نقدی بر فیلم زعفرانیه 14 تیر/دیکتاتوری عوامل سینما: زندهباد خودمان!
چیزی که در این فیلم بیش از همه به چشم میآید، ناسازگاری با فرهنگ ایرانی است. البته زندگی اشرافی در میان نوکیسهها، همیشه وجود داشته است.
اشتراک گذاری :
به گزارش حوزه فرهنگ و هنر خبرگزاری تقریب، سی و هفتمین جشنواره جهانی فیلم فجر از ۲۸ فروردین ماه با برگزاری آئین افتتاحیه بصورت رسمی کار خود را آغاز کرد.
در ایام برگزاری جشنواره، نقدهای مختلف و متنوعی از منتقدان و صاحبنظران این حوزه را بر فیلمهای در حال اکران منتشر خواهد شد.
نقدی بر فیلم «زعفرانیه، ۱۴ تیر»، ساختۀ سید علی هاشمی
با اینکه همه میدانند در پشت صحنۀ سینما و تئاتر چه ابتذالی نهفته است اما فیلم، آنها را تطهیر میکند. ظاهراً چارۀ دیگری هم ندارد جز اینکه برای سینماگران نوشابه باز کند. پس زنده باد خودمان. این هم از دیکتاتوری عوامل سینما است که اگر به آنها باج ندهید، شما را از نان خوردن میاندازند.
اشاره: فیلم زعفرانیه، نخستین ساختۀ سید علی هاشمی است. او پیش از این، فیلم کوتاه میساخته، از جمله فیلم ضعیف صبح روز بعد (۱۳۹۲) با بازی نگار جواهریان در مورد خودخواهی مردمان عصر مدرن که در سینماتک خانه هنرمندان نمایش داشت.
فیلمنامه را جابر قاسمعلی (تلفن همراه رئیس جمهور / ۱۳۹۰) نوشته که اقتباسی است از داستان «از این خبر خوشحال میشوی» نوشتۀ ریچارد باش ( Richard Bausch) نویسندۀ میانمایۀ امریکایی که تا به حال فیلم مهمی از آثار فراوان او ساخته نشده است.
ماهرخ (نازنین بیاتی) بازیگر تئاتر است. او در یک اقدام عجیب، ایرج طابع (مسعود رایگان) را که ۳۴ سال از او بزرگتر است، برای ازدواج برگزیده. بعد از مخالفت پدرش شاهرخ (مهدی هاشمی) دختر پتۀ پدرش را روی آب میریزد و از همسر مخفیانۀ او خبر میدهد. و حالا مادر (هنگامه قاضیانی) است که زندگی را ترک میکند. ****
چیزی که در این فیلم بیش از همه به چشم میآید، ناسازگاری با فرهنگ ایرانی است. البته زندگی اشرافی در میان نوکیسهها، همیشه وجود داشته. مقصود بنده غیرتورزی زنان است که در اسلام، حرام و کفر شمرده میشود (حکمت ۱۲۴ نهج البلاغه) اما فیلمسازان ایرانی آن را تبلیغ میکنند، و غیرت مردان را که معادل با ایمان است، تمسخر مینمایند. و این، یکی از سخنان فمینیستها است که ادعا دارند خیانت زن، تفاوتی با خیانت مرد ندارد. فیلمهایی نیز در این خصوص ساختهاند. مثلاً در سال ۱۳۹۰ دو فیلم در جشنوارۀ فجر حضور داشت که این سخن کفرآمیز را موضوع محوری خود قرار داده بود که غیرت زن و مرد یکسانند. یعنی فیلمهای برف روی کاجها (پیمان معادی) و من همسرش هستم (مصطفی شایسته). و از سوی دیگر، فیلمهایی ضد غیرت مردان و در تمسخر آن ساخته شده و میشوند. مانند: طبقۀ حساس (۱۳۹۲) و بنفشۀ افریقایی (۱۳۹۷) که بهمن ماه در جشنواره نمایش یافت، که در آن فاطمه معتمد آریا همزمان با شوهر سابق و شوهر کنونیاش در یک خانه زندگی میکند!!
مردها در فیلمهای فمینیستی، همیشه تحقیر میشوند. اگر هم مردی در این نوع از فیلمها خوب معرفی شود، حتماً فمینیست است. یعنی مردی که عقیدۀ مستقلی از خود ندارد، تابع زنان است و همیشه «بله قربان» میگوید. به محض اینکه مردی بخواهد عقیدهای مستقل بروز دهد، به مانند سرخپوست خوب در نزد امریکاییها میشود که به مرگش حکم میدهند و اگر مقاومت کند، اجدادش را نیز از قبر درمیآورند. فیالواقع، دیکتاتورهای عصر مدرن، همینها هستند که هیچ عقیدهای را مخالف نظرات فمینیستی خود تحمل نمیکنند. اگر هم زورشان نچربد، جیغ بنفش میکشند و مظلومنمایی میکنند. نمونۀ بارز این اوضاع، تهمینه میلانی و فیلمهای اوست.
در تیتراژ آخر معلوم شد که فیلمنامه اقتباسی است. اما بنده در حین تماشای فیلم به این میاندیشیدم که این فیلم چرا کاملاً بیگانه از فرهنگ ماست. چطور میشود یک دختر را بدون اذن والدین عقد کرد؟ اینکه واضحاً خلاف قانون مدنی است (ماده ۱۰۴۳). چرا پدر برای شکایت از داماد فریبکار، با او وارد معامله میشود؟ چرا فیلم، شأن پدر را تخریب میکند و به وقاحت فرزندان بها میدهد؟ چرا فیلمساز بین ازدواج یک بیوه و یک زن باکره تفاوت قائل نمیشود؟ چرا ازدواج مجدد مرد را همچون خیانت میشمارد؟ تا اینکه در تیتراژ آخر انکشاف به عمل آمد که فیلمنامه، اقتباسی از یک داستان خارجی است.
فیلمسازان ما قانون تکهمسری در مسیحیت را بهتر از قانون اسلام بلدند. آنها اگر یکصدم زمانی را که برای تماشای فیلمهای غربی میگذارند تا این کفریات را یاد بگیرند، برای شرعیات وقت گذاشته بودند حتماً میدانستند که تعدد زوجات در ادیان اسلام و یهود، حلال است. در مسیحیت هم اگر حرام شده، هیچ ربطی به حضرت عیسی ندارد. خلیفۀ دوم در اسلام، متعه را حرام کرد و در خلیفۀ دوم در مسیحیت، اصل ازدواج را! پولس در باب هفتم از نامۀ اولش به مسیحیان قرنتیه، ازدواج را مکروه دانست و گفت که مرد و زن را نیکو است که اصلاً ازدواج نکنند. و حتی مستحسن است که ازدواجکردهها همچون مجردها بماند! اما عجیب اینجا است که در باب نهم از همان نامه، پولس اهالی قرنتیه را ملامت میکند که چرا به زنهای او اعتراض دارند!!! پیداست که او بدعتگذار است و برای دیگران، حلالها را حرام میکند و برای خودش، حرامها را حلال.
در سال ۱۳۵۴ مهناز افخمی وزیر امور زنان که در یک خانوادۀ بهایی بزرگ شده بود، قانونی حمایت خانواده را در مجلسین گذراند. ازدواج مجدد مرد در این متن، منوط به اذن همسر اول شده است. و همانجا برای اول بار به قضات دادگاهها اجازه داده شد که در صورت مشاهده عسر و حرج، طلاق زنان را بدهند. امام خمینی همانوقت با این قانون مخالفت کرد و فتوا داد که هر طلاقی که بدون رضایت شوهر از سوی قاضی داده شود، باطل است. شوهر دوم که با این زن ازدواج میکند، مجرم است و فرزندان ازدواج دوم، حرامزادهاند. امام خمینی (ره) در رسالۀ تحریر الوسیله خود در "باب شروط باطل" آورده است که زن اگر در حین عقد شرط کند که شوهرش، همسر دوم اختیار نکند، این شرط باطل است. توضیح ماجرا این است که این حقوق، متعلق به مرد است و به کسی دیگر واگذار نمیشود. حق طلاق نیز البته همینطور است و در واگذاری آن به زنان، حقۀ شرعی به کار میرود.
حالا ببینید که اوضاع شرعیات در جمهوری اسلامی به کجا رسیده است. همان قانون کفرآمیز خانواده و شروط ضمن عقد که از سال ۱۳۵۴ وارد عقدنامهها شده، هنوز به قوت خود باقی هستند! اگر الان کسی نخواهد شروط چاپشده را امضاء کند، محضرداران با وقاحت تمام، از ثبت ازدواج امتناع میورزند! ماده ۱۱۳۳ قانون مدنی که به مردان حق طلاق میداد، طبق مصوبه سال ۱۳۸۱ در مجلس ششم و تأیید هاشمی رفسنجانی در مجمع تشخیص، باطل و حق طلاق به قضات دادگاهها داده شد! و ماجرا آنطور شد که برای اصلاح ابرو، چشم را هم کور کردند و حالا طبق آمار، بیش از ۸۰ درصد دادخواستهای طلاق را زنان ثبت میکنند!
میخواستم بگویم که چطور فرهنگ مسیحیت از طریق بهاییها وارد فرهنگ اسلامی ما شد و جای غیرت مرد و زن را تغییر داد؛ نجاسات و کفریت، قدر دید اما ایمان که شرط ورود به بهشت است و قیمتی برای آن متصور نیست، در نزد آنها معادل با تعصب شد و تمسخر گشت. در همین فیلم زعفرانیه، پدر یعنی شاهرخ از زبان ایرج به عنوان یک فرد متعصب معرفی میشود.
فریب دیگر در این فیلم، تطهیر سینما و تئاتر است. با اینکه همه میدانند در پشت صحنۀ سینما و تئاتر چه ابتذالی نهفته است، اما کارگردان، آنها را تطهیر میکند. ظاهراً چارۀ دیگری هم ندارد جز اینکه برای سینماگران نوشابه باز کند. پس زنده باد خودمان. این هم از دیکتاتوری عوامل سینما است که اگر به آنها باج ندهید، شما را از فیلم ساختن که هیچ، از نان خوردن هم میاندازند. نمونهاش امین حیایی بود که بعد از بازی در فیلم قلادههای طلا (۱۳۹۰) از سوی بسیاری تحریم شد و حتی افراد بیسوادی مانند مهناز افشار هم از بازی کردن با او امتناع میکردند. اما این لزومی نداشت که فیلم به دروغ شاخدار خود بخواهد پشت پردۀ سینما و تئاتر را تطهیر کند. او میتوانست شغل دیگری برای این شخص پیدا کند.
و سخن آخر اینکه فیلم زعفرانیه در جشنوارۀ ملی فجر پذیرفته نشد و اعتراض کارگردانش را موجب شد. بنده از این بابت از شورای انتخاب، سپاسگزارم که جلوی ترویج این فرهنگ غلط را گرفت. هرچند که فیلمهای دیگری را اجازه دادهاند.