خدایا اعتراف میکنیم که زیادی به خودمان نازیدیم؛ اشتباهی خودمان را قوی پنداشتیم و بی جهت گمان کردیم فیل هم حریفمان نیست.
خدایا فقط همین یک مور کافی بود به جان زندگیمان بیفتد تا از توهم سلیمانی و ملک پادشاهی خالی شویم.
خدایا اعتراف می کنیم بچگی کردیم که بیشتر از سببساز به سبب ها دل بستیم. علم خود را کامل و مطلق پنداشتیم. فکر کردیم حالا که به 2020 رسیدهایم ما بنیبشر به هستی مسلط شدهایم؛ برای همین خواستیم پروردگار عالم را گوشه طاقچه ای از اتاق بنشانیم و او را از همه سمتها و حمایتهایش مستعفی کنیم.
خدایا اقرار میکنیم این گوش تاباندن برای همه ما لازم بود. این ماشین زیبا و پرسرعت اما معیوب و درب و داغان یک دستانداز هولناک میخواست تا به یکباره خاموش شود.
این ریتم پر هیجان زندگی باید یکبار، کامل از کار میافتاد تا پیاده شویم و دور و برمان را نگاهی بیندازیم.
خدایا اقرار میکنیم باورمان شده بود ابدی هستیم و تا همیشه باقی می مانیم. اصلا چه برنامههایی برای مردنمان ریخته بودیم و حالا آدمهایی را میبینیم بهتر از گل که اینچنین از باد خزان پرپر میشوند و یکی یکی زیر خاک میآرمند.
خدایا اعتراف میکنیم در عالم کودکانهمان حتی برای نوع مردن خود هم چه خوابها دیده بودیم. یک مرگ شیک و فانتزی؛ پردههای تسلیت و تشییع هزار نفری؛ حلوای شیرین و حجله دهان پر کن و مداح مشهور؛ اما حالا با شنیدن خبرِ مردنهای سوت و کور میفهمیم از مردنمان هم به دنبال نام و نان و آبرو و لایک و فالور بودهایم؛ وگرنه ما کجا و مرگاندیشی کجا؟
خدایا به فصل اقرار رسیدهایم! اقرار میکنیم بیهوده هوس فرعون بودن کرده بودیم؛ خیال کردیم زودتر از موسی از نیل رد خواهیم شد اما حالا نعشمان روی موجهای نیل عبرت آیندگان شده است.
خدایا اشتباه کردیم که با ابراهیم در افتادیم؛ مگر نمیدانستیم مگسی کوچک هم برای قتل نمرود کافی است؟
خدایا برای ادب کردن ما شکم نهنگ لازم نبود همین ویروس تاجدار برای ما کفایت میکرد تا دمار از روزگارمان در آورد.
خدایا حالا به فصل توبه رسیدهایم؛ توبه از زندگیهای پوشالی و دنیاطلبیهای دسته جمعی؛ این همه مردمان که قاپمان را دزدیدند تا دیگر از تو حرف نزنیم، دنبال کلید بهشت نباشیم، نماز را بازی بگیریم، با دین شوخی کنیم و دعا را مسخرهبازی بدانیم.
خدایا اعتراف می کنیم ما خیلی وقت است مریض بودهایم؛ پیشتر از آنکه ریه ما با کرونا از کار بیفتد قلبهای ما با تجمل و غفلت مرده بود.
ما خطا کردیم که هیچوقت نخواستیم پشت ملخها و بادها و سیلها تو را ببینیم؛ فکر میکردیم حتما ابابیل می خواهد که بر سر ابرهه سنگ آتشین ببارد تا به خدای کعبه ایمان بیاوریم؛ ما شهرمان از دروغ و شهوت پر شده بود، برای همین، نشانه های تو را باور نمیکردیم.
در گیر و دار اقتصاد و بانک و نفت و سیاست و ورزش غافل شده بودیم و داشتیم دست به دست هم، تو را از شهرمان بیرون می کردیم؛ اما حالا به غلط کردن افتاده ایم و میخواهیم تو ما را در شهر نگه داری.
خدایا این فصلِ توبه برای ما سخت است؛ سخت پریشان و پشیمانیم. از خود و کرده ها و نکردههایمان شرمگینیم.
اما به یک چیز هنوز امید بستهایم و آن توبهپذیری توست؛ نگاه به خطای کودکانه ما نکن و بر ما ببخش آنچه از ما گذشت.