورهای عربی شعبه دارد، می توانست جایگزینی جالب و احتمالا موفق در تغییر این رژیم ها باشد. لذا عربستان در رأس همه کشورهای عربی و بعد از عربستان ، امارات تمام توش و توان خود را در جهت براندازی دولت جدید مصر به ریاست جمهوری محمد مرسی به کار گرفتند. اخوانی های مصر برای بقا، مواضع ضد ایرانی و ضد شیعی زیادی گرفتند و سعی کردند بهترین روابط را با اسرائیل و غرب داشته باشند، ولی هیچیک از این ترفند ها در عربستان مؤثر نیفتاد و امارات و عربستان حتی با قبول حقوق ماهیانه ی نظامیان مصری، آنان را به کودتا ترغیب کردند و عربستان با اسقاط حکومت مرسی به درخشان ترین پیروزی خود در سیاست خارجی رسید. این پیروزی البته عربستان و امارات را تا مقام «قهرمانی ضد انقلاب» نیزارتقا داد.
تحولات سوریه دریچه ای شد برای تعقیب امیال قومی- مذهبی و ژئوپلیتیک از سوی عربستان، امیالی که کاملا با سیاست ها و منافع آمریکا و اسرائیل همخوانی داشت. عربستان از یک سو در صدد سرکوب علویان در سوریه، از بین بردن حکومت بشار اسد به عنوان هم پیمان ایران و رقابت ژئو پلیتیک با تهران،قطع رابطه سوریه با حزب الله لبنان و تضمین دست باز اسرائیل در منطقه بود و در این راه از تجربه سابق خود در افغانستان بهره گرفت. عربستان تحولات سوریه را فرصتی مغتنم یافت تا بدین طریق امیال ژئوپلیتیک خود را دنبال کند و به قهرمانی در چشم اعراب سنی تبدیل شود. باری، عربستان تجربه طالبان در افغانستان را داشت، طالبان با ظاهر و شعارهای مذهبی، از گروه های جنگجوی جنگ های نامنظم تشکیل شده بود که کارایی خود را در برابر ارتش های منظم به اثبات رسانده بود. در حالی که 12 روز بعد از سقوط "بن علی" در تونس تظاهرات در سوریه شروع شده بود، بلافاصله انواع و اقسام جوانانی با ذهن طالبانی و با گونه جدید القاعده ای و داعشی و.... از سراسر جهان (از چین تا دانمارک، از لندن تا کویت و البته حدود 25000 جوان عرب از کشورهای حاشیه خلیج فارس) برای تکرار پروژه - تجربه،طالبان اما اینبار بر ضد سوریه و بشار اسد به منطقه اعزام شدند. روشن است که بدون رضایت و هماهنگی غربی انتقال این تعداد شبه نظامی و این حجم از پول و تجهیزات به سوریه محال بود. یادمان باشد در دوره اوج شکوفایی طالبان، ملک عبدالله ولیعهد عربستان بود و در دوره گونه جدید طالبان در سوریه که خشن تر و منسجم تر شده بود و با اسامی همچون القاعده و النصره و داعش و.... خوانده می شد، ملک عبدالله پادشاه عربستان بود.
اسلام گرایی در عربستان
از آنجایی که در مورد سیاست داخلی در عربستان هیچ زمینه گفتگویی میان حکومت و اسلام گرایان وجود ندارد، سیاست خارجی تنها عرصه باقیمانده برای ظهور و حضور اسلام گرایان است. علاوه بر ژئوپلیتیک، پویایی روابط میان دربار سعودی و اسلام گرایان در شکل دهی سیاست خارجی عربستان در دوره پس از 2011 بسیار نقش آفرین بوده است.کودتا در مصر و ظهور داعش که می توانست احساسات ضد ایرانی و ضد شیعی را برانگیزد با استقبال اسلام گرایان سعودی همراه بود. علاوه بر این بسیاری از فرماندهان، جنگجویان و واعظان داعشی از کشورهای حاشیه خلیج فارس بودند و حتی تعدادی از نمایندگان مجلس کویت بی محابا عکس های سلفی خود با داعشیان را منتشر می کردند. بعد از اینکه از نیمه 2014 داعش در موصل خلافت اسلامی را تأسیس کرد و فتح مکه و مدینه و سقوط آل سعود را در دستور کار قرار داد، عربستان از داعش فاصله گرفت و وقتی "سلمان" جانشین "ملک عبدالله" شد، این فاصله بیشتر شد. وی قبل از شاهی از 1963 تا 2015 فرماندار ریاض بود و اسلام گرایان و جریانات آنان را به خوبی می شناخت. گرچه طیف های چندی از اسلام گرایان از کودتا در مصر ناراضی بودند و این نارضایتی خود، نوعی انتقاد از دربار سعودی بود، اما حمله به یمن که فقط دو ماه بعد از شاهی سلمان اتفاق افتاد، به عنوان اقدامی از سوی دولت سنی در حمایت از سنی ها از سوی اسلام گرایان سعودی مورد استقبال قرار گرفت و این فرصتی بود که روحانیون اسلام گرا و غیر روحانیون مقیم اروپا که منتقد سیاست های (به خصوص) داخلی بودند، بدون خدشه به وجهه اپوزیسیونی خود از پادشاه جدید و سیاست های منطقه ای وی حمایت کنند (حمایت در اینجا همان بیعت با شاه جدید است).
برخلاف اسلام گرایان در سایر کشورهای عربی، در عربستان روحانیون در نظام سیاسی سهم دارند و سمت های قضایی و وزارت و در پلیس مذهبی سمت های اداری دارند، در حالی که در سایر کشورها در مقابل دولت های ملی گرا و سکولار، اسلام گرایان اپوزیسیون محسوب می شوند.
اسلام گرایان در عربستان را می توان به چهار گروه تقسیم کرد:
گروه اول: عربستان رسماً پیرو نحله وهابیسم است. روحانیون و مبلغین این نحله در شورای علمای عالی عضو هستند و در شورای علما در نظام قضایی، در پلیس مذهبی (روحانیون آمر به معروف و ناهی از منکر) و بخش هایی از نظام آموزشی فعالند. این روحانیون پاسخگوی چالش های داخلی و نقش دولت در مقابله با انقلابات در درون و در جهان عرب هستند. مفتی اعظم عربستان عبدالعزیز الشیخ که از نوادگان محمد عبدالوهاب است «تظاهرات بر ضد حکومت» را «تظاهرات بر ضد اسلام» خوانده و در کشورهای اسلامی(مصر) و در عربستان محکوم کرده است. اما وقتی بعد از چند روز و چند هفته تظاهرات بر ضد دولت "محمد مرسی اخوانی" در مصر، ارتش کودتا کرد، به حمایت از کودتا برخاست. وی از تجاوز به یمن حمایت و از سرکوب تظاهرکنندگان شیعه در عربستان جانبداری کرد و همسو با دربار سعودی بعد از اینکه داعش در نیمه 2014 اعلان خلافت کرد، داعش را محکوم کرد.
