یک روزنامه لبنانی توطئه جدید آمریکا و رژیم صهیونیستی را تشریح کرد و توضیح داد که این دو چگونه به بهانه دادگاه بینالمللی جنایی در پی هدف قرار دادن لبنان، سوریه و تضعیف ایران هستند.
اشتراک گذاری :
در چند ماه گذشته دکتر محمود احمدینژاد، رئیسجمهوری ایران درباره سناریویی هشدار داد و اعلام کرد که آمریکا به همراه رژیم صهیونیستی و کشورهای غربی در حال تدارک دیدن برای کشورهای منطقه هستند و قصد دارند منطقه را شلوغ کنند. چندی پیش در برخی گزارشها به مناسبت سفر احمدینژاد به لبنان به این سناریو و ارتباط آن با زمان سفر احمدینژاد به لبنان و خنثی کردن برخی طرحهای احتمالی آمریکا، اشاره شد.
در همین ارتباط روزنامه السفیر لبنان نیز به تشریح بیشتر این سناریو پرداخت و اعلام کرد که این سناریو دارای دو روی اصلی است؛ یک رو دادگاه جنایی بینالمللی و اتهام زدن به حزبالله و روی ديگر آن آمادگی اسرائیل برای حمله به لبنان و در صورت موفقیت حمله به سوریه است. گزارش السفیر در پی از نظر گرامی خوانندگان میگذرد.
روزنامه السفیر در این گزارش، به موضوع دادگاه جنایی بینالمللی ویژه ترور رفیق حریری نخستوزیر فقید لبنان پرداخت و این موضوع را که از جانب غرب بویژه آمریکا و رژیم صهیونیستی هدایت میشود، توطئهای برای لبنان و مقدمهای برای حمله این رژیم به لبنان دانست.
این روزنامه لبنانی نوشت:" کار از نوع برخورد سعدحریری، نخستوزیر لبنان با موضوع شاهدان دروغین و چگونگی رفتار ولید جنبلاط، رئیس حزب سوسیالیست ترقیخواه لبنان در هزینه کردن پشتوانه سیاسی خود در یک سال و نیم گذشته برای مخالفان حزب حاکم لبنان گذشته است. کار از این که میشل سلیمان، رئیسجمهوری نیز باید گزینههای احتمالی برخورد با مسائل مهم سیاسی لبنان، مانند موضوع دادگاه را برای خود تعیین کند، گذشته است و اکنون کار به طرح این سؤال کشیده است که آمریکا چه خوابی برای لبنان، بویژه برای حزبالله و سپس سوریه دیده است؟ چهآنکه حضور خود را در لبنان و گروه سیاسی حامی خود در لبنان را تقویت کرده است و گویی وضع آمریکا همان وضعی است که در زمان اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ در آن بود."
السفیر به کتابی به نام "راز رؤسا" از نویسنده فرانسوی "ونسان نوزیل" اشاره کرد که حاوی اسناد و مدارک رسمی آمریکا و فرانسه بود و این کتاب زمینهساز صدور قطعنامه ۱۵۵۹ (علیه عراق) شد و افکار عمومی آن زمان را برای این مسائل آماده کرد که "اکنون عراق باید اشغال شود"، "به سوریه و ایران و حزبالله و زیرساختهای فلسطین و مقاومت حمله شود"، آن هم پیش از آنکه موضوعی به نام "مسئله هستهای ایران" مطرح شود.
در آن زمان ژاک شیراک رئیسجمهوری وقت فرانسه، ترجیح داد بر حلقه وسط، یعنی سوریه تمرکز کند؛ زیرا با فروپاشی حکومت سوریه، اکسیژن سیاسی و نظامی حزبالله قطع میشد و در آن صورت حزبالله باید با کنار گذاشتن سلاح خود، انزوای سیاسی در لبنان را برمیگزید، یا این کار را نمیکرد، که در آن موقع اسرائیل خود اقدام لازم را انجام میداد و در آن صورت، رژیم سوریه که تغییر کرده است، دیگر نمیتواند از مقاومت حمایت و به مقاومت لبنان کمک کند. در این شرایط، ایران هم که حمایت اعراب را با خود ندارد نمیتواند کمکی به مقاومت کند، بنابراین در چنین وضعی مقاومت فرو میپاشد و ماموریت آخر باقی میماند:" محاصره ایران، مقدمهای برای براندازی نظام اسلامی آن!"
