در دنیای امروز راجعبه رابطۀ اسلام و سیاست، دو نظریه و رویکرد متضاد شکل گرفته که هر دو مصداق افراط و تفریطاند که در این یادداشت به این دو رویکرد می پردازیم.
اشتراک گذاری :
به گزارش خبرنگار حوزه استان های خبرگزاری تقریب، نظریه و رویکرد اول متعلق به اندیشۀ مبتنی بر سکولاریسم است که اسلام را مانند سایر ادیان و آیینها امری ذاتی و فردی و محدود به مسائل شخصی در زندگی خصوصی میداند.
از این منظر، اسلام هیچ ارتباطی با سیاست و حکومت ندارد. چنانکه میدانید، این دیدگاه و نظریه در واکنش به ضعفها و ناکامیهای تئوکراسی مسیحی (حاکمیت سیاسی و مطلق رهبران کلیسای کاتولیک بر اروپا و دنیای مسیحیت) شکل گرفت و پس از رایجشدن دموکراسی سکولار مقبولیتی جهانی یافت.
این نظریه، از طرز تفکر و عمل بعضی جریانها و محافل دینی نیز تقویت شده؛ کسانی که نهتنها محور تمام فعالیتشان بر عقاید و عبادات و حداکثر به درستی اخلاق محدود و منحصر است، بلکه به کسانی که فراتر از این دایره قدم نهاده و وارد نوعی فعالیت سیاسی شدهاند، انتقاد میکنند که یک انسان دیندار چرا باید خود را به سیاست آلوده کند؟! در حقیقت این دیدگاه و نظریه از قیاس اسلام با دیگر ادیان بهوجود آمده، درحالیکه این قیاس و مقایسه بهطور قطعی نادرست است؛ زیرا رهنمودها و آموزههای اسلام محدود به عقاید و عبادات و اخلاق نیست، بلکه دربارۀ مسائل مالی و اقتصادی و سیاست و حکومت نیز اصول و احکام مهمی ارائه کرده که بدون آنها تصور سیمای کلی و کامل اسلام ناقص و ناتمام است.
اما نظریه و رویکرد دوم را که مصداق افراط و زیادهروی است، کسانی اختیار کردند که با شدت تمام به نقد و رد سکولاریزم پرداختند و سیاست را هدف و مقصود اصلی اسلام قرار دادند. از نگاه طرفداران این دیدگاه، مقصد اصلی اسلام برپایی یک نظام سیاسی عادلانه در جهان است و دیگر احکام اسلام تابع همین هدف و مقصد هستند. از این منظر، تنها کسانی هدف اصلی دین را درک کردهاند که در میدان سیاست فعال و از این طریق برای سربلندی دین تلاش و برنامهریزی میکنند؛ اما کسانی که فارغ از دنیای سیاست به کار اصلاح نفس، آموزش و تعلیم، دعوت و تبلیغ یا هر تلاشی برای رشد و اصلاح جامعه مشغولاند و هیچ نقشی در میدان سیاست ندارند، گویا افرادی تنگنظر و غافل از هدف اصلی دین هستند.
ولی هر دوی این رویکردها، مصداق افراط و تفریط و بیانگر عدم شناخت کافی از جایگاه دقیق سیاست در اسلام هستند. حقیقت این است که رهنمودها، آموزهها و احکام اسلام با همۀ بخشها و شعبههای زندگی مرتبطاند که سیاست هم در آنها داخل است. برایناساس، سیاست و حکومت را مقصود اصلی دین دانستن و دیگر احکام را تابع آن قراردادن نادرست است.