گروه دوم، گروه "الصحوه الاسلامیه" است. بعد از اینکه اخوان المسلمین در قرن بیستم از سوی ناصر در مصر و حافظ اسد در سوریه سرکوب شدند، در دوره رونق نفتی دهه 70 در عربستان در چارچوب رقابت و مقابله با اندیشه های چپ بعثی و ناسیونالیستی به اخوانی ها اجازه فعالیت داده شد و آنان انواع و اقسام مؤسسات مذهبی، خیریه و آموزشی خود را دایر کردند. در اوایل دهه 1990 که "الصحوه" گرایشات پر رنگ اخوانی داشت، به انتقاد از خاندان ال سعود پرداخت و با استقرار نیروهای آمریکایی در خاک عربستان که جهت آزاد سازی کویت در آنجا جمع شده بودند، مخالفت کرد. "الصحوه" مخلوطی از آموزش های اخوانی، تربیت های سازمانی و سنت های وهابی بود، اما انتقاد از خاندان سعودی در واقع به صورت نطقه عطف روابط سعودی و اخوان جلوه گر شد و در واقع بیانگر ریشه ترس عمیق سعودی از اخوان و علت برخورد شدید سعودی ها با اخوان از 2011 تاکنون است، چنانکه در شکل دهی سیاست خارجی عربستان از سال 2011 تاکنون بسیار تعیین کننده بوده است و مبین مواضع آل سعود حداقل با طیف خاصی از اسلام گریان منطقه است. "الصحوه الاسلامیه" به معنی "بیداری اسلامی" است، اما اخوانی های این گروه می گفتند منظور بیداری اسلامی به معنی سیاسی نیست، بلکه به معنی بیداری مردم از غفلت خودشان نسبت به شریعت است. این ترفندی بود که شاید موجب حساسیت آل سعود نشود، غافل از اینکه از نظر سعودی خود بیداری جرم و نوع بیداری از علل مشدده جرم و مجازات است. تا اوایل 2011 اعضای الصحوه به خصوص یک روحانی به نام "سلمان العوده" درخواست اصلاحات سیاسی را مطرح کرد. این گروه همانگونه که انتظار می رفت از بهار عربی به شدت استقبال کردند و به قدرت رسیدن اخوان و پیروزی "محمد مرسی" در انتخابات ریاست جمهوری در مصر را جشن گرفتند و در این دوره در مصر سرمایه گذاری زیادی کردند و گروهها و شبکه های رسانه ای خاصی را تأسیس کردند. در سالهای 2011 و 2012 ، تعاملاتی میان اسلام گرایان عضو "الصحوه" و لیبرال ها و سایر گرایش های سیاسی وجود داشت و این گروهها سعی کردند به نوعی اصلاحات سیاسی در عربستان را به پیش ببرند. یکی از این گروهها جماعت حقوق سیاسی و مدنی است که اغلب رهبرانش در حال حاضر در زندان هستند. وقتی عربستان و امارات هزینه کودتا در مصر را متقبل شدند و دولت مرسی سقوط کرد و "مرسی" به همراه سایر رهبران ارشد اخوان به زندان افتادند، بار دیگر اعضای "الصحوه" نا خواسته در مقابل دربار سعودی قرار گرفتند، اما اینبار فقط کودتا را محکوم کردند که به معنی انتقاد ضمنی از سیاست دولت عربستان بود. دولت سعودی در سال 2014 اخوان را سازمانی تروریستی خواند و هرگونه هواداری و همبستگی با آن را جرم اعلان کرد. از 2011 تا نیمه 2014 روحانیون وابسته به "الصحوه" و هوادارانشان کم و بیش در مورد مواجهه با چالش های منطقه ای، انتقادها و مخالفت هایی داشتند (به استثنای مورد سوریه که هر چند در مورد سقوط بشار اسد متحد دربار سعودی بودند، اما در مورد کمک کردن و نکردن به برخی تروریست های مسلح در سوریه با دولت سعودی اختلاف داشتند، در مورد بحرین هم از سرکوب مردم حمایت می کردند). ظهور خلافت داعشی در نیمه 2014 و حضور حوثی ها در ماه آخر سال 2014 در صنعا پایتخت یمن چالشی جدی در برابر عربستان قرار داد و موجب یک ائتلاف و همپیمانی موقت میان الصحوه و رژیم سعودی شد که به خصوص بعد از پادشاهی سلمان در اوایل 2015 و تجاوز عربستان به یمن، دو ماه بعد از شاهی سلمان، این ائتلاف تشدید هم شده است.
حمله خونبار به یمن
در سایه حمله عربستان به یمن یک تغییر جهت اساسی میان اسلام گرایان عربستان نسبت به خاندان سعودی رخ داد. سیاست های منطقه ای عربستان پس از 2011 به خصوص حمایت از کودتا در مصر، حمله به داعش و اعلان اینکه اخوان یک سازمان تروریستی است، از سوی اسلام گرایان سعودی به سیاست های خیلی بد طبقه بندی شده بود. اما حملات هوایی و زمینی به یمن تقریبا به اتفاق آرا از سوی افرادی که نسبت به خاندان سعودی و سیاست های عربستان در خصوص تحولات جهان عرب انتقاد داشتند، مورد استقبال قرار گرفت. مثل اعلی این تغییر، رویه "سلمان العوده" است. وی که در صفحه تویترش هفت میلیون دنباله رو دارد، قویاً از تجاوز به یمن حمایت و فتوایی در توجیه قتل حوثی ها صادر کرد. در یک مصاحبه تلویزیونی با بخش عربی الجزیره با تکرار مواضع دولت عربستان بر ضد ایران، تجاوز عربستان به یمن را مشروع خواند. نگاه وی به یمن کاملا طائفه ای و قومی- مذهبی بود. وی در سایت خود به نام Islam Online هم بخش ویژه ای را به مداخله نظامی عربستان در یمن اختصاص داده و از آن حمایت می کند. "محمد الاریف" روحانی برجسته سعودی نیز از حمله به یمن حمایت کرد و با ارسال پیامی به یمنی ها از آنان خواست اجازه ندهند در خدمت دولت صفوی(ایران) قرار گیرند.
"ایاد القرنی" نیز با حمایت از "سلمان العوده" موضع وی در قبال جنگ یمن را ستود و جنگ با یمن را جنگی که "جندالله" مدتها منتظرش بوده توصیف کرد. "القرنی" قطعه شعری هم به نام "لبیک یا سلمان" سرود که به صورت یک ترانه و مارش نظامی-حماسی درآمد. "القرنی" در این شعر، جنگ با مجوس ها و صفوی ها را مورد حمایت قرار داد. یک القرنی دیگر به نام "عواد القرنی" که از روحانیون کلیدی "الصحوه" است، از تجاوز نظامی سعودی در یمن حمایت کرد، اما نه به شدت و صراحت سایرین. برخی از سلفی ها و سلفی های جهادی نیز با نسبت دادن تعابیری مثل رافضی ها و صفوی ها به حوثی ها در واقع جنگ در یمن را توجیه کردند. جالب اینکه جهادی های سعودی در عراق و سوریه نیز از حمله به یمن استقبال کردند و حتی اسلام گرایان سعودی مقیم لندن مثل "سعد الفقیه" هم از جنگ در یمن به عنوان دفاع از مرزهای سعودی و امنیت ملی یاد کرد. البته وی در انتقاد از دربار سعودی می گوید، اگر دولت عربستان از حزب اخوانی «الاصلاح » در یمن نمی ترسید و از آنان حمایت می کرد، این حزب اخوانی می توانست تعادل را با حوثی ها برقرار کند.
گروه سوم:جهادی های اسلام گرای سعودی هستند که عمدتا در عراق و سوریه فعال بوده اند. فعالیت مسلحانه این گروههای جهادی در عراق و سوریه در بسیاری از مواقع ولو به صورت موقت با اهداف سیاست خارجی سعودی همخوانی و تطابق داشته است .گرچه در بحران عراق و سوریه تا قبل از نیمه 2014 یک همگرایی میان دولت سعودی و اسلام گرایان جهادی وجود داشت، اما هر دو طرف آگاه بودند که این همگرایی به دلایل مختلف صورت می گیرد. "سلمان العوده" بر این است که دولت سعودی از مسئله سوریه به عنوان اینکه خود را قهرمان انقلاب مطرح کند و خاطره ضد انقلاب بودن در تحولات مصر را پاک کند استفاده می کند. او معتقد است اهداف سعودی در سوریه بیشتر تعقیب منافع راهبردی است. وقتی گروههای جهادی امیال منطقه ای خود را فاش کردند و حاضر نشدند در محدوده عراق و سوریه بمانند و رسما تأسیس خلافت داعش در موصل را اعلان کردند، ائتلاف رژیم سعودی و جهادی ها از هم گسست. به گزارش سازمان ملل تا اوایل سال 2015 حدود 25 هزار نفر جنگجوی خارجی که هزاران نفراز آنان از اتباع عربستان بودند، به جهادی ها پیوسته بودند. مسئله سوریه برای دولت سعودی و افکار عمومی این کشور از دو جهت حمایت از سنی ها در قبال علویان و منافع راهبردی جذاب بود و در واقع حمایت سعودی از آنچه بر ضد دولت سوریه در این کشور رخ می داد، بیشتر جنبه طایفه ای داشت.
بعد از اینکه در ماه ژوئن سال 2014 تاسیس خلافت اسلامی در عراق و شام اعلان شد و این گروه با محکوم کردن دربار سعودی،توسعه خلافت خود به سوی عربستان را اعلان کرد، عربستان با توجه به تعداد کثیر اتباع سعودی عضو داعش، به صورت منطقی مجبور به تجدید نظر در حمایت از این گروهها شد. در راستای سیاست اعلانی داعش، سلول های داعش در عربستان عملیات زیادی را بر ضد خارجیان، نیروهای امنیتی و شیعیان و پست های مرزی عربستان ترتیب دادند.در تاریخ سوم نوامبر 2014 در روز تاسوعای حسینی این گروهها به جمعیتی که از یک حسینیه در "الاحسا" خارج می شدند، شلیک کردند و چندین نفر را به شهادت رساندند. دولت سعودی و کلیه همراهانش در حوزه روحانیت وهابی بلافاصله حمله را محکوم کردند و با تمام توش و توان به تعقیب مرتکبان این جنایت پرداختند و نیروهای امنیتی با شناسایی و درگیری با این ترویست ها حتی متحمل تلفاتی چند شدند. در می 2015 حملات انتحاری در مسجد شیعیان در خارج از قطیف و در دمام صورت گرفت؛ در هر دو این عملیات اعضای داعش شاخه نجد مسؤولیت را پذیرفتند.
فقط دو ماه بعد از پادشاهی سلمان، حمله به یمن آغاز شد. این حمله که به بهانه خارج کردن حوثی ها از صنعا آغاز شد، اهداف راهبردی در رقابت با ایران داشت و باعث شد که القاعده عربستان از خلأ قدرت و احساسات ضد حوثی استفاده کند و در بخش هایی از یمن جایابی کند. جالب آنکه بر خلاف مسیر اصلی سیاست خارجی عربستان،عملیات القاعده در یمن از سال 2011 با حمایت کامل اسلام گرایان سعودی همراه بود.این همراهی شاید به دلیل شاخه یمنی اخوانی ها باشد که به نام "الاصلاح" فعالیت می کنند و در پی توفقیات حوثی ها در مضیقه قرار گرفته بودند و عربستان به صورت تاکتیکی از آنان حمایت می کرد.
گروه چهارم : شیعیان عربستان هستند. شیعیان در عربستان حدود 10 تا 15 درصد جمعیت هستند که عمدتا در استان شرقی در اطراف قطیف و الاحسا ساکنند. در این منطقه از دهه پنجاه میلادی عمدتا گروههای ملی گرا و چپ مارکسیست فعال بودند که از دهه 1970 جای خود را به اسلام گرایان دادند.شیعیان عربستان در سال 1979 اعتراض هایی را ترتیب دادند که به شدت سرکوب شد و رهبران بازداشت و به حبس های طولانی مدت محکوم شدند و عده ای نیر به خارج تبعید شدند.روابط دولت سعودی در دهه هشتاد و تا اوایل دهه 90 متأثر از این حوادث بود.بر اساس توافق عفو در سال 1993 بسیاری از تبعیدی ها به عربستان برگشتند و تحت لوای "شیرازی" (با شیرازی هایی که به "شیعه لندنی" معروفند فرق دارند) فعالیت می کردند.
"جنبش شیرازی" با تظاهرات و درگیری با دولت مخالف هستند و مواضع ضد دولتی آشکار ندارند و حتی در سال 2011 که دوره بهار عربی بود، نیز از فراخوانی علنی برای تظاهرات اجتناب داشتند.اما اغلب شیعیان عربستان از قیام مردم بحرین حمایت می کردند. چنانکه شیخ "نمر النمر" از منطقه عوامیه با جدا شدن از جنبش شیرازی در فوریه 2011 خواستار قیام مردم شد. تظاهرات مسالمت آمیز همراه با برخی درگیری های مسلحانه با نیروهای امنیتی حاصل این فراخوان بود.این جنبش در نهایت در سال 2013 سرکوب شد و صدها نفر بازداشت شدند و "النمر" نیز بازداشت و سپس به مرگ محکوم شد.
در عربستان یک گروه شیعه دیگری به نام خط امام وجود دارد که معطوف به "خط امام خمینی" است. ادعا می شود که "حزب الله حجاز" شاخه نظامی این گروه است.جریان خط امام عمدتا از تظاهرات 2011 حمایت کردند و خواستار آزادی زندانیان شیعه شدند که به اتهام مشارکت در بمب گذاری در برج های "الخبر" و عضویت در "حزب الله حجاز" از سال 1996 در زندان به سر می برند.اما گروه خط امام مواضعی مثل "النمر" نگرفت و رهبر آنان "عبدالکریم الحبیل" در نهایت از جوانان خواست به تظاهرات پایان دهند و به صورت مسلحانه با مأموران امنیتی درگیر نشوند.البته جناح "النمر" تظاهراتی را ترتیب دادند و با شعارهای جامع همچون درخواست آزادی همه زندانیان سیاسی(اعم از شیعه و سنی) سعی کردند موضع فراجناحی و ملی بگیرند اما هیچیک از علمای سنی سعودی با آنان همراهی نکردند. در قضیه جنگ یمن،ائتلاف آزادی و عدالت قصد داشت، روز جمعه 3 آوریل 2015 تظاهراتی را بر ضد حملات هوایی عربستان بر ضد یمن ترتیب دهد و عملیات ارتش را تجاوز بخواند.گرچه این تظاهرات با فشار مقامات امنیتی برگزار نشد، اما برای تحریک دولت بر ضد شیعیان کافی بود.
خلاصه اینکه مناسبات تلخ و گزنده میان دولت سعودی و شیعیان از نتایج محتوم تجدید روابط دربار سعودی با اسلام گرایان سنی است.
