به گزارش خبرگزاری تقریب (تنا)، شناخت این مدل جدید آمریکایی درواقع پاسخ بسیاری از سوالات افکارعمومی درباره تناقض این مهم با ادعای آمریکاییها در مبارزه با داعش است. مسئلهای که به لطف تبلیغات سنگین رسانههای غربی همواره از حوزه دید افکار عمومی پنهانسازی شده است تا حدی که حتی دروغ مبارزه آمریکا با داعش در بخشی از افکار عمومی، رسات پنداشته میشود!
روش آمریکاییها برای کنترل و جهتدهی به تحرکت گروههای تکفیری «کنترل غیر مستقیم» است که در ذیل آن سوالات زیادی ایجاد میشود. سوالاتی از قبیل اینکه روابط واقعی بین جریانات تکفیری و غرب چگونه است؟ آیا این جناحها یک جناح مزدور هستند؟ آیا اینان یک ابزار محض جهت پیشبرد اهداف امریکا در منطقه به حساب میآیند؟ یا اینکه در موضوع و روند کلی مزدور هستند ولی برنامه ویژه خود را نیز دارند؟ آیا آمریکا و همپیمانانش جریانات تکفیری را بطور مستقیم در کنترل خود در آوردهاند؟ یا این که گروههای تکفیری-تروریستی بطور جزئی و غیر مستقیم در کنترل آنها هستند؟
برای پاسخ به این سوالات باید ابتدا سیاستهای کلی آمریکا در قبال استفاده از این گروهها را بررسی نمود و در قبال هر یک از این سیاستها دلایل چنین رویکردی از سوی آمریکا را توضیح داد.
تعیین حد و مرز: پیش از همه میدانیم که داعیه مبارزه با امپریالسم جهانی همواره از سوی جریانات جهادی و تکفیری مطرح شده و در همه این گروهها و جریانات، ایالات متحده آمریکا به اتفاق مهمترین نماد امپریالیسم، استکبار جهانی یا کفر است. پس به حال خود رها کردن گروهها و جریانات قائل به تفکرات وهابیت ممکن است منجر به حرکتهای علیه ایالات متحده آمریکا، منافع و متحدانش در منطقه شود.
با چنین شرایطی آمریکا پیش دستی کرده و خود حد و مرز مبارزه و جهاد را برای گروههای جهادی تعریف میکند. درواقع این وجه از کنترل آمریکا شامل تعیین یک بخش جغرافیایی مناسب برای فعالیت گروههای تکفیری که بعنوان تهدید برای غرب شمرده نشود و بلکه امکان یک منفعت استراتژی را نیز برای غرب تأمین نمایند.
پروسه تعیین «حد و مرز» در شش مرحله جهت فراخی جغرافیای عملکرد گروههای تکفیری تعریف شده است:
۱. آزاد کردن محدوده جغرافیایی: به معنای ضعیف کردن کنترل بر این منطقه توسط هرج و مرج و یا مذاکرات سیاسی و یا انقلاب ملی.
۲. آزاد کردن مسیرهای لجیستیکی: باز کردن مسیرهای زمینی و هوایی و سهل الوصول کردن اخذ روادیدهای لازم و حتی در اختیار قراردادن وسایل نقلیه جهت رسیدن گروههای تکفیری به مناطق هدف.
۳. تخصیص بودجه و پشتیبانی تسلیحاتی و مهمات: اعلام چراغ سبز به جناحها و کشورهای همپیمان جهت پشتیبانی از گرههای تکفیری در زمینه بودجه و مهمات بطور مستقیم و غیر مستقیم از سازمانهای غیر دولتی و تجار اسلحه.
۴. ترانسفر: صادر کردن تکفیریها از کشورهای زیان دیده از وجود آنها یا کشورهایی که علاقه به استفاده و بکارگیری از آنها دارد.
۵. هموار کردن راه برای مبلغان: دادن اجازه به مبلغان تکفیری جهت انجام فعالیتهای خود در مراکز دینی و مناطق ترانسفر و ایجاد شبکههای ماهوارهای و رسانههای مختلف.
هدایت: هدایت گروه های تکفیری جهت حرکت به سمت یک میدان معین برای هدف قرار دادن یک دشمن معین؛ این مهم درواقع همان استفاده از گروه های تکفیری در نقش ارتشهای نیابتی برای هجوم به مناطق تهدید کننده منافع آمریکا و ایضاً دشمنان ایلات متحده و همپیمانانش است. پروسه «هدایت» گروههای تکفیری نیز در هفت مرحله طراحی شده است:
تعیین دشمن مورد نظر: جلب توجه همگانی به گروههای تکفیری مناسب از راه گذاشتن آنها بر لیست گروه های تروریستی و جلب توجه رسانهای و انتخاب این گروهها برای اینکه بیشتر در صحنه سیاسی دیده شوند صورت میگیرد تا بتوان از راه آنها به دستاوردهای سیاسی محلی و بین المللی دست یافت.
۱. ترور رهبران: هدف قرار دادن رهبران گروههای تکفیری که امنیت ملی آمریکا و غرب را به خطر میاندازند یا ترور آن شخصیتهایی که می تواند با نفوذ محلی خود تأثیری منفی بر روند استفاده و سرمایه گذاری بر تکفیریها بگذارد.
۲. علما و روحانیون عربستانی: سازمان دینی عربستان از راه صادر کردن فتواها یک نقش اساسی در اعلام جهاد در منطقه مورد هدف بازی میکنند.
۳. رخنه امنیتی: بکارگیری، فرستادن غربیهایی که به اسلام گرایش پیدا کردند، نقش سیستمهای جاسوسی عربی؛ استفاده از زندانها، جذب محیطهایی که از رفتار تکفیریها به ستوه آمدهاند.
۴. ایجاد محیط نزاع مناسب: ایجاد یک جو نبرد و نزاع که اهل تسنن را با چهرهای مظلوم و مورد هدف قرارگرفته شده و در معرض تجاوز نشان دهد.
۵. پراکنده کردن گروههای تکفیری: آمریکا سعی میکند توسط ابزار، مختلف نزاعها و اختلافاتی بوجود بیاورد که اهداف و اولویتهای مختلف داشته باشد و کشمکشهای میدانی و تاکتیکی برای جلوگیری از تشکیل یک قدرت یکپارچه را به وجود آورد.
۶. نظریههای استراتژی: تقدیم سندهای استراتژی جامع که منافع طرح تکفیری را در جغرافیای هدف جلوه دهد.
کنترل: جلوگیری از ترسیم خط قرمزهای استراتژیک یا خط قرمزهای میدانی توسط گروههای تکفیری یا این که بتوانند از منابع خود به درستی استفاده کنند.
۱. ترور مستقیم: انجام عملیات مستقیم برای ضربه زدن به شاخه های تکفیری یا آن شاخههایی که ممکن است عامل تهدید برای خود آمریکاییها باشند.
۲. سقف بودجه دهی و مهمات دهی: کنترل پرداختهای مبالغ مالی و سلاح از نظر مقدار، نوع و زمان بهطوریکه نه تنها اجازه داده نشود که تکفیریها به تهدید برای منافع خود آمریکا تبدیل شوند؛ بلکه فقط اقدامات مفیدی که در راهبرد آمریکا تعریف شده است انجام دهند.
۳. کنترل جغرافیایی: در زمان مورد نیاز نیروهای آمریکایی یا همپیمانان سعی میکنند با حملههای هوایی و یا میدانی از پیشروی تکفیریها به مکانهایی که ممکن است در زمان حاضر یا آینده به تهدید تبدیل شود جلوگیری نمایند.
۴. ایجاد جغرافیای جایگزین: در صورت عریض و طویل شدن گروههای تکفیری و یا سختی هدایت و مدیریت فعالیت آنها، سعی میشود جهت تخلیه کردن قدرت روانی و نظامی آنان، مناطق جغرافیایی متناسبتری یافت و جایگزین شود.
۵. هدایت رسانهای: تمامی عملیاتهای رسانهای جهت حفظ سمت و سوی نظامی و سیاسی تکفیریها در مسیر اهداف مطلوب و از پیش تعیین شده صورت میگیرد.
چرا این سیاست پیش گرفته شد؟
بعد از بررسی محورهای اساسی سیاستهای آمریکایی در قبال گروههای تکفیری که شامل تعیین حد و مرز، هدایت و کنترل آنها است، سوال دیگر اینجاست که چرا چنین شیوه ای از سوی آمریکاییها در دستور کار قرار گرفت؟! مگر نه اینکه همین آمریکا در فاصله یک دهه دو کشور افغانستان و عراق را در همین منطقه خاورمیانه هدف حمله مستقیم خود قرار داد و کار به پیاده کردن نیرو و اشغال طولانیمدت این کشورها نیز کشیده شد؟! پس چرا حالا دیگر این رفتار از سوی آمریکاییها تکرار نمیشود؟ برای پاسخ به این سوال نیز باید محروهای ذیل را مورد توجه قرار دهیم:
۱. پشت پرده و انگیزه آمریکایی
• ضعف ارتش و ضعف در بودجه و رشد دشمن در منطقه و نیاز به ارتشهای جایگزین برای انجام مأموریتهای استراتژی و تاکتیکی؛ این مهم بدان معناست که آمریکا دیگر امکان حضور نظامی مستقیم در خاورمیانه را نداشته یا در توان خود اعم از توان اقتصادی، لجستیکی و احتمال مقابله طویلالمدت احتمالی با نظامیان آمریکایی به طوری که از محدوده استقامت ارتش آمریکا خارج باشد، را ندارد.
• سختی رویارویی مستقیم با مافیاهای تکفیری و نیاز به دور کردن خطر تروریستی از کشورهای غربی
• نیاز به بهانههای حضور میدانی محدود و موقت
• نیاز به امضای توافقهای (امنیتی، اقتصادی، سیاسی) دراز مدت در کشورهای منطقه یا تجدید این توافقها
۲. پشت پرده و انگیزه همپیمانان منطقهای
• نیاز به تخلیه کردن انرژی و فشار داخلی جنبشهای تکفیری.
• نیاز به حل مشکلات فقهی در برخورد با اسلامگراها.
• نیاز به رهایی از تروریستها و فرستادن آنها به مناطق قتل وکشتار وکمینهای استراتژیک.
۳. وضعیت گروههای تکفیری
• خوی گروههای تکفیری و دشمنی فراگیر آنها با همه و آسانی جهت دهی آنها به هر سوی دلخواه.
• توانایی چیرگی بر جنبشهای تکفیری و جهت دهی به آنها.
• پراکندگی فکری و فرماندهی.
• ضعف حفاظت اطلاعات و آسانی رخنه در آنها.
• نداشتن منبع مالی از سوی یک کشور اسلامی مستقل.
ارزیابی کلی این راهبرد
تجربه های اساسی: افغانستان، عراق، سوریه
منظور اساسی این راهبرد آمریکا که با ابزار داعش و گروههایی همچون ارتش آزاد و قبلتر از آن از سوی القاعده پیگیری میشد، تبدیل تهدید جنبشهای تکفیری تندرو به یک فرصت، و سرمایهگذاری و استفاده از خوی خونین و ویرانگر در راستای اجرای طرحهای خود و استراتژیهای آمریکایی است.
در دراز مدت این استراتژی در دور کردن تلاش نظامی جنبش های تکفیری از جهان غرب موفق واقع شد، در مرحله افغانستان دشمن، شوروی سابق بود و در مرحله بعد منافع آمریکاییها در منطقه و جهان، تا جایی که به ۱۱ سپتامبر رسید. این روند هدایت و کنترل غیر مستقیم در عراق باعث شد تا منافع آمریکایی در عراق به اولویت دوم برای جنبش های تکفیری تبدیل شود اما اولویت اول، هدف قرار دادن جناح های محلی بود اما در سوریه مسائل به شکلی سوق داده شد تا تکفیریها اصلا به دنبال منافع آمریکایی ها نباشند، تا جایی که به تجربه داعش رسیدیم که تقریبا هدف قرار دادن منافع آمریکایی را از جدول اهداف خود حذف کردند، بطوریکه هدف اصلی آنها رسیدن به موقعیتی مناسب در یک مساحت جغرافیایی و توسعه این کشور فرضی و حفظ زمین های آن شده است.
حسن حنیف