داعش؛ واژهای آشنا با درونمایهای ناشناخته. خشونت و سبعیتی مهارگسیخته اما در قید و بند فهم و درکی بصری. رسانه اما همه چیز را برای ما معنا میکند، کلیپها و فیلمهایی که جنایتها را برای ما افشا کرده است و نهایتاً داعشی که ما میشناسیم همه ترس است و گریز. سؤال اما اینجاست داعشی که ما میشناسیم تا چه پایه محصول رسانههاست و تا چه پایه چیزی که به واقع در جریان است؟
اشتراک گذاری :
داعش؛ واژهای آشنا با درونمایهای ناشناخته. خشونت و سبعیتی مهارگسیخته اما در قید و بند فهم و درکی بصری. رسانه اما همه چیز را برای ما معنا میکند، کلیپها و فیلمهایی که جنایتها را برای ما افشا کرده است و نهایتاً داعشی که ما میشناسیم همه ترس است و گریز. سؤال اما اینجاست داعشی که ما میشناسیم تا چه پایه محصول رسانههاست و تا چه پایه چیزی که به واقع در جریان است؟ امر واقعی داعش چیست و شناخت ما تا کجا و چه میزان برگرفته از شناخت دیگری است؟ برای پاسخ به تمام این سؤالات باید در ابتدا گریزی به ساز و کار رسانه زد و سپس به این نکته پرداخت که فهم و درک پدیدههایی چون داعش یا هر پدیدهی مشابه دیگری چگونه سامان مییابد.
«من آیندهی تلویزیون را دیدهام که درست مثل فرد آستر است که دارد با یک جارو برقی میرقصد و این رقص هرگز پایان نمیپذیرد.» وقتی زاک استنتر این بیانیهی به یادماندنی را در مورد تجاوز صریح تکنولوژی دیجیتالی در عرصههای تلویزیون آنالوگ صادر کرد، در حال شرکت در کنفرانسی بود که در «استودیوی یونیورسال» درمورد تحولات جدید کامپیوتر و صنایع سرگرم کننده برپا شده بود. این کنفرانس نشانگر علاقمندی این صنایع به استفاده از قابلیتهای تکنولوژی دیجیتال در خلق «انسانهای مجازی» بود، درست مثل زنان و مردان ورزشکاری که مرگ و زوال آنها معنی نداشت. در کنار همهی اینها باید خاطرنشان کرد که هنگام بررسی وضعیت درک و دریافت باید وضعیت تولید و نمایش را نیز در نظر گرفت. چرا که تغییرات تکنولوژیک معمولاً نشان دهندهی نقطهی عطفی هم در وضعیت نمایش/ پخش و هم در وضعیت درک و دریافت هستند. انتقال قدرت از سینما به عنوان منبع اصلی تصاویر متحرک به تلویزیون، فتح باب ایجاد فضای تعامل در سطح کاربردی بود: بینندگان تلویزیون فعالتر/ تعاملیتر از تماشاگران سینما هستند. آنها –برعکس حضور منفعلانهی تماشاگر در سینما- فعالانه کانال ها را انتخاب میکنند و با ورود تلویزیونهای دیجیتالی این تعامل نیز افزایش یافته است. حالا بینندگان میتوانند دامنهی وسیعتری از عملیات مورد نظرشان را انجام دهند: از دسترسی به اطلاعات یک برنامه در حین تماشای برنامهای دیگر گرفته تا رأی دادن غیرحضوری در نمایشها و شوهای زنده. امروزه که علاوه بر استودیوهای بزرگ فیلمسازی و شبکههای خبری بزرگ با هجوم انواع و اقسام شبکههای مجازی بر روی تلفنهای همراه و کامپیوترهای خانگی روبه رو هستیم، این زوال ناپذیری و تکرار بی وقفهی آنچه راغب نیستیم بشنویم یا ببینیم، ما را احاطه کرده است و شناخت ما را از جهان و پدیدههای اطرافمان شکل میدهد.
این مرحلهی جدید که به نوعی میتوان از آن به آفرینش مجدد تعبیر کرد از منظر «مصرف پذیری» فراوردهها با آفرینش هنری اصلی فرقی ندارد، اما از نقطه نظر برخی از اندیشمندان، نشانهی انحرافی است که تعامل خواننده را هیچگاه با متن مکتوب هم اندازه نمیدانند و آن را فاقد دوام و مقام متن مکتوب میدانند. در همین راستا نظریات اندیشمند فرانسوی پست مدرنی چون ژان بودریار قابل ذکر و تأمل است چراکه برای تحلیل پدیدههایی مانند داعش که به شدت به فضای رسانهای و این آفرینش مجدد خارج از متن مکتوب تکیه دارد نکتههای راهگشایی را بدست میدهد.
به زعم بودریار، «پسامدرنیته دورهای است که در آن فناوری فرمانشی (Cybernetics) و فناوری اطلاعات منجر به شبیهسازیهای بسیار گسترده، مخصوصاً شبیهسازیهای تصویری شده است. سیطرهی وانمودها و تصاویر شبیهسازی شده در جامعهی پسامدرن بهحدی زیاد است که نمیتوان اصل و بدل را از یکدیگر تشخیص داد». او در کتاب مشهور خود بهنام وانمودهها و وانمودگیها که در سال 1994 منتشر شده است میگوید: «موضوع دیگر تقلید از واقعیت یا حتی تقلید تمسخرآمیز از واقعیت نیست، بلکه موضوع عبارت است از جایگزینکردن نشانههای امر واقع بهجای خود امر واقع. دیگر نمیتوان توهم واقعیت [Imaginal Reality] را ایجاد کرد [آنچنان که در نظریههای ادبی دورهی رئالیسم بیان میشود و ادبیات را ایجادکنندهی توهم واقعیت قلمداد میکردند]، زیرا بازنمایی امر واقع ناممکن شده است [زیرا امر واقع بهجای بازنمایی کپی شده است]».
اصطلاح به کار رفته نزد بودریار واژهی (hyper- reality) است. اين اصطلاح را به چند گونه به فارسي ترجمه کردهاند. فرا واقعيت، فزون واقعيت و حاد واقعيت از نمونه ترجمههاي آن است. در اين ميان، احتمالاً حاد واقعي يا واقعيت تشديد يافته با مراد بودريار سازگاري بيشتري داشته باشد. او حاد واقعي را امري به غايت شبيه امر واقعي، بلکه عين امر واقعي و تسخير کننده جايگاه آن ميداند. به طوري که حاد واقعي غياب و نبود امر واقعي را پنهان ميسازد. کسي متوجه اين جا به جايي و اين پنهان کاري نيست. در اين حالت، حاد واقعي، واقعي تر از امر واقعي ميشود. به بيان ديگر، چنان ماهرانه جايش را اشغال ميکند که واقعي تر از خود آن جلوه گري مينمايد. البته حاد واقعي، نه تنها جاي امر واقعي را ميگيرد، بلکه هيچ ربطي هم بدان ندارد؛ يعني رونوشتي از امر واقعي نيست. بدل ظريف و واقع نماي آن نميباشد. حاد واقعي به چيزي وراي خود ارجاع نمييابد و امري خود بنيان است. نکته اساسي در طرح مفهوم حاد واقعي از سوي بودريار، رابطه و نسبتي است که وي ميان واقعيت و بدلهاي آن، که به وسيله بشر و به مدد تکنولوژي ساخته شده است، برقرار ميسازد.
دنيايي که بودريار براي خود ساخته يا معتقد است در خارج شاهد پيدايش و حضور آن است، دنيايي است که به کمک رمزگان و تکنولوژي، بويژه تکنولوژي رسانهاي ساخته و پرداخته شده است. در واقع، منشأ اصلي خلق حاد واقعيت را رسانه و سلطه رمزها ميداند. در عين حال، عرصه حضور حاد واقعي را صرفاً در صفحه و شبکه نميبيند، بلکه همهی زندگي را اعم از اقتصاد، سياست، اجتماع و ... متأثر و مملو از حادهاي واقعي مييابد. گزارشگر تلويزيوني که صحنه آرام پس از آشوب خياباني را نشان ميدهد، اما ميگويد: بيم آن ميرود که شبانه آشوب از سر گرفته شود. در اين صورت، آيا آشوبگران به دليل همين جملات، آن پيشگويي را محقق نميسازند؟ يا رأي دادن در انتخابات، ناشي از تبليغات و سياست سطحي است يا نتيجه سياست واقعي؟ آيا امروزه غذا، فقط غذا است يا با سبک زندگي، که حاصل عمل رسانهاي است، پيوند خورده است. در اينگونه موارد، مرز ميان امر واقعي و حاد واقعي از بين رفته است و واقعيت بر طبق رمزها ساخته ميشوند؛ رمزهايي که در سياست، در آموزش و پرورش، صنعت، زندان، معماري، کالاهاي مصرفي، نظر سنجيها و غيره ساخته ميشوند. نکته قابل توجه در اين سخن اينكه گلن وارد در ادامه روايت خود از بودريار، به سبک استدلال فوکو ميافزايد: «به کمک اين رمزها و نحوه ساختشان، مردم دسته بندي ميشوند و نظم اجتماعي واقعي را ميسازند و از اين نکته که رمزها سازنده نظم اجتماعياند، نتيجه ميگيرد که رمزها يا حاد واقعي، بر امر واقعي پيشي ميگيرند. از سوي ديگر، ميگويد تمامي رمزها از اين جهت که بر مردم واقعي اثر ميگذارند، با واقعيت در تماس هستند».
بودریار این مفهوم را در کتابی با عنوان جنگ خلیج فارس هرگز رخ نداد، که سر و صدای زیادی به پا کرد و درباره جنگ میان عراق و آمریکا و متحدان آن بود، مطرح کرد. در این کتاب بودریار نشان میدهد که «چگونه مفهوم واقعی جنگ که یک مصیبت بزرگ و تراژدیک انسانی است، از خلال رسانهها تبدیل به یک فرا واقعیت شد؛ و به مجموعهای از تصاویر مستقیم و گزینش شده، رفتارهای الکترونیک، بمباران اهدافی که هرگز جز بر صفحهی رایانهها دیده نمیشوند و جذابیت یافتن این تراژدی در قالب یک نمایش یا شو تلویزیونی، که افراد همچون یک سریال تلویزیونی در انتظار دیدنش لحظه شماری میکنند، تبدیل شد». با تبدیل شدن واقعیت به فرا واقعیت، بعد و زمینه تاریخی-اجتماعی آن واقعیت از میان میرود و میتوانیم آن را به هر نحو که خواسته باشیم دستکاری کنیم یا حتی تغییر دهیم و تحریف کنیم و به شکل مورد نیاز از آن استفاده کنیم.
حال با این مقدمات لازم است به بحث دربارهی پدیده داعش بازگردیم؛ داعش نیز یک گروه افراطی و تکفیری است که همانند صدها گروه دیگری که در این منطقه و بلکه در سرتاسر جهان ظاهر شدهاند اهداف و راهکارهای خاص خود را دارد. داعش تنها گروه افراطیای نیست که در این منطقهی پربرخورد و پرتنش دست به اقداماتی از این دست زده است پس چه چیزی پدیدهی داعش را تا چنین درجهای از ترس و وحشت بالا برده و چه چیزی از داعش پدیدهای چنین رعبآور ساخته است که چونان پیلهای گرد آن تنیده شده است. به نظر میرسد که برای پاسخگویی به این ابهامات، همان راهکار بودریار راهگشا و کارآمد است. خشونت افسار گسیخه، شاه بیت اعمال و رفتار پدیدهای چون داعش است. نام داعش همیشه با نام اعمال و رفتاری به شدت غیرانسانی و مهوع چون بریدن اندام انسانها، سوزاندن اسراء و ... گره خورده است اما این اعمال غیر عادی که تقریباً در هیچ گروه افراطی دیگری تا بدین حد و درجه نرسیده بود، دارای شمایلی از «صنعت خشم» است که با مراد بودریار دربارهی واقعیت تشدید شونده تطابقی تام دارد. هیچ گروه تروریستی دیگری چون داعش دارای ابزار و تبلیغات گستردهای از این دست که دیدهایم و همینطور حجم وسیعی از کلیپهای خشونت آمیز و خونین که هر روزه میبینیم نبوده است. با یک جستجوی ساده در شبکههای اجتماعی و اینترنت دربارهی پدیدهی داعش بیشتر از آنکه بیانیه یا تاریخچه ببینیم تصویر و کلیپ خشونت و جنایت را میبینیم، گویا داعش تنها پدیدهای بی دلیل، برای تصویر خشونت افسارگسیخته است؛ اما این تصاویر موجود اگرچه همه تعمدی و از روی قصد و برنامه نیست اما تمام کلیپها و فیلمهای خونینی که توسط خود داعش در فضای مجازی بارگذاری میگردد تعمدی و ساخته شده با هدفی کاملاً مشخص است. این فیلمها که مکرراً صحنههای اعدام اسراء و عملیاتهای انتحاری و انفجار بمبهای کنار جادهای را به نمایش میگذارند با این هدف ضبط و منتشر میشوند که ترس از غافلگیری را گسترش دهند. فردی که این فیلمها را میبیند همیشه در وضعیت تعلیقِ امنیت به سر میبرد بطوریکه حضور نیرویی ویرانگر و شرور را در پشت سر خود حس خواهد کرد، نیروی که بیخبر اما ویرانگر ظاهر خواهد شد. این تعلیقِ امنیت جایگزینی امری دیگر به جای امر واقع است؛ به واقع امر واقع در این میان چه خواهد بود جز واقعیتی تشدید شده و حاد که جایگزین هر چیز دیگری میشود. از همینرو واقعیت داعش هرچه هست و یا میتواند باشد یک واقعیت تشدید شدهی رسانهای جایگزین چرایی آن گشته است. حاد واقعیتی داعش را خوفناکتر از تمام گروههای تروریستی دیگر به نمایش گذاشته است و قرار است دگرواقعیتی را جایگزین هر شکست یا ضعفی کند.
در رسانههای نیروهای مقابل داعش نیز هرچه هست برخلاف این رویهی رسانهای داعش عمل میکند. نیروهای مقابل داعش نه تنها خود با یکدیگر اتحاد و همبستگی ندارند بلکه به واقعیت تشدید شدهی داعش نیز یاری میرسانند. این یاری رسانی خود به سه طریق صورت میگیرد:
عدم همبستگی نیروهای متعددی که در مقابل داعش هستند هم به ضعف رسانهای این نیروها منجر میشود چرا که استراتژی واحدی را دنبال نمیکنند و هم اینکه همزمان با این ضعف، به حاد واقعیت داعش مبنی بر دشمنی پراکنده اما متحد یاری میرساند.
با انتشار پیوسته و مکرر تصاویر و فیلمهای خونین و جنایات داعش در اخبار، روزنامهها، شبکههای مجازی و ... خود به خود به رسانههایی برای تبلیغات حاد واقعیت داعش تبدیل میشوند.
با انتشار مکرر خطر حضور داعش در اخبار و رسانههای کشورهای مختلف و همچنین خطر حضور نیروهای آن در هرجا و هر زمانی به حاد واقعیت داعش مدد میرسانند.
با توجه به این نکات میتوان فهمید که کارکرد رسانه در بزرگنمایی پدیدهای به نام داعش تا چه پایه کارساز و مهم است؛ از نقطه نظر بودریار رسانهها جنگها را ایجاد نمیکنند اما به آنها هدف میدهند و امری را بر امری دیگر تحمیل میکنند. به زعم بودریار طریقه و نوع پوشش خبری یک پدیده بر گستردگی و شیوه مواجه شدن با آن پدیده اثر میگذارد. به همین طریق میتوان گفت که رسانهها از عوامل بهوجود آورندهی این پدیده نیستند اما قطعاً به گسترش و شاخت نوعی دیگر از این پدیده یاری بسیار رساندهاند. امروزه به نظر میرسد ما به جای داعش با فراواقعیتی مواجهایم که به نحوهی مواجهی ما با این پدیده جهتی دیگر داده است با فراواقعیتی خشن، هراسآور، منزجر کننده و مهوع. این فراواقعیت به این معنا نیست که داعش از تمامی این خصوصیات مبرا یا بری است؛ بلکه به این معناست که آنچه ما از این پدیده میدانیم به همین موارد خلاصه شده یا اهم دانستههای ما از این پدیده را شکل داده است. این واقعیت تشدید شده را نمیتوان عقلانی و مستدل تجزیه و تحلیل کرد چرا که اساساً حاد واقعیتها از استدلالهای منطقی گریزانند. حاد واقعیت شکل گرفته حول پدیدهی داعش دقیقاً همان چیزی است که این پدیده به آن نیاز دارد: نیاز به گریز به جای تعقل.