امارات متحده عربی و اسلام گرایی
امارات متحده عربی مثل بقیه کشورهای حاشیه خلیج فارس در خلال دهه های 1950 و 1960 افراد متخصص بی شماری را از جهان عرب(مصر، سوریه، اردن و فلسطین) وارد کرد که عمدتا در بخش های آموزشی برای آموزش و پرورش دانش آموزان و دانشجویان به کار گرفته شدند.این نخبگان با کوله باری از ملی گرایی ناصریستی و بعث گرایی و اسلام گرایی منبعث از اخوان المسلمین و حزب التحریر در امارات زندگی و فعالیت می کردند. در خلال دهه 1970 ودر سال 1974 طیفی از اخوانی ها به تقلید از آنچه در کویت بود، گروهی به نام جماعت الاصلاح تاسیس کردند.در دهه 1970 گروههای اسلامی در امارات اجازه فعالیت داشتند و از اینرو انواع و اقسام سازمان ها و مؤسسات اجتماعی، فرهنگی،رسانه ای و ورزشی زیادی تاسیس شد.یکی از این نهاد ها انجمن دانشجویان بود که ابتدا در دست ناصری ها و ملی گرایان عرب بود، اما در سال 1981 در انتخابات رهبری انجمن، با پیروزی جریان اسلام گرا به دست اسلام گرایان افتاد.پس از این پیروزی انجمن دانشجویان به حضور "شیخ زاید آل نهیان" رئیس امارات پذیرفته شد که در میان آنان دانشجویی به نام "سلطان بن خالد القاسمی" از اعضای خاندان حاکم در رأس الخیمه وجود داشت. نامبرده از 2012 به جهت ارتباط با اخوان در زندان به سر می برد.در دهه 1980 امارات آژانس امنیت ملی خود ترمیم کرد و یک افسر سابق امنیتی مصری به نام "فواد عالم" که به ضدیت با اخوان شهره بود را در رأس آن گمارد. این مسئله در دوره ای بود که مقامات امارات بخصوص در ابوظبی به شدت به جریانات اسلامی بد گمان شده بودند و آن را تهدیدی بالقوه می دیدند و این وقتی جدی تر می شد که تعدادی از اسلام گرایان توانسته بودند سمت ها و پست هایی را در بخش های مختلف به دست آورند. به هر حال در سال 1987 پسر سوم شیخ زاید، "محمد بن زاید" ولیعهد فعلی امارات که در عربستان و آمریکا به "شیطان" معروف است(تعدادی از عربستانی ها و آمریکایی ها معتقدند محمد بن زاید آنان را به ماجراهای خطرناکی وارد می کند)، به عنوان چهره ای متنفذ وارد عرصه شد و هدف قرار دادن اخوان را در رأس دستور کار خود قرار داد. "محمد بن زاید" در انگلیس تعلیم دیده امور نظامی و امنیتی است و تاکنون هم در امارات به همین امور نظامی و امنیتی پرداخته است. گفته می شود که وی علاوه بر فنون نظامی در خلبانی جت جنگنده و هلی کوپتر هم دستی دارد. وی در سال 1987 سعی کرد، حاکم شارجه "شیخ سلطان القاسمی" که انتقادات صریح و بی پروایی نسبت به دولت مرکزی در ابوظبی داشت را سرنگون کند. تصمیم القاسمی به منع استعمال مشروبات الکی در شارجه به معنی همراهی با اسلام گرایان و غیر اسلامی جلوه دادن ابوظبی معنی شده بود."محمد بن زاید" می خواست "سلطان القاسمی" را سرنگون و برادرش "عبدالعزیز" را جایگزین کند اما پدرمحمد با نگرانی از اینکه ممکن است، اسلام گرایان جانب حاکم شارجه را بگیرند با این کودتا مخالفت کرد.
به توصیه و پیشنهاد "فؤاد عالم" در دهه 1990 "محمد بن زاید" شخصاً مسؤولیت آژانس امنیت ملی امارات را به عهده گرفت و قلع و قمع اسلام گرایان اخوانی را شروع کرد. او در سال 1990 با طرحی به نام "خشک کردن چشمه ها" تمام اسلام گرایان را از سمت های خود برکنار کرد. تمام انجمن های خیریه و سازمان های مردم نهاد وابسته به اسلام گرایان را بست و حلقه های آموزش قران آنان را در مساجد تا سال 1992 کاملا از هم گسست، و در سال 1994 جماعت الاصلاح و چندین زیر شاخه آن در امارات را منحل کرد.
در سال 1992 یک فلسطینی به اتهام ارتباط با حماس دستگیر و شکنجه شد تا درباره عملیات حماس در اراضی فلسطن اطلاعاتی به دست آید. این به معنی آن بود که سازمان تحت امر "محمد بن زائد" کاملا هماهنگ با اسرائیل و آمریکا، حماس را یک سازمان تروریستی می داند. در میانه دهه 1990 "شیخ عبدالمنیم العلی"، یک روحانی عراقی که به رهبری اخوان عراق شهرت داشت و به "محمد احمد الرشید" معروف بود، بازداشت شد. او هیچگاه متهم نشد و فقط به ظن تأثیرگذاری بر اسلام گرایان محلی توقیف شد.
در سال 1994 "محمد بن زاید" مرکز مطالعات و تحقیقات راهبردی امارات را تأسیس کرد، که در واقع مغز متفکر نهادهایی همچون سرویس های امنیتی، وزارت خارجه و وزارت کشور و در دربار امارات است. همزمان با ادامه طرح خشکاندن چشمه های اسلامی گرایی، برای اولین بار در سال 1997 دو شهروند اماراتی که امام جمعه بودند، بازداشت شدند. قدرت گرفتن "محمد بن زاید" در واقع به معنی تحت فشار قرارگرفتن بیشتر اسلام گرایان بود.
"شیخ زاید" که در 2 نوامبر 2004 فوت کرد، در سال های آخر عمر عملاً زمام امور را به دست پسرش سپرده بود. از سال 2003 ، "سلطان بن خالد القاسمی" به دعوت "محمد بن زاید" به ابوطبی سفر کرد. در این سفر"محمد بن زاید" خواهان منع فعالیت های اسلام گرایان شارجه شد و از القاسمی خواست انجمن های اسلام گرایان منحل شود. "القاسمی" این التیماتوم را رد کرد و حتی خواستار فعالیت مجدد جماعت الاصلاح شد که در سال 1994 ممنوع الفعالیت شده بود. در مقابل "محمد بن زاید" حق شهروندی امارات را از تعدادی از اسلام گرایان شارجه ای گرفت، که در میان آنان "علی حسین الحمادی" بنیانگذار مدرسه توسعه اداری امارات نیز وجود داشت؛ بهر حال مناسبات امارات با اخوان تا 2011 کج دار و مریز ادامه داشت تا اینکه در بهار عربی (سال 2011) و تحولات مصر و تونس، بار دیگر مقامات امارات موضعی سخت و تهاجمی نسبت به اخوانی ها گرفته و سیاسیون اخوانی ساکن در امارات را زندانی یا تبعید کردند. از سال 2011 که اخوانی ها در سطح محلی، منطقه ای و بین المللی به صورت دشمن درجه اول امارات در آمده اند، امارات همراه با عربستان از کودتا در مصر حمایت کرده و در لیبی و یمن به شدت فعال است که اخوانی ها از قدرت دور بمانند و حتی گفته می شود، امارات مبلغ 3 میلیاد دلار برای کودتا برضد اردوغان اخوانی خرج کرده است.
امارات-حماس
امارات نه تنها اخوانی ها در خاک خود، بلکه در مصر، یمن، لیبی و ترکیه را نیز هدف قرار می دهد. اما آنچه بسیار تعیین کننده است، درگیری شدید امارات با حماس است. اینکه حماس گرایش های اخوانی دارد نسبت به درگیری با اسراییل جنبه ثانوی و درجه دوم دارد اما برای امارات فعلا درگیری با حماس اصل است.در حال حاضر بین مصر، تشکیلات خودگردان به رهبری "محمود عباس" و اسرائیل نسبت به سرکوب حماس هماهنگی عجیبی وجود دارد.
اخیرا "محمود عباس" حقوق کارمندان در غزه را کاهش داده و از سوی دیگر اسراییل نیز جریان برق به غزه را در گرمای تابستان قطع می کند، تا حماس را هر چه بیشتر به تمکین از مصر و امارات وادار کند. عربستان و امارات رسما حماس را گروهی تروریستی خوانده اند و امارات در صدد است رهبری تشکیلات خودگردان فلسطین در غزه و کرانه باختری را به "محمد دحلان" بسپارد.
"دحلان" که زمانی مسئول امنیتی "یاسرعرفات" بود به مسموم کردن وی متهم است و از عوامل شناخته شده و از ذخایر اسراییل در جناح فلسطینی ها محسوب می شود که ساکن امارات است. در هفته های اخیر دیدارهایی بین وی و مقامات امارات و مصری و تشکیلات خودگردان و اعضای حماس در مصر برگزار شده است که در صورت کمک حماس به جانشینی دحلان، محاصره اسراییل-مصری غزه تا اندازه ای کاهش می یابد. مصر و امارات گامهایی را برای تخفیف آلام ناشی از محاصره غزه برداشته اند و مصر ارسال سوخت به غزه را آغاز کرده و قرار استفمرز رفح بین صحرای سینا و غزه بازگشایی شود.
گویا با کمک 5 میلیون دلاری امارات قرار است ، مصر سیم های خاردار و دوربین های امنیتی را در گذرگاه رفح نصب کند. امارات به یک کمک 150 میلیون دلاری برای ساخت نیروگاه برق و کمک به ساخت یک بندر در غزه اشاره کرده است.
به گفته "زیوی بارل" Zvi Barel ستون نویس برجسته اسراییلی در هاارتز، در این طرح همه سود می برند. حماس عملا اقتدار خود را از دست می دهد ، مصر ارتباط اخوان غزه با القاعده سینا را قطع می کند ، "دحلان" ،آدم امارات و جایگزین "محمود عباس" می شود و ایده تأسیس دو دولت اسرائیل و فلسطین عملا دفن می گردد. نفوذ قطر و ترکیه به عنوان مهمترین حامیان حماس نیز در محاق قرار می گیرد. تضعیف حماس و بازگشت دحلان به فلسطین (کرانه باختری) نتیجه یک تلاش شش ساله از سمت امارات است که پشتیبانی عربستان را هم دارد. این بازگشت به معنی برچیدن کامل بهار عربی است که رهبران مصر، لیبی، یمن، و تونس را به کام خود کشید و باعث تحولات بی شماری در خاورمیانه و شمال آفریقا شد.
امارات در لیبی از جناح هایی حمایت می کند که با دولت اخوانی اما قانونی که مورد شناسایی بین المللی است مخالفت می کنند و از عربستان حمایت می کند که به یمن حمله کرده است.
امارات، عربستان و اسرائیل در مقابله با ایران و گروههای اسلامی کاملاً هماهنگ هستند و در ماه مارس 2017 خلبانان اماراتی در کنار خلبانان آمریکایی، اسرائیلی، ایتالیایی و یونانی تمرین کردند. امارات میلیون ها دلار اسلحه و مهمات نظامی و امنیتی از اسرائیل خریده است و در سال 2015 دفتر هیأت دیپلماتیک اسرائیل در ابوظبی افتتاح شده است. آنچه دفترهای دیپلماتیک اسرائیل خوانده می شود، در واقع سفارتی است که با تغییر نام سعی کرده اند، جلوی حساسیت ها را بگیریند.
حماس نیز با قبول ایده دو دولت و قبول مرزهای 1967 عملاً هویت سیاسی خود را از دست داده و در بهترین حالت فقط یک جناح سیاسی فلسطینی است که در چهارچوب تشکیلات خودگردان در غزه فعالیت می کند. تلاش های امارات که با پشتیبانی عربستان همراه است تا کنون فقط یک دستاورد قابل توجه داشته که آن هم پیروزی کودتا در مصر است . اگر طرح های امارات در غزه به ثمر نشیند دومیندستاورد رقم خواهد خورد و الا بقیه اقدامات امارات، عربستان در یمن، لیبی و سوریه نتیجه ای جز فاجعه انسانی نداشته است.
قطر
قطر کشوری است با فقط 12000 کیلومتر مربع وسعت و جمعیتی که بین 250 تا 330 هزار نفر تخمین زده می شود.البته ساکنین قطر حدود دو میلیون و ششصد هزار نفر هستند.اما اتباع قطری درحد همان رقم پیش گفته محدود می شود.این کشور اصولا با دو نفر و نصفی آدم اداره می شود که در رأس آنان "شیخ تمیم بن حمد آل ثانی" امیر قطر، مادرش و "شیخ حمد بن جاسم آل ثانی" است که وزیر امور خارجه و نخست وزیر است.این کشور با این ساختار البته ذخیره عظیم ارزی دارد که حدود 350 میلیارد دلار تخمین زده می شود و یک غول گازی محسوب می شود و در یکی از بزرگترین میادین گازی جهان با ایران شریک است. سران قطر به عنوان یک کشور کوچک برای بقا و دچار نشدن به سرنوشت کویت در جریان حمله صدام و البته برای رقابت با عربستان(عربستان ، در واقع صدام قطر است) به صورت سنتی از سال 1995 نقش میانجی بین المللی در غرب آسیا و شمال آفریقا را بر عهده گرفته است.چنانکه میانجیگری در افغانستان،اتیوپی،عراق،اسرائیل و غزه،لبنان،سودان و یمن را در کارنامه دارد.این میاجیگری ها گاهی برای کمک به بهبود روابط، گاهی برای حل و فصل مسائل سیاسی و گاهی برای تسهیل در امور بشر دوستانه بوده است.قطر با ایران، اسرائیل، آمریکا، حزب الله لبنان،حوثی های یمن،اخوان المسلمین،طالبان در افغانستان، انواع گروهای داعشی، جهادی و تکفیری و حماس ارتباط دارد.از نظر قطر با توجه به اینکه عربستان رسمی و علنی مثلا جانب اسرائیل را می گیرد و یا در یمن می جنگد و به طالبان کمک می کند و در کنار گروه 14 مارس در لبنان به رهبری "سعد حریری" می ایستد، قابلیت میانجیگری خود را از دست داده و عنصر بیطرف و بی غرضی به شمار نمی رود و قطر ناچار است برای ایفای نقش میانجیگرایانه با ایران،حزب الله و.... رابطه خوب داشته باشد.از نظر عربستان، این سیاست قطر البته یعنی انزوای عربستان و نادیده گرفتن سیاست ها و امیال ریاض.
قطر البته در حالی که با ایران ارتباط دارد،پایگاه هوایی العدید را هم در اختیار آمریکا قرار داده و آمریکا در این پایگاه 10 هزار سرباز دارد و با آزادی عمل مطلق می تواند، حتی ایران را بمباران کند.نکته جالب اینکه در حالی که "بن لادن" تحت تعقیب ترین فرد جهان نزد آمریکائیها بود، ویدئو های ضبط شده وی ابتدا در شبکه الجزیره پخش می شد و یا وقتی هواپیماهای جنگی آمریکا برای بمباران مناطقی در افغانستان، عراق و سوریه از پایگاه العدید پرواز می کنند، خبرنگاران و فیلمبرداران شبکه الجزیره (البته کاملا اتفاقی) در محل بمباران حاضر هستند و از کشته های غیر نظامی فیلم و خبر تهیه می کنند و در تهییج و تحریک افکار عمومی جهان اسلام و جهان عرب بر ضد آمریکا می کوشند.در لیبی هواپیماهای قطری در کنار ناتو در اساقط رژیم قذافی فعال بودند و در حال حاضر نیز دولت مستقر در لیبی که مورد شناسایی بین المللی است در کنف حمایت قطر قرار دارد و جالب اینکه امارات به اپوزیسیون این دولت با سلاح های اسرائیلی کمک می کند. در سوریه گروههای تکفیری از قطر پول می گرفتند و می گیرند و باز هم این شبکه الجزیره بود که صحنه سربریدن گروگانها توسط داعش و القاعده را پوشش می داد و همواره این سؤال مطرح بود که چگونه الجزیره در زمان مناسب و مکان مناسب این پوشش خبری است.
و اما درگیری با قطر
حال با این زمینه ها که فقط شمه ای از آن آمد، در دوم خرداد در خبرگزاری رسمی قطر خبر سخنرانی امیر قطر در مراسم جشن فارغ التحصیلی نظامیان این کشور منتشر شد.در این خبر از قول امیر قطر آمده بود که به دلیل مشکلات داخلی، دولت ترامپ دولت مستعجل خواهد و دولت قطر با رئیس جمهور آمریکا روابط تنش زایی دارد.در عین حالی که، امیر قطر روابط با اسرائیل را خوب توصیف کرده بود،حماس را نماینده مشروع ملت فلسطین خوانده بود.در رابطه با ایران نیز امیر قطر گفته بود ایران یک قدرت اسلامی و یک قدرت بزرگ است که در ثبات منطقه نقش دارد و هیچ عقلانیتی نیز در تشدید خصومت با ایران وجود ندارد.گرچه فردای انتشار این خبر، تلویزیون قطر مدعی شد، سایت خبرگزاری قطر هک شده و سخنان منسوب به امیر قطر کذب است اما عربستان و امارات تمام سیاست ضد ایرانی خود در منطقه را بر باد رفته می دیدند، و مشکل وقتی جدی تر می شد که فارغ از راست یا دروغ بودن انتساب این حرفها ، سخنان امیر قطر همزمان با درخواست ترامپ برای همکاری اعراب در جهت منزوی کردن ایران پخش شد.
اینکه امیر قطر این حرف ها را زده یا نزده و اینکه نظامیان حاضر در مراسم کلا منکر این اظهارات شدند یا حتی مقامات سیا امارات را مسؤول هک خبرگزاری قطر معرفی کردند،مهم نیست؛ چنانکه بلافاصله بعد از این ماجرا رسانه های سعودی و اماراتی اظهارات منتسب به امیر قطر را واقعی دانسته و بر اساس آن تمام تولیدات خبری و تحلیلی خود را بر کوبیدن و منکوب کردن این مواضع گذاشتند و قطر را حلقه ضعیف کشورهای عربی در مقابله با ایران و تروریسم خواندند و از قطر خواستند بین ایران و شورای همکاری خلیج فارس یکی را انتخاب کند.
خلاصه بعد از گذشت سیزده روز از انتشار سخنان منتسب به امیر قطر چهار کشور عربستان، امارات، بحرین و مصر اقدامات تنبیهی شدیدی را بر ضد قطر اعلان کردند و بهبود روابط با قطر را به بر آورده شدن سیزده شرط منوط و موکول کردند.
فهرست این شروط به شرح زیر است:
۱. قطع روابط دیپلماتیک با ایران.
۲. اخراج افراد مرتبط با سپاه پاسداران حاضر در قطر.
۳. روابط تجاری با ایران در چارچوب تحریمهای آمریکا.
۴. برچیدن پایگاه نظامی ترکیه در خاک قطر
۵. قطع حمایت از حزبالله.
۶. قطع حمایت از اخوانالمسلمین.
۷. قطع حمایت از القاعده.
۸. قطع حمایت از داعش.
۹. تعطیلی کامل شبکه الجزیره.
۱۰. تابعیت ندادن به شهروندان عربستان، مصر، بحرین و امارات.
۱۱. انتشار لیست اپوزسیونهای حمایت شده در ۴ کشور فوق.
۱۲. تحویل دادن اشخاص تحت تعقیب کشورهای فوق به اتهام اقدامات تروریستی.
۱۳. پرداخت مبلغی معین (رقم آن اعلام نشده است!)
این کشورها از قطر خواسته اند، به توافق نامه اولیه و تکمیلی ریاض (۲۰۱۳ ) و(۲۰۱4)پایبند باشد. بر اساس این توافقنامه قطرباید با کشورهای بحرین، عربستان، مصر و امارات در زمینه نظامی- سیاسی – اقتصادی- اجتماعی و امنیتی به منظور تضمین امنیت قومی کشورهای عربی خلیج فارس هماهنگ باشد. مصر، عربستان و امارات همچنین نگران روابط قطر با ایران هستند. به نظر این کشورها روابط ایران و قطر از منافع اقتصادی تجاوز کرده است.
کشورهای عربی با شروع بحران اقدامات زیر را انجام دادند:
* قطع کلیه روابط دیپلماتیک و بستن سفارتهای قطر درکشورهای خود
*بستن مرزهای آبی، هوایی و خاکی ۴ کشور با قطر
*بیرون کردن کلیه اتباع قطری از کشورهای خود
*عدم اجازه ورود اتباع قطری به کشورهایشان
*منع پروازهای هوایی به کشور قطر
*عدم اجازه پرواز هواپیماهای قطری از کشورهایشان
*اخراج قطر از ائتلاف نظامی به رهبری عربستان
*لغو مجوز فعالیت شبکه خبری الجزیره و بستن دفتر آن در عربستان
تحلیل و ارزیابی علل و ریشه های برخورد با قطر
به نظر می رسد در خاومیانه سه جریان عمده وجود دارد.جریان اول به رهبری ایران و با مشارکت عراق، سوریه، حزب الله لبنان،حوثی ها در یمن و برخی دیگر از بازیگران غیر دولتی است که به جبهه مقاومت مشهورند.جریان دوم حکومت های استبدادی که در کنف حمایت اسرائیل هستند، عبارتند از عربستان، اردن، مصر، امارات و بحرین و جریان سوم متعلق به ترکیه، قطر و اخوان المسلمین و گروهها و گروهک هایی که در متن یا حاشیه بهار عربی قرار دارند.به نظر می رسد عربستان و امارات که مبدع و محرک اقدام بر ضد قطر هستند (مصر و بحرین کارگزارند و ابتکاری از خود ندارند) هم به جهت رقابت راهبردی با ایران و هم به جهت تهدید وجودی(Threat to existence) اقدام بر ضد گروههای اسلامی به خصوص اخوان المسلمین را در دستور کار قرار داده اند و این امر تازه ای نیست.عربستان و امارات که در زمره حکومت های پادشاهی مطلقه قرار دارند، همانگونه که در دهه های 1960 و 1970 با جریان های ناصری و چپ بعثی در تضاد بودند و همانگونه که با انقلاب اسلامی در دهه 1980 از طریق صدام می جنگیدند در حال حاضر نیز اخوان و جریانات وابسته به آن را دشمن وجودی خود می دانند.به عبارت روشن تر این دو دولت قهرمان ضد انقلاب در چند دهه اخیر در منطقه هستند و توانستند با پول و هماهنگ کردن نیازهای خود با امیال اسرائیل، سیاست های ضد انقلابی خود را پیش ببرند.نگاهی به سوابق این دو کشور در دشمنی با ایران هم به جهت راهبردی(ژئوپلیتیک) و هم به جهت سیاست و حکومت نشان می دهد که رقابت عربستان با ایران در جهت رقابت شیعه و سنی نیست، ریاض و دبی اینگونه می نمایند که در دفاع از سنی ها عمل می کنند.مسئله اصلی این دو کشور و اقمارشان در اردن، بحرین و مصر بر سر« مردم سالاری » و پدیده «رأی گیری و انتخابات » در ایران است. شروط سیزده گانه عربستان و امارات بر ضد قطر گویای همه چیز است.سه شرط اول به ایران مربوط می شود که در واقع یک شرط است و ده شرط دیگر معطوف به سرکوب مخالفان و سانسور اخبار فساد و تباهی این رژیم ها است.
به عنوان نمونه شرط بستن شبکه الجزیره در واقع تحمیل سانسور خبری و محروم کردن اتباع کشورهای عربستان و امارات ازشنیدن و خواندن اخبار فساد و تباهی و..... در این رژیم ها است. چنانکه کشورهای تحریم کننده قطر علاوه بر تعطیلی کامل شبکه تلویزیونی الجزیره از دوحه خواسته اند، حمایت از شبکههایی مثل "العربی الجدید" را که در اصل برای رقابت با الجزیره که به ریاست "عزمی بشاره" تأسیس شده بود، متوقف کند.از بین رسانههای دیگری که از سوی قطر حمایت میشوند و به تحریک علیه شبکههای تلویزیونی رسمی کشورهای شورای همکاری خلیج فارس متهم شدهاند، میتوان به روزنامه "القدس العربی" که در سال ۱۹۸۹ در لندن تأسیس شده، سایت "الشرقالاوسط" و سایت عربی "هافینگتون پست" به ریاست "وضاح خنفر" و "الخلیج الجدید" اشاره کرد. از جمله دیگر خواستهها برکناری "عبدالله العذبه" سردبیر روزنامه "العرب" است که به رغم انتقاد دائمش از امارات سردبیر مهمترین روزنامه در این کشور است. همچنین شعبات خبری که قطر کمک مالی مستقیم یا غیرمستقیم میدهد، شامل "عرب۲۱ " و "رصد (Rassd) "و "العربی الجدید" و "میدل ایست آی" را ببندد.شروط معطوف به قطع حمایت از اخوان المسلمین و داعش و القاعده هم شروط معطوف به ترس از براندازی است.همانگونه که اروپا و آمریکا یک سیاست پاکسازی قومی نسبت به مسلمانان در خاک خود اتخاذ کرده اند و از یک سو ورود مسلمانان به اروپا و آمریکا را محدود کرده اند و در صدد تدوین قوانینی برای اخراج مسلمانان ساکن هستند، عربستان و امارات و سایر کشورهایی همنوا که اتباع بیشماری در صف جنگجویان داعش و القاعده دارند از بازگشت اینان به موطن خود و یا از امکان فعالیت آنان با تابعیت و پاسپورت قطری نگرانند.در این جهت است که از قطر خواسته شده افراد تحت تعقیب در عربستان، امارات، مصر و بحرین به کشورهای اصلی شان تحویل داده شوند، دارایی هایشان مسدود شود و هرگونه اطلاعات تحرکات و منابع مالیشان ارائه شوند.همچنین اعطای شهروندی به اشخاص تحت تعقیب در عربستان، امارات، مصر و بحرین متوقف شود و شهروندی قطری برای ملیتهای موجودی که قوانین آن کشورها را نقض میکند را ملغی کند.تمامی تماسها با اپوزیسیون سیاسی در عربستان، امارات، مصر و بحرین را متوقف کند. همه پروندهها شامل جزئیات تماسها و حمایتهای قبلی قطر با گروههای اپوزیسیون را تحویل بدهد.
لذا شروط دهم، یازدهم و دوازدهم در واقع اقدامات اقتضایی و تکمیلی معطوف به قطع حمایت از گروههای اسلام گرا و یا جهادی است. در ۲۵ ژوئیه ۲۰۱۷ نیز چهار کشور عربی، ۱۸ فرد و گروه دیگر مرتبط با قطر را به فهرست تروریسم خود اضافه کردند. این فهرست شامل سه بنیاد خیریه یمنی، سه گروه رسانهای در لیبی، دو تشکل مسلح و یک مؤسسه مذهبی است و براساس گزارش خبرگزاری رویترز پیش از این نیز در فهرست گروههای تروریستی اعلام شده توسط ایالات متحده قرار داشتند و تحت تحریم هستند.بالاخره شرط سیزدهم که متضمن پرداخت غرامت و خسارات به آسیب دیدگان از سیاست قطر است، برای جلوگیری از ادامه سیاست دوحه است و یک پرونده باز است که می تواند هر آینه بر ضد قطر مورد استفاده یا سوءاستفاده قرار گیرد.
نتیجه
بر اساس شواهد و قرائن و گذشت چهل روز از ضرب الاجل عربستان و امارات و اقمارشان(بحرین و مصر) به قطر و امتناع دوحه از قبول این درخواست ها، احتمالا می توان نتیجه گرفت، دستاورد عربستان و امارات در رویایی با قطر تقریبا به صفر میل می کند.
1-همانگونه که اسرائیل در زمان حمله به مصر ابتدا فرودگاههای مصر را بمباران کرد، صدام نیز در زمان حمله به ایران به فرودگاههای ایران حمله کرد، حال بعد از 37 سال امارات و عربستان بار دیگر در تقلید از اسرائیل در محاصره غزه به محاصره قطر اقدام کردند. اسرائیل در محاصره غزه به اهداف خود نرسیده است، حال تصور کنید عربستان و امارات به چند درصد اهداف خود در محاصره قطر خواهند رسید.
2-عربستان تا قبل از ماجراجویی در یمن و قطر به خصوص در منابع غربی به عنوان یک کشور بزرگ و یک قدرت منطقه ای در مقابل ایران معرفی می شد، اما حداقل در مسئله قطر ثابت شد که عربستان فقط یک کشورگنده با کلی پول است.عربستان و امارات فقط قطر را گاز گرفته اند ولی هنوز موفق به جویدن قطر نشده اند،حالا بلعیدن و هضم قطر که جای خود دارد.(اساسا نظام بین الملل اجازه می دهد یک غول نفتی یک غول گازی را ببلعد؟ ایا اجازه داده می شود، این حجم از قدرت و ثروت در اختیار یک کشورولو هم پیمان قرار گیرد؟
3- این کشور گنده و پول دار که حتی قادر به دفاع از خاک خود نیست و در حمله و دفاع به حضور و مشارکت سربازان و دیپلمات ها، دولت ها و رسانه های غربی محتاج است، چگونه می تواند نظم مورد نظر خود را در منطقه برقرار کند.
4-این کشورها رسما در زمره هم پیمانان آمریکا و انگلیس قرار دارند، اما با تلاش در تغییر نظم منطقه ای در واقع در جرگه دشمنان آمریکا هستند.جمله معروف "جوزف بایدن" معاون رئیس جمهوری آمریکا در دوره اوباما که گفت،عمده مشکلات ما در خاورمیانه از ناحیه دوستان و همپیمانانمان است.
5-اگر قطر به خاطر ارتباط با ایران، ارتباط با حماس و کمک به داعش و القاعده تحت فشار قرار گرفته است، ترکیه از این جهت اولی تر است و با همین منطق ترکیه، اردوغان احتمالا با عقب کشیدن قطر در حمایت از حماس و اخوان در مصر و خارج از مصر به شدت تنها خواهد ماند. روشن است این پروژه محدود سازی روابط با ایران و حماس و.... از قطر به عنوان یک کشور کوچک شروع شده تا چنانچه مشکلی بروز کرد، کنترل بحران ناشی از ان آسانتر باشد.سهم آمریکا از این سیاست آن است که اگر قرار است، دوستان آمریکا بخشی از راه حل باشند نه بخشی از مشکل، پروژه قطر می تواند شروع خوبی باشد.
6-در قضیه قطر، واکنش منفی وزارت دفاع آمریکا در قبال سیاست حمایتی ترامپ در برابر عربستان ثابت کرد که نهادهای نظامی و امنیتی آمریکا با ترامپ مشکل دارند و ترامپ هنوز در سیاست خارجی رئیس جمهور نشده است.
7- عربستان وجود رئیس جمهوری نامتعارف و فاقد وجهه در امور خارجی و فاقد پختگی در امور راهبردی و نظامی و امنیتی را که به دلیل مشکلات داخلی کاملا در دست لابی های طرفدار اسرائیل است را فرصتی می داند که می تواند با آن امیال خود در امور راهبردی در رقابت با ایران و سرکوب جریانات نامطلوب را دنبال کند. رؤسای جمهور سابق آمریکا مثل جورج بوش پسر و به خصوص اوباما عربستان را تحمل می کردند، اما ترامپ با عربستان همراهی می کند ولو به صورت موقت و مشروط .
8- در واقع سیاست خارجی آمریکا کاملا در دست کنگره آمریکا قرار گرفته که با لابی اسرائیل و پول عربستان و امارات کارها پیش می رود.از نظر لابی اسرائیل که صدایش از گلوی نمایندگان و سناتورهای کنگره در می آید، قطر حامی سیاسی، نظامی، مالی و ایدئولوژیک مجموعه ای از خطرناک ترین،تندروترین و مخرب ترین نیروهای تروریستی جهان است.اشتباه نشود،منظور داعش و القاعده نیست،بلکه منظور حماس است.این حماس است که برای اسرائیل خطرناک است.این اخوان المسلمین است که خواستگاه ایدئولوژیک حماس است.بنابراین اگر اخوان به هر دلیلی تضعیف شود نقدترین سود سیاست فشار بر قطر در جیب اسرائیل خواهد بود.با اینکه قطر همپیمان آمریکا است، نفع اسرائیل مهمترین دلیل حمایت آمریکا از فشار بر قطر است.گویا در برخورد با حماس و اخوان اسرائیل، امارات و عربستان جملگی در صدد دفع دشمن وجودی خود هستند. نفع مصر هم در فشار بر حماس و اخوان نهفته است، چنانکه رسانههای قطر نیز همواره از زمان سرنگونی "محمد مرسی" رئیسجمهور پیشین مصر از نظام کنونی ژنرال السیسی انتقاد میکنند. محمد مرسی جزو اخوان المسلمین بود. یا اینکه القاعده شبه جزیره سینا که با ارتش مصر درگیر است، گفته می شود که ارتباط وثیقی با حماس دارد.
9-اگر فشار بر حماس مثل گردوی اسرائیلی زود بازده می نماید، کمک ایران به قطر مثل گردوی سنتی است که ثمرات خوبی در آینده خواهد داشت.لازم نیست هر روز این نهال گردوی سنتی را از خاک درآوریم، ببینیم چقدر ریشه دوانده است.از مجموعه کشورهای عربی،عمان به دلیل کمک ایران در سرکوب شورش در ظفار،کویت به جهت کمک ایران در زمان حمله صدام،عراق سه بار (در زمان صدام،در زمان اشغال آمریکا و در زمان کمک به سرکوب داعش) سوریه به جهت کمک ایران در فرو نیفتادن به دامن تکفیری ها، لبنان به جهت کمک ایران در بلعیدن نشدن توسط اسرائیل و یمن در جهت کمک به استقلال سیاسی، و بحرین به جهت کمک در استقرار مردم سالاری مدیون ایران هستند.
10-آنچه دولت ها را کنار هم نگه می دارد(به صورت هم پیمان یا ائتلاف یا شریک) ترس مشترک یا نفع مشترک است.ما تهدید مشترک را حضور غرب در منطقه و حکومت های منطقه تهدید مشترک بین خود را مردم سالاری می دادند .شیعه و سنی بهانه است.حال اگر سپردن امور مردم منطقه به خودشان از سوی ایران غیر عرب غیر سنی هم مطرح شود، طبعا واکنش جانبدارانه هم به دنبال نخواهد داشت.اگر مواردی از ناسپاسی ا ز سوی دولت هایی که نجاتشان داده ایم می بینیم، از این جهت است.یک ناسپاسی غیر قابل اجتناب.اگر می خواهیم با طنابی که برای قطر انداختیم آبی هم به دست آوریم به عنوان مثال می توانیم بخشی از یک میلیون هکتار زمین کشاورزی دست نخورده در خوزستان را به اجاره در اختیار قطر قرار دهیم.هم امنیت غذایی قطر تأمین شده، هم سرمایه خارجی وارد ایران شده و هم ایجاد اشتغال شده و هم مشارکت قطر در ائتلاف های ضد ایرانی محدودتر می شود.
10- آنچه "محمد بن سلمان" در عربستان دنبال می کند، تندروی سیاسی نیست، سیاست دوران چهل ساله "ملک عبدالله" (از دوره وزارت دفاع، ولیعهدی و شاهی تا سال 2015) است با دور تند. "سلمان" هم مثل "ملک عبدالله" به جز کلاشینکف، گونی های پر از دلار و وانت تویوتا ابزاری برای تعقیب سیاست هایش ندارد.حکومت عربستان با بحران مشروعیت و مطلوبیت مواجه است و سیاست خارجی معطوف به اهداف ژئوپلیتیک و سیاست معطوف به بقا(مقابله با جریانات رقیب در مشروعیت مثل اخوان)انتخاب نیستند،ضرورتی هستند که مثل سیمان طیف های گوناگون را هنوز می تواند، گرد دربار سعودی نگهدارند.
11- شورای همکاری خلیج فارس که ابتدا قرار بود، جنبه های سیاسی،اجتماعی و اقتصادی داشته باشد چند بار با تلاش عربستان به سوی یک هم پیمانی امنیتی و نظامی پیش رفت که ناکام ماند.تحریم قطر آشکارترین این ناکامی ها است و تحریم قطر حتی جنبه های اقتصادی شورای همکاری خلیج فارس را هم زیر سؤال برده است.شورایی که زمانی قرار بود پول واحد را میان شش کشور عضو به جریان بیاندازد،عملا به یک شورای «دورهمی» تبدیل شد.اگر فکر می کنید این تعبیر اغراق آمیز است،فقط بیاد آورید آخرین نشست سران اتحادیه عرب کی و کجا بوده است.
12-به همان دلیلی که به قطر کمک شد، باید فکری هم به حال امارات کرد.امارات به صورت غیر منصفانه ای از سپهر سیاست گذاری و یا تصمیم سازی سیاسی خارج است، یا حداقل نمودی از واکنش در برابر آن به چشم نمی خورد.
13- "محمد بن سلمان" ولیعهد عربستان، "محمد بن زاید " ولیعهد امارات، "محمد دحلان" در فلسطین، سه محمد نظامی-امنیتی تعلیم دیده غرب و جزء ذخایر راهبردی اسرائیل در منطقه هستند و نام آنان سالهای آتی بیشتر بر سر زبان ها خواهد بود.
نویسنده: عزیز شاه محمدی
کد مطلب: 282278