یک روزنامه انگلیسی اعلام کرد که خانواده معمر قذافی رهبر لیبی میلیاردها دلار از سرمایه این کشور را به حسابهای شخصی خود منتقل کردهاند.
اشتراک گذاری :
به گزارش خبرگزاری تقریب(تنا)،مجله اکونومیست طی تحلیلی به بررسی قیام مردمی در لیبی پرداخته و می نویسد ، کمتر از دو سال پیش بود که نخستوزیرها و روسای جمهوری کشورهای مختلف جهان در ایتالیا گردآمدند و درباره تجارت جهانی و امنیت غذایی با معمر قذافی به مذاکره نشستند. در ادامه تحلیل اکونومیست آمده است:امروز این ستمگر لیبی به مزدوران پول میدهد تا به مردم کشورش در خیابانها شلیک کنند و آنان را بکشند گویی که آنها «موش» و «سوسک» هستند. امید میرود تا لحظهای که شما این تحلیل را میخوانید، قذافی سقوط کرده باشد و ترابلس نیز به شور و شعف بنغازی، شهر شرقی لیبی که مخالفتها از آنجا پا گرفت و اکنون در دست مخالفان حکومت است، پیوسته باشد. اما حقیقت این است که مردم لیبی بهای گزافی را برای آزادی میپردازند. بیم آن میرود که قذافی حتی اگر شده به قیمت بالا رفتن از اجسادی که سطح شهرها را پوشانده، به قدرتی بازگردد که مدتی است از او گرفته شده است. همزمان با گسترش موج آزادیخواهی در جهان عرب، هر یک از رهبران عربی تلاش کردند با تبدیل شدن به رهبری ظالمتر از گذشته، قدرت خود را حفظ کنند.
در تونس، زینالعابدین بن علی سعی کرد با دادن امتیازاتی به جمعیت معترضان مسالمتآمیز خشم آنان را فرونشاند. در مصر حسنی مبارک تلاش کرد با تلفیقی از اعطای امتیازات و بهکارگیری زور جایگاه خود را حفظ کند. در بحرین، حمد بن عیسی آل خلیفه، شاه این کشور، به خشونت متوسل شد اما جرات مبارزه با مردم را نداشت. در لیبی اما به نظر میرسد قذافی عطش خون دارد. او در سخنرانی طولانی و شدیداللحن خود در روز ۲۲ فوریه که در آن با خشم بسیار فریاد میکشید، گفت که «لیبی را خانه به خانه پاک خواهد کرد».
قذافی با آزار و شکنجه مردم بیگانه نیست. این همان روشی است که او را ۴۱ سال بر مسند حکومت نگهداشته است. او مردم خود را سرکوب میکرد، حامی تروریسم و موجب گسترش درگیریها در آفریقا بود. چرا اما رهبران جهان او را در ایتالیا در آغوش کشیدند؟ چرا آنها با پادشاهان و حکام مستبد عرب تعامل میکنند؟ اکنون که بوی باروت ازهوای لیبی به مشام میرسد، میتوان تصور کرد که باید استراتژی جدیدی در برابر دیکتاتورها اتخاذ شود. استراتژيای ورای آرام کردن آنها و انعقاد معاهدات کثیف نفتی و ژئوپلتیکی. بحثی که امروز مطرح است، این است که تنها سیاست خارجه اخلاقگرایانهای که میتوان در قبال آنها اتخاذ کرد، طرد و منزویسازی آنان است. گاهی این تحلیل درست است. این همان چیزی است که غرب از ۲۵ سال پیش در برابر قذافی در پیش گرفته است. یعنی از زمانی که دیپلماتهای او به یک پلیس زن بریتانیایی شلیک کردند، ماموران او یک کلوپ شبانه در برلین را بمبگذاری کردند و سرویس اطلاعاتی او تلاش کردند تا هواپیماهای مسافربری را ساقط کنند. منزویسازی بخش اعظم جهان اما بهطور دائم، شدنی نیست. مهم نیست که مستبدان این نواحی چقدر نامحبوبند. آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سابق حتی در اوج جنگ سرد نیز با یکدیگر مذاکره میکردند. جهان خارج با حکومت کره شمالی نیز در مورد تسلیحات اتمیاش مذاکره کرد. اقتصادها نیازمند نفت هستند و تصوری غیر از آن ممکن نیست. پرسشی که موج تظاهرات در سرتاسر جهان عرب مطرح ساخته است بر سر تعامل کردن یا تعامل نکردن با حکمرانان خودکامه نیست بلکه بر سر چگونگی تعامل با آنان است. اوباما تصمیم درستی گرفت که از تظاهرات تونس، مصر، بحرین و اکنون لیبی حمایت کرد. مقامات ارتش آمریکا هم به درستی از نفوذشان در ارتش مصر استفاده کردند و آنان را از شلیک به مردم بازداشتند. و اگر قذافی از نیروهای هوایی خود برای کشتار خیل عظیم مردم کشورش استفاده میکند، جهان حق دارد که لیبی را منطقه پرواز ممنوع اعلام کند.منزویسازی قذافی در دهه ۹۰ میلادی نتوانست او را از قدرت برکنار کند اگرچه که اين اقدام به لحاظ اخلاقی از شفافیت کافی برخوردار بود. این اقدام غرب اما توانست او را تشویق کند که از تعامل با جهان منتفع شود. این باعث شد که درها به روی برخی قراردادهای کوچک باز شود. آزادی یکی از تروریستهای قذافی از یکی از زندانهای بریتانیا، فروش تسلیحات به لیبی و ارتقاي جایگاه یک دیکتاتور به یکی از مقامات حاضر در گروه هشت در آن زمان بیخردانه مینمود و امروز نیز یک اقدام طردشده تلقی میشود. اما در ازای آن لیبی دست از برنامه اتمی خود کشید. به علاوه لیبی حمایت خود از تروریسم در غرب را متوقف ساخت و مهمتر از همه آنکه از زمانی که لیبی به تعامل با جهان پرداخت، مردمانش کمتر سرکوب شدند. شرکتهای نفتی که در لیبی به فعالیت پرداختند نیزمیتوانند ادعا کنند که هم به مصرفکنندگان غربی خدمت کردهاند و هم به مردم لیبی. گاهی اما قدرت مردم عادی میتواند اصول کارشناسان را زیر سوال ببرد. به همین دلیل است که کشورهایی که با دیکتاتورها مواجهند، هرگز نباید تعامل را با ستایش اشتباه بگیرند و به همین دلیل است که غرب باید برای حقوق بشر و دموکراسی، آنان را تحت فشار قرار دهد حتی در مواردی چون چین و روسیه که در مورد آنها خطر چنین اقداماتی زیاد است. باید بيشتر به خطری فکر کرد که مردم معترض در خیابانهای ترابلس به جان میخرند.