کشور عراق در تاریخ ۳ اکتبر سال ۱۹۳۱ میلادی، رسما از استعمار بریتانیا اعلام استقلال نمود؛ هر چند که بعد از آن تاریخ هم همچنان پایگاه های نظامی انگلیسی ها در این کشور برقرا بود. به سال ۱۹۴۱ در این کشور کودتای جمهوریخواهانه انجام پذیرفت و رشید علی الکیلانی، قدرت را به دست گرفت. ۱۴ ژوئیه ۱۹۵۸، ژنرال عبدالکریم قاسم کودتای نظامی کرد و به دوران حکومت پادشاهی در عراق خاتمه داد. چه از این تاریخ تا سال ۱۹۷۹ که صدام رسما رئیس جمهور عراق شد، و چه پس از آن تا زمان سقوط، صدام حسین نقش بسیار کلیدی را در تحولات این کشور بازی کرد. صدام در اولین روزهای روی کار آمدن حتی به دسته ای از هم حزبی های خود رحم نکرد و در نشست عمومی حزب بعث گروهی را به بهانه خیانت اعدام کرد تا جو رعب و وحشت را در مملکت کلید بزند. طبیعی است که در نظر چنین فردی که به دوستان قدیمی خود هم رحم نمی کند، کشتن شهروندان ساده عراقی هم کار دشواری نیاید. صدام حسین عبدالمجید التکریتی در دادگاه هایی که برای رسیدگی به پرونده عریض و طویل جنایت هایش برگزار شد، یک لحظه هم از مواضع خود عدول ننمود و بالاخره اعدام شد.
تونس به سال ۱۹۵۶ رسما از استعمار فرانسه اعلام استقلال کرد، در ۲۵ ژوئیه ۱۹۵۷ حکومت سلطنتی لغو گردیده و در ۸ نوامبر۱۹۵۹، حبیب بورقیبه به عنوان اولین رئیس جمهور قدرت را در اختیار گرفت. بورقیبه تا ۱۹۸۷ که با کودتای بدون خونریزی زین العابدین بن علی آن همه به بهانه بیماری از کار برکنار شد، بر مسند امور باقی ماند. اما دوره طولانی مدت زمامداری بن علی آغاز گردید. بن علی را می توان اولین قربانی جنبش بیداری در کشورهای اسلامی دانست. وی ۲۴ سال تاخت و تازاند تا فقط و فقط در پی خودکشی یک جوان سبزی فروش، انقلاب میدان یاسمین کلید خورده و حکومت دیکتاتوری بن علی سقوط کند. با فرار وی پوشالی بودن حکومت دیکتاتورها، بیش از پیش عیان گردید و موج حرکات اصلاح طلبانه به دیگر کشورها کشیده شد.
مصر نیز تحت الحمایه استعمار پیر بریتانیا قرار داشت. انگلیسی ها در پی فشارهای مردمی، پس از جنگ جهانی اول به سال ۱۹۲۲، مجبور به پذیرش استقلال مصر گشتند. در تاریخ ۲۲ ژوئیه ۱۹۵۲ فاروق اول از حکومت کنار زده شد و کودتاگران اعلام جمهوری نمودند. محمد نجیب، نخست وزیر دوره پادشاهی، با حفظ سمت نخست وزیری، اولین رئیس جمهور مصر شد و جمال عبدالناصر که در واژگونی حکومت پادشاهی نقش قابل توجهی را داشت، به عنوان معاون نخست وزیر مشغول به کار شد. عبدالناصر، محمد نجیب را به ارتباط با اخوان المسلمین متهم کرد، نجیب مجبور به استعفا گردیده و جمال عبدالناصر زمام امور را در دست گرفت. وی مروج اندیشه پان عربیسم و اولین کسی است که از لفظ مجعول "خلیج العربی" برای خلیج فارس استفاده نمود. پس از مرگ وی، انورسادات در مصر به حکومت رسید. وی نیز از ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۱ که به دست جهاد اسلامی مصر ترور شد، در این کشور حکومت کرد؛ تا نوبت به محمد حسنی سید المبارک، چهارمین رئیس جمهور مصر، برسد. مبارک ۴ انتخابات برگزار کرد که در سه دوره آن هیچ رقیبی نداشت و تا تاریخ ۱۱ فوریه ۲۰۱۱ که در پی اعتراضات مردمی مجبور به استعفا و واگذاری قدرت به شورای عالی نیروهای مسلح مصر شد، بر کشور یکه تازی نمود.
لیبی طعم استعمار ایتالیای موسولینی را چشیده و مقاومت های دلیرانه مردمی چون مبارزات ضد استعماری عمر مختار، شیر صحرا، را در تاریخ به ثبت رسانده است. پس از جنگ جهانی دوم و شکست ایتالیای فاشیستی، لیبی به به تصرف انگلستان و فرانسه در آمد. ارتش فرانسه و انگلستان کشور را بین خود تقسیم کردند؛ ایتالیا در سال ۱۹۴۷ و بر اساس معاهده پاریس رسما از لیبی اعلام چشم پوشی نمود! این کشور، همچنین، اولین کشور مغرب عربی به شمار می رود که طعم استقلال را چشیده است. ۲۴ دسامبر ۱۹۵۱ اولین حکومت مستقل در لیبی شکل گرفت و ادریس اول رهبر فرقه مذهبی سنوسیه به عنوان اولین پادشاه لیبی پس از استقلال، بر این کشور حکمرانی نمود. در این سال ها همواره انگلیسی ها و در ادامه آمریکایی ها در لیبی پایگاه نظامی داشته اند. معمر قذافی به کمک گروهی از افسران سال سوم دانشکده افسری، موسوم به افسران آزاد، به پیروی از روش جمال عبدالناصر و محمد نجیب، با ترتیب دادن یک کودتای بدون خونریزی، قدرت را در کشور به دست گرفت و جمهوری عربی لیبی را رسما تاسیس نمود. این افسر ۲۷ ساله با در اختیار گرفتن زمام امور خود را سرهنگ خواند و پس از یک دوره ۴۲ ساله، حکومت وی به عنوان یکی از دیوانه ترین دیکتاتورهای تاریخ پایان پذیرفت. در زمان نگارش این سطور البته هنوز از سرنوشت وی خبری در دست نمی باشد.
با نگاهی گذرا به تاریخچه این حکومت ها به موارد مشابه فراوانی می توان پی برد:
- اعلام استقلال از استعمارگران همواره به حکومت ها پادشاهی بوده است
- سقوط حکومت های پادشاهی، دائما، تحت عنوان جمهوری خواهی رخ داده است
- این به اصطلاح جمهوری خواهان همواره یکه تازی کرده و اجازه قدرت نمایی به کسی نداده اند
- رد پای قدرت های خارجی در تمامی این وقایع کاملا مشهود است؛ چه زمانی که دیگر استعمارگری به روش قدیمی آن جواب نداده و این کشورها مثلا مستقل گردیده اند، چه زمانی که به بهانه جمهوری خواهی، افرادی که در غالب مواقع از حمایت آشکار یا پشت پرده خارجی برخوردار بوده اند، زمام امور را در دست گرفته اند و چه اکنون که دموکراسی ساخته و پرداخته شده خارجی بایستی به خورد مردمی داده شود که فقط می خواهند خود بر مقدراتشان حکومت کنند.
- به غیر از عراق که پس از طی یک پروسه طولانی مدت، بالاخره حکومت مردمی در آن شکل گرفته، در دیگر کشورها با سقوط دیکتاتورهای چند دهه ای، همواره افرادی از دل حکومت پیشین زمام امور را در دست گرفته اند. هم اکنون در میان چهار عنصر اساسی انقلاب لیبی، فقط یک نفر را می توان چهره مستقل، نامید. ژنرال عبدالفتاح، عالی ترین مقام نظامی انقلابیون لیبی، وزیر کشور قذافی بود که چندی پیش کشته شد. و دو چهره دیگر شورای انتقالی یعنی محمود جبرئیل و مصطفی عبدالجلیل در حکومت قذافی مسئول بوده اند. در تونس فواد المبزع و محمد الغنوشی، قدرت را در اختیار دارند(رئیس پارلمان و نخست وزیر دوره بن علی)، در مصر ژنرال محمد حسین الطنطاوی، رئیس شورای عالی نظامی مصر که خود مبارک قدرت را به او واگذار کرده بود، حاکمیت را در اختیار دارد.
- اعتراضات مردمی در کشورهای آزاد شده از بند دیکتاتوری همچنان ادامه دارد، چرا که مطالبه ملت ها از این همه کوشش و کشته دادن ها، قطع مداخله خارجی بوده است؛ آنچه که ظاهرا قرار نیست محقق گردد.
- دیکتاتورها می میرند، اما دخالت های خارجی که در آوردن و بردن آنها دست داشته اند، انگاری که هرگز نخواهند مرد...
محمد رضا ذاکری