انقلاب خواصگرا نبود/انحصار فرهنگی و رسانه ای،نتیجه انحصاراقتصادی
عباس سلیمی نمین میگوید که انحصار قدرت اقتصادی در طبقهای خاص سبب میشود که آنها به تدریج انحصار رسانهای و فرهنگی را نیز به دست بگیرند و این خلاف آرمانهای انقلاب است.
اشتراک گذاری :
به گزارش حوزه فرهنگ و هنر خبرگزاری تقریب، عباس سلیمی نمین از روزنامهنگاران و مورخان انقلابی است که وابستگی خاصی به جریانهای سیاسی متعارف ندارد. رویکرد نقادی او چه در دوره روزنامهنگاریاش و چه در دوره فعلی که در جایگاهی به نام مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران حضور دارد و به بازخوانی رخدادهای مهم تاریخ معاصر بویژه جریانها و رخدادهای انقلاب اسلامی میپردازد، میتواند به عنوان الگویی از نقد درونگفتمانی و بازخوانی انتقادی از درون جریانهای انقلابی مورد توجه قرار گیرد. بخش نخست گفتوگوی مهر با او به مناسبت چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران را مطالعه خواهید کرد.
پس از گذشت ۴۰ سال از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، اکنون زمان مناسبی است تا به بازخوانی انقلاب و آرمانهای آن بپردازیم. ذات انقلاب اسلامی بر مبنای شعارهایی پیرامون عدالت اجتماعی شکل گرفت. جمهوریتی که قرار بود ایرانیان برای نخستین بار در تاریخ تجربه کنند مبنایش این عدالت بود و البته مولفههایی چون آزادی در اشکال مختلف خودش چون آزادی بیان و دیدن گروههای جانبی و گروههای «دیگری شده». جایگاه و نسبت این گروهها با حاکمیت میتواند شکلی از نقد درون گفتمانی در وضعیت فعلی باشد. به نظر میرسد گونهای از محافظهکاری باعث شد تا ما از آرمانهای انقلاب کمی عقب نشینی کنیم. اگر موافق باشید بحث را با همین مساله محافظهکاری نهادینه شده شروع کنیم.
بحث آسیب شناسی یک نهضت بزرگ و پرداختن به نقاط قوت و ضعف آن، بسیار دامنه دار و وسیع است. بعید میدانم در این فرصت محدود بتوان به آن پرداخت. شاید بهتر باشد بحث را جزئیتر کرده و به بحث عدالت بپردازیم.
البته به نظر همین بحث محافظه کاری باعث شده تا به نوعی روی بحث عدالت هم سرپوش گذاشته شود.
محافظهکاری یکی از آفاتی است که همه نهضتها، خیزشها و حرکتها دچارش میشوند. حتی حرکتهای علمی هم از این بلیه مصون نیستند. اگر بخواهیم به همه این موضوعات بپردازیم بحث در نهایت سطحی خواهد شد، چرا که عدالت موضوعی یک وجهی نیست که عدالت را فقط در عرصه اقتصاد و سیاست یا در عرصه فرهنگ و مسائل اجتماعی و قضایی ببینیم. عدالت موضوع چندوجهی است که ارتباط تنگاتنگی با هم دارند. در زمان بحث از عدالت اقتصادی، نمیتوان عدالت قضایی، سیاسی، فرهنگی و... را فراموش کرد. نمیتوان این وجوه انضمامی از عدالت را نداشت، اما عدالت اقتصادی را داشت، اینها تکمیل کننده هم هستند. اگر امروزه شما ضعفهایی در حوزه اقتصاد میبینید، بدان معنا نیست که ما فقط در زمینه توزیع ثروت یا به حقوق مردم در زمینه مالی، برنامهریزی درستی نداشتهایم. با عدالت هرچیزی در جای درست خود قرار میگیرد و وقتی قرار است هرچیزی در جایگاه خود قرار بگیرد، طبیعتا یکسری انتفاع و همچنین محدودیت ایجاد میکند. محدودیتش برای زیاده طلبان است و انتفاع آن هم برای کسانی که حق خود را میگیرند. در این میان یک نزاع دائمی شکل میگیرد.
