آیت الله شیخ محمدعلی تسخیری دبیركل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی
اشتراک گذاری :
بسم الله الرحمن الرحيم والصلاة و السلام علی سید النبیین محمد و آله الطاهرین و صحبه المیامین. امام جعفرصادق (علیهالسلام) راهبری دو خط عمده را بر عهده داشتند كه یكی خط بنای امت و دیگری خط بنای هستۀ آگاه بود و در این راستا به همۀ رهبران دینی و اجتماعی درس راهبری دادند.
بنای امت و شكلدهی به گروه آگاه : روند شكلدهی به هستۀ آگاه اگر پیش درآمد روند بنای امت نباشد، بدون تردید عملیاتی همزمان با آنست زیرا بویژه در عرصۀ تربیتی و در چارچوب بنای پیشرفته انسانی تداركها و تهیه مقدمات ، متفاوت است : «فَسَالَتْ أَوْدِیةٌ بِقَدَرِهَا» (سوره رعد ـ۱۷) (... آنگاه رودهایی هریك به گنجایش خویش روان شد.) زیرا بستگی به فراهم آمدن شناخت یقینی ژرف ، همسویی عاطفی ـ احساسی كامل با آن باورها و دریافت آموزشی ـ تربیتی خردمندانهای دارد كه جملۀ اینها به یك اندازه برای همگان بدست نمیآید؛ آنچه طبیعی به نظر میرسد آنست كه هستۀ آگاه به لحاظ عقیدتی ، عاطفی و رفتاری پرورش یابد و پس از آن در میان امت و تار و پود آن گسترش پیدا كند تا بدین ترتیب آنچه را بدست آورده ، بگستراند و تن جامعه را از هرگونه خوردگی یا بیماری پاسداری نماید و آنرا در مسیر رشد و توسعه و تكامل قرار دهد.
ولی رهبران و مربیان نمیتوانند تا پایان روند تربیت گروه پیشگام و هستۀ آگاه ، دست روی دست بگذارند زیرا تربیت امت و صیانت و پاسداری از آن نیز نیاز مبرم و جدی و فوتی است لذا طبیعی است كه این دو خط ، به موازات یكدیگر جریان داشته باشد تا هر دو در یكدیگر اثر بگذارند ؛ فضای مثبت امت تأثیر سازندهای بر تربیت گروه پیشگام و هستۀ آگاه دارد و تربیت پیشگامان نیز به نوبۀ خود دارای تأثیر بسزایی در تحقق اهداف عمومی تربیتی [امت] است. بهرحال میبینیم كه قرآن كریم طی داستانها و مثالهایی كه برایمان میآورد روی همین نكته انگشت میگذارد و در این راستا از "السابقین السابقین" ، و "الحواریین" و "المؤمنین العابدین الحامدین السائحین" و ... سخن میگوید.
در قرآن كریم ، حضرت موسی (علیهالسلام) به گزینش از میان قوم خود میپردازد و گروهی را دستچین میكند ؛ "طالوت" رهبر نیز اقدام به آزمون قوم خود میكند و گروهی از ایشان را برمیگزیند تا همان هستۀ كوچك و شمار اندكی باشند كه به یاری خدا ، توانستند بر گروه پرشماری ، فایق آیند. در این میان پیامبران و شرایع الهی نیز بطور طبیعی به تربیت ملتها و هدایت تمامی مردم میپرداختند و به همین ترتیب میبینیم كه پیامبران و رهبران الهی ، در راستای تحقق هر دوی این اهداف ، گام برمیداشتند.
از آنجا كه ائمه اهل بیت (علیهم السلام) و یاران آنحضرت (رضیالله عنهم) ، اسوه و الگوی ملتها و شاگردان مخلص رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) و پرچمداران تربیت عقیدتی ، بر همین راه و رسم حركت میكردند ، ما نیز از این پس در زندگی امام جعفرصادق (علیه السلام) ـ ششمین امام از ائمه اهل بیت (علیهم السلام) و استاد مذاهب و آن راست گفتار نیكو كردار امانتدار چنین رسالت جاودانی ـ بر همین جنبه انگشت خواهیم گذارد :
فضایی كه امام جعفرصادق (علیه السلام) در آن بسر میبرد ما بدون آگاهی و اشراف اجمالی بر شرایط و فضایی كه امام (علیهالسلام) در آن بسر میبرد و با آن همكنشی داشت و توانست رسالت خود را در آن ادا نماید ، هرگز نخواهیم توانست به نمودهای خط تربیتی آن حضرت پی ببریم. با نگاهی به این شرایط ، در برابر خود پدیدههای برجستهای مییابیم كه ایبسا نیازی به آوردن دلیل برای اثبات وجود آنها ندارند ؛ این شرایط عبارتند از :
یكم ـ آشفتگی سیاسی و نبرد قدرت : امام (علیهالسلام) با بزرگترین حادثۀ تاریخی پس از صدراسلام یعنی انقراض خلافت اموی و چیرگی خلافت عباسی روبرو گردیده و با حوادث بزرگ فراوانی معاصر بود. در دورۀ زندگی آنحضرت (علیهالسلام) بود كه قیام مرد صالح یعنی"زید بن علی بن الحسین" (ع) علیه "هشام بن عبدالملك" صورت گرفت و زمانی كه به شهادت رسید ایشان (ع) جملات ستایشآمیز بسیار گویایی، در سوگ وی ایراد فرمود ؛ پس از آن آشفتگی سیاسی بزرگی مطرح شد كه خلافت امویان را سرنگون ساخت و عباسیان توانستند با مطرح كردن شعار پر زرق و برقی چون : «دعوت از "رضای" آل محمد (صلی الله علیه وسلم)» از این وضع سوءاستفاده كنند و بر صحنۀ سیاسی آنروزگار چیره شوند.
در سال ۱۳۲ هجری با "ابوالعباس السفاح" بیعت شد و خلافتش چهار سال بدرازا كشید كه طی آن با تظاهر به انتقام از قاتلان امام حسین (علیهالسلام) به پیگرد امویان پرداخت ؛ پس از وی ، "منصور عباسی" با سیاست دیكتاتوری و قلع و قمع مخالفان و استفاده از شمشیر و سمّ و ترور در جهت تحكیم پایههای قدرت عباسیان ، زمام حكومت را بدست گرفت. این درگیریها و آشفتگیها به رغم بدبختیها و مصایبی كه بدنبال داشت ، فضای مناسب و گرانبهایی برای امام جعفرصادق (علیهالسلام) فراهم آورد كه طی آن ، آنحضرت ، دانش فراوان خود را به منصۀ ظهور رساند و باشكوهترین شكل ، وارد عرصۀ اجتماعی ـ تربیتی گردید.
دوم ـ شكل گیری مذاهب : دقیقا در همین دوره بود كه مذاهب فقهی معروف بر اثر عوامل فراوانی از جمله : گسترش حركت علمی و فقهی ، پیچیدگی زندگی اجتماعی ، گسترش ثروت علمی و آزادیهای طبیعی كه علما بدنبال آشفتگیهای سیاسی یاد شده ، از آن برخوردار گشتند و نیز بر اثر اقدام حاكمیت وقت در بسیاری از موارد در جهت دور ساختن جریان فقهی معینی كه با آن همسویی نداشت و ترجیح فقهای دیگری بر آن ، بتدریج شكل گرفتند ؛ همچنانكه نباید نقشی را كه شخصیت علمی پیشوایان مذاهب در جلب و جذب پیروان و شاگردان و نیز تأثیر قدرتمندی كه بر دیدگاهها و گرایشهای فقهی ایشان داشتند فراموش كرد ، نقش عامل جغرافیایی هم در تعدد این گرایشهای بسیار پررنگ بود. همۀ اینها و یك سری عوامل دیگر ، در ایجاد هستههای مذاهب متنوع بسیاری كه تا پیش از آنكه مدت زمان درازی پس از آن و بدنبال علل دیگری كه با روند بستن باب اجتهاد همراه گردید به تعداد مذاهب معینی منحصر گردند ، مؤثر افتاد.
سوم ـ افراط گرایی در پیروی یا ردّ یك نظر : در اینجا میتوان تأكید كرد كه جدال پیرامون "نظر" ، به گونهای طبیعی، عملا آغاز گردید؛ آیا "مجتهد" میتواند در فهم و برداشت از "حدیث" به نظر خود عمل كند و فراتر از موضوع حدیث رود و در علت حكم بحث كند و قاعدۀ گستردهتری استخراج نماید كه در گسترههای بزرگتری بكارش آید؟ یا اینكه باید كاملا مقید به شرایط متن (نص) و بدون حق فراترروی از آن باشد؟ هریك از این گرایشها ، دیدگاهها و استدلالهای خود را میطلبیدند.
ای بسا این نزاع علمی ، میتوانست در صورت عدم دخالت مراكز قدرت سیاسی و عوامل دیگر ـ كه آنرا به فرجام نه چندان خوبی سوق دادند ـ نتایج ثمربخشی بدنبال داشته باشد. یكی بر اهمیت "رأی" ، "قیاس" ، "استحسان" و پیروی از مصلحت ـ تا حدّی كه از هر نصی فراتر رود و گاه منجر به ورود اندیشۀ انسانی به گسترۀ تشریع الهی گردد ـ پای میفشرد و دیگری و در راستای احتیاط دینی ، بر حد و مرز "نص" و "حدیث" ، چنان پای میفشرد كه گاه بمنزلۀ جمود و تحجّر خطرناكی در اندیشه بشمار میرفت.
در این میان نقش امام جعفرصادق (علیهالسلام) در این همجوشی علمی ـ همچنانكه خواهیم دید ـ نقش معلم فرزانهای است كه با استدلالی شكوهمند ، حالتهای افراطی این دیدگاهها را ردّ میكند و در عین حال نمیپذیرد كه اندیشۀ فقهی بی هیچ توجیه و دلیلی در مرزهای تنگ ، جامد بماند ؛ موضع فقهی آنحضرت ، بدان انجامید كه روند مقید ماندن و احتیاط ، منجر به استفاده از قیاسهای باطل نگردد و این خود مثلا در مسئلهای چو : "استحسان" ، از شدت فشارها كاست و حتی آنرا از میان برداشت چه این مفهوم فقهی ، از روندی به معنای "نظری كه مجتهد آنرا برتر بداند و بدان فتوا دهد" به روند : «مقدم دانستن اهم بر مهم در صورت تزاحم» ـ كه شیوهای عقلانی و كاملا پذیرفته شده در شرع است ـ تبدیل گردد.
همچنانكه پدیدههای بسیار خوبی فراروی فقیه مطرح شد و خاستگاههای گستردهتری نسبت به مرزهای ظاهری "نص" در مكتب "حدیث" پدید آمد و به این مكتب كمك كرد تا در برابر حوادث نوپدیدی كه به گستردگی تمدن و پیچیدگی جوامع گسترش و تنوع پیدا كرد ، پایداری كند.
چهارم ـ گسترش انحرافهای خطرناك فكری : كسی كه دورهای را كه امام جعفرصادق (علیهالسلام) در آن میزیست مورد مطالعه و بررسی قرار دهد با انواع انحرافات فكری ـ عقیدتی خطرناكی روبرو میشود كه زندگی مسلمانان گرفتار آنها شده بود و ای بسا برخاسته از همان آشفتگی سیاسی پیش گفته از یك سو و شیوع اندیشههای ضداسلامی از سوی دیگر و سرانجام بازشدن عرصه بر هواپرستیها و گرایشهای فردی یا وادادگی از سوی سوم برای اظهارنظر و برداشتی طبق دلخواه بود.
از انواع این انحرافها : ـ مسئله گسترش "زندقه" و ایجاد تردید در باورهای اسلامی بود. شگفت آنكه این امر گاه در بیتالله الحرام و مسجدشریف نبوی ـ آنچنانكه روایات بازگویمان میكنند ـ اتفاق میافتاد كه نشان از وسعت این پدیدۀ خطرناك داشت. ـ مسئله غلوّ در مورد شخصیتهای علمی از جمله : ائمه اهل بیت (علیهمالسلام). ـ همچنین پدیدۀ شانه خالی كردن از واجبات به بهانههای واهی از جمله جایگزینی دوستی و محبت اهل بیت (علیهمالسلام) با انجام كارهای خوب و امثال آن.
پنجم ـ گستردگی پدیدۀ جعل احادیث : پدیدۀ جعل "حدیث" اساسا در جامعه اسلامی ، تازگی نداشت چون هواپرستان از همان ایام پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله وسلم) در این راستا دست بكار بودند و گروهی از جاعلان را ایجاد كردند كه كارشان "حدیث ساختن" بود و بدین ترتیب هواهای خود و اربابان خود یا گرایشهای خود را ارضا میكردند ولی در این زمان این پدیده بيشتر شد و از سوی حاكمان یا كسانی كه در راه حكمرانی هستند در جهت تحقق اهداف تنگ و پلید خود، اعمال گردید.
جالب اینكه "علامه بزرگوار امینی" صاحب كتاب "الغدیر" تعداد ۴۰۸۶ یا ۴۰۸۴ حدیث دروغ و ساختگی یا وارونه شده را كه متعلق به گروه اندكی از جاعلان حدیث نزدیك به این دوره است برشمرده است و شگفت اینكه در این میان شاهد تعبیرهایی از نوعی كه درباره "احمد بن محمد بن عمرو ابی بشرالكندی المروزی" آمده است با این عبارات میبینیم : «یكی از جاعلان دروغپردازی كه در عین حال از پیشوایان محدّث در سنت و در ردّ بر مبتدعان بود.» یا دربارۀ "احمد بن محمد بن غالب الباهلی" كه آمده است : « او از بزرگ پارسایان بغداد و بسیار دروغگو و جاعل بود.» و در مورد "احمد بن موسی الجرجانی القرضی" آمده است : « یكی از حافظان دروغگو بود» !! و چنان است كه "یحیی بن سعید القطان" را میبینیم كه میگوید : «در مورد نیكان ، كسی دروغگوتر از ایشان در حدیث ندیدم.»
در اینجا ، مرحوم "علامه امینی" پس از آوردن لیستی وحشتناك از جاعلان حدیث ، طی تفسیری بر این پدیده میگوید : «از اینجاست كه میبینیم بسیاری از جاعلان مزبور ، "امام مقتدی" ، "حافظ مشهور" ، "فقیه حجّت" و "شیخ در روایت" و "خطیب ورزیده" هم بودهاند و گروهی از ایشان ، در راه خدمت به یك اصل یا در بزرگداشت یك پیشوا یا تأییدی بر یك مذهب ، به دروغ و جعل روی میآوردند به همین دلیل ، جعل و دروغ و تناقضهای فراوانی در مناقب بزرگان مذاهب دیده میشود و هركس هم دستش از افترا بستن بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) با نقل حدیث از ایشان كوتاه بوده ، مردم را با جعل هالههایی پیرامون مذاهب و رجال آن ، شگفت زده و مبهوت ساخته است.»
ششم ـ گسترش مفاسد اخلاقی و رفاه زدگیهای مفرط یا زهد دروغین : این موارد نیز از پدیدههایی است كه در این دوره ، قابل مشاهده است زیرا خلفای بنیامیه (با كاخها و ناز و نعمتی كه در آن قرار داشتند) از مسیر اسلام راستین منحرف گشتند و این امر منجر به گسترش بسیاری از بیماریهای اخلاقی در جامعۀ اسلامی گشت و ای بسا دورۀ آشفتگی سیاسی یاد شده نیز كمك كرد تا این منحرفان و طمع ورزان از آن وضع برای به نمایش گذاردن پلیدیها و بیشرمیهای خود ، بهرهگیری كنند.
در كنار اینها، گرایشهایی از زهد ریاكارانه و سالوس و نوعی رهبانیتی دیده میشد كه غالبا هم ـ به تصوّر ما ـ نمایشگر فریب افكار عمومی و كوشش برای جلبنظر بوده و ایبسا واكنشی در برابر آن رفاه زدگیها و بیشرمیها و غرقهگشتن در مادیات بشمار میرفته است.
امام صادق (علیهالسلام) در رویارویی با این پدیدهها تمامی حركتها و اظهارات و فرمایشات امام جعفرصادق (علیه السلام) گویای احساس مسؤولیتهای رهبری بر عهدۀ آنحضرت ـ به عنوان یكی از پیشوایان اهل بیت (علیهم السلام) و از خاندان پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله وسلم) و به عنوان امامان امت و كشتی نجات و ملجأ و پناهی كه امت را از گمراهی نجات میبخشد ـ بود.
این شایستگی رهبری همواره از سوی امامان اهل بیت (علیهمالسلام) یكی پس از دیگری مورد توجه جدی قرار داشت و آنها هریك امام بعد از خود را بدان سفارش میكردند و ویژگیهای آنانرا به یاران خویش بازمیگفتند. به عنوان مثال میتوان از "حدیث" زیر یاد كرد : "یزید بن سلیط" ـ از پارسایان و اهل علم ـ بر امام جعفرصادق(علیه السلام) وارد شد و سلام گفت و دربارۀ حجّت [امام] پس از ایشان، چنین پرسید : پدر و مادرم به فدایت، شما پیشوایان پاك هستید و مرگ نیز سراغ همه خواهد آمد؛ پس از شما چه كسی پیشوایی را بر عهده خواهد داشت؟ [آنحضرت (علیه السلام)] به فرزندش "موسی" اشاره كرد و چنین توصیفش فرمود : علم و حكمت و فهم و درك و گشادهدستی و شناخت نیازهای مردم (به لحاظ آنچه در دینشان اختلاف كردند) دارد و از حسن اخلاق ، حسن همسایگی نیز ـ كه خود یكی از دربهای خداوندی است ـ برخوردار است و ویژگیهای دیگری دارد كه از همۀ اینها برتر است.
راوی میپرسد : پدر و مادرم به فدایت ، آنها كدامند؟ امام جعفرصادق (علیه السلام) پاسخ میفرماید : «خداود متعال از او ، كمك و یاور و علم و نور و فهم و خردورز امت را به ارمغان میآورد ؛ بهترین موارد و برترین وجودی را خواهد آورد كه خداوند به وسیلۀ او مانع از خونریزی میگردد و همگان را آشتی میدهد و آنانرا گردهم میآورد و فاصلهها را میكاهد و برهنگان را میپوشاند و گرسنگان را سیر میسازد و به ترسندگان ایمنی میبخشد و باران فرو میبارد و مردمان گوش به فرمانش هستند و سخنش حكمت و سكوتش دانش است و برای مردم آنچه را در آن اختلاف دارند ، روشن میسازد...» كه جملگی صفات و ویژگیهای رهبر و پیشوایی است كه امام از آنها برخوردار است و برای تحقق آنها میكوشد. حال ببینیم كه امام جعفرصادق (علیه السلام) برای رویارویی با این پدیدهها و در راستای انجام وظایف رهبری عام خود ، چه راهی را پیمودند؟
ملاحظه میشود كه امام با دقت تمام ، بر همان دو خطی كه از آن یاد شد ، عمل میكنند چه از یك سو و بطور كلی بر بنای امت اسلامی و تحكیم و تقویت پایهها و شالودهها و حفظ كیان و صیانت از میراث و گسترش آگاهیهای عمومی امّت یعنی در جهت برخورداری از تمام ویژگیهایی كه قرآن كریم و سنت شریف نبوی بعنوان ویژگیهای امت یاد كرده ، انگشت میگذارد و از سوی دیگر و بطور خاص بر پرورش گروه یا هستۀ مركزی آگاه نسبت به اهداف و كاملا همسو و همكنش با برنامههای آنحضرت و دارای شایستگیهای تحملبار وظایف دشواری كه بر عهدهاش میگذارد و آنرا همچون پرتوی از نور آنحضرت و الگویی از سیره و منش و از نمودهای رهبری ایشان میسازد، میپردازد.
از نمودهای خط تربیتی عام آنحضرت میتوان مهمترین نمودهای این خط را طی نكات زیر ، خلاصه كرد : الف ـ كوشش در ایجاد حركت بسیار گستردۀ علمی این حركت شروع به انتشار حقایق میان مردم و توسعۀ آگاهیهای آنان كرد و ایشان را به سوی كمال مطلوب علمی سوق داد. "شیخ القرشی" در این باره میگوید : «امام جعفرصادق (علیهالسلام) ، سرچشمههای دانش و خرد را در جهان به فوران در آورد و به گفتۀ "الجاحظ" ، دنیا را با دانش خود پر كرد و مردم از هر كوی و برزن ، دانشهای بسیاری از وی آموختند و به گفته "ابن حجر العسقلانی" آوازهاش در همۀ سرزمینها ، گسترش پیدا كرد.»
"استاد عبدالعزیز سیدالاهل" از گروههای علمی كه به مكتب امام جعفرصادق (علیه السلام) پیوستند ، صحبت میكند و میگوید : «"كوفه" و "بصره" و "واسط" و "حجاز" ، نور چشمان و جگرگوشههای خود از هر قبیله از جمله از "بنیاسد" ، از"غنی" ، "مخارق" ، "وطیء" ، "غطفان" ، "غفار" ، "الأزد" و "خزاعة" و "خثعم" و "مخزوم" و "بنی ضبة" و "قریش" و بویژه از "بنیالحارث بن عبدالمطلب" و "بنی الحسن بن علی" را نزد "جعفربن محمد" گسیل داشتند و گروه بسیاری از آزادگان و فرزندان موالی و اعیان این امت از اعراب و فارس و بویژه از شهر "قم" به سوی او شتافتند...» "الحافظ ابوالعباس بن عقدة الهمدانی الكوفی" كتابی در نام رجالی كه از امام جعفرصادق (علیهالسلام) حدیث روایت كردهاند ، تصنیف كرده و در آن از شرح حال چهارهزار راوی حدیث از این گروه یاد كرده است.»
این مدرسۀ گسترده و مكتب علمی بزرگ شامل مطالعات و پژوهشهایی در علوم گوناگونی چون : فلسفه ، علم كلام ، فقه و اصول فقه و تفسیر بود و علوم طبیعی از جمله شیمی و غیره را نیز در برگرفت. شاگردان آنحضرت ، صدها كتاب و رسالۀ علمی تألیف كردند بگونهای كه "مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی" شرح حال دویست تن از مصنفان از شاگردان آنحضرت (علیهالسلام) را در كتاب خود آورده است. بدین ترتیب امام جعفرصادق (علیهالسلام) این حركت علمی گسترده و با ابعاد وسیع را بوجود آورد و توانست آگاهی را در گستردهترین عرصه ، منتشر سازد.
ب ـ تبیین موضع درست در مسئله "رأی" امام (علیهالسلام) بر این جنبه تأكیدی فراوانی بخرج داد تا به افراط و تفریط پیرامون آن ، پایان بخشد. گاه ممكن است عمل به "رأی" به معنای جستجوی علل واقعی احكام شرعی از طریق عقل و معیار و مقیاس قرار دادن آن برای سنجش صحت متون شرعی باشد ؛ در این صورت هرآنچه موافق عقل باشد حكم خداست و باید بدان عمل كرد و آنچه مخالف عقل باشد باید ردّ شود و مورد تردید قرار گیرد ؛ گاهی نیز به معنای "استحسان" است یعنی آنچه كه "مجتهد" و به عقل خویش بیشتر پسندید ، به همان فتوا دهد كه اگر در این مفاهیم تأمّل كنیم خواهیم دید دریچهای به نظرات ناقص بشری به تشریع ، بشمار میروند.
حال آنكه گاهی نیز "عمل به رأی" به معنای استنباط علل احكام از متون شرعی و با بهرهگیری از ظواهر زبانی بمثابه حجت شرعی یا "تنقیح المناط" یا "تحقق مناط" و سپس تعمیم حكم بر حالتهای دیگر است. یا به معنای "تقدّم اهم بر مهم" است. و یا به معنای "اقدام حاكم مجتهد در عرصه حكومت و اداره [كشور] در پیروی از مصلحت اجتماعی در صدور احكام ولایی" است.
اینها همه را تشریع اسلامی میپذیرد و بر آنها انگشت میگذارد و بدین ترتیب میتوان دریافت كه "رأی" در برخی معانی و مفاهیم آن غیرقابل قبول و در برخی دیگر از مفاهیم و معانی ، پذیرفتنی است و این نكتهای است كه مكتب یا مدرسۀ امام جعفرصادق (علیهالسلام) در روایات مفصّلی ، توضیح داده است. آنچه ما بدان معتقدیم آنست كه اگر برخورد مكتب امام جعفرصادق (علیهالسلام) نسبت به این پدیده و توضیح و تبیین درست آن نبود ، چه بسا شاهد بسیاری از افراط و تفریطهایی بودیم كه میتوانست كل شریعت را زیر سؤال ببرد ؛ میبینیم كه از آن پس ، نزدیكیهای زیادی میان این دو گرایش پیدا شد و كار بجایی رسید كه میتوان نزاع آنها را تنها جنبۀ لفظی تلقی كرد. در موضوع "استحسان" و "المصالح المرسلة" و حتی گاه "قیاس" نیز چنین بود چه اینان بر نفی قیاس انگشت میگذارند و "قیاس"هایی با علت مشكوك را مطرح میكنند حال آنكه آنها بر "قیاس" با علت قطعی (وجدانی یا تعبّدی) انگشت میگذارند ، چیزی كه طرف دیگر آنرا ردّ میكند.
ج ـ اعتراضهای گسترده علیه ملحدان و تشكیك كنندگان در این زمینه مجال سخن بسیار گسترده است. ما به گسترش بسیار زیاد اندیشههای تشكیكی و نظریات "زنادقه" [در آن زمان] اشاره كردیم ؛ امام جعفرصادق (علیهالسلام) و یاران و شاگردان آنحضرت با قدرت و متانت تمام به مناقشه و مناظره با اینان پرداختند ؛ این مناقشهها و مناظرهها از یكسو پرده از قدرت و نیروی عقیده اسلامی برگرفت و از سوی دیگر روح تسامح و شیوههای جدال برتر (بالتی هی احسن) یعنی ویژگی گفتگوی درست اسلامی را نشان داد.
"شیخ اسد حیدر" در كتاب بسیار جالب خود : "الامام الصادق و المذاهب الاربعة" (صفحه ۳۶۱) مینویسد : «امام صادق به مقابله با اهل باطل پرداخت و با فلاسفه و دهریها و اهل كلام جدلگرایی كه عهدهدار افساد باورهای مردم گشته بودند به مباحثه و مناظره پرداخت و با نور حكمت و خردورزیهای خود بر ادعاهای فاسد و باطل و سفسطههای تهی آنان مهر بطلان زد.» كتب حدیث نیز سرشار از رویارویی با این حركتها و رهبران آنها از جمله "ابن ابی العوجاء" و "ابوشكر الدیصانی" و "عبدالملك المصری" و "الجعد بن درهم" و دیگران است. چه بسا آن حضرت (علیهالسلام) یاران خود را به مقابله و احتجاج با دیگران پرورش میداد تا خود وظیفه دفاع از اسلام را برعهده گیرند.
د ـ تأكید بر پاسداری از اخلاق عمومی در این مورد نیز با انبوه بزرگی از احادیث اخلاقی كه هر كدام از آنها ثروتی از رهنمودها و ارشادهاست ، روبرو هستیم. این احادیث در میان امت منتشر گردیدند و به هر سوی پراكنده شدند و گروههای بسیاری ، از آنها پند گرفتند و به عنوان سرچشمۀ جوشانی از اخلاق نیكو و شایسته ، مطرح گشتند.
اینك به نمونههایی از سخنان نغز آن حضرت اشاره میكنیم تا گوشههایی از عظمت آنها را جلوهگر سازیم : * « سه چیز است كه آدمی از آنها بینیاز نیست : رایزنی با دلسوزان ، مدارا با حسودان و دوستی با مردم.» * « خودپسندی به خوبیها آسیب میرساند و حسادت نسبت به دوست از عیوب دوستی است و تنها به اندازهای كه با مردم گشاده دستی میكنی ، آنانرا از داراییهای خود بازمیداری.» * « پنج خصلت است كه هركس از آنها برخوردار نباشد ، چندان خیر و بهرهای ندارد : دین و عقل و ادب و آزادگی و حسن خلق.»
* و از سخنان حكمتآمیز آن حضرت (علیهالسلام) : «دانش سپر و راستی عزت و جهل ذلت و حسن اخلاق جلب كننده دوستیهاست و آگاه به زمانه هرگز گرفتار تاریكیها نمیگردد و احتیاط ، چراغ گمانهزنیهاست و خداوند برای كسی است كه او را بشناسد و خردمند ، بخشایشگر است و نادان ، پلید و اگر بخواهی گرامی داشته شوی ، نرمخو باش و اگر خواسته باشی توهین شوی ، خشونت بورز و آنكس كه نژادش بزرگ باشد ، قلبش انعطاف دارد و آنكس كه نژادی خشن داشته باشد ، سنگدل گردد و هركس افراط ورزد گرفتار آید و آنكس كه از فرجام بیم داشته باشد در آنچه نمیداند تأمل میكند و آنكس كه بدون آگاهی ، یورش برد پوزۀ خویش بر خاك مالد.»
در اینجا فرصت نیست تا به سخنان گهربار بیشتری از آن حضرت اشاره كنیم ، دریای دانش و معرفت در برابر ما مالامال از معارف اخلاقی است كه ـ همچنانكه گفتیم ـ تأثیر بسزایی در شكلدهی به نهضت اخلاقی در جامعۀ آنروزی بجای گذارد.
ﻫ ـ توضیح موضع درست در برابر حاكمان و قدرت طلبان امام صادق (علیهالسلام) ابعاد مواضع سیاسی پیرامون خود را بخوبی دریافته بود و میدانست كه تمام نبردها حول و حوش حكومت بیش از آنكه بر سر اصول باشد ، چیزی جز نبرد قدرت و درگیری گرایشهای قدرت طلبانه نیست ؛ تاریخ نیز پس از آن این حقیقت را با روشنی تمام ثابت كرد. دورۀ عباسیان برای مسلمانان به لحاظ استبداد و انحراف و خوشگذرانیها هرگز بهتر از دوران امویان نبود ؛ انسان زیانهای بزرگی را كه در این میان بر حركت اسلامی و بدون كمترین افزودۀ انسانی یا تمدنی در این دوران حاصل شد را كاملا درك میكند.
آری امام این موارد را احساس كرد و هرگز نیروی خود را بر سر درگیریهایی از این دست ، تلف نكرد. بلكه همانگونه كه گفتیم از این وضع برای نشر حقایق علمی ، بهرهبرداری فرمود. ولی البته این امر به معنای عدم توضیح موضع سیاسی نیست. موضع ایشان در برابر امویان یا عباسیان و در ازای رهبران قیامهایی كه در این فاصله صورت گرفت ، كاملا روشن بود چه اینان هرگز نتوانستند از او در جهت تحقق اهداف خویش یا تأیید مواضع خود ، بهرهبرداری كنند ؛ آنحضرت (علیهالسلام) تا پایان زندگی ، همواره مورد خشم و نفرت این طاغوتیان بود. چه بسیار كه او را تهدید به قتل كردند ، خانهاش را به آتش كشیدند و به اسارتش گرفتند و شایعاتی دربارهاش پخش كردند ولی با تمام این احوال ، ایشان پایدار و استوار باقی ماند و مواضع جاودانه و اظهارات انتقادی و تند وی علیه آنان پا برجای ماند.
"احمد بن مقداد رازی" روایت كرده كه یك بار مگسی بر صورت "منصور" [خلیفۀ عباسی] نشست ، آنرا پس زد ، مگس دوباره بازگشت تا سرانجام او را به خشم آورد و ذله كرد ، "جعفر بن محمّد" (ع) در آن هنگام آنجا بود، "منصور" گفت : ای اباعبدالله ، خداوند برای چه مگس را آفرید؟ امام (علیهالسلام) در پاسخش فرمود : « تا ستمگران را خوار گرداند» و پاسخی نشنید. امام جعفرصادق (علیهالسلام) زمانی كه جملۀ زیر را فرمود ، آشكارا نظر خود را بیان داشت : «در ولایت (حكمرانی) ستمگر ، تمامی حق پایمال میگردد و تمامی باطل ، احیا میشود و ستم و جور جلوهگر میشود.»
ایشان میفرمود : «دستاندركاران ستم ، یاوران آنها و راضیان به ستم جملگی شریك یكدیگرند.» یكبار "عذافر" بر آنحضرت (علیهالسلام) وارد شد. حضرت فرمود : «شنیدهام كه با "ابوایوب" و "الربیع" ـ از حكمرانان و مقامات آنزمان ـ رفت وآمد داری ؛ اگر ترا از یاوران ستمگران بخوانند ، چه حالی پیدا میكنی؟»
یكبار نیز مردی از یارانش از آنحضرت دربارۀ "بنایی" و اجارۀ آب نهر به حاكمان ستمگر ، پرسید ؛ آنحضرت (علیهالسلام) پاسخش داد : «من خوش ندارم كه گرهی از گرههای آنان بگشایم یا تكیهگاهی برای آنان فراهم آورم یا با قلم ، به یاریشان بشتابم. یاران ستمگران در روز قیامت در خیمههایی از آتش قرار میگیرند تا خداوند میان بندگانش به داوری بنشیند.»
بدینگونه میبینیم كه آنحضرت (علیهالسلام) در بعد عمومی ، همواره در جهت صیانت عقیدتی ، تشریعی ، اخلاقی و سیاسی امت آنهم به شكل بسیار گسترده و با ابعاد وسیعی میكوشید. در اینجا مایلم به تحلیلی از مواضع سیاسی و اجتماعی امام جعفرصادق (علیهالسلام) كه مقام معظم رهبری "آیة الله خامنهای" (مدظله العالی) پیش از پیروزی انقلاب در كتاب خود : "رهبری امام صادق(علیهالسلام)" مطرح كردند ، اشاره كنم ؛ ایشان به شكل بسیار جالبی تصویری حقیقی از این جنبه ارایه دادند كه بطور خلاصه در اینجا به نقل آن میپردازم :
معظم له ابتدا از دو نظریۀ نادرست دربارۀ امام (علیهالسلام) سخن میگوید ؛ یكی از آنها اینست كه امام از دوران ضعف حاكیت سیاسی بهرهبرداری كرد و با فاصله گرفتن از كار سیاسی ، به تأسیس دانشگاهی علمی پرداخت و حتی در صدد جلب رضایت حاكمان و نزدیك شدن به آنان برآمد؛ استناد این دسته به یك سری شواهد تاریخی است كه آنحضرت را در مجلس "منصور عباسی" و در حال اعتراف به كوتاهی و ستایش از خلیفه با اوصاف بزرگ، تصویر كردهاند (البته روایات مزبور دارای اسناد موثقی نیستند) و برخی از آنها به "الربیع" پردهدار "منصور" باز میگردد.
بدین گونه اینان امام را از زندگی انقلابیون و قیامگرانی چون : "زیدبنعلی" ، "حسینبنعلی شهید فخ" دور میسازند و ایشان را در صف بیتوجهان به اینان و به زندگی منحرفانه "منصور" و گرسنگیها و پیگردهایی كه علویان در طبرستان و رساتیق [روستاهای] عراق از آن رنج میبردند، جلوه می دهند. و دیگری ، از ایشان انتقاد میكنند كه توجهی به وضع عمومی و طبقاتی بودن جامعه و طغيان و انباشت ثروت و اموال از سوی حاكمان (اموال بجای مانده از منصور (خليفه عباسی) بالغ بر ۶۰۰ ميليون درهم و ۱۴ ميليون دينار بود.) نداشتند. به نظر رهبر (مقام معظم رهبری) هر دوی اين نظريهها ، اجحافآميزند هرچند اولی ، شديدتر و اجحافآميزتر است. ايشان معتقدند كه نظريۀ سوم ، نظريه واقعگرايانهای است و فصلهایی را به توضيح مطلب اختصاص دادهاند :
فصل اول ، از پديدۀ عمومی در زندگی ائمه اهل بيت (عليهم السلام) سخن میگويد و يادآور میشود كه ايشان (يعنی ائمه عليهمالسلام) حاملان امانت امامتی هستند كه رسالت نبوت در برقراری قسطآميز زندگی مردم و شكلدهی به جامعۀ عابد و محو مظاهر طاغوت و ايجاد حالتی عقلانی را تداوم میبخشد و همين مأموريت را حتی اگر ۲۵۰ سال هم زندگی كنند ، به اجرا میگذارند. اين امر مستلزم ايدئولوژی هدايتگر و توان اجرایی بالایی است كه مسير حركت ائمه نيز دارای همين ويژگی است.
آنها [ائمه اهل بيت عليهمالسلام] رو سوی گسترش مفاهيم اسلام و تثبيت آنها آوردند و تدارك لازم برای برعهده گرفتن زمام ادارۀ امت را ديدند. تاريخ آنان نيز با قدرت هرچه تمامتر شاهدی بر همين امرست و چهار مرحله را بخود ديد كه عبارتند از : مرحلۀ همكاری با روند حاكميت در پی گردآمدن دشمنان عليه امت. حضرت علی (عليهالسلام) در اين مرحله است كه میگويد : «زمانی كه ديدم مردم از اسلام دست میكشند و به از ميان بردن دين محمد (صلی الله عليه و آله و سلم) فرامیخوانند ، قدم پيش گذاشتم چون بيم آن داشتم كه اگر به ياری اسلام و اسلاميان نشتابم شاهد كاستیها و ويرانیهایی خواهم شد كه مصيبت آن بر من بسی بيش از از دست دادن حكومت بر شماست.»
پس از آن ،مرحله بدست گرفتن زمام حكومت از سوی امام میرسد كه چهار سال و نه (۹) ماه و چندين ماه از خلافت امام حسن (عليهالسلام) را دربرمیگرفت كه درخشانترين صفحات تاريخ را رقم زدند. پس از آن مرحله ، اقدام برای بازگردانی رهبری (مدت ۲۰ سال) تا زمان به شهادت رسيدن امام حسين(عليهالسلام) و سرانجام مرحلۀ تغييرات سازندۀ امت در پی دگرگونیهای منفی كه در پرتو حكومت اموی يافته بود ، فرا رسيد. در اين مرحله بايد مجددا امت را آماده و مهيای حمل امانت و بازگرداندن روح انقلاب و احيای ويژگیهای رسالت ساخت ،كاری كه امام زينالعابدين (عليهالسلام) به صورت آمادگیهای روانی و بدور از تحركهای عاطفی و رويارویی با نظام [حاكم] برای پرورش هستۀ مكتبی آگاه ، عهدهدار آن گشت.
در فصل دوم ، از تداوم منطقی شيوۀ امام سجاد (عليهالسلام) يعنی آيين امام محمدباقر (عليهالسلام) سخن بميان میآيد. در اين مرحله شيعيان و پيروان ، فراوان گشته و مسايل آنان سامان يافته بود و به همين دليل روند آگاهیسازی و روشنگری در ابعاد علمی يا سياسی يا سازمانی ، بسی گسترش يافته بود. در همين راستا ، مشاجراتی ميان آن امام (امام محمدباقر عليهالسلام) با "هشام بن عبدالملك بن مروان" حاكم وقت صورت گرفت كه تاريخ بخشهایی از آنرا ثبت كرده است. بدين ترتيب نوزده سال بر همين منوال سپری شد.
آنگاه نوبت به امام جعفرصادق (عليهالسلام) رسيد تا اين روند را ادامه دهند ، آنحضرت انديشههای اصيل اسلامی را مطرح ساخت و برنامهای برای برقراری نظام عدالت گستر پیريزی نمود و به روند فكری جامعه اولويتی عطا كرد و در واقع در جهت نهضتی توحيدی برای تربيت مجموعۀ مؤمن و مجاهد ، كوشش میكرد. مسؤوليت آنحضرت (عليهالسلام) ، مسؤوليت بسيار سترگی بود كه طی سی و سه سال عهدهدار آن بود. در اينجا، "مقام معظم رهبری" در كتاب خود وارد فصل سوم میشود تا به زندگی امام جعفرصادق (عليهالسلام) بپردازد و سومين ديدگاه خود را به شرح زير ، مطرح نمايد : ۱ـ تبيين مسئله امامت و فراخوانی به آن. ۲ـ بيان احكام وتفسير قرآن طبق ميراثی كه مكتب و مدرسۀ اهل بيت (عليهمالسلام) از پيامبرخدا (صلی الله عليه و آله وسلم) كسب كرده بودند. ۳ـ شكلدهی به هستۀ آگاه و روشن.
نمودهایی از خط تربيتی خاص در اينجا میتوان حركت منظم و گستردهای در تربيت گروه پيشگام و هستۀ آگاهی را كه آرامش و اعتماد به تار و پود امت میگستراند ، مشاهده كرد. اينان كسانی هستند كه در گفتمان امام با عناوين گوناگونی از جمله : "اصحابنا" ، "غررالاصحاب" و امثال چنين تعبيراتی ، ياد میشوند. در اينجا به برخی جنبههای اين تربيت ، اشارهای خواهيم داشت :
پيوند عاطفی پيش از هرچيز ما شاهد پيوند عاطفی اين پيشگامان و هستۀ آگاه با خط اهل بيت (عليهم السلام) هستيم. ترديدی نيست كه پيوند عاطفی با رهبر ، چيزی است كه در آموزههای اسلامی با يادآوری رابطهای كه رهبر با خداوند بزرگی كه منبع بزرگترين محبتها و فيضها و مهرورزیها بر روی زمين است دارد و نيز آيات كريمه و احاديث شريفی كه بر عشق و محبت به اهل بيت (عليهمالسلام) و مودّت آنها انگشت گذاردهاند و سرانجام با بركات عملی كه محبان و عاشقان اين شخصيتها (ائمه اهل بيت عليهمالسلام) لمس میكنند ، مورد تأكيد فراوان قرار گرفته است.
"المفضل بن عمر" بر امام جعفرصادق (عليهالسلام) وارد شد ، وقتی چشم آنحضرت به وی افتاد تبسمی كرد و فرمود : «بيا اينجا ای "مفضل"! بخدا سوگند كه من ترا دوست میدارم و دوستدارانت را نيز دوست میدارم. ای "مفضل"! اگر همه يارانم آنچه را تو میدانی بدانند ، هرگز كسی با ديگری اختلاف پيدا نمیكرد ؛ ما به شما مهر میورزيم و شما نيز به ما مهر میورزيد.»
انگشت گذاردن بر پارساورزی ياران آنحضرت (عليهالسلام) میفرمايد : «پارسایی پيشه كنيد كه جز با پارسایی ، آنچه نزد خداست ، بدست نمیآيد.» و نيز میفرمايد : «پرهيزگاری ، پارسایی و اجتهاد و راستگفتاری و امانتداری و خوش اخلاقی و خوش همنشينی ، پيشه كنيد و جز با زبان خود ، دعوتگر ديگران به خويش باشيد و مايه افتخار باشيد و باعث ننگ مباشيد.»
از جمله موارد جالبی كه روايت شده اينكه ايشان (عليهالسلام) "ابوكدينة الازدی" و "محمد بن مسلم ثقفی" را نزد قاضی در حال شهادت ديدند ، خوب نگاهی به چهرههای ايشان انداختند و گفتند : آيا شما دو نفر ، جعفری و فاطمی هستيد؟ آندو به گريه افتادند. فرمود : چه چيز شما را به گريه انداخت؟ گفتند : ما را به گروهی نسبت داديد كه راضی نمیشوند امثال ما- با سخافت و پليدی كه داريم ـ در شمار برادرانشان باشيم ؛ ما را به كسی نسبت داديد كه راضی نمیشود امثال ما در شمار شيعيان و پيروانش باشيم. حال اگر بزرگواری كند و ما را بپذيرد ، منت او را میپذيريم. قاضی لبخندی زد و گفت : اگر قرار است مردانی باشند ، بگذار چون شما باشند.
آنحضرت (عليهالسلام) به "جميل بن دراج" فرمود : «از جمله بهترين كارها ، نيكی به برادران و كوشش در برآوردن نيازهای ايشان است كه اينكارها شيطان را بخشم میآورد و آتش [دوزخ] را جابجا میكند و [آدمی را] وارد بهشت میكند. ای "جميل"! اين حديث را برای بهترين ياران خود بازگو كن.» گفت : فدايت شوم. بهترين يارانم چه كسانی هستند؟ امام (عليهالسلام) فرمود : «آنهایی كه در خوشیها و ناخوشیها به برادران نيكی میكنند.»
ستايش از ياران برای الگو شدن آنحضرت (عليه السلام) میفرمايد : «كسی جز "زرارة" و "ابوبصير المرادی" و "محمدبن مسلم" و "يزيدبن معاوية"، ياد ما و احاديث پدرم را زنده نداشتند و اگر اينان نبودند كسی راه هدايت نمیيافت ؛ اينان حافظان دين و امنای پدرم بر حلال و حرام خدايند و هم ايشان در دنيا و آخرت بر ما پيشی دارند.»
امر به معروف و نهی از منكر ايشان به ياران خود میفرمود : « باشد كه گناهان سفيهان شما را به پای علمايتان بنويسم! چه چيز مانع از آن میشود كه وقتی كسی را میبينيد كه كار زشتی انجام میدهد و باعث آزار ما میشود ، نزد او رويد و سرزنشش كنيد و به نكوهشش بپردازيد و به او سخنان گويایی بگوييد!» يكی از ياران آنحضرت گفت : در اين صورت از ما نمیپذيرند. ايشان (عليه السلام) فرمود : «شما نيز آنانرا ترك گوييد و از مجالست با آنها ، اجتناب ورزيد.»
تأكيد بر ادای امانت از جمله سفارشهای آنحضرت به "مفضل بن عمر" چنين است : «ترا به شش خصلت سفارش میكنم كه میخواهم آنانرا با شيعيانم در ميان بگذاری.» "مفضل" گفت : كدامند مولای من؟ حضرت (عليه السلام) فرمود : «ادای امانت كسی كه امینت دانسته است و اينكه برای برادرت همان را بپسندی كه برای خود میپسندی و بدان كه همۀ كارها ، فرجامی دارند و تو از فرجام كارها برحذر باش و اينكه همۀ كارها پيچ و خمهایی دارند ، از آنها نيز برحذر باش و زنهار از بلندی كوههایی كه سراشيبیهای تندی دارند و به برادرت وعدهای كه توان انجامش را نداری ، مده.»
گسترش روحيۀ كار اقتصادی و توليد به عنوان مثال آنحضرت (عليه السلام) در اين باره میفرمايند : «به تجارت روی آوريد كه شما را از آنچه در اختيار مردم است ، بینياز میسازد.» و از "الفضیل بن الاعور" روايت است كه میگويد :"معاذ بن كثير" را ديدم كه به امام جعفرصادق (عليهالسلام) میگفت : حال كه بینياز شدهام آيا اجازه دارم تجارت را كنار بگذارم؟ حضرت فرمود : «اگر چنين كنی ، عقلت را از دست دادهای.» و میفرمايد : «هرگز طلب روزی حلال را ترك مكن كه دستگير تو در [حفظ] دين تست.» و در خطاب به يكی از ياران ، كه ديرهنگام به بازار میرفت ، فرمود : « زودتر به سوی عزت خود رهسپار شو.»
فراخوانی عملی به آيين اصيل و مكتبی آنحضرت (عليهالسلام) به ياران خود میفرمايد : «شما را به تقوای الهی و ادای امانت كسانی كه شما را امين دانستهاند و حسن مصاحبت با همنشينان ، سفارش میكنم و میخواهم كه دعوتگران خاموشی برای ما باشيد.» گفتند : ای فرزند رسول خدا چگونه فراخوانيم و در عين حال خاموش باشيم؟ حضرت (عليهالسلام) فرمود : «با پایبندی عملی به اطاعت از خدا ، كه شما را بدان فرمان داديم و با رفتار صادقانه و عدالتآميز با مردم و ادای امانتها و امر به معروف و نهی از منكر. و اينكه مردم جز خوبی شما ندانند و هنگامی كه شما را به اين وضع ديدند با برتریهای داشتههای ما آشنا میشوند و رو سوی ما میآورند.»
پرورش مقاومت و پايداری آنحضرت (عليهالسلام) به يكی از ياران خود میفرمايند : «پيش از شما ، قومی بودند كه میكشتند و به آتش میكشيدند و [مردمان را] قطعه قطعه میكردند و زمين با تمام بزرگی برايشان تنگ میآمد و ايشان را چيزی از اين كارهایی كه میكردند بازنمیداشت مگر وجود كسانی كه از ايشان رويگردان شدند و انتقامشان از آنها ، ايمان به خداوند عزيز و حميد بود پس شما نيز درجات آنانرا بجوييد و بر درشتیهای زمانه شكيبایی ورزيد تا به درجات آنان نايل گرديد...» و آنحضرت (عليهالسلام) میفرمايند : «خويشتن را بر بلاهای دنيوی شكيبا سازيد و خود را به اين مصايب و گرفتاریها با اطاعت الهی و ولايت او و ولايت كسانی كه خداوند فرمان به ولايت ايشان داده است ، خو دهيد. از خدای بترسيد و از او بخواهيد تا سينههای شما را بر اسلام گشاده سازد و زبانتان را تنها گويای حق گرداند تا سرانجام شما را در همين حال ، بميراند و عاقبت شما را فرجام نيكان گرداند.»
هشدار نسبت به همكاری با حاكمان ايشان (عليهالسلام) به يكی از كاتبان بنیاميه میگويد : «اگر بنیاميه كسانی نيافته بودند كه برای ايشان به كتابت بپردازند و [مالياتها] را گردآوری كنند و برای آنها به جنگ روند ، هرگز حق ما را غصب نمیكردند.» و هنگامی كه يكی از ياران از ايشان خواست كه با "داوود بن علی" (يكی از حكام عباسی) صحبت كند تا منصبی به وی واگذارد و برايش سوگند خورد و وعده داد كه هرگز [در صورت دستيابی به آن مقام] به كسی ستم روا ندارد ، حضرت (عليهالسلام) فرمود : «اينكار را از آسمان [خدا] بخواه كه برايت آسانتر است.»
پالايش باورها از غلو و رفتارها از اميدهای دروغين مردی به آنحضرت (عليهالسلام) گفت : «گروهی از شيعيان شما ، معصيتها میكنند و میگويند اميد [بخشش] داريم. فرمود : دروغ میگويند آنها از شيعيان ما نيستند ؛ هركس اميدی داشته باشد بايد برای تحقق آن كار كند ، بخدا سوگند شيعيان ما تنها كسانی هستند كه از خدای میترسند.»
"المفضل بن عمر" روايت كرده میگويد : من و "خالد الجوان" و "نجم الحطم" و "سليمان بن خالد" بر درب منزل امام جعفرصادق (عليهالسلام) بوديم و دربارۀ آنچه اهل غلو میگويند ، صحبت میكرديم ؛ آنحضرت (عليهالسلام) پای برهنه و بدون ردا ، در حاليكه میلرزيد بر ما شد و فرمود : «ای خالد! ای مفضل! ای سليمان! ای نجم! نه ، آنها بندگان ارجمندی هستند كه پيش از او سخن نمیگويند و به فرمان وی عمل میكنند.»
از آنحضرت(عليهالسلام) در مورد آنچه از پدرشان روايت شده پرسيدند : «اگر دانستی هرچه خواستی انجام ده.» و اينكه برخیها با [استناد به] اين سخن ، هر حرامی را حلال میدانند. فرمود : «اينگونه نبود ، خدای آنان را لعنت كند» ؛ پدرم گفت : «اگر حق را دانستی هرچه از كار نيك خواستی انجام بده كه از تو پذيرفته میشود.»
ايشان(عليهالسلام) در ياران خود روح بحث و مناقشههای قاطعانه در دفاع از حق را پرورش میدادند. در همين راستا ، از "هشام بن سالم" روايت شده كه میگويد : « ما در حضور امام جعفرصادق(عليهالسلام) و گروهی از ياران آنحضرت بوديم ، مردی از اهل شام وارد شد و اجازه خواست ، حضرت اجازهاش فرمود. وقتی وارد شد امام (عليهالسلام) به او فرمان داد كه بنشيند و سپس به وی فرمود : ای مرد ، چه حاجتی داری؟ گفت : شنيدهام كه تو در مورد هر چيزی كه بپرسند ، دانایی ؛ لذا به اينجا آمدم تا با تو مناظره كنم. امام فرمود : درباره چه؟ گفت : دربارۀ قرآن ، قطع و سكون و خفض و نصب و رفع آن.[چگونگی قرائت قرآن].
امام جعفرصادق[عليهالسلام] فرمود : ای "حمران" ، مرد را درياب (يعنی با او مناظره كن). مرد گفت : ولی من میخواهم با تو مناظره كنم نه با "حمران". امام جعفرصادق(عليهالسلام) فرمود : اگر بر "حمران" چيره شدی مانند آنست كه بر من چيره شده باشی. مرد شامی شروع به پرسيدن از "حمران" كرد تا سرانجام خسته شد و به ستوه آمد ولی "حمران" پاسخش میداد.
امام جعفرصادق (عليهالسلام) به او فرمود : چگونه ديدی او را؟ گفت : او را حاذق يافتم. هر پرسشی كه از وی كردم پاسخم میداد. امام جعفرصادق (عليهالسلام) فرمود : ای حمران ببين مرد شامی چه میخواهد؟ شامی گفت : ای اباعبدالله! میخواهم با شما در [زبان] عربی مناظره كنم. امام جعفرصادق (عليهالسلام) فرمود : ای "ابان ابن تغلب" با او مناظره كن. مرد شامی با او مناظره كرد ؛ سپس گفت : میخواهم در فقه با شما مناظره كنم. حضرت فرمود : ای "زرارة" با وی مناظره كن. سپس مرد شامی گفت : میخواهم در "كلام" با شما مناظره كنم ، حضرت فرمود : ای "مؤمن الطاق" با وی مناظره كن، آنها با يكديگر مناظره كردند و در آخر هم "مؤمن الطاق" با سخن خود او را مغلوب كرد و ... به همين ترتيب روايت ادامه پيدا می كند تا سرانجام مرد شامی ، از امام میخواهد تا از شيعيان آنحضرت باشد.»