من دستم را به سوي همه شما دراز ميكنم و مي فشارم واز شما پوزش مي طلبم، و اميد وارم ديدار ديگري ميان ما باشد؛ اما ديدارفكري من وشما از هم اكنون برقرار است
اشتراک گذاری :
الحمد لله رب العالمين ، والصلاه و السلام على محمد و آله الطاهرين و السلام على اصحابه البرره الميامين .
ما مسلمانان يکپارچه ، از درون و از راه مسائل اختلافى با خود به نزاع برخاستيم و دشمنان اسلام از برون و از راهى که ندانستيم ، وحدتمان را به تفرقه و شوکتمان را به ضعف کشاندند تا از دفاع ناتوانمان کردند و بر ما چيرگى يافتند؛ در حالى که خداى سبحان فرموده است :
اطيعوا الله و رسوله و لاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحکم
خدا و پيامبرش را به اطاعت کنيد و با يکديگر نزاع نکنيد که ناتوان شويد و قدرت و شوکت شما برود! (انفال / ۴۶) آرى :
ما اصابتکم من مصيبه فبما کسبت ايديکم و يعفو عن کثير
هر مصيبتى به شما رسد دست آورد خودتان است و خداوند بسيارى را نيز، مى بخشد! (شورى / ۳۰)
پس شايسته آن است که امروز و هر روز، به کتاب و سنت بازگرديم و وحدت کلمه خود را بر محور کتاب و سنت باز يابيم که خداى متعال مى فرمايد:
فان تنازعتم فى شى فروده الى الله و الرسول
پس اگر در چيزى نزاع کرديد حکم آن را به خدا و رسول باز گردانيد. نساء / ۵۹
ما نيز، در اين سلسله از بحث ها به کتاب و سنت مراجعه کرده و ابزار روشنگر راهمان در مسائل مورد اختلاف را از کتاب و سنت مى گيريم تا - به اذن خداى متعال - وسيله وحدت کلمه و يکپارچگى دوباره مان گردد.
اميدوارم دانشمندان و انديشمندان اسلامى نيز، در اين ميدان با ما همراهى نموده و ديدگاههاى خود را براى ما بيان كنند.
خداى سبحان مىفرمايد: «ان هذه امتکم امة واحدة وانا ربکم فاعبدون؛ » اين پيامبران بزرگى که به آنان اشاره کرديم (و پيروانشان) همه يک امت واحد بودند و من پروردگار شمايم، تنها مرا بپرستيد. (۱
ما همه از آنچه در حال حاضر بر مسلمانان مىگذرد، آگاهيم و علتش اين است که صهيونيسم جهانى و حکومتهاى استعمارى غرب گمان مىکردند حيات را از جوامع اسلامى گرفتهاند ولى پس از تشکيل جمهورى اسلامى به اشتباه خود پى بردند، لذا امت اسلامى را دچار جنگهاى اقتصادي، سياسى و فرهنگى در داخل و خارج کردند، منظور از جنگهاى خارجي، فلسطين و جاهاى ديگر است. آنچه در داخل بر ما مىگذرد، مصيبتبارتر است، زيرا آنان به گونهاى بىسابقه در تاريخ اسلام توانستهاند ميان مسلمانان تفرقه ايجاد کنند.
البته در گذشته نيز گاهى ميان برخى از فرقههاى اسلامى اختلاف بوده است. ما امروز براى رويارويى با خطرهايى که از هر سو و در همه جا ما را در برگرفته چه بايد بکنيم؟ اکنون بر يک و نيم ميليارد مسلمان واجب است با يکديگر متحد شوند و اگر چنين کنند، هيچ قدرتى در جهان توان رويارويى با آنها را ندارد. ما امروز نياز به وحدت در همه زمينهها داريم که مثلا در عرصه اقتصادى از طريق تشکيل بازارهاى مشترک اقتصادى نظير بازار مشترک اروپا دستيافتنى است. البته ايجاد چنين وحدتى وظيفه دولتهاى اسلامى است، نه وظيفه ما. وظيفه ما علما و همه متفکران اسلامى در سراسر گيتى و دانشمندان جهان اسلام و رهبران فکرى امت اسلامي، ايجاد همبستگى ميان مسلمانان است. اينان بايد وحدت اسلامى را برقرار کنند، و اينکه چگونه وحدت اسلامى تحقق مىيابد، اين جانب انديشهاى در ذهن دارم که مطرح مى کنم؛
وحدت اسلامى به دو نوع تقسيم مىشود: ۱ - وحدت علمى ۲ - وحدت عملى . براى تحقق وحدت علمي، بايد به بحثوبررسى و مطالعه مسائل مورد اتفاق و اختلاف ميان مکتب اهل بيتعليهمالسلام و روش خلفا بپردازيم. اما مهمترين موارد اتفاق، عبارتند از:
۱ - قرآن کريم
ما مسلمانان در تمام دنيا قرآنى اعم از چاپي، خطى و مکتوب به خط کوفى و نسخ يا هر خط ديگرى جز همين قرآن نداريم و قرآن ديگرى جز آن، در هيچ شهر يا خانه اى و نزد هيچ مسلمان و غيرمسلمانى يافت نمىشود. پس اين بدگوييهاى ما از يکديگر براى چيست؟! ما بايد بر گرد قرآن جمع و با يکديگر متحد شويم.
۲ - سنت پيامبرصلى الله عليه وآله
همه مسلمانان دنيا اتفاق نظر دارند بر اينکه [بايد] به آنچه در سنت رسول خداصلى الله عليه وآله آمده، عمل کنند، و هيچ مسلمانى يافت نمىشود که قائل به اين حرف نباشد.
اين دو از اهم موضوعات مورد اتفاق ميان دو مکتب است، و مهمترين موارد اختلاف نيز همين دو مورد است.
فهم قرآن
دو مکتب ياد شده در فهم اصطلاحات قرآنى اختلاف نظر دارند مانند «کرسي» در عبارت «وسع کرسيه السموات والارض.» برخى از مسلمانان در معناى آيه مىگويند: در آسمانها جسمى وجود دارد به نام «کرسي» که خداوند [العياذ بالله] بر روى آن مىنشيند، ولى ائمه اهل بيتعليهمالسلام به استناد آنچه در زبان عربى آمده، به ما آموختهاند که «کرسي» در اين جا به معناى علم است، بنابر اين معناى آيه شريفه يعلم ما بين ايديهم وما خلفهم ولايحيطون بشىء من علمه الا بماشاء وسع کرسيه السموات والارض»، (۲) اين است که خداوند آنچه را در پيش روى آنها (بندگان) و در پشتسر آنان است مىداند و جز به مقدارى که بخواهد، کسى از علم او آگاه نمىگردد و علم او بر همه آسمانها و زمين احاطه دارد و چيزى از قلمرو نفوذ علم او بيرون نيست. به هر حال اين يک مسئله علمى است و ما مىتوانيم در يک بحث علمى آن را بين خودمان مورد بحث و بررسى قرار دهيم و مانعى ندارد که شما راى مرا و من راى شما را نپذيرم، و در عين حال يکپارچه و متحد باقى بمانيم و اختلاف نظر به دوستى ما خللى وارد نکند.
فراگيرى سنت:
يکى از موارد اختلاف ميان مکتب اهل بيتعليهمالسلام و مکتب خلفا، پاسخ اين سوال است که ما سنت پيامبرصلى الله عليه وآله را از چه کسانى بايد فرابگيريم؟ آيا تنها از صحابه آن حضرت، و از همه آنان؟ آيا همه صحابه عادل بودند؟ اينها مسائلى است که برادران اهل سنت ما به آنها اعتقاد دارند و در مقابل آن، عقيده مکتب اهل بيتعليهمالسلام بر اين است که سنت پيامبرصلى الله عليه وآله را ما بايد از عدول صحابه و از خود ائمه عليهمالسلام فرا بگيريم، و اين خود يکى از مسائل فقهى مورد اختلاف ميان ماست و هر يک از طرفين (شيعه و سني) دلايل خود را ارائه مىدهد. علاوه بر اين براى دستيابى به اين وحدت علمى ما به مطالعه و بررسى اصطلاحات قرآن و عقايد اسلامى نيازمنديم، زيرا ما در حوزههاى علميه خودمان و در الازهر و دانشگاه اسلامى الزيتونيه [در تونس]، و در حوزه نجف و قم، اصطلاحات فقهى را خوانده و آموختهايم ولى اصطلاحات اسلامي، قرآني، عقيدتى را رها کردهايم، به عنوان مثال، ما «الله» را اسم جنس و اصل آن را «الاله» مىدانيم که همزه اله حذف و لام مشدد شده و حال آن که علم مرتجل است. و همچنين اصطلاح «خليفه الله» (جانشين خدا) که به نظر ما بر هر بشرى صدق مىکند ولى در حقيقت جانشينان خدا در زمين ائمه معصومينعليهمالسلام هستند که خداوند آنان را پيشوايان هدايت مردم قرار داده است. پس از درک امثال اين اصطلاحات است که فهم صحيح قرآن و عقايد اسلامى براى ما مشخص مىشود. اين جانب بيست و پنج اصطلاح را در کتابى (۳) مورد تحقيق قرار دادهام، برخى از آنها عبارتند از: - «اسم» در آيه شريفه: «سبح اسم ربک الاعلي» (۴) و معناى آن - «علم آدم الاسماء» (۵) و معناى آن - فرقى که ميان «اله» و «رب» وجود دارد.
با توجه به مطالبى که عرض کردم، ما اولا به بررسى اين اصطلاحات و ثانيا به مطالعه و بررسى منابع سنت پيامبرصلى الله عليه وآله نياز داريم، تا براى ما روشن شود که آيا مى توانيم احکام اسلام را از کتاب و سنت و نيز از اجتهادهاى صحابه و خلفا بگيريم؟ يا بايد به کتاب و سنت اکتفا کنيم؟ يکى از اجتهادهاى صحابه در زمان خودشان اين بوده که به عنوان مثال خليفه دوم اجتهاد کرده و به نهى از عمره تمتع فتوا داده و امروزه برخى از مسلمانان بر طبق آن عمل مىکنند و برخى نمىکنند، در اين موارد ما بايد به مطالعه بپردازيم که آيا بر عمل به اجتهادهاى خلفا باقى بمانيم يا در به دست آوردن احکام اسلام به کتاب و سنت اکتفا کنيم؟ اين مسائل يعنى منابع سنت و استنباط احکام را بايد بررسى کنيم و اين کارى است که من در سه جلد کتاب با عنوان «معالم المدرستين» انجام داده و از نامگذارى آن به نام شيعه و سنى خوددارى کردهام و آن را مکتب خلفا و مکتب اهل بيتعليهمالسلام ناميدم. در اين جا مطلبى را که در آخر کتاب «معالم المدرستين» نوشتهام، نقل مى کنم؛ «روى سخن با دانشگاههاى اسلامى و انديشمندان جهان اسلام، علما، نويسندگان اسلامى و مبارزان راه اعاده حيات اسلامى ما و با مصلحان غيرتمند است. جهان اسلام نهضتى را براى تجديد حيات اسلام و نيل به هدفى نو آغاز کرده و شايسته است بى طرفانه به بررسى منابع سنت پيامبرصلى الله عليه وآله، سيره و حديثبپردازيم و بر تقليد از سلف صالح باقى نمانيم نه در استنباط احکام شرعي، و نه در فهم حديث. من خودم به «صحيح بخاري» مراجعه مىکنم و حديث درستى را که در آن مىبينم اخذ مىکنم، همانطور که به اصول کافى نيز مراجعه مىکنم و با اين روش است که شناخت اسلام از کتاب و سنت و دستيابى به آن تحقق پيدا مىکند و وحدت کلمه مسلمانان را پيرامون کتاب و سنت به منظور اقدام کردن به تجديد حيات اسلامي، امکانپذير مىسازد. من در اجراى طرح و انديشه خودم و به منظور پالودن سنت پيامبرصلى الله عليه وآله اقدام به تاليف سلسله مباحثى از جمله احاديث ام المومنين عايشه نموده و در آنها احاديث نقل شده از وى را با احترام کامل بررسى کرده و در جلد دوم آن مباحث اثبات کردهام که وارد کردهاند، مانند داستان غرانيق که کفار متظاهر به اسلام اين افترا را به آنها بستند و نيز داستان نزول جبرئيل در آغاز وحى و اينکه او رسول خدا صلى الله عليه وآله را سه بار خفه کرد، از داستانهاى ساختگى آنان است. اينها اتهاماتى است که بر ام المومنين عايشه و ساير صحابه بستهاند، و در بحث از آنها اقداماتى را که عايشه انجام داد و به وسيله آنها سنت پيامبرصلى الله عليه وآله را پاک کرد، ذکر کردهام و درباره برخى از آنها گفتهام شايد در نسبت دادن حديثبه وى (عايشه) اشتباهى رخ داده باشد، و بقيه احاديث نقل شده از او را به طور علمى بررسى کردهام، بويژه آنچه درباره سيره پيامبرصلى الله عليه وآله از عايشه نقل شده است، من با بى طرفى کامل به بررسى اين مطالب و مطالب ديگر پرداختهام؛ مطالبى که در کتابهاى ديگر آمده و شما عناوين آنها را در پايان جلد اول «عبدالله بن سبا» مىيابيد. از برادران دانشور خود تقاضا مىکنم درباره مطالبى که در تاليفاتم آمده با من به مناقشه بپردازند و مکاتبه کنند، و با اين روش است که وحدت علمى تحقق پيدا مىکند.
وحدت عملى
در اين باره از باب مثال عرض مىکنم: ما در مکتب اهلبيتعليهمالسلام حکمى داريم مبنى بر اينکه «هر کس در نماز بسمالله الرحمن الرحيم نگويد نمازش باطل است»، و نمىتوان به او اقتدا کرد ولى با توجه به اينکه برادران حنفى مذهب ما چنين عقيدهاى ندارند و حمد را بدون «بسمالله» قرائت مىکنند، از ائمه ما در کتاب «وسائل الشيعه»، در سه حديث از امام صادقعليهالسلام آمده است که فرمود: «من صلى خلفهم کان کمن صلى خلف رسول الله»، (يعني؛ کسى که پشتسر آنان نماز بخواند، مانند آن است که پشتسر رسول خداصلى الله عليه وآله نماز خوانده است)، با اينکه آن امام [جماعت] حنفى «بسمالله» نمىگويد. در حديث ديگرى آمده: «اذا صليت معهم غفرلک بعدد من خالفک - فى قراءه البسمله - و حضر الصلاه فى المسجد»، (يعني؛ هر گاه تو با آنان نماز بگزاري، به تعداد کسانى که در خواندن بسمالله با تو مخالفت کرده و در مسجد به نماز ايستادهاند، از گناهانت آمرزيده مىشود.) امام صادقعليهالسلام به راوى ديگرى فرمود: «يا اسحاق! اتصلى معهم فى المسجد؟ قال: قلت نعم، قال: «صل معهم، فان المصلى معهم فى الصف الاول کالشاهر سيفه فى سبيل الله» (۶) ، اى اسحاق، آيا با آنان [مخالفان] نماز مىگزاري؟ گفتم: آري؛ فرمود: با آنان نماز بگزار، همانا، نمازگزار با آنان در صف اول، مانند کسى است که در راه خدا شمشير کشيده است. بدين سان وحدت عملى تحقق مىيابد.
امام صادقعليهالسلام شخصا با ابوحنيفه مىنشست و در عقايد و احکام با وى مناظره مىکرد، و اين کار تا زمان شيخ مفيد در بغداد معمول بود. شيخ طوسى استاد کرسى تدريس در دارالخلافه بود، ولى سلاجقه که به بغداد رفتند، کرسى شيخ را سوزاندند و ميان ما جدايى افکندند، سپس اختلافهايى ميان صفويه و خلافت عثمانى پديد آمد، و اين اختلافات در واقع از سياست ناشى مىشد نه از دين.
همه اين مسائل در گذشته وجود داشت و برخى از آنها رنجآور است، مانند آنچه در ميان برخى از شيعيان رواج داشته که آنان برخى از صحابه را لعن مىکردند. من به شما بگويم که لعن را معاويه از سال ۴۰ هجرى آغاز کرد، و امام علىبن ابىطالبعليهالسلام بر روى همه منابر مسلمين در خطبههاى نماز جمعه لعن مىشد، و اين عمل تا آخر دوره امويان - جز دو سال خلافت عمربن عبدالعزيز ادامه يافت. در همه اين مدت آيا گمان مىکنيد شيعيان علىعليهالسلام و خاندانش مقابله به مثل نکردند؟ چرا کردند، ولى اکنون چه ربطى به ما دارد؟ ما بايد دست از اين اختلاف [لعن] و اختلافات ديگر، برداريم. امروز، ما بايد اختلافات و جدالهاى بىنتيجه را رها کنيم و تنها به مطالعه و بررسى اين موضوع بپردازيم که سنت پيامبرصلى الله عليه وآله و تفسير قرآن را از کجا بگيريم. هر يک از ما (شيعه و سني) دليل عقايدش را ارائه مىکند و دليل برادرش را مىشنود، چه آن را بپذيرد يا نه ولى در برابر دشمن مشترک از برادر دينى خود حمايت کنيم و به خاطر وى فدا شويم، مانند برخوردى که جمهورى اسلامى با مسلمانان فلسطين داشته، که همه کشورهاى عربى مىخواهند دست دوستى به اسرائيل بدهند، جز جمهورى اسلامى که از انتفاضه در داخل فلسطين پشتيبانى مىکند و حزبالله لبنان را از شيعيان طرفدار خود، به وجود آورده تا به وسيله آنان با اسرائيل بجنگند و آنان به خاطر فلسطينيان کشته شوند، و امام خمينى (رضوان الله تعالى عليه) روز قدس را قرار داد. ما نيز بايد مسلمانان را به اين نوع وحدت (عملي) فرا خوانيم، و آخرين کلام من اين آيه شريفه است: القول في تأويل قوله تعالى : ( قل هذه سبيلي أدعو إلى الله على بصيرة أنا ومن اتبعني وسبحان الله وما أنا من المشركين ( ۱۰۸ ): (بگواين راه من است مي خوانم شما را به سوي خدا
من دستم را به سوي همه شما دراز ميكنم و مي فشارم واز شما پوزش مي طلبم، و اميد وارم ديدار ديگري ميان ما باشد؛ اما ديدارفكري من وشما از هم اكنون برقرار است انشاء الله. والسلام وعليكم ورحمة الله وبركاته