نقدی بر مواضع مولوی عبدالحمید در مواجهه با بهائیت؛
برخی از اندیشه های مذاهب اسلامی در رد بهائیت
مذاهب پنج گانه مسلمانان باتفاق بر روی اصول سه گانه توحید و نبوت و معاد بعنوان اصول دین اتفاق نظر دارند و انکار هرکدام از این اصول که جزو ضروریات دین می باشد به اذعان همه مذاهب اسلامی حکم خروج از دین را داشته و تکلیف و حدود آن را شرع مشخص کرده است .
اشتراک گذاری :
در طول چهارده قرن گذشته ظهور نحله های فکری متعدد و تضارب آرا ء و عقاید مذهبی نتوانسته خللی در این اصول به وجود بیاورد زیرا این اصول نقطه قوت و انسجام دینی است که علیرغم تغییرات گسترده اندیشه ای در درون مذاهب تا کنون محفوظ و مصون مانده است حتی تفاوت نگرش های متنوع مذهبی موجب اختلافات بنیادین اصولی بین مذاهب پنجگانه نگردیده و همواره این اصول موجب جاودانگی دین و بنیانهای معرفتی آن شده است .
بنا بر قول معروف امام ابوحنیفه و امام شافعی ؛ « لا نفکر احدا من اهل القبله . » هیچ کس از اهل قبله را تکفیر نمی کنیم . قریب به همین مضمون در دیگر مذاهب اسلامی دیده می شود که حاکی از یک انسجام درون دینی بوده و همه اهل قبله مبانی دین را در بر می گیرد از طرف دیگر تحولات اندیشه ای درون مذهبی به درازای چهارده قرن تفکر و اندیشه های پیچیده کلامی گواه بر ساختارمندی اندیشه دینی در اسلام می باشد . در سده نوزدهم میلادی حسینعلی نوری ملقب به بها ء الله با تاسیس فرقه بهائیت و طرح دیدگاه هایی بیگانه با اسلام خود را متصف به دین حنیف دانسته و چالش هایی را بر سر راه اسلام بوجود آورد . با تاملی گذرا به اندیشه های این فرقه مشاهده می شود دین حنیف توسط بنیانگذاران این فرقه وارونه نشان داده شده است و جریان فکری او با نظام معرفتی اسلام کاملا متفاوت می باشد.
این نوشتار تنها نگاه قیاسی مختصر به اصول دین مورد اتفاق همه مذاهب اسلامی با تفکر بهائیت می باشد که مورد اجماع مذاهب پنجگانه اسلام می باشد هرچند مذاهب در فروع دین دیدگاه های متفاوتی دارند که این بُعد موضوع فعلا نمیتواند مطمع نظر تقریر حاضر گردد .
مختصری از عقاید بهائیت در مقایسه با دین حنیف اسلام : حسینعلی نوری ملقب به بها ء الله در سده نوزده میلادی فرقه جدیدی به نام بهائیت را به زعم خود برگرفته از متون دین اسلام بنیان گذاشت . بنیان گذار فرقه و پیروان آن مسلک خود را آئین یکتا پرستی معرفی کردند .
همانگونه که گفته شد مذاهب پنجگانه اسلام بالاتفاق توحید و نبوت و معاد را بعنوان ضروریات دین پذیرفته و منکران آن را خروج از دین می دانند . حال با نگاهی به اندیشه بهائیت درمی یابیم که این فرقه هر سه اصول مسلم دین اسلام را با مبانی ضاله درآمیخته و فرقه جدیدی را به نام آئین بهائیت عرضه داشته است . عمده ترین اصول دین نزد بهائیان اباحی گری و تسامح در امور دینی است در خصوص اولین و مهمترین رکن دین که توحید و یکتاپرستی می باشد برای خداوند سبحان شریک قائل شدند .
عباس افندی از دیگر رهبران فکری فرقه ، علیمحمد باب را در ردیف پیامبرانی همچون حضرت ابراهیم ( ع ) حضرت موسی ( ع ) ،حضرت عیسی ( ع ) و حضرت محمد ( ص ) قرار داده و باب را بشارت دهنده ظهور بها ءالله میداند . از نظر او، بها ءالله در زمره آن پیامبران و حتی برتر از آنها است . تا جایی که برخی بهائی پژوهان مرددند که بهاء الله خداست یا پیامبر !