السفیر افزود:" فرانسویها به همراهی غرب، بخت خود را آزمودند و در آن زمان اشارات و پیامهایی مثبت برای حزبالله و ایران فرستادند. نام حزبالله در لیست سیاه تروریسم در اروپا قرار نمیگیرد و علاوه بر آن، کانالهایی سیاسی برای گفتوگوی حزبالله با اروپاییها باز خواهد شد. در سایه چنین تلاشهایی، عملیات ترور رفیق حریری، نخستوزیر لبنان انجام گرفت و تصمیم خروج سوریه از لبنان اتخاذ شد. در پی آن مقاومت و تمامی متحدان سوریه تصمیم گرفتند در مقابل این توفان عربی ـ بینالمللی از سوریه حمایت کنند. دولت "عمر کرامی" نخستوزیر اسبق لبنان سقوط کرد. سپس دولت "نجیب میقاتی" متولد شد. سران امنیتی یکی یکی قبل از آنکه به زندان افکنده شوند، مجبور به استعفا شدند. پیش از آنکه کودتا کامل شود، ائتلاف چهارگانه با "نیرنگ" و در همان سیاق شکل گرفت و سعدحریری و ولید جنبلاط و گروه آنان، اکثریت را به دست آوردند و این امر به ضرر میشل عون تمام شد. چند هفتهای نگذشت تا اینکه علیه همین ائتلاف کودتا شد و تصمیم، دوباره تن دادن به فشار توفانی جدید شد، یعنی فشار سریالی از ترورها و انفجارها با رنگ و بوی سیاسی معین و گاهی شبیه ترور "جرج حاوی" تا اینکه نوبت به دادگاه بینالمللی، تن دادن به تصمیم شورای امنیت و ممانعت از لبنانی شدن موضوع و ضابطهمند کردن آن در پایان سال ۲۰۰۵ شد."
از جنگ ۳۳ روزه تا دیدار العقبه
گذشته از اینکه در کتاب "راز رؤسا" درباره اینکه سوریه چگونه پس از شکست اسرائیل از حزبالله در جنگ ۳۳ روزه، از آنچه برای این کشور طراحی کرده بودند، گریخت و اینکه چه نوع روایتی برای این امر در پیش گرفته شده است، به هرحال این جنگ مسیری جدید خلق کرد و بهترین دلیل بر وجود این مسیر، اقدام و سخنان یکی از مقامات بلندپایه امنیتی لبنان است که بارها برای مخاطبان خود ادعا کرد:" ما از ابتدای سال ۲۰۰۶ میدانستیم که حزبالله، رفیق حریری را ترور کرد، ولی ما آماده رویارویی با حزبالله نبودیم، بنابراین به استناد اطلاعات داخلی و خارجی تصمیم گرفتیم اتهام را متوجه سوریه کنیم و در این امر هم تا حد بسیاری موفق شدیم!"
السفیر نوشت:" ولی شما اکنون و امروز آماده رویارو شدن با حزبالله هستید؟ همین مقام امنیتی لبنان پاسخ میگوید: "رویارو شدن کار ما نیست، بلکه با شورای امنیت است. آیا حزبالله میتواند اقدامات ۷ میرا مقابل شورای امنیت تکرار کند؟"
السفیر افزود:" جنگ ۳۳ روزه و "دیدار العقبه" که به دنبال این پیروزی تاریخی صورت گرفت، اخم خیلیها را در منطقه درهم برد و بسیاری از معادلات منطقه را برهم زد، مقامات امنیتی عربی، اسرائیلی و آمریکایی برای نخستین بار گرد هم آمدند و تمرکز خود را بر حزبالله قرار دادند، آن هم وقتی که سوریه و حکومت آن از چنگ آنان رها و قدرتمندتر از همیشه ظاهر شد. در آن زمان کسی این خبر را شایع کرد که مسئولیت ترور رفیق حریری از ایران شروع میشود و بعد به محمد سلیمان در سوریه و سپس به (شهید) عماد مغنیه در لبنان میرسد!
السفیر نوشت:" اصلاح معادله ژاک شیراک ـ جرج بوش درست انجام شد، ولی محتوای آن، همان باقی ماند؛ هدف ایران است و سوریه و حزبالله و مقاومت در فلسطین، بویژه پس از انتخابات فلسطین که حماس در آن پیروز شد… ولی با این همه، حزبالله و نیروهای مقاومت فلسطین هدف نخست هستند و در مقابل، مقرر شد که سوریه محدود شود و بر "خطرات برنامه هستهای ایران" و هلال شیعی و آنچه اردنیها و دیگران "گسترش فارسها" میخوانند، تمرکز شود و به لطف کتاب "راز روسا"، روشن شد اصطلاح "هلال شیعی"، از ساختههای "ژاک شیراک" است که آن را پس از سقوط رژیم سابق عراق در سال ۲۰۰۳ ابلاغ کرد."
همزمانی اتهامزنی به حزبالله و تصمیم اسرائیل برای جنگ
السفیر نوشت:" سوریه خیلی زود از دست توطئه خلاص شد و نفوذ منطقهای خود را به دست آورد و بازیگر مهم منطقهای شد، آن هم در سایه عجز دیگر کشورهای عربی یا فرو رفتن آنان در لاک خود بر اثر فشارهای بینالمللی و منطقهای. در مقابل، نقش حزب الله و نیروهای مقاومت فلسطین تقویت شد و اینان برای هرگونه رویارویی احتمالی با اسرائیل آماده بودند. طبیعتاً نفوذ ایران در مقام منبع حمایت سیاسی و مادی افزایش یافت."
زمانی که مجله آلمانی "اشپیگل" در سال ۲۰۰۸ از آماده بودن فضای بینالمللی و منطقهای برای هدف گرفتن مقاومت سخن گفت، اکنون زمان واقعی از راه رسیده بود. الان چه سناریویی میتوان برای این روزها نوشت؟ اگر در سال ۲۰۰۴ در پی اشغال عراق، عاملی وجود داشت که تهاجم آمریکا را توجیه میکرد، ولی اکنون چهچیزی میتواند تهاجم احتمالی آمریکا را توجیه کند؟ چه اساسی دارد؟ چرا برخی دوباره روی لبنان و مسائل منطقهای حساب باز کردهاند؟
السفیر تشریح کرد:" کارشناسان دیپلماتیک اعلام میکنند که این افراد معتقدند که سفر "جفری فلتمن" به لبنان و هر حرکتی که غربیها و آمریکاییها پس از آن کردند، این افراد را به این عقیده رساند، چرا که پس از سفر فلتمن، "جان کری" رئیس کمیته روابط خارجی سنای آمریکا به منطقه سفر کرد و مفاد سفر این بود که اگر اسرائیل آماده حمله به مقاومت در لبنان نبود، حکم اتهامی دادگاه جنایی بین المللی نیز وجود نمیداشت و اگر "دانیل بلمار" رئیس دادگاه، آماده صادر کردن حکم اتهامی به حزبالله نبود، در اسرائیل تصمیمی برای حمله به لبنان گرفته نمیشد."
السفیر افزود:" همین کارشناس اعلام میکند که بین اتهامزنی به حزبالله و آغاز جنگ، ارتباطی محکم به وجود آمده است، ولی در این میان، عنصر سومی نیز وجود دارد که آن، پیامدهای صدور حکم اتهامی و قضایی است که در لبنان به وجود خواهد آمد (و مشخصاً فتنهای که ایجاد میکند)."
السفیر نوشت:" اصل مسئله این است که کنترل دادگاه و صدور حکم اتهامی آن، در دست آمریکاست؛ همانطور که تصمیمگیری برای آغاز جنگ علیه لبنان در دست آمریکا و اسرائیل است. اما پیامدها. هر طرف لبنانی میتواند مسئولیت رویارویی با آن را بهعهده بگیرد. جناح اکثریت در لبنان و در رأس آن سعد حریری، نخست وزیر لبنان میگوید که: اگر حزبالله متهم شود دنیا که به آخر نمیرسد؛ حزبالله میتواند از خود دفاع کند و ما هیچ اتهامی را قبول نمیکنیم، مگر اینکه بر اساس ادلّه و مدارک باشد.
در مقابل، معارضان راههای مقابله را هنوز تعیین نکردهاند، ولی آهنگ خود را طبق دیدگاههای حزبالله هماهنگ میکنند که آمادگی خود را برای جنگ قطعی اسرائیل همیشه حفظ میکند. برای همین، حزبالله تمایل دارد که این اتهام را حذف و دفع کند. بنابراین تلاش خود را برای کاستن از پیامدهای آن به کار گرفته است؛ جدای از اینکه چه پیشبینیهایی درباره زمان صدور حکم دادگاه شده و چه مطالبی درباره اختلافات قاضیان دادگاه منتشر شده است."
اسرائیل آماده جنگ است
اگر نام و عنوان "پیامدها" صرفا عنوانی لبنانی باشد، میتوان دهها سناریو متصور شد و سؤال این است که آیا اسرائیل آماده آغاز جنگ علیه لبنان است؟
السفیر نوشت:" بله، اسرائیل آماده آغاز جنگ علیه لبنان است. این پاسخی است که یک مسئول فرانسوی اعلام کرد. کسی که چندماه پیش به شمال فلسطین اشغالی سفر و اعلام کرد که سفر وی برای اولین بار نبوده است. بهخصوص پس از جنگ ۳۳ روزه و ارزیابی او برای روشن شدن وضع منطقه و به دست آوردن درکی درست و انتقال آن به محافل ذیربط در فرانسه که در جریان برنامه اسرائیل علیه لبنان هستند. وی اعلام کرد که در فرانسه، ارزیابی وی مد نظر قرار داده میشود."
این فرد فرانسوی که به هویت وی اشارهای نشده است، همچنین اعلام کرده است که اسرائیلیها در ماههای اخیر به او اعلام کردهاند که آمادگیهای نظامی و شهری خود را تکمیل کردهاند و پناهگاهها در شمال فلسطین اشغالی به ویژه در مرز با لبنان برای هر نوع درگیری با حزب الله لبنان آماده شده است. در عین حال اسرائیلیها یک سری رزمایشها را با هدف آزمایش قدرت ارتش و گروههای جدید خود برگزار کردهاند؛ تمرین عملیاتهایی پیچیده علیه حزب الله که باید در کمترین زمان ممکن انجام شود.
بنا بر گفته این مقام فرانسوی، رزمایشهایی که در مارس گذشته انجام شد، همه بر اساس رویارویی با موشکهای پیشرفته و حجم بالای آتش موشکهای دوربرد و آزمایش سامانه ضدموشکی بود؛ موشکهایی که اسرائیل را تهدید میکند.
به گفته این مقام فرانسوی، بهخلاف آنکه در مرحله گذشته، سران نظامی اسرائیل پیشگام مخالفت با اجرای عملیات جدید علیه حزبالله بودند و بر به دست آوردن زمان مناسب تاکید میکردند، اکنون انقلابی در مواضع آنان رخ داده است و خود پیشگام موافقان اجرای عملیات نظامی علیه حزبالله و آماده اجرای هر حملهای به لبنان هستند.
این مقام فرانسوی میافزاید:" از زمان استعفای ژنرال "موشه سوکینیک" که ماموریت وی بازسازی لشکر شمال (حلقه وصل فرماندهان با گردانهای میدانی) بود و در زمان او انتقادی تند درباره کافی نبودن بودجه رزمایش و آموزشها مطرح میشد (با آنکه بودجه چهار برابر شده بود) دیگر در میان فرماندهان شخصیت موثری نیست که خواستار مهلت تا ابتدای فصل تابستان برای آغاز حمله باشد. بلکه اکنون نوعی اجماع در ارتش اسرائیل وجود دارد و زمانی که رهبران سیاسی اسرائیل اراده جنگ کنند، آنان به محض صدور دستور، آماده و قادر برای آغاز جنگ علیه حزبالله هستند.
السفیر افزود:" این مقام فرانسوی برای بیان برداشت خود از رسوخ رویکرد جنگ، سخن "گادی آیزنکوت" را برگزید که در جایی اعلام کرد، زمانی که جنگ جدید آغاز شود، باید با سرعت و قدرت آن را یکسره کرد، بدون آنکه به افکار عمومی اهمیت داده شود. همچنان که نه آمریکا، نه کشورهایی که نیروهای آنان عضو نیروهای یونیفل در مرز لبنان هستند، درباره نزدیک شدن زمان حمله به حزبالله هشدار کافی نخواهند داد، به صورتی که حتی تحرک نیروهای احتیاط اسرائیل و نیروهای دیگر تا قبل از آغاز جنگ دیده نخواهد شد و این بدین معناست که زمان و فرصتی برای تلاشهای دیپلماتیک جهت پیشگیری از جنگ و منصرف کردن اسرائیل وجود نخواهد داشت."
اسرائیل آماده جنگ است و حزبالله هم هدف نخست است
اگر هدف اول محقق شد، سوریه نیز هدف دوم است، درست عکس معادله ژاک شیراک و جرج بوش که در سال ۲۰۰۴ مطرح شد.
السفیر نوشت:" آیا هیچ انسان عاقلی هست که گمان کند زمانی که حزبالله متهم شود، سوریه بیطرف باقی بماند. و کسانی که سررشته امور در دست آنان است، آیا دریافتند زمانی که سوریه در سال ۲۰۰۵ متهم شد، چرا حزب الله در میدان "ریاض الصلح" ایستاد و گفت متشکریم سوریه؟… و فردا سید حسن نصرالله چه خواهد گفت و سوریها از این پس درباره اتفاقات لبنان چه خواهند گفت؟"
هرکس در پی یافتن "راز" حمله آمریکا و علت حساب باز کردن برخیها روی این جنگ است، باید که دو عنوان ملازم هم را در نظر بگیرد: رأی و حکم اولیه دادگاه، پیامدهای آن و جنگ اسرائیل علیه لبنان.
پیامدهای توطئه غرب
این میان نویسنده و تحلیلگر برجسته مصری با درج مقالهای با عنوان "لبنان بر فراز آتشفشان" تاکید کرد که لبنان با توطئه آشکار غرب و رژیم صهیونیستی در آستانه انفجار و جنگ داخلی قرار دارد.
"فهمی هویدی"، ضمن بررسی شرایط فعلی لبنان و رویکرد گروههای مختلف، اوضاع داخلی این کشور را در آستانه انفجار دیده و به اهمیت نقش ایران، سوریه و ترکیه به ویژه طی سفرهای اخیر میپردازد و از بیتفاوتی اعراب در این زمینه اظهار تعجب میکند.
هویدی در این مقاله مینویسد:" تعجب از بیتفاوتی اعراب نسبت به حوادث لبنان است، لبنانی که آماده میشود تا از درون منفجر شود؛ و تعجب بیشتر آنکه بارزترین طرفهای منطقهای درگیر در این جریانات ایران، ترکیه و رژیم صهیونیستی هستند و درباره بازیگران غربی نیز طبیعتاً سؤالی نمیشود."
فهمی هویدی مقاله خود را اینگونه آغاز میکند که سر حزبالله به شدت مورد نیاز است؛ نه فقط به خاطر پیوستن لبنان به لیست سازش با رژیم صهیونیستی و غسل تعمید آن در اردوگاه کشورهای به اصطلاح میانهرو، بلکه برای محکم کردن پشت رژیم صهیونیستی در رویارویی با ایران تا بدین ترتیب رژیم صهیونیستی آسودهخاطر شده و "گردن کلفت" منطقه باشد تا پس از آن بتواند ایران را به طور کامل به مقابله بطلبد.
این بحث مختصر، نیاز به شرح و توضیح دارد؛ بعد از امضای موافقتنامه کمپدیوید در سال ۱۹۷۹ که منجر به خروج مصر از عرصه درگیری و به دنبال آن شکست ستون اصلی ساختار عرب شد، آرمان اسرائیل بیحد و مرز شد؛ اما شادی آن زمان این رژیم از "تأسیس دوباره دولت اسرائیل" با پیروزی انقلاب اسلامی در همان سال و حمایت از مقاومت از طریق پیمان با جناحهای مقاومت فلسطین که آن زمان در سوریه بودند، دیری نپایید.
از سوی دیگر، تقدیر بر آن شد تا بعد از حمله رژیم صهیونیستی به لبنان در سال ۱۹۸۲ اوضاع دگرگون شود و از دل همان ماجرا، حزبالله خارج و تبدیل به خاری در چشم اسرائیل شد.
اهمیت نقش حزبالله زمانی جلوه یافت که رژیم صهیونیستی را وادار به عقبنشینی شبانه از جنوب لبنان کرد و طی حمله مجدد این رژیم به لبنان در سال ۲۰۰۶، توانست این رژیم را به چالش کشانده و شگفتزده کند. این تجربه برای رژیم صهیونیستی نه فقط دردناک، که تحقیرآمیز بود. نقش حزبالله در این حد متوقف نشد، بلکه قدرت و دستآوردهای آن سبب شد با مرور زمان تبدیل به بازیگری بسیار مهم در حیات سیاسی لبنان شده و در جلوگیری از پیوستن لبنان به عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی موفق شود.
به نوشته این تحلیلگر منطقهای، به دنبال این قبیل مسائل، حزبالله تبدیل به مانعی جدی شد که بایستی حذف میشد و طبیعتاً رژیم صهیونیستی و آمریکا نسبت به سایرین بر این مسئله اصرار بیشتری داشتند. این پافشاری زمانی بیشتر نمود پیدا کرد که با ظهور طرح انقلاب اسلامی، رژیم صهیونیستی آن را خطری علیه نفوذ و ماهیت خود دید و از همان لحظه نخست تصمیم به نابودی آن گرفت؛ درست به مانند آنچه در قبال رآکتور هستهای عراق انجام داد. البته این اقدام در گروی امنیت دادن به محیط پیرامونی اسرائیل از جمله حزبالله لبنان است، این در حالی است که حزبالله دارای سلاح و موشکهایی است که قادر است به تلآویو برسد و این مطلبی است که سید حسن نصرالله دبیرکل حزبالله با صراحت آن را در یکی از سخنرانیهای خود اعلام کرد.
نویسنده در ادامه مقاله خود آورده است:" ۲۵ نوامبر، سایت آمریکایی "کانتر پانچ" بخشهایی از صحبتهای "جفری فلتمن" معاون وزیر امور خارجه و سفیر اسبق آمریکا در لبنان، خطاب به "مورا کانیلی" سفیر فعلی آمریکا در لبنان را منتشر کرد که ضمن آن گفته بود: حزبالله محاصره شده و خواهی دید که ما با کمک قطعنامه ۱۷۵۷ سازمان ملل، خواهیم توانست ضرباتی بر آن وارد کنیم و این هدیه من به لبنان به مناسبت کریسمس است."
طبیعتاً برخلاف شواهد موجود، این سخنان رد و تکذیب شد و روزنامه الشرق الاوسط فردای همان روز به نقل از "بلال فرحات" نماینده حزبالله گفت که فلتمن در کنگره آمریکا اعلام کرد که این دولت ۵۰۰ میلیون دلار برای ضربه زدن به حزبالله اختصاص داده که بعداً معلوم شد این رقم بیش از یک میلیارد دلار بوده است.
ماجرای ترور رفیق حریری نیز دامی بود برای شکار حزبالله و چنگ انداختن به آن از طریق قطعنامههای شورای امنیت و دادگاههای بینالمللی؛ روشی نیز که در این راه به کار برده شد، ادعای دست داشتن فرماندهان نظامی حزبالله (مانند عماد مغنیه و چهار تن دیگر) در ترور سال ۲۰۰۵ بود که به دنبال آن کمیته بینالمللی تحقیق برای طرح موضوع در دادگاه بینالمللی به منظور مجازات عاملان تشکیل شد؛ این اقدامات به نوبه خود از جمله تصمیماتی بود که پیش از این در رابطه با مسمومیت و قتل عرفات در سال ۲۰۰۴ اتخاذ نشد، هر چند آن جنایت جدیتر و تأثیرش بر نقشههای منطقهای به مراتب بیشتر بود.
بر اساس این گزارش، مسئله قابل توجه در این رابطه آن است که دادگاه تشکیل شده از سوی سازمان ملل برای بررسی ترور حریری، تحت فصل هفت منشور سازمان ملل انجام پذیرفت که مفاد آن برای اجرای الزامات، اجازه استفاده از نیروی مسلحانه را نیز میدهد. همانگونه که اجازه میدهد دولتی که از اجرای حکم سرباز زده، تحریم شود.
طی ۵ سال گذشته تحقیقات گمراهکننده متوقف نشد، چه در متوجه کردن اتهامات به سمت سوریه به عنوان اولین طرفی که متهم شد، چه در اعتماد به اظهارات شاهدان دروغین که اظهاراتشان سبب بازداشت چهار تن از افسران ارشد لبنان شد که البته در ادامه، بیگناهی ایشان به اثبات رسید. اخیراً نیز این انحرافات با درز اخباری مبنی بر رویکرد کمیته تحقیق در اتهامزنی به رهبران حزبالله در عملیات ترور بیشتر شده؛ با علم به این نکته که حزبالله در تاریخ خود به یاد ندارد که متوسل به نابودی دشمنان سیاسی خود شده باشد، چه رسد به رفیق حریری که در زمره این قبیل دشمنان نیز قرار نمیگیرد.
رویکرد سنی لبنان از نخستین جریانهایی بود که در کنار دادگاه بینالمللی قرار گرفت، در حالی که شیعیان لبنان در سیاسی بودن تحقیقات و دادگاه بینالمللی تردید داشتند؛ زمانی که شواهد دال بر متهم شدن حزبالله قویتر شد، سید حسن نصرالله دبیر کل حزبالله لبنان در سخنرانی ۲۸/۱۰/۲۰۱۰، به تحریم محققان بینالمللی حکم داد.
در بخش دیگری از این مقاله آمده است:" با قرار دادن سخنان معاون وزیر امور خارجه آمریکا در کنار سخنان نصرالله، حقیقت قرار گرفتن لبنان بر روی آتشفشان مشخص میشود؛ آمریکا، رژیم صهیونیستی و حامیانشان در لبنان، به شدت به دنبال حمایت از حکم اولیه و کشاندن رهبران حزبالله به دام اتهامات هستند تا بتوانند این حزب را به راحتی از بین ببرند؛ اما دبیرکل حزبالله نیز تهدید کرده هر دستی که بخواهد به رهبران حزبالله و اعضایش نزدیک شود، قطع خواهد شد. اینگونه رفتارهای آمریکا و اسرائیل نشان میدهد که میخواهند لبنان را در آستانه انفجار قرار دهند و این بار با توطئه آشکار غرب، شبح جنگ داخلی در افق نمایان شده است."
در قبال تمامی اینها جز اقدام عربستان و سوریه که عادت به خاموش کردن آتش لبنان پیدا کردهاند و با رمز "س.س" به آن اشاره میشود، شاهد هیچ بازتاب و عکسالعملی از سوی اعراب نبودهایم، البته این مقدار تلاش کافی نیست، چرا که سایر طرفهای بینالمللی و داخلی با قدرت، فشار و انسجام خود را برای صدور کیفرخواست و سرعت دادن به محاکمه دنبال میکنند؛ در این اوضاع و شرایط، تهران با قدرت در صحنه حاضر شده و محمود احمدینژاد، رئیسجمهوری ایران همراه با هیأتی بلندمرتبه از وزرا و تجار با دعوت رسمی وارد بیروت شد و ۱۶ تفاهمنامه و سند همکاری در زمینههای مختلف به امضا رسید.
فهمی هویدی نوشت:" آمریکا از این دیدار خشمگین شد تا جایی که سفیر آمریکا در بیروت ضمن بیانیهای مکتوب، خشم واشنگتن در قبال هرگونه اقدامی که حاکمیت و ثبات لبنان را تضعیف کند، اظهار داشت. پیش از این دیدار که در نیمه اکتبر گذشته به پایان رسید، "مناخیم بن" تحلیلگر روزنامه "معاریو" ضمن مقالهای نوشته بود که زمان آن فرا رسیده احمدینژاد در جریان بازدید خود از "بنت جبیل" نزدیک مرز اسرائیل، ترور شود!"
اگر چه حزبالله برای بازدید احمدینژاد تدارک بسیاری دیده بود، اما رئیسجمهوری ایران بسیار مایل بود که با تمامی طرفها (به استثنای سمیر جعجع) ملاقات کند؛ وی در هر موقعیتی بر ایستادگی ایران در کنار لبنان تأکید کرد.
پیام حمایت دوم از جانب ترکیه بود؛ رجب طیب اردوغان نخستوزیر این کشور نیز به بیروت رفت و علاوه بر مقامات ارشد، نشستهایی را با تمامی گروههای لبنان برگزار کرد. اردوغان در سخنرانی خود در "بعبدا" از رژیم صهیونیستی خواست اقدامات خود را متوقف و بر سر صلح سایه نیفکند. وی هشدار داد اگر جنگی سر بگیرد، تنها این مردم منطقه نیستند که متحمل ضرر و زیان میشوند، بلکه صهیونیستها نیز از آن رنج خواهند برد.
اردوغان افزود:" تا زمانی که افرادی دست به دزدی دریایی میزنند (با اشاره به اقدام رژیم صهیونیستی در حمله به کشتی مرمره)، ترکیه بالا بردن صدای خود علیه استبداد و دفاع از حق را ادامه خواهد داد و از بیگناهان، مظلومین و آنانکه که حقوقشان غصب شده، دفاع خواهد کرد."
گزارشهای مطبوعات حاکی از آن بود که اردوغان خواستار رساندن پیام همبستگی با لبنان و سهیم بودن در آرام کردن اوضاع رو به انفجار میان گروههای مختلف لبنان است. روزنامه "الحیات" چاپ لندن به نقل از وی نوشت:" با توجه به تأثیرگذاری ترکیه بر برخی احزاب لبنان در تحکیم آرامش، کشور ترکیه در کنار سوریه و ایران به ایفای نقش خواهد پرداخت.
جالب توجه آن است سعد حریری، نخست وزیر لبنان یک روز پس از پایان سفر اردوغان به لبنان، به همراه یک هیأت بزرگ وزارتی به تهران سفر کرد، تا بدین ترتیب تلاشها و رایزنیهای صلح، میان بیروت با ایران و ترکیه ادامه یابد.
هویدی در این مقاله ابراز داشت که چشمها در اسرائیل متوجه بیروت است و گوشها روزانه اخبار مربوط به دادگاه بینالمللی را دنبال میکنند. "شلومو بروم" مدیر اسبق یگان برنامهریزی استراتژیک ستاد ارتش رژیم صهیونیستی میگوید:" اوضاع فعلی لبنان و حکم اولیه در مورد دست داشتن حزبالله در قتل حریری، اسرائیل را وادار میکند برای هر گونه شرایط اضطراری آماده باشد و بعید نیست حزبالله برای بستن راه محاکمه، دنبال تسلط بر دولت باشد." وی این شرایط را برای اسرائیل بهتر دانست، چرا که در این حالت فشارها علیه لبنان و حزب الله ادامه خواهد داشت.
روزنامه الحیات گزارشی از قدس اشغالی منتشر و اعلام کرد اسرائیل با پیگیری دقیق خود، میخواهد بازیگر اساسی و حاضر در عرصه لبنان باشد.
رهبران امنیتی و نظامی اتفاق نظر دارند که تحولات و حوادث لبنان، بازتابهای عدیدهای بر روی رژیم صهیونیستی و برنامههای استراتژیک این رژیم خواهد داشت.
نویسنده در مقاله خود آورده است:" در میان انبوه گزارشهایی که از سناریوهای آینده لبنان سخن میگویند و تلاشهایی که برای انفجار این کشور از درون صورت میپذیرد، من همچنان در جستجوی نقش اتحادیه عرب یا مصر هستم و جز صحبت "احمد ابو الغیط" وزیر امور خارجه مصر با روزنامه الشرق الاوسط در تاریخ ۱۳/۱۱/۲۰۱۰، چیز دیگری نیافتم."
خاورمیانهای جدید بر خلاف خواست آمریکا
در همین حال، نیویورک تایمز در تفسیری نوشت؛ زمان آن فرا رسیده که آمریکا خود را از حصار توهمات در مورد لبنان خارج کند. خاورمیانه جدیدی شکل گرفته است، اما نه آنچه که آمریکا آرزوی آن را داشت.
"راجر کوهن" ستون نویس روزنامه نیویورک تایمز در مطلبی با عنوان توهمات آمریکا در لبنان نوشت:" در خاورمیانه جدید، میان منافع شیعه و سنی تعادل برقرار شده و خاورمیانهای پولساز شکل گرفته است."
وی مینویسد:" زمانی کاندولیزا رایس، وزیر خارجه سابق آمریکا از آغاز درد زایمان تولد خاور میانهای جدید صحبت میکرد. اما امروز این تعبیر، خندهدارترین تعبیری است که در دفاع از لبنان بیان میشود."
رایس در آرزوی آن بود که از دل حمام خونی که اسرائیل سال ۲۰۰۶ با جنگ علیه جنبش شیعی حزبالله به راه انداخت، تخم ریزی خلق خاورمیانهای جدید بر مبنای اصول دمکراتیک! و رها شده از وجود حزبالله و راهگشای تامین منافع آمریکا بیرون آید، اما تمامی این اوهام از قالب رؤیا فراتر نرفت.
نویسنده میافزاید:" اینک چهار سال از آن واقعه میگذرد. حزبالله قویتر از هر زمان دیگری است. از میان دو ارتش موجود در لبنان، حزبالله قویترین است و دردولت حضور دارد، قدرت وتو کردن مدیریت کشور را دارد و رهبر آن سیدحسن نصرالله هرگز میزان محبوبیتش تا به این اندازه نبوده است."
این روزنامه با درج اینکه سیاست آمریکا همچنان از واقعیات غافل است، مینویسد:" حزبالله نقشی حیاتی در صحنه سیاسی لبنان عهدهدار شده است. حزبالله یک حزب سیاسی و یک جنبش اجتماعی با اقتدار نظامی است و تعبیر گروه تروریستی بهطور کل در مورد آن مردود است."
افزون بر آن، حزبالله تنها و قدرتمندترین نماد آنچه که در سراسر خاورمیانه "مقاومت" خوانده شده است، معرفی میشود. این حقیقتی است انکارناپذیر و پایدار.
نیویورکتایمز در ادامه مینویسد:" آمریکا از هرگونه برقراری تماس با حزبالله اجتناب میورزد و مایل است بازی شطرنج خاورمیانه را بدون چندین قطعه از مهرهها بازی کند. تاریخ اخیر بر ما عیان میکند که این قبض شکست آمریکاست."
ولید جنبلاط، رهبر جامعه دروزیهای لبنان و آخرین بازمانده گروهی در خاورمیانه که بعد از ترور حریری از یک جهان جدید عرب صحبت میکرد و یک ضد سوری و مدافع سرسخت دادگاه سازمان ملل بود، به عنوان یک پیش قراول در تاریخ تحولات لبنان، نقطه نظراتش حائز اهمیت است.
نیویورک تایمز اعتراف میکند:" دیدگاههای جنبلاط امروز چرخشی خیرهکننده با عقاید گذشته او پیدا کرده است. او امروز از جنونآمیز بودن فضای سیاسی حاکم بر لبنان، از امپریالیستها و ابراز تاسف از اینکه بیش از حد خود را به آمریکا و اعراب میانهرو نزدیک کرده است، سخن میگوید و تاسف دیگرش از آن است که بسیار دیر متوجه شده است که بقای جامعه کوچک دروزیها منوط به ارتباط با دمشق است."
نویسنده میافزاید:" تغییر دیدگاههای سیاسی جنبلاط، خشم دولت اوباما را برانگیخته است."
جنبلاط که اخیرا با جفری فلتمن معاون وزیر خارجه آمریکا در بیروت دیدار داشت، میگوید:" فلتمن از من خواست به عنوان یک رهبر ملی از دادگاه سازمان ملل در مورد ترور رفیق حریری حمایت کنم، اما من به اوپاسخ منفی دادم. من ترجیح میدهم رهبر یک قبیله باقی بمانم. درضمن وقتی حاصل کار دادگاه، باعث خونریزی در لبنان میشود، آیا بهتر نیست این دادگاه نمایشی را قربانی ثبات کنیم؟"
نیویورک تایمز در ادامه نوشت:" حال در مورد تحقق رؤیای دیرینه آمریکا مبنی بر خاورمیانهای جدید، باید از دیدگاهی دیگر اذعان کرد که بله، خاورمیانه جدید شکل گرفته است، اما نه خاورمیانهای که آمریکا رویای آن را در سر میپروراند. خاورمیانهای که در آن میان منافع شیعه و سنی تعادلی دلچسب برقرار و اقتصاد لبنان با رشدی سرسامآور شکوفا شده و خاورمیانهای برمبنای درآمدزایی ساخته شده است."
نویسنده میافزاید:" این لبنانی است که آمریکا هرگز آن را آرزو نمیکند و خواستار تعامل با آن نیست."
"یحیی خوری" از شخصیتهای شناخته شده لبنانی میگوید:" اکنون زمان آن فرا رسیده که دیپلماسی این یا آن را برای گرفتن نشانی از واقعیاتی که روی آنها را غبار پوشانده است، برای همیشه به کناری بگذاریم."