دعوتنامه، بسیار مینویسند اما در میان اینهمه مردهای شیطانآلوده عدالتخواه کوفی، فقط یک پیرزن دوستدار علی است که میتواند خط مقاومت را پاسداری کند و با تهدیدهای دربار بوسفیانی، ولایت را نفروشد.
بر سر تاریخ فریاد میکشم/ اینجا بازار غیرتفروشی، داغ و ارزان است!
18 تير 1401 ساعت 13:14
دعوتنامه، بسیار مینویسند اما در میان اینهمه مردهای شیطانآلوده عدالتخواه کوفی، فقط یک پیرزن دوستدار علی است که میتواند خط مقاومت را پاسداری کند و با تهدیدهای دربار بوسفیانی، ولایت را نفروشد.
حوزه اندیشه خبرگزاری تقریب:
اینجا از بالای دارالاماره، کمی بالاتر از غروب غمگینانه کوفه، پیشتر از آنکه سرم را بر فراز بازار کفاشها و قصابها بچرخانند، پیشتر از آنکه زمانه گودال و هیهات فرا برسد، سرهایی بالای نیزه میبینم که زلف پریشانشان از طوفان کربلا، سرخ و خاکستری شده است؛
و من مسلمبن عقیل، پسر عم سلطان خون و عشق، وقتیکه جلاد میخواهد به شمشیرش گردن بگذارم، سرم را به سمت مکه میچرخانم و زیر لب نجوایی میکنم که اشک از چشمانم میبارد.
میپرسد از چه میترسی؟ تویی که شهره شهری به عشق ورزیدن!
من از مرگ نمیهراسم و از حکومت جور یزید سگباز و زناکار باکی ندارم؛ این اشکها از تبار ترس نیست، اینهمه باران جوشان از چشمهای خسته من، نماینده سوگوارانه حادثهای است که در راه است. روزهایی است حسین (ع) را نسبت به اصالت دعوتنامههای کوفی، مجاب کردهام و او در راه آمدن به اینجا با دختران و زنان حرم، شتابان است و من ماندهام بااینهمه نامردهای بیاصالت و بیشرافت چه کنم که در راسته شمشیر فروشها به دنبال شمشیر تیزتر و کمانهای چابکترند.
من هنوز سرم را به شمشیر شهادت نسپردهام که از بالای دارالاماره میبینم کودکانی کتکخورده و به زنجیرکشیده که با سختی حجاب میگیرند تا نامردهای بالای پشتبام هلهلهکنان چشمهای گرگشان را به صورت سرخ یتیمشان، خراش نیندازند.
من، مسلمبن عقیل بر سر تاریخ فریاد میکشم تا همه امامخواهان بیطاقت بدانند اگر دین لقلقه زبان باشد، بازار غیرتفروشی داغ و ارزان میشود، آنمقدار که حتی حسین فاطمه (س) را به یک جو از پوچستان حکومت بر ری میفروشند و گوشوارههای کودکان معصوم هاشمی را برای فرزندان ذوقزدهشان سوغات میآورند.
اینجا غیرت میفروشند تا تیر سه شعبه بخرند؛ اینجا به نعلهای تازه اسبها فخر میفروشند؛ اینجا سر حبیب و مسلم و اکبر، محل رقابت عشیرههای ظلم است و سنگپراکنی به پیکر سربریده ثارالله مستوجب جایزه و پاداش دربار است.
من، مسلمبن عقیل، بالای دارالاماره بر سر تاریخ فریاد میکشم!
به قلم: سید مهدی سیدی
کد مطلب: 556802