تاریخ انتشار۷ تير ۱۳۸۹ ساعت ۱۰:۵۲
کد مطلب : 19636

سيره تبليغي حضرت زينب(ع) پس از عاشورا

زندگي و شهادت امام حسين عليه‌السلام در نام‌هاي گوناگون از قبيل حماسه، انقلاب، قيام نهضت و... در تاريخ بويژه تاريخ (اسلام) ايران آمده و تاثيرات شگرفي بر فرهنگ مردم اين سرزمين داشته و به نوعي در فرهنگ و هويت ايران جايگاه خاصي پيدا كرده است.
سيره تبليغي حضرت زينب(ع) پس از عاشورا
نويسنده: دكتر سيدرضا شاكري
عضو هيئت علمي پژوهشكده علوم انساني جهاد دانشگاهي

مقدمه
زندگي و شهادت امام حسين عليه‌السلام در نام‌هاي گوناگون از قبيل حماسه، انقلاب، قيام نهضت و... در تاريخ بويژه تاريخ (اسلام) ايران آمده و تاثيرات شگرفي بر فرهنگ مردم اين سرزمين داشته و به نوعي در فرهنگ و هويت ايران جايگاه خاصي پيدا كرده است. تاكنون مطالعات زيادي در اين زمينه بويژه از حيث تاريخي و ادبي صورت گرفته و آثار زيادي نگاشته شده‌ است. با اين اوصاف، اين واقعه مهم تاريخي هنوز هم جاي كند و كاو دارد. به دليل نقش واقعه و محتواي آن و نيز به دليل ضرورت‌هاي ناشي از اثرگذاري‌هاي اجتماعي، فرهنگي و ديني كشور ايران در آينده هم اهميت پژوهش و مطالعه را خواهد داشت.
فضلا و نويسندگان با نگرش‌هاي تاريخي، ادبي، ديني، جامعه‌شناختي، فرهنگي، كلامي، خطابي و بلاغي به اين رويداد بزرگ پرداخته و هريك از زاويه ديد خود، با توجه به اهداف و منابع و مخاطباني كه داشته‌اند به‌نوعي به توليد آثار اهتمام كرده‌اند. اين نوشتار مي‌كوشد با طرح ديدگاه از زاويه اهميت رسانه‌اي و پيام‌رساني نگاهي به سيره تبليغي حضرت زينب سلام‌الله‌عليها داشته و فعاليت تبليغي او را به عنوان سيره‌اي اثرگذار در تاريخ و حراست از ميراث امام تا حدودي نشان دهد.
اين نوشتار در سه محور زير انجام مي‌شود.
۱- شرايط تاريخي و ويژگي‌هاي حضرت زينب سلام‌الله‌عليها
۲- چگونگي و ابعاد سيره تبليغي حضرت زينب سلام‌الله‌عليها
۳- آثار و نتايج سيره تبليغي حضرت زينب سلام‌الله‌عليها
۴- نتيجه‌گيري و جمع‌بندي

۱- شرايط تاريخي
وقتي با اين پرسش روبه‌رو مي‌شويم كه «چرا حادثه كربلا اتفاق افتاد؟» فارغ از انگيزه‌هاي شخصي و فردي خودمان، به دنبال آن هستيم كه بدانيم كدام شرايط و تغييرات حادث‌شده در تاريخ اسلام دست به دست هم دادند تا جامعه ‌اسلامي پذيراي اين اتفاق گردد. اين سوال اساسي بسياري از پژوهندگان مسايل تاريخ و اسلام را به تأمل داشته و به نتايجي هم رسيده‌اند كه البته در خور تأمل است. مجموع يافته‌هاي ايشان بر اين نكته تمركز دارد كه به لحاظ دروني و محتوايي، انحرافي اساسي در مسير تاريخ اسلام و سرنوشت جامعه اسلامي با رحلت پيامبر صلي‌الله‌ عليه ‌و آله آغاز شد كه اين خود عوامل و ريشه‌هايي دارد كه از بحث ما خارج است. روي‌هم‌رفته اسلام محدوديت‌هاي شديدي براي ارزش‌ها و آيين‌هاي جاهلي ايجاد كرد و بسياري از آنها را منسوخ اعلام نمود. اين وضعيت براي طبقات مرفه و مسلط جامعه جاهلي شبه‌جزيره عربستان گران آمد و آنان به‌سختي و با اكراه آيين اسلام را از سر ناچاري پذيرفتند.
امويان كه در دوره جاهليت و پيش از اسلام با در دست داشتن شاهرگ اقتصادي و بازرگاني مكه، داراي اعتبار و منزلت اجتماعي بالايي شده بودند در نظام و ساختار قبيله‌اي با ارزش‌هاي منحطي مثل شرك و بت‌پرستي، تجارت برده، رفتار ناشايست با زنان و دختران و فسق و فجور زندگي مي‌كردند.
با ظهور اسلام اقتدار و منزلت خاندان ابوسفيان و سران شرك رو به زوال رفت و دين اسلام توانست نظام ارزشي و روابط جديدي را مستقر كند. خاندان‌هاي ابوسفيان و سران مشركين، ابتدا سر ناسازگاري و جنگ را با اسلام بيشتر كردند. شخص ابوسفيان كه سركردگي مشركان را عهده‌دار بود در جنگ بدر با شكست و خواري كينه‌اي عميق از اسلام و پيامبر به دل گرفت.
او اگرچه به‌ناچار در فتح مكه مسلمان شد و از خطر رهايي يافت، توانست در ظاهر مسلماني در جامعه اسلامي زندگي كند. او در پرتو اين ويژگي اسلامي، توانست زمينه را به‌تدريج براي انتقام‌جويي از خاندان پيامبر و انحراف از اسلام آماده كند و در خاندان خود نهادينه سازد.
شايد به‌جرأت بتوان گفت كه مسلمان‌شدن ابوسفيان به تعبير قرآن كريم فقط نوعي اسلام آوردن بود نه ايمان آوردن. ابوسفيان فرصت اسلام آوردن را در واقع مجالي براي مبارزه با اسلام مي‌دانست. او و خاندانش در مقاطع آينده جامعه اسلامي توانستند با دسيسه‌ها و نيرنگ‌ها با اسلام و خاندان نبوت مبارزه كنند.
بروز انحراف در جامعه اسلامي به‌نوعي ريشه در خاندان ابوسفيان و امويان دارد و مورخان به‌درستي اشاره كرده‌اند كه امويان اسلام را به سلطنت تبديل كردند و معاويه به صراحت اشاره كرد كه براي او اسلام و دين اسلام اهميتي ندارد بلكه مهم قدرت و سلطنت است.
اين انحراف پيامدهاي سنگين و پرهزينه‌اي براي جامعه اسلامي داشت و در واقع ما هنوز هم گرفتار تفرقه و بدبختي‌هاي حاصل از اين ماجراييم. به‌تدريج كه از صدر اسلام و رحلت رسول گرامي اسلام صلي‌الله‌ عليه ‌و آله فاصله مي‌گيريم بازگشت به ارزش‌ها و معيارهاي جاهليت پررنگ‌تر مي‌شود و در مناسبات فرهنگي، اجتماعي و انساني ظهور مي‌يابد. تقابل و رويارويي ميان اسلام اصيل به رهبري اهل بيت نبوت، و اسلام ظاهري و دروغين به سركردگي امويان شكل گرفته و در دهه‌هاي پس از رحلت حضرت محمد صلي‌الله‌ عليه‌ و آله صف‌بندي‌هاي اين دو جريان به اوج خود مي‌رسد.
با اين ترسيم و تصويرگري از شرايط تاريخي و بررسي بسيار اجمالي از وقايع صدر اسلام مي‌خواهيم به مسأله اصلي نوشتارمان بازگرديم و به شناخت شخصيت حضرت زينب سلام‌الله‌عليها در محدوده اين شرايط تاريخي نزديك شويم. تاريخ جوامع از يك نظر يك مسير كلي و پديده كلان و واحدي هستند و ما با رسيدن به اين نگاه كلان به اين مهم نايل مي‌شويم كه چگونه حضرت زينب سلام‌الله‌عليها در داخل چنين شرايطي زيسته و بعنوان عضوي از خاندان پيامبر مسئوليت حراست از ارزش‌هاي جريان اسلام اصيل را در خود احساس كرده است.
حضرت زينب سلام‌الله‌عليها در طول عمر خود با حوادث تعيين‌كننده و رويدادهاي گاه جانكاه و بزرگي همچون رحلت جد بزرگشان پيامبر اكرم صلي‌الله‌ عليه‌ و آله، در گذشت مادر بزرگوارشان حضرت زهرا سلام‌الله‌عليها، غصب خلافت امام علي عليه‌السلام، بروز جنگ‌هاي جمل، صفين و نهروان، صلح امام حسن عليه‌السلام، شهادت پدر و برادرشان و حادثه عاشورا روبه‌رو بوده‌اند. ايشان با همه اين حوادث به‌طور مستقيم يا غيرمستقيم اشتغال خاطر داشت. او شكوه‌ها و گلايه‌هاي پدرش را از مردم و امويان و نخبگان جامعه اسلام ديده و شنيده بود. از توطئه‌‌ها و دسيسه‌هايي كه پيرامون حكومت امام علي و حكومت امام حسن عليهما‌السلام مي‌گذشت باخبر بود.
زينب سلام‌الله‌عليها در خانه حاکم اسلامي و جانشين حقيقي رسول خدا مي‌زيست و از نزديک مشاهده مي‌کرد که چگونه پدرش به خاطر اسلام و حفظ مصالح جامعه نوپاي مسلمانان و حراست از وحدت و يکپارچگي اين اجتماع که پيامبر زحمت‌ها براي آن کشيده بود به مدت ربع قرن (۲۵ سال) سکوت کرد؛ در حالي که خار در چشم و استخوان در گلو داشت و ميراث حقيقي و حق او به تاراج رفته بود.
زينب به‌خوبي و به‌طور پيوسته مي‌ديد که پدرش در اين مدت بيست و پنج ساله در کنار سکوت مصلحت‌آميز خود، کار مي‌کرد و عرق مي‌ريخت و چاهاي آب را كه به «آبار علي» معروف شد آباد مي‌کرد. نخلستان‌ آباد مي‌کرد و به مردم محروم و فقير و تهيدست مي‌بخشيد. از سوي ديگر مراقب دستگاه خلافت اسلامي هم بود تا هم منحرف نگردد و هم اقتدار جامعه اسلامي تضعيف نشود. به خلفا مشاوره مي‌داد و در مواقع خطر به کمکشان مي‌شتافت. حضرت زينب سلام‌الله‌عليها در اين دوره از حيات خويش مشاهده مي‌کند که چگونه پدرش از جهل مردم و از مکر و خدعه خاندان ابوسفيان مي‌نالد. اين ناله‌ها و شکوه‌هاي پدر بر زينب حتماً تاثير مي‌گذارد. او در مي‌يابد که پشت جريان‌هاي ظاهري جامعه اسلامي دستان توطئه‌گر امويان قرار دارد که در کينه و عناد با خاندان نبوت هستند.
پس از قتل عثمان که ريشه‌اش را بايد در توطئه‌اي اموي جست، امام علي عليه‌السلام به اصرار مردم به‌ناچار به پذيرش خلافت تسليم شدند. با آغاز زمامداري امام علي عليه‌السلام زينب در شرايط جديدي از تاريخ قرار مي‌گيرد و باز هم او به سرنوشت جامعه اسلامي و حقايق آن بيش از پيش آگاه مي‌گردد. توطئه‌هاي جديد خاندان ابوسفيان جنگ‌ها و بحران‌هايي را براي حکومت پدر پديد مي‌آورند که در اثر آنها امام علي عليه‌السلام نمي تواند آنگونه که شايسته و بايسته است به امور مسلمين بپردازد.
جنگ‌هاي بزرگ جمل، صفين و نهروان آغاز مي‌شود و توطئه‌ها در نهايت به شهادت امام علي عليه‌السلام به دست يكي از اعضاي سپاه مکر و جهل مي‌انجامد. با شهادت امام علي عليه‌السلام صف‌بندي و معارضه امويان با اسلام اصيل وارد مرحله نويني مي‌گردد. امويان که دسيسه‌ها را کارآمد ديده‌اند سوار بر امواج تفرقه در جامعه اسلامي، سياست‌ها و برنامه‌هاي تبليغي و فرهنگي خود را عليه اسلام اصيل و تبديل خلافت به سلطنت آغاز مي‌کنند.
در ظرف چند دهه از رحلت پيامبر آنان اسلام واقعي را کنار زده و نوعي جاهليت و تکاثر ثروت و استبداد و اختناق را دوباره در حکومت برقرار مي‌کنند. شهادت امام حسن عليه‌السلام نقطه‌اي پايان از اين جهت است که ديگر امويان سلطه خود را بر بخش زيادي از جامعه اعمال کرده‌اند.
حضرت زينب سلام‌الله‌عليها با وقوع حادثه کربلا، در واقع به اين مهم مي‌رسند که تمامي حوادث و رويدادهاي تاريخ اسلام، به‌نوعي محصول و معلول توطئه‌چيني و کينه‌ورزي‌ها و انتقام‌هاي خاندان اموي است. اين خاندان داراي ثروت، قدرت و منزلت در اثر نيروي اسلام همه امتيازات خود را از دست داده به خفت و حقارت دچار شده، و بر عکس، خاندان هاشمي و پيامبر سيادت و عزت پيدا مي‌کنند.
تنزل مقام و موقعيت و سروري دوره جاهلي، کشته شدن عزيزان خاندان سفياني در جنگ بدر، در حاشيه بودن ابوسفيان در جامعه اسلامي (مدينه‌النبي و مکه) همگي نوعي احساس حقارت، عقده و خفت را در امويان ايجاد مي‌کند. اين زخم‌ها و خفت‌ها به‌تدريج در قالب کينه‌هاي کهنه در طول تاريخ در قالب توطئه عليه خاندان نبوي آشکار مي‌شود.
حضرت زينب سلام‌الله‌عليها با احاطه کامل بر جريان‌هاي سياسي، فرهنگي و تبليغي منجر به سلطه و استبداد امويان، عمدتاً مشغول آگاهي‌بخشي مردم و رسوا کردن اين خاندان است. او اين رويارويي اسلام اصيل و اسلام دروغين را مواجهه اسلام و كفر دانسته و در اين منظر، حقايق تاريخي را آشکار و روشنگري مي‌کنند.
از نگاه حضرت زينب سلام‌الله‌عليها حوادث بزرگي مثل جنگ صفين، شهادت امام علي، امام حسن و امام حسين عليهم‌السلام و اسارت خاندان نبوي همگي جز محصول عقده‌گشايي و خواري و حقارت خانواده ابوسفيان نيست. زيرا اين خاندان ضربه‌هاي مهلکي از آموزهاي نظام اسلام خورده‌اند. آنان گرفتار انتقام کور تاريخي شده‌اند. به همين دليل حضرت زينب سلام‌الله‌عليها در شيوه تبليغي خود، بويژه در خطبه‌هايش مي‌کوشد ضمن بيان افتخار و عزت اسلام و خاندان نبوت، پرده از نفاق امويان برداشته و با استنادهاي تاريخي خود خاندان اموي را رسوا کند و ادعاهاي پوچ و بي‌اساس آنها را در تاريخ برملا سازد.
حضرت زينب سلام‌الله‌عليها تباهي، فساد و فسق آن خاندان را که به‌نوعي تداوم روحيه‌ها و هويت جاهلي است آشکار مي‌کند. او در بخشي از خطبه مهم خود در شام مي‌فرمايد: «چگونه مي‌توان اميد داشت از فرزند کسي که جگرهاي پاکان و برگزيدگان را به دندان گرفته و گوشتش از خون شهيدان روييده است؟! چگونه اميد فروکش کردن و کندي سرعت بغض‌ورزيدن با اهل بيت از کسي مي‌توان داشت که با نظر دشمني و انتقام‌جويي به ما مي‌نگرد؟»۱
پس در برش تاريخي و ملاحظه مقاطع مختلف سني حضرت زينب، مي‌توان دريافت که چگونه ايشان بتدريج و به درستي دو جريان و دو چهره حقيقي و دروغين در اسلام را نشان داده و با توطئه‌ها و دسيسه‌هاي جريان اسلام دروغين آشنا مي‌گردد. زينب سلام‌الله‌عليها به‌درستي به اين نکته مي‌رسند که تمام حوادث تاريخ اسلام و ظلم و ستم‌ها و شهادت‌ها و آزارها، حاصل کنيه‌ها و حقارت‌هاي خاندان اموي است.

