در تمامی اقداماتی که عربستان سعودی با چراغ سبز غرب و موافقت اسرائیل عمل کرده است، پای مستقیم منافع رژیم صهیونیستی در میان بوده و در جهت تأمین این منافع عمل شده است.
اشتراک گذاری :
با ترسیم مرزبندیهای جدید در بخش اعظمی از سرزمینهای اسلامی و تشکیل واحدهای مستقل ملی در خاورمیانه و شمال آفریقا در پی توافقات میان قدرتهای جهانی (قرارداد سایکس-پیکو) پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی در اوایل قرن بیستم، رقابت برای کسب برتری در جهان عرب نیز میان این دولتها پدیدار شد. در این رقابت، تلاش برای ایفای نقش رهبری در دفاع از حقوق فلسطینیان و مقابله با اسرائیل از جایگاه و اهمیت ویژهای برخوردار بود.
در این زمینه مصر از جمله اصلیترین دولتهای عربی بوده است که در طول دوران منازعه اعراب و اسرائیل 4 بار (در سالهای 1948، 1956، 1967 و 1973) رهبری کشورهای عربی در جنگ با این رژیم را عهدهدار بوده است. ایفای چنین نقشی در جهان عرب برای نخبگان سیاسی و جامعه مدنی مصر به حدی مورد توجه بود که تلاش انور سادات برای عادیسازی روابط با اسرائیل در قالب معاهده کمپ دیوید در سپتامبر 1978 در نهایت منجر به ترور وی شد.
اما به طور قطع از آن هنگام تاکنون هیچگاه عرصه این رقابت تا این اندازه که امروزه شاهد آن هستیم خالی از داعیهداران رهبری در جهان عرب نبوده است. با تضعیف دولتهای عراق و لیبی در پی تحولات بیش از یک دهه گذشته در خاورمیانه، اکنون باحمایت غرب این فرصت برای بازیگری نسل جدید حکام عربستان نیز فراهم آمده است تا در پروسه صلح خاورمیانه (با هدف به رسمیت شناختن اسرائیل از سوی دولت های اسلامی در ازای رضایت این رژیم به ایجاد دولت مستقل فلسطینی) گوی سبقت را از مصرِ حسنی مبارک نیز بربایند.
وارد شدن عربستان به این عرصه متأثر از کنار نهادن راهبرد سنتی سیاست خارجی سعودیها در حفظ موازنه قوا و درگیر نشدن در بحرانهای منطقهای از سوی رهبران جدید عربستان، با محوریت محمد بن سلمان، ولیعد جوان و جاهطلب سعودی میباشد. سعودیها تا پیش از روی کار آمدن ملک سلمان در سال 2015، اگرچه در پشت پرده و بصورت غیرعلنی برضد گروههای مقاومت در منطقه به فعالیت پرداخته و با سران رژیم صهیونیستی در این رابطه همکاری میکردند اما همواره از برملاشدن روابط خود با تلآویو حذر داشتند و بیشتر نقش میانجیگری اعراب و اسرائیل را دولت غربگرای حسنی مبارک بازی میکرد.
اما اکنون با سرنگونی حسنی مبارک در مصر و روی کار آمدن دولت برآمده از کودتای عبدالفتاح السیسی با حمایت مالی عربستان و همچنین تغییر و تحولات در رأس هرم قدرت سیاسی خاندان سعودی با به سلطنت رسیدن محمد بن سلمان، این روند تحولی نو را تجربه میکند و آن جابهجا شدن پیشقراولی مصالحه با تلاویو است. نمود و مابهازای بیرونی این تحول را میتوان در واقعیاتی چون: مشارکت مصر در ائتلاف به رهبری عربستان در تجاوز به یمن، واگذاری جزایر تیران و صنافیر به عربستان و پیوستن به اقدام اعضای شورای همکاری خلیج فارس با محوریت عربستان در اعمال تحریم همهجانبه علیه قطر برآورد کرد.
در تمامی اقدامات مذکور که عربستان سعودی با چراغ سبز غرب و موافقت اسرائیل عمل کرده است، پای مستقیم منافع رژیم صهیونیستی در میان بوده و در جهت تأمین این منافع عمل شده است. تجاوز به یمن از سوی عربستان جهت مقابله با انقلاب مردمی در این کشور (به رهبری نیروهای مخالف عادی سازی روابط با اسرائیل) و جلوگیری از پیشرویهای نیروهای انصارالله به سمت بندر عدن و کنترل تنگه استراتژیک باب المندب (که در شرایط صلح مسلحانه با همسایگان تنها مسیر مطمئن ارتباط و اتصال تجاری اسرائیل با دیگر مناطق جهان محسوب میشود)، در راستای حفظ منافع اسرائیل بود.
قطع روابط دیپلماتیک و تحریم تمامعیار قطر از سوی دیگر اعضا شورای همکاری نیز به دلیل تلاشی که برای در انزوا قرار دادن ایران و محدود کردن کمکرسانی به گروه اخوان المسلمین به عنوان دشمنان تلاویو در منطقه و از مخالفان پروسه عادیسازی در روابط اعراب و اسرائیل صورت میدهد کاملاً در جهت خواست و منافع اسراییل میباشد. همچنین در طرح انتقال جزایر تیران و صنافیر در نزدیکی ساحل شبه جزیره سینا به عربستان نیز منافع راهبردی اسرائیل دخیل است.
در آوریل 2016 در سفر ملک سلمان به مصر، طی توافقی اعلام شد عربستان با پرداخت مبلغ دو میلیارد دلار به مصر مالکیت این دو جزیره را دریافت کرده است. تلآویو مالکیت عربستان بر جزایر مذکور را به عنوان فرصتی برای توسعه همکاریهای اقتصادی و نظامی بویژه در درک از تهدیدات مشترک امنیتی با سعودیها در منطقه میداند. از دیگر منافع تلاویو ایجاد پل ارتباطی میان مصر و عربستان از طریق جزایر تیران و صنافیر است که میتواند راه ارتباطی انتقال خط لوله نفت عربستان سعودی به سمت اروپا از مسیر این جزایر به شبهجزیره سینا و اراضی اشغالی تا بندر حیفا باشد. به این ترتیب هزینههای نفت مصرفی اسرائیل از درآمدهای این خط لوله به دست خواهد آمد، خط لولهای که اسرائیل در آینده بازاریابی برای فروش آن در بازار آزاد را نیز برعهده خواهد داشت.
در بعدی دیگر، اهمیت این دو جزیره برای اسرائیل از لحاظ موقعیت جغرافیایی آن در آستانه ورود به خلیج العقبه است، بنابراین اینکه چه کسی بر این جزایر کنترل دارد نقش اساسی در تعریف تهدیدات و فرصت ها برای رژیم اسرائیل ایفا می کند. و در نهایت انتقال مالکیت جزایر به عربستان به جهت اینکه حاکمیت مصر بر جزایر مذکور با رعایت برخی شروط (در ارتباط با منافع اسرائیل) در معاهده کمپ دیوید به رسمیت شناخته شده است، موافقت اسرائیل به واگذاری جزایر به عربستان در واقع به معنای پذیرش معاهده کمپ دیوید از سوی عربستان و موضع مثبت تلاویو نسبت به رویکردها و استراتژی سعودیها در قبال امنیت خود قلمداد میشود.
بنابراین باعنایت به موضوعات مطرح میتوان اذعان کرد مصر که روزگاری با تأکید تخاصم با رژیم صهیونیستی داعیه رهبری جهان عرب را داشت امروزه و با تضعیف قدرت آن در نتیجه تحولات بهار عربی و کودتای با حمایت عربستان در این کشور، به دنبالهرو سیاستهای نسل جدید حکام عربستان در منطقه برای پیشبرد طرح سازش اعراب با اسرائیل تبدیل شده است که همراهی در جنگ یمن، واگذاری جزایر صنافیر و تیران به سعودیها و پیوستن به طرح تحریم قطر شواهد این امر میباشند.