معاد یکی از اصول اعتقادی همه مسلمانان است . خداوند متعال در قرآن کریم، بیش از ۱۴۰۰ آیه، یا حتی به عقیده برخی، یک ثلث قرآن را به این اصل دینی اختصاص داده است ( سبحانی، جعفر؛ منشور جاوید، ج 5 ، ص 4). همچنین به سبب اهمیتی که قرآن برای معاد قائل است، آن را در کنار ایمان به خدا که اساس هر دین الهی است؛ قرار داده است : « وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ أُولئِكَ سَنُؤْتيهِمْ أَجْراً عَظيما : و ایمانآورندگان به خدا و روز واپسین، آنها را اجری بزرگ خواهیم داد » ( ۱) ( نساء : ۱۶۲ ). گفته شد که به عقیده مسلمانان، اعتقاد به قیامت، لازمه اعتقاد به معاد است؛ چراکه اگر قیامتی وجود نداشته باشد، معادی وجود نخواهد داشت . اما معنا و مفهوم قیامت در آیین بهائی، بسیار متفاوت از اسلام بوده و هیچ شباهتی میان آنان برقرار نیست . قیامتِ هر دین در آیین بابی و بهائی، برابر با فاصله بعثت تا مرگ پیامبر دین بعدی است ( باب، بیان، نقطه اولی، ص ۷۵). مطابق با این تعریف، معنای معاد نیز، بهگونهای جدید ارائه میشود، که کاملاً متفاوت از مفهوم اصطلاحی آن در اسلام است .
اعتقاد بهائیان درباره جهان پس از مرگ، نه در لغت و نه در اصطلاح، تشابهی با اعتقاد مسلمانان ندارد . مسلمانان به بازگشت روح به بدن و معادِ توأمان روح و جسم در روز قیامت، معتقدند؛ اما بهائیان به نابودی جسم پس از مرگ فیزیکی و بقای روحانی اعتقاد دارند . بهائیت قیامت را به دو بخش صغری و کبری تقسیم کرده است قیامت صغری همان عالم برزخ است که پس از مرگ شروع می شود که قیامت روحانی ست اما قیامت کبری عبارت است از دین سابق و ظهور پیامبر و شریعت دین جدید . با این تصورتا کنون قیامت های متعددی برپا شده و در آینده نیز ادامه خواهد داشت و ظهور باب و بهاء در ادامه قیامتهای سلف همچون موسی ( ع ) و عیسی ( ع ) و محمد ( ص ) بوده است آنان به بقاء روحانی معتقدند نه معاد روحانی .
در فروعات دین هم دچار انحرافات اساسی شده اند قبله خود را از کعبه به مقبره شیخ بهاء واقع در عکای اسرائیل تغییر جهت دادند نماز و روزه و طهارت و بیع و نکاح را به سخره گرفتند . حج را زیارت خانه سید علی باب در شیراز و یا منزل حسینعلی بهاء در بغداد هرکدام که نزدیکتر ! باشد زیارت کنند .
اشاراتی به برخی دیدگاههای مذاهب اسلامی درخصوص اصول دین ، علیرغم برخی اختلاف نظرهای کلامی ،جمهور مذاهب اسلامی در وحدانیت خداوند سبحان اتفاق نظر داشته و بعضا مانند اشاعره و معتزله و امامیه در خصوص ذات و صفات دیدگاههای خاصی دارند . اما در منظر ابومنصور ماتریدی بنیانگذار مذهب کلامی ماتریدی که عمده حنفی مذهبان از جمله حوزه فکری مناطق بلوچستان بدان پایبند میباشند در کتاب التوحید معتقد است، خدا از هر گونه شائبه جسمیت و جسمانیت مبراست و به هیچ وجه نمیتوان آن را جسم دانست . ابو منصور ماتریدی در کتاب التوحید خود خاتمیت دین اسلام و خاتم بودن حضرت محمد ( ص ) صراحت دارد و به تصریح قرآن کریم و روایات متواترنبوی،محمد ( ص ) خاتم پیامبران است و پس از ایشان پیامبری برانگیخته نخواهد شد ماتریدیان با تمسک به قرآن و سنت متواتر به خاتمیت ایمان دارند هم چنین عصمت از شرک و کفر ، پیش از بعثت و پس از بعثت را بطور مطلق از شرایط نبوت می دانند . همچنین توحید در نظر ابوحنیفه شامل همه عقاید صحیح اسلامی است که یک مسلمان باید به آنها ایمان داشته باشد . « آنچه اساس توحید است و اعتقاد به آن صواب است، این است که « مومن بگوید : به خدا، فرشتگان، کتابها و رسولان خدا و برانگیخته شدن پس از مرگ، ایمان آوردم و هر خیر و شر که پیش میآید، کار خداست و حساب و میزان و بهشت و دوزخ حق است و خداوند تعالی یکتاست، ولی نه یکتایی عددی، بلکه به این معنا که شریک ندارد و فرزند نیاورده، و خود زاییده نشده است و اَحدی همتای وی نیست . او به هیچ شیئی از اشیاء مخلوق شباهت ندارد و هیچ شیئی از مخلوقات هم شبیه او نیست . با اسماء و صفات « ذاتی » و « فعلی » اش جاودانه است » . سپس ابوحنیفه به شرح یک یک صفات ذاتی خدا چون حیات، قدرت و علم، و صفات فعل او چون آفریدن، روزی رساندن و انشاء و ابداع میپردازد . مسلمانان هرکس را که به این سه اصل اعتقاد داشته باشد مسلمان مینامند و معتقدند کسی که این اصول را باور ندارد، مسلمان نیست البته درخصوص جزئیات این اصول میان مسلمانان اختلافنظر هست . برای نمونه بیشتر متکلمان شیعه و معتزله صفات خدا را عین ذات او میدانند؛ اما اشاعره بر این باورند که صفات خداوند چیزی بهجز ذات خدا و زائد بر آن است . هدف از اشارات مختصر فوق به مبانی فکری مذاهب اسلامی درباره اصول دین بیانگر انحراف مبنایی واعتقادی بهائیت از دین اسلام میباشد وگرنه مراجع و مراکز علوم دینی جهان اسلام مواضع قاطعی را نسبت به فرقه ضاله بهائیت با اسلام اتخاذ کردند که بدان اشاره خواهد شد .
مذهب امامیه به مرکزیت حوزه های قم و نجف از همان ابتدا بلحاظ اینکه بها ء الله بنیان گذار فرقه ابتدا خود را بنده خدا ، آنگاه مدعی قائمیت ، سپس رسالت و نبوت و در نهایت مدعی الوهیت شد ضاله و نجس دانسته وآنانرا از دایره دین خارج و هر گونه ارتباط با آنان را حرام دانستند . اما مذاهب دیگر اسلامی از حنفی مذهب و ماتریدی مسلک در شرق دور تا شافعی مذهب و اشاعره مسلک در مرکز جغرافیای جهان اسلام هرکدام به سهم خود نسبت به فرقه نوظهور بهائیت واکنش نشان دادند . جامع الازهر بعنوان بزرگترین مرکز علمی جهان اسلام در جلسهای به ریاست شیخ طنطاوی، آیین بهایی را خارج از دین اسلام دانستند و آنان را گروهی گمراه و جنبش انان را در راستای اهداف و منافع اسرائیل و گسترش فساد در جوامع مسلمان و عربی دانستند و گروندگان به آن را مرتد دانستند .
حتی علمای دیوبند در مناطق بلوچستان مواضع شفافی در برابر فرقه بهائیت اتخاذ کردند مولانا محمد عمر سربازی از مشاهیر علمای دیوبند در کتاب فقهی معروف خود بنام فتاوای " منبع العلوم کوه ون " در باره کافر بودن بهائیت، شیعه و سنی را همصدا دانسته و از تحریم اقتصادی آنان دفاع کرده و بهائیت و کمونیست هم سو و آنانرا کافر میداند . کاک احمد مفتی زاده در کردستان و در دهه شصت فرقه بهائیت را تهدید جدی برای اسلام می داند و جهت مقابله با عقاید ضاله آن مدارس قرآنی را در مریوان راه اندازی نمود . یکی از قواعد فقهی " حرمت اعانت بر اثم " بر گرفته از آیه شریفه ؛ تعاونوا علی البر والتقوی و لاتعاونوا علی الاثم و العدوان میباشد بدین معنی که در نیکوکاری و تقوا به یکدیگر کمک کنید نه بر گناه و ستمکاری . حال پرسش اینجاست که فعل دفاع احساسی مولوی عبدالحمید از فرقه بهائیت که بنا بر اجماع همه مذاهب اسلامی، با مبانی معرفتی اسلام معاندت و معاضدت دارد " اعانت بر اثم " است یا " معاونت در بر و تقوا " ؟ همین اظهارات غیر علمی و بعضا شتابزده وی همانند دفاع از گروه طالبان بود که سبب شد جایزه صلح کانون مدافعان حقوق بشر از او مسترد گردد . با این توصیف به نظر می رسد کفه ترازوی هیجانات سیاسی او بر عقلانیت دینی اش چربیده باشد . بنابراین بهتر است قبل از آنکه گرد پیری را بر سیمای دیگران ببیند تاثیر آنرا در اندیشه خود لمس نماید .