بیعدالتی رسانهای ناشی از بیعدالتی در عرصه اقتصاد یا بیعدالتی در عرصه قضایی و سیاسی است و همه اینها ناشی از بیعدالتی امروز در عرصه تمرکز ثروت است. این باعث شده که تا جامعه نتواند نظرات عدهای را بشنود. وقتی صاحب هنری از کسی چهره وحشتناکی ترسیم کرد دیگر حرف او ولو اینکه مستقیم هم با مردم سخن بگوید، شنیده نمیشود
در این نزاع از ابزارهای مختلف استفاده میشود. کسی که در عرصه اقتصاد زیادهخواه است، برای رسیدن به مقصود خود قطعا از ابزارهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی هم بهره میبرد. اگر این عرصهها دچار آفت بیعدالتی شده باشند و توزیع عادلانهای در این عرصهها صورت نگرفته باشد آیا تحقق عدالت در زمینه اقتصاد ممکن خواهد بود؟ پاسخ قطعاً منفی است. بنابراین اشتباه است که در ضمن صحبت درباره عدالت عموما ذهنمان به طرف عدالت اقتصادی سوق پیدا میکند. به عنوان مثال اگر در زمینه توزیع ابزارهای فرهنگی و همچنین ابزار ارتباط با مردم در عرصه اجتماعی عدالت وجود نداشته باشد، آیا میتوان عدالت اقتصادی ایجاد کرد؟ کسی که بتواند به راحتی از ابزارهای ارتباطی استفاده کرده و با اقشار مختلف جامعه صحبت کند، وضعیتش بسیار متفاوتتر از کسی خواهد بود که صدایش به جامعه نمیرسد. در این حالت حتی اگر حق با کسی باشد که ابزار ارتباطی و رسانهای در دستش نیست، اصلا اهمیتی ندارد.
در انتخاباتها اگر شما صاحب صلاحیت بوده و طرح و برنامه برای جامعه باشید، اما اگر نتوانید کارشناسان خبرهای که قابلیتهای شما را به جامعه معرفی کنند، استخدام کنید، آیا میتوانید به حق خود که آوردن رای در انتخابات است، برسید؟ قطعا خیر. من در سال ۶۰ کار روزنامهنگاری را با مدیرمسئولی کیهان هوایی آغاز کردم. هدف ما در رسانه دفاع از حق بود نه اینکه شمر را امام حسین کنیم و امام حسین را شمر!
به نکته خوبی اشاره کردید. بحث عدالت رسانهای در این میان چه میشود؟
نمیخواهم درباره یک ابزار رسانهای خاص قضاوتی کنم، اما توجه داشته باشید که در آستانه انتخاباتها هر کسی پول بیشتری بدهد تعداد روزنامههای بیشتری را میتواند، بهعنوان ابزار در خدمت خود بگیرد. اگر شما یک میلیون پول بدهید و من ۱۰ میلیون آن روزنامهنگار حتی اگر شما را برحق هم بداند، هرگز طرف شما نمیآید. بنابراین نمیگذارد عدالت محقق شود. این روند نشان میدهد که همه از ابزارهای مساوی در عرصه اجتماع برای عرضه خود برخوردار نیستند. آیا میتوانیم ادعا کنیم که این رسانهها تأثیر ندارند؟
انتخابات گذشته جنگ حرفهایها و کسانی بود که میتوانستند خوب تخریب کنند. در این میان مهم نبود که بعدها مخاطب بفهمد این حرفها غلط بوده، مهم این بود که در مقطعی در مخاطب ایجاد کند که نکند این تخریبها درست باشد؟ یک فعال حرفهای رسانه میتواند در تصمیمگیریهای مقطعی افراد تردید و یا شوک ایجاد کند تا افراد تغییر مسیر بدهند. بنابراین در بررسی این موضوع به این نتیجه میرسیم که عدالت در بسیاری از زمینهها وجود ندارد. منی که این مقدار توانایی مالی را کسب کردهام که میتوانم برای فریب جامعه متخصصانی را به کار بگیرم، در حال زیرسوال بردن عدالت هستم.
بنابراین بیعدالتی رسانهای ناشی از بیعدالتی در عرصه اقتصاد یا بیعدالتی در عرصه قضایی و سیاسی است و همه اینها ناشی از بیعدالتی امروز در عرصه تمرکز ثروت است. این باعث شده که تا جامعه نتواند نظرات عدهای را بشنود. وقتی صاحب هنری از کسی چهره وحشتناکی ترسیم کرد دیگر حرف او ولو اینکه مستقیم هم با مردم سخن بگوید، شنیده نمیشود. مثال عینی این جریان در انتخابات گذشته رخ داد. طیف خاصی اعلام کرد که اگر فلانی رییس جمهور شود، پیادهروها را دیوار کشیده و زنانه و مردانه میکند.
امروزه ابزار رسانهای در خدمت انحصارات است. هر گروه و هر جریان سیاسی یک سری از این ابزارها را در دست دارند و اگر در همه زمینهها شما با آنها همراه شدید، تریبون در اختیارتان میگذارد اما اگر در کنار انتقادتان به رقبای آنها به نقد خودشان نیز بپردازید، تریبون را از شما خواهند گرفت
نمیخواهم به یقین بگویم که جامعه این را پذیرفت یا خیر؟ اما قطعا مردم را دچار تردید کرد. همه گفتند که ما در قابلیتهای اجرایی او که تردید داریم و نمیشناسیمش و در قابلیت سیاسی نیز شناختی از او نداریم، اما نکند که بیاید و این امکانات جزئی اجتماعی و آزادی مختصری را هم که داریم حذف کند؟ این تردید را یک کارشناس حرفهای و خبره میتواند ایجاد کند. به همین دلیل میگویم که انتخاباتها در جمهوری اسلامی بدل به جنگ کارشناسان شده و هرکس پول بیشتری در استخدام و جذب داشته باشد در عرصه اجتماعی توفیق بیشتری دارد.
امروزه ابزار رسانهای در خدمت انحصارات است. هر گروه و هر جریان سیاسی یک سری از این ابزارها را در دست دارند و اگر در همه زمینهها شما با آنها همراه شدید، تریبون در اختیارتان میگذارد اما اگر در کنار انتقادتان به رقبای آنها به نقد خودشان نیز بپردازید، تریبون را از شما خواهند گرفت. آیا شما در این میان توانایی استفاده عادلانه از فرصتهای فرهنگی را دارید؟ این بیعدالتی خطرات بسیار مهمی برای جامعه دربر دارد. متأسفانه امروز برخی انحصارات در عرصههای اقتصادی و سیاسی توانستند انحصارات فرهنگی هم ایجاد کنند. کسی سالها پیش شهردار بود و امکانات فوقالعادهای را در اختیار گرفت و انحصارات ایجاد کرد. امروزه شهر کتاب بهعنوان یک انحصار است و میتواند یک کتابی را بالا بکشیده و کتاب دیگری را از حیز انتفاع ساقط کند. امروزه قویترین مجلههای کشور برای همان انحصارات است و جالب اینکه این موارد را ما اصلاً بهعنوان بیعدالتی نمیشناسیم، این در صورتی است که منشأ بسیاری از بیعدالتیها همین عدم توازن توزیع امکانات است.
بنابراین مراد شما از عدالت وجوه برجستهتری دارد که ما آن را نمیبینیم و بیعدالتی بسیار عمیقتر از چیزی است که در ظاهر وجود دارد. این بیعدالتی عمیق از کجای انقلاب اسلامی بیرون آمد؟ یعنی از کجای قصه گسست و دوری ما از آرمانهای انقلاب پیش آمد که به این بیعدالتی گسترده در توزیع امکانات، در تولید، در مسائل فرهنگی، سیاست و اجتماع رسیدیم. فرمایش شما نهتنها تصدیق بیعدالتی موجود است بلکه این بیعدالتی را در وجوه مختلف جامعه و کشور نشان میدهد. انقلابی که بر مبنای شعار مهم عدالت به پیروزی رسید چه شد که کمتر از ۴۰ سال به یک حجم قابل توجهی از بیعدالتی در همه حوزهها رسید؟
همواره هر نهضتی، چه نهضت انبیاء الهی، چه اوصیاء، چه صلحا با این آفات مواجه هستند و اینگونه نیست که این آفات انحصار در جمهوری اسلامی داشته باشد. در زمان پیامبر هم بین کسانی که در مدینه و مکه مسلمان شدند یک نزاعی بر سر برخورداری از امکانات بیشتر شکل گرفت. یعنی در زمانی که پیامبر حضور داشت آن کسی که در مکه بود میگفت که شرایط من فرق دارد و در سختی هستم و در شعب ابیطالب شکنجه شدم در صورتی که شما بدون زحمت مسلمان شدید و نمیشود ما برابر باشیم. این روند منشا زیاده خواهی است. این زیاده خواهی در ابتدا اجتماعی است و بعدها سیاسی و اقتصادی میشود. این دیدگاه منشا تفاوتهایی میشود و حقهایی که عدهای برای خود قائل هستند ولو اینکه امام معصوم حتی بخواهد جلویشان را بگیرد.
حال خوشبختانه جمهوری اسلامی توانسته از بسیاری از این آفات عبور کند. ما در مطالعه برخی از نهضتها متوجه میشویم که خواصگرا بوده و برای خواص حقوق ویژهای قائل هستند. تعدادی هم عامگرا هستند برای همه جامعه حقوق برابر در نظر میگیرند. به عنوان مثال در انقلاب اسلامی امام خمینی(ره) عامگرا بود و آقایان بازرگان و هاشمی خواصگرا. این حقوق هم الزاما مادی نیست. ببینید آقای منتظری خواصگرا بودند، اما خود بسیار سادهزیست بود و به هیچ عنوان منافع اقتصادی برای خود نمیخواست، اما به دنبال حقوق اجتماعی ویژه برای خود بود. حقوق اجتماعی چیست؟ اینکه من چون در انقلاب زحمت کشیدم، با اطرافیان من نباید مثل دیگران برخورد شود. دعوای آقای منتظری با مرحوم امام هم بر سر همین موضوع است. منتظری میگفت هرچند مهدی هاشمی قتل انجام داده اما اگر با او برخورد شود اعتبار من زیر سوال میرود. آقای منتظری خود به دنبال منفعت طلبی و زندگی اشرافی نبود، اما قائل شدن به این تفاوت میتوانست زمینه سوءاستفادههای اقتصادی، سیاسی و... را نیز فراهم کند.
خوشبختانه جمهوری اسلامی از این آفات عبور کرد وگرنه همین آفت ممکن بود انقلاب را در همان روزهای نخست از بین برود. اگر این آفات ادامه پیدا میکرد نسل میگفت که قانون اساسی به چه دردی میخورد؟ ما انقلاب کردیم باید مدتی خودمان آن را اداره کنیم تا مردم رشد کرده و به فهم ما برسند! یعنی نباید حق رای ما با مردم برابر باشد، آنها باید رشد کرده و وقتی فهمشان به اندازه ما شد، حقوقها برابر شود. بسیاری از انقلابهای بزرگ اینگونه زمینگیر شدند، اما در انقلاب ما امام قاطعانه ایستاد و آقای منتظری را مجبور کرد که حقوقش باید با دیگران برابر باشد. به طریق اولی زیاده خواهی مرحوم هاشمی رفسنجانی هم کنترل شد. یعنی اگر امام جلوی آقای منتظری را نمیگیرد بعدها ما نمیتوانستیم در مقابل آقای هاشمی بایستیم.
اما زمینههای این آفات وجود دارد و یک وجهاش را میتوانیم در زمینه رانت امروزی که برای آقازادهها فراهم است، ببینیم.
طبیعتاً در مدت زمان رسیدن به قاعدهای که بتواند همهچیز را در جای خود قرار دهد، فرصتهایی برای تعدادی از افراد ایجاد شد. یعنی مدت زمانی صرف شد تا توانستیم آقای هاشمی را به نقطهای برسانیم که شخصیت بزرگ و زحمتهای شما دلیلی نمیشود که مهدی هاشمی را برای گرفتن رشوه از یک شرکت خارجی مجازات نکرد. در مدت این زمان مهدی هاشمی منشا انحرافاتی شد و چند سال طول کشید تا محاکمه شود و آن مبلغ رشوه دریافتی هم منشا لغزشهای دیگری در کشور شد. نبود عدالت قضایی بر عدالت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هم تاثیر میگذارد.
حقوق اجتماعی چیست؟ اینکه من چون در انقلاب زحمت کشیدم، با اطرافیان من نباید مثل دیگران برخورد شود. دعوای آقای منتظری با مرحوم امