راهبردهای وحدت و تقریب مذاهب اسلامی(11) مروری بر رهنمودهای مقام معظم رهبری
از بزرگ ترین ظرفیتهای معنوی جهان اسلام وجود هزاران اندیشمند و عالم فرهیخته ای است که در اقصی نقاط کشورهای اسلامی به تلاشهای علمی و مجاهدت و هدایت امت اسلامی مشغولند، عمده خطابها و توصیه های مقام معظم رهبری متوجه این طیف از پیکره امت اسلامی است.
رهبر معظم انقلاب درباره نقش عالمان در هدایت و همدردی با مردم می فرمایند: «روحانیان و رجال دینشناس کمابیش در همه جا مرجع فکرى و سنگ صبور روحى مردم بودهاند و هرجا که در هنگامه تحولات بزرگ، در نقش هدایتگر و پیشرو ظاهر شده و در پیشاپیش صفوف مردم در مواجهه با خطرات حرکت کردهاند، پیوند فکرى میان آنان و مردم افزایش یافته و انگشت اشاره آنان در نشان دادن راه به مردم، اثرگذارتر بوده است. این به همان اندازه که براى نهضت بیدارى اسلامى داراى سود و برکت است، براى دشمنان امت و کینهورزان با اسلام و مخالفان حاکمیت ارزشهاىاسلامى، دغدغهآفرین و نامطلوب است و سعى میکنند این مرجعیت فکرى را از پایگاههاى دینى سلب کرده و قطبهاى جدیدى براى آن بتراشند» (9/2/1392).
در این قسمت به رسالت و کارکرد علما و نخبگان جهان اسلام از دیدگاه معظم له می پردازیم:
الف) اهتمام علمای شیعه و سنی به حفظ وحدت: «من عرض مىکنم علماى شیعه و سنى، در هر جاى دنیا که هستند، و از جمله در کشور عزیز ما، باید مواظب باشند. این وحدت در ایران، گران به دست آمده است. این نداى وحدت در دنیا، گران جا افتاده است. این را آسان نشکنید! هر که بشکند خیانت کرده است؛ هر که مىخواهد باشد. فرقى نمىکند سنى باشد یا شیعه» (14/06/1372).
ب) زمان شناسی علما برای تحقق تقریب: « امروز تقریب یک هدف فورى، یک غرض الهى و یک فکر حیاتى است و باید دنبال بشود. این خلأ زمان است ـ بیش از همه زمانهاى دیگر ـ ما باید آن را پر کنیم. خوشا به حال انسانهایى که بتوانند خلأ زمان خودشان را پر کنند؛ خواستِ لحظه را بفهمند و آن را برآورده نمایند. بعضى کارها اگر در لحظه خاصى انجام بگیرد، مفید است؛ اگر در آن لحظه انجام نگیرد، اى بسا آن فایده را نخواهد داشت» (1/7/1370).
ج) انطباق دیدگاههای مذاهب و نزدیک کردن فتاوی به یکدیگر: «علماى اسلامى باید کوشش کنند. فقها و متکلمان و فلاسفه اسلامى بنشینند آراء را با یکدیگر تطبیق کنند و آنها را در مجموعههایى جمع نمایند تا نظرات فِرَق مختلف اسلامى در مجموعه واحد و با نگاه مساعد به یکدیگر، در اختیار همه مسلمانان قرار بگیرد. این، از جمله کارهاى بسیار لازم و ضرورى است ... فِرَق گوناگون مسلمانان سعى کنند خودشان را به یکدیگر نزدیک کنند و تفاهم ایجاد نمایند و مذاهب فقهى را با هم مقایسه و منطبق کنند. بسیارى از فتاواى فقها و علما هست که اگر مورد بحث فقهى عالمانه قرار بگیرد، ممکن است با مختصر تغییرى، فتاواى دو مذهب به هم نزدیک شود» (24/7/1368 و 24/7/1368).
د) گفتگو و مباحثه علمای فرقههای اسلامی برای رفع سوء تفاهمات و تعدیل و تقریب فکری: «امروز دنیاى اسلام نیازمند این تقریب است. در این تقریب غرض این است که فرقههاى اسلامى، در مقام فکر و اعتقاد به یکدیگر نزدیک بشوند. اى بسا برخى از تصورات فِرق نسبت به یکدیگر، با مباحثه و مذاکره، به استنتاج خوبى منتهى بشود. شاید بعضى از سوء تفاهمها برطرف و بعضى از عقاید تعدیل، و بعضى از افکار به طور واقعى به هم نزدیک بشود. البته اگر این بشود، بسیار بهتر از هر شکل دیگر است؛ حداقل این است که بر روى مشترکات تأکید بشود. این گفتگوها و مذاکرات، کمترین فایدهاش این خواهد بود» (1/7/1370).
هـ) بهرهگیری از تحقیق و پژوهشهای یکدیگر: «در مرحله فقهى نیز تبادلنظر بین مذاهب مختلف، در بسیارى از ابواب فقهى، به فتاوى نزدیک، بلکه واحدى منتهى خواهد شد. بعضى از فِرق اسلامى، در برخى از ابواب فقهى، تحقیقات و پیشرفتهاى قابل ملاحظهاى دارند؛ دیگران مىتوانند از آنها استفاده کنند. گاهى ممکن است در برخى از احکام و استنباطات اسلامى از کتاب و سنت، نوآوریهایى در اختیار بعضى از فِرق اسلامى باشد؛ دیگران از آن استفاده خواهند کرد و به فتاوى نزدیک به هم یا مشترکى خواهند رسید» (1/7/1370).
و) برگزاری جلسات و انجام کارهاى مشترک: «علماى شیعه و سنى با هم جلسه بگذارند، تفاهم کنند، با هم حرف بزنند. ما کارهاى مشترکى داریم. خیلى خوب؛ شما فقه خودت را تبیین کن، تدریس کن، شما هم فقه خودت را تبیین کن، تدریس کن. شما فقه جعفرى بگو، شما فقه شافعى بگو. عقایدتان را داشته باشید، اما کارهاى مشترک هم میتوانید بکنید. بنشینند این کار را بکنند؛ منتها نه در منظر و مرئاى مردم، بلکه در جلسات علمى بنشینند با هم بحث کنند؛ او استدلاش را بگوید، آن استدلالش را بگوید؛ یا یکى قانع میشود، یا قانع نمیشود؛ اینها اشکال ندارد؛ لیکن علىرغم همه اینها، یک امور مشترکى وجود دارد؛ یک دردهاى مشترکى هست که درمانهاى مشترکى دارد. عالم شیعه در بین مردمِ خود، عالم سنى در بین مردمِ خود نفوذ دارند؛ از این نفوذ استفاده کنند، این مشکلات مشترک را برطرف کنند» (20/07/1390).
ز) ارائه و تبیین نمونههای عملی تقریب: «شما مىبینید برجستگان مبارزه با استعمار و استکبار، روى مسئله «وحدت امت اسلامى» تکیه مضاعف کردهاند. شما ببینید سید جمالالدین اسدآبادى معروف به افغانى و شاگرد او شیخ محمد عبده و دیگران و دیگران، و از علماى شیعه مرحوم شرفالدین عاملى و بزرگان دیگرى، چه تلاشى کردند براى اینکه در مقابله با استعمار نگذارند این وسیله راحتِ در دست استعمار، به یک حربه علیه دنیاى اسلام تبدیل شود. امام بزرگوار ما از اول بر قضیه وحدت اسلامى اصرار مىکرد» (25/10/1385).
«نام رهبران و شخصیتهاى برجسته چون سید جمالالدین و محمد عبده و میرزاى شیرازى و آخوند خراسانى و محمود الحسن و محمدعلى و شیخ فضلالله و حاج آقا نورالله و ابوالاعلى مودودى و دهها روحانى معروف بزرگ و مجاهد و متنفذ از کشورهاى ایران و مصر و هند و عراق در صفحات تاریخ براى همیشه ثبت و ضبط است.
در دوران معاصر هم نام درخشان امام خمینى عظیم چون ستاره پرفروغى بر تارک انقلاب اسلامى ایران میدرخشد. در این میان، صدها عالم معروف و هزاران عالم غیرمعروف نیز، امروز و دیروز، نقشآفرین حوادث اصلاحى بزرگ و کوچک در کشورهاى گوناگون بودهاند. فهرست مصلحان دینى از قشرهاى غیرروحانى همچون حسنالبنا و اقبال لاهورى نیز بلند و اعجابانگیز است» (9/2/1392).
«ما در میان خودمان و در جوامع دیگر، به خصوص بعد از پیروزى انقلاب اسلامى، مکرر این را دیدهایم که برادران شیعه و سنى کنار هم مىنشینند و در مسائل عملى و سیاسى و مسائل مربوط به سرنوشت اسلام، طورى با هم تبادل نظر مىکنند که اصلاً به یادشان نیست که این مذهبش چیست و آن مذهبش چیست. ما همواره این احساس را در خودمان مشاهده کردهایم و در بسیارى از معاشرانمان از اصحاب مذاهب مختلف، این را دیدهایم» (1/7/1370).
ح) تدوین آثار مفید و جلوگیری از نشر کتب و آثار تفرقهانگیز: «یکى از موارد توجه این مجمع (مجمع تقریب مذاهب) باید همین مورد باشد. بحث مذهبى بکنند، کتابهاى متعدد بنویسند، استدلالات کلامى بکنند و فضایل مورد نظر خودشان را در کتابها بیاورند ـ این مقوله دیگرى است ـ اما آثارى را که موجب تفرقه، کینه و تعمیق بغض است، منتشر نکنند؛ روى این نکته باید فکر بشود. ببینیم این مجمع واقعاً چگونه مىتواند به شکل مناسبى بر این معنا اشراف و نظارتى پیدا کند» (1/7/1370).
«البته یکى از کارهایى که باید انجام بگیرد، تلاش براى جلوگیرى از نشر آثار تفرقهانگیز است؛ چه در محیط شیعى، چه در محیط سنى. الان براى ایجاد بغض و کینه، آثارى نوشته مىشود و پولهایى خرج مىشود. اگر بتوانیم، باید جلوى اینها را بگیریم. اینگونه آثار، همهجا هم منتشر مىشود. ما نمىگوییم که در ایران مطلقاً منتشر نمىشود؛ نه خیر، در ایران هم متأسفانه مواردى مشاهده مىشود. آثار کینهبرانگیز و تفرقهانگیزى از طرفین منتشر مىشود» (1/7/1370).
ط) عدم طرح مسائل تفرقه انگیز: «بزرگان علما، چه شیعه، چه سنى، چه در ایران، چه در مناطق دیگر، توجه بکنند که اختلافات بین فرقههاى اسلامى نباید موجب بشود که ما یک جبهه جدیدى در مقابل خودمان باز کنیم و از دشمن اصلى که دشمن اصل اسلام و دشمن استقلال و دشمن بهروزى مردم منطقه است، غافل بمانیم» (14/6/1392).
«مبادا دستهای تفرقهافکن و مغرض و یا نادان ـ که گاهی ضرر آدمهای نادان از آدمهای مغرض کمتر نیست ـ با حرف و شعار و نطقی، ایجاد اختلاف کنند. مغرض و جاهل، در نتیجه عمل یکسانند. همه ـ مخصوصاً کسانی که زبان و حنجرهشان برای گفتن و حرف زدن باز است ـ مراقب باشند با هیچ حرکت و اشارهای، موجب اختلاف بین مردم نشوند. ... این، اساس قضیه است. اگر وحدت با انسجام و استحکامی که تاکنون بوده است، محفوظ بماند، مطمئناً این ملت و کشور به هدفهای انقلاب خواهد رسید (19/7/1368).
«همه باید هشیار باشند؛ ملت ما، زبدگان ما، مبلغان ما، روحانیون پرتلاش و خدوم ما، همه و همه توجه بکنند که حرکتى و اظهارى که به این نقشه دشمن کمک بکند، از آنها نباید سر بزند. ... بدانید آن کسانى که شیعه را علیه سنى و سنى را علیه شیعه تحریک مىکنند، نه شیعه را دوست دارند و نه سنى را؛ با اصل اسلام دشمنند. ... دشمن از هر دو طرف تلاش مىکند. از یک طرف غالىگرى و ناصبىگرى را ترویج مىکند و شیعه را در چشم سنى، دشمن حقیقى معرفى مىکند ـ بعضى از متحجرین دینى هم متأسفانه باور مىکنند ـ از سوى دیگر شیعه را به اهانت به مقدسات و ارزشهاى سنى وادار مىکند. توطئه دشمن آن است که این دو مکتب را در مقابل هم قرار دهد. این اختلاف در جهت از بین بردن هویت یک ملت و در موضوعاتى ایجاد مىشود که نباید بین آنها باشد» (6/12/1381 و 18/10/1385).
