نویسنده: غلامرضا محب زاده نوبندگانی؛ دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه تهران
دولت اسلامی عراق و شام (ISIS)، نام گروهی از سلفی های افراطی و بنیادگرا است که رهبر آنها ابوبکر البغدادی خود را خلیفۀ مسلمین خوانده است. بررسی ها و آمارهای بین المللی حاکی از آن است که طیف قابل توجهی از جوانان سنی مذهب در سراسر جهان از آفریقا تا آسیا و از آمریکا تا اروپا به فراخوان این گروه پاسخ داده و به آن پیوسته اند. اما نکتۀ تأمل برانگیز پیوستن تعداد قابل توجهی از جوانان اروپایی به داعش است که در بستر فرهنگی غرب رشد نموده اند. سوال اصلی این مقاله این است که «چرا جوانانی که در فرهنگ لیبرال دموکراسی و عقلانیت برآمده از آن رشد نموده اند اکنون به جایی رسیده اند که به دامن خشنترین نوعِ بنیادگرایی یعنی داعش پناه می برند؟».
اشتراک گذاری :
به یک معنا داعش زادۀ ایدئولوژیِ تمایز قائل شدن و فاصلهگیری از غیر [1] است که البته در مرحلۀ توهم و خیال باقی مانده بودند (علی، 1394: 14). آنچه داعش به جوانان اروپایی پیشنهاد می کند و توانایی ارائۀ آن را دارد، فرصت های یک ایدئولوژی برای معنابخشی به زندگی مسلمان سرگردان در میان هویت های متناقض است. در حقیقت تلاش برای رسیدن به مفهوم بزرگتری از زندگی است که قلب جوانان اروپایی را برای پیوستن به داعش به تپش می اندازد؛ احساس مفید بودن و حس تعلق [2] برای مأموریتی بزرگ و مقدس که آنان را به ساختن «چیزی» دعوت می کند. به تعبیر اسپوزیتو جستوجو برای یافتن هویتی جدید و حس تعلق و هدفمندی از عواملی است که هزاران جوان را به سوی داعش سوق می دهد (اسپوزیتو، 2014: 5) نوعی اسطوره که آن را در دولت اسلامی جستوجو میکنند. آنها می خواهند این سرخوردگی ها را جبران کنند و از این رو به داعش می پیوندند (حاجی ناصری، 1394: 45). در واقع افراد از این طریق و به وسیلۀ نیاز به متعلق بودن به چیزِ خاص، وادار به پیوستن به داعش می شوند. آنها می خواهند برای زندگیشان یک چیز پُرمعنی پیدا کنند (اسمیت، 2014: 3)؛ و این آغاز یک نوستالژی است. خلافت، نوستالژیِ جهان اسلامِ غیرشیعی است. به عبارت بهتر، خلافت پل عبور از زمان و نیل به آرمان های سرکوب شده است (موجانی، 1394: 84). شاید ابن خلدون نیز به نوعی به همین موضوع اشاره کرده، آنجا که می گوید کشورداری برای عرب حاصل نمی شود مگر با تمسک به شعائر دینی و خلیفه! و جالب این که «خلافت» اصلی ترین مؤلفۀ فرهنگ سیاسی داعش است (غفاری هشجین و علیزاده، 1393: 89).
تجزیۀ امپراتوری عثمانی آغازی بر پیدایش زمینه های شکل گیری سلفیان جدید است. مهمترین جنبه اجتماعی سلفیه آن است که فقط پیروان خود را بر حق دانسته و دیگر گروه های مسلمان را گمراه، کافر و مشرک برمی شمارند. سلفیان قدیم و جدید در بسیاری از مواضع نظری مشترک دارند، اما مهمترین وجه تمایز سلفیان جدید، کاربرد خشونت و اعتقاد راسخ به اندیشۀ «تکفیر» است. هدف عمدۀ سلفیان جدید، بازگشت به دورۀ «خلافت» از طریق تمسک به قدرت و در مواقع لازم تمسک به خشونت است. (عدالت نژاد، 1390: 167). واقعیت این است که دستگاه خلافت، هویت صدها میلیون مسلمان سنیمذهب بود که پس از جنگ اول جهانی منحل شد (نصری، 1394: بخش اول). معنی دیگر این حرف این است که فرمانروایی عثمانی، بهعنوان بزرگترین قدرت اسلامی که به دلیل تمسک به منبع الهی خود را شکست ناپذیر می دانست، بهدست غربی ها متحمل شکست ها و احساسات حقارت آمیز پیدرپی شد (خدّوری، 1369: 21).
