«سرخپوست» فیلم بدون قصه و روایتی با تعلیقهای گنجانده شده توسط فیلمساز
فیلم سینمایی "سرخپوست" تفاوتهایی با اغلب فیلمهای سینمای ایران دارد؛ فرم و بافت کلاسیکطور اثر چیزی ست که کمتر در سینمایمان میبینیم، اما یک فیلم معمولی است، فیلمی که قصه ندارد و صرفا با تعلیقهای گنجانده شده توسط فیلمساز در داستان پیش میرود.
اشتراک گذاری :
به گزارش خبرنگار حوزه فرهنگ وهنر خبرگزاری تقریب، باتوجه به اکران فیلم سرخ پوست در یادداشت اختصاصی درباره این فیلم آمده است: سرخپوست" در جشنواره فیلم فجر با اقبال جدّی اهالی جشنواره رو به رو شد. همه از فیلمی متفاوت و دیدنی سخن میگفتند. این اقبال تا حدی بود که حتی منتقد سختگیر و پُر وسواسی مثل مسعود فراستی هم زبان به تمجید و تحسین "سرخپوست" باز کرد. این اتمسفر مثبت حول "سرخپوست" در جشنواره ۹۷ باعث شد همه منتظر اکران عمومی این فیلم در سینماها باشند. و حالا "سرخپوست" به تازگی بر پرده نقرهای سینماهای کشور آماده است.
اما آیا "سرخپوست" لایق این همه تحسین هست؟ فیلم داستان یک زندان است. زندانی در آستانه تخریب که زندانیانش تخلیه میشوند تا به مکان دیگری منتقل شوند. در همین حین مسئولان زندان متوجه میشوند که یک نفر از زندانیان فرار کرده و در شمار زندانیان نیست. و این نقطه عطف و البته آغاز داستان است. فیلم ماجرای تلاش رئیس زندان برای یافتن زندانیای ست که حالا مطمئند در خود زندان پنهان شده. تمام داستان فیلم در یک نیمروز و تقریبا تنها در لوکیشن زندان میگذرد و تمام ماجرا همین است: زندانی کجاست؟ از این حیث فیلم تقریبا قصه خاصی ندارد.
یک داستان یک ربعه تا نزدیک به دو ساعت -بسط که نمیشود گفت!- کِش پیدا میکند. در فقدان یک داستان قوی و جاندار است که فیلمساز مجبور میشود مُدام تعلیق بسازد. موقعیتهای پُرتعلیقی که ذاتی داستانِ فیلم نیستند اما طراحی و چیده شدهاند تا تایم بلند فیلم را پُر کنند. تا جای داستانِ نداشتهی فیلم کار کنند.
"سرخپوست" البته تفاوتهایی با اغلب فیلمهای سینمای ایران دارد. فرم و بافت کلاسیکطور اثر چیزی است که کمتر در سینمایمان میبینیم. دوربین و قابها و نماهایی که مخاطب را یاد فیلمهای کلاسیک میاندازند. حرکت دوربین در "سرخپوست" آنقدر خاص است که تماشاگر ایرانی را به خود جذب کند. طراحی صحنه فیلم پُر زحمت به نظر میرسد.
تدارک لوکیشنی مثل یک زندان قدیمی نیمه مخروبه تا حد زیادی با توفیق همراه بودهاست. لباسها و نورها هم آنقدرها خوش رنگ و لعاب هست که واکنش تماشاچیهای ایرانی را برانگیزند. و البته اینکه "سرخپوست" یک نوید محمدزاده متفاوت دارد. هم در ظاهر و کاراکتر متفاوت از آنچه که اغلب محمدزاده بازی میکند و هم در قدرت بازیگری. تماشاچی هم یک محمدزاده جدید میبیند و هم یک بازی بسیار قدرتمند و شایسته تحسین. کسی به شوخی میگفت همینکه اینجا نوید محمدزاده زیرپوش تنش نیست، خودش خیلیست...
اما سرخپوست با همه مزایایی که شمردیم، یک فیلم معمولی ست. فیلمی که قصه ندارد و صرفا با تعلیقهای گنجانده شده توسط فیلمساز در داستان پیش میرود. داستانی که در انتها به بدترین شکل تمام میشود. پایانبندی فیلم از فرط پرت و بیمنطق بودن حتی مورد تعریض طرفداران فیلم هم قرار گرفت. پایانی که کاملا از منطق فیلنامه اثر بیرون بود.
جغرافیای مکان زندان دقیقا مشخص نیست. نشانگانی که فیلمساز برای تشخیص منطقه در فیلم گذاشته است باهم در تناقض هستند و این باعث شده مخاطب در نهایت متوجه نشود که این زندان دقیقا در کدام خطّه از ایران قرار دارد. ارجاعات به سالهای حکومت محمدرضاشاه پهلوی و حضور فرح پهلوی برای افتتاح فرودگاه هم به همراه خود دلالتهایی دارند برای اثبات سمپاتی فیلمساز به پهلوی. البته تفصیل این موضوع نه در حوصله این یادداشت است و نه نگارنده علاقهای به این نوع بحث درباره فیلمها دارد. هرچه هست؛ "سرخپوست" بسیار ضعیفتر و کمفروغتر از آنچه اهالی جشنواره فجر هوار هوار میکردند ، است. "سرخپوست" یک فیلم معمولی ست. باورتان نمیشود؟ بروید خودتان ببینید.