تاریخ انتشار۱۲ خرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۲:۵۴
کد مطلب : 193567

حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف از ديدگاه ابن عربي

ابن عربي درباره حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف مي گويد: «او از نسل پيامبر صل الله عليه و آله و سلم و از فرزندان فاطمه عليها السلام و جدش حسين بن علي عليه السلام است». سپس اسامي امامان را تا پدر آن حضرت ذکر کرده و مي گويد: «علم او از طرف خداست و آن، شرع حقيقي محمدي است و هيچ گاه خطا نمي کند و داراي مقام عصمت است».
حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف از ديدگاه ابن عربي

      رساله مناقب ابن عربي، حاوي عبارات بلند عرفاني است و از این رو ، چندين شرح بر آن نگارش شده است؛ از آن جمله شرح مناقب محيي الدين، اثر عالم شيعي، سيد محمد صالح موسوي خلخالي  و نيز جلوات رباني، اثر آيت الله محمد رضا رباني .
چکيده يکي از عارفان معروف جهان اسلام، «محي الدين ابن عربي» است.
وي با اين که به مذهب تسنن شهرت دارد، بسياري از اعتقادات او مانند عقايد مذهب تشيع است؛ ازجمله آن عقايد، عقيده به حضرت مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف و نحوه ظهور او است.
مطالعه برخي آثار او به ويژه باب مبسوط 366 فتوحات مکيه که در اين زمينه نوشته شده است، نظريه مقاله حاضر را بيان مي کند.
ابن عربي درباره حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف مي گويد: «او از نسل پيامبر  صل الله عليه و آله و سلم و از فرزندان فاطمه عليها السلام و جدش حسين بن علي عليه السلام است».
سپس اسامي امامان را تا پدر آن حضرت ذکر کرده و مي گويد: «علم او از طرف خدا است و آن، شرع حقيقي محمدي است و هيچ گاه خطا نمي کند و داراي مقام عصمت است».
ابن عربي مدعي مي شود که آن حضرت را ملاقات کرده است و مي گويد: «او زماني قيام مي کند که زمين پر از ظلم و جور شده باشد و آن را پر از عدل و داد مي کند. وي در نيمه شعبان  255ق متولد شده و باقي خواهد بود تا عيسي بن مريم عليهما السلام به او بپيوندد».

" ابن عربی در نگاهي اجمالی"

محمد بن علي  بن محمد بن احمد بن عبدالله حاتم الطايي، معروف به محيي الدين، مکنّا به ابن عربي، ملقب به شيخ اکبر (638 -560 ق) است.
اين عارف عجيب در طول عمرِ خود، از آغاز نوجواني تا دوران پيري و پايان زندگاني، با همتي بسيار عالي، نشاطي حيرت انگيز، پشتکاري شگفت آور و با شور و شوقي وافر، به فراگيري علوم و تحصيل معارف زمان خويش پرداخت.
ابن عربي از پرکارترين نويسندگان است و هيچ نويسنده اي در جهان اسلام، از قبيل کِندي، ابن سينا و غزالي در کثرت تأليف و تصنيف با وي برابري نمي کند.
موضوع اصلي رسالات او عرفان و حالات و واردات و تجارب قلبي او است؛ ولي در عين حال، تمام علوم ديني اعم از حديث، تفسير، سيره، فقه و نيز علومي از قبيل کيميا و جفر و نجوم و حساب جمل و همچنين شعر را دربرمي گيرد.
او با خلق آثاري ارزشمند، بنياد يک نظام فکري را بر اساس تجارب عرفاني استوار ساخت که هنوز هم محور بينش هاي عرفاني در جهان اسلام است.[1]
تاکنون بيش از 500 اثر از وي شناسايي شده است.
علامه حسن زاده آملي در موارد بسياري از تأليفات ارزنده خود، درباره آثار و افکار ابن عربي سخن به ميان آورده و از جمله مي نويسد:علماي اسلام در معرفه النفس و تهذيب و تزکيه آن، کتاب ها نوشته اند؛ ولي مهم ترين آن ها فصوص و فتوحات شيخِ اکبر، محيي الدين است.[2]
وي همچنين درجاي ديگر نوشته است:در حقيقت، صحف عرفاني به خصوص فصوص و فتوحات شيخ عربي و ديگر کتب و رسائل وي، تفسير انفسي و بيان مقامات عروجي و اسرار و بطون آيات و روايات است.[3]
پروفسور هانري کربن معتقد است: فهرست اسامي نسخ آثار ابن عربي که اخيراً به دست عثمان يحيي تدوين شده، حاکي از بسطِ شگرفِ مجموعه آثاري است که درک کامل آن، محتاج به وقف يک عمر مي باشد. ناگفته نماند که محققان اروپايي که در جست وجوي عقايد عاليه اسلامي بوده اند... با خواندن آثار باعظمت ابن عربي، خود را در سرزمين آشنا احساس مي کنند.[4]
اظهار نظرهاي متضاد درباره ابن عربي شخصيت کثيرالابعاد ابن عربي و افکار عميق وي، در طول قرن هاي متمادي، بسياري از رجال علم و دين را به سوي خود کشاند و آن ها را به مطالعه آثار و بررسي و نقّادي افکارش واداشت.
شهيد محراب، آيت اللّه قاضي در اين زمينه مي نويسد: علماي شيعه و سنّي را در حق وي سه قول است: جمعي او را تکفير کرده اند؛ مانند علامه تفتازاني و عده اي وي را از اکابر اوليا دانسته اند، بلکه او را از جمله عرفاي کاملين و اعاظم مجتهدين به شمار آورده اند و جمعي ديگر به ولايت او قائل شده؛ ولي مطالعه کتب او را حرام دانسته اند.
دميري در حياه الحيوان از عزّالدين عبدالسلام نقل کرده که محيي الدين را از دروغ گويان شمرده است.
از اکابر علماي شيعه، صدرالمتألهين قدس سره در اسفار به کلمات و سخنان او بسيار اعتنا کرده است.
محيي الدين، درباره حضرت ولي عصر امام زمان ارواحنا فداه کلمات ارزنده اي دارد.[5]
محدث بزرگوار شيخ عباس قمي نيز در کتاب الکني و الالقاب همين تقسيم بندي را با توضيح بيشتر بيان کرده است.[6] آيت اللّه جوادي آملي معتقد است:داوري هاي گوناگون در پيرامون ابن عربي از زمان شهرتش تاکنون، از صاحبان مذاهب و نحله ها فراوان است. هرکسي از ظن خود با وي مهر و قهر دارد... بعضي او را در بالاترين درجه حفظ و عصمت مي ستايند و برخي نيز او را در حد زندقه مي شناسند.[7]
علامه شهيد مطهري در اين باره نوشته است:محيي الدين يکي از عجايب روزگار است؛ انساني است شگفت و به همين دليل، اظهار عقيده هاي متضادي درباره اش شده است؛ برخي او را ولي کامل و قطب الاقطاب مي خوانند و بعضي ديگر تا حد کفر تنزلش مي دهند.[8]

عقيده ابن عربي درباره حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف

با مطالعه آثار ابن عربي عقيده او درباره حضرت مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف آشکار مي شود؛ چنان که در باب 366 فتوحات مکيه که باب مبسوطي است و درباره معرفت ياران و وزراي حضرت مهدي در آخرالزمان است، مي نويسد:
" خداوند را خليفه اي است زنده و موجود که ظاهر مي شود و ظهورش در زماني اتفاق مي افتد که دنيا پر از جور و ستم باشد. او دنيا را پر از عدل و قسط مي فرمايد و اگر از عمر دنيا مگر يک روز نماند، خداوند آن روز را طولاني مي گرداند تا آن خليفه ولايت کند. او از عترت رسول اللّه صل الله عليه و آله و سلم و جدش حسين بن علي بن ابي طالب است..."

شيخ بهايي اين عالم بزرگ که در آثار خويش ابن عربي را مدح و حمايت کرده و به تشيع وي نيز قائل شده است، در پايان شرح حديث 36 کتاب اربعين خود، برخي عبارات فتوحات مکيه را به صورت زير خلاصه کرده و نوشته است:
سخن شيخ عارف کامل، شيخ محيي الدين ابن عربي که در کتاب فتوحات مکيه در اين مقام آورده است، بسيار نيکو مي نمايد. وي در باب 366 کتاب مذکور نوشته است: خداوند را خليفه اي است از عترت پيامبر و از فرزندان فاطمه عليها السلام که ظاهر مي شود. هم نام پيامبر است و جدش حسين بن علي عليه السلام است. مردم در مکه بين رکن و مقام بيعتش مي کنند؛ در خلق (به فتح خاء) شبيه پيامبر صل الله عليه و آله و سلم ولي در خلق (به ضم خاء) پايين تر از او است. خوشبخت ترين مردمان در زمان ظهور وي کوفيانند. پس از ظهور و حکومتش، پنج يا هفت يا نه سال زندگي مي کند. جزيه و خراج را از کفار ذمي برمي دارد. مردمان را با شمشير به سوي خدا مي خواند و مذاهب گوناگون را از روي زمين برمي اندازد و نمي ماند مگر دين خالص. دشمنانش، مقلدان اهل اجتهادند. هنگامي که مي بينند او بر خلاف آنچه که پيشوايان آنان گفته اند، حکم مي کند، به اکراه به واسطه ترس از شمشيرش اطاعتش مي نمايند. عامه مسلمانان بيش از خواصشان به وجود وي شاد مي گردند. عارفان اهل حقايق، وي را از راه کشف و شهود و به تعريف الهي مي شناسند و بيعتش مي نمايند. مردمان خداشناس دعوتش را مي پذيرند و به ياري اش مي شتابند و اگر شمشير به دستش نباشد، فقها به قتلش فتوا مي دهند؛ليکن خداوند، وي را با شمشير و کرم آشکارا مي سازد؛ لذا ايشان به چشم داشت کرم و خوف از شمشيرش حکمش را قبول مي نمايند؛ در حالي که به آن ايمان ندارند و خلافش را در دل پنهان مي دارند و چون مي بينند که بر خلاف حکم پيشوايان آن ها حکم مي کند، وي را گمراه مي پندارند؛ زيرا آنان معتقدند که اهل اجتهاد منقطع شده، زمان آن سپري گشته و در عالم، ديگر مجتهدي باقي نمانده و خداوند پس از پيشوايان ايشان، احدي را به وجود نمي آورد که وي را درجه اجتهاد باشد و اگر کسي ادعا کند که خداوند وي را به احکام شرعي آشنا ساخته، نزد آنان ديوانه و فاسدالخيال مي نمايد.[9]

تبيين نظر ابن عربي توسط عالمان سترگ

در تبيين نظرات ابن عربي، انديشمندان بزرگ اسلامي مطالب بسياري نگاشته اند. نظر به رعايت اختصار، به گفتار برخي از آنان اکتفا مي کنيم:
علامه شهيد مطهري مي نويسد: محيي الدين عربي، اندلسي است و اندلس جزء سرزمين هايي است که اهالي آن نه تنها سني بودند، بلکه نسبت به شيعه عناد داشتند و بويي از ناصبي گري در آن ها بود. علتش اين است که اندلس را ابتدا اموي ها فتح کردند و بعد هم خلافت اموي تا سال هاي زيادي در آن جا حکومت مي کرد. اموي ها هم که دشمن اهل بيت بودند. و لذا درميان علماي اهل تسنن، علماي ناصبي، اندلسي هستند و شايد در اندلس شيعه نداشته باشيم و اگر داشته باشيم، خيلي کم است. محيي الدين، اندلسي است؛ ولي روي آن ذوق عرفاني اي که دارد و معتقد است زمين، هيچ گاه نمي تواند خالي از ولي و حجت باشد، نظر شيعه را قبول کرده و اسم ائمه و حضرت زهرا عليهم السلام را ذکر مي کند، تا مي رسد به حضرت حجت و مدعي مي شود که من در سال ششصد و چند، محمد بن حسن عسکري را در فلان جا ملاقات کردم ، البته بعضي از حرف هايي که زده ضد نظر شيعه است و اصلاً سني است؛ ولي در عين حال، چون ذوق عرفاني هميشه ايجاب مي کند که زمين خالي از يک ولي به قول آن ها (و به قول ائمه ما حجت) نباشد، اين مسأله را قبول کرده و حتي مدعي مشاهده هم هست و مي گويد: «من به حضور محمد بن حسن عسکري که اکنون از عمرش سيصد و چند سال مي گذرد و مخفي است، رسيده و به زيارتش نائل شده ام.[10]
يادآور مي شود سخنان آيت اللّه مطهري درباره ابن عربي بسيار زياد است.

علامه حسن زاده آملي مرقوم کرده است:ابن عربي، در چند جاي فتوحات اظهار مي دارد که به حضور امام قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف تشرف يافته است؛ از جمله در آخر باب بيست و چهارم آن گويد: «وللولايه المحمديه المخصوصه بهذا الشرع المنزل علي محمد ختم خاص هو المهدي، وقد ولد في زماننا و رأيته أيضاً و اجتمعت به و رأيت العلامه الختميه التي فيه فلاولي بعده الا و هو راجع إليه کما انه لانبي بعد محمد صلي اللّه عليه و آله وسلم الا و هو راجع اليه، إنتهي ملخّصا».[11] و نيز از آن جمله در جواب سؤال سيزدهم باب هفتاد و سوم فتوحات گويد: «و اما ختم الولايه المحمديه فهو لرجل من العرب من اکرمها أصلاً و يداً و هو في زماننا اليوم موجود عرفت به في سنه خمس و تسعين و خمسمائه و رأيت العلامه التي قد أخفاها الحق فيه عن عيون عباده و کشفها لي بمدينه فاس حتي رأيت خاتم الولايه منه و هي خاتم النبوه المطلقه لايعلمها کثير من الناس و قد ابتلاه اللّه باهل الانکار عليه فيما يتحقق به من الحق في سرّه من العلم به».[12] استاد حسن زاده آملي در جاي ديگر مي نويسد:ابن عربي در کتاب الدرّالمکنون و السرّالمکتوم مي گويد: «اسرار قرآن، بعد از پيغمبر نزد اميرالمؤمنين بود» و بعد يک يک ائمه را مي شمارد تا حضرت بقيه اللّه عجل الله تعالي فرجه الشريف.[13]

آيت الله سيد احمد فهري در کتاب مراقد اهل شام در کلام مبسوطي مي نويسد: محيي الدين در کلماتش مکرّر عقيده خود را درباره امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف با اشاره و يا صراحت اظهار داشته است؛ از جمله گويد: «وقتي امام مهدي خروج کند، دشمن آشکاري براي او نخواهد بود مگر (به اصطلاح) آخوندهاي درباري و وعاظ السلاطين؛ به جهت آن که بساط رياستِ آنان برچيده مي شود و با عامه مردم امتيازي به جز اندکي علم به احکام نخواهند داشت. [14]  و با وجود اين امام، اختلاف در احکام از جهان برداشته مي شود، و اگر قدرت شمشير نبود، فتوا به قتل او مي دادند؛ ولي چون خداوند او را با شمشير و کرم (زور و زر) ظاهر فرمايد، طمع و خوف، آنان را از اين کار باز مي دارد و اکنون زمان او فرا رسيده و دورانش سايه افکنده در قرن چهارم که به سه قرن گذشته پيوسته است، قرن رسول اللّه که قرن صحابه است. سپس قرن بعد از آن، و قرني که پس از دوم مي آيد.سپس ميان اين دو قرن، مقطع هايي از زمان است و رويدادهايي رخ داده و هواهاي نفساني ظاهر شده و خون ها ريخته و گرگ ها در شهرها، به افساد پرداخته اند؛ تا آن که ستم فراگير شد و سيلش طغيان کرد و آفتاب عدالت غروب، و شبِ تاريکِ ظلم فرارسيد. شهيدان اين دوره بهترين شهدا هستند و امينانش با فضيلت ترين امنا. پس اين خليفه خروج کند؛ در حالي که زمين از ظلم و ستم مملو شده است. او آن را پر از داد و عدالت کند و اگر از عمر دنيا به جز يک روز نماند، خداوند آن روز را آن قدر طولاني فرمايد تا اين که اين خليفه رشته امور را به دست گيرد، او که از خاندان پيغمبر و از اولاد فاطمه است و نامش نام رسول خدا، جدّش، حسين بن علي بن ابي طالب، در ميان رکن و مقام با او بيعت مي شود. او شبيه رسول خدا است در خَلقش (به فتحه خاء) - يعني در شمائل - و به منزله او است در خلق (به ضمه خاء).ابن عربي مي گويد: «اما قطب دايره امکان و غوث دوران، حضرت صاحب الزمان؛ همان کسي که در هر عصري يکي بيش نباشد، او خليفه خدا در روي زمين است.پس او در هر زماني جز يک نفر نباشد، و او تنها کسي است که حق با او است و حق تنها با او است، نه با ديگر مردم و هنگامي که او قالب نوراني اش را تهي کند (از دنيا رحلت فرمايد) حق فقط با يک نفر ديگر باشد، نه با دو نفر در يک زمان و اين خلوت الهي از آن اسراري است که نبايد پخش و آشکار شود و همين مقدار هم که ما گفتيم و نامي از آن برديم، فقط براي آگاهي دل هايي است که از اين اسرار غافلند؛ بلکه از آن ها بي خبرانند؛ زيرا که نديده ام و نشنيده ام کسي پيش از من گفته باشد، با اين که مي دانم خواص اهل اللّه به اين اسرار آگاهند[15] و بنده اي که اين چنين باشد چشم خداي تعالي است در هر زمان.[16]خداي متعال در دوران او جز به او نظر نکند.[17] او است حجاب برتر و ستر درخشان تر و قوام شکوهمندتر. خداي تعالي ظهورش را محجوب فرمايد؛ ليکن در حقيقت و واقع امر، او به خدمت مشغول است.[18] با اين همه قرب الهي که مر او را است، به صورت عادي ديده مي شود (و مردم نمي بينند که حق با او است) همان گونه که عوام مردم يکديگر را مي بينند و آن گاه که به صورت حقانيت تجلي کند، مردم حق را در او مشاهده خواهند کرد. رسول خدا صل الله عليه و آله و سلم در باره اولياء اللّه فرمود: «آن ها کساني هستند که وقتي ديده مي شوند، خداي تعالي به ياد مي آيد».من او را در اين تجلي ديده ام و بسياري از اهل اللّه را ديدم که او را نمي شناختند و انکارش داشتند و من از اين حالتشان در شگفت بودم (که چگونه است مي بينند و نمي شناسند) تا آن که به من اعلام شد که آنان گرچه از اهل اللّه اند چون اوامر خدا را به جا مي آورند؛ ولي جزءِ عالمان و دانشمندان نيستند و جزءِ مؤمنانند. من در سال 595 در شهر فاس با قطب زمان ملاقات داشتم که خداي تعالي (از پيش) در رؤيا بر او مطلعم ساخته و مرا با او آشنا کرده بود.روزي با او در باغچه ابن حيون در شهر فاس گردهم آيي داشتيم. وي ميان جمعيت بود و کسي متوجه او نبود. در آن مجلس فقط يک نفر غريب از اهل بجايه بود که از دست، شَل بود، و در آن مجلس پيران طريقت و شيوخ برجسته اهل اللّه با ما بودند؛ از آن جمله ابوالعباس حصار و امثال او.اين جماعت همگي وقتي در مجلس ما حاضر مي شدند، با ما مراعات ادب مي کردند و مجلس را در اختيار ما مي گذاشتند، و در عملِ طريقت، کسي جز من در ميان آنان سخنگو نبود و اگر مطلبي در بين خودشان مذاکره مي شد، در آن باره به من مراجعه مي کردند. پس سخن از اقطاب به ميان آمد و آن قطب در ميان جماعت بود. من به آنان گفتم: برادرانِ من، من درباره قطبِ زمانِ شما مطلب عجيبي دارم. من که اين سخن گفتم، آن شخص که خداي تعالي او را در خواب به من نشان داده بود که او قطب وقت است و از پيش با من رابطه داشت و به ما محبت مي کرد، ملتفت من شد و گفت: «آنچه خداي تعالي تو را بر آن مطلع ساخته بگو؛ ولي نام کسي را که در خواب براي تو مشخص شده مبر» و تبسمي کرد و گفت: الحمدللّه. پس من شروع کردم به بازگو کردنِ آنچه را که خداي تعالي مرا بر آن مطلع کرده بود درباره همين شخصيت؛ بدون آن که نامش را ببرم و او را مشخص کنم و شنوندگان تعجب مي کردند. آن روز تا هنگام عصر مجلس خوشي در جمع برادران داشتيم و من اظهار آشنايي به آن شخصيت نکردم. وقتي مجلس پايان يافت، آن قطب نزد من آمد و گفت: «خدا جزاي خيرت دهد. چه خوب کردي که نام شخصي را که خداي تعالي آگاهت کرده بود نبردي» و گفت: «السلام عليک و رحمه اللّه». و اين سلام وداع شد. ديگر از او خبري ندارم و پس از آن جلسه تا الآن او را در شهر نديده ام[19]. [20]

آثاري از ابن عربي درباره حضرت مهدي

استاد سيد جلال الدين آشتياني مي نويسد:رساله اي در ولايت از شيخ اکبر ابن عربي به نام الوعاء المختوم علي السّر المکتوم است که از بهترين آثار عرفاني در تمام دوران عرفان مي باشد و مؤلف عظيم آن، آن را در شؤون ختم ولايت مطلقه محمديه مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف و نحوه ظهور آن حضرت تأليف نموده است.[21]
علامه حسن زاده آملي پس از ذکر تشرف محيي الدين به حضور حضرت بقيه اللّه مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف به نقل از فتوحات مکيه مي نگارد: به همين منوال و مضمون درچند جاي ديگر فتوحات مکيه مطالبي دارد، و رساله شق الجيب را به خصوص درباره حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف نوشته است.[22] قابل توجه است که سبک نگارش رساله شق الجيب، رمزگونه مي باشد؛ چنان که ابن عربي در آغاز آن آورده است:اين رساله از علومي است که جز بر صاحبان آن علم، واجب است پوشيده بماند.[23]ابن عربي در ادامه مطلب مذکور مي گويد:خواستم آنچه را که گاهي آشکار مي کنم و گاهي پنهان، در اين کتاب قرار دهم که مرتبه نخست آن، اين است که اين نسخه انسانيت مقام انبياست و مرتبت دوم آن، مقام امام مهدي، منسوب به دختر نبي اکرم است.[24]او در پايان مي گويد:ما در اين کتاب، به طور ضمني به مطالبي اشاره کرده ايم و آنچه گفتيم، پرده از روي آنچه نگفتيم برمي دارد.[25] استاد آشتياني در مقدمه رسائل قيصري به نقل از ابن عربي ابراز کرده است:وي حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را خاتم ولايت خاصه محمدي دانسته ومي گويد: «ان الولايه الخاصه المحمديه تختم بالمهدي و لذا کان صلوات اللّه عليه من اشراط الساعه».[26]ابن عربي در کتاب عنقاء مغرِب في ختم الاولياء و شمس المَغرب در توصيف خصايص و شروط و کمالات خاتم الولايه، به نقل امتيازاتي مي پردازد که آن ها را جز در شخص قائم آل محمد صل الله عليه و آله و سلم و امام دوازدهم شيعيان نمي توان يافت. وي در آخر همان کتاب به تعيين صريح خاتم الاوليا پرداخته و مي گويد:فَاِنّ الإمام المهدي المنسوب الي بيت النّبي؛ [27]بدون ترديد، امام مهدي، به خاندان نبي اکرم منسوب است.محيي الدين کتابي دارد به نام الاسراء الي مقام الاسري که اثري است کوتاه و با نثر مسجّع نوشته است. نکته مهمي که در اين کتاب وجود دارد، اشارات و تصريحاتي است که در باب مقام حضرت علي عليه السلام و حضرت فاطمه زهرا عليها السلام و نيز شأن معنوي و جايگاه عظيم حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالي فرجه الشريف بيان شده است.[28] از کساني که بر اين کتاب شرح نوشته اند، مي توان از مريد وي، اسماعيل بن سودَکين و ستّ العجم بنت النفيس و زين  العابدين مَناوي، نام برد.[29]
همچنين اخيراً اين کتاب با عنوان ما زبالاييم و بالا مي رويم به وسيله آقاي قاسم انصاري به فارسي ترجمه شده است. همين ترجمه نيز توسط آقاي علي باقري با عنوان «اسم اعظم» شرح گرديده است.

ديدگاه ابن عربي درباره ائمه اطهار عليهم السلام

استاد جوادي آملي به نقل از عبدالوهاب شعراني چنين نوشته است[30] :عبارات محيي الدين درباب 366 فتوحات اين است: بدانيد که خروج مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف حتمي است ... و وي از عترت رسول اللّه صل الله عليه و آله و سلم و از فرزندان فاطمه عليها السلام مي باشد. و جدّ او حسين بن علي عليه السلام، و پدر او امام حسن عسکري، فرزند امام علي نقي (با نون)،فرزند امام محمدتقي (با تاء)، فرزند امام علي الرضا، فرزند امام موسي الکاظم، فرزند امام جعفرالصادق، فرزند امام محمدالباقر، فرزند امام زين العابدين علي، فرزند امام حسين، فرزند امام علي بن ابي طالب عليهم السلام است.[31] استاد حسيني قائم مقامي که يکي از محققان در زمينه عرفان است در اين باره مي نويسد:
ابن عربي مي گويد: من خدمت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف رسيده ام و نسب آن حضرت را تا حضرت امير عليه السلام بيان مي کند. اين يعني چه؟ يعني تمام دوازده امام را هم قبول دارد.[32]ابن عربي همچنين در جاي ديگر مي گويد:مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف حکم نمي کند، مگر به آنچه را که فرشته از نزد خدا در قلب او القا مي کند؛ فرشته اي که خداوند بر او گمارده است، تا او را ياري کند. و اين، همان شرع واقعي محمدي است؛ به گونه اي که اگر حضرت محمد صل الله عليه و آله و سلم زنده بود، درباره آن مسأله درست همان گونه که امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف حکم مي کند، حکم مي کرد؛بنابراين خداوند، مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را آگاه مي کند که شريعت محمدي چنين است و با وجود نصوصي که خداوند به او عنايت کرده، قياس بر او حرام است؛ به همين دليل رسول خدا صل الله عليه و آله و سلم در توصيف مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف فرمود: «يقفو اَثَري لايخْطِي ء...؛ وي از من پيروي مي نمايد و هرگز خطا نمي کند».پيامبر با اين کلام به ما فهماند که از او بايد پيروي نمود؛ زيرا او تابع رسول خدا است و نيز به ما فهماند که مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف معصوم است؛ چرا که معناي معصوم در حکم، چيزي جز عدم خطا و اشتباه نيست.[33]ابن عربي در آثارش به نقل رواياتي درباره امامان شيعه اهتمام ورزيده، و در مواردي هم به محبت و ولايتشان اعتراف کرده است؛ براي ايشان مقامي برابر با مقام انبيا قائل شده و به عصمت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف معتقد و معترف است.[34]
آيت اللّه معرفت درباره عصمت آن حضرت مي گويد:ابن عربي مطلبي دارد که خيلي عجيب و ارزشمند است. ابن عربي مي گويد: «ما عصمت امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را به روايات متواتره از پيغمبر اکرم صل الله عليه و آله و سلم اثبات مي کنيم؛ چون پيغمبر اکرم درباره اش فرموده است که خطا و سهو نمي کند؛ ولي عصمت پيغمبر صل الله عليه و آله و سلم را با دليل عقلي ثابت مي کنيم.[35]

برخي اشعار ابن عربي درباره حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف

ابن عربي در فتوحات مکيه ضمن مطالب بسياري درباره وقايع ظهور آن حضرت، پس از ذکر شمايل و فضايل حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف و وصف اعوان و انصار وي و شرح شروع و پايان قيام آن حضرت، چنين مي سرايد:
اَلا انّ خـتـمَ الاولـيـاء شـهـيـد
و عـيـن امـام العالمين فَقِيد
هو السيـّد المّهدي من آل احـمدٍ
هوالصّارم الهندي حين يبيد  
هوالشّمس يجلو کلّ غـمّ و ظلمه
هوالوابل الوسمي حين يجود[36]
به درستي که خاتم اولياء، شاهد و ناظر است،و شخص امام عالميان از ديده ها پنهان است.وي آقا و سرور، مهدي آل احمد است،او همان شمشير برنده اي است که بدکاران و ظالمان را هلاک مي کند.او همان خورشيدي است که هر گونه غم و تاريکي (ظلم و جهل) را مي زدايد،او همان نخستين باران (روح بخش) است که به مردگان حيات مي بخشد.

علامه سيد محمد حسين حسيني تهراني، به نقل از محدث نيشابوري، در شرح احوال محيي الدين مي گويد: وي در علم حروف، يد طولايي داشت و از جمله استخراج او اين بود که راجع به ظهور حضرت قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف سروده است:  اذا دارَ الـزَّمان عـلي حـروفٍ        بـاسـم اللّهِ فالـْمَهدي قاما         و اذ دارَ الحروف عَقيبَ صَومٍ                    فاقْرَؤا الْفاطِمي مِنِّي سَلاما[37]
علامه حسيني تهراني پس از ذکر شعر مذکور، بدون هيچ توضيحي درباره آن، چنين نوشته است:البته بايد دانست که کسي معناي اين شعر را نمي تواند بفهمد، مگر آن که از راسخين در علم باشد وگرنه رمز نبود و حلّش براي همه با شرايط خاصي ممکن بود.[38]
قابل توجه است که عارف بزرگ، مرحوم حکيم آقا محمدرضا قمشه اي در رساله ذيل فص شيثي، در پاسخ برخي منتقدان، براي اثبات اين که ابن عربي حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را به عيسي عليه السلام برتري داده، چنين استدلال مي کند:ابن عربي در شعر مذکور، مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را امام العالمين خوانده است. «العالمين» جمع محلّي به الف ولام است؛ لذا افاده عموم مي کند و عيسي عليه السلام و روح نيز از عالمين است و اگر «العالمين» به کسر لام خوانده شود، باز عيسي عليه السلام و روح داخل خواهند بود. خلاصه به هر دو قرائت و به هر دو معنا، اين بيت نص صريح بر امامت حضرت مهدي بر حضرت عيسي و روح است.[39]
حکيم قمشه اي در مسأله ولايت کليه مطلقه محمديه، از برخي کلمات شيخ اکبر شاهد آورده است که خاتم ولايت مطلقه محمديه، به اعتباري شخص مقدس علي بن ابي طالب عليه السلام و باب مدينه علم آن حضرت است و به اعتباري ديگر، مهدي موعود در آخرالزمان است.[40]
شايسته ذکر است، ابن عربي پس از ذکر ابيات مذکور و بحث و تحقيق در اين مقام، ميان ختم ولايت محمّديه و مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف فرق مي گذارد و مي نويسد:امّا ختم الولايه المحمديه فهو أعلم الخلق باللّه لايکون في زمانه و لا بعد زمانه اَعلم باللّه و بمواقع الحکم منه فهو و القرآن اخوان کما انّ المهدي و السّيف اخوان.[41]
اما ختم ولايت محمدي، او داناترين مردم به خداوند است در زمان وي و در زمان هاي بعد، در علم به خدا و جايگاه حکمش، کسي به مقام وي نمي رسد. او و قرآن همچون دو برادرند؛ همان طور که مهدي و شمشير اين گونه مي باشند.
ابن عربي در خصوص مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف که از نسل علي عليه السلام است و نيز در پاسخ به سؤال سيزدهم از پرسش هاي محمد بن علي ترمذي (از اعلام قرن سوم)، مقام ختم ولايت محمدي را از آنِ مردي از عرب مي داند که اکرم اين قوم است؛ چنان که در باب هفتاد و سوم فتوحات مکيه مي نگارد:اما ختم ولايت محمدي، آن، براي مردي از عرب است که به لحاظ اصل و نَسَب و به دست گرفتن اين ولايت، اکرم اين قوم است و امروز در زمان ما موجود است. در سال 595 وي را شناختم و نشانه (خاتم ولايت مطلقه) او را که حق از ديدگان بندگانش پنهان نموده، در شهر فاس مشاهده کردم... و چنان که خداوند، نبوت تشريعي را به محمد صل الله عليه و آله و سلم ختم کرد، ولايت مطلقه محمدي را به مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف ختم نمود.[42]
نظر ابن عربي درباره حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف مانند نظر شيعه است ذکر اين نکته نيز لازم است که علماي اهل سنت درباره حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف معتقدند ضرورت ندارد که آن امام فعلاً حيات داشته باشد، بلکه به وقت خودش متولد خواهد شد... اما شيعه عقيده اش اين است که پيوسته بايستي حجت حق، به طور حي و زنده در روي زمين باشد تا واسطه برکات و فيوضات الهي براي همه جهانيان باشد.[43]
شيخ اکبر محيي الدين مي گويد: همانا مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف فرزند امام حسن عسکري عليه السلام است که در نيمه شعبان سال 255ق متولد شد. او باقي خواهد بود، تا آن که عيسي بن مريم عليهما السلام بدو بپيوندد.[44]
گفتني است بسياري از علماي بزرگ شيعه در آثار و تأليفات خويش، از محيي الدين درباره امام اميرالمؤمنين عليه السلام و حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف مطالبي را استشهاد کرده اند؛ از آن جمله: علامه اميني در کتاب الغدير تحت عنوان «احاديث نبوي در فضائل امام علي عليه السلام در منابع اهل سنت»، حديث «انا مدينه العلم و علي بابها» را نيز از کتابالدّرالمکنون ابن عربي نقل کرده است.[45]
همچنين آيت اللّه العظمي نجفي مرعشي در کتاب ملحقات احقاق الحق به نقل از دو کتاب ابن عربي به نام هاي عنقاء المغرب و فتوحات مکيه، ديدگاه او را درباره حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف نقل کرده است.[46]
اينجا تأکيد مي کنيم بنابر آنچه گذشت، عقيده ابن عربي درباره امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف بر وفق باور شيعه است که حاکي از عقيده او به مقام بسيار والا و معنوي آن امام همام است؛ براي نمونه او را معصوم دانسته و علمش را از طريق تنزيل الهي مي داند و تأکيد مي کند:با اين که حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف علم به قياس دارد؛ ولي هرگز بدان حکم نمي کند؛ بلکه تنها به چيزي حکم مي کند که فرشته از جانب خداوند به وي القا کرده است و آن، شرع حقيقي محمّدي است که اگر حضرت رسول اکرم صل الله عليه و آله و سلم زنده مي بود، جز آن حکم نمي فرمود.[47]

اينک برخي از عبارات باب 366 در فتوحات مکيه نقل مي شود:فالامام يتعين عليه علم مايکون بطريق التّنزيل الالهي... فما يحکم المهدي الاّ بما يلقِي اليه المَلَک من عنداللّه الذي بعثه اللّه اليه ليسدّده و ذلک هو الشّرع الحقيقي المحمّدي الّذي لو کان محمّد صلي اللّه عليه و سلّم حياً و رفعت اليه تلک النازله لم يحکم الا بما يحکم هذا الإمام فيعلّمه اللّه انّ ذلک هوالشّرع المحمدي فيحرم عليه القياس مع وجود النصوص الّتي مَنَحه اللّه اياها و لذلک قال رسول اللّه صلي اللّه عليه و سلّم في صفه المهدي يقْفو اثري لايخطي ء فَعَرفنا انّه متّبعٌ لامتبوع و انّه معصومٌ و لامعني للمعصوم في الحکم الاّ انّه لايخطي ء فانّ حکْمَ الرّسولِ لاينْسب اليه خطاءٌ فانّه لاينْطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي کما انّه لايسوغ القياس في موضع يکون فيه الرّسول موجوداً.[48]
رساله مناقب ابن عربي در پايان اين مقاله، اشاره به اين نکته نيز مناسب است که يکي از مصنفات منسوب به شيخ اکبر محيي الدين، رساله مناقب است که در منابع بسياري از آن با عنوان هاي اثني عشريه، صلوات محيي الدين، دوازده امام و رساله في الصلاه علي النبي و الائمه الاثني عشر و نيز اسامي ديگر، نام برده شده است. اين رساله کوچک که در معرفي مقام نورانيت چهارده معصوم عليهم السلام است، به بيان حقيقت محمديه صل الله عليه و آله و سلم و صادر اول و ولايت کليه علويه عليه السلام پرداخته و منزلت ولي و مقام ولايت کليه مطلقه امامان معصوم  عليهم السلام را تبيين کرده و منازل عاليه آل اللّه و اسرار معنوي و روحاني و معرفت امام به نورانيت را تا حدودي روشن ساخته است.

چون رساله مناقب ابن عربي، حاوي عبارات بلند عرفاني است، چندين شرح بر آن نگارش يافته است؛ از آن جمله شرح مناقب محيي الدين، اثر عالم شيعي، سيد محمد صالح موسوي خلخالي (م1306ق) و نيز جلوات رباني، اثر آيت الله محمد رضا رباني (م1381ش) را مي توان نام برد.[49]
در بخش پاياني رساله مناقب درباره حضرت امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف مي گويد:و علي سرّ السّرائر العليه و خفي الارواح القدسيه معراج العقول موصل الاصول قطب رحي الوجود مرکز دائره الشهود کمال النّشاه و منشأ الکمال جمال الجميع و مجمع الجمال الوجود المعلوم و العلم الموجود السّائل نحوه الثابت في الابود المحاذي للمرآت المصطفويه المتحقق بالاسرار المرتضويه و المترشح بانوار الالهيه و المربي بالاسرار الربوبيه فياض الحقايق الوجوديه قسّام الدّقايق الشّهوديه الاسم الاعظم الالهي الحاوي للنشآت الغير المتناهي غوّاص يم الرّحمانيه مسلک الآياء الرحيميه طور تجلي الالوهيه نار شجره النّاسوتيه ناموس اللّه الاکبر غايه البشر اب الوقت مولي الزّمان الذي هو للخلق امان ناظم مناظم السّر و العلن ابي القاسم م ح م د بن الحسن صلوات اللّه وسلامه عليهم اجمعين.

پي نوشت ها:
[1]. دکتر يثربي، عرفان نظري، ص176.
[2]. دروس معرفت نفس، درس 127.
[3]. هزار ويک نکته، نکته 626، باتلخيص.
[4]. مقدمه هانري کربن، ترجمه دکتر نصر، شرح مقدمه قيصري بر فصوص الحکم، ص 16.
[5]. مهدي نراقي،  انيس الموحدين، ص 170.
[6]. ر.ک: الکني والالقاب، ج3، ص 166.
[7]. آواي توحيد، ص 83 و84 .
[8]. آشنايي با علوم اسلامي (کلام، عرفان)، ص114.
[9]. شيخ بهايي، اربعين، ص 157؛ محيي الدين ابن عربي، ص 484؛ نيز ر.ک: خاتون آبادي، ترجمه اربعين، ص 554-556؛ روح مجرّد، ص301.
[10]. مجموعه آثار استاد شهيد مطهري، ج4، ص944.
[11]. فتوحات (طبع مصر)، ج1، ص240: براي ولايت محمديّه مخصوص به شرعي که بر محمّد صل الله عليه و آله و سلم نازل شده خاتمي خاص است. نام او «مهدي» است و تحقيقاً در زمان ما به دنيا آمده است. من نيز او را ديده ام و با وي همنشين شده و علامت خاتميت او را مشاهده کرده ام؛ بنابراين بعد از آن جناب، کسي به عنوان ولي نيست، مگر آن که به وي رجوع کند؛ همان طور که بعد از محمّد صل الله عليه و آله و سلم کسي به عنوان نبي نيست، مگر آن که به آن جناب رجوع نمايد.
[12]. عرفان و حکمت متعاليه، ص 43.
[13]. گفت وگو با علامه حسن زاده آملي، به اهتمام محمد بديعي، ص 202.
[14]. پيدا است که روي سخن با کساني است که احکام را از غير قرآن و عترت گرفته اند (فهري).
[15]. اين جمله مؤيد قولي است که مقامات عرفاني بالا بدون تمسّک به ذيل ولايت قابل وصول نيست و بزرگان عرفا اگر اظهار ولايت نکردند، نه از آن است که معرفت به آن نداشته اند، بلکه چون از اسرار بوده است مجاز در اظهارش نبوده اند. به حکم وجوب تقيّه و لزوم حفظ اسرار از نااهل (فهري).
[16]. چنان که درباره اميرالمؤمنين رسيده است: «السّلام علي عين اللّه النّاظره و يده الباسطه...» (فهري).
[17]. زيرا او واسطه فيض و رابطه بين حادث و قديم است «اراده الرب في مقادير اموره تهبط اليکم و تصدر من بيوتکم...»: از زيارت مأثوره، کامل الزيارات، ص199 (فهري).
[18]. موافق مضمون حديثي است که فرمود: استفاده مردم از امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف در حال غيبت، همچون استفاده موجودات زمين از آفتاب است؛ اگر چه زير ابر باشد، نورش را بر زمين مي افشاند و موجودات از آن بهره مند مي شوند (فهري).
[19]. الغراب، محمود محمود، ترجمه حياه الشيخ الاکبر، ص65-64، به نقل از مراقد اهل شام.
[20]. مراقد اهل شام، ص90.
[21]. تفسير فاتحه الکتاب، مقدمه استاد آشتياني.
[22]. هزار و يک کلمه، ج1، ص88؛ نيز ر.ک: شرح فص حکمه عصمتيه في کلمه فاطميه، ص 103.
[23]. محيي الدين ابن عربي، حجاب هستي (چهار رساله)، رساله شق الجيب، ص127.
[24]. همان، ص161.
[25]. همان، ص171 و 170.
[26]. رسائل قيصري، ص 129.
[27]. هدايه الامم يا شرح کبير فصوص الحکم، غلامحسين رضانژاد، ص25 مقدمه.
[28]. محيي الدين ابن عربي، اسم اعظم، شرح الاسراء الي مقام الاسري، شارح: علي باقري، مقدمه؛ باکمي تصرف.
[29]. ر.ک: داوري هاي متضاد درباره محيي الدين عربي، داوود الهامي، ص54؛دانشنامه ايران و اسلام، ص711.
[30]. يواقيت و جواهر، ص 288.
[31]. آواي توحيد، ص 85.
[32]. تأملات فلسفي، ص 206.
[33]. فتوحات مکيه، ج6، ص62.
[34]. محمد بديعي،  احياگر عرفان، ص255.
[35]. گفتمان مهدويت، ص41.
[36]. فتوحات مکيه، ج6، باب 366، ص51و52.
[37]. روضات الجنّات، ج2، ص195؛ ملاّ سيد صالح خلخالي،  شرح مناقب محيي الدين، ص26 و آيت اللّه صدر، المهدي، ص33.
[38]. روح مجرد، ص 487.
[39]. رساله ذيل فص شيثي، ص 8 .
[40]. رسائل قيصري (رساله التوحيد و النبوه و الولايه، تحقيق در مباحث ولايت کليه)، نقل از مقدمه سيد جلال الدين آشتياني، ص59.
[41]. فتوحات مکيه، ج6، ص54.
[42]. همان، ج2، ص75؛ نيز ر.ک: محيي الدين ابن عربي، ص473 و 472؛ هدايه الامم، ص24 مقدمه.
[43]. گفتمان مهدويت، سخنراني آيت اللّه معرفت، ص35 و سخنراني آيت اللّه اميني ص14.
[44]. همان، ص 40.
[45]. ر.ک: الغدير، ج 6، ص93 و محمد رضا افتخار زاده،  خلاصه الغدير علامه اميني، ص 321.
[46]. ر.ک: ملحقات احقاق الحق، ج 19، ص 688 و689؛ نيز ر.ک: احياگر عرفان، ص252.
[47]. فتوحات مکيه، ج 6، ص 50-66.
[48]. همان، ج3، ص335.
[49]. ر.ک: احياگر عرفان،  ص 328- 321.آقاي محمد  بدیعی ماهنامه انتظار موعود - شماره 21
 
https://taghribnews.com/vdciqpazyt1a3w2.cbct.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی