تاریخ انتشار۲۳ تير ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۱۷
کد مطلب : 642254
/یادداشت/

تجلی رویدادهای شگفت پس از شهادت امام حسین(ع) در منابع اهل سنت

پدیدآورنده ها: سید محسن موسوی؛ میثم خلیلی
در این مقاله به رویدادهای پس از شهادت امام حسین(ع) و سرنوشت عوامل دخیل در حادثه کربلا به استناد از منابع اهل سنت می پردازیم.
تجلی رویدادهای شگفت پس از شهادت امام حسین(ع) در منابع اهل سنت
به گزارش حوزه استانهای خبرگزاری تقریب، متن مقاله به شرح زیر است:

1. در برخی‌ از کتاب‌های مناقب و سیره‌نوشت‌های‌ اهل‌ سنّت، قسمتی از کتاب، به نوادگان رسول خدا(ص) اخـتصاص یافته است و در آن‌ها بـه زنـدگی‌نامه هر یک از آن‌ها از جمله امام حسین (ع) پرداخته‌اند. از مهم‌ترین ابعاد زندگی حسین بن علی‌ (ع) که مورد توجّه اهل سنّت قرار گرفته، قیام خونین حضرت (ع) است که در کتاب‌های تاریخی و مقتلی اهل سنّت، بـه توضیح و شرح این قیام از آغاز تا حوادث پس از آن پرداخته‌ شده‌ است. هر چند اکثر قریب به اتّفاق علمای اهل سنّت به قیام حضرت به دیده‌ی انصاف نگریسته و این نهضت را احیاگر سنّت نـبوی (ص) مـعرّفی می‌کنند، ولی در این میان می‌توان‌ افرادی‌ را یافت که قیام حضرت را پیمان‌شکنی در برابر خلیفه‌ی برحق(!) یعنی، یزید و کاری بیهوده و خلاف سنّت پیامبر (ص) معرّفی کرده و سعی می‌کنند دامن یزید بن معاویه را از گناه‌ نـابخشودنی‌ قـتل سبط رسول خدا (ص) تبرئه نمایند(ابن خلدون،1363،ج1: 212).

هر چند پاسخ‌های مختلف و مستدلی به نظرات مذکور و مانند آن داده شده است، ولی می‌توان در ابطال نظریاتی از‌ این‌ دست‌، که الهی بودن قیام حضرت‌ را‌ زیـر‌ سـؤال می‌برند؛ به بعد دیگری از قیام نگریست؛ توضیح بیشتر این‌که با جست و جو در روایات مورد قبول اهل سنّت از‌ سوی‌ بزرگانی‌ مانند: ابن سعد واقدی، محمّد بن جریر طبری‌، شمس‌ الدیـن ذهـبی، ابـن حجر عسقلانی و... که در مذهب خـود اسـتوار و مـتعصب هستند، روایاتی را می توان یافت که پس‌ از‌ شهادت‌ امام حسین(ع) بیانگر حوادث شگرف مانند تغییر و تحوّل در نظم‌ جهان، سرنوشت شوم هـتاکان بـه مـقام حضرت و نوحه و گریه‌ی زمین و آسمان در سوگ حضرت اسـت و اثـبات کرد که‌ حوادثی‌ غیر‌ عادی و بی‌سابقه پس از وقوع یک قیام، حکایت از عظمت آن‌ قیام‌ و الهی بودن آن دارد.

ذکر این نکته نـیز ضـروری اسـت که افرادی مانند ابن کثیر، از‌ شاگردان‌ ابن‌ تیمیه، که در مـذهب خود بسیار متعصب هستند، به صحت این حوادث‌ و فتنه‌ها‌ و بلاهایی‌ که گریبان‌گیر قاتلان حضرت (ع) گردید، اعتراف می‌کنند(ابـن کـثیر، بـی‌تا، ج8: 219). پرداختن به این‌ بعد‌ از‌ قیام حضرت از منابع مورد اعتماد اهل سـنّت کـه در ثابت نمودن الهی بودن‌ قیام‌ حضرت، تا حدّ زیادی مؤثر است، تاکنون به‌صورت مستقل صورت نـگرفته و مـی‌تواند ابـعاد‌ جدیدی‌ از‌ قیام حضرت و زیبایی‌های آن را نشان دهد.

2. سرنوشت قاتلان اباعبدالله (ع) و ربایندگان لباس‌های حـضرت و هـتاکان‌ بـه‌ مقام امام حسین (ع)
جاهلان به مقام امامت و هتک حرمت‌کنندگان به ساحت قدسی سید‌ و سـالار‌ شـهیدان‌(ع) از غـارت لباس‌های حضرت و تاختن اسب بر بدن مبارک حضرت، مضایقه نکردند. هر کدام از‌ این‌ افـراد بـعد از انجام این اعمال فجیع، به عذاب‌های متعددی در دنیا‌ گرفتار‌ آمدند‌ و البتّه عذاب آخـرت شـدیدتر اسـت. در ادامه به قسمت‌هایی از کیفرهای دنیوی هتک حرمت‌کنندگان به‌ حضرت‌، از‌ منابع تاریخی اهل سنّت اشـاره مـی‌شود.

1.2. سرنوشت غارت‌کنندگان لباس‌های حضرت(ع)
سپاه غارت‌گر‌ ابن‌ سعد، پس از شهادت امام حسین(ع) برای غـارت لبـاس‌ها و سـلاح امام هجوم آوردند. خوارزمی در این‌ زمینه‌ می‌نویسد:« شمر بن ذی الجوشن دوازده ضربه شمشیر بر آن حضرت زد‌ و سـپس‌ سـر امام(ع) را جدا کرد. پس از‌ آن‌ اسود‌ بن حنظله پیش آمد و شمشیر آن حضرت‌ را‌ بـرداشت و جـعونه حـضرمی پیراهنش را برداشت و پوشید و پیس شد و موهایش ریخت. شلوار آن‌ حضرت‌ را بحیر بن عمرو الجرمی‌ بـرداشت‌ و زمـین‌گیر شـد‌. عمامه‌اش‌ را‌ جابر بن یزید ازدی برداشت و بر‌ سر‌ گذاشت و جذام گرفت. مالک بـن نـسر کندی زره او را برداشت و دیوانه‌ شد‌.» (خوارزمی، 1388؛ج2: 36).

