در این نوشته به تشبیه دخترک کبریت فروش کتاب نویسنده دانمارکی با دختر کبریت فروش غزه می پردازیم.
/یادداشت/
“دخترک کبریت فروش” در غزه
معن البیاری
22 دی 1403 ساعت 17:21
در این نوشته به تشبیه دخترک کبریت فروش کتاب نویسنده دانمارکی با دختر کبریت فروش غزه می پردازیم.
به گزارش حوزه استان های خبرگزاری تقریب، متن یادداشت به شرح زیر است:
هانز کریستیان آندرسن، نویسنده دانمارکی، در داستان خود “دخترک کبریت فروش” هیچ نامی برای دختر فقیر داستانش که در شب سال نو از سرما جان سپرد، نگذاشت. او هیچ اشارهای به مکان وقوع داستان نداشت، نه در هیچ شهری، روستایی یا منطقهای، و هیچ نشانهای از زمان وقوع آن نیز نداده بود. او قصد داشت این داستان که در سال ۱۸۴۵ منتشر شد و کمتر از سه صفحه بود، به همه زمانها و مکانها و به تمام مردم و ملتها برسد. به همین دلیل بود که این داستان شهرت جهانی پیدا کرد، به تمام زبانها ترجمه شد و در انیمیشنها و برنامههای تلویزیونی بسیاری به تصویر کشیده شد.
اما دختر سه هفتهای غزهای، سیلا محمود، که در اثر سرما جان سپرد، همانطور که نامش شناخته شده است، در چهار روز مانده به سال جدید، در اردوگاه آوارگان در مواصی خان یونس در نوار غزه جان خود را از دست داد. مادرش هیچ لباس اضافی برای گرم نگه داشتن او نداشت، پس او را در آغوش گرفته بود تا گرمش کند. سیلا تنها کودکی نبود که سرما جانش را در غزه گرفت. شش نوزاد دیگر نیز جان خود را از دست دادهاند، از جمله جمعة البطران که در روز بیستم زندگیاش، در اردوگاه آوارگان دیر البلح که خانوادهاش به آنجا پناه برده بودند تا از بمباران در بیت لاهیا فرار کنند، جان سپرد. آنها نیز از سرما جان خود را از دست دادند.
به گفته فیلیپ لازارینی، کمیساریای عالی”آنروا”، فقط کودکان غزه نیستند که از سرما و کمبود پناهگاه میمیرند، بلکه بزرگسالان هم در امان نیستند. به عنوان مثال، جسد دکتر احمد الزهارنه، پزشک بیمارستان اروپایی خان یونس، در اثر سرما در چادرش در مواصی پیدا شد.
دخترک داستان هانز آندرسن که موهای بلوند بلند داشت، کفش کهنهای که از مادرش قرض کرده بود، را گم میکند و در سرمای شدید و برف در خیابانهایی که هیچکس برای خرید از او نمیآید، جعبههای کبریت میفروشد. او احساس خستگی میکند و گرسنه و ترسیده است. بنابراین در حالی که در خیابانی برفی مینشیند، به پنجرههای خانهها نگاه میکند و میبیند که مردم در حال جشن گرفتن سال نو هستند. او از اینکه بدون پول به خانه برگردد و پدرش او را بزند، میترسد. بنابراین یک چوب کبریت را روشن میکند و سپس چوبهای دیگر را یکی پس از دیگری میسوزاند. او در رویای خودش تصاویر زیادی از غذا، بخاری، بوقلمون و درخت کریسمس میبیند.
همچنین مادر بزرگش که از دنیا رفته، به او نزدیک میشود و او را در آغوش میگیرد. او به دخترک گفته بود: “هرگاه ستارهای از آسمان میافتد، روحی به نزد خدا صعود میکند.” سپس آن دو به آسمان پرواز میکنند و دخترک دیگر هیچ دردی احساس نمیکند. او از شدت سرما جان خود را از دست میدهد و مردم فردا جسد او را پیدا میکنند.
“تمارا فارتا زهاوی” فعال اسرائیلی، در مقالهای که در روزنامه «هاآرتس» منتشر کرده، به این داستان مشهور اشاره میکند و از زبان دخترک کبریت فروش، به نوعی فریاد میزند و مینویسد: “دخترک کبریت فروش در گوشم زمزمه کرده است: در غزه دهها هزار کودک مثل من هستند.” او میگوید که هر بار که این داستان را از دوران کودکی خوانده است، آرزو میکرد که پایانی متفاوت برای آن وجود داشته باشد زیرا نمیتوانست مرگ دخترک در اثر سرما را تحمل کند. او در دل خود فریاد میزد و از کسانی که در شب سال نو در حال صرف شام بودند، میخواست که این دخترک را نجات دهند. هیچکس از ما نمیتواند نسبت به حس انسانی بلند این زن که از فجایع ارتش “اسرائیل” در غزه خشمگین است، بیتفاوت باشد.
اما «دخترک کبریت فروش» دیگر یک داستان خیالی نیست. او برای سیلا محمود، جمعة البطران و دیگر نوزادان و کودکان فلسطینی که در اثر سرما جان سپردند، چیزی بیشتر از یک قصه است. آنها به تخیل نویسندگان و شاعران نیاز ندارند؛ مرگ آنها در واقعیت، در چادرهای کهنه و در میان گرسنگی و باران، چیزی است که تخیل هیچ نویسندهای نمیتواند آن را بسازد.
مقاله نویسنده اسرائیلی گویی که به دیوار نویسندگان عرب میکوبد و به آنها میگوید که در غزه مرگهایی از پیش اعلام شده وجود دارد، مرگهایی که صورتهای مختلفی دارند و تنها به کسی نیاز دارند که آنها را از فراموشی نجات دهد. هزاران داستان از نسلکشی وحشیانه در آنجا در انتظار (یا شاید هم انتظار نمیکشند؟) کسانی هستند که آنها را بنویسند. پس «دخترک کبریت فروش» دیگر در گوش نویسندگان عرب زمزمه نمیکند، بلکه آنها را به چالش میکشد که در غزه کودکانی از سرما میمیرند…
منبع: مرکز اطلاع رسانی فلسطین
انتهای پیام/
کد مطلب: 663662