زبان فارسی شیوه زندگی ما ایرانیهاست/ آموزش فارسی همواره مسألهای سیاسی بوده است
رویه آموزش فارسی در مدارس ایران، در حال حاضر فارغ از رویکرد ادبمحور است و در نتیجه دانشآموزان را به آدمهایی بیمسئولیت بدل ساخته است.
اشتراک گذاری :
به گزارش حوزه اندیشه خبرگزاری تقریب، مسئله زبان فارسی و آموزش آن در مدارس، از جمله مسائل اساسی است که پیگیری آن ذیل سیاست و ادب و قانون راههایی در سیاست باز خواهد کرد. سید علی متولی امامی، دانشجوی دکترای علوم سیاسی پژوهشگاه علوم انسانی و مدیر مسئول مؤسسه علم و سیاست اشراق، در گفتاری درباره ضرورت بازخوانی آموزش فارسی در مدارس کشور، سنت مناسبت آموزش «فارسی» و «ادب» در مدارس ایرانی را به بحث گذارده است.
خلاصۀ سخنرانی ایشان در ادامه میآید:
مسأله آموزش زبان فارسی در دوره ابتدایی، یکی از سیاسیترین مسائل تاریخ معاصر ایران به ویژه دوره قاجار بوده است. دوره قاجار برای ایرانیان همزمان با کشاکش گفتارهایی است که طرحی برای حضور ایران در جهان مدرن دارند. گفتاری که به طور عمده روشنفکران آن را نمایندگی میکردند، بر تغییر زبان فارسی به عنوان شرط مشارکت در جهان جدید تأکید داشت. فتحعلی آخوندزاده معتقد بود که فارسی زبان علم نیست و بزرگترین مانع گسترش علم و تکنولوژی در ایران همین زبان فارسی است. لذا آخوندزاده و میرزا ملکم خان پروژه اختراع خط جدید را در دستور کار قرار دادند و هر یک جداگانه خطی به عنوان جایگزین فارسی موجود پیشنهاد دادند. آخوندزاده درباره هدف سیاسی پروژه «تغییر زبان» بر قطع ارتباط ایران با تاریخ بعد از اسلام تصریح دارد:« بهل گم شود اینچنین تصنیفات که تا روز قیامت دلیل جهالت ماست و گواه خفت عقل ما.» این تجربه در تعدادی از کشورهای مستعمره منجر به تغییر الفبا و حتی زبان ملی این کشورها شد اما در ایران راهی دیگر را پیمود.
با این حال نمیتوان این طرح را به صرف این هدف سیاسی تقلیل داد. به نظر میرسد شخصیتی مثل میرزاملکم خان درکی اساسی از زبان دارد که در مناسبت با طرح او از قانون است. لذا ملکم تغییر «زبان» و «قانون» را اصلاحی در فرم زندگی و سیاست ایرانیان و شرط مشارکت در جهان جدید میداند. این درک در شخصیتی مثل فروغی بسیار حرفهایتر شکل گرفته و به نحو پوشیدهای منجر به تأسیس فرهنگستان زبان فارسی و تصحیح متون ادبی مثل شاهنامه و گلستان شده است. این همان طرحی است که فروغی ذیل عنوان «افکار عامه» پی میگرفت.
فارسی طرح ادب داشته و مدرسه در مقام آموزش خواندن و نوشتن فارسی، باید توجه داشته باشد که موقعیتی سیاسی دارد. فارسی یک مهارت صرف نیست که معلمین و مدارس گمان میکنند در بهترین حالت باید در فرمهای جذاب و شاد به دانشآموز ارائه کنند. فارسی فرم زندگی ما ایرانیهاست و با آن زندگی آموختهایم. بخصوص اینکه متون شاهکار فارسی، حامل جهت اسلامی تاریخ ما هستند. در دوران معاصر و با تلاش میرزا حسن رشدیه در تأسیس مدارس جدید، رویه آموزش مدارس از خوانش حکایات «گلستان» سعدی به نفع فارسی مناسب با زیست تجددمآبی، سیاستزدایی شد. در شیوه جدید آموزش فارسی که ابداع میرزا حسن رشدیه بود، فارسی نه به عنوان طرحی برای «ادبیات» بلکه به عنوان یک مهارت ارتباطی صرف لحاظ گردید و آموزش فارسی به یک فن تقلیل یافت. اگر چه میتوان درباره فرمایشی شدن آموزشهای دوره قاجار و حتی بیمایه شدن گلستانخوانی مکتبخانهها هم سخن گفت و حق داد، اما رشدیه نیز در عمل، آموزش فارسی در مدارس ایران را تا همین امروز از معنا تهی کرد. «ادبیات فارسی» طرح مشارکت دانشمندان ایرانی در سیاست است. مشارکت دانشمندان ایرانی در سیاست، از مقام دبیری و وزیری بوده است. دبیر در مقام دبیری و وزیر در مقام وزارت، جهت مراقبت از آداب دارد. بر خلاف فقیه، برای وزیر پرسش از غصب حکومت اولویت ندارد، بلکه وزیر با یادآوری آداب حکمرانی، پیوسته بحران مشروعیت حکومت را پیش چشم شاه میآورد. وزیر برای پادشاه قصه مینویسد تا او را مدام در موقعیتهای داستان قرار دهد و در یک مواجهه زنده با واقعیت، او را در مقابل پرسش از مشروعیت خود بگذارد. داستانمندی قصههای فارسی امکان مشارکت در یک صحنه واقعی از زندگی است و خواننده را با بحرانها و گرههای این زندگی روبرو میکند. کسی که قصه میخواند کوله باری از تجربه با خود دارد و هر بار در خواندن این قصهها با بحرانهای زندگی روبرو شده و در کشاکش این بحرانها آداب زیستن آموخته است.
رویه آموزشی موجود در مدارس، بی توجه به این سنت است و دانشآموزان را به موجوداتی در حاشیه زندگی تبدیل کرده است. فرزندان ما نه تنها ذیل مراقبت افراطی اولیای خود در حاشیه زندگی قرار گرفتهاند که حتی از سر قصه نیز تجربه زندگی را با خود حمل نمیکنند. این دانشآموزان موجوداتی به شدت سهلانگار و بیمایه هستند و در نخستین رویارویی با مسائل زندگی فاسد میشوند. کسی که یارای مواجهه با بحران ندارد به فساد تن میدهد تا خود را از زیر بار مسئولیت زندگی برهاند و بیاساید. دانشآموزان ما دیگر نمیتوانند اصولی زندگی کنند چون با چیزی به نام «ادبِ زندگی» روبرو نمیشوند. ادبیات فارسی معیار زندگی ما ایرانیهاست و در انس با آن زندگی را تجربه میکنیم. با اینحال در مدارس ما فارسی همچون دروس دیگر برای دانشآموزان، درسی از سر اجبار و بنابراین کسل کننده است، چون هیچ تجربهای از زندگی را با خود حمل نمیکند تا دانشآموز با آن همراه شود و خود را در آن بیابد و آن را زیست کند. نوشتن حروفی بی معنی در کنار هم که افاده هیچ تجربه شخصی نمیکند، چه مشارکتی را بر میانگیزد؟ مدرسه باید محل تجربه زندگی برای دانشآموزان و رویارویی با آن از سر آداب باشد. مدرسه باید همچون زندگی، داستانی داشته باشد که دانشآموز نقش خود را در این داستان ببیند و بسازد.