ی) تبلیغ و ترویج وحدت: «اتحاد را تبلیغ کنید. البته نمىگوییم الان اتحاد تحقق پیدا کند. طبیعى است که از حرف و عقیده و اعتقاد تا عمل فاصله ژرفى است؛ لیکن امروز اعتقاداً ترویج تفرق و تشتت مىشود که نمونههایش را مىبینید. بایستى با این مبارزه و مقابله کرد» (13/12/1376).
«امروز بیش از همه چیز، در امت اسلامى اتحاد لازم است. وحدت پیدا کنیم، حرفمان را یکى کنیم، دلمان را یکى کنیم؛ این وظیفه یکایک کسانى است که در این امت بزرگ مسلمان قدرت تأثیرگذارى دارند. چه دولتها، چه روشنفکران، چه علما، چه فعالان گوناگون سیاسى و اجتماعى، هر کدامى در هر کشورى از کشورهاى اسلامى هستند، وظیفه دارند امت اسلامى را بیدار کنند و این حقایق را به آنها بگویند» (13/12/1388).
ک) روشنگری و افشای حقایق: «نخبگان سیاسی و فرهنگی و دینی در همه جای جهان اسلام باید خود را به افشای این حقایق، متعهد بدانند. این وظیفه اخلاقی و دینی همه ما است. کشورهای شمال آفریقا که متأسفانه امروز در معرض اختلافات عمیق داخلی قرار گرفتهاند، بیش از همه باید به این مسئولیت عظیم؛ یعنی شناخت دشمن و شیوهها و ترفندهایش، توجه کنند. ادامه اختلافات میان جریانهای ملی و غفلت از خطر جنگ خانگی در این کشورها، خطر بزرگی است که خسارت آن برای امت اسلامی به این زودیها جبران نخواهد شد» (2/8/1392).
ل) ایجاد امید به پیروزی دلهای مسلمانان: «دنیاى استکبار ۶۵ سال است که با همه وجود و توان سعى در این دارد که واقعیت وجود رژیم صهیونیستى را بر ملتهاى مسلمان تحمیل کند و آنها را وادار به پذیرش این واقعیت کند، و نتوانسته است ... ۶۵ سال است که تلاش میکنند نام فلسطین را از یادها ببرند، [اما] نتوانستند. در همین چند سال اخیر در جنگ سى و سه روزه در لبنان، در جنگ بیست و دو روزه در غزه، و بار دوم در جنگ هشت روزه در غزه، ملت مسلمان و امت اسلامى نشان داد که زنده است و علىرغم سرمایهگذارى آمریکا و دیگر قدرتهاى غربى، توانسته است موجودیت خود را، هویت خود را حفظ کند و به نظام تحمیلى جعلى صهیونیستى سیلى بزند» (29/10/1392).
«غرب و آمریکا و صهیونیسم، امروز از همیشه ضعیفترند. گرفتاریهاى اقتصادى، ناکامیهاى پىدرپى در افغانستان و عراق، اعتراضهاى عمیق مردمى در آمریکا و دیگر کشورهاى غربى ـ که دامنه آن روزبهروز گستردهتر شده است ـ مبارزات و جانفشانیهاى مردم فلسطین و لبنان، قیامهاى دلیرانه مردم در یمن و بحرین و برخى دیگر از کشورهاى زیر نفوذ آمریکا، همه و همه حامل بشارتهاى بزرگى براى امت اسلامى و به ویژه کشورهاى انقلابى جدید است» (5/8/1390).
«من عرض بکنم بیدارى اسلامى تمام شده نیست؛ اینجور نیست که ما خیال کنیم که حالا با حوادثى که در بعضى از کشورها اتفاق افتاد، بیدارى اسلامى از بین رفت. بیدارى اسلامى یک حادثه سیاسى محض نبود که مثل یک کودتایى، مثل یک جابهجایىاى یکى بیاید و یکى برود، بعد دیگرى بیاید او را از بین ببرد. بیدارى اسلامى به معناى این بود که یک حالت تنبه و آگاهى و خودباورى با تکیه به اسلام در جوامع اسلامى پدید آمد؛ در شمال آفریقا بر طبق یک اقتضائاتى، در مصر مثلاً یا در تونس یا قبل از اینها در سودان، حوادثى را به وجود آورد؛ در جاهاى دیگر هم این زمینه بالقوه به طور کامل وجود دارد. این جور نیست که ما فکر کنیم که بیدارى اسلامى از بین رفته است؛ نه، این یک واقعیتى در زیر پوست ظاهرى جوامع است» (14/06/1392).