طبری در تاریخش‌ می‌نگارد: «حمید بن مسلم‌ گوید‌: و چون حسین (ع) با سـه چـهار‌ کس‌ بماند، جامه‌ی زیری خواست که خوش‌بافت بود و شفاف و یمنی، که آن را بـدریده‌ و پارهـ‌ کرد که از او در‌ نیارند‌. یکی‌ از یارانش گفت‌: بـهتر‌ اسـت جـامه‌ی زیر کوتاهی‌ زیر‌ آن بپوشی. گفت: « در این جـامه مـذلّت است که پوشیدن آن شایسته من نیست‌.» و چون‌ کشته شد، بحر بن کعب بـیامد‌ و آن را در‌ آورد‌ و وی‌ را برهنه واگذاشت.» محمّد‌ بـن عـبدالرحمن گوید: « در زمـستان دسـت‌های بـحر بن کعب آب می‌ریخت و در تابستان خشک مـی‌شد‌، گـویی‌ چوب بود.» (طبری،1352، ج7: 233).

خوارزمی‌ نیز‌ این‌ مطلب‌ را‌ در مقتل خود‌ از‌ محمّد بن عـبدالرحمن نـقل کرده؛ با این تفاوت که در مـقتل خوارزمی شیء به غـارت بـرده‌ شده‌ «سراویل‌» (شلوار) حضرت مـعرفی شـده است. (خوارزمی، 1388‌،ج2: 37‌)

نقل‌ عذاب‌های‌ نام‌برده‌ شده‌ برای ربایندگان لباس‌های حضرت در تواریخ معتبر اهـل سـنّت، حاکی از این مطلب است کـه جـهالت بـه مقام امام و بـی‌احترامی بـه ساحت حضرت، عواقب جـبران‌ناپذیری را بـه‌دنبال‌ دارد که قسمت کوچکی از این عذاب‌ها در دنیا محقّق می‌شود و بیماری‌های لاعلاج جسمی و روحی از جمله آنـ‌هاست. البـتّه تعذیب دنیوی مقدّمه‌ای برای عذاب بـزرگ قـیامت و جاودانگی در آتـش، بـه‌ جـهت‌ ارتکاب این اعمال نـاجوان‌مردانه است.

2.2. سرنوشت تازندگان اسب بر بدن مبارک حضرت(ع)
در «مقاتل الحسین» شیعه این مطلب به تـواتر نـقل شده است که به دستور عـمر بـن سـعد‌ پسـ‌ از شـهادت امام حسین (ع) بـر بـدن ایشان اسب تازانده شد و این عمل ناجوان‌مردانه توسط ده نفر که داوطلب شده بودند، صورت گرفت کـه‌ هـمه‌ی‌ ایـن افراد پس از ارتکاب‌ این‌ عمل به بلاهایی دچـار شـدند(بـه عـنوان نـمونه: مـفید،1392: 539)
و از اهل سنّت نیز طبری در تاریخ خود از قول ابی مخنف آورده‌ است‌: «حمید بن مسلم گوید‌: عمر‌ بن سعد در میان یاران خود ندا داد: چه کسی داوطلب می‌شود بـا اسب بر حسین (ع) بتازد؟ ده کس داوطلب شدند. از جمله اسحاق بن حیوة حضرمی – همان که روپوش حسین‌ (ع) را‌ ربود و بعدها پیسی گرفت- و اخنس بن مرثد که بیامدند و با اسبان خویش حسین (ع) را لگدکوب کردند، چـندان کـه پشت و سینه او را در هم شکستند. حمید گوید: شنیدم که مدّتی‌ پس‌ از آن‌ وقتی أخنس بن مرثد در جنگی ایستاده بود، تیری ناشناس به او خورد که قلبش بشکافت و جان‌ داد.»(طبری،1352، ج7: 236).

3.2. کور شـدن دشـنام‌دهنده به حضرت(ع)
جسارت به‌ مقام‌ رفیع‌ معصوم (ع) بی‌تردید عواقب سوئی را به‌همراه خواهد داشت که در دنیا و آخرت فرد جسارت‌کننده با آن روبرو ‌‌خواهد‌ شد. در تـواریخ اهـل سنّت نقل شده که افـرادی کـه به امام حسین‌(ع) توهین‌ کردند‌ به بلاهایی مبتلا شدند. از جمله:
ابن سعد واقدی در «طبقات» آورده: «محمّد بن عبدالله‌ انصاری و عبدالملک بن عمیر و ابوعامر عقدی از گـفته‌ی قـرّة بن خالد، از ابورجاء‌ بـرای مـا نقل کرد‌ که‌ می‌گفته است: علی را دشنام مدهید، ای وای بر من از تیرهایی که در نبرد جمل انداختم و سپاس خدای را که هیچ‌کدام به هدف نخورد. همو می‌گفته است: همسایه‌ای از قبیله‌ بلهیجم داشتیم. از کـوفه آمـد و گفت: دیدید این تبهکار پسر تبهکار حسین بن علی (ع) را چگونه خداوند کشت؟ همان‌دم که این سخن را برزبان راند، مردمک چشم‌هایش دو لکّه سپید انداخت و نور‌ چشم‌هایش‌ از میان رفت و کور شد.»(ابن سـعد، 1410ق، ج5: 118).

4.2. دیـده شدن آتـش در چهره ابن زیاد
ابن سعد در طبقات اشاره می کند به سند خود از فضل بن دکین‌ و او‌ از مالک بـن اسماعیل و عبدالله بن حرب، از عبدالملک کردوس، از پرده‌دار ابن زیاد نقل کـرده کـه مـی‌گفته است: «هنگامی که ابن زیاد حسین(ع) را کشته بود، همراه او‌ وارد‌ کاخ شدم. آتشی بر چهره‌اش جهید که بـا ‌ ‌آسـتین خود چهره‌اش را پوشاند و گفت: این موضوع را به کسی مگو» (همان،ج5: 118).

5.2. سرنوشت سنان بـن انـس
بـاز هم محمّد‌ بن‌ سعد‌ به سند خود از علی‌ بن‌ مدائنی‌، از حنش بن حارث، از گفته‌ی پیـرمردی از قبیله نخع نقل کرده که می‌گفته است: «حجاج بن یوسف ثقفی گفت: هـر‌ کس‌ کار‌ شایسته‌ای انـجام داده اسـت برخیزد، گروهی برخاستند و کارهای‌ خود‌ را گفتند. در این هنگام سنان بن انس برخاست و گفت: من قاتل حسین(ع) هستم. حجاج گفت: آری کار نیکو‌ و پسندیده‌ است‌. چون سنان به خانه‌اش بازگشت زبانش بند آمـد و دیوانه شد‌، آن‌چنان که در جای خود می‌خورد و قضای حاجت می‌کرد(همان، ج5: 119).

