همگرايي مسلمانان يكي از مهمترين دغدغههاي فكري انديشمندان مسلمان در چند قرن اخير است. در ميان تمام گونههاي همگرايي، همسونگري اعتقادي با توجه به مباني مشترك، يكي از اساسيترين راهكارهاي ايجاد وحدت اسلامي و تقريب مذاهب تلقي شده است
در این مقاله، مهمترین مبانی و محورهای مشترك مذاهب اسلامی با توجه به برخی آیات، مرجعیت قرآن، سنت نبوی، محبت ذیالقربی، و مرجعیت علمی اهلبیت راهبردیترین مبانی مشترك اخوت اسلامی در همه عرصهها و عصرها دانسته شده است
بیتردید دستیابی به وحدت، همگرایی، و همسازنگری اسلامی و پدید آوردن انسجامی خلاق و اثربخش و پایدار و از میان برداشتن فاصلههای گوناگون موجود در جهان اسلام در عصر حاضر، نیازمند توجه به عرصهها و محورهای مشترك و همگانی است. با توجه به رابطه تنگاتنگ و نظامواره آن عناصر، عملی شدن و تحقق هر یك نیز تأثیر مستقیم و همگون بر عملی شدن محورهای دیگر خواهد داشت.
از این رو، در این مقاله به واكاوی این موضوع پرداخته و عناصر مشترك و مورد قبول مذاهب اسلامی را بررسی میكنیم.
قرآن
یكی از اساسیترین و مهمترین عرصههای وفاق مذاهب اسلامی، قرآن كریم، معجزه خالد پیامبر اكرم، است. تمامی فرقهها و نحلههای فكری، با همه تفاوتها و ضدیتهای جزئی موجود میان آنان، باورها و اندیشههای اعتقادی خود را برآمده از قرآن میدانند و بر آن اصرار میورزند و هر گونه ناهمسویی و ناهمگونی با آن را در نظام فكری خویش برنمیتابند.
رویكرد وحدتگرایانه و وفاقاندیشی به قرآن را میتوان به دو صورت قابل تأمل و بررسی دانست.
قرآن و خاستگاه مذاهب اسلامی
قرآن كریم آخرین كتاب الهی است كه از سوی خداوند متعال، توسط پیامبر گرامی اسلام(ص) برای هدایت بشر فرستاده شده است. آنگونه كه ذكر گردید، همه مذاهب اسلامی، افكار و اندیشههای فكری و عقیدتی خود را برگرفته از گزارههای قرآن میدانند و بر آن مصرّ هستند. این خود یكی از محورهای مشترك مذاهب اسلامی است كه قرآن را منشأ و خاستگاه اندیشه خود قرار میدهند. آنان معتقدند قرآن هر چیزی را كه برای به كمال رسیدن ابدی و سعادت جاودانگی انسان لازم است، بیان كرده است و نیز قرآن، كلام الهی و از هر گونه تحریف مصون است، زیرا خداوند متعال خویش را حافظ و نگهدار آن میداند. (حجر/۹)
از دیدگاه قرآن كریم، عقیده توحیدی رشته محكمی است كه همه موحدان و یكتاپرستان را همچون دانههای تسبیح در خود جای میدهد و با قرار دادن هر فردی در جایگاه مناسب خود، امتی واحد، نیرومند و با عظمت به وجود میآورد:
بنابراین، قرآن كریم مهمترین و اساسیترین محور و منبع مشترك مذاهب اسلامی است. پیروان مذاهب اسلامی میتوانند به عنوان «حبل الله» به آن تمسك جویند و با محوریت قرآن در عرصههای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و... با یكدیگر همسونگری و تعامل كنند. خداوند میفرماید:
«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ یبَینُ اللَّهُ لَكُمْ آیاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ؛ و همگی به وسیله حبل خدا خویشتن را حفظ كنید و متفرق نشوید و نعمت خدا بر خویشتن را به یاد آرید، به یاد آرید كه با یكدیگر دشمن بودید و در حالی كه بر لبه پرتگاه آتش بودید، او شما را از آن پرتگاه نجات داد. خدای تعالی این چنین آیات خود را برایتان بیان میكند تا شاید راه پیدا كنید.» (آلعمران / ۱۰۳)
مفسران به اتفاق، یكی از معانی «حبل الله» را قرآن كریم دانستهاند كه خداوند متعال، علاوه بر مطرح كردن اصل وحدت اسلامی در این آیه، مسلمانان را به تمسك به آن سفارش كرده است.
امام علی از قرآن كریم به عنوان «حبل الله» یاد نموده است: «فإنّه حبل الله المتین.» (نهجالبلاغه، خ۱۷۶). احمد قرطبی، یكی از مفسران بزرگ و شهیر اهلسنت، در تفسیر و توضیح واژه «حبل الله» مینویسد: «قوله تعالی (واعتصموا)... و قال ابن مسعود: حبل الله، القرآن... و عن عبدالله قال: قال رسول الله: إن هذا القرآن هو حبل الله.» (قرطبی، ج۲، ص ۳۸۸؛ آلوسی، ۱۴۱۵ ق، ج۳و۴، ص ۳۲۰ و سیوطی، ۱۴۲۱ ق، ج۲، ص ۲۸۷) حسن طبرسی، یكی از مفسران بزرگ شیعه امامیه، در تبیین معانی و مصادیق «حبل الله» میگوید: «واعتصموا بحبل الله... وقیل فی معنی حبل الله اقوال. احدها انه القرآن» (طبرسی، ۱۴۱۵ ق، ج۲، ص ۳۵۶ و شیخ طوسی، ج۲، ص ۵۴۵)
قرآن و راهكارهای گفتمان مذاهب اسلامی
با توجه به اینكه قرآن كریم، خود در پی وحدت اسلامی است و علاقه و تأكید ویژهای نسبت به آن دارد، راهكارهای منطقی و صحیح گفتمان مذاهب اسلامی را نیز فرا روی مسلمانان، به ویژه متفكران و اندیشمندان مسلمان، قرار داده است.
ضرورت گفتوگوی مذاهب اسلامی
تأمل در مجموعه آیات الهی ما را به این رهیافت رهنمون میسازد كه از یك طرف پذیرش مسائل اعتقادی از نظر اسلام اجباری و اكراهی نیست: «لا إِكْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي» (بقره/۲۵۶) « وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیكْفُرْ» (كهف/۲۹) « فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَیهِمْ بِمُصَیطِرٍ» (غاشیه/۲۱و۲۲؛ آلعمران/۲۰؛ بقره/۲۵۱ و دهر/۲)
و از طرف دیگر، اسلام دین مقبول خداوند: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الإِْسْلامُ» (آلعمران/۱۹)، «وَ مَنْ یبْتَغِ غَیرَ الإِْسْلامِ دِیناً فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الآْخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ» (آلعمران/۸۵)، و دین كامل و جامع: «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوْحَینا إِلَیكَ وَ ما وَصَّینا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسى» (شوری/۱۳) و نیز دین صلح، مدارا و رحمت است.
سیدقطب در ذیل آیه اكراه درباره آزادی عقیده در اسلام مینویسد:
«إن قضیه العقیده ـ كما جاء بها هذا الدین ـ قضیه اقناع بعد البیان والادراك ولیست قضیة اكراه غضب واجبار، ولقد جاء هذا الدین، لیخاطب ادراك البشر بكل قواه وطاقاته، یخاطب العقل المفكر؛ مسائل اعتقادی ـ همان گونه كه در اسلام آمده ـ مسئلهای است كه پذیرفتن آن در اثر بیان كردن و فهمیدن است نه به صورت تحمیلی و اجباری. و اسلام آمده است تا با تمام نیرو و توان اندیشه بشر و عقل انسان را مخاطب قرار دهد.» (سید قطب، ج۱، ص ۲۹۱)
در واقع، منظور سیدقطب این است كه امور عقیدتی از جمله موضوعات تقلیدی نمیباشد، بلكه در مسائل اعتقادی انسان باید خود به تكاپو برخیزد، مثل آنچه امامیه معتقد است كه اصول دین تقلیدبردار نیست، ولی فروع دین تقلیدبردار است.
