بيداري اسلامي بازگشت به راه خداست، بيداري پس از خواب؛ تحرّک بدنبال ايستايي، حرکت پس از رکود و عزّت بعد از خواري و سرانجام اميد بعد از ناکاميهاست
اشتراک گذاری :
به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه خبرگزاری تقریب، در بیست و پنجمین كنفرانس بین المللی وحدت اسلامی تحت عنوان «ارزیابی عملکر بیست ساله مجمع تقریب و نشست بیداری اسلامی» مقالاتی پیرامون محورهای کنفرانس وحدت به دبیرخانه این کنفرانس تحویل شد که در ادامه یکی از این مقالات منتخب را مشاهده می کنید:
پيشگفتار:
وقتي بيداري اسلامي در کشورهاي عربي آغاز گرديد خلقهاي اسلامي از آن استقبال کردند و آنرا مورد حمايت و پشتيباني قرار دارند. جنبه خودجوشي اين بيداريها کاملاً روشن بود و آنها از همان ابتدا که از ايام جمعه به عنوان روزهاي کليدي بهره ميگرفتند و شعارهاي اسلامي که آنها را سرميدادند و تحولات بعدي مربوط به بعد اسلامي انتخابات و برنامههاي حکومتي،هويت اسلامي خود را حفظ کردند. در اين ميان همگان رشد و توسعه آگاهيهاي ديني و اينکه پيامدهاي آن به سود خلقهاي محروم جوامع اسلامي باشد را احساس کردند زيرا: «بيداري اسلامي در قرن اخير منجر به بيداري و هشياري مسلمانان و آگاهي ايشان نسبت به دين و بازگشت آنها به احکام اسلامي و بازيافت عزت اسلامي ايشان در جهان گرديد.
احياي وحدت اسلامي از جمله دستاوردهاي مهم بيداري اسلامي است زيرا تفرقه و پراکندگي انديشه و ديدگاههاي مذاهب اسلامي، از جمله آفات اساسي جوامع اسلامي بشمار ميرود. همه علما در هر مذهبي بايد از افراطگرايي اجتناب ورزند و اگر يکي از پيروان مذاهب ايشان خطايي مرتکب شد که با اصول وحدت اسلامي مبانيت داشت، علما وظيفه دارند آنرا به گونهاي رسمي، محکوم کنند؛ در اين مورد، صداقت رفتار بسيار مهم است زيرا رفتارهاي بدور از صداقتهاي رفتاري از سوي عناصر افراطي مورد سوء استفاده قرار ميگيرد و به پيروان مذاهب ديگر آسيب ميرسانند.»[1]
و بنابراين: «بيداري اسلامي بازگشت به راه خداست، بيداري پس از خواب؛ تحرّک بدنبال ايستايي، حرکت پس از رکود و عزّت بعد از خواري و سرانجام اميد بعد از ناکاميهاست.»[2] ولي:
1ـ نقشههاي استکبار براي اين بيداري اسلامي چيست؟
پس از احساس شکست در برابر اراده تودههاي مردم و از ترس اينکه بيداري اسلامي در پي تغيير [رژيمها] به مراحل تصميمگيري سياسي برسند، نقش قدرتهاي جهاني و منطقهاي به منظور تحريف سمتگيري کارزار و ممانعت از رسيدن به تصميمگيريهاي سياسي بطورمطلق، تجلي پيدا کرد. «صفکشي استکبار جهاني در برابر بيداري پرشکوه اسلامي آنهم به شيوههاي متنوع و در عرصههاي گوناگون رسانهاي، اقتصادي و نظامي و فرهنگي را جز با ارادهاي قوي و برنامههاي متحّد از سوي علماي امت و رهبران سياسي آن و صاحبان سرمايه مؤمن و مجاهدان مقاوم آن از هر مذهب و قوميت و منطقهاي، نميتوان مقابله کرد. چه با سقوط قاعده : «تفرقه بينداز و حکومت کن» و سردادن شعار وحدت در پناه توحيد و پيروي از خاتمالانبياء و وحدت دادن به امت اسلامي، تمامي صفوف استکبار دچار آسيب شد.
آنها در گفتهها و اظهارات و مواضع خويش نسبت به حوادث اخير دچار سردرگمي و سراسيمگي شگفتي شدند، آنها تا آخرين لحظه از حکام طاغوتي دفاع کردند و هنگامي که با اراده پولادين خلقها روبرو گشتند تبديل به پدران اندرزگو و دلسوزي شدند که از حکام ميخواستند بطور مسالمت آميز از قدرت کنارهگيرند و هنگامي که خلقها حکام مزدور خود را ساقط کردند رهبران استکبار جهاني در سازمان ملل متحد با وقاحت تمام اعلام کردند که ويژگي نشست سازمان ملل متحد در نشست سالانه خود در سال 2011م. نبود برخي طاغوتها و ديکتاتورها در ميان ايشان است؛ آنها کوشيدند جهانيان را فريب دهند و گمان بردند که خلقهاي اسلامي به همين سهولت و سرعت فراموش مي کنند که چه کساني از اين طاغوتها به مدت بيش از سه دهه حمايت کردند و تاريخ بشري را با دروغ و نيرنگ و تزوير رقم زدند.»[3] آنها شيوههاي متعددي را براي رويارويي با رشد بيداري اسلامي بکار گرفتند که چه بسا برجسته ترين آنها از اين قرار بود:
الف: تلاش براي نفوذ به درون رهبري اين جنبشها و تطميع و حتي تهديد آنها همچنانکه آشکارا در مصر و تونس اتفاق افتاد، چه بسا صحنه سياسي در اين دو کشور و کشورهاي ديگر بيانگر چندوچون اين نفوذ و رسواييهاي ثبت شده در اين راستا از سوي اين انقلابها باشد.
ب: اين نيروهاي جهاني نيروهاي محلي را براي مديريت روياروييها بکار گرفتند و در اين ميان از اموال و توانايي هاي اين کشورها نيز بهره گرفتند. نقش کشورهاي خليج فارس و بويژه قطر و نيز نقش ترکيه، از برجستگيخاصي برخوردار است. آنها اينک علناً به اين سياست گرايش دارند و اين چيزي است که ما در ليبي شاهد آن بوديم و در سوريه نيز امروزه آنرا ميبينيم.
ج: انگيزش رسانهاي با استفاده از کانالهاي تحريکآميز حرفهاي که با جعل اخبار به منظور تحقق اهداف مشخص و روشني، سياست بسيج سياسي ويژهاي را دنبال ميکنند.
د: تسهيل همهگونه حمايت لجستيک سخاوتمندانه به اميد بهرهبرداري از ثروتهاي آن کشورها ﭙس از سقوط؛ شيوههاي ديگري نيز وجود دارد که متناسب با شرايط جديد، دستخوش دگرگوني ميشوند. اين کشورها در ﭙﯽ ترسيم و تأسيس خاورميانه جديدي براساس معيارهاي غربي هستند و در اين ميان و در راستاي حمايت از وجود اسراييل و حفظ توازن استراتژيک و ﭙﺎيان بخشيدن به قدرت کشورها و نيروهاي مقاومت و ممانعت در برابر نفوذ اسراييل و غرب و سلطهگريهاي آنها، با هيچکس نيز رايزني نميکنند:
«اين مفهوم طبق گفته "شيمون ﭙرز" در کتاب خود : "خاورميانه جديد" (سال 1993م.) مبني بر ادغام اسراييل در منطقه با تحکيم و تقويت نهادها و هيئتهاي منطقهاي و همﭙيوندي زيرساختي کشورهاي منطقه و ادغام و درهمجوشي اقتصادي منطقهاي است که حاصل نهايي آن ايجاد نظام منطقهاي واحدي است که در آن "اسراييل" به حکم برتري صنعتي و نظامي خود از يکسو و به حکم حمايتهاي خارجي و نامحدود آمريکايي براي سلطه بر منطقه و منابع آن از سوي ديگر، حرف اول را در آن ميزند. اين کوششي براي دور زدن روند نفي منطقهاي اسراييل [از سوي خلفاي منطقه] است.»[4] ولي اينک به ياري آگاهي امت و مقاومت فرزندان اين امت و رسواييهاي حاصل از اين ﭙروژه براي سردمداران، توان اجراي چنين ﭙروژهاي را ندارند.
2ـ ائتلافهاي جديد:
اين حوادث بدون شکلگيري ائتلافهاي جديدي که بر ويرانههاي ائتلافهاي قديمي دشوار شدهاند، شکل نميگيرد. غربيهاي بزرگ راه فريب و درافتادن به دام را براي همه کساني که در اين دام ميافتند و قرباني نقشههاي ايشان ميشوند بازگذاشتهاند و کوشيدند مذاهب و فرقهها و طايفههاي معيني را در جهت شعلهور ساختن جنگهاي مذهبي بلند مدت فريب دهند و تحريک کنند و در اين ميان از وهابيها و سلفيها و حتي طالبان و انواع مشابه اين گروهها به عنوان فرصت بزرگي براي همﭙيماني نه براي خدمت به ايشان بلکه در راستاي متفرق ساختن صفوف امت اسلامي و تحريف حرکت بيداري اسلامي و بناي رژيمهايي در آينده که کار آنها درگيريهاي خونيني است که در افغانستان و عراق نمونه آنها را ديديم و ايجاد نوعي مشابهت در ديگر مناطق عربي و اسلامي و ضربه زدن به تمامي کوششهاي "تقريب" و "وحدت اسلامي" است. در اين ميان و براي رويارويي با اين ائتلاف نامقدّس عليه آينده امت و جامعه و انسان مسلمان ما چه ميتوانيم انجام دهيم. ما در اين مقاله به موضوع: "تقريب و ﭙيامدهاي اين درگيري" اشاره خواهيم کرد. روزنامه مصري "الاهالي" مقالهاي به قلم نويسنده "سميراکرم" در شماره مورخ 21/12/2011م. خود نوشت و يادآور شد که ﭽﭗ آمريکا، اﻤﭙرياليسم را متهم به همﭙيماني با اسلامگرايان در کشورهاي بهار عربي ميکند.
3ـ سمت و سوي درگيريها:
در اين رويارويي ميان رژيمهاي استبدادي و مردماني که حقوق خود را مطالبه ميکنند، همينکه عوامل خارجي شروع به دخالت کردند، اين کارزار رونق و معصوميت خود را از دست داد چرا که دخالتگران حتي در جزييات اين روياروييها دخالت کردند و نتايج آنرا به بازي گرفتند و شروع به ترسيم آينده اين کشورها از طريق ائتلاف و اثرگذاري مستقيم بر عناصر صحنه سياسي اين کشورها ﭙس از تغيير نمودند.
"محمدحسنين هيکل" نويسنده و روزنامهنگار مشهور مصري به تاريخ 22/10/2011م. در گفتگويي که با روزنامه مصري الاهرام با وي داشت تأکيد کرد که آنچه در منطقه
اتفاق ميافتد نه بهار که "سايکس ﭙيکوي" جديدي است.
اين تحولات دراماتيکي که هدف از آن ضربه زدن به وحدت اين کشور و اثرگذاري بر حاکميت آنهاست گرايش جديدي در نحوه رويارويي به ارمغان خواهد آورد که بر اثر آن همه خلقها عليه اشغالگران ﺑﭙاميخيزند و عناصر ﭙشت ﭙرده اين رويارويي روشن خواهد شد و فرزندان اين کشورها با حقايق و فاکتورهايي که با خواستهاي حقطلبانه آنها مغايرت دارد، واقف خواهند گشت. در اين ميان برنامههايي در اين کارزار مطرح شده که در ﭙﯽ بيثباتي و گسترش سياستهاي فرقهگرايانه و درگيريهاي منطقهاي هستند.
آيا برنامههايي براي قراردادن منطقه در وضعيت حساسي به منظور تغييرات اساسي در آن و ايجاد خاورميانه جديدي که ويژگي اصلي آن وابستگي به بيگانه و فقر و بدبختي خلقهاي ساکن در آن از راه سلب ثروت و غارت منابع آنها و کوشش در ﭙﺎيان دادن به هرگونه مقاومت و ممانعتي که زيربار اين سلطه نرود، وجود دارد؟ بنابراين حمايت از بيداري اسلامي، با تعميق و فعّالسازي و اصلاح مسير آن و شکل گيري نهضتي کامل به منظور تحقق وحدت موردنظر است.»[5]
4ـ "تقريب" و کارزار موجود:
برجستهترين کارتهايي که در منطقه عربي و اسلامي با آن بازي ميکنند، کارتهاي تجزيهطلبي و فرقهگرايي در کنار شعارهاي باصطلاح دموکراسي غربي و حقوق بشر، حقوق خانواده و کودک و ديگر حقوقي است که در خود کشورهاي غربي هم زماني که امنيت آنها در معرض خطر قرار ميگيرد و با مشکلاتي روبرو ميشوند، از احترام و حرمت حقيقي برخوردار نيستند. اين چيزي است که در آمريکا و اروﭙﺎ در حوادث فراواني که با خشونت تمام با آن روبرو گرديدند و در آنها هيچکدام از اين حقوق را رعايت نکردند، ﭙيش آمده است.
تجزيهطلبي و تقسيم کشورها برنامه و نقشهاي غربي است که آنرا براي تهديد وحدت جغرافيايي و ملي اين منطقه چه به صورت تقسيم منطقهاي يا نژادي يا فرقهاي و مذهبي، بکار ميگيرند. مهم آنست که اين وجود و اين منطقه با تقسيم و تجزيهاي که از سوي بسياري از عناصر حاشيهنشين در اين منطقه مورد استقبال هم قرار ميگيرد هرچه بيشتر کوچک و کوچکتر شود. يعني همان چيزي که ﭙيش از اين در اظهارنظري از آقاي محمدحسنين هيکل در اين مورد، از آن به عنوان "سايکس ﭙيکو" جديد ياد کرديم.
پروژه "تقريب" در رويارويي با فرقهگرايي:
ﭙس از آنکه براي همگان روشن شد که مهمترين ﭙيامد اين روياروييهاي غربي بروز نوعي تقسيمبندي مذهبي و تقسيم کار فرقهاي در مديريت تصميمگيريهاي سياسي ﭙس از تغييرات و در ﭙﯽ آنکه فرقهگرايي انگيزه بسياري از مواضع رسمي و غيررسمي در حمايت از يک طرف به زيان طرفهاي ديگر بوده است. اين سياست واقعيت و روابط جديدي ايجاد کرد که از حداقل شفافيت نيز برخوردار نيست و احترام به ديگران در شمار موارد ممنوع آنست و خصومت و دشمني براي ضربهزدن به ديگران و کشت و کشتار در ميان ديگران ـ آنچنانکه در يمن و ليبي اتفاق افتاد ـ حرف اول و آخر را ميزد.
اگر اين دشمني مذهبي بدون هيچ مانع قانوني يا اخلاقي يا ﭙﺎرسايي ديني ادامه مييافت، بسياري از دستاوردهاي ﭙروژه تقريب طي اين سالها را در معرض خطر قرار ميداد.
فرقهگرايي خود گرايش ميان بخشها و فرقههاي مختلف موجود براساس ديني، مذهبي و نژادي يا زباني است. گاهي ممکن است اين درگيريها به شکل خشونتآميزتري بروز و ظهور يابد آنچنانکه در عراق امروز مطرح است. گاهي اين درگيريها ميتوانند در خارج از چارچوب خود نيز تداوم داشته باشند و اين همان نکتهاي است که آنرا از سوي دستاندرکاران بويژه کساني که در بعد آينده منطقهاي که شاهد اين تحولات هستند مورد رصد قرار دادهاند. اين حالت درگيريهاي مذهبي و فرقهاي چنان است که آنرا زمينه مناسب و باروري قرارداده که طرفهاي سياسي و بينالمللي به درگيريهاي سياسي خود جنبه مذهبي و فرقهاي ميدهند.
به منظور بازگشت اين گرايش و حالت به روند اصلي خود، همه طرفها بايد مسؤوليتهاي شرعي و سياسي و تاريخي خود را بر دوش گيرند و بکوشند انديشه ديني و مذهبي را عقلاني نمايند و سعي کنند حالتمذهبي و ديني را هرچه بيشتر از تحجّر و تعصّب و درهمبستگي دور سازند و اينها همه را با تأکيد بر مشترکات و به منظور مديريت اختلافي که از طبيعت بشريت بشمار ميرود، انجام دهند تا بدين ترتيب، اختلاف از حالت نوعي تضاد تبديل به غناي فکري و محتوايي براي همگان گردد.[6]
نهادهاي ديني:
بيشتر نهادهاي ديني خود را درگير اين تجاوزهاي فرقهاي کردهو فتواهايي با انواع مختلف و با لهجههاي شديد و بيهيچ انديشه و تأملي صادر کردند چنانکه امر بر خودشان هم مشتبه شد و گويا بيگانگان را به ضربه زدن به منافع ملي و اسلامي به منظور تحقق ﭙروژههايي که نه همه طرفها بلکه در خدمت يک طرف يعني بيگانگان است، فراميخوانند. بيگانگاني که در صورت بروز هرگونه فرقهگرايي و گرفتار شدن امت به اين بيماري و تفرقه و ﭙراکندگي آن، کينهها و زهرهاي ويراني سرتاﭙﺎي هويت آنرا فراميگيرد و کمترين احترام و حرمتي براي اصل شهروندي در آنها باقي نميگذارد.