3. عظمت مصیبت سرور و سالار شهیدان (ع) به حدّی‌ بود‌ که‌ آسمان و زمین نوحه‌خوان شده و نظم عالم پس از شهادت جانسوزش به‌ هم‌ ریـخته شـد. گزارش‌های تاریخی در این زمینه حکایت از وقوع حوادثی دارد که هیچ‌گونه سابقه تاریخی‌ قبل‌ از‌ عاشورا نداشته است و هیچ‌گاه در تاریخ تکرار نشده و از این پس نخواهد‌ شد‌؛ و این‌ خود نشان‌گر عظمت مصیبت وارده است. جلال‌الدین سـیوطی، پس از اشـاره اجمالی به شهادت‌ امام‌ حسین‌ (ع) به حوادث پس از شهادت اشاره کرده است: «آن‌گاه که حسین(ع) به قتل رسید‌، نور‌ خورشید به مدت هفت روز بر روی دیوارها همچون ملحفه‌های رنگین بود و سـتارگان‌ بـه‌ یکدیگر‌ برخورد می‌کردند، و قتل حسین (ع) در روز عاشورا اتفاق افتاد و در این روز، خورشید دچار‌ کسوف‌ شد و آفاق آسمان به مدت شش ماه پس از قتل او سرخ رنگ‌ بود‌ و سپس‌ این سرخی پس از آن، همچنان در آسمان دیـده مـی‌شد، در حـالی که پیش از‌ قتل‌ حسین (ع) چـنین چـیزی در آسـمان دیده نمی‌شد.»(سیوطی، 1411ق: ص 207).

در ادامه‌ به‌ نقل‌ برخی از این حوادث به‌صورت مجزّا پرداخته می‌شود.

1.3. خون باریدن آسمان
گزارش‌های تاریخی زیادی از‌ اهل‌ سـنّت‌ پیـرامون بـارش خون از آسمان پس از شهادت امام حسین (ع) نقل شده‌ اسـت‌ و ایـن نقل بارش از بلاد مختلف اسلامی و از افراد گوناگون نقل شده و در تاریخ ثبت گردیده‌ است‌. به‌عنوان مثال در منابع مختلف از نضرة الأزدیـه نـقل گـردیده است که‌: «لَمّا‌ أن قُتِلَ الحُسَین بن علی -علیهما السّلام‌- مـَطَرَتِ‌ السماءُ‌ فأصبَحَتُ وَ کلُّ شَیءٍ لَنا مَلآنُ دَما‌» (ابن‌ سعد،1410ق، ج5: 119؛ مزی، 1400ق، ج6: 433؛ ذهبی، 1413ق، ج3: 312-313؛ ابن حبّان، بی‌تا‌، ج5: 487‌؛ ابن عساکر، 1995م، ج14: 227‌-228‌) هنگامی کـه‌ حـسین‌ بـن‌ علی (ع) شهید شد، آسمان خون بارید‌ و ما‌ هم‌چنان می‌دیدیم که تـمام اشـیا و اسباب ما مملو از خون است.

صاحب‌ «تذکرة‌ الخواص» به نقل از «هلال بن‌ ذکوان» آورده است که‌: «لمـّا‌ قـتل الحـسین (ع) مکثنا شهرین أو‌ ثلاثة‌ کأنّما لطخت الحیطان بالدم من صلاة الفجر إلی غروب الشـمس، قـالَ و خـرجنا فی‌ سفر‌ فمطرنا مطراً بقی أثره فی‌ ثیابنا‌ مثل‌ الدمِ» (سبط بن‌ جوزی‌، 1418ق: 246).تـرجمه: هـنگامی‌ کـه‌ حسین(ع) کشته شد، دو ماه یا سه ماه ماندیم. حیاط خانه‌ها مانند آن بود‌ که‌ از نـماز صـبح تا غروب خورشید‌، با‌ خون آغشته‌ شده‌ باشند‌ و گقت: برای سفر خارج‌ شـدیم بـر مـا بارانی بارید که اثر آن بر لباس ما مانند خون بود.

ابن‌ سیرین‌ نیز ایـن واقـعه را گزارش نموده‌ و این‌ موضوع‌ شگفت‌آور‌ را‌ مختص یحیی بن‌ زکریا‌ و امام حسین(ع) معرفی نـموده اسـت.
«لَم تـَبک السماء علی أحد بعد یحیی بن زکریا إلّا علی‌ الحسین‌ بن‌ علی(ع)» (ذهبی، 1413ق، ج3: 312؛ ابن عساکر، 1995‌م ج14‌: 225‌-226‌)تـرجمه‌: آسـمان‌ بر هیچ‌کسی جز یحیی بن زکریا و حسین بن علی (ع) گریه نکرده اسـت.
کـاتب واقـدی نیز به سند خود از سلیمان بن حرب و موسی بن اسماعیل از حماد‌ بن سلمه از سلیم روایـت کـرده اسـت: روزی که حسین (ع) کشته شد بر ما باران خون فرو بارید. ( ابن سـعد، 1374، ج5: 119)

صـاحب «فرائد السمطین» از امّ سالم - خاله جعفر‌ بن‌ سلیمان- نقل می‌کند که باران خون در شهرهای بصره، کـوفه، شـام و خراسان گزارش شده است. (جوینی، 1378،ج2: 166)

گزارش این بارش در شهرهای گوناگون، نشان از وسـعت مـناطقی است‌ که‌ این حادثه رخ داده است. هم‌چنین نـقل فـراوان ایـن حادثه با الفاظ گوناگون و محتوای یکسان، نـشان‌دهنده‌ی صـحت وقوع این حادثه نزد علمای اهل‌ سنّت‌ است.

2.3. سرخ شدن آسمان
در‌ کتاب‌های‌ تـاریخی و مـقاتل الحسین این مطلب بیان شـده اسـت که آسـمان پس از شـهادت حـسین بن علی (ع) سرخ‌رنگ شد و در برخی نـقل‌ها پدیـدار گشتن این‌ سرخی‌ ، پس از تاریکی چند‌ روز‌ دنیا عنوان شده است. از جمله از علی بـن مـحمّد مدائنی و او از علی بن مدرک، از گفته‌ی پدر بـزرگ اسود بن قیس نـقل شـده است که:«أحمرت آفاق السـماء‌ بـعد‌ قتل الحسین (ع) بستّة أشهر، نری ذلک فی آفاق السماء کأنّها الدم. قالَ فحدثت بذلک شـریکا، فـقال لی: من أنتَ مِنَ الأسود؟ قلت: هـو جـدّی أبـو أُمی قال: أُم والله إن کـانَ‌ لَصـدوق‌ الحدیث، عظیم‌ الأمانة، مـکرماً لِلضـیف» (ابن سعد،1374، ج5: 120؛ سبط بن جوزی،1418ق: 246؛ مزی، 1400ق، ج6: 432؛ ذهبی، 1407‌ق،ج5: 15؛ ابن عساکر،1995م، ج14: 227؛ ذهبی، 1413ق، ج3: 312) ترجمه: پهنه‌ی‌ آسمان‌ پسـ‌ از شـهادت امام حسین (ع) سرخ‌رنگ شده بود کـه مـا آن را شبیه خـون در آسـمان مـشاهده می‌کردیم‌. ‌‌علی‌ بن مـحمّد مدائنی از وی سؤال کرد: چه نسبتی با اسود داری؟ گفت: او‌ جدّ‌ مادری‌ من است. گفت: به خـدا سـوگند که او راستگو و امانت‌داری بزرگ و میهمان‌نواز بـود.