شهید مطهری درباره اجباری نبودن جهانبینی اسلام و آزادی عقیده میگوید:
«قرآن خلاصه منطقش این است كه در امر دین اجباری نیست. برای اینكه حقیقت روشن است، راه هدایت و رشد روشن، راه غی و ضلالت هم روشن. این راه را انتخاب بكند هر كس میخواهد و هر كس میخواهد، آن راه را. یك سلسله آیات در قرآن داریم كه در آن تصریح میكند كه دین با دعوت درست بشود نه با اجبار» (مطهری/ص۳۳)
از این رو، تنها راه دعوت و تبلیغ اسلام برای ادیان دیگر، راه گفتوگوست كه قرآن تأكید بسیاری بر آن نموده و شیوههای گفتوگوی ادیان و مذاهب اسلامی را بیان كرده است. یكی از منادیان وحدت و تقریب مذاهب اسلامی درباره مرجعیت و محوریت قرآن مینویسد:
«آنان، مسلمانان را به سوی قرآن، این جامع بزرگ، این دستاویز محكم، این پیوند ناگسستنی، كه خدا
توصیه كرده تا امت اسلام به عنوان «حبل الله» به آن چنگ زنند دعوت نمودند، زیرا كه حیات جاویدان و نجات ملل مسلمانان جز در سایه آن میسر نیست. در غیر این صورت، مرگ و نابودی ابدی در انتظار آنها خواهد بود» (خیرخواه، ش۸، ص۵۰)
شیوههای گفتوگوی مذاهب اسلامی
در قرآن كریم علاوه بر تأكید بر اصل و اساس گفتوگو، به شرایط روحی و روانی و روش بحث نیز توجه شده است، زیرا خداوند حكیم خالق انسان است و او بهتر به حالات بشر آگاهی دارد.
آیتالله محمدعلی تسخیری درباره نقش قرآن در گفتوگوی اسلامی مینویسد:
«قرآن بهترین روش گفتوگو را به مسلمانان توصیه میكند و آموزش میدهد و اگر قرآن دیده و زبان و گوش ما باشد، به گفتوگوی واقعی خواهیم رسید.» (تسخیری، ش۵۱و۵۲، ص۲۲) و نیز یكی از پژوهشگران میگوید: «اهمیت و جایگاه گفتوگو در قرآن به قدری دارای اوج و منزلت است كه كاربرد واژه گفتوگو (قول و مشتقات آن) بعد از لفظ جلاله (الله) رتبه اول را حائز است.» (قدردان، ص۱)
طرح مشتركات دینی
یكی از مسائلی كه در قرآن به هنگام بحث و گفتوگو بر آن تأكید شده، مسئله مشتركات دینی است. گفتمان دینی و مذهبی باید در چارچوب مشتركات انجام گیرد؛
«قُلْ یا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَیئاً وَ لا یتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ؛ بگو ای اهل كتاب بیایید به سوی كلمهای كه تمسك به آن بر ما و شما لازم است و آن این است كه جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریك او نگیریم و یكدیگر را به جای خدای خود به ربوبیت نگیریم. اگر رو گرداندند، بگویید شاهد باشید كه ما مسلمانیم» (آلعمران/۶۴).
« وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنْزِلَ إِلَینا وَ أُنْزِلَ إِلَیكُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُكُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ؛ و با اهل كتاب جز به وجه احسن مجادله مكنید مگر افرادی از ایشان كه ظلم كرده باشند، به ایشان بگویید ما به آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر شما نازل شده ایمان داریم، معبود ما و شما یكی است و ما تسلیم آن معبودیم» (عنكبوت/۴۶).
«قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَینا وَ ما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یعْقُوبَ وَ الأَْسْباطِ وَ ما أُوتِي مُوسى وَ عِیسى وَ ما أُوتِی النَّبِیونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ؛ بگویید به خدا و به آنچه بر ما نازل شده و به آنچه به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل شده و به آنچه به موسی و عیسی دادند و به آنچه به انبیا از ناحیه پروردگارشان داده شد و خلاصه به همه اینها ایمان داریم و میان این پیغمبر و آن پیغمبر فرق نمیگذاریم و ما در برابر خدا تسلیم هستیم.» (بقره/۱۳۶)
قرآن كریم، مسلمانان را در صورت بروز نفاق و اختلاف در میان آنها، به اصل توحید و رسالت محمد و در واقع به قرآن ارجاع داده و التزام به آثار عقیده توحیدی و احترام به رسالت آخرین سفیر الهی را زمینه اتحاد و اتفاق قرار داده و به صراحت فرموده است كه با گروه یاغی و متجاوز پیكار و برخورد جدی شود؛
قرآن، غنیترین منبع احتجاج و مناظره دینی است. اسلام دین خردورزی و عقلمحوری بود و قرآن شاهد آن میباشد. قرآن عقاید اولیة اسلام را به صورت مستدل و منطقی بیان كرده و با زبان استدلال، ادعاهای خود را اثبات نموده و بر همین روش حكیمانه و خردمندانه در گفتمانهای دروندینی و بروندینی مسلمانان تأكید كرده است؛
« ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِی أَحْسَنُ» (نحل/۱۲۵). شكی نیست كه از آیه استفاده میشود كه این سه قید، یعنی «حكمت»، «موعظه» و «مجادله»، همه مربوط به طرز سخن گفتن است. رسول گرامی مأمور شده كه به یكی از این سه طریق مخصوص دعوت كند، هر چند كه جدال به معنای اخص آن، دعوت به شمار نمیرود. (طباطبایی، ۱۳۷۴ ش، ج۱۲، ص ۵۳۴).
مباحث علمی و مناظرههای مذهبی وقتی با ویژگیهای بالا و با توجه به حقیقتجویی و حقطلبی بین متفكران مذاهب اسلامی صورت گیرد، به طور قطع آثار مطلوب و مورد قبول را در پی داشته و بستر مناسب همزیستی و همفكری مسلمانان را با گرایشهای گوناگون فراهم خواهد نمود.
در تفسیر نمونه در ذیل این آیه آمده است:
«در واقع جمله اول (ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ) ناظر به استدلالات عقلی است... و تعبیر (وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ) اشاره به بحثهای عاطفی است، برای كسانی كه زیاد اهل استدلال نیستند... و (وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِی أَحْسَنُ) از آن كسانی است كه ذهن آنها قبلاً از مسائل نادرستی انباشته شده و باید از طریق مناظره صحیح ذهن آنها را خالی كرد تا آماده پذیرش حق گردد» (مكارم شیرازی، ۱۳۷۳ ش، ج ۱۰، ص ۳۹۳؛ همو، ۱۳۷۴ ش، ج ۱۱، ص ۴۵۵ و ج ۱۶، ص ۲۲۹ و كریمی حسینی، ۱۳۸۲ ش، ج۱، ص ۴۰۲)
«وقوله «ولاتجادلوا أهل الكتاب» قال: الیهود والنصاری، «إلاّ بالّتي هی أحسن» قال: بالقرآن» (قمی، ۱۳۶۷ش، ج۲، ص ۱۵۱)؛ مجادله نكنید با اهل كتاب و آنان نصارا (مسیحیان) «بنى نجران» میباشند و گفته شده نصارى و یهود هر دو مقصوداند.