اين نهادهاي ديني و متصديان آنها به خطر فرقهگرايي مرگباري که موجب گسترش کينه و نفرت ميان فرزندان يک اب و خاک ميشود، توجه نميکنند و ما اينک ﭙس از اينهمه نشانه و شاهدي که برجنگ و توطئههاي کينتوزانه عليه اسلام و اسلاميان در هرکجا داريم ديگر نميتوانيم آنها را در اين بيتوجهي معذور بدانيم. مگر منطقي است که تصوّر کنيم آنها خطراتي را که حتي کودکان يمني و سوري يا بحريني يا ليبيايي و ديگران ـ بر اثر ظلم و ستم و تبعيض و کينتوزيهايي که ستمکاران در اينجا و آنجا ميگسترانند تا اين اندام واحد را قطعه قطعه کنند و آتش کينه و نفرت و دشمني را در آن شعلهور سازند ـ درک ميکنند، نميتوانند درک نميکنند؟
اين نهادها و مؤسسات ديني و علماي آنها خود از مناديان توحيد و فراخوانهاي "تقريب" مذهبي و همجوشي در ميان امت واحدهاي هستند که خداوند متعال آنرا در چنين جايگاه برجستهاي قرار داده است: «وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ» (سوره المؤمنون ـ52) (و در حقيقت اين امتشماست كه امتى يگانه است و من پروردگار شمايم پساز من پروا داريد.) بنابراين اصل، وحدت امت است و اختلاف به عنوان اختلاف تنوع و اجتهاد مطرح است.
چرا اين نهادهاي ديني و علماي آنها از اين آگاهيهاي توحيدي و "تقريبي" که عزّت و کرامت امت بدان بسته است و مسلمانان بدون آن جز تفرقه و تقسيم و ﭙراکندگي نصيبي نخواهند داشت، بهرهگيري نميکنند؟
«زيرا در شأن محافل و انجمنهاي علمي نيست که فعاليتهاي علمي خود را منحصر به صدور بيانيه و اعلام محکوميت کنند و همچنان از قافله جامعه و تاريخ عقب بمانند و از ضرورتهاي زمانه دور باشند و راه به حاشيه نشستن خود را ﺑﭙيمايند.»[7]
گفتمان ديني:
در اينجاست که مفهوم درست گفتمان موفق ديني، تجلي ﭙيدا ميکند. اينکار در انحصار يک نفر يا تابع ذوف و سليقه فردي يا متناسب با واکنشهاي ديگران نيست. اين گفتمان برخاسته از ضرورت تلاش براي تحقق وحدت امت و تقويت و تحکيم جايگاه آنست. در اين ميان حتماً بايد تمامي گفتمانهاي تحريکآميز و فريبکارانه و فتواهاي بد و شيوههاي تکفيرآميز و طرد ديگران، به کناري زده شود.
اين گفتمان ديني در اين مرحله تا حد زيادي تحت تأثير گرايشهاي برخي رژيمهاي حاکم قرار گرفت چنانکه در برابر همگان به جنگ تريبونها و گفتمانهاي ديني منجر شد و جملگي به سياستهاي مورد اتکاي اين رژيمها در نهادهاي ديني مزبور، ارجاع داده ميشد.
همچنانکه اين گفتمان، گرفتار جهل و ناداني صاحبان آنها در مديريت بحرانها نيز بود گويا آنان هيچ نقش و تأثيري در آنچه اتفاق ميافتاد نداشتند. در اينجا فراخوان صريحي براي آگاهيسازي و روشنگري در ميان ائمهجمعه و جماعت و خطبا و ديگران در جهت طرح مسايل مفيد به حال مردم و کمک به آنها براي تمييز سره از ناسره و درست از خطا ـ با ياريگرفتن از مکانيسمهايي که دارند و با بهرهگيري از استقلال اين مؤسسات ديني ـ مطرح ميگردد ولي اينکه رژيمهاي سياسي و حاکمان اقدام به تعيين تکليف زبان گفتمان ديني و محتواي آن کنند، به مفهوم زياني بزرگ و آسيب شديدي به آگاهي مستقل ديني است.
"تقريب" و فرقهگرايي : دو خط متضاد :
فرقهگرايي بيماري خطرناک و سلاح کشندهاي است که هيچ سنخيتي با "تقريب" ندارد. فرقهگرايي باعث ايجاد فضايي از احتقان و گسست و افزايش کينه و نفرت ميان مردم ميگردد. و از آنجا که ﭙوشش ديني دارد و جنبه شرعي بخود ميگيرد از هر بيماري ديگري خطرناکتر است و باعث لغو ديگران ميگردد. در فرقهگرايي، هيچ ارزشي براي انديشه و اعتقاد و حتي شعايري که با حال و هواي فرقهاي، فکري و عقيدتي مورد نظر همخواني ندارد قايل نميشوند. هيچ گرايش و انديشهاي نميتواند توجيهي براي دفاع از فرقهگرايي بيايد.
فرقهگرايي از نظر شرع غيرقابل قبول و از نظر عرف نيز غيرقابل قبول و به لحاظ عقل و منطق نيز ناﭙذيرفتني است و با سادهترين قواعد توسعه انديشهاي، اجتماعي، سياسي و تمدني، همخواني ندارد. جوامعي که گرفتار فرقهگرايي شدهاند همچنان از محروميت و فقر و عقبماندگي و جهل رنج ميبرند زيرا ﭙيامدهاي حرکتهاي فرقهاي، از فرد و نهاد فراتر ميرود و به عمق جامعه آسيب ميرساند و ستونهاي ثبات و استقرار اجتماعي را در معرض ضربات دردناک و خطرآفرين خود ميکند.
افراط گرايي فکري به مشکلات امنيتي ميانجامد و يکي از مهمترين تهديدکنندههاي امنيت عمومي و صلح و ثبات اجتماعي است. ما بايد انگيزههاي حقيقي را فراسوي فرهنگ خشونت جامعهاي که روحيه خونآشامي گرايشهاي فکري صاحبان آنرا مورد تأکيد قرار ميدهد، جستجو کنيم و در اين ميان حتماً بايد با اين انحطاط فکري که برخي در ﭙﯽ تعميم آن به جامعه و تبديل فرهنگ جامعه به فرهنگ خشونت و روياروييهاي ناگزير هستند، برخورد کنيم.[8]
چگونگي برخورد با اين انحراف فکري :
اگر اين نوع انحراف به حال خود رها شود جامعه تبديل به نيروهاي درگير و متنازعي ميگردد و ارزشها در آن آسيب جدي ميبينند و فضاي صلح و ثبات اجتماعي کاملآً آسيب ميبيند و در نتيجه نه از امنيت فکري و نه از ثبات و آرامشي که بتوان در ﭙرتو آن به هرکدام از ﭙديدههاي افراطگرايي و انحراف فکري ﭙرداخت چيزي خواهد ماند. انديشه بايد با بدور افکندن تعصبهاي فکري که چنين هواهايي را تغذيه ميکند، آزاد گردد.
ما بايد در جامعه با خطرات جهل و ناداني و تعصّب و فقر و غلوّ و همه انواع استبداد و خودﭙرستي رويارويي کنيم و ميان انديشهها و آزاديهاي فردي و عمومي تعادلي ايجاد نماييم تا دچار افراط و تکفير و غلوّ نشويم.[9]
برترين شيوههاي رويارويي با اين خطرات، شيوه گفتگو و ﭙذيرش ديگران حتي در صورت داشتن اختلاف با آنهاست. ما بايد طرف خود را در فضاي گفتگو قرار دهيم تا خود آرام گيرد و از تعصبهاي فکري و ﭙيشداوريهاي عقيدتياش فاصله گيرد. گفتگو ميتواند موانع را از ميان بردارد و توهمها را بزدايد و جانها را آماده سازد. ﭙيامبراکرم(ص) به همين روش بود که با مشرکان و کفار و حتي با منافقين و سران کشورها و مستبدان به گفتگو ﭙرداخت و بدين ترتيب شيوه قرآني ﭙذيرش ديگران و طرح انديشههاي خود بدون تعصب يا نفي آنها را تجسّم بخشيد: «وَإِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ» (سوره سبأ ـ24) (و در حقيقتيا ما يا شما بر هدايتيا گمراهى آشكاريم.)
نگرانيها:
در ميان خوشبيني افراطي و بدبيني شديد، فاصله زيادي از نگاه درست و صائبي در ازاي آنچه در برخي کشورهاي عربي اتفاق ميافتد و برخي آنرا بهار عربي و بهار انقلابها مينامند و برخي ديگر از آن به عنوان ﭙﺎييز و توطئه ياد ميکنند، وجود دارد؛ ما حتماً بايد راه ديگري در ﭙرداختن به اين موضوع و حوادث جاري ﺑﭙيماييم و در غيراينصورت نتايجي که بدست خواهيم آورد با واقعيت موجود مطابقت نخواهد داشت. آري يک سري حقوقي هست که ملتها خواهان آنند و نيروهاي خارجي هم وجود دارند که به مداخله ﭙرداخته و به اين مطالبات ابعاد ديگري بخشيدهاند در اينجا بايد تمييز داد و در ﭙرتو دادههاي ميداني، به بحث و تجزيه و تحليل مسايل ﭙرداخت.
رهبر معظم انقلاب اسلامي در کنفرانس بيداري اسلامي تأکيد فرمودند: «انحراف در اين انقلابها، از انحراف در شعارها و اهداف آغاز ميگردد. مطلقاً به آمريکا و ناتو و رژيمهاي جنايتکاري چون: بريتانيا، فرانسه و ايتاليا که براي مدتهاي مديد در کشورهاي شما جا خوش کرده و کشورهاي شما را ميان خود تقسيم کردند و ثروتهاي شما را به غارت بردند، اعتماد نکنيد. با آنها با بدبيني برخورد نکنيد و لبخندشان را باور نکنيد؛ در وراي اين لبخندها و وعدهها، خيانتها و توطئههاي فراواني نهفته است. شما بدنبال راهحلهاي خود از سرچشمه اسلام ناب باشيد و نسخههاي بيگانگان را به خودشان برگردانيد.
نصيحت مهم ديگر من اينست که از اختلافهاي مذهبي، ملي، نژادي، قبيلهاي و مرزي جدّاً اجتناب کنيد. تفاوتها را به رسميت بشناسيد و با مديريت خردمندانهاي آنها را مديريت کنيد. تفاوت مذاهب با يکديگر کليد نجات و رستگاري است.
کساني که آتش تفرقه مذهبي را شعلهور ميسازند يا ميکوشند اين و آن را تکفير کنند اينان مزدوران شيطان و سربازان آنند حتي اگر خودشان هم ندانند.
برقراري نظم، کار بزرگ و اساسي است و کاري است ﭙيچيده و دشوار. اجازه ندهيد الگوهاي لائيک يا ليبراليستي غربي يا مليگرايي افراطي يا گرايشهاي ﭽﭗ مارکسيستي بر شما تحميل گردد.
اردوگاه شرق فروﭙﺎشيد و اردوگاه غرب نيز از جنگ و فريب و خشونت براي حفظ بقاي خود بهرهگيري ميکند و عاقبت خوبي نيز در افق براي آن متصوّر نيست.
گذشت زمان به زيان آنها و به سود جريان اسلام است. هدف نهايي بايد در جهت امت واحد اسلامي و بناي تمدن جديد اسلامي مبتني بر دين و عقلانيت و علم و اخلاق باشد.
رهايي فلسطين از چنگالهاي صهيونيستي نيز هدف بزرگي است. کشورهاي قفقاز و بالکان و غرب آسيا از سلطه و نفوذ اتحاد شوروي سابق آنهم بدنبال هشتاد سال اشغال، رهايي يافتند ﭙس چرا فلسطين مظلوم نتواند ﭙس از هفتاد سال سلطه صهيونيستي رها شود؟»[10]
بنابراين خطرات و نگرانيها و هراس از آينده اين روياروييها گريبانگير همه ماست و چه بسا برجستهترين اين نگرانيهايي که تأثير منفي و نابودکنندهاي بر "تقريب" و اهالي "تقريب" دارد، از اين قرار است:
1ـ ناروشني آينده اين انقلابها و تهديدها و خطراتي که با آن روبرو ميشوند و اثرگذاري قدرتهاي سلطهگر و نفوذ به صفوف آن يعني چيزي که در مصر و ليبي و حتي تونس اتفاق افتاد و هنوز هم آثار رژيم سابق در مصر در اوضاع سياسي کنوني آن و به رغم برخي تحولات و انتخابات اخيري که در آنجا انجام شد، وجود دارد.
صعود نيروهاي جواني که ياراي مقابله با قدرتهاي بزرگ و مؤثر را ندارند باعث ميشود تا آنها تحت تأثير ﭙيرامون قرار گيرند و بر آنها چيزهايي تحميل شود که بسي بيش از توان آنها و در نتيجه در دامي که براي آنها چيده ميشود، درافتند.
ناروشني آينده باعث توقف کوششهاي سازنده ميشود و به تعطيلي رشد و توسعه ميانجامد و در اين ميان آثار نگراني و بياعتمادي بر همه طرفها چيره ميگردد. اين روند نيز به نوبه خود مانع از ايجاد و بناي روابط بهتر ميشود. اين مرحله ممکن است مدت زمان زيادي را دربرگيرد و به رنج و دشواريهاي فراواني منجر گردد.
2ـ براي اينکه اين انقلابها به فرجام خوشي منتهي شوند، کساني وجود دارند کهآينده اين کشورها را حتي با تزوير و فشارهاي اقتصادي و مزدوري و ... هم که شده، مهندسي ميکنند و رژيمهاي کنسرو شدهاي ارائه ميدهند که در آن يک انقلابي يا اصلاحگرا نيز ظاهراً آنرا مديريت ميکند ولي در باطن ارتباط حقيقي رژيمها با همان منابع و فشارهاي ﭙيش گفته است تا از ديدگاههاي غربي براي ايجاد موازنه نظامي و اقتصادي با اسراييل و در نتيجه گشودگي در برابر بازارها و توليدات غربي، در آن بهرهگيري شود.
3ـ متأسفانه کوششهايي ميشود که "فرهنگ ميليشيايي" حفظ شود و اسلحه در دست اقليتي همراه با هرج و مرج وجود داشته باشد؛ اين نوع قدرت ﭙخش شده باعث نگرانيهاي بيشتري است و مانع از هرگونه شکلگيري کشورهاي عربي و حتي اسلامي به منظور ممانعت از شکلگيري ائتلافها و همﭙيمانيهاي مؤثر و بزرگ ميگردد.
4ـ کوششهاي فراواني صورت ميگيرد تا اسلام سياسي به شکل غربي آن و فاقد هرگونه اصالت محمدي، ترسيم شود. اين اسلام غربي به عنوان مانعي در برابر بيداري اسلامي حقيقي عمل ميکند و ميکوشد همه ﭙروژههاي وحدتطلبانه و "تقريبي" اسلامي را فروﭙﺎشد. در اين راستا، درگيريهاي شديدي ميان اين دو فرهنگ و گرايش ارزشي و تفسيري نيز ﭙيش خواهد آمد همچنانکه در تاريخ گذشته اسلام يعني نبرد ميان آگاهي و جهل، کارزار ميان ايمان و نفاق و ... صورت گرفت و اکنون با فرمولهاي جديد و ﭙيچيدهتري نسبت به گذشته مطرح خواهد شد.
5 ـ شعلهور ساختن آتش فرقهگرايي و قبيلهگرايي و اعطاي قداست ديني دروغين به آنها. بدين ترتيب امت اسلامي به نيابت از ﭙيشگامان ﭙروژه غربي منطقه ميان خود به جنگ و نبرد ميﭙردازند. ما ﭙيش از اين به خطرات فرقهگرايي و مذهبگرايي اشاره کرديم. اين خطر از جمله دروازههاي خطرناک جنگهاي داخلي در يک کشور و در ميان يک ملت و ﭙيروان يک دين و حتي گاهي در ميان ﭙيروان يک مذهب خواهد بود.
در اينجاست که نقش علما و مخلصان و فداکاران براي رويارويي با اين خطرات و ناکامگذاردن همه اين نقشههايي که هدفشان آسيب رساندن به اين دين و عقيده و سست کردن ﭙﺎيههاي اعتقادي مردم و ﭙيروان آنست، متجلي ميگردد.
6ـ ذوب کردن گروههاي بزرگ و تجزيه کشورها در جهت ﭙراکنده ساختن همگان و برداشتن ايده سياست گروههاي بزرگ و کشور بزرگتر، از اذهان؛ اين سياست در کشورهاي عربي و اسلامي ما ﭙياده شده است. ما براي رويارويي با آن نيازمند تصميم سترگ و مواضع متحدي هستيم. آنها مي خواهند ما در آرزوها و اميدها و خواستهاي خود مشارکت نداشته باشيم بدين ترتيب دور ساختن ما از فضاي فعاليتهاي مشترک براي آنها آسان ميگردد و در نتيجه به سادگي ميتوانند بدون دخالت خارجي و با کمترين تلاش و کوششي، بر همگان مسلط و چيره شوند.
7ـ غربزدگي فرهنگي از طريق صدور فرهنگها و ارزشهاي آنان به کشورها و مناطق ما. آنها ميخواهند مفهوم غربي معياري براي موفقيت باشد و ﭙيروي از مرد سفيدﭙوست نشاني از تمدن و ﭙيشرفت تلقي ميگردد حالآنکه تاريخ و فرهنگ ديني ما نيازي به اين مفاهيم و معيارها ندارد. آنها باري بر دوش ﭙيشرفت و توسعهاند. گاهي کار به آنجا ميکشد که انسان مسلمان در کشور خود از تظاهر به انجام عبادات و شعاير ديني خود دست برنميدارد تا مبادا او را خارج از تمدن و مدنيت معاصر و باصطلاح "امّل" قلمداد کنند.
ميخواهند اين کارزار را با ﭙوشش و عنوان: «دانش، جنگ عليه دين و عقيده است» راه اندازند. حال آنکه اين شعار باطلي است و حقيقت آنست که علم در خدمت عقيده قرار دارد؛ شايد آنها از اين راه وارد شدهاند تا فرهنگ غربي را بر کشورهاي ما چيره سازند و ما را ﭙس از آنهمه دستاوردها و ﭙيروزيهايي که عقيده توحيد و دين اسلام و آموزههاي آسان آن و ﭙذيرش افکار عمومي غرب نسبت به اين دين و افواج گروههايي که به اسلام و بويژه به تشيع شرفياب شدهاند، به وابستگي به غرب وادار کنند. اين گرايشها و اسلام آوردنها همواره نگراني بزرگ آنها بوده و باعث شده دمي آرام ننشينند.
8 ـ نفوذ غرب در اين منطقه به معناي سياست فقير کردن و سلب ثروت آن از راه تحميل جنگهاي ساختگي و اقبال برخي به غرب براي خريد اسلحه و همپيماني با آن به حساب عقيده و برادري و ثروتهاي خويش است؛ چيزي که ما آشکارا و بگونهاي روشن در سياست برخي کشورهاي خليج فارس وابسته به غرب و تابع اراده غرب ميبينيم.
9ـ آنها ميخواهند رشد و توسعه به هرشکل و صورتي و در ابعاد اقتصادي و سياسي و فرهنگي و اجتماعي و فناوري و غيره، از کشورهاي ما ـ و به رغم وجود فرصتهاي بزرگ توسعه در کشورهاي ما ـ رخت بربندد. در همين اوضاع و احوال، آنها يعني کشورهاي غربي، به دزدي و اشغال کشورهاي ديگر و تضعيف ديگران به زور براي پوشش شکستها و ناکاميهاي نظاماقتصاد سرمايهداري خود که زير بار بدهيها و بيکاري و تورم و فساد و ... کمر خم کرده است، مشغولند. اين اوضاع بحران مالي جهاني بزرگي را باعث شده که مهمترين پايههاي ثبات و استقرار آنها را در معرض تهديد قرار داده است.
10ـ اگر نتايج اين تحولات در منطقه با هويت و شعارهاي غرب همسويي نداشته باشد با تمام توان به منطقه نفوذ پيدا ميکنند و ثروتها و مغزهاي منطقه را مورد هدف قرار ميدهند و ميکوشند تا توان اين ملتها را محدود سازند و نقش آنها را کاهش دهند و به تضعيف آنها بپردازند. دشمني و خصومتي که در اين ميان شاهد آنيم گوياي ضربه به وجود مقاومت آنهاست. ايراد چنين ضربهاي از سوي آنها در پي تمامي نگرانيهايي که از آن ياد کرديم چندان کار دشواري نيست. شايد ايران يکي از همين هدفهاي تجاوزکارانه باشد ولي البته نظام مردمي اين کشور و برجستهترين رژيم دموکراتيک و انتخاب در منطقه هرگونه ضربهاي به آنرا چنان توطئه رسوا و شکست خوردهاي ميسازد که ايران قادر به ناکام ساختن آن به حول و ياري خداوند است.
ارزشهاي "تقريب" و وحدت:
ترديدي نيست که آنچه آنها هدف قرار دادهاند بر طبقي از طلاتقديم کشورهاي سلطهگر نخواهد شد. ولي اين موضوع نيازمند تلاش و کوشش و برنامهريزي و مواضع مشترک ميان مسلمانان و احساس مسؤوليت وحدتطلبانه است؛ در اينجاست که ارزشهاي "تقريب" و همزيستي و وحدت، روشن ميگردد. بدون اين ارزشها همگان، گرفتار خواهند بود و با شکست و ناکامي روبرو ميشوند از اينجاست که راز حمله عليه کساني که در حيطه "تقريب" و وحدت اسلامي فعاليت دارند، برملا ميشود. به اين دليل است که کوششهاي آنها همواره در ناکام گذاردن نقشههاي غربي موفق ميگردد. آنها با محورها و پيروان و تواناييهاي گوناگون و رسانههاي گمراه کننده خود ميکوشند تا رسالت "تقريب" و وحدتي را که قرآن کريم بدان فراخوانده و پيامبراکرم حضرت محمد (صليالله عليه و آله و سلم) و ائمه اطهار آنرا تشويق و ترغيب کرده و مسلمانان صدر اسلام در پرتو اجتهادهاي متنوّع خود در آن مسير گام نهادند، مشوّه و خدشهدار سازند.
«وحدت اسلامي عبارت از همکاري ميان پيروان مذاهب اسلامي براساس اصول مشترک و ثابت و مسلم اسلامي و اتخاذ مواضع متحدي به منظور تحقق اهداف و مصالح عاليه امت اسلامي و موضع واحدي در برابر دشمنان با احترام به همه پايبنديهاي عقيدتي و عملي مسلمان در ازاي مذهب خويش است.
"تقريب" نيز به معناي نزديکي پيروان مذاهب اسلامي به منظور آشنايي با يکديگر از طريق تحقق همدلي و برادري ديني براساس اصول سترگ و ثابت و مسلم اسلامي است؛ پروژه استکباري مدت دستکم سه سده است که ميکوشد اندک اندک جاي پاي خود را بر سرزمينهاي اسلامي محکمتر سازد و اين گامها چنان شتاب گرفت که در نيمه اول قرن بيستم ميلادي، بخش اعظم سرزمينهاي اسلامي را به اشغال خود درآورد.
اين پروژه از جمله بر پراکنده ساختن جهان اسلام و عقبمانده نگهداشتن آن در همه زمينهها و نيز گسترش لائيسم مرگبار و دور ساختن امت اسلامي از اسلام و مفاهيم پويا و زندگيبخش آن استوار شده است.
از نيم قرن بدينسو، بيداري اسلامي تمامي اين رشتهها را پنبه کرده و پيروزي انقلاب اسلامي در ايران شکل گرفت و استکبار، در بهت و گيجي خود فرو رفت و سپس شروع به محاصره اين انقلاب و ايجاد شبهههايي پيرامون آن به منظور دور ساختن تودهها از آن نمود؛ شايد در ابتدا در اين راه موفقيتهايي نيز بدست آورد ولي خيلي زود روشن شد که ديگر آن دست جادوگر، از کار افتاده و ملتها در برابر مستبدان و مزدورانشان قيام کردند و آنها را يکي پس از ديگري سرنگون ساختند و با قدرت تمام، همه مواضع استکباري را مورد حمله قرار دادند و اين روند همچنان ادامه دارد تا انشاءالله همه اهداف خود را ـ به حول و قوّه الهي ـ نايل آيد.»[11]
مسلمان با آگاهي تمدني خود ترديدي در راه ايجاد پلهاي ارتباطي وحدت و "تقريب" ـ به رغم همه دشواريها و ناکاميها و جنگهاي وحشيانهاي که بر وي تحميل ميشود ـ نمييابد. اين رسالت مقدّس است و با آنست که آرزوهاي اين دين و اميدهاي ملل محروم تحقق خواهد يافت: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنيَانٌ مَّرْصُوصٌ» (سوره الصفّ ـ 4) (در حقيقتخدا دوست دارد كسانى را كه در راه او صف در صف چنانكه گويى بنايى ريخته شده از سرباند جهاد مىكنند.)
[1] ـ از مقالهاي از حجةالاسلام و المسلمين معزي رئيس مرکز اسلامي پنجمين کنفرانس بينالمللي تقريب مذاهب اسلامي لندن 1/10/2011م.
[2] ـ از سخنان شيخ نعيم قاسم [معاون دبيرکل حزبالله لبنان] در کنفرانس بينالمللي اسلامي در تهران مؤرخ 17/9/2011م.
[3] ـ از مقاله دکتر شيخ محمدمهدي تسخيري ارايه شده به پنجمين کنفرانس بين المللي تقريب مذاهب اسلامي در لبنان 1/10/2011م.
[4] ـ از مقالهاي با عنوان: "مفهوم خاورميانه جديد" نوشته "دکتر خالد نايف الهباس" روزنامه سعودي عکاظ شماره 188مؤرخ 1/10/2011م.
[5] ـ دکتر کمال الهلباوي از رهبران سابق اخوانالمسلمين مصر در مقالهاي که به ﭙنجمين کنفرانس بينالمللي تقريب مذاهب اسلامي در لندن به تاريخ 1/10/2011م. ارايه داد.
[6] ـ مجله "المختار" مجله ماهانهاي که از سوي شوراي سياسي جنبش جامعه مسلمان منتشر ميشود. (با اندکي تصرّف)
[7] ـ از مقاله: «نقش نهادهاي ديني و مسؤوليت علماي اسلام» نوشته : "سعيد بن سعيد العلوي" روزنامه الشرقالاوسط شماره 9467 مورخ 29/10/2004م.
[8] ـ نگاه کنيد به مقاله خانم دکتر "مريم آيت احمد" ارسالي به ﭙنجمين کنفراتس بينالمللي تقريب مذاهب اسلامي در لندن، اکتبر2011م.
[9] ـ همان منبع.
[10] ـ از سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامي حضرت "آيةالله خامنهاي" در کنفرانس بيداري اسلامي تهران مورخ 17/9/2011م.
[11] ـ از بحث "آيةالله شيخ محمدعلي تسخيري" ارايه شده به پنجمين کنفرانس بينالمللي تقريب مذاهب اسلامي، لندن1/10/2011م.