به گزارش
خبرگزاری تقریب (تنا)، عمده مباحث و تحلیلهای داخلی بر رد ادعای واشنگتن و دو شریک اصلی (و فعلی) آن در پرونده سوریه؛ یعنی بریتانیا و فرانسه استوار است اما دادههایی در داخل خاک آمریکا و پس از آن اروپا وجود دارد که ساعاتی پیش هم اسرائیل به جمع آنها پیوسته است.
واقعیت این است که نفس عمل در حمله شیمیایی آنهم در غوطه شرقی تا حد زیادی با حمله به خان شیخون تفاوت دارد؛ از این جهت است که فقرات تحلیل حملات شیمیایی در این دو نقطه از سوریه هم تفاوتهایی با یکدیگر خواهد داشت اما تنها یک مولفه در این بین مشترک بود و مولفههای دیگر متفاوت بودند که به شرح ذیل احصاء میشود:
اشتراکات در ادعای حمله به خان شیخون و غوطه شرقی (با تمرکز بر نگاه و راهبرد آمریکا):
۱- در هر دو سناریو (غوطه و خان شیخون) هدف قرار دادن نظام سوریه و شخص بشار اسد و پس از آن ارتش این کشور در دستور کار قرار دارد. رسانههای غربی و اروپایی هم همانند گذشته اقدام به خطدهی منفی و موجسازی کردند.
۲- هجمه به متحدان دمشق اعم از ایران و روسیه مد نظر است که در زمان حمله خان شیخون ترکیه از دایره تهدید ایالات متحده خارج بود و در مورد غوطه شرقی هم تا حدودی به همین ترتیب است و میزان هجمه به آنکارا در این پرونده تا به این ساعت، «صفر» ارزیابی میشود.
۳- در زمان حمله شیمیایی تروریستها به خان شیخون آمریکا و روسیه بر سر مسائل کلان میدانی با یکدیگر اختلاف داشتند. در آن زمان مسکو به دنبال حذف داعش و النصره در میدان بود و ضمانت اجرای خود را اولاً بر اساس دعوت دولت سوریه از حضور آنها در معادلات سیاسی و میدانی و دوماً بر اساس قطعنامه ۲۱۹۹ (تصویب شده در تاریخ ۱۲ فوریه ۲۰۱۵) ترسیم کرد و اقدام به عملیات های گسترده کرده که تا امروز هم ادامه دارد. در وضعیت فعلی که بحث حمله شیمیایی غوطه مطرح است، نزاع میان مسکو و واشنگتن همچنان پایدار است اما وجهه سیاسی آن برجستهتر از ابعاد میدانی است و ریشه در پاکسازی غوطهشرقی دارد.
تفاوتها در ادعای حمله به خان شیخون و غوطه شرقی (با تمرکز بر موازنه قدرت میان آمریکا و روسیه):
۱- محیط و وضعیت سیاسی نظام بینالملل در زمان حمله خان شیخون در مورد وضعیت سوریه تا حد زیادی دو قطبی بود. یعنی بازیگران سطح دوم و سوم در پرونده سوریه تا حد زیادی ساکت بودند و منازعه سیاسی (از اظهارات کرملین و کاخسفید گرفته تا صحن سازمان ملل و شورای امنیت) تنها میان واشنگتن و مسکو برجسته بود؛ اما در مورد ادعای حمله به غوطه شرقی چنین وضعیتی وجود ندارد که دلایل به این شرح است:
الف) جنگ دیپلماتیک روسیه و آمریکا بر سر غوطه شرقی: در اواخر سال ۱۳۹۶ و درست در زمانی که ارتش سوریه به کمک روسیه و ایران به دنبال پاکسازی و شکستن حلقه محاصره غوطهشرقی بودند، «نیکی هیلی» به عنوان سفیر و نماینده آمریکا در سازمان ملل شروع کننده تهدید و هشدار علیه روسیه و سوریه بود. به گونه ای که او بارها اعلام کرده بود که دولت به دنبال استفاده از شیمیایی در غوطه خواهد بود اما دایره این نزاع سیاسی به حدی رسید که تمامی جریانهای ریز و درشت منتسب به القاعده هر کدام بر اساس راهبرد میدانی و بیعتهای خود در غوطه دست به کار شدند.
در این بین بریتانیا به نمایندگی از اروپا و بر اساس روابط تنگاتنگش با آمریکا و بر اساس دارا بودن حق وتو در شورای امنیت به دفاع ازنظریه هیلی و ترامپ پرداخت. آنها به خوبی میدانستند که اگر دمشق و غوطه را از دست بدهند بدون تردید اسد ماندنی خواهد شد؛ چراکه پایتخت سوریه شاهرگ اعمال فشار بر نظام سیاسی – امنیتی سوریه خواهد بود. از این جهت میدانستند که پیشروی و پاکسازی ارتش سوریه با همیاری روسیه قابلیت پیدا خواهد کرد و در اینجا بود که مسکو را تحت فشار قرار دادند و چاشنی این پروژه را هم لفظ «شیمیایی» اعلام کردند.
ب) از آنجا که استفاده از «عبارت شیمیایی» در نظام سیاسی – حقوقی حاکم بر ملل متحد، شورای امنیت و همچنین افکار عمومی تاثیر عمیق و حتی بازدارندهای دارد شاهد طرح سناریوی ترور «سرگئی اسکریپال» که یک جاسوس دو جانبه مبادله شده بوده، از سوی لندن بودیم. در آنجا هم اظهارات لندن و واشنگتن چاشنی شیمیایی داشت و استفاده از عامل اعصاب به میان آمد که نشان میدهد علاوه بر مد نظر بودن این موضوع آنها به دنبال اجماعسازی در مقیاس جهانی بر علیه روسیه هستند.
نتیجه این اجماع اخراج دیپلماتهای روسیه نه تنها از آمریکا بلکه از سراسر کشورهای اروپایی بود. این سناریو را باید «سناریو یا طرح مکمل اعمال فشار بر مسکو در سوریه» دانست. چراکه تمامی کشورهای اروپایی با هدایت و خطدهی لندن بر علیه مسکو موضع گرفتند و البته کرملین هم اقدامات متقابل را صورت داد. اما برخی از کشورهای اروپایی مانند فرانسه و آلمان که در قالب «گروه نرماندی» روسیه را در پرونده اوکراین تحت فشار قرار دادهاند هم برای تلافی این موضوع به میان آمدند که «فرانسه» بر اساس نقش سنتی خود از زمان پیمان سایکسپیکو در سال ۱۹۱۶ تا به امروز، بر خلاف آلمان به دنبال همکاری با آمریکا و بریتانیا در سوریه است.
به عبارتی دیگر اجماع سیاسی بر علیه مسکو به دنبال آن بود که روسیه را از سوریه غافل کند تا بتوانند با خریدن و اتلاف وقت سناریوی جدیدتری علیه مسکو طرحریزی کنند.
۲- موضوع دیگری که شاید برای آمریکاییها گران تمام شد و به نوعی به دنبال تلافی آن بر آمدند «معادله عفرین – غوطه» است. زمانی که عملیات «شاخه زیتون» توسط ارتش ترکیه بر علیه کردهای حاضر در عفرین به بهانه تهدید امنیت ملی آنکارا کلید خورد شاهد بودیم که تنها آمریکاییها نسبت به این موضوع اعتراض کردند اما روسها در مورد این مساله موضع سکوت اختیار کردند. باید توجه داشت که طرف حساب ترکیه در عملیات مذکور کردهای سوریه که تحت حمایت و آموزش آمریکا قرار داشتند، بوده که استقرار آنها در شمال سوریه و تشکیل کردستان مستقل پازل اظهارات آنکارا مبنی بر تهدید بودن این موضوع را تشکیل میدهد.
اصلیترین جریانی که ترکیه طی سالهای اخیر به دنبال ریشهکن کردن آن بوده را باید پ.ک.ک بدانیم اما در این پرونده «یگانهای مدافع خلق» که با نام اختصاری Y.P.G شناخته میشود، مورد نظر ترکیه بوده است. نکته اصلی اینجاست که قبل از حمله ترکیه به خاک سوریه اخباری مبنی بر سفر «سیپان حمو» فرمانده یگانهای مدافع خلق به مسکو منتشر شد که البته این سفر به دعوت روسیه و برای متقاعد کردن کردهای سوریه برای شرکت در مذاکرات سوچی انجام شد. اما به خوبی میدانیم که این سفر تنها در مورد سوچی نبود چراکه در آن موقع ترکیه در حال تدارک شروع عملیات شاخه زیتون بود و روسیه نسبت به این موضوع کردها را هوشیار کرده بود.
آنچه که از اشاره به بحث عفرین مورد نظر خواهد بود، این است که معامله ای در مورد عفرین و غوطه با محوریت آنکارا و مسکو صورت گرفته است. به موازات عملیات پاکسازی غوطه، ترکها عفرین را زیر آتش قرار دادند و البته روسیه هم در این مورد سکوت کرده بود؛ این سکوت روسها به این دلیل بود که منافع آمریکا (کردهای سوریه و مواضع آنها) را توسط ترکیه مورد تهدید قرار دهند. به عبارتی دیگر مسکو با چراغ سبز خود در مورد عملیات شاخه زیتون توانست تمامی هزینههای آمریکا برای کردها و پروژههای آنها برای شمال سوریه را مورد هدف قرار دهند که یک نوع حمله غیرمستقیم آشکار میشود و از سوی دیگر توانستند آنکارا را به عنوان متحد استراتژیک به سمت خود سوق دهند.