با فروپاشی امپراتوری عثمانی، به عنوان آخرین پایگاه خلافت اسلامی در عصر حاضر، تفکری سنتی در جهان اسلام در مقابل تفکر تجددخواه با چالش اساسی مواجه شد. جامعۀ اهل تسنن که با سقوط خلافت عثمانی دچار خلاء رهبری شده بود در مواجهه با تجدد و نوگرایی چاره ای جز ارائه الگویی برای مدیریت جامعه نداشت. برخی از اندیشمندان دینی اهل سنت، همانند علی عبدالرازق، با ارائه تفسیری نوگرایانه (مدرن) از اسلام، اظهار داشتند که اسلام فاقد نظام سیاسی ذاتی است و در نتیجه تعیین این امر را بر عهده تجربه و عقلانیت بشری گذارده است (عبدالرازق، 1382). برخی، همانند محمد عبده، تلاش نمودند با ارائه تفاسیر عقلانی میان اسلام و مدرنیته سازگاری ایجاد نمایند (العروی، 1381). در مقابل بخشی از اندیشمندان دینی اهل تسنن، علل عقب ماندگی و ناکامی مسلمانان در عصر حاضر را دور بودن از افکار و اندیشه های سَلَف دانسته و تنها راه رهایی از این وضعیت را بازگشت به عقاید قرون اولیه برشمردند (قاسمی ورجانی، 1394: 54). مبانی فکری طرفداران جریان های افراطی اسلامگرا در سال های اخیر را همین نگرش شکل میبخشد. اینان خواهان احیای خلافت سنتی اسلامی در دنیای حاضر هستند. با این توضیح میتوان مشارکت ملیتهای گوناگون اسلامی (از حدود ۸۰ کشور) در سپاه داعش را در قالب منطق خلافت اسلامی توجیه کرد.
اما خلافت چه ویژگی های فراملی و فرانژادی دارد که می تواند افراد مختلف در سراسر جهان را متحد سازد؟ دستگاه خلافت و شخص خلیفه، محور همبستگی و وحدت اسلامی است و تمام مرزهای سرزمینی، نژادی، قومی و فرهنگی مسلمانان را لغو میداند. همچنین صلاحیت خلیفه، بهعنوان مجری حکومت اسلامی، کامل و عمومی و کلی است، یعنی امور دینی و دنیوی مسلمین را بهصورت یکجا در بر میگیرد. در جمعبندی کلی میتوان گفت که دستگاه خلافت، بهعنوان مجری شریعت و احیاگر سنت پیشینیان (سلف) صالح، کارکردی اساسی داشته است (سنهوری، 1389، ص ۴۸).
به نظر می رسد داعش نیز حول مفهوم خلافت شکل یافته است. اساساً در نظام سیاسی مدّنظر داعش، تنها نهاد «خلافت» مطلوبیت دارد و دیگر مجالی برای طرح احزاب یا تکثر سیاسی یا عقیدتی باقی نمی ماند (نورانی، 1394: 29). ابوبکر البغدادی در خطبه های نماز در مسجد جامع موصل مسلمانان را به تشکیل خلافت اسلامی فراخوانده و از آنان خواسته است تا قیام کنند (شریعتپایه) دارد. او مدعی است که میتواند با احیای عظمت مسلمانان، به انبوه اندوه و تهدید و بیهویتی مسلمین خاتمه دهد (نصری، 1394: مقدمه). خلیفۀ نوظهورِ داعش در خطبه های نماز که در سال 2014 در مسجد موصل عراق برگزار گردید، خطمشی کلیِ دستگاه خلافت را برای همگان تبیین نمود. در این مراسم وی همانند خلفای صدر اسلام و با حفظ همان مناسک، تأسیس «خلافت» را اعلام نمود و خود را «خلیفه» خواند و اظهار داشت: «... امانت بزرگی بر من واگذار شده است... من خلیفۀ شما هستم، هر چند که بهترینِ شما نیستم؛ پس اگر دیدید که به حق عمل کردم مرا حمایت کنید و اگر دیدید اشتباه کردم، مرا نصیحت کنید...؛ اگر مرا برحق نمیدانید به راه حق برگردانید و تا زمانی که من تابع پروردگار هستم، از من پیروی کنید... ما فرمان یافته ایم با دشمنان خدا بجنگیم... و این کار جز با نیرو و قدرت محقق نمی شود.» (نورانی، 1394: 47).
در واقع هنگامی که البغدادی می گوید «من عربم»، بعثی ها خود را کنار او می بینند؛ هنگامی که می گوید «خلیفه ام»، سنی های عرب و کرد و ترک با او همدلی دارند (موجانی، الف1394: 87)؛ و زمانی که از «احقاق حق» حرف میزند، برای جوانان سرخورده از بهار عربی که نتوانستند به امیال و آرزوهای شان برسند فرصتی برای انتقام فراهم می کند. بر مبنای همین تفکر حزب بعث، یعنی باقیماندۀ رهبران فکری ـ عملیاتی رژیم گذشته عراق، که در فاصلۀ سال های 2003 تاکنون مخفی بوده اند، پس از یک دهه سرخوردگی به بازنگریهای جدی و ماهوی بر عملکرد گذشتۀ خود مبادرت ورزیده اند (موجانی، 1394ب: 29). آنها برای ساخت و پرداخت «هیبتی تازه» برای بعث، حتی نحوۀ سخن و الفاظ مورد استفادۀ خود را نیز تغییر داده اند. بسیاری از افسران بعثی پس از آنکه متوجه شدند که داعش از یک سو در زمینه های نظامی بهشدت نیازمند تجربیات نظامی آنهاست و از سویی نیز قدرت بسیجکنندگی «خلیفه» برای جذب نیرو و تشکیل یک ارتش جنگنده در دستیابی به اهدافشان[3] بسیار بالاست، به منظور همسویی بیشتر با دستگاه جدید خلافت به وجوهی ظاهری از دین (گذاردن ریش و برپایی نماز جماعت) روی آوردند. از جمله مهمترین افسران بعثیِ حاضر در شورای نظامی داعش می توان به فاضل الحیاتی[4] و عدنان اسماعیل نجم[5] اشاره کرد (نورانی، 1394: 64). البته بخشی از نیروهای نوگرا و جوانِ مؤثر در انقلاب هجده روزۀ مصر نیز که خود را با تفکر سلفی و وهابیِ افراطی همسو نمی دیدند، هنگامی که جنبشی در قالب خلافت شکل گرفت، به آن تعلق نشان دادند و احساس همدلی و همراهی کردند. محققی از زبان محمدعلی سنوسی، استاد مصری دانشگاه آلمان، در تحلیل این موضوع می گوید:
«جوانان تحصیلکردۀ مصر (چه در خارج و چه در داخل این کشور) با استفاده از فناوری های اطلاعرسانی، میدان تحریر قاهره را اشغال و سرانجام نظام مبارک را سرنگون کرده بودند. آنها نخستین گروه در دنیای اسلام بودند که توانستند با استفاده از ابزارها و فضای مجازی، ساختارهای مستحکم اطلاعاتی ـ امنیتی مصر را دور بزنند و به مدت 18 روز افکار عمومی مصر و بخشهای زیادی از جهان را در اختیار بگیرند. اما انقلابی که این عناصر از اعضای اصلیِ آن بودند برای آنها سرانجامی نداشت؛ جوانانی که مسیر تاریخ مصر را تغییر داده بودند، به سرعت با ورود نیروهای اخوانی و سلفی به حاشیه رانده شدند. آنها احساس کردند که انقلابشان تحقیر و حتی به آن تجاوز شده است. دولت اخوانی ها آنها را پس از سقوط «مبارک» به طور کامل به حاشیه راند و اجازه نداد که در مجلس مصر حتی یک کرسی را در اختیار داشته باشند!. از این رو مشاهده می کنیم که این جوانان تحقیر شده و در حاشیه مانده، توانستند داعش را در حوزۀ نرمافزاری به برتری برسانند» (موجانی، 1394ب: مقدمه).
نتیجه گیری
گزارهی بسیار معتبر و مُتقنی وجود دارد که تصریح میکند: "هر عملی ترجمان یک برداشت و فهم در عالم فکر و ذهن است"؛ بر این اساس، تحولات عالم بیرون تجلی باورهایی است که درست یا غلط در دنیای افکار و پندار ما حک شدهاند. هرچند داعش از حیث استعداد نظری و سازوکارهای عملی، حامل و مدعی بسیار ضعیفی برای این مفهوم عظیم است، اما خود آن مفهوم، به دلیل دلالتها و تجویزهایش، بسی دگرگونساز و شگفتآفرین است. وجود چنین فضایی وقتی با بعضی شعائر دینی، به ویژه مفهوم "خلافت" قرین گردد، با درنظرگرفتن مراحل دوم و سوم ایده ی کانت، مخصوصاً مرحله ی سوم، زمینه ی لازم برای جذب جوانان مسلمان سرخورده و تحقیرشده ی اروپایی که به لحاظ فکری و روحی دچار سرگردانی و بدبینی و بیگانگی و حتی انزجار نسبت به فرهنگ و هویت اروپایی شده اند، به داعش را فراهم می کند. [6] سخن این نیست که زمینههای علمی و عملی تحقق خلافت و اعلام خلیفه مهیا است، بلکه توجه به نکات و احتمالاتی است که خلافت را در حکم یک گفتمان بسیجگر ظاهر میسازد.
در پی ناتوانی و ناکامی ایدئولوژیهایی چون ناسیونالیسم (بعثی)، سوسیالیسم (ناصری)، سلطانیسم (اردنی) و سکولاریسم (کمالیستی)، گفتمان خلافت میتواند بهمثابه یک دال مرکزی و میدانی برای جذب طردشدگان نظامات فوق عمل کند. جوانانِ سنی مذهب اروپا در قرن بیستویکم در دنیای کنونی باید تکلیفشان را با این شرایط روشن کنند. واقعیت این است که آنها بهطور جدی در برخورد با واقعیاتِ عصر حاضر دارای خلاءهای نظری هستند. به نظر می رسد علمای سنی مذهب، مراجع و نخبگانی که بر این طیف از جوانان تأثیرگذارند باید برای این خلاءها چاره اندیشی کرده و چارچوبی برای آنها بنا نهند که با واقعیات قرن بیستویک سازگاری داشته باشد. از سوی دیگر مسئولان عالی سیاسی اروپایی باید در سیاست های فرهنگی و هویتی خود در قبال اغیار، بهویژه جوانان مسلمان در کشورهای خود، تجدیدنظر جدی کنند.
پی نوشت:
[Other -[1
[2] - دیوید کامرون نخست وزیر انگلیس در 5 فوریه 2011 در کنفرانس امنیتی مونیخ اعلام کرد: «انگلیس نیازمند یک هویت ملیِ قوی برای جلوگیری از غلتیدن افراد به سمت افراطگرایی است. باید اذعان داشت که ما در ارائۀ یک نسخه از جامعه ای که آنها احساس تعلق به آن کنند شکست خورده ایم.
[3] - در رابطه با همسوییِ اهداف داعش و حزب بعث ایدۀ «اتحاد عراق و شام» مشاهده می شود. در سال های اخیر و پس از سقوط صدام و افشای اسناد محرمانۀ حزب بعث، مدارکی در رابطه با نگرش این حزب مبنی بر ایجاد «سوریۀ بزرگ» متشکل از عراق، اردن، سوریه، لبنان و فلسطین کشف شد.
[4] - ملقب به ابومسلم التُرکی در سِمت معاون خلیفه.
[5] - ملقب به ابوعبدالرحمان بیلاوی در سمت فرماندۀ عالی نظامی داعش.
[6]- کانت معتقد است حقوق شهروندی زمانی برقرار می گردد که: «دولت بر اساس تجمع افراد انسانی تحت قوانین و مقررات واحد شکل گیرد...؛ هر ملتی که بهصورت یک دولت تشکل می یابد، بر اساس یک قرارداد اولیه به وجود آمده است؛ گویی همۀ افراد آزادیِ خود را در اختیار یک حاکمیتِ ملی قرار داده اند تا بلافاصله حق خود را به عنوان عضوی از یک ملت متشکل به دست آورند» (مجتهدی، 1388: 284)؛ پس بدون دولت شهروندی شکل نمی گیرد. در کل نظریه کانت در باره وحدت مدنی را می توان شامل سه مرحله دانست: 1ـ تشکیل دولت که زمینه ای برای قانونمند شدن و همگرایی افراد جامعه است؛ 2ـ فرایند تبدیل شدن فرد به شهروند درون دولت؛ 3ـ تشکیل هویت جدید در عرصه مدنی. در این مقاله بیشتر بر مرحله دوم و سوم ایده وحدت مدنی کانت تمرکز شده است تا دلایل گرایش برخی از جوانان مسلمان را به داعش بتوان بهتر تحلیل کرد.
منابع:
ابراهیم نژاد، محمد و مهدی فرمانیان (1393). دولت اسلامی عراق و شام؛ بررسی و تحلیل تاریخ و افکار، قم: انتشارات دارالاعلام.
اسپوزیتو، جان ال و دیگران (1384). مسلمانان اروپا و آمریکا، ترجمه سید مهدی موسوی، تهران: انتشارات کیش مهر.
حاجی ناصری، علی (1394). «انتقام حاشیه از متن؛ چرا جوانان اروپایی داعشی میشوند؟»، هفته نامه تحلیلی مثلث، سال ششم، شماره 289، پاییز، صص 46-44.
خدّوری، مجید (1369). گرایش های سیاسی در جهان عرب، ترجمه عبدالرحمان عالم، چاپ دوم، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت خارجه ج.ا.ا.
سنهوری، عبدالرزاق احمد (1389). نظریه دولت در فقه اهل سنت، ترجمه حامد کرمی و داوود محبی، تهران: نشر میزان.
شاربروت، الیور (1394). «علل پیوستن جوانان مسلمان در اروپا به داعش»، تهران، دانشگاه علامه طباطبایی، دانشکده علوم اجتماعی، برگرفته از http://www.farhang emrooz.com، تاریخ دسترسی: 23/1/1395.
صباغیان، علی (1394). «شکست چند فرهنگ گرایی در اروپا و پیامدهای آن برای مسلمانان ساکن در کشورهای این قاره»، فصلنامه مطالعات سیاسی جهان اسلام، سال چهارم، شماره 13، بهار، صص 20-1.
العروی، عبدالله (1381) اسلام و مدرنیته، ترجمه امیر رضایی، تهران: قصیده سرا.
علی، بختیار (1394). داعش؛ خشونت شرقی و نقد عقل فاشیستی، ترجمه سردار محمدی، تهران: نشر مرکز.
غفاری هشجین، زاهد و قدسی علیزاده (1393). «مؤلفه های فرهنگ سیاسی جریان سلفی تکفیری (مطالعۀ موردی: داعش)»، فصلنامه مطالعات سیاسی جهان اسلام، تهران، دانشگاه بینالمللی امام خمینی، سال سوم، شماره 11، پاییز، صص 11-89.
قاسمیورجانی، مهدی (1394). گفتمان داعش، تهران: انتشارات سِتوس.
کسرایی، سالار (1393). «برآمدن داعش در خاورمیانه: تحلیل جامعهشناختانه»، فصلنامه روابط خارجی، تهران، سال هفتم، شماره 1، بهار، صص 216-191.
کیانی، داوود (1389). اتحادیه اروپا: هویت، امنیت و مشروعیت، تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی.
مجیدی، محمدرضا و محمد مهدی صادقی (1391). «تأملی انتقادی در مفهوم و ایدۀ اسلام اروپایی»، فصلنامه روابط خارجی، تهران، پژوهشکده تحقیقات راهبردی، سال چهارم، شماره اول، صص 148-113.
مطهری، مرتضی (1362). نهضت های اسلامی در صد سال اخیر، چاپ دهم، قم: انتشارات اسلامی.
مولایی، عبدالله (1387). «مهاجرت و سیاست هویتمحور اروپایی»، فصلنامه سیاست خارجی، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت خارجه، سال بیست و دوم، شماره 1، صص 65-39.
مهدویزادگان، داوود (1394). «فروپاشی عثمانی و انقلاب اسلامی ایران، دو مقطع گرایش به احیای اندیشه خلافت»، برگرفته از http:// www.farhang emrooz.com، تاریخ دسترسی: 28/1/1395.
نصری، قدیر (1393). «موج سوم خلافت خواهی»، ماهنامه علوم انسانی مهرنامه، تهران، سال پنجم، شماره 37، صص 73-72.
نصری، قدیر (1394). «خلافت خواهی: گذشته گرایی غیر واقعی و آینده گرایی فراواقعی»، برگرفته از: http:// www.farhang emrooz.com، تاریخ دسترسی: 20/1/1395.
نورانی، سیدمهدی (1394). داعش؛ از کاشت تا برداشت، چاپ دوم، قم: انتشارات مجد اسلام.
موجانی، سیدعلی (الف1394). «ریشه های تاریخی، فرهنگی و سیاسی داعش»، مصاحبه با ماهنامه فرهنگ اسلامی، سال سوم، شماره 31، صص 95-79.
موجانی، سیدعلی (ب1394). ریشه های تجدید حیات خلافت اسلامی و تأثیر ژئوپلتیک آن، تهران: اداره نشر وزارت امور خارجه.
مجتهدی، کریم (1388). افکار کانت، چاپ دوم، تهران: انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
.Esposito, John L (2014). ISIS, Radicalization, and the Politics of Violence and Alienation, Reset Doc