و نیز در تفسیر مجمع البیان آمده است:
«إلاّ بالّتي هی أحسن» أی بالطریق التی هی أحسن وإنما یكون أحسن إذا كانت المناظره برفق ولین لإراده الخیر والنفع بها ومثله قوله فقولا له قولاً لیناً لعلّه یتذكّر أو یخشی والأحسن الأعلی فی الحسن من جهه قبول العقل له وقد یكون أیضا أعلی فی الحسن من جهة قبول الطبع وقد یكون فی الأمرین جمیعاً وفی هذا دلالة علی وجوب الدعاء إلی الله تعالی علی أحسن الوجوه وألطفها واستعمال القول الجمیل فی التنبیه علی آیات الله وحججه؛ مگر به بهترین راهى ـ كه تا بشود خصم را مجاب نموده و پذیراى سخن خود گرداند، و «مجادله احسن» آن است كه به خاطر خیر خواهى و نفع رساندن با مدارا و نرمش انجام گیرد. و مانند این آیه شریفه است آیه دیگر: «فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیناً لَعَلَّهُ یتَذَكَّرُ أَوْ یخْشى» یعنى شما (اى موسى و هارون) با فرعون با نرمش سخن بگویید تا شاید متوجه شود و یا از آینده خویش بترسد.
«الا حسن» عبارت از بالاترین و بهترین مناظرهاى است كه از نظر عقل طرف را وادار به پذیرفتن كند و یا اینكه موافق طبع ـ انسانى ـ او باشد تا بپذیرد، و ممكن است هر دو معنى مقصود باشد.
در این آیه اشاره است كه ارشاد جامعه و دعوت مردم بسوى پروردگار باید با بهترین وجه و زیباترین نحو و با نرمش در آگاهى آنان به نشانههاى هستى خداى جهان و ایمان به او باشد» (طبرسی، ۱۳۷۲ش، ج۸، ص ۴۵۰).
آیات بالا به صورت صریح رسول اكرم اسلام(ص) را از دعوت و گفتوگوی غیرمنطقی و غیرعالمانه منع و نهی كرده، اما این حكم به ایشان اختصاص ندارد، زیرا به گفته مفسران، مورد و شأن نزول مخصص نیست، بلكه شامل تمامی مسلمانان و پیروان مذاهب اسلامی در همه عصرها و زمانها میشود.
طرح گفتوگوی مؤدبانه و اخلاقمحورانه
از منظر قرآن كریم، گفتوگو بستر و راهبردی اساسی برای مناسبات و تبادل افكار و آرای بشری و زمینهای پرظرفیت و مناسب برای خلاقیت و رشد معنویت و تعامل اجتماعی و همزیستی مسالمتآمیز است. از این رو قرآن كریم به ظاهر، سبك و شیوههای گفتوگو و محتوای آن بسیار توجه نموده و مسلمانان را به رعایت مسائل اثرگذار و امور اثربخش در تبیین حق، امر نموده است؛
« فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الأَْلْبابِ؛ پس بندگان مرا بشارت ده، همانهایی را كه به هر سخنی گوش میدهند، پس بهترین آن را پیروی میكنند، آنان هستند كه خدا هدایتشان كرده و آنان هستند صاحبان خرد» (زمر/۱۷ـ۱۸).
بنابراین، قرآن كریم در آیات متعدد تأكید میكند كه مسلمانان باید در گفتوگو مؤدبانه، دوستانه و مستدل رفتار كنند و حتی آهنگ صدایشان خالی از فریاد و جنجال و هر گونه خشونت و هتك حرمت باشد.
سنت نبوییكی دیگر از مهمترین منابع دینی و محورهای تقریب مذاهب اسلامی، با توجه به شواهد قرآنی، سنت پیامبر اكرم است كه میتواند نقش ویژهای در تقریب مذاهب اسلامی داشته باشد.
شهید مطهری مینویسد:
«یكی از منابع شناخت كه یك نفر مسلمان باید دید و بینش خود را از آن راه اصلاح و تكمیل بكند، سیره وجود مقدس پیغمبر اكرم(ص) است.» (مطهری، ۱۳۷۷ش، ص۳۷). برخی نیز معتقدند: «دو منبع مهم اسلامی، قرآن مجید و سنت شریف نبوی میباشد كه هیچ مسلمانی نمیتواند منكر آن شود.» (محسنی، ۱۳۸۶ش، ص ۱۰۷)
جایگاه پیامبردر قرآن
از جمله عوامل جاودانگی یك مكتب و وحدت یك جامعه، ارائه الگوهای عینی، یقینی، قولی و فعلی در كنار الگوهای رفتاری است. مكتب اسلام، تنها مكتبی است كه با ارائه الگوهای كامل در كنار دستورالعملها و تعالیم ممتاز، قول و فعل را ملازم همدیگر ساخته و آهنگ جاودانگی و همگرایی گرفته و پیامبر اكرم را الگوی انسانیت معرفی كرده است؛
«وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْي یوحى؛ و هرگز از روی هوس سخن نمیگوید. آنچه میگوید جز وحی نیست (نجم/۳ـ۴)
«وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛ و هر دستوری كه رسول به شما داد بگیرید و از هر گناهی نهیتان كرد آن را ترك كنید و از خدا بترسید كه خدا عقابی سخت دارد» (حشر/۷).
قرآن كریم به عنوان آخرین كتاب آسمانی، در آیات بالا در صدد تبیین نقش و موقعیت رسول گرامی اسلام در ابعاد مختلف برای یكایك مسلمانان و انتظارات خداوند از مسلمانان در قبال هدایتگری و رهبری ایشان برآمده است. قرآن به طور صریح و روشن بیان كرده است كه سخن پیامبر وحی بوده و گرایشهای شخصی و پیشفرضهای فكری ـ اجتماعی در آن اثرگذار نیست و انتظارات خداوند از فرد فرد مسلمانان این است كه در برابر آنچه وی به آنها دستور داده، سر تعظیم فرود آورند و آنچه را كه از آنها منع نموده، انجام ندهند.
یكی از اموری كه پیامبر به آن اهتمام فراوان داشته و برای تحقق آن رنجها كشیده، وحدت اسلامی، همگرایی مسلمانان و نكوهش جدایی و تفرقه در جهان اسلام است؛
«لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ یرْجُوا اللَّهَ وَ الْیوْمَ الآْخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِیراً؛ در حالی كه شما میتوانستید به رسول خدا به خوبی تأسی كنید، و این وظیفه هر كسی است كه امید به خدا و روز جزا دارد، و بسیار یاد خدا میكند (احزاب/۲۱).
در این آیه خداوند، پیامبر را الگوی مطلق معرفی میكند؛ یعنی نمونه در اعتقاد، سرمشق در اخلاق، الگوی اجتماع و اسوه در هر آنچه زمینهساز تكامل بشر است. از این رو، یكی از مهمترین بخشهای زندگی آن حضرت، توجه، تأكید و تلاش مداوم ایشان برای تحقق وحدت اسلامی و برقرار نمودن اخوت دینی بین مسلمانان است؛
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الأَْمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الآْخِرِ ذلِكَ خَیرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً؛ ای كسانی كه ایمان آوردهاید، خدا را اطاعت كنید، و رسول و كارداران خود را ـ كه خدا و رسول علامت و معیار ولایت آنان را معین كردهاند ـ فرمان ببرید، و هرگاه در امری دچار اختلاف شدید، برای حل آن به خدا و رسول مراجعه كنید، اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید. این برایتان بهتر، و سرانجامش نیكوتر است» (نساء/۵۹).
در آیات سوم و چهارم سوره نجم، به صورت مطلق، دخالت داشتن هوای نفس پیامبر در قرآن و بیان آن نفی شده است. این آیه، صرفنظر از سیاقی كه دارد، شامل تمامی اوامر و نواهی رسول خدا میشود، و به دادن و ندادن سهمی از فیء منحصر نیست، بلكه همه اوامر و نواهی صادر شده از سوی آن حضرت را شامل میشود (طباطبایی، پیشین، ج۱۹، ص ۳۵۳). در آیه۲۱ سوره احزاب نیز گفتار و رفتار پیامبر به عنوان الگو مطرح شده و خداوند همه مسلمانان را به پیروی از آن توصیه فرموده است. همچنین در آیه۵۹ سوره نساء تصریح گردیده كه در موارد اختلافی، از جمله به پیامبر مراجعه كنید و این مطلب شامل اختلافات مذهبی نیز میشود.
اهلبیت
مسلمانان با همه اختلافات علمی و گرایشهای گوناگون كلامی، فقهی و حدیثی خود، همواره توجه ویژه به اهلبیت پیامبر داشته و آنان را برتر از سایر صحابه، تابعین و فقهای مذاهب اسلامی میدانستهاند.
با توجه به این مهم، در این بخش، موضوع اهلبیت(ع) مطرح گردیده و به مباحثی نظیر مصداق اهلبیت(ع)، مرجعیت علمی اهلبیت(ع)، محبت اهلبیت(ع) در قرآن و سنت نبوی(ص) و نیز نظر بزرگان اهلسنت در این باره پرداخته میشود.
مصداق اهلبیت
یكی از مباحث اساسی درباره اهلبیت(ع) كه همواره در میان اندیشمندان مسلمان به صورت جدی مطرح شده، بحث مصداقشناسی اهلبیت(ع) است. شیعیان و گروهی از اهلسنت معتقدند مصداق اهلبیت(ع)، امام علی (ع)، فاطمه( ع)، امام حسن (ع)، امام حسین (ع) و ائمه بعد از آنها هستند. اما برخی از اهلسنت معتقدند كه علاوه بر موارد ذكر شده، زنان پیامبر نیز مصداق اهلبیت هستند.
با توجه به این دو رویكرد به مصداقشناسی اهلبیت، شیعیان و جمعی از اهلسنت برای اثبات دیدگاه خود به آیات و روایات بسیاری كه در منابع تفسیری، روایی و تاریخی فریقین آمده است، استناد كردهاند كه در ذیل، به برخی آنها پرداخته میشود.
در تفسیر آیه۳۳ سوره احزاب (آیه تطهیر) « إِنَّما یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً»، روایات زیادی از طریق فریقین وارد شده است كه به معرفی مصداق اهلبیت(ع) پرداخته و آنها را (اهل كساء) دانسته است. روایت زیر از آن جمله است:
«رباح عن عم بن أبی سلمه ربیب النبی قال: لما نزلت هذه الآیه علی النبی صلی الله علیه وسلم (إنّما یرید الله لیذهب عنكم الرجس أهل البیت ویطهركم تطهیراً) فی بیت أمسلمه فدعا فاطمه وحسناً وحسیناً فجللهم بكساء و علي خلف ظهره فجللهم بكساء ثم قال: اللهم هؤلاء اهلبیتي فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهیراً. قالت أمسلمه: وأنا معهم یا نبي الله؟ قال: أنت علی مكانك وأنت علی خیر؛ عمر بن ابی سلمه نقل میكند: هنگامی كه این آیه (تطهیر) بر پیامبر اكرم، در خانه امسلمه نازل شد، رسول خدا، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین را فرا خواند و با جامهای آنها را پوشاند و امام علی را نیز كه پشت سر او بود پوشاند و سپس فرمود: خدایا اینها اهلبیت من هستند. رجس و پلیدی را از آنها دور گردان! امسلمه گفت: ای رسول خدا من هم با آنها هستم؟ پیامبر فرمود: تو درجایگاهت هستی» (ترمذی، ۱۴۰۳ق، ج۵، ص۳۵۱؛ نیشابوری، ۱۴۰۰ق، ج۳، ص۱۵۸ـ۱۵۹؛ هیثمی، ۱۴۰۸ق، ج۷، ص۹۱ و حسكانی، ۱۴۱۱ق، ج۲، ص۲۰).
در روایات دیگری از رسول خدا كه در تفسیر آیه مباهله: « فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِینَ» (آلعمران/۶۱) وارد شده است، نیز پیامبر اكرم اسلام به معرفی اهلبیت پرداخته است؛ از جمله:
«عن عامر بن سعد عن أبیه قال لما نزلت هذه الآیه، «ندع أبناءنا و أبناءكم و نساءنا و نساءكم و أنفسنا و أنفسكم«، دعا رسول الله صلیالله علیه وسلم علیاً و فاطمه وحسناً وحسیناً رضی الله عنهم فقال: اللهم هولاء أهلي؛ سعد بن ابی وقاص میگوید: هنگامی كه این آیه (مباهله) نازل شد، رسول خدا، حضرت علی، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسین را فرا خواند و سپس فرمود: خداوندا، اینها اهلبیت من هستند» (نیشابوری، ج۳، ص۱۶۳؛ مسلم، ح۲۴۰۴ و طبری، ۱۳۸۳ش، ص۱۶۱).
همچنین در تفسیر آیه مودت: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى» (شوری/۲۳) روایات بسیاری از پیامبر اكرم نقل شده كه در آنها مصداق اهلبیت به روشنی ذكر شده است. روایت ذیل از آن جمله است:
«عن ابن عباس قال: لما نزلت (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى) قالوا: یا رسول الله من هولاء الذین أمرنا الله بمودتهم؟ قال: علی وفاطمه وولدهما؛ ابن عباس میگوید: هنگامی كه آیه (مودت) نازل شد، گفتند: ای رسول خدا آنهایی كه خداوند دستور به محبت و دوستی آنها را داده است چه كسانی هستند؟ پیامبر فرمود: حضرت علی، حضرت فاطمه و دو فرزند آنها یعنی امام حسن و امام حسین.» حسكانی، پیشین، ج۲، ص۱۳۰؛ آلوسی، پیشین، ج۲۵-۲۶، ص۴۴؛ زمخشری، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص۲۱۹ و تستری، ۱۴۰۴ق، ج۳، ص۳۲-۳۳)
علاوه بر اینها، در روایات متعدد دیگری نیز كه از رسول خدا(ص) نقل شده است، علی، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسین به عنوان مصداق اهلبیت(ع) معرفی گردیدهاند. (حسكانی، پیشین، ص۱۵؛ نیشابوری، پیشین، ص۱۷۳؛ ترمذی، پیشین، ص۳۵۲ و زمخشری، پیشین).
بنابراین، اهلبیت(ع) از زبان پیامبر اسلام، حضرت علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین هستند و كلام آن حضرت ما را از همه گفتوگوها بینیاز كرده و مطلب را به طور روشن بیان نموده است.
مرجعیت علمی اهلبیت(ع)
منظور از «مرجعیت علمی» نقطه مشتركی است كه مسلمانان بر آن اتفاقنظر دارند و مسائل مورد اختلاف میان مسلمانان به آن منتهی میشود. به خصوص در مسائل اعتقادی و شرعی، مرجعیت از حقایق قرآن و سنت نبوی پردهبرداری میكند. (بیآزار شیرازی، ش۱۸۴، ص۱۴؛ تسخیری، ص۱۳؛ همو، ش۱۷۴، ص۲۹؛ سبحانی، ص۲۶ و ایازی، ش۳۷ـ۳۸، ص۳۳۸).
خداوند در قرآن كریم میفرماید: «اگر در چیزی اختلاف كردید، آن را به خدا و پیامبرش ارجاع دهید. (نساء/۵۹) و نیز ما نازل نكردیم بر تو این كتاب را جز اینكه بیان كنی بر ایشان آنچه را در آن اختلاف دارند.» (نحل/۶۴).
قرآن و مرجعیت علمی اهلبیت(ع)
بدون شك مدرسه اهلبیت در میدان تفسیر و تأویل و بیان معانی و مفاهیم قرآن، برجستگی خاصی نسبت به دیگر مدرسههای فرق و مذاهب اسلامی دارد. این برجستگی به دلیل وابستگی آنان به پیامبر و اتصال آموزههای ایشان به وحی است.
در بحار و كافی درباره مرجعیت علمی اهلبیت(ع) آمده است: «آنان عالم به تأویل و تفسیر قرآن هستند» (كلینی، ۱۳۸۸ق، ج۱، ص۲۱۳ و مجلسی، ۱۳۶۰ش، ص۸۹ـ۹۹).
۱. اهلبیت اهل الذكرند؛ «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛ از اهل ذكر سؤال كنید، اگر نمیدانید.» (نحل/۴۳).
در تفسیر طبری به سندش از جابر جعفی آمده است: هنگامی كه این آیه نازل شد علی فرمود: «نحن اهل الذكر». (طبری، ۱۴۲۱ق، ج۱۷، ص۵۹.
و حارث نیز میگوید: «سألت علیاً عن هذه الایه «فاسألوا اهل الذكر» فقال: والله انا نحن اهل الذكر، نحن اهل الذكر، نحن اهل العلم ونحن معدن التأویل والتنزیل.» (حسكانی، پیشین، ج۱، ص۴۳۲.
۲. اهلبیت راسخان در علماند؛ « وَ ما یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الأَْلْبابِ؛ در حالی كه تأویل آن را نمیدانند مگر خدا و راسخان در علم، میگویند به همه قرآن ایمان داریم كه همهاش از ناحیه پروردگار ماست و به جز خردمندان از آن آیات پند نمیگیرند.» (آلعمران/۷).
امام علی در مورد راسخان در علم میفرماید:
«أین الذین زعموا انهم الراسخون فی العلم دوننا، كذباً و بغیاً علینا أن رفعنا الله ووضعهم واعطانا وحرمهم وادخلنا واخرجهم بنا یستطعی الهدی ویستجلی العمی؛ كجایند كسانی كه پنداشتند آنان ـ نه ما ـ دانایان علم قرآناند، به دروغ و ستمی كه بر ما میرانند. خدا ما را بالا برده و آنان را فرو گذاشته، به ما عطا كرده و آنان را محروم داشته، ما را ـ در حوزه عنایت خود ـ درآورد و آنان را از آن بیرون كرد. راه هدایت را با راهنمایی ما میپویند و روشنی دلهای كور را از ما میجویند.» (نهجالبلاغه، خ۱۴۴)
۳. علم كتاب نزد اهلبیت(ع) است؛
«و یقول الّذین كفروا لست مرسلاً قل كفی بالله شهیداً بینی وبینكم ومن عنده علم الكتاب؛ آنها كه كافر شدند میگویند: تو پیامبر نیستی. بگو: كافی است كه خداوند و كسی كه علم كتاب نزد او است میان من و شما گواه باشد.» (رعد/۴۳)
ابوسعید خدری میگوید: «سألت رسول الله عن هذه الایه قال: ذاك اخي عليبن ابیطالب.» (حسكانی، پیشین، ج۱، ص۴۰۰ و ۴۲۲و شیخ صدوق، ۱۴۱۰ق، ج۳، ص۴۵۳).
نفسه (بقره/۲۳)، مباهله (آلعمران/۶۱)، مناجات (مجادله/۱۲)، هل اتی (انسان)، خیر البریه (بینه/۷)، سلام علی آل یاسین (صافات/۱۳۰) و راه مستقیم (انعام/۱۵۳)، بهترین دلیل بر مرجعیت علمی اهلبیت میباشد.
سنت نبوی و مرجعیت علمی اهلبیت
اهلبیت پیامبر چون از راسخان در علم هستند و تأویل را از پیامبر آموختهاند و در بیت وحی تربیت شدهاند، این ویژگی را دارند كه از كمال تأویل برخوردار باشند و به جایگاهی انحصاری برسند كه افراد معمولی به آن دسترسی ندارند. پیامبر اسلام از آغازین روزهای دعوت علنی مكتبش، در موارد متعدد مرجعیت علمی اهلبیت را برای مسلمانان بیان فرموده است.
۱. اهلبیت عدل قرآن كریم و قرآن ناطقاند.
پیامبر اكرم در حدیث ثقلین میفرماید:
«اني تارك فیكم ما ان تمسكتم به لن تضلوا بعدي، احدهما اعظم من الاخر: كتاب الله حبل ممدود من السماء الی الأرض، وعترتي اهلبیتي، ولن یتفرقا حتی یردا علي الحوض، فانظروا كیف تخلفوني فیهما؛ من در میان شما چیزی را بر جای میگذارم كه بعد از من گمراه نشوید. هر یك از آنها بزرگتر از دیگری است، كتاب خدا، ریسمانی كه از آسمان به زمین كشیده شده است و دیگری، عترت و خاندان من هستند. این دو از هم جدا نمیشوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند. پس ببینید و مواظب باشید كه بعد از من چگونه با آنها رفتار میكنید» (مسلم، ج۴، ص۱۸۷۳).
این حدیث كه بیش از سی صحابی آن را نقل كردهاند، در صحاح معتبر اهلسنت آمده است. بسیاری از بزرگان اهلسنت نیز معتقدند حدیث ثقلین بر مرجعیت علمی اهلبیت(ع) تأكید میكند.
شیخ محمد ابوزهره معتقد است كه حدیث ثقلین بیشتر بر مرجعیت علمی و فقهی اهلبیت(ع) دلالت دارد تا بر مرجعیت سیاسی آنان: «لایدل علی امامة السیاسة وانه ادل علی امامة الفقه والعلم» (ابوزهره، ۱۹۹۳م، ص۱۹۹).
۲. اهلبیت امان امت اسلامیاند.
پیامبر اكرم فرمود:
النجوم امان لأهل الأرض من الغرق واهلبیتی امان لامتی من الاختلاف؛ ستارگان امان اهل زمین از غرق شدن هستند و اهلبیت من امان امتم از اختلاف هستند.» (نیشابوری، پیشین، ج۳، ص۱۶۲)
۳. اهلبیت داناترین مردم به قرآن و سنت نبویاند.
امام علي میفرماید:
«انا نحن اهل البیت اعلم بما قال الله ورسوله» (ابن سعد، ج۶، ص۲۴۰)
احادیث فراوان دیگری نیز مانند حدیث غدیر، كساء، مدینهالعلم، سفینه و منزلت، در منابع فریقین وجود دارد كه مرجعیت اهلبیت را به طور آشكار اثبات میكند.
مرجعیت علمی اهلبیت(ع) و امت اسلامی
نقش ممتاز و بیبدیل اهلبیت در نشر معارف اسلامی، به خصوص تفسیر قرآن كریم و تبیین سنت نبوی، بر هیچ مسلمان منصفی كه اندك بهرهای از علوم دینی و تاریخ اسلام داشته باشد، پوشیده نیست. اما برای مستند شدن این مطلب، به برخی از اعترافات صحابه و پیشوایان مذاهب اسلامی درباره مرجعیت و جایگاه علمی اهلبیت به عنوان شاهد اشاره میگردد:
عمر ، در موارد متعدد به نقش حیاتی امام علی(ع) در زندگی خود اشاره نموده و میگوید: «لولا علی لهلك عمر» (ابن عبدالبر، ۱۴۱۵ق، ج۳، ص۱۱۰۳؛ ابن ابیالحدید، ج۱۲، ص۱۷۹ و ۲۰۴ و ج ۱۸، ص۱۴۱؛ ابن قتیبه، ۱۴۰۰ق، ص۱۵۲؛ رزندی حنفی، ص ۱۳۰و۱۳۲؛ ایجی، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۶۳۶و۶۳۷؛ متقی هندی، ۱۴۰۵ق، ج۱۳، ص ۵۸۴؛ مغرمی، ۱۴۰۳ق، ص۷۱؛ عیاشی، ج۱، ص۷۵؛ قمی، ۱۳۶۶، ج۱، ص۴۰۷؛ باقلانی، ۱۴۱۴ق، ص۴۷۶ و ۵۰۲؛ سمعانی، ۱۴۱۸ق، ج۵، ص۱۵۴ و رازی، ۱۳۹۸ق، ج۱، ص۲۰۵). و نیز میگوید: «انت (یا علی) خیرهم فتوی» (متقی هندی، پیشین، ج۸، ص۶۰۰؛ محمد بن سعد، ج۲، ص۳۳۹ و بلاذری، ۱۹۷۴م، ص ۱۷۷).
بسیاری از اهلسنت ـ در گذشته و حال ـ به برتری علمی اهلبیت اعتراف كردهاند، كه در ذیل به چند نمونه از آن موارد بیشمار اشاره میشود:
بهابنعساكر در تاریخ خود در شرح حال امام سجاد نقل از ابن حازم میگوید: «هیچ مرد هاشمی را بهتر از علی بن الحسین نیافتم و هیچ كسی را فقیهتر از او ندیدم» (ذهبی، ۱۴۱۷ق، ج۴، ص۹و۳ و ابن ابی الحدید، ج۱۵، ص ۷۲۵). عبداللهبن عطا میگوید: «همه علما و دانشمندان از نظر توان علمی فروتر از امام باقر(ع) بودند.» (حافظ اصفهانی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۶۸). فخر رازی در تفسیر خود میگوید: «ما هر چه را فراموش كنیم، این را فراموش نمیكنیم كه قول علی بر قول صحابه دیگر اولویت دارد، زیرا پیامبر(ص) فرموده است: علي مع الحق والحق مع علي» (فخر رازی، ۱۴۰۵ق، ج۱، ص۱۱۱).
حسكانی به روایت از مجاهد میگوید: «همانا برای علی هفتاد منقبت است كه برای هیچ یك از اصحاب پیامبر مثل او نبوده است و هیچ یك از مناقب آنان نیست جز آنكه علی(ع) در آنها شركت دارد.» (حسكانی، پیشین، ص۱۷). ابن ابی الحدید میگوید: «چه بگویم درباره شخصی كه دشمنان و مخالفانش به فضیلت او اقرار كردهاند و نتوانستهاند مناقبش را انكار و فضایلش را كتمان كنند... پس او سرچشمه همه فضایل است.» (ابن ابی الحدید، پیشین، ج۱، ص۶).
ابن خلدون درباره جایگاه علمی اهلبیت میگوید:
«وقتی كه كرامات برای اشخاص دیگر امكانپذیر باشد و از آنان به وجود آید، چه گمان میبری در حق اهلبیت، با آن علم و دین و آثار كه از نبوت در آنان بوده و عنایتی كه خداوند متعال به اصل شریف پیامبر اكرم داشته و آن عنایت به شاخههای پاكیزه آن اصل كریم رسیده است.» (ابن خلدون، ۱۳۶۶ش، ص۳۳۴).
محمدفرید وجدی مصری نیز مینویسد: «صفاتی در وجود علی گرد آمده كه در دیگر خلفا نبود.» (وجدی، ۱۹۷۱م، ج۶، ص۶۵۹). شهرستانی هم در موارد متعدد، اشاعره، معتزله و سایر فرقهها و مذاهب اسلامی را تخطه كرده و تنها مرجع علمی مسلمانان را خاندان عترت میداند. (عرفان، ش۱۱ـ۱۲، ص۳۸۷)
با توجه به اینكه از یك طرف، جایگاه علمی اهلبیت دارای براهین قرآنی و روایی است و از طرف دیگر، برخی از خلفا و بزرگان اهلسنت به آن معترفاند، اكنون این پرسش مطرح میشود كه چرا در طول تاریخ اسلام، شیعه از این زاویه كمتر به اهلبیت نگریسته و بیشتر بر امامت به معنای زعامت تأكید داشته است. شاید دلیل این نوع نگاه شیعه به اهلبیت این باشد كه از یك سو اولین نقطه اختلاف بین شیعه و سنی موضوع زعامت تلقی شده، كه احادیث انذار، منزلت و غدیر بیان كننده آن میباشد و از سوی دیگر، گاه این روایات از جهت صدور، بر حدیث ثقلین كه بر مرجعیت علمی اهلبیت دلالت میكند، تقدم زمانی داشته و این خود بر نگاه امامیه تأثیرگذار بوده است.
محبت اهلبیت(ع)
دوستی و محبت اهلبیت یكی از اصول اسلام و محورهای مهم و مشترك تقریب مذاهب اسلامی است كه در قرآن و سنت نبوی بر آن تأكید فراوان شده و تمام فرقههای اسلامی به خاندان رسالت محبت دارند. قرآن كریم محبت و دوستی اهلبیت را به عنوان اجر و پاداش رسالت پیامبر مطرح كرده است: « قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى؛ بگو من از شما در برابر رسالتم مزدی طلب نمیكنم به جز مودت نسبت به اقربا» (شوری/۲۳).
«...عن ابن عباس قال لما نزلت «قل لاأسئلكم علیه أجراً إلاّ المودّه فی القربی» قالوا: یا رسول الله من هؤلاء الذین أمرنا الله بمودتهم قال: علي وفاطمه وولداهما؛
حسكانی به روایت از ابن عباس نقل میكند:
چون آیه (مودت) نازل شد، گفتند: یا رسول الله! آنهایی كه خداوند ما را به دوستی آنها امر فرموده، كیستند؟ فرمود: علی و فاطمه و دو پسر آن دو.» (حسكانی، پیشین، ج۲، ص۱۸۹؛ ثعلبی، ۱۴۱۲ق، ج۸، ص۳۱۰؛ سیوطی، پیشین، ج۶، ص۷؛ قرطبی، پیشین، ج۱۶، ص۲۲؛ كوفی، ۱۴۱۰ق، ص۳۹۰؛ ابن ابی حاتم، ۱۴۱۹ق، ج۱۰، ص۳۲۷۶؛ زمخشری، پیشین، ج۴، ص۲۱۹؛ تستری، پیشین، ج۳، ص۳۳؛ طبرسی، پیشین، ج۹، ص۴۳و نسفی، ۱۴۱۹ق، ج۳، ص۲۸۰).
این آیه از روز نخست یك معنا بیشتر نداشته و آن اینكه پیامبر خواستار پیوند با «ذیالقربی» شده است. مفسران عالیقدر و محدثان اسلامی و ادبا و شعرا از این آیه یك معنا بیشتر نفهمیدهاند و آن دوستی خویشاوندان پیامبراست. (سبحانی، ش۱۷۴، ص۲۶).
محبت اهلبیت(ع) در نگاه دانشمندان اهلسنت
نقل فضایل و مناقب اهلبیت در مصادر روایی، تاریخی و كلامی اختصاص به شیعه نداشته و از قرنها پیش تا كنون، نویسندگان بسیاری از سایر مذاهب اسلامی به این مهم پرداختهاند. احمدبن حنبل (۱۶۴ـ۲۴۱ ق) در فضائل امیرالمؤمنین، بلاذری (م۲۷۹ق) در انساب الاشراف، نسائی (م۳۰۳ق) در خصائص امیرالمؤمنین، مردویه (۳۲۳ـ۴۱۰ق) در مناقب، ابونعیم اصفهانی (۳۳۴ـ۴۳۰ق) در ما نزل فی علي من القرآن، ابنمغازلی (م۴۸۳ق) در مناقب علیبنابیطالب، حسكانی (قرن پنجم) در شواهد التنزیل، خوارزمی (م۵۶۸ق) در تاریخ دمشق، ابنجوزی (۵۸۱ـ۶۵۰ ق) در تذكره الخواص، جوینی (۶۴۴ـ۷۳۰ق) در فرائد السمطین، سیوطی (م۹۱۰ق) در القول الجلی فی فضائل علی و صدها نویسنده دیگر، گوشههایی از فضایل بیشمار خاندان عصمت و طهارت را نوشته و بازگو نمودهاند كه این خود میتواند بهترین دلیل بر محبت اهلسنت نسبت به اهلبیت محسوب گردد.
برخی از پژوهشگران معتقدند كتابهای اهلسنت درباره مناقب و مودت اهلبیت و نوع مسائل مختلف مربوط به خاندان پیامبرو شایستگیها و ویژگیهای ایشان در مسائل اسلامی و انسانی، بیش از صد عنوان است.
«چون سخن از تألیفات اهلسنت درباره اهلبیت پیامبر اكرم و مناقب ایشان است، باید یاد كرد كه علمای اهلسنت، به جز كتبی كه ویژه مناقب خاندان رسول و ائمه طاهرین نگارش كردهاند و در دیگر كتب خویش در تفسیر و حدیث و كلام و تاریخ و اخلاق و...، در مناسبتهای بسیار به نقل مناقب علی و اولاد علی پرداختهاند... كتب اهلسنت، كه در آنها مناقب و مسائل مربوط به حضرت مهدی و حكومت مهدی آمده است، بیش از ۱۵۰ و كتب اهلسنت كه ویژة حضرت مهدی نگارش یافته، بیش از ۳۰ عنوان است. (حكیمی، ص۵۱۶و۵۱۹).
«اهلسنت در مواردی از شیعه بیشتر اهلبیت را دوست دارند. مقالهای را در مجلهای خواندم تحت عنوان «اصول سنت و جماعت« از دكتر فوزان فوزان كه ده اصل در این مقاله برای وهابیان اهلسنت و جماعت ذكر كرده و جالب این است كه در اصل هفتم محبت اهلبیت (ع)را برشمرده است.» (بیآزار شیرازی، ش۱۷۴، ص۱۲)
ولی امر مسلمین جهان، حضرت آیتالله خامنهای(مدظلهالعالی) در كنفرانس جهانی اهلبیت(ع) پیرامون نقش محبت اهلبیت در متحد كردن مسلمانان در صف و هدف واحد، میگوید:
«مسئله اهلبیت(ع)، یكی از مهمترین و بزرگترین مسائل اسلام و در ردیف مسائل درجه اول این دین مقدس است. محبت اهلبیت(ع)، فریضهای است كه مسلمانان عالم از هر فرقه و وابسته به هر جریان و گروهی، آن را پذیرفتهاند و به آن مباهات میكنند. ما كه مفتخر به پیروی از فقه اهلبیت مكرّم هستیم و دین را اصولاً و فروعاً از آنها آموختهایم، نباید گمان كنیم كه محبت اهلبیت، مخصوص ماست و نباید اشتباه كنیم و فكر كنیم كه اهلبیت، فقط متعلق به ما هستند. اهلبیت متعلق به اسلاماند؛ همچنان كه جدشان نبی اكرم، متعلق به اسلام بود. اهلبیتمتعلق به جهان و تاریخاند؛ همچنان كه جدشان نبی اكرم متعلق به بشریت و تاریخ بود» (www.leader.ir).
نتیجهگیری
با توجه به مباحث بیان شده، این نتیجه به دست میآید كه مذاهب اسلامی دارای اساسیترین محورهای مشترك، همچون قرآن كریم، سنت نبوی(ص)، مرجعیت علمی اهلبیت(ع) و محبت آناناند. قرآن مجید و سنت نبوی، دو منبع اصلی و اساسی شریعت به شمار میرود. وجه مشترك تمامی مذاهب اسلامی نیز این دو منبع است و حجیت منابع دیگر نیز منوط به آنهاست. همچنین، مرجعیت علمی اهلبیت(ع) در حقیقت تداوم سنت نبوی بوده است. قرآن به لزوم محبت خاندان رسول خدا(ص) برای تمامی مسلمانان تصریح كرده و همه فرقهها و مذاهب اسلامی این امر را پذیرفتهاند و تجربه تاریخی نیز آن را اثبات نموده است.
منابع و مآخذ
۱- قرآن كریم. ۲- ابن ابي الحدید، شرح نهج البلاغه، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج۱۲و۱۸. ۳- ابن ابي الحدید، شرح نهج البلاغه، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج۱۵و۱، ۱۳۸۵ق ۴- ابن ابی حاتم، عبدالرحمنبن محمد، تفسیر القرآن العظیم، المكتبة العصریة، بیروت، چاپ دوم، ج۱۰، ۱۴۱۹ق. ۵- ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۶۶ش. ۶- ابن سعد، الطبقات الكبری، دار صادر، بیروت، ج۶. ۷- ابن عبدالبر، یوسفبن عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، دار الكتب العلمیة، بیروت، ج۳، ۱۴۱۵ق. ۸- ابن قتیبه، تأویل مختلف الحدیث، دار الكتب العلمیة، بیروت، ۱۴۰۰ق. ۹- ابوزهره، محمد، الامام الصادق، (عصره وحیاته ـ آراؤه و فقهه)، دار الفكر العربی، قاهره، ۱۹۹۳ م. ۱۰- آلوسی، سید محمد، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، دار الكتب العلمیه، بیروت، ج۳و۴، ۱۴۱۵ق. ۱۱- ایازی، محمدعلی، «جایگاه اهلبیت در تفسیر قرآن»، بینات، ش ۳۷ـ۳۸. ۱۲- ایجی، عضدالدین، المواقف، الشریف الرضی، قم، ج۳، ۱۴۱۲ق. ۱۳- باقلانی، محمدبن طیب، تمهید الاوائل وتلخیص الدلائل، مؤسسة الكتب الثقافیة، بیروت، ۱۴۱۴ق. ۱۴- بلاذری، ابن اسحاق، انساب الاشراف، تحقیق و تعلیق: محمدباقر محمودی،مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۹۷۴ق. ۱۵- بیآزاری شیرازی، عبدالكریم، «دانشمندان اسلامی و مرجعیت علمی اهلبیت»، كیهان فرهنگی، ش۱۸۴. ۱۶- بیآزاری شیرازی، عبدالكریم، «مودت اهلبیت محور وحدت مسلمانان»، كیهان فرهنگی، ش۱۷۴. ۱۷- ترمذی، محمدبن عیسی، سنن ترمذی، دار الفكر للطباعه والنشر والتوزیع، بیروت، چاپ دوم، ج۱، ۱۴۰۳ق. ۱۸- تستری، نورالله، احقاق الحق، مكتبه آیتالله العظمی المرعشی العامه، قم، ج۳، ۱۴۰۴ق. ۱۹- تسخیری، محمدعلی، «دانش اهلبیت محور وحدت»، كیهان فرهنگی، ش۱۷۴. ۲۰- تسخیری، محمدعلی، «وحدت اسلامی بر پایه مرجعیت علمی اهلبیت»، جایگاه اهلبیت در اسلام و امت اسلامی، (گزیده مقالات چهاردهمین كنفرانس بینالمللی وحدت اسلامی)
۲۱- تسخیری، محمدعلی، گفتگو در قرآن، اخبار تقریب، ش ۵۱و۵۲. ۲۲- ثعلبی، احمد بن ابراهیم، الكشف والبیان عن تفسیر القرآن، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج۸، ۱۴۱۲ق. ۲۳- چشم و چراغ مرجعیت (مصاحبه ویژه مجله حوزه با شاگردان آیتالله العظمی بروجردی)، به كوشش: مجتبی احمدی، عبدالرضا ایزدپناه، حسین شرفی، سیدعباس صالحی، محمدحسن نجفی، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ ۱، ۱۳۷۹ ش. ۲۴- حافظ اصفهانی، ابونعیم، حلیه الاولیاء وطبقات الاصفیاء، دار الكتب العربی، بیروت، ج۱، ۱۴۰۷ق. ۲۵- حسكانی، حاكم، شواهد التنزیل، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، ج۲، ۱۴۱۱ق. ۲۶- حكیمی، محمدرضا، «۴۰۰ كتاب در شناخت شیعه»، یادنامه علامه امینی. ۲۷- خیرخواه، كامل، كاشف الغطاء، فریادگر وحدت اسلامی، مكتب اسلام، ش۸. ۲۸- ذهبی، محمدبن احمد، سیره اعلام النبلاء، مؤسسه الرساله، بیروت، ج۴، ۱۴۱۷ق. ۲۹- رازی، ابوالفتوح، تفسیر روح الجنان، كتاب فروشی اسلامیه، تهران، ج۱، ۱۳۹۸ق. ۳۰- رزندی حنفی، نظم درر السمطین. ۳۱- زمخشری، محمودبن عمر، الكشاف، دارالمعرفه، بیروت، ج۴، ۱۴۱۲ق. ۳۲- سبحانی، جعفر، «احساسات شاعرانه در ستایش اهلبیت»، كیهان فرهنگی، ش ۱۷۴. ۳۳- سمعانی، تفسیر السمعانی، تحقیق: یاسربن إبراهیم و غنیمبن عباسبن غنیم، دار الوطن، الریاض، ج۵، ۱۴۱۸ق. ۳۴- سید قطب، فی ظلال القرآن، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج۱. ۳۵- سیوطی، جلالالدین، الدر المنثور، دار الكتب العلمیه، چاپ اول، ج۲، ۱۴۲۱ ق. ۳۶- شیخ صدوق، الامالی، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ج۳، ۱۴۱۰ق. ۳۷- طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ج۱۲، ۱۳۷۴ ش. ۳۸- طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ اول، ج۲، ۱۴۱۵ق. ۳۹- ـــــــــــــــــــــــ ، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات ناصرخسرو، تهران، ج۸، ۱۳۷۲ش. ۴۰- طبری، محبالدین، مناقب الامام علی امیرالمؤمنین علیبن ابی طالب، بوستان كتاب، قم، ۱۳۸۳ش. ۴۱- طبری، محمدبن جریر، جامع البیان، دار الفكر، بیروت، چاپ اول، ج۱۷، ۱۴۲۱ق. ۴۲- طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج۲. ۴۳- عرفان، فاضل، «اهلبیت در تفسیر شهرستانی»، پژوهشهای قرآنی، ش۱۱ـ۱۲. ۴۴- عیاشی، محمدبن مسعود، تفسیر العیاشی، ج۱. ۴۵- فخر رازی، تفسیر الكبیر، دار الفكر، بیروت، ج۱، ۱۴۰۵ق. ۴۶- قدردان قراملكی، محمدحسن، اسلام خاستگاه تفاهم و مدارا: همزیستی مسالمتآمیز از دیدگاه آموزههای اسلام و پیامبر اعظم، قدس. ۴۷- قرطبی، الجامع لاحكام القرآن، دار احیا التراث العربی، بیروت، ج۲. ۴۸- قمی، علیبن ابراهیم، تفسیر القمی، دارالكتاب، قم، ج۲، ۱۳۶۷ ش. ۴۹- قمی، محمدبن محمدرضا، تفسیر كنزالدقائق، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، ج۱، ۱۳۶۶ش. ۵۰- كریمی حسینی، سیدعباس، تفسیر علیین، انتشارات اسوه، قم، ج۱، ۱۳۸۲ ش. ۵۱- كلینی، محمدبن یعقوب، كافی، دار الكتب الاسلامیه، تهران، ج۱، ۱۳۸۸ق. ۵۲- كوفی، فراتبن ابراهیم، تفسیر فرات الكوفی، مؤسسه الطبع والنشر التابعه لوزاره الثقافه والارشاد الاسلامی، تهران، چاپ اول، ۱۴۱۰ ق. ۵۳- متقی هندی، كنز العمال، مؤسسه الرساله، بیروت، ج۱۳، ۱۴۰۵ق. ۵۴- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، آخوندی، تهران، ۱۳۶۰ش. ۵۵- محسنی، محمد آصف، تقریب مذاهب از نظر تا عمل، نشر ادیان، قم، ۱۳۸۶ش. ۵۶- مسلم، صحیح مسلم، دار الفكر، بیروت، ج۴. ۵۷- مطهری، مرتضِی، جهاد، انتشارات صدرا، ۵۸- مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، انتشارات صدرا، تهران، ۱۳۶۲ش. ۵۹- مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی، انتشارات صدرا، چاپ ۳۳، ۱۳۸۵ش. ، ۱۴۰۳ق.۶۰- مغرمی، احمد، فتح الملك العلی، مكتبه الامام امیرالمؤمنین علی ۶۱- مكارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، نسل جوان، قم، ج۱۰، ۱۳۷۳. ۶۲- مكارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالكتب الإسلامیه، تهران، ج۱۱و۱۶، ۱۳۷۴ ش. ۶۳- نسفی، ابوالبركات، مدارك التنزیل وحقایق التأویل، دارالكلام الطیب، بیروت، ج۳، ۱۴۱۹ق. ۶۴- نیشابوری، حاكم، مستدرك علی الصحیحین، دار المعرفه، بیروت، ج۳، ۱۴۰۰ق. ۶۵- هیثمی، علیبن ابیبكر، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، دار الكتب العلمیه، بیروت، ج۷، ۱۴۰۸ق.
۶۶- واعظزاده خراسانی، محمد، زندگی آیتالله العظمی بروجردی، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، ۱۳۷۹ش. ۶۷- وجدی، محمد فرید، دائرة المعارف، دارالمعرفه للطباعه والنشر، بیروت، ج۶، ۱۹۷۱ق. ۶۸- www. Leader.ir