نگاهی به طرح بایدن درباره صلح بلند مدت با فلسطینیان
طرح جو بایدن با عنوان « صلح بلند مدت با فلسطینی ها» و نیز طرح دونالد ترامپ با عنوان «معامله قرن» در واقع یکی هستند که بنا بر ضروریات و تحولات منطقه ای تغییراتی پیدا می کنند و هر دو آنها دقیقا یک هدف واحد را دنبال می کنند و آن تغییر معادله قدرت منطقه به نفع اسرائیل است و اساسا قرار نیست مطلوبیت و حقوق فلسطینیان در این طرح ها مورد توجه قرار بگیرد.
اشتراک گذاری :
به گزارش حوزه بین الملل خبرگزاری تقریب، «احمدرضا روح الله زاد» کارشناس مسائل غرب آسیا در یادداشتی نوشت: بار روی کار آمدن بایدن در کاخ سفید ظاهرا بحث یکجانبه گرایی آمریکا در پرونده های بین المللی که در دوره دونالد ترامپ پیگیری می شد و به نوعی موجب کاهش اعتبار جهانی امریکا و انزوای بین المللی این کشور شد، از دستور کار دولت جدید خارج شده است و به نظر می رسد دولت بایدن تلاش دارد اعتبار از دست رفته امریکا را به نوعی بازیابی کند.
آمریکای ترامپ در پرونده خاورمیانه طرحی موسوم به «معامله قرن» ( «صفقة القرن» و«deal of Century » ) را در دستور کار قرار داد که اساس آن مبتنی بر حل بحران فلسطین و تغییر معادله منطقه ای بر اساس نیاز اسرائیل و با محوریت آن بود.
لذا بحث تعریف و ایجاد یک ائتلاف منطقه ای با محوریت اسرائیل از سوی دولت امریکا پیگیری شد و بر اساس آن رژیم های عربی منطقه وارد فرایند آشکار سازی روابط با رژیم صهیونیستی در ذیل عنوان «توافق ابراهیم» (« Abraham Accords» ، « اتفاق ابراهیم») شدند.
بر اساس دستور العمل صادره از سوی دونالد ترامپ برای رژیم های وابسته عربی – اسلامی منطقه در کنفرانس ریاض، رژیم های وابسته منطقه ای می بایست حمایت از مقاومت فلسطین را متوقف و جنبش های مقاومتی منطقه که در جهت تقابل با رژیم اشغالگر صهیونیستی فعالیت می کنند را نیز به عنوان گروه های تروریستی تعریف کنند (اقدام عربستان سعودی در معرفی اخوان المسلمین و نیز جنبش حماس فلسطین به عنوان یک گروه تروریستی پس از نشست ریاض در همین چارچوب انجام شده و اقدامات بعدی آن مانند بازداشت فلسطینیان ساکن در عربستان و محاکمه و محکوم به زندان ساختن آنها نیز در همین راستا است). همچنین بر اساس معامله قرن مذاکرات فلسطینی – اسرائیلی متوقف شد و عملا تشکیلات فلسطینی که بر اساس قرارداد اسلو متولد شده بود، از معادله حذف شد.
مقاومت در منطقه در مقابل این طرح و اقدامات از خود نه تنها انفعال نشان نداد بلکه با انتخاب«مقاومت فعال» عملا هزینه های امریکا و اسرائیل و رژیم های همپیمان و مشارکت کننده در فرایند طرح صهیونیستی – امریکایی معامله قرن را افزایش داد. حتی اقدام امریکا در ترور شهید سلیمانی در چارچوب همین طرح انجام شد اما مقاومت نه تنها عقب نشینی نکرد بلکه روند رو جلویی را برگزید.
رسانه های غربی اخیرا از طرح جدید دولت امریکا برای منطقه تحت عنوان« صلح بلندمدت با فلسطینیها» خبر داده اند که به نظر می رسد همان طرح معامله قرن ترامپ با لحاظ برخی تغییرات باشد. در طرح جدید به جای حذف طرف فلسطینی از معادله و مذاکره که در معامله قرن بر آن تاکید شده بود، مسئولیت مذاکره و هماهنگ سازی و کنترل ومهار فلسطینیان به رژیم های منطقه ای واگذار شده است. مصر مسئول هماهنگی با غزه و کنترل اقدامات مقاومت در ارتباط با امنیت اسرائیل است و دولت اردن نیز همین مسئولیت را در ارتباط با کرانه باختری بر عهده خواهد داشت.
واقعیت آن است که این طرح در واقع ادامه همان طرح ترامپ است و آن نیز بر اساس توصیه مراکز مطالعاتی امریکا که تاکید دارند اولویت امریکا باید مقابله با کنترل قدرت های اقتصادی و نظامی جهان باشد که رشد شتاب آلود اقتصادی و نظامی آنها هژمون امریکا را به چالش کشیده است. بر این اساس مهار چین، روسیه، هند و اتحادیه اروپا باید اولویت امریکا باشد و این کشور باید خود را از پرونده های دیگر مناطق خصوصا خاورمیانه آزاد سازد.
این مراکز مطالعاتی و همچنین گزارش بیکر – هامیلتون تاکید دارند که امریکا باید معادله قدرت در خاورمیانه را با محوریت اسرائیل تغییر دهد. لذا توصیه شده خلاء حضور امریکا در خاورمیانه با ایجاد « قدرت های هم توان» با محوریت اسرائیل جبران شود. ورود حجم گسترده ای از تسلیحات و تجهیزات نظامی در منطقه و خریداری آنها توسط برخی رژیم های همسو با امریکا مانند عربستان، قطر، امارات و ترکیه در همین چارچوب تعریف می شود.
لذا باید گفت طرح جو بایدن با عنوان « صلح بلند مدت با فلسطینی ها» و نیز طرح دونالد ترامپ با عنوان «معامله قرن» در واقع یکی هستند که بنا بر ضروریات و تحولات منطقه ای تغییراتی پیدا می کنند و هر دو آنها دقیقا یک هدف واحد را دنبال می کنند و آن تغییر معادله قدرت منطقه به نفع اسرائیل است و اساسا قرار نیست مطلوبیت و حقوق فلسطینیان در این طرح ها مورد توجه قرار بگیرد.
اینکه بر اساس طرح جدید امریکا رژیم های منطقه ای مسئول هماهنگی و کنترل تحولات حوزه فلسطین در راستای تامین امنیت اسرائیل منصوب شده اند خود تاکیدی است بر اینکه رژیم صهیونیستی در عرصه تقابل با مقاومت شکست خورده است و توان تاثیر گذاری و یکسره سازی خود را از دست داه است و هر اقدام این رژیم در ابعاد نظامی می تواند این روند را به ضرر اسرائیل تشدید کند، لذا به نظر می رسد با این طرح امریکا تلاش دارد، طرف با فلسطینیان را در حوزه درگیری تغییر دهد و از این طریق به زعم خود هزینه های مقاومت را افزایش دهد و برای اسرائیل فرصت برای بازسازی توان سیاسی، اجتماعی و امنیتی ایجاد کند. به عبارت دیگر امریکا تلاش دارد چالش های اسرائیل را در ابعاد امنیتی به رژیم های منطقه ای واگذار کند.
البته باید توجه داشت این واگذاری چالش های اسرائیل به دیگر کشورها در حوزه فلسطین محصور نمی شود بلکه دایره آن همه محور مقاومت را در بر می گیرد و بر این اساس آنگونه که از فحوای طرح جدید امریکا و نیز برخی تحرکات رژیم های منطقه ای دریافت می شود، برای هر یک از رژیم های عربستان، ترکیه و امارات نیز نقشی در این راستا تعریف شده است. لذا باید گفت این طرح، به دنبال صلح نیست بلکه در بطن خود به دنبال گسترش و انتقال چالش ها به دیگر کشورها با هدف آزاد سازی اسرائیل از آن چالش ها است. یعنی در واقع تحت عنوان تلاش برای صلح، جنایات جدیدی را علیه مردم مسلمان منطقه مدیریت کنند.
اما به نظر می رسد که طراحان امریکایی به چرایی ناکامی های طرح های گذشته خود در ارتباط با فلسطین و محور مقاومت توجهی ندارند و شاید اساسا این سوال به ذهنشان راه نیافته است. در واقع جریان صهیونیستی سلطه به مثابه شطرنجبازی است که تنها به مهره های بازی خود توجه دارد و به طرح و نوع بازی طرف مقابل توجه ندارد. این مهمترین دلیل شکست طرح هایشان در مقابل محور مقاومت است. نکته ای که سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان در سخنرانی 31 مرداد 1400 بر آن تاکید کرد که نقطه قوت ما این است که دشمن خود را بخوبی می شناسیم اما دشمن از این شناخت دور است، نیز در همین ارتباط قابل تامل است.
مقاومت در ابعاد مختلف نظامی، سیاسی، اقتصادی، امنیتی، اطلاعاتی و علمی رشد کرده و خود را در تراز جهانی و بعضا فراتر از آن یعنی در «تراز انقلاب اسلامی» با «افق تمدن نوین اسلامی» تعریف کرده است. این قدرت، یک بازیگر یک بعدی نیست بلکه در حوزه شناخت دشمن قوی عمل کرده است و طرح ها و ظرفیت ها و توانمندی های خود را بر اساس این شناخت تعریف و وارد مبارزه شده است و این مهمترین دلیل شکست طرح های جریان سلطه و روند رو به جلوی محور مقاومت است. لذا جریان سلطه راهی جز عقب نشینی ندارد و معادله چنان تغییر کرده است که هر اقدام جریان سلطه نه تنها موفقیت را به دنبال ندارد و حتی قادر به توقف روند قهقرای اش نیست بلکه موجب تسریع این روند نیز می شود.