در فاز دوم، روسیه جواز حمله به عفرین را صادر کرد و در ازای آن حمایت ترکیه در غوطه را از آنِ خود کرد. به گونهای که بخشی از تروریستهای ارتش آزاد و القاعده که در ارتباط با ترکیه بودند با چراغ سبز آنکارا با مسکو مذاکره کردند و سپس قبول کردند که از غوطه خارج شوند. در اینجاست که روسیه توانست با این معامله اولاً به اهداف آمریکا در شمال سوریه ضربه بزند و ترکیه را با خود همراه کند، دوماً توانست دمشق و اطراف آنرا به نفع اسد و به ضرر آمریکا و اروپا تثبیت کند. البته قوت قلب دادن به ایران از طریق نباید از دایره تحلیل حذف شود؛ چراکه در داخل تهران بسیاری (اعم از اصلاحطلبان و اصولگرایان) معتقدند که ایران دنباله روی روسیه است و آوردهای برای ما نداشته است؛ روسها دقیقاض بر این موضوع واقف هستند و حتی میدانند که در تهران چه میگذرد و اوضاع داخلی را به دقت رصد و تحلیل میکنند!!!
از این جهت است که روسیه با پاکسازی غوطه به عربستان، آمریکا و اروپا این پیام را مخابره کرده که نمیگذارد اسد را به زیر بکشند و از سمت دیگر سناریوی واشنگتن را به نفع خود مورد ضربه قرار داد. اگر به دیدار و جلسه سه جانبه روسای جمهوری ایران، روسیه و ترکیه که هفته گذشته در آنکارا برگزار شد نگاهی گذرا بیاندازیم میبینیم که پوتین شخصاً دستور تحویل پیش از موعد «سامانه اس ۴۰۰» به ترکیه را صادر میکند و حتی ساخت نیروگاه هستهای در ترکیه در دستور کار قرار میگیرد. این مولفهها نشان میدهد که روسیه به عنوان شریک تسلیحاتی و تامین کننده آن برای ترکیه به جهان معرفی شده است و این پیام را به آمریکا مخابره میکند که «مسکو توانست شریک واشنگتن را با خود همراه کند».
چرا حمله آمریکا به سوریه قریبالوقوع است؟
در این میان اخبار حمله آمریکا به سوریه به سرعت در حال منتشر شدن است. این موضوع هم تا حدودی در راستای تحت فشار گذاشتن ایران، روسیه و سوریه برنامهریزی خواهد شد اما چندین تفاوت فاحش در این بین وجود دارد.
اینکه ترامپ به یکباره اظهار میکند به دلیل هزینه ۷ تریلیون دلاری قرار است از سوریه خارج شویم، تنها دیدگاه او از حیث اقتصادی است و البته یک زیرکی نصفه و نیمه در آن نهفته است. او این حرف را میزند تا عربستان و اسرائیل را تحریک کند و بتواند حمایت اقتصادی آنها را دریافت کند. از سوی دیگر حمله موشکی به فرودگاه «التیفور» واقع در استان حمص سوریه که شواهد نشان میدهد اسرائیل آنجا را مورد هدف قرار داده است، در همین راستا قابلیت تحلیل دارد.
ترامپ به دنبال آن است که اگر قرار است حملهای به سوریه شروع شود هزینه اولیه را واشنگتن ندهد؛ بلکه تلآویو، ریاض یا اروپا آنرا مطرح کنند. تا جایی که طبق بیانیه کاخ سفید، ترامپ و ماکرون به صورت تلفنی توافق کردهاند که دولت «بشار اسد» رئیسجمهوری سوریه باید مسئولیت نقضهای مداوم حقوق بشر در این کشور را متحمل شود که این موضوع به بعد از ادعای حمله شیمیایی در غوطه شرقی بر میگردد.
از سوی دیگر زمانی که پنتاگون و وزارت خارجه آمریکا سخنان ترامپ در مورد ترک کردن سوریه را تکذیب میکنند، شاهد آن هستیم که اشخاصی مانند «لیندسی گراهام» که سناتور ایالت کارولینای جنوبی در مجلس سنای ایالات متحده است ترامپ را تحریک و حتی تمسخر میکند که اگر به سوریه حمله نکنیم جایگاه شما به خطر خواهد افتاد. گراهام رسماً در مجلس سنا اعلام میکند که: « اگر ترامپ به توییت خود ( در مورد سوریه ) عمل نکند، در نگاه روسیه و ایران ضعیف به نظر خواهد آمد. پس این یک لحظه تعیین کننده است؛ آقای رئیس جمهور شما باید به توییت خود عمل کنید، عزم راسخ نشان دهید تا اوضاع درست شود».
در اینجاست که جنگ داخلی بر علیه ترامپ رقم میخورد؛ در آن سر میز ترامپ نشسته و در جنب او اشخاصی مانند «جان بولتون» به عنوان مشاور امنیتی ملی کاخسفید، «مایک پمپئو» به عنوان وزیر خارجه و «جینا هاسپل» در نقش رئیس سیا نشسته است که ترکیبی خطرناک خواهد بود. در مقابل هم سناتورهای جمهوریخواه و مهرههای تندروی مجلس نمایندگان قرار دارند که به دنبال احیاء عظمت آمریکا بر اساس شعار انتخاباتی ترامپ هستند. حتی دیده میشود شخصی مانند «توماس باسرت» مشاور امنیت داخلی کاخ سفید اعلام میکند که امریکا در واکنش به حمله شیمیایی در سوریه هیچ گزینهای را منتفی نمیداند.