هـمچنین از‌ مـحمّد بـن سـیرین نقل شده کـه سـرخی آسمان بعد از سه روز تاریکی‌ دنیا به‌وجود آمد. (سبط‌ بن‌ جوزی،1418ق: 264؛ و با اندکی اختلاف در مضمون: ابن سـعد،1374، ج5: 120؛ ذهـبی،1404،ج3: 312؛ ذهـبی، 1407، ج5: 15؛ ابن عساکر، 1995م، ج14: 228)

در روایتی مندرج در تذکرة الخواص پدیـدار شـدن‌ ایـن سـرخی دلیـل بـر بزرگی جنایت صورت گرفته معرفی شده است. (سبط بن جوزی، 1418ق: 264)

هیثمی پس از نقل روایات مبنی بر سرخ شدن آسمان پس از شهادت امام حسین‌ (ع) می‌نویسد‌: «این روایات صحیح‌الاسناد هستند.» (هـیثمی، بی‌تا، ج9: 196)

3.3. جاری شدن خون تازه زیر سنگ‌ها
مصیبت سید الشهداء (ع) به حدّی عظیم بود که به گزارش منابع مستند تاریخی حتّی سنگ‌ها و اشیای بی‌جان‌ نیز‌ برای حضرت خون گریه کـردند. در بـرخی نقل‌ها محلّ رؤیت این جریان، سرزمین بیت‌المقدس معرّفی گردیده است و در برخی نقل‌ها اشاره به مکان خاصی نشده است. در این زمینه‌ شواهدی‌ محکم از اهل سنّت وجود دارد که از طرق گوناکون نـقل شـده‌اند.

از امّ حیان نقل شده است: «یَومَ قتل الحسینُ أظلَمَت علینا ثلاثاً و لَم یَمَسَّ أحَدٌ مِن زَعفرانِهمِ‌ شیئاً‌ فَجَعَلَهُ‌ علی وَجهِهِ إلّا احترَقَ و لَم‌ یُقَلَّب‌ حـَجَرٌ‌ بـبیتِ المُقَدَّسِ أصیب تحتهُ دماً عـییطا» (مـزی، 1400ق، ج6: 434؛ ابن عساکر، 1995م، ج14: 229). ترجمه: روز شهادت امام حسین (ع) آسمان سه‌ شبانه‌روز‌ تاریک‌ شد و هر کس دست به زعفران می‌زد دستش‌ می‌سوخت‌ و زیر هر سنگی در بیت‌المقدس خـون تـازه دیده می‌شد.
از زُهری نـیز نـقل شده که در جواب عبدالملک مروان‌ که‌ پرسیده‌ بود: نشانه‌ی کشته شدن حسین (ع) چه بود؟ گفت: در آن روز‌ هیچ سنگی را برنداشتند، مگر اینکه زیر آن خون تازه یافت می‌شد. (ابن سعد،1374: ج5، ص 119؛ بلاذری،1394‌ق: ج1، ص 251‌؛ جوینی‌،1378: ج2، ص 162)

همچنین نـقل شـده است که عبدالملک شخصی را نزد‌ پسر‌ رأس الجالوت فرستاد تا از وی بپرسد که آیا نشانه‌ای کشته شدن حسین (ع) در عالم دیده‌ شده‌ است‌ یا نه؟ او در پاسخ گفت: « ما کشف یومئذٍ حجر إلّا وجد تحته‌ دمـ‌ عـبیط‌» ( ذهبی، 1407ق:ج5، ص 16؛ ابـن عساکر، 1995م: ج14، صص229-230). ترجمه: هیچ سنگی از‌ زمین‌ برداشته‌ نشد مگر اینکه خون تازه دیده می‌شد.

4.3.گرفتن خورشید
یـکی از رخدادهای عجیبِ پس‌ از‌ شهادت امام حسین‌(ع) در روز عاشورا، بروز کسوف (گرفتگی خـورشید) اسـت، کـه موجب‌ تیرگی‌ عجیب‌ آسمان و حتی رؤیت ستارگان شد. این رخداد را بیهقی و دیگران نقل کرده‌اند: « لمّا قُتِلَ‌ الحـُسین‌ ‌ ‌بـن علی (ع) کُسِفَتِ الشمسُ کسفةً بَدَتِ الکَواکِبُ نِصفَ النهار فَلنّنا أنّها هی» (بیهقی‌، 1414‌: ج3، ص 337‌؛ مـزی، 1400ق: ج6، ص 433؛ ابـن عـساکر، 1995م: ج14، ص228)ترجمه: هنگامی که حسین بن علی(ع) به‌ شهادت‌ رسید، خورشید گرفت و آن‌قدر تاریک شد کـه هنگام ظهر ستاره‌‌های آسمان ظاهر‌ گردیدند‌. از‌ این اتّفاق چنین پنداشتیم که قیامت بـرپا شده است.

این واقـعه بـه نقل از برخی‌ شاهدان‌ در‌ کتب اهل سنّت نقل شده، با این تفاوت که در مورد اوّل‌ حادثه‌ی‌ فروریختن خاک سرخ از آسمان نیز بر آن ضمیمه گردیده است.

خلف بن خلیفه از پدرش‌ نقل‌ می کند کـه گفت: «لما قتل الحسین اسودت السماء ، وظهرت الکواکب نهارا‌ حتی‌ رأیت الجوزاء عند العصر وسقط التراب الأحمر‌» (مزی‌، 1400‌ق: ج6، صص431-432؛ عسقلانی،1404ق: ج2، ص 305؛ ابن‌ عساکر‌، 1995م: ج14، ص 226).ترجمه: زمانی که حسین (ع) به شهادت رسید، آن‌قدر آسـمان تـاریک‌ شد‌ که هنگام ظهر ستاره‌های آسمان‌ ظاهر‌ شدند؛ تا‌ جایی‌ که‌ ستاره جوزا در عصر دیده شده و خاک‌ سرخ‌ از آسمان فرو ریخت.

همچنین علی بن مسهر از جده‌اش نقل می‌ کند‌ که مـی‌گفت:«هـنگامی که حسین (ع) به‌ شهادت رسید، من دختری‌ نوجوان‌ بودم، آسمان چند شبانه روز‌ درنگ‌ نمود که گویا لخته خون بود.» (مزی، 1400ق: ج6، ص 432؛ ابن عساکر، 1995م: ج14‌، ص 226‌) ابوبکر هیثمی سند این روایات‌ را‌ صحیح‌ مـی‌داند. ( هـیثمی، بی‌تا‌: ج9، ص 197‌).

5.3. سرخی آفتاب و برخورد ستارگان‌ آسمان‌ با یکدیگر
عیسی بن حارث کندی سرخ شدن آفتاب پس از شهادت امام حسین‌ (ع) و هم‌چنین‌ تلاقی ستارگان آسمان با یکدیگر را‌ رؤیت‌ و نقل کرده‌ است‌.

مـورّخانی‌ مـانند ذهـبی، مزی و ابن‌ عساکر در کتب خـود ایـن حـادثه را فقط از عیسی بن حارث نقل نموده‌اند: «لما‌ قتل‌ الحسین مکثنا سبعة أیام إذا صلینا‌ فنظرنا‌ إلی‌ الشمس‌ علی‌ أطراف الحیطان کأنها‌ المـلاحف‌ المـعصفرة، ونـظرنا إلی الکواکب یضرب بعضها بعضا.» ( مزی، 1400ق: ج6، صص 432-433؛ ذهبی، 1407ق: ج5، ص 15؛ ابـن‌ عـساکر‌، 1995‌م: ج14، ص 227) هنگامی‌که حسین بن علی (ع) کشته‌ شد‌، تا‌ هفت‌ روز‌، هر‌ گاه که نماز عصر را می خواندیم، می‌دیدیم آفتابی که بـر دیـوارهای خـانه‌ها می‌تابید به قدری قرمز بود که گویا چادرهای سرخ اسـت که بر آن کشیده‌اند‌، و می‌دیدیم که برخی از ستارگان همدیگر را می‌زدند (با یکدیگر برخورد می‌کردند).

6.3. خاکستر شدن گیاه ورس1
در منابع تـاریخی و در بـیان رویـدادهای پس از شهادت امام حسین (ع) به این موضوع‌ اشاره‌ شده که گیاه ورس یـا اسـپرک پس از شهادت حضرت تبدیل به خاکستر شد. به‌عنوان مثال در منابعی مانند: معجم الکبیر طبرانی و طبقات ابن سـعد از مـادربزرگ پدری ابـن‌ عیینه‌ نقل شده است: « لَقَد رأیت الورس عاد رَمادا و لقد رأیت اللحم کـأن فـیه النـار حین قتل الحسین (ع)» ( طبرانی، 1404ق: ج3، ص 129؛ ابن سعد،1374‌: ج5، ص 120‌؛ عسقلانی، 1404ق: ج2، ص 305؛ مزی، 1400‌ق: ج6، ص 435‌؛ ذهبی، 1404ق: ج5، ص 16). ترجمه: هنگام شهادت امام حـسین (ع) گـیاه ورس را دیـدم که تبدیل به خاکستر شد و در گوشت‌ها آتش می‌دیدیم. هم‌چنین از یزید‌ بن‌ ابی زیاد گـزارش شـده‌ که‌ در سنّ چهارده سالگی این حادثه را رؤیت نموده است: «قتل الحسین (ع) ولی أربع عـشرة سـنة و صـارَ الورس الذی فی عسکرهم رمادا» ( عسقلانی، 1404ق: ج2، ص 305؛ مزی، 1400ق: ج6، صص 434-435‌؛ ذهبی‌، 1413ق: ج3، ص 313؛ ابن عساکر، 1995م: ج14، ص 230؛ ذهبی، 1407ق: ج5، ص 15).ترجمه: من چهارده سـاله بـودم که حسین بن علی (ع) به شهادت رسید گیاه ورس در بین لشکر به خاکستر تـبدیل‌ شـد‌.

4. تـلخ شدن‌ گوشت و خارج شدن آتش از شتر غنیمت گرفته شده از امام (ع)
پس از به شهادت رسیدن امام‌ حـسین (ع)، عـلاوه بر غارت لباس‌ها و اشیای با ارزش امام حسین (ع)، غارت‌ خیمه‌ها‌ و در‌ نهایت به غـنیمت گـرفته شـدن شتری از لشکر امام حسین (ع) و ذبح آن نیز اشاره گردیده است. در ‌‌برخی‌ نقل‌ها آمده که گوشت ایـن شـتر، پس از ذبـح و طبخ شدن، تلخ و غیر‌ قابل‌ استفاده‌ شده بود و در جایی نیز فوران آتـش از سـپر شتر گزارش شده است.

از جمیل بن مُرّة نقل شده اسـت: « أَصـَابُوا إِبِلًا فِی عَسْکَرِ الْحُسَیْنِ (ع) یَوْمَ قُتِلَ فـَنَحَرُوهَا وَ طـَبَخُوهَا قـَالَ فَصَارَتْ مِثْلَ الْعَلْقَمِ فَمَا اسْتَطَاعُوا أَنْ یـُسِیغُوا‌ مـِنْهَا شَیْئا.» ( عسقلانی، 1404: ج2، ص 306؛ مزی، 1400ق: ج6، صص 435-436؛ ذهبی، 1407ق: ج5، ص 16؛ ابن عساکر، 1995: ج14، ص 231).ترجمه: شتری از لشکرگاه حسین بن عـلی (ع) را در روز شـهادت او غارت‌ گرفتند‌، و سپس او را نحر کـرده و طـبخ نمودند، راوی گـوید: گـوشت او آنـ‌چنان تلخ شد که آنان نتوانستند از آن گـوشت اسـتفاده کنند.در جایی دیگر، تلخ شدن گوشت شتر غنیمت‌ گرفته‌ شده از سفیان بـن عـیینه نیز نقل شده است. (جوینی، 1378: ج2، ص 165) طـبرانی اسناد این روایات را صـحیح مـی‌داند. (طبرانی، 1404ق: ج3، ص 121).

