مقدمه
داعش، گروهی که در 2014 به طور رسمی شکل گرفت، باعث نابودی بخش های زیادی از عراق و سوریه و وحشت در جهان شد اکنون رو به افول است؛ اما تاریخچه شکلگیری هسته مرکزی این گروه به پیش از 2014 باز میگردد. «ابومصعب الزرقاوی» یکی از رهبران جهادی علیه ائتلاف آمریکا در سال 2004 به القاعده پیوست و نام گروه خود را به القاعده عراق تغییر داد. وی همانند داعش خط مشی خشنی را نسبت به مسلمانان دنبال میکرد که موجب کاهش حمایتها از وی شد و پس از کشته شدن او در سال 2006 «ابو ایوب المصری» رهبری این گروه را بر عهده گرفت. پس از قیام قبایل سنی علیه القاعده عراق در سال 2006 المصری باهدف کسب حمایت های محلی نام گروه را به دولت اسلامی عراق تغییر داد.
ابومصری نیز مانند الزرقاوی سرنوشتش به سمت مرگ بود، او در سال 2010 پس از گرفتار شدن در کمین نیروهای آمریکایی و عراقی، خود را منفجر کرد و اینگونه «ابوبکر البغدادی» به عنوان رهبر بعدی دولت اسلامی عراق انتخاب شد و در سال 2013 نام گروه را به دولت اسلامی عراق و شام (سوریه) تغییر داد. این گروه در سال 2014 موفق شد کنترل فلوجه را در 43 کیلومتری بغداد به دست بگیرد و در ژانویه همین سال بر شهر رقه در سوریه مسلط شد و شهرهای دیگری عراق و سوریه و لیبی مانند موصل و درنا نیز به چنین سرنوشتی دچار شدند.
در ماه فوریه سال 2014، «ایمن الزواهری»، رهبر القاعده ارتباط بین این گروه و داعش را به دلیل خشونت و افراطی گری آن قطع کرد و در ماه ژوئن ابوبکر البغدادی خود را خلیفه مسلمین خواند. خلافتی که شامل خاورمیانه و در ماه آگوست سال 2014 حملات آمریکا هوایی آمریکا علیه این گروه آغاز شد. در پی شکلگیری ائتلاف بین المللی علیه داعش، سخنگوی این گروه از هواداران خود خواست تا به صورت انفرادی در سراسر جهان دست به عملیات تروریستی بزنند و اندکی بعد رهبر داعش اعلام کرد که سرزمینهای خلافت ادعایی خلافت گسترش یافته و شامل یمن، عربستان سعودی، لیبی، الجزایر و مصر میشود. در ماه مارچ سال 2015 نیز گروه تروریسی بوکوحرام نیز اعلام کرد که به داعش پیوسته است و زیر پرچم این گروه دست به عملیات خواهد زد.
در سال 2015 تا 2016 این گروه نیمی از سرزمین سوریه و بخش های شرقی عراق تا نزدیک پایخت این کشور را اشغال کرده بود و عملیات های تروریستی مختلفی را در لیبی، یمن، مصر، عربستان، تونس، کویت، فرانسه، ترکیه، لبنان، بنگلادش، آمریکا و انگلیس انجام داد. ائتلاف های مختلف منطقهای و بین المللی علیه آن شکل گرفت و به واسطه این ائتلاف ها اکنون داعش در حال از دست دادن سرزمین های خود در عراق است.
اهمیت داعش تحت عنوان خلافتی که قصد داشت مرزهای خاورمیانه را تغییر دهد و تا اروپا و افریقا گسترش بیاد نه در این است که این گروه، گروهی تروریستی است مانند سایر گروههای تروریستی که بر خلاف آنها توانسته به تهدید جدی تبدیل شود، بلکه در این است که داعش بازیگری است که بر خلاف گروههای تروریستی دیگر، مانند طالبان و القاعده تفکری ضد سیستمی دارد و به دنبال تغییر و نابود سازی سیستم فعلی است. همین تفاوت نیز موجب شده است که تمام سیستم منطقهای وجهانی موجود علیه آن بسیج شده و اقدام کنند. این مقاله به بررسی این میپردازد که داعش به عنوان یک گروه ضد سیستمی چه تفاوتی با نسل های پیشین تروریسم دارد و واکنش سیستم به آن چه بوده است.
داعش به عنوان بازیگری ضد سیستمی
اولین مسئله ای که در این مورد باید توضیح داده شود این است که یک بازیگر ضد سیستمی چیست؟ میتوانیم به هر چیزی به عنوان یک سیستم نگاه کنیم و در تعریف ساده سیستم مجموعه ای است از عناصر که اجزا آن در ارتباط با یکدیگر عمل میکنند. حال تصور کنید که در نگاه علم روابط بین الملل جهان سیستم بزرگی است که هر منطقهای از آن بر اساس شباهتهای موجود از مناطق مجاور مجزا شده و جهان مجموعه ای است از سیستمهایی که متفاوت از یک دیگر هستند ولی عملکرد آنها به یکدیگر وابسته است. به همین دلیل است که مناطق مختلف جهان مانند خاورمیانه، شرق آسیا، اروپا یا آمریکا را از یکدیگر جدا می کنند.
خاورمیانه نیز یکی از این سیستم ها است که ویژگیهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی درون آن موجب شده است تا از دیگر مناطق جهان متمایز باشد و این شباهتهای درونی در کنار تفاوت آن با سایر مناطق باعث میشود که بتوانیم آن را به عنوان یک سیستم شناسایی کنیم. این سیستم از اجزای و ویژگیهای مختلفی تشکیل شده است، بخشی از این اجزا بازیگران سیستم هستند. هر سیستم در برگیرنده بازیگران مختلفی است که شامل بازیگران دولتی یعنی کشورها و بازیگران غیر دولتی یعنی نهادها و گروههای مختلف مانند گروههای تروریستی میشود. اگر این بازیگران مرزهای سیستم، وجود یکدیگر و قوائد رفتاری درون آن را بپذیرند میتوان آنها را بازیگران سیستمی نامید؛ اما در مقابل، بازیگران غیر سیستمی به دنبال این هستند تا بازیگران درون سیستم را از بین ببرند، مرزهای سیستم را جا به جا کنند و از آن سیستمی جدید خلق کند که متفاوت از سیستم پیشین است. اگر سیستم توانایی کنترل آنها را نداشته باشد موفق میشوند تا سیستم را نابود کنند و میتوانند از مرزهای سیستم اولیه گذر کرده و به مناطق دیگر نفوذ کنند. همچنانکه ظهور آنها نیز در شرایطی رخ میدهد که به دلیل ضعف دولتها امکان کنترل این بازیگران وجود ندارد.
چنین وضعیتی در ارتباط با داعش نیز رخ داد. محل ظهور آن عراق و سوریه، در پناه دو دولتی بود که به دلیل جنگ داخلی طولانی تضعیف شده بودند و توانایی کنترل بخشهایی از سرزمین خود را از دست داده بودند. هر چه ضریب شکنندگی یک دولت بالاتر برود توانایی آن در کنترل بازیگران و فرآیندهای ضد سیستمی کاهش میابد. چرا که توانایی کنترل دولتها در ارتباط مستقیم با کارآمدی آنها است. دولتی که نتواند منابع خود را به درستی تقسیم و به سرزمین خود نظارت کند بستر شکلگیری فرآیندها و بازیگران ضد سیستمی را مهیا می سازد.
داعش از این فرصت شکل گرفته در خاورمیانه استفاده کرد و با بهره گیری از ناتوانی دولتهای عراق و سوریه در کنترل سرزمین خود، به سازماندهی، گسترش و در نهایت افزایش قلمرو خود پرداخت. وجود دولتهای شکننده یا سقوط کرده در سایر نقاط خاورمیانه مانند یمن، لیبی و افغانستان نیز موجب شد تا شاخه های دیگر این گروه شکل بگیرد. آنچه باعث میشود این گروه را یک بازیگر ضد سیستمی بنامیم این است که مدل مورد نظر این گروه برای حکمرانی نه دولت ملت بلکه خلافت است، خلافتی که از مرزهای رسمی فراتر می رود.
در اولین قدم آنها با معرفی خلافت به عنوان جایگزین دولت- ملت سیستم داخلی را دگرگون و سیستم جدیدی را جایگزین آن میکنند که دیگر قواعد رفتار و حکمرانی در آن مشابه دولت ملت نیست و مناسبات خلیفه و امت بر آن حاکم است. در این خلافت، شهروندان از حداقل حقوق پیشین نیز محروم میشوند و بر خلاف دولت که تمایل به اعمال خشونت پنهان داشت، داعش نشان داد که خشونت عریان را به عنوان یک ابزار تبلیغاتی و همچنین هنجار سازی در سیستم جدید به کار میگیرد. دولتها به عنوان بازیگرانی که سیستم را پذیرفته اند سعی میکنند برای نشان دادن همراهی خود با هنجارها و دوری از مجازات قوانین پذیرفته شده را نقض نکنند. در حالی که گروهی مانند به صورت آشکار هدف خود را نابود سازی این هنجارها و نهادهای وابسته به آن می داند.
در قدم بعدی با معرفی کردن مرزهای جدید برای خلافت، خارج از عراق و سوریه که در برگیرنده تمام خاورمیانه و شمال افریقا به همراه جنوب اروپا است این گروه چالشی را برای سیستم منطقهای و جهانی پدید آورد. هدف این گروه این بود که ساختار منطقه خاورمیانه، شمال افریقا و جنوب اروپا را که متشکل از بازیگران دولتی بود با حذف تمام این بازیگران نابود کند و سرزمین آنها را به قلمرو خلافت داعش اضافه کرد. در صورت تحقق این هدف تمام قوائد و هنجارهای بین المللی حاکم در سیستم منطقهای و مرزها نیز به صورت خودکار از بین میرفت و واحدی بزرگ به نام خلافت شکل میگرفت. به بیان دیگر داعش به دنبال حذف تفاوتهای سیستم ملی و منطقهای و بخش هایی از سیستم جهانی و نابود سازی این تفاوت ها در درون ساختار خلافت بود.
نکته ای که در چارچوب ضد سیستمی بودن بایستی در نظر گرفته شود تخریب عناصر ناهمگون موجود در سیستم پیشین است. از این رو این گروه به هیچ وجه عناصر نا همگون را در سیستم جدید جذب نمیکند بلکه به نابود سازی آنها میپردازد. کشتن مخالفان، کشتن شیعیان، مسیحیان، کردها و سایر گروههای ناهمگون این ماهیت ضد سیستمی را آشکار میکند؛ بنابراین این گروه به دنبال نابود سازی عناصر مادی و معنوی سیستم به طور همزمان است.
در مقابل نگاه به نسل گذشته تروریسم در خاورمیانه نشان میدهد که عملکرد گروه داعش نسبت به گروههای تروریستی پیشن متفاوت است. شاید بتوانیم دقیق ترین نمونه این گروهها را در مجاهدین افغان بیابیم که پس از حمله شوروی به افغانستان تشکیل شدند. هدف آنها نه تنها ضد سیستمی نبود بلکه برای این تشکیل شدند تا بازیگری مقابله کنند که قصد داشت سیستم مورد نظر را مورد دستکاری قرار دهد. طالبان نیز که جایگزین آن شد هیچ گاه رفتاری از خود بروز نداد که بیانگر این باشد که قصد دارد از مرزهای افغانستان فراتر برود و نوع جدیدی از حکمرانی را در عرصه سیستم اجرا کند. همچنین در عرصه داخلی نیز طالبان درجه از تحمل ناهمگونی را بروز داده است.
میتوان القاعده را حد واسط بین طالبان و داعش در نظر گرفت، گروهی که تحمل پایینی نسبت به عدم همگونی دارد، معتقد به مبارزه جهانی است و در سرتاسر جهان نیز به شاخه های خود شکل میدهد اما چه به دلیل قدرت دولتها یا به عدم تمایل، هیچ گاه به شکل یک ساختار حکومتی عمل نمیکند بلکه عملکرد آن مشابه هسته های مقاومت است. خشونت و اعمال بی قائده داعش تا حدی پیش رفت که رهبر القاعده ایمن الزواهری وادار شد تا ارتباط این گروه و القاعده را قطع کند. القاعده بیش از آنکه تهدیدی علیه سیستم در کلیت آن باشد، تهدیدی محدود علیه بازیگران است و عمده جهت گیری آن نیز به هدف گیری بازیگران خارجی مانند آمریکا معطوف شده است.
واکنش سیستم به داعش و نسل های قبلی ترور
در مقابله با داعش شاهد این بودیم که ائتلاف بین المللی و منطقهای بزرگی علیه این گروه شکل گرفت. میتوانیم بگوییم که در حقیقت سیستم منطقهای و جهانی در قالب ائتلاف های مختلف علیه عملکرد آنها بسیج شد. در یک سوی مبارزه با داعش ائتلاف بین ایران، روسیه، سوریه و شبکه گروههای غیر دولتی شامل حشدالشعبی و حزب الله قرار داشت و در سوی دیگر آمریکا و ائتلاف منطقهای و بین المللی آن در کنار معارضین سوری قرار داشتند.
این واکنش غیر متحد ولی همه جانبه سیستم علیه داعش به این دلیل است که این گروه موجودیت سیستم را به چالش کشید، داعش از خاورمیانه تا اروپا و آمریکا اقدام به اجرای تعهدیدات مختلفی کرد که هدف آنها تخریب سیستم از طریق ایجاد وحشت بوده است. سیستم نیز به دلیل نگرانی از بقای خود با بسیج تمام امکانات موجود به مقابله با آن برخواست. در حالی که بدون ظرفیت سیستم دولتهای عراق و سوریه به تنهایی قادر به رفع تهدید داعش نبودند.
در مقابل در واکنش به طالبان، سیستم عکس العملی از خود نشان نداد. تا زمان حمله 11 سپتامبر و تبدیل شدن القاعده به تهدیدی در استراتژی آمریکا طالبان در افغانستان در امنیت کامل به سر میبرد. حتی اکنون نیز این گروه به دولت مرکزی فشار میاورد تا به رسمیت شناخته شده و بتواند وارد فرایند قدرت شود. در ارتباط با القاعده نیز پس از حمله آمریکا به افغانستان و عراق این گروه مورد حمله سیستم قرار نگرفت بلکه به صورت عمده این آمریکا بود که تلاشهای خود را بر روی هدف قرار دادن این گروه متمرکز کرده بود؛ بنابراین هر دو بازیگر طالبان و القاعده موفق شدند از واکنش همه جانبه سیستم منطقهای و جهانی در امان باشند.
آینده داعش
یکی از مشکلات مواجهه با نیروهای ضد سیستمی این است که آنها شکست میخورند ولی نابود نمیشوند. تنها در صورت وجود دولتهای توانمند و همکاریهای بین دولتی نزدیک باهدف تقویت توانایی کنترل سیستم است که میتوان مانع ظهور آنها شد. عدم توانایی در توزیع مناسب منابع، شکلگیری نارضایتی و همراهی آنها با ضعف دولتها و همکاریهای منطقهای بار دیگر فضایی را ایجاد میکند که چنین گروههایی شکل بگیرند و سیستمهای موجود را به چالش بکشند.
در صورت شکست داعش دولتهای منطقهای بایستی به سمت فرایندهایی حرکت کنند که امکان سرکوب سریع چنین گروههایی را در هر نقطه از منطقه به آنها بدهد و از سوی دیگر با همکاری منطقهای دولتهای ضعیف را تضعیف کنند. تقویت دولتهای ضعیف گرچه هزینه سنگینی را به بازیگران دیگر تحمیل میکند اما از این طریق از هزینههای بعدی که ناشی از ظهور چنین گروههایی است جلوگیری میشود.
داعش، گروهی که در 2014 به طور رسمی شکل گرفت، باعث نابودی بخش های زیادی از عراق و سوریه و وحشت در جهان شد اکنون رو به افول است؛ اما تاریخچه شکلگیری هسته مرکزی این گروه به پیش از 2014 باز میگردد. «ابومصعب الزرقاوی» یکی از رهبران جهادی علیه ائتلاف آمریکا در سال 2004 به القاعده پیوست و نام گروه خود را به القاعده عراق تغییر داد. وی همانند داعش خط مشی خشنی را نسبت به مسلمانان دنبال میکرد که موجب کاهش حمایتها از وی شد و پس از کشته شدن او در سال 2006 «ابو ایوب المصری» رهبری این گروه را بر عهده گرفت. پس از قیام قبایل سنی علیه القاعده عراق در سال 2006 المصری باهدف کسب حمایت های محلی نام گروه را به دولت اسلامی عراق تغییر داد.
ابومصری نیز مانند الزرقاوی سرنوشتش به سمت مرگ بود، او در سال 2010 پس از گرفتار شدن در کمین نیروهای آمریکایی و عراقی، خود را منفجر کرد و اینگونه «ابوبکر البغدادی» به عنوان رهبر بعدی دولت اسلامی عراق انتخاب شد و در سال 2013 نام گروه را به دولت اسلامی عراق و شام (سوریه) تغییر داد. این گروه در سال 2014 موفق شد کنترل فلوجه را در 43 کیلومتری بغداد به دست بگیرد و در ژانویه همین سال بر شهر رقه در سوریه مسلط شد و شهرهای دیگری عراق و سوریه و لیبی مانند موصل و درنا نیز به چنین سرنوشتی دچار شدند.
در ماه فوریه سال 2014، «ایمن الزواهری»، رهبر القاعده ارتباط بین این گروه و داعش را به دلیل خشونت و افراطی گری آن قطع کرد و در ماه ژوئن ابوبکر البغدادی خود را خلیفه مسلمین خواند. خلافتی که شامل خاورمیانه و در ماه آگوست سال 2014 حملات آمریکا هوایی آمریکا علیه این گروه آغاز شد. در پی شکلگیری ائتلاف بین المللی علیه داعش، سخنگوی این گروه از هواداران خود خواست تا به صورت انفرادی در سراسر جهان دست به عملیات تروریستی بزنند و اندکی بعد رهبر داعش اعلام کرد که سرزمینهای خلافت ادعایی خلافت گسترش یافته و شامل یمن، عربستان سعودی، لیبی، الجزایر و مصر میشود. در ماه مارچ سال 2015 نیز گروه تروریسی بوکوحرام نیز اعلام کرد که به داعش پیوسته است و زیر پرچم این گروه دست به عملیات خواهد زد.
در سال 2015 تا 2016 این گروه نیمی از سرزمین سوریه و بخش های شرقی عراق تا نزدیک پایخت این کشور را اشغال کرده بود و عملیات های تروریستی مختلفی را در لیبی، یمن، مصر، عربستان، تونس، کویت، فرانسه، ترکیه، لبنان، بنگلادش، آمریکا و انگلیس انجام داد. ائتلاف های مختلف منطقهای و بین المللی علیه آن شکل گرفت و به واسطه این ائتلاف ها اکنون داعش در حال از دست دادن سرزمین های خود در عراق است.
اهمیت داعش تحت عنوان خلافتی که قصد داشت مرزهای خاورمیانه را تغییر دهد و تا اروپا و افریقا گسترش بیاد نه در این است که این گروه، گروهی تروریستی است مانند سایر گروههای تروریستی که بر خلاف آنها توانسته به تهدید جدی تبدیل شود، بلکه در این است که داعش بازیگری است که بر خلاف گروههای تروریستی دیگر، مانند طالبان و القاعده تفکری ضد سیستمی دارد و به دنبال تغییر و نابود سازی سیستم فعلی است. همین تفاوت نیز موجب شده است که تمام سیستم منطقهای وجهانی موجود علیه آن بسیج شده و اقدام کنند. این مقاله به بررسی این میپردازد که داعش به عنوان یک گروه ضد سیستمی چه تفاوتی با نسل های پیشین تروریسم دارد و واکنش سیستم به آن چه بوده است.
داعش به عنوان بازیگری ضد سیستمی
اولین مسئله ای که در این مورد باید توضیح داده شود این است که یک بازیگر ضد سیستمی چیست؟ میتوانیم به هر چیزی به عنوان یک سیستم نگاه کنیم و در تعریف ساده سیستم مجموعه ای است از عناصر که اجزا آن در ارتباط با یکدیگر عمل میکنند. حال تصور کنید که در نگاه علم روابط بین الملل جهان سیستم بزرگی است که هر منطقهای از آن بر اساس شباهتهای موجود از مناطق مجاور مجزا شده و جهان مجموعه ای است از سیستمهایی که متفاوت از یک دیگر هستند ولی عملکرد آنها به یکدیگر وابسته است. به همین دلیل است که مناطق مختلف جهان مانند خاورمیانه، شرق آسیا، اروپا یا آمریکا را از یکدیگر جدا می کنند.
خاورمیانه نیز یکی از این سیستم ها است که ویژگیهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی درون آن موجب شده است تا از دیگر مناطق جهان متمایز باشد و این شباهتهای درونی در کنار تفاوت آن با سایر مناطق باعث میشود که بتوانیم آن را به عنوان یک سیستم شناسایی کنیم. این سیستم از اجزای و ویژگیهای مختلفی تشکیل شده است، بخشی از این اجزا بازیگران سیستم هستند. هر سیستم در برگیرنده بازیگران مختلفی است که شامل بازیگران دولتی یعنی کشورها و بازیگران غیر دولتی یعنی نهادها و گروههای مختلف مانند گروههای تروریستی میشود. اگر این بازیگران مرزهای سیستم، وجود یکدیگر و قوائد رفتاری درون آن را بپذیرند میتوان آنها را بازیگران سیستمی نامید؛ اما در مقابل، بازیگران غیر سیستمی به دنبال این هستند تا بازیگران درون سیستم را از بین ببرند، مرزهای سیستم را جا به جا کنند و از آن سیستمی جدید خلق کند که متفاوت از سیستم پیشین است. اگر سیستم توانایی کنترل آنها را نداشته باشد موفق میشوند تا سیستم را نابود کنند و میتوانند از مرزهای سیستم اولیه گذر کرده و به مناطق دیگر نفوذ کنند. همچنانکه ظهور آنها نیز در شرایطی رخ میدهد که به دلیل ضعف دولتها امکان کنترل این بازیگران وجود ندارد.
چنین وضعیتی در ارتباط با داعش نیز رخ داد. محل ظهور آن عراق و سوریه، در پناه دو دولتی بود که به دلیل جنگ داخلی طولانی تضعیف شده بودند و توانایی کنترل بخشهایی از سرزمین خود را از دست داده بودند. هر چه ضریب شکنندگی یک دولت بالاتر برود توانایی آن در کنترل بازیگران و فرآیندهای ضد سیستمی کاهش میابد. چرا که توانایی کنترل دولتها در ارتباط مستقیم با کارآمدی آنها است. دولتی که نتواند منابع خود را به درستی تقسیم و به سرزمین خود نظارت کند بستر شکلگیری فرآیندها و بازیگران ضد سیستمی را مهیا می سازد.
داعش از این فرصت شکل گرفته در خاورمیانه استفاده کرد و با بهره گیری از ناتوانی دولتهای عراق و سوریه در کنترل سرزمین خود، به سازماندهی، گسترش و در نهایت افزایش قلمرو خود پرداخت. وجود دولتهای شکننده یا سقوط کرده در سایر نقاط خاورمیانه مانند یمن، لیبی و افغانستان نیز موجب شد تا شاخه های دیگر این گروه شکل بگیرد. آنچه باعث میشود این گروه را یک بازیگر ضد سیستمی بنامیم این است که مدل مورد نظر این گروه برای حکمرانی نه دولت ملت بلکه خلافت است، خلافتی که از مرزهای رسمی فراتر می رود.
در اولین قدم آنها با معرفی خلافت به عنوان جایگزین دولت- ملت سیستم داخلی را دگرگون و سیستم جدیدی را جایگزین آن میکنند که دیگر قواعد رفتار و حکمرانی در آن مشابه دولت ملت نیست و مناسبات خلیفه و امت بر آن حاکم است. در این خلافت، شهروندان از حداقل حقوق پیشین نیز محروم میشوند و بر خلاف دولت که تمایل به اعمال خشونت پنهان داشت، داعش نشان داد که خشونت عریان را به عنوان یک ابزار تبلیغاتی و همچنین هنجار سازی در سیستم جدید به کار میگیرد. دولتها به عنوان بازیگرانی که سیستم را پذیرفته اند سعی میکنند برای نشان دادن همراهی خود با هنجارها و دوری از مجازات قوانین پذیرفته شده را نقض نکنند. در حالی که گروهی مانند به صورت آشکار هدف خود را نابود سازی این هنجارها و نهادهای وابسته به آن می داند.
در قدم بعدی با معرفی کردن مرزهای جدید برای خلافت، خارج از عراق و سوریه که در برگیرنده تمام خاورمیانه و شمال افریقا به همراه جنوب اروپا است این گروه چالشی را برای سیستم منطقهای و جهانی پدید آورد. هدف این گروه این بود که ساختار منطقه خاورمیانه، شمال افریقا و جنوب اروپا را که متشکل از بازیگران دولتی بود با حذف تمام این بازیگران نابود کند و سرزمین آنها را به قلمرو خلافت داعش اضافه کرد. در صورت تحقق این هدف تمام قوائد و هنجارهای بین المللی حاکم در سیستم منطقهای و مرزها نیز به صورت خودکار از بین میرفت و واحدی بزرگ به نام خلافت شکل میگرفت. به بیان دیگر داعش به دنبال حذف تفاوتهای سیستم ملی و منطقهای و بخش هایی از سیستم جهانی و نابود سازی این تفاوت ها در درون ساختار خلافت بود.
نکته ای که در چارچوب ضد سیستمی بودن بایستی در نظر گرفته شود تخریب عناصر ناهمگون موجود در سیستم پیشین است. از این رو این گروه به هیچ وجه عناصر نا همگون را در سیستم جدید جذب نمیکند بلکه به نابود سازی آنها میپردازد. کشتن مخالفان، کشتن شیعیان، مسیحیان، کردها و سایر گروههای ناهمگون این ماهیت ضد سیستمی را آشکار میکند؛ بنابراین این گروه به دنبال نابود سازی عناصر مادی و معنوی سیستم به طور همزمان است.
در مقابل نگاه به نسل گذشته تروریسم در خاورمیانه نشان میدهد که عملکرد گروه داعش نسبت به گروههای تروریستی پیشن متفاوت است. شاید بتوانیم دقیق ترین نمونه این گروهها را در مجاهدین افغان بیابیم که پس از حمله شوروی به افغانستان تشکیل شدند. هدف آنها نه تنها ضد سیستمی نبود بلکه برای این تشکیل شدند تا بازیگری مقابله کنند که قصد داشت سیستم مورد نظر را مورد دستکاری قرار دهد. طالبان نیز که جایگزین آن شد هیچ گاه رفتاری از خود بروز نداد که بیانگر این باشد که قصد دارد از مرزهای افغانستان فراتر برود و نوع جدیدی از حکمرانی را در عرصه سیستم اجرا کند. همچنین در عرصه داخلی نیز طالبان درجه از تحمل ناهمگونی را بروز داده است.
میتوان القاعده را حد واسط بین طالبان و داعش در نظر گرفت، گروهی که تحمل پایینی نسبت به عدم همگونی دارد، معتقد به مبارزه جهانی است و در سرتاسر جهان نیز به شاخه های خود شکل میدهد اما چه به دلیل قدرت دولتها یا به عدم تمایل، هیچ گاه به شکل یک ساختار حکومتی عمل نمیکند بلکه عملکرد آن مشابه هسته های مقاومت است. خشونت و اعمال بی قائده داعش تا حدی پیش رفت که رهبر القاعده ایمن الزواهری وادار شد تا ارتباط این گروه و القاعده را قطع کند. القاعده بیش از آنکه تهدیدی علیه سیستم در کلیت آن باشد، تهدیدی محدود علیه بازیگران است و عمده جهت گیری آن نیز به هدف گیری بازیگران خارجی مانند آمریکا معطوف شده است.
واکنش سیستم به داعش و نسل های قبلی ترور
در مقابله با داعش شاهد این بودیم که ائتلاف بین المللی و منطقهای بزرگی علیه این گروه شکل گرفت. میتوانیم بگوییم که در حقیقت سیستم منطقهای و جهانی در قالب ائتلاف های مختلف علیه عملکرد آنها بسیج شد. در یک سوی مبارزه با داعش ائتلاف بین ایران، روسیه، سوریه و شبکه گروههای غیر دولتی شامل حشدالشعبی و حزب الله قرار داشت و در سوی دیگر آمریکا و ائتلاف منطقهای و بین المللی آن در کنار معارضین سوری قرار داشتند.
این واکنش غیر متحد ولی همه جانبه سیستم علیه داعش به این دلیل است که این گروه موجودیت سیستم را به چالش کشید، داعش از خاورمیانه تا اروپا و آمریکا اقدام به اجرای تعهدیدات مختلفی کرد که هدف آنها تخریب سیستم از طریق ایجاد وحشت بوده است. سیستم نیز به دلیل نگرانی از بقای خود با بسیج تمام امکانات موجود به مقابله با آن برخواست. در حالی که بدون ظرفیت سیستم دولتهای عراق و سوریه به تنهایی قادر به رفع تهدید داعش نبودند.
در مقابل در واکنش به طالبان، سیستم عکس العملی از خود نشان نداد. تا زمان حمله 11 سپتامبر و تبدیل شدن القاعده به تهدیدی در استراتژی آمریکا طالبان در افغانستان در امنیت کامل به سر میبرد. حتی اکنون نیز این گروه به دولت مرکزی فشار میاورد تا به رسمیت شناخته شده و بتواند وارد فرایند قدرت شود. در ارتباط با القاعده نیز پس از حمله آمریکا به افغانستان و عراق این گروه مورد حمله سیستم قرار نگرفت بلکه به صورت عمده این آمریکا بود که تلاشهای خود را بر روی هدف قرار دادن این گروه متمرکز کرده بود؛ بنابراین هر دو بازیگر طالبان و القاعده موفق شدند از واکنش همه جانبه سیستم منطقهای و جهانی در امان باشند.
آینده داعش
یکی از مشکلات مواجهه با نیروهای ضد سیستمی این است که آنها شکست میخورند ولی نابود نمیشوند. تنها در صورت وجود دولتهای توانمند و همکاریهای بین دولتی نزدیک باهدف تقویت توانایی کنترل سیستم است که میتوان مانع ظهور آنها شد. عدم توانایی در توزیع مناسب منابع، شکلگیری نارضایتی و همراهی آنها با ضعف دولتها و همکاریهای منطقهای بار دیگر فضایی را ایجاد میکند که چنین گروههایی شکل بگیرند و سیستمهای موجود را به چالش بکشند.
در صورت شکست داعش دولتهای منطقهای بایستی به سمت فرایندهایی حرکت کنند که امکان سرکوب سریع چنین گروههایی را در هر نقطه از منطقه به آنها بدهد و از سوی دیگر با همکاری منطقهای دولتهای ضعیف را تضعیف کنند. تقویت دولتهای ضعیف گرچه هزینه سنگینی را به بازیگران دیگر تحمیل میکند اما از این طریق از هزینههای بعدی که ناشی از ظهور چنین گروههایی است جلوگیری میشود.