به گزارش خبرنگار حوزه استان های خبرگزاری تقریب، دلشاد پیاب؛ فعال رسانه در یادداشتی به مناسبت سالروز بمباران شیمایی حلبچه توسط رژیم سفاک صدام بعثی آورده است:
روزی که مرگ با نسیم بهاری درآمیخت و بوی شکوفهها را با زهر خردل عوض کرد. روزی که آسمان، سرخ و بیرحم، خاک را در آغوش کشید و زمین، دیگر تاب سنگینی گامهای مردمانش را نداشت حلبچه، شهر خاموشان شد؛ شهری که در میان گرد و غبار سمی، صدای نفسهای آخر مردمانش پیچید و در سکوتی مرگبار فرو رفت.
کودکان، انگار به خوابی عمیق فرو رفته بودند، اما این خواب بیداری نداشت. مادران، با دستانی منجمد، فرزندانشان را در آغوش گرفته بودند، اما دیگر گرمایی میان آن آغوشها نبود. پدران، در میانه راه، با چشمانی باز، گویی هنوز به آمدنی نامعلوم خیره مانده بودند؛ آمدنی که نه امید، که بوی هراس میداد.
بمبهای ناپالم، پناهگاهها را بلعیدند. جایی برای گریز نبود، پناهی باقی نمانده بود. خانهها، به تلی از خاکستر بدل شدند، کوچهها، گورهای بینام و نشان شدند. هوا که باید آکنده از ترانه بهار میبود، سرشار از سمی شد که نفس را در سینه حبس میکرد. انسانها یکییکی بر زمین افتادند، بیآنکه فرصتی برای وداع داشته باشند.
حلبچه، دیگر زنده نبود. اما مرگ نیز نتوانست آن را در خود محو کند. مردمانش، آواره دشتها و کوهها و شهرهای ایران شدند، اما خاطره آن روز، در رگهای تاریخ جاری ماند.
چشمان باز قربانیان، هنوز به افق دوخته شده است، انگار که انتظار کسی را میکشند. اما چه کسی خواهد آمد؟ و اگر بیاید، آیا صدای فریاد خاموش این شهر سوخته را خواهد شنید؟
آیا مرگ میتواند خاطره حلبچه را بزداید؟ آیا بادهای زمان، این زخم را از دل تاریخ محو خواهند کرد؟ نه، حلبچه همچنان زنده است، در میان واژهها، در میان یادها، در میان آن چشمان بیفروغی که هنوز در جستجوی عدالتی ناپیدا به افق دوخته شدهاند.
حلبچه، زخمی است که هیچگاه التیام نخواهد یافت. فریادی است که هیچگاه پژواکش خاموش نخواهد شد.
انتهای پیام/