در نقلی دیگر از ابی حـمید الطـحان‌ آمده‌ است: «کنت فی خزاعة فجاؤوا بشئ من ترکة الحسین فقیل لهم : نـنحر أو نـبیع فنقسم ؟ قالوا : انحروا ، قال : فـجعل عـلی جـفنة فلما وضعت فـارت نـارا.» ( عسقلانی، 1404ق: ج2،ص305؛ ذهبی‌، 1413‌ق: ج3، ص 313‌؛ مزی،1400ق: ج6، صـص434-435‌؛ ذهـبی‌، 1407‌ق: ج5، ص 15).ترجمه: در قبیله خزاعه بودم، از جمله چیزهایی که از امام حسین(ع) چپاول شده بود و به آن قـبیله آورده بـودند‌، یک‌ شتر‌ بود. مردم آن قبیله گـفتند: ایـن شتر را‌ نـحر‌ کـنیم و یـا معامله نماییم؟ کسی که شـتر را آورده بود گفت: می‌خواهم آن را نحر کنید.
حمیدگفت: سپر را برای‌ نحر‌ کردن‌ آن حیوان آماده ساختم، همین کـه شـتر را خوابانیده و سپر‌ را به زمین گذاشتم و آمـاده کـشتن آن بـودیم، نـاگهان آتـشی از آن سپر مانند آب فـوران کـرد!

طبرانی‌ و ابوبکر‌ هیثمی‌ سند این روایات تاریخی را نیز صحیح عنوان می‌کنند. (طبرانی، 1404‌ق: ج3، ص 121‌؛ هیثمی، بی‌تا: ج9، ص 169).

5. ظهور دسـت خـونین و نـوشتن مطلب با قلم آهنین
مشاهده و گزارش ایـن حـادثه شـگفت‌، پسـ‌ از‌ روز عـاشورا و فـرستاده شدن سرِ مطهر امام حسین (ع) برای یزید بوده که‌ موجب‌ وحشت‌ و فرار اطرافیان شده است. این واقعه را از اهل سنّت، تنها جوینی شافعی در‌ دو‌ روایت‌ با یک مضمون از ابـن ابی لهیعه و او از أبی قبیل نقل کرده است‌:« لمّا‌ قتل الحسین بن علی (ع) بعث برأسه إلی یزید بن معاویة و یتحیّون بالرأس فیما‌ بینهم‌ فخرجت‌ علیهم کفّ من الحائط معها قلم من حـدیدٍ فـکتب سطراً بِدمٍ: أترجوا أمَّةً قتلت‌ حسیناً‌ شفاعة جدّه یوم الحساب» (جوینی،1378: ج2، ص 167) ترجمه: هنگامی که حسین(ع) کشته شد‌، سرش‌ را‌ نزد یزید بن معاویه فرستادند، با سر(مبارک) بین خودشان بـه تـفریح و عیش و نوش مشغول‌ بودند‌. سپس دستی بر روی دیوار ظاهر شد درحالی که همراه آن قلمی‌ آهنین‌ بود‌ و جمله‌ی زیر را با خون نوشت: « آیا امـّتی کـه حسین (ع) را کشتند شفاعت جدّش را‌ در‌ روز‌ حـساب امـید دارند؟»

6. نوحه جنیان بر سید الشهدا
در کتب مختلف شیعه و اهل‌ سنّت‌ نقل شده است که پس از شهادت اباعبدالله (ع) جنیان بر ایشان گریه کردند و نوحه سر دادنـد‌ و اشـعاری‌ از جنیان در رثای سرور و سـالار شـهیدان (ع) شنیده شده که در متون‌ تاریخی‌ ثبت گردیده است. ابن سعد واقدی در‌ طبقات‌ الکبری‌ نقل کرده: «مسلم بن ابراهیم و موسی اسماعیل‌ همگی‌ از حماد بن سلمه، از عمار بن ابی عمار، از امّ سـلمه بـرای‌ ما‌ نقل کردند که می‌فرموده است‌: خود‌ شنیدم پریان‌ بر‌ حسین‌ (ع) مویه‌گری می‌کردند.» (ابن سعد1410ق: ج5، ص 118‌). سبط‌ بن جوزی نیز از زهری حکایت کرده که از امّ سلمه شنیده‌:« ما‌ سمعتُ نواح الجـنّ إلّا فـی اللیلة‌ الّتـی قتل فیها الحسین‌ (ع) سمعت‌ قائلا یقول» ترجمه: نوحه‌های جنّ‌ را‌ جز در شبی که در آن حسین بن علی (ع) کشته شـد نشنیدم. شنیدم‌ که‌ گوینده‌ای می‌گفت:
ألا یا عین‌ فاختلفی‌ بجهدٍ‌ و من یـبکی عـلی‌ الشـهداء‌ بعدی علی رهط تقودهم‌ المنایا‌ إلی متجبر فی ثوب عبد» (سبط بن جوزی ، 1418ق: ص 242) هم‌چنین از «شعبی» نقل‌ شده‌:« سـمع ‌ ‌أهـل الکوفة قائلاً یقول فی‌ اللیل‌» ترجمه: اهل‌ کوفه‌ شنیدند‌ که گوینده‌ای در شب‌ مـی‌گفت: أبـکی قـتیلاً بکربلاء مضرج الجسم بالدماء أبکی قتیل الطغاة ظلما بغیر جرم سوی الوفاء‌
أبکی‌ قتیلاً بـکی علیه من ساکن الأرض‌ و السماء‌ هتک‌ أهلوه‌ و استحلوا‌ ما حرّم الله‌ فی‌ الإمـاء
یا بأبی جسمه المـعری إلّا مـن الدین و الحیاء کلّ الرزایا لها عزاء و ما لذا الرزء‌ من‌ عزاء‌ (همان، ص 242)

7. گزارش های تاریخی از کرامات‌ سرِ‌ مبارک‌ حضرت‌ (ع)
امامت‌ جایگاه‌ ویژه‌ای دارد و امام، به امر خدا دخل و تصرّف در عالم دارد. آشکار شدن هر نـوع امر خارق‌العاده‌ای به امر خدا حتّی پس از شهادت این انسان کامل‌ و امام بر حق جای هیچ‌گونه تعجّبی ندارد. شاید با آشکار شدن این کرامات عدّه‌ای راه سعادت را بازیابند. گزارش‌های تاریخی اهل سنّت ایـن نـکته را حکایت می‌کند که پس از‌ آن‌که‌ در روز عاشورا اشقیا سرِ مبارک اباعبدالله (ع) را از بدن جدا نمودند، کراماتی مشاهده شده است. این کرامات موجب شگفتی شاهدان و ناظران ماجرا و هم‌چنین باعث اسلام آوردن دو تن‌ از‌ غیر مسلمانان گـردیده اسـت.

1.7. ساطع شدن نور از سر مبارک حضرت(ع) در تنور خانه خولی
این واقعه بوسیله همسر خولی بن یزید گزارش‌ و در‌ تاریخ ثبت شده است و از‌ منابع‌ اهل سنّت، طبری در تاریخ خود آن را نقل کـرده اسـت. وی می‌نویسد: حمید بن مسلم گوید: همین که حسین (ع) کشته شد، همان روز‌ که‌ سر او را همراه‌ خولی‌ بن یزید و حمید بن مسلم ازدی سوی ابن زیاد فرستادند، خولی با سر بیامد و آهـنگ قـصر کـرد، امّا درِ قصر را بسته یافت و بـه خـانه رفـت و سر را زیر طشتی‌ نهاد‌. وی را دو زن بود یکی از بنی اسد و دیگری از حضرمیان دختر مالک بن عقرب، به نام نوار. آن شب، شبِ زن حضرمی بـود.
هـشام گـوید: پدرم به نقل‌ از‌ نوار دختر‌ مالک می‌گفت: «خولی سـر حـسین(ع) را آورد و در خانه زیر لاوکی نهاد، آن‌گاه به اطاق آمد و به‌ بستر خویش رفت. گفتمش: چه خبر؟ چه داری؟ گفت: بی‌نیازی روزگاران بـرایت آوردهـ‌ام‌، ایـنک‌ سرِ‌ حسین (ع) با تو در خانه است. گوید: گفتمش وای بر تـو! هرگز با تو در یک اطاق ‌‌نمی‌مانم‌. گوید: از بسترم برخاستم و روی خانه رفتم. خولی زن اسدی را خواست و پیش‌ برد‌ و من‌ نـشسته بـودم و نـگاه می‌کردم. گوید: به خدا نوری را می‌دیدم که چون ستون از آسمان‌ بـه سـمت بالا می‌درخشید و پرندگانی سپید دیدم که در اطراف آن به پرواز‌ بودند. (طبری، 1352: ج7، صص‌ 236‌-237)

2.7. قرآن تلاوت کردن سر مـبارک حـضرت
ایـن‌‌که سر مطهر امام حسین (ع) بر سر نیزه قرآن تلاوت نموده، از مسلّمات تـاریخ اسـت کـه هم علمای شیعه و هم علمای اهل سنت آن‌ را به سند صحیح نقل کرده‌اند.
ابـن عـساکر دمـشقی در تاریخش و جوینی در فرائد السمطَین به نقل سلمة بن کهیل می‌نویسند: «رأیت رأس الحسین بن عـلی رضـی الله عنهما علی القناة‌ وهو‌ یقول "فسیکفیکهم الله وهو السمیع العلیم" » (بقره، 137؛ ابن عساکر،1995: ج22، صـص 117-118؛ جـوینی، 1378: ج2، ص 170). تـرجمه: سر حسن بن علی - خدا ازآن دو راضی باد- را بر‌ نیزه‌ دیدم در حالی که می‌گفت: « و خـداوند تـو را از شر و آسیب آن‌ها نگه می‌دارد و خدا شنوا و داناست.» هم‌چنین در نقلی دیگر ابن عـساکر از «مـنهال بـن عمرو» نقل می‌کند‌ که‌ می‌گفت:« أنا والله رأیت رأس الحسین بن علی حین حمل وأنا بدمشق وبـین یـدی الرأس رجل یقرأ سورة الکهف حتی بلغ قوله تعالی " أم حسبت أن أصحاب الکهف والرقـیم‌ کـانوا‌ مـن‌ آیاتنا عجبا " (کهف، 9) قال فأنطق‌ الله‌ الرأس‌ بلسان ذرب فقال أعجب من أصحاب الکهف قتلی وحـمل» (ابـن عـساکر، 1995م: ج60، ص 369-370). ترجمه: به خدا سوگند، من سر‌ حسین‌ بن‌ علی (ع) را هنگامی که مـی‌بردند، دیـدم. من در‌ دمشق‌ بودم و جلوی سر، مردی سوره کهف را قرائت می‌کرد تا به این سخن خدای تـعالی رسـید. "أم حسبت أن‌ أصحاب‌ الکهف‌ والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا" آن‌گاه خداوند سـر را بـه‌ سخن در آورد و با شیوایی تمام فرمود: شگفت‌تر از مـاجرای اصـحاب کـهف، کشتن و بردن من است.

تفاوت نقل‌ در‌ آیـات‌ تـلاوت شده توسط حضرت، به اصل موضوع خدشه وارد نمی‌کند. زیرا‌ ممکن‌ است این تـلاوت‌ها از سـرِ مطهر حضرت چندین مرتبه رخ داده بـاشد و تـوسط افراد مـختلف شـنیده‌ شـده‌ باشد‌.

3.7. اسلام آوردن راهب مسیحی به واسـطه‌ی سـر مبارک حضرت (ع)
سبط بن جوزی‌ به‌ سند‌ خود از ابو محمّد عبدالملک بـن هـشام النحوی البصری روایت کرده:ابن زیـاد، سر‌ حسین‌ (ع) را‌ همراه بـا زنـان و پسربچّگان و دختربچّگان از نسل پیامبر (ص) کـه سـخت در بندشان کرده بود‌، سوار‌ بر شترِ بی‌جهاز و سر و رو باز، به اسارت فرستاد. سـر حـسین (ع) را نیز‌ همراهشان‌ به‌ سوی یـزید بـن مـعاویه، روانه کرد و هـر گـاه در منزلی فرود می‌آمدند، سـر را‌ از‌ صـندوق مخصوص آن بیرون می‌آوردند و آن را بر سرِ نیزه می‌کردند و همه شب‌ تا‌ هنگام‌ حرکت، از آن، محافظت مـی‌کردند و سـپس آن را به صندوق، باز می‌گرداندند و حرکت مـی‌کردند.

آنـان‌، در‌ یکی از مـنزل‌ها کـه دِیـْر راهبی در آن بود، فرود آمـدند و سر‌ را‌ مطابق‌ روش خود، بیرون آوردند و آن را بر سرِ نیزه کردند و نگهبانان، مطابق شیوه خود، از‌ آن‌ نـگهبانی‌ کـردند و نیزه را به دِیر، تکیه دادند. نـیمه‌شب، راهـب، نـوری از جـایگاهِ‌ سـر‌ مبارک امام حـسین(ع)، تـا دوردستِ آسمان دید. از بالای دِیر به آن قوم، رو کرد و گفت‌: شما‌ کیستید؟ گفتند: ما یاران ابن زیاد هـستیم. راهـب گـفت: این، سرِ کیست؟ گفتند: سرِ‌ حسین‌ بن عـلی بـن ابـی طـالب، پسـر فـاطمه‌، دختر‌ پیامبر‌ خدا (ص).

راهب مسیحی گفت: پیامبرتان؟! گفتند: آری. راهب‌ گفت‌: قوم بدی هستید! اگر مسیح (ع)، فرزندی داشت، او را بر بالای چشمانمان جای‌ می‌دادیم‌. سپس گفت: آیا موافقید کاری‌ کنیم؟ گـفتند‌: چه کاری؟ گفت‌: ده‌ هزار‌ دینار، نزد من است. آن را‌ می‌گیرید‌ و در عوض امشب، سر را به من می‌دهید و آن را هنگام حرکت‌، از‌ من پس می‌گیرید. گفتند: برای ما‌ زیانی ندارد. سر را‌ به‌ او دادند و دینارها را داد‌ و سر‌ را گـرفت و آن را شـست و خوش‌بو کرد و روبروی خود قرار داد و همه شب‌ را‌ به گریه نشست‌. و صبحگاه گفت‌: ای‌ سر‌! من اختیاردار جز‌ خود‌ نیستم و من گواهی می‌دهم‌ که‌ خدایی جز خداوند نیست و گواهی مـی‌دهم کـه محمّد (ص)، پیامبر خداست. آن گاه راهب، از‌ دِیر‌ (عبادتگاه) و راه و عقیده‌ای که در آن‌ بود‌، خارج شد‌ و خادم‌ اهل‌ بیت(ع)گردید. (سبط بن‌ جوزی، 1418ق: ص237)

خوارزمی درمقتل الحـسین آورده اسـت: هنگامی که سر امام حـسین (ع) را بـه‌ شام‌ می‌بردند، شب بر آنان در آمد‌. آنان‌، بر‌ مردی‌ یهودی‌ فرود آمدند و چون‌ شراب‌ نوشیدند و مست شدند، گفتند: سر حسین(ع)، نزد ماست. او به آنـان گـفت: آن را به من‌ نشان‌ بـدهید‌. آنـان، سر را در صندوقی به او‌ نشان‌ دادند‌ که‌ از‌ آن‌ تا آسمان ، نور بر می‌خاست. یهودی به شگفت آمد و از آنان خواست که آن را به او امانت دهند .

آنان نیز آن را امانت دادند. یهودی، هنگامی‌ که سـر را بـه آن حال دید، به آن گفت: شفاعت مرا نزد جدّت بکن. خدا سر را به زبان در آورد و گفت: شفاعت من، فقط برای معتقدان به دین‌ محمّد‌ (ص) است و تو محمّدی نیستی. یهودی، نزدیکانش را گِرد آورد و سـپس سـر را گرفت و در تـشتی نهاد و گلاب بر آن ریخت و کافور و مُشک و عنبر بر آن نهاد. آن‌گاه به فرزندان‌ و نزدیکانش‌ گفت: این، سر فـرزند دختر محمّد (ص) است. سپس گفت : آه که جدّت محمّد را نیافتم تا بـه دسـت او اسـلام بیاورم! و آه که‌ تو‌ را زنده نیافتم تا به‌ دست‌ تو مسلمان شوم و برایت بجنگم! اگر اکنون مسلمان شـوم، ‌ ‌روز قـیامت، شفاعتم را می کنی؟ خدا، سر را به سخن در آورد و آن، با زبانی‌ شیوا‌ گفت : «اگر اسلام بـیاوری‌ ، مـن‌ شـفیع تو خواهم بود» این را سه بار گفت و خاموش شد. مرد یهودی و نزدیکانش، مسلمان شدند. (خـوارزمی، 1388:ج2،ص 102)

ظهور این کرامات به امر خدا که موجب اسلام آوردن مسیحی‌ و یهودی‌ گشت، نـشان از رحمت واسعه‌ی امام دارد کـه حـتّی پس از شهادت نیز از هدایت بشر به سوی سعادت دریغ نمی‌ورزد.

8. نتیجه:
1. سرنوشت شوم مسبّبان قتل حضرت حسین (ع) و غارت‌گران لباس‌های‌ حضرت‌ و هتاکان به‌ مقام حضرت، که در متون تاریخی و مقتلی اهل سنّت نقل شـده است، نشان‌دهنده‌ی عمق فجایعی است که‌ دشمنان مرتکب شده‌اند و در سزای اعمال ناشایستی بود که در جهت‌ کسب‌ بهای‌ اندک دنیا انجام دادند و نه تنها آن را به‌دست نیاوردند، بلکه آخرت خویش را نیز رایگان فـروختند‌ و ‌‌عـذاب‌های‌ دنیوی نیز گریبان‌گیرشان شد.

2. در منابع تاریخی اهل سنّت برای وقایع پس از‌ شهادت‌ امام‌ حسین (ع)، امور خارق‌العاده‌ای گزارش شده است و هر انسان حقیقت‌‌جو را به فکر فرو می‌برد تا‌ قیام امام حسین (ع) را امـری عـادی فرض نکند بلکه آن را واقعه‌ای عظیم‌ بداند که زمین و آسمان‌ را‌ سوگوار ساخته است.

3. نقل نوحه‌سرایی، عزاداری و گریه و زاری مسلمانان و مؤمنان طوایفِ جن، در مصیبت های امام حسین(ع) - خصوصا در کتب اهل سنّت- بـاعث بـیدار شدن روح‌های خفته‌ی بشر شده است.

4. مجموع‌ مطالب بیان شده نشان‌دهنده‌ی عظمت مصیبت عاشورا و شهادت سرور و سالار شهیدان و یاران باوفایشان است. حوادث و وقایع ذکر شده ، هیچ سابقه تاریخی قـبل از عـاشورا نـداشته و فقط پس از شهادت حضرت این‌ حـوادث‌ خـارق‌العاده نـقل شده است. نکته جالب توجّه نقل به‌دور از تعصّب بسیاری از این وقایع بوسیله علمای اهل سنّت است. در ذکر برخی از این وقایع، اهـل سـنّت مـتفرّدند و شیعیان‌ این‌ حوادث را نقل نکرده‌اند. می‌توان اهتمام خـاص راویـان و مؤلفان اهل سنّت به این بحث را از سویی ناشی از محسوس و عیان و انکارناپذیر بودن این حوادث ، و از سوی دیگر جایگاه‌ رفیع‌ امـام حـسین(ع) در مـیان گروه‌های غیرشیعی، دانست. همین جایگاه رفیع باعث شده است بـا وجود این که لعن خلفا با مبانی اعتقادی بسیاری از عالمان غیرشیعی سازگار نیست، به‌ لعن‌ قاتلان‌ حسین بـن عـلی (ع) و از جـمله‌ یزید‌ بن‌ معاویه بپردازند.

منبع: پژوهش نامه معارف حسینی - بهار 1395 - شماره 1

انتهای پیام/
https://taghribnews.com/vdcamuniy49nyu1.k5k4.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی