اربعین است، هنگام میثاق و پیمان دوباره؛ کاروان به مقصد میرسد...
اربعين؛ روز داغهای به موطن رسیده
4 بهمن 1389 ساعت 14:07
اربعین است، هنگام میثاق و پیمان دوباره؛ کاروان به مقصد میرسد...
خبرگزاري تقريب (تنا):
چهل روز گذشت... در آن غروب خونآلود، هنگامیکه خنجر شقاوتها و نامردیها، گلوی آخرین مبارز را درید، آنگاه که زنان و فرزندان داغدیده در میان رقص شعلههای آتش خیمههایشان، به سوگ مردان در خون غلتیده خود نشسته بودند، دشمن به جشن و سرور ایستاد، خیابانها و کاخها را برای جشنها مهیا ساخت و به انتظار ماند تا در میان دلهای چون لاله پر خون اسرا به برپایی جشنی تمسخرآمیز بپردازد.
اما زینب، این ستون پابرجای کاروان اسرا همه چیز را بهگونهای دیگر رقم زد. بهراستی چه کسی میداند چگونه زینب با وجود سنگینی کوهی از مصائب بر شانههایش، بغض غمها را فرو داد و قدم بر قله رفیع عزت و آزادگی گذاشت.
با سخنان زینب، کربلا به بلوغ رسید و خون شهدا جوشید و جوشید تا آن جویبار خونی که در غریبانهترین حالت ممکن بر زمین جاری شده بود، در اربعین حسینی، رودی خروشان شد. چهل روز بود که یزیدیان جز رسوایی و بدنامی چیزی ندیده بودند و بزم و شادیشان آلوده به شرم و ندامت شده بود. چهل روز بود که درخت اسلام ریشه در خون شهدا، استوارتر و راسختر از همیشه، بهسوی فلک قد میکشید.
اربعین است، هنگام میثاق و پیمان دوباره؛ کاروان به مقصد میرسد... .
چهل روز از آن واقعه میگذرد. هنوز هم دل آسمان پر از اشک و سَرِ زمین به زیر است. هنوز هم خورشید، سرخفام و صحرای کربلا شرمسار است. هنوز هم داغ حسین(ع) جانسوز است. عاشورا چنان صحنه هستی را دگرگون ساخت که گویی آثار قیامت بر اندامش هویداست و حسین و یارانش چنان بر تارک تاریخ درخشیدند و جاودانه شدند که هیچگاه غبار زمان بر روی آزادگی و جسارتشان نخواهد نشست.
چگونه میتوان عزت حسین(ع) را در عاشورا از یاد برد؟! چگونه میتوان تصویر عباس(ع) را از ذهن دور داشت؟! مگر میتوان آرامش و شکوه زینب(س) را نادیده گرفت؟! مگر میشود وجود سجاد(ع) را در شام ندید؟! چگونه میتوان با کاروان داغدار حسین از کربلا تا شام همراه نشد؟! چگونه میشود سر بریده حسین و اهانتهای یزیدیان را نادیده گرفت؟!
باز هم اربعین آمد؛ قرنها از وقوع آن همه مصیبت میگذرد؛ ولی هنوز بغضها تازه است، هنوز هم آسمان از نام حسین(ع) و عباس(ع) و سجاد(ع) و علیاصغر عطرآگین است. زخم این ناجوانمردی، التیام نیافته است؛ و گویی اربعین هر سال، نخستین اربعین حسینی است که عاشقان پیراهن صبوری میدرند و تاب از دست میدهند و به عزای حسین(ع) و یارانش مینشینند.
اربعین یعنی آههایِ از سفر بازگشته؛
یعنی داغهای به موطن رسیده.
اربعین گلستانِ ثمردهی اشکهای عاشورا است.
سوختنِ آخرین قطره فرات در آرزوی لبهای عبّاس(ع) است.
تکرار تنهاییهای زینب(س) است که در کربلا و عصر عاشورا تولد یافت.
بهراستی مقام اربعین با انبوهی از این اندوهها کمتر از عاشورا نیست و قلمهای ما هرگز نمیتوانند آنگونه که باید به سوگ بنشینند. این قلمها که هیچ سطری از تشنگیِ مردان خورشید را نچشیده و منظومه بلند آوارگی را همراهی نکرده و از خارستانهای ناتمام و گستاخ عبور نکردهاند، چگونه خواهند توانست به منزلتِ اربعین دست پیدا کنند؟
قلمها تنها میتوانند حوالیِ نام و یاد اربعین، چند قطرهای اشکِ «واویلا» بریزند .و دلتنگِ نوشتن از تنهاییِ خودشان باشند.
هر اربعین که میآید، واژهها تنها میتوانند سینهزنان کنار گریههای ظریف جابر بنشینند. جابر، زائر دلسوخته اربعین است که پس از مصافحه با پیامبر(ص)، همان دستها را به تبرّک تربت حسین(ع) کشاند.
هر اربعین که بیاید، قلمها با حزنآلودترین لحظههایشان هر چقدر هم که بکوشند، «یا حسین»هایِ جانسوز جابر را و آن حجم فراق را درک نمیکنند، چه برسد به خونگریههای زینب(س).
امان از روزهای نِی.
امان از مصائب ناگزیر
امان از اربعین
... و امان از دلِ زینب (س).
نويسندگان: مهیا زاهدینلباف، محمدکاظم بدرالدین
کد مطلب: 37871