۲- ابعاد سيره تبليغي و نقش پيام‌رساني حضرت زينب(س)
چرا زينب؟ اين پرسش اساسي در درک سيره تبليغي حضرت زينب سلام‌الله‌عليها و شناخت نقش ايشان در مقولاتي چون، دفاع از اسلام اصيل و رسوا کردن اسلام دروغين اموي، آگاهي‌بخشي به جامعه اسلامي، استناد به رويدادها و حوادث تاريخي، پرده‌برداشتن از ظلم و ستم‌هاي امويان، احياي خاطره پيامبر و امام علي در اذهان مردم، امر به معروف و نهي از منکر و کوشش براي ايجاد اصلاح در امت پيامبر (که اين دو مورد آخر جزو اهداف اصلي قيام امام حسين(ع) هم بود) مي‌باشد.
به راستي حضرت زينب چه ويژگي‌هايي داشت، چه شخصيتي داشت که تاريخ چنين رقم زد تا او پيام‌بر و رسول حرکت بزرگ امام حسين عليه‌السلام باشد؟ اگر از منظري ديني به اين پرسش نگاه کنيم در مي‌يابيم که چگونه تقدير خداوند بر آن قرار گرفت که عاقله‌زني به نام زينب از سوي خداوند به‌نوعي براي حوادث پس از عاشورا انتخاب شود و خود نوعي رسالت جديد را برعهده بگيرد. آيا همه عوامل از جمله بيماري امام سجاد(ع)، شهادت خاندان پيامبر، سرپرستي کودکان و زنان اسير و دوري آنها از مدينه و اقوام خويش دست به دست هم نداد تا زينب واجد مسئوليت عظيمي شود؟ آيا پس از امام حسين عليه‌السلام شخصيتي ديگر همپايه و همسان زينب بود که اين رسالت را بر عهده بگيرد؟ به نظر مي‌رسد همه رويدادها دست به دست هم داد تا قهرمان کربلا رسالت جديدي را از عصر عاشورا به بعد آغاز کند. آيا حضرت زينب بهترين رسول حماسه حسين(ع) نبود؟ در اين قسمت به اين مهم مي‌پردازيم که چگونه زينب توانست به‌درستي به ايفاي اين مأموريت مهم نايل شود.
يکي از روشنگران مسلماني که به شيوه‌اي تاريخي و جامعه‌شناختي به اين مسأله مهم پرداخته و اتفاقاً بسيار دقيق به نقش و رسالت تاريخي حضرت زينب رسيده است دكتر علي شريعتي مي‌باشد. او از قيام امام حسين عليه‌السلام با نام « انقلاب» ياد مي‌کند؛ انقلابي که به طور طبيعي زاييده و مولود حوادث تاريخ اسلام مي‌باشد؛ انقلابي که امام حسين عليه‌السلام با آگاهي کامل و با نيمه‌تمام رهاکردن اعمال و مناسک حج واجب به کربلا مي‌رود و با انقلاب خويش هم به بسياري سوال‌ها پاسخ مي‌دهد و هم پرسش‌هاي جديدي به ‌وجود مي‌آورد. شريعتي بر اين نکته تاکيد مي‌ورزد که اگر ما حرکت امام حسين و عاشورا را تنها يک رويداد ساده و تاريخي تلقي کنيم نمي‌توانيم نقش حضرت زينب و رسالت او را بطور کامل بشناسيم. تنها با تلقي اينکه عاشورا و کربلا يک انقلاب عظيم بود مي‌توان جايگاه و نقش حقيقي حضرت زينب را درک کرد.
انقلاب امام حسين در فضايي تاريخي خاص اتفاق افتاد که شناخت آن بسيار موثر است: اختناق و سرکوب به جامعه اسلامي سايه افکنده بود. دستگاه خلافت اموي با سياست تبليغي خود حقايق را قلب و انحراف از اسلام اصيل ناب را گسترش مي‌داد و دامن مي‌زد. فسق، فجور، تباهي و ستم بر جامعه اسلامي حاکم بود. تکاثر ثروت، پول‌پرستي و افتخارات جاهلي رواج مي‌يافت و تبديل به ارزش مي‌گرديد.
در چنين شرايطي است که امام حسين براي احياي ارزش‌ها قيام مي‌کند؛ براي احياي عدالت، اخلاق، امر به معروف و نهي از منکر و اصلاح دين در امت پيامبر. چنين قيام بزرگي با اهداف بزرگ امام حسين، حتماً به جنگ و مبارزه تبديل شده و بايد کسي پيام خون شهيدان را زنده نگاه دارد که واجد آن مقام و مسئوليت باشد. پس بدون درک عظمت کار امام حسين، اهميت کار رسول او يعني حضرت زينب را هم نمي‌توان دريافت. «براي حسين مسئوليت، جهاد در راه عقيده است. «انسان زنده» مسئول است و نه فقط انسان توانا، و از حسين زنده‌‌ترکيست؟ در تاريخ ما کيست که به اندازه او حق داشته باشد که «زندگي کند» و شايسته باشد که «زنده بماند؟» نفس انسان بودن آگاه بودن، ايمان داشتن و زندگي کردن، آدمي را «مسئول جهاد» مي‌کند و حسين مثل اعلاي انسانيت عاشق و آگاه است.»۲ پس انقلاب حسين عليه‌السلام انقلاب براي رسوا کردن تزوير و نفاق، احياي اصلاح نهضت پيامبر و آگاه کردن مردم به فساد و تباهي امويان بود.
از اين منظر تاريخي و نگاه جامعه‌شناسي است که حرکت امام حسين يک انقلاب تلقي مي‌گردد. «هر انقلابي دو چهره دارد؛ چهره اول خون و چهره دوم پيام»۳ رسالت دوم رسالت پيام است. پيام شهادت را به گوش دنيا رساندن است. زبان گوياي خون‌هاي جوشان و تن‌هاي خاموش، در ميان مردگان متحرک بودن است. رسالت پيام از امروز [عصر عاشورا] آغاز مي‌شود. اين رسالت بر دوش‌هاي ظريف يک زن است: زينب، زني که مردانگي در رکاب او جوانمردي آموخته است و رسالت زينب استوارتر و سنگين‌تر از رسالت برادرش [مي‌باشد].»۴ بنابراين وقتي از قيام امام حسين با نام انقلاب ياد مي‌کنيم بهتر و دقيق‌تر مي‌توانيم به نقش و جايگاه حضرت زينب واقف شويم، در غير اينصورت از درک معناي واقعي آن عاجز خواهيم ماند.
از منظري ديگر، مي‌توان به پرسش «چرا زينب؟» اينگونه نگريست: زينب دختر و پرورش‌يافته امام علي(ع) بود. شيرزني که در کنار پدر و برادرانش امام حسن و امام حسين عليهماالسلام جوانمردي آموخته بود. بعدتر ديديم که چگونه بلاغت و شيوايي در سخن را از پدر به ارث برد. ويژگي‌ها و توانمندي‌هاي حضرت زينب در واقع ميراثي بود که از پدرش امام علي عليه‌السلام که خود نماد شيوايي و بلاغت بود به او رسيده بود. اگر در شيوايي، بلاغت و حکمت خطبه‌ها، نامه‌ها و کلمات قصار نهج‌البلاغه و نيز اثر مهم غررالحکم (که مربوط به امام علي عليه‌السلام است) تأمل کنيم، اذعان خواهيم کرد که حضرت زينب هم بايد نشانه‌ها و بارقه‌هايي از اقتدار و پيشوايي پدر خود را داشته باشد.
حضرت زينب دو خطبه اصلي، يکي در کوفه و ديگري در شام (مجلس يزيد) ايراد نمود كه هر دو واجد اهميت بسزايي از حيث هدف اين نوشتار هستند. اين دو خطبه هم از حيث مضمون و محتوا و هم شرايط مکاني و موقعيت ايراد آن متفاوتند. مورخان، تاريخدانان و نيز بلاغيوني که در خطبه‌هاي حضرت زينب تأمل و تدبر کرده‌اند به ويژگي‌ها و صفات خاص اشاره داشته‌اند که مي‌تواند ويژگي‌هاي يک مبلغ و يک رسول يا مروج يک عقيده باشد. در ميان اين مورخان مي‌توان به افرادي نظير مرحوم مكرم در کتاب «مقتل الحسين»، شيخ جعفر نقدي در کتاب «زينب کبري» و اسد حيدر در کتاب «مع الحسين في نهضته»، علامه مامقاني در کتاب «توضيح المقال»، بونصر لبناني در «زينب کبري»، فر شيلر آلماني در کتاب «امام حسين و ايران» و ابن‌حجر عسقلاني در کتاب «الاصابه» اشاره کرد. آنان به عناصر و ويژگي‌هايي مثل سخنوري، بلاغت، رسايي، قدرت بيان و استدلال اشاره کرده‌اند که سخت شبيه و همانند سخنان امام علي مي‌باشد.۵
صراحت، شيوايي و تاثيرگذاري بر مخاطبان و شنوندگان از ويژگي‌هاي يک خطابه است و خطيب و سخنور بايد شجاعت بيان حقايق در هر مجلسي که باشد را داشته باشد. علي احمد شلبي در اين زمينه معتقد است که تغيير افکار عمومي مدينه و آگاهي آنها نسبت به فاجعه‌اي که در کربلا اتفاق افتاد، و نيز آگاهي نسبت به فساد و تباهي خاندان اموي مرهون روشنگري‌هاي حضرت زينب است. «زينب به هنگام هجرت از شام و ورود به مدينه با حالتي گريان در آستانه مسجد پيامبر ايستاد و گفت: يا جداه! اني ناعية اليک اخي حسين» و هنگامي که در مدينه مستقر شد مردم را در مناسبت‌هاي مختلف مخاطب قرار مي‌داد و ستم يزيد و عبيدالله بن زياد و همدستانش را در حق اهل بيت پيامبر فاش مي‌‌ساخت. نحوه بيان او بر اعماق وجود مردم تاثير گذاشت و قاطبه مردم را نسبت به تباهي و فساد خاندان اموي آگاه کرد. از هراس اين ماجرا بود که عمرو بن سعيد والي مدينه به يزيد منعکس کرد که زينب بر مردم اثر گذاشته و حماسه آنها در مدينه ممکن است احيا شود. يزيد دستور داد که زينب غير از حرمين شريفين [مكه و مدينه] مي‌تواند در هر جايي از زمين اقامت کند»۶ که حضرت زينب مصر را انتخاب نمود.
نکته ظريف در دعوت و سيره تبليغي حضرت زينب در خطبه‌ها و سخنان خود، آن است که همواره آنها را به‌صورت سلسله‌وار ذکر مي‌کند. يعني محتوا و مضمون سخنان خود را علاوه بر بيان شيوا و رسا، اولاً مستند به آيات کتاب خدا، سپس احاديث جدش پيامبر(ص) و پدرش امام علي(ع) سپس به وقايع تاريخي مي‌کند.
در خطبه‌ها خطاب به شاهان و سران دستگاه يزيد به اين آيه قرآن استناد مي‌کند «ثم کان عاقبة الذين اساؤ السُووی ان کذبوا بايات الله و کانوا بها يستهزؤن.» زينب به طور دقيق و ملهم از آيات قرآن کريم به سنت‌هاي حتمي و قطعي خداوند در آفرينش اشاره مي‌کند و در باب نبرد حق و باطل به اين سنت الهي يعني پيروزي نهايي حق بر باطل اشاره مي‌کند.
در خطبه شام مي‌گويد: «اي يزيد! هر چه مي‌تواني در راه دشمني‌ها از راه مکر و حيله وارد شو، هر اندازه مي‌تواني سعي و کوشش خود را در راه خصومت‌ها به کارگير، همه طرح و نقشه‌هاي خود را به اجرا گزار، اما اين را بدان، به خدا قسم که نمي‌تواني نام ما را از خاطره‌ها و صحنه تاريخ محو کني و نمي‌تواني فروغ وحي را خاموش سازي و هرگز نمي‌تواني طومار حيات و افتخارات ما را در هم بپيچي و نيز نخواهي ‌توانست ننگ و عار هميشگي را از دامن خويش بزدايي.۷» زينب در واقع به نبرد حق و باطل اشاره مي‌کند که چگونه عليرغم هم دسايس و خدعه‌ها، حقيقت در نهايت پيروز و ماندگار خواهد شد و حضرت زينب اين مهم را به سنت‌هاي گريزناپذير الهي مستند مي‌کند.
حضرت زينب يک خطبه در کوفه ايراد مي‌کند و آن هنگامي است که کاروان اسرا به دستور ابن‌زياد از آن شهر عبور داده مي‌شوند تا حس تنهايي و حقارت کاروان را در مردم ايجاد کند. اما ايراد خطبه از سوي زينب، اهداف ابن‌زياد را معكوس كرد و آنها اين کار را نيمه‌تمام گذاشته، کاروان را سريع‌تر بيرون مي‌برند.
در خطبه کوفه ظرافت‌هايي نهفته است که محصول کياست و هوشياري حضرت زينب بوده، متناسب با يک مأموريت و سياست تبليغي مي‌باشد؛ از جمله:
۱. آغاز خطبه با مدح و ثناي پروردگار. ابتداي خطبه کوفه شباهت‌هاي عجيبي با خطبه‌هاي امام علي عليه‌السلام در نهج البلاغه دارد. در حالي که که خطبه شام صرفاً با حمد وثناي خدا اما بطور کاملاً اجمالي در حد يک عبارت کوتاه است. در خطبه کوفه ثنا و حمد خدا و قدرت خداوند در آفرينش دارد. شايد اين خطبه باعث مي‌شود که کوفيان به ياد سخنان امام علي عليه‌السلام بيافتند. در خطبه‌هاي نهج البلاغه امام ابتدا شرحي در باب قدرت خداوند و ظرافت‌هاي موجودات مي‌آورند. بحث‌هاي ديگر خطبه کوفه باز هم ملامت‌ها و سرزنش‌هاي امام به کوفيان را در ذهن‌ها زنده مي‌کند.
۲. اشاره به تسلسل و پيوستگي نهضت پيامبر اسلام و خاندان نبوت و اينکه هدايت پس از رحلت پيامبر(ص) به امام علي، سپس به امام حسن و بعد به امام حسين عليهم‌السلام رسيده است؛ اينکه خاندان پيامبر در حکم سلسله‌اي هستند که حق ايشان توسط غاصبان و امويان غصب شده است. عباراتي نظير «برادر و وصي رسول خدا را کشتيد و اميرالمؤمنين را شهيد کرديد و برادرم و سيدالشهدا را کشتيد» نشانه‌اي از اين هدف است.
۳. استناد به آيات قرآن و اينکه غصب حق رهبري توسط امويان صورت گرفته است: «بارالها اين مردم برخلاف آنچه در قرآن فرستادي و عهد و ميثاق کردي درباره وحي پيغمبرت و علي بن ابيطالب، حق او را سلب کردند و پيروان او را به ستم و جور کشتند و امروز فرزندان او را کشتند.»
حضرت زينب خطبه‌اي را هم در شام و در مجلس يزيد و در بين کارگزاران حکومتي او ايراد نمود. در اين خطبه برخلاف خطبه کوفه که مخاطب آن به طور مستقيم مردم بودند به يزيد حمله مي‌کند و تصويري از نبرد حق و باطل و رويارويي خاندان نبوت با خاندان اموي ارائه مي‌کند. در اين خطبه آگاهي‌بخشي حضرت زينب کاملاً فني و پيچيده و شگفت‌آور است:
۱. يزيد فردي فاسق، جاهل و ناشايست است که به زور ارعاب، سيادت و رهبري جامعه اسلامي را غصب کرده است.
۲. هويت قانوني امويان برملا مي‌شود. حضرت زينب با ذکر عباراتي مثل «يا ابن الطلقاء» (اي پسر آزادشده‌ها) هشدار مي‌دهد که در واقع پيامبر از خون ابوسفيان در گذشت و او اسلام را پذيرفت و آزادش کرد و اگر اين کار را نمي‌کرد، از ابوسفيان و اخلافش هيچ نشاني در تاريخ نبود. سپس به خشنونت و سنگدلي امويان به ويژه مادربزرگ يزيد که جگرخواره بود اشاره مي‌کند و نيز خونريزي پدرش معاويه را به ياد يزيد مي‌آورد و در نهايت شکاف بزرگي ميان هويت امويان با خاندان نبوت ترسيم مي‌کند.
۳. استناد به سنت‌هاي الهي که در اين مورد حضرت زينب با تأسي به پيامبران اشاره مي‌کند که با همه اين ستم‌ها و جورها پايان و فرجام تاريخ بر اساس اراده خداوند، عزت و تعالي با مؤمنان و پيامبران و حق است. خداوند به ما وعده عزت و سلطنت داده است. اي يزيد! تويي که نابود مي‌شوي، ابواب لعن و نفرين بر تو باز مي‌شود. صبر کن که همه چيز روشن مي‌شود.»
سيره تبليغي حضرت زينب علاوه بر خطبه‌ها، واجد مواردي مي‌باشد که از حيث روحي و رواني تاثيرگذار و به لحاظ تاريخي گوياي حقايق مهمي است، از جمله اينکه اولين مجلس عزاداري براي شهدا را خود حضرت زينب برقرار کرد. نيز دستور داد بر کجاوه‌ها پارچه‌هاي سياه بکشند و بدينگونه تاثيرات جسمي حرکت تبليغي خود را وسيع‌تر کرد.
حضرت زينب در هنگام شهادت امام حسين که لشکر عمر سعد و شمر پيرامون آنها جمع شدند از خيمه بيرون آمد و قلب سپاه را شکافت و خود را به پيكر برادر رساند. ايستاد و پيشاني خود را به خون امام رنگين کرد. آنگاه دستانش را بين دو کتف امام نهاد و نعش را که در اثر زخم شمشيرها و نيزها دريده شده بود از زمين بلند کرد و نگاهي به آسمان انداخت و گفت: «پروردگارا اين قرباني را از ما بپذير!»
در اينجا رفتار حضرت زينب گوياي اين است که اولاً اين نبرد، نبرد ميان اسلام و کفر است که تاکنون قربانيان زيادي گرفته است. حق در برابر باطل کشته شده است و بايد اين رسالت جنگ حق و باطل ادامه يابد.
ثانياً: بلندکردن نعش امام حسين توسط خواهر، به معناي برافراشتن پرچم خونين نبرد حق و باطل است و علمدار ادامه اين نهضت، حضرت زينب است.
اين سيره تبليغي حضرت زينب، در طول تاريخ تشيع يک عمل اسطوره‌اي شده و هيچ‌گاه نام امام حسين عليه‌السلام بدون نام زينب سلام‌الله عليها کامل نيست.
در کوفه وضع کاروان اسيران، زنان کوفه را بر آن داشت تا براي کودکان نان و طعام بياورند. اما حضرت زينب دستور داد کودکان عليرغم تشنگي و گرسنگي از پذيرش نان و طعام بپرهيزند. حضرت زينب خطاب به کوفيان گفت: «اي کوفيان! بر ما اهل بيت صدقه روا نيست.» اين جمله در ميان زنان کوفه دهان به دهان گشت و آنان دريافتند که اين کاروان اهل بيت پيامبر است نه خارجيان. در اثر اين روشنگري، ابن‌زياد مجبور شد کاروان را زودتر به کاخ برساند و از گردش بيشتر در کوچه‌هاي کوفه جلوگيري کند.

3. تاثيرات سيره تبليغي حضرت زينب
در مطالعه کم و کيف تاثيرگذاري سيره تبليغي حضرت زينب، بطور کلي بايد اين اصل را پذيرفت که شهادت امام حسين و در مجموع حادثه کربلا و نهضت خواهرش زينب، يک مقوله واحد و يکسان هستند. ما نمي‌توانيم آثار و تاثيرات آنها را تفکيک کرده هر يک را به يک عامل نسبت دهيم. براي مثال رفتار حماسي و تفکر عدالت‌جويي و ستم‌ستيزي در شيعيان را صرفاً نمي‌توان مثلاً معلول قيام امام حسين يا نهضت حضرت زينب به تنهايي دانست. به همين دليل در متون تاريخي گاه از زينب به عنوان «شريکة‌الحسين» ياد شده است.
مورخان گفته‌اند که سيره تبليغي حضرت زينب همراه با رأفت و محبت بوده است. اين ويژگي با توجه به شدت ظلم و ستمي که بر خاندان پيامبر رفته واقعاً شگفت‌انگيز است. آميخته بودن پيام حضرت زينب با محبت و رأفت به اين معناست که يک رابطه دوجانبه ميان اهل بيت و دوستداران آنها بوجود آمده است. پيام از طرف ارسال‌کننده فرستاده مي‌شود، مخاطب و گيرنده پيام هم ظرفيت و استعداد جذب دارد. اين يک اصل در يک عمل تبليغي است: «وقتي که پيام شکوهمند امام حسين عليه‌السلام و ديگر شهيدان همرزمش را پيام‌آوري چون زينب بر گوش اين آسمان فرو مي‌كوبد، طنينش چنان مي‌پيچد که مردم مصر ماه‌ها بعد از آن واقعه چنان محبتي را نسبت به اهل بيت پيدا مي‌کنند که هنوز هم در دل اهل سنت مصر همچنان کار مي‌کند. ۸» در مصر بناي باشکوهي بنام «زينبيه» ساخته‌اند که سخت مورد احترام و محبت مردم است. اين اثر همان پيام‌رساني زينب است.۹
يکي ديگر از ابعاد اثر‌بخشي سيره تبليغي حضرت زينب، آيين‌هاي تعزيه در فرهنگ ايراني است. در اين آئين‌ها، فردي که به جاي حضرت زينب مراسم تعزيه مي‌خواند (در اصطلاح زينب‌خوان) معمولاً در کنار اينکه داراي صدايي محزون است، داراي شجاعت، بلاغت و مقاومت در برابر يزيد و ابن‌زياد نيز مي‌باشد. «زينب‌خوان‌»ها علاوه بر اينکه به رسوايي امويان و بيان مظلوميت سيدالشهدا مي‌پردازد، به‌خوبي از کودکان در مسير اسارت حفاظت و مراقبت مي‌کنند.
يکي ديگر از جنبه‌هاي اثربخشي نهضت حسيني به‌ويژه با تأکيد بر نقش تبليغي حضرت زينب، تأثيرهايي است که ادبيات فارسي و بومي و اقليمي ايران از اين مسأله گرفته است. شاعران و نويسندگان و مورخان زيادي با مطالعه سيره حضرت زينب و نقش مهم ايشان در انتقال ارزش‌هاي عاشورا به نسل‌هاي بعدي، تحت تأثير قرار گرفته و هر يك به زبان خود به آن پرداخته‌اند.
محتشم کاشاني که تركيب‌‌‌بند مشهورش از ديرباز به صورت کتيبه‌هاي پارچه‌‌اي سياه‌رنگ بر سر در مجالس عزاداري نصب مي‌شود از نخستين و مشهورترين شاعراني است که کاملاً متأثر از حضرت زينب مي‌باشد. او در يکي از ابياتش به طور مستقيم جمله‌اي از حضرت زينب را تضمين کرده است. حضرت زينب در کربلا به هنگام عبور از کنار اجساد شهيدان با غم و اندوه زمزمه کرد: وامحمداه! صلي عليک اسماء، هذا حسينک مرمل بالدماء...۱۰ » و بعد محتشم کاشاني خطبه حضرت را اينگونه به زبان شعر باز مي‌گويد:

...ناگاه چشم دختر زهرا در آن ميان
بر پيکر شريف امام زمان فتاد

بي‌اختيار نعره «هذا حسين» از او
سر زد چنان که آتش از او در جهان فتاد

پس با زبان پرگله آن بضعة‌الرسول
رو بر مدينه کرد که يا ايها الرسول:

اين کشته فتاده به هامون حسين توست
واين صيد دست و پا زده در خون حسين توست...

مطالعه و تأمل در سيره تبليغي حضرت زينب، به ويژه پس از پيروزي انقلاب اسلامي نشان مي‌دهد که مداحان، شاعران و سخنرانان و مبلغان، ضمن تمرکز بر واقعيت‌ها و شخصيت حقيقي زينب، مثل شجاعت، وفاداري، صراحت، مقاومت و ايستادگي در برابر ستم، کوشيده‌اند جنبه‌هاي تبليغي و ترويجي و نقش پيام‌رساني حضرت زينب را بازگو کنند و از جنبه‌هاي غيرواقعي که صرفاً بر پايه احساسات است فروکاهند.

4. نتيجه‌گيري
يک شاعر ايراني به‌درستي گفته است: «کربلا در کربلا مي‌ماند اگر زينب نبود.» ماندگاري يک نهضت، وابسته به اين است که مبلغان و پيام‌رسانان شايسته‌اي داشته باشد. اين پيام‌رسانان در درجه اول خود در بطن نهضت و قيام بوده، با عمق جان، مصائب و ارزش‌هاي آن را درک کرده باشند. «اگر جهاد حسين بن علي عليه‌السلام خوب‌جنگيدن و خوب‌شهيد‌شدن بود، جهاد خواهرش هم خوب‌تبليغ‌کردن و خوب‌سخن‌گفتن و ابلاغ پيام شهيدان بوده است. اگر رسالت حسين به اين است که تن به ذلت و بيداد ندهد، رسالت زينب هم به اين است كه در شهرها و سرزمين‌ها بگردد و وقايع عاشورا را بازگويد.۱۱»
رسالت حضرت زينب در واقع گفتگوي امام حسين عليه‌السلام با نسل‌ها و تاريخ آينده است. زيرا حضرت زينب با سيره تبليغي خود توانست صداي امام حسين و فرياد «هل من ناصر ينصرني» را به مردم دنيا بازگويد. و اگر زينب پيام کربلا را به تاريخ بازنگويد، کربلا در تاريخ مي‌ماند و کساني که به اين پيام نيازمندند از آن محروم مي‌مانند و کساني که با خود خويش با همه نسل‌ها سخن مي‌گويند، سخنانشان را کسي نمي‌شنود. اين است که رسالت زينب دشوار و سنگين است. رسالت زينب پيامي است به همه انسان‌ها، به همه کساني که بر مرگ حسين مي‌گريند و به همه کساني که در آستانه حسين سر خضوع و ايمان فرود مي‌آورند.۱۲»

پي‌نوشت‌ها:
۱-سيدحسن دبير حاج سيد جوادي، زينب حماسه‌اي بر فراز تاريخ، تهران، نويد، ۱۳۶۰، ص ۱۶۴
۲-علي شريعتي، حسين وارث آدم، مجموعه آثار شماره ۱۹، تهران، قلم، دهم، ۱۳۸۱، ص ۱۵۱.
۳-همان، ص ۱۸۹.
۴-همان، ص ۱۹۲.
۵-حسن الهي، عقيله بي‌هاشم، تهران، نهار، ۱۳۷۵، صص ۱۹۶، ۱۹۷.
۶-علي احمد شلبي، ابنه الزهرا و بطله الفداء، مصر، شرکه الاعلانات الشرقيه، ۱۹۹۲، ص ۲۴۰.
۷-حسن الهي، عقيله بني‌هاشم، ص ۲۱۶.
۸-علي شريعتي، شعيه، مجموعه آثار شماره ۷، تهران: الهام، هشتم، ۱۳۷۹، ص ۱۵۸.
۹-همان، ص ۱۵۹.
۱۰-حسن الهي، پيشين، ص ۱۲۴.
۱۱-همان، ص ۱۲۲.
۱۲-علي شريعتي، حسين وارث آدم، پيشين، ص ۱۹۳.

https://taghribnews.com/vdcepp8z.jh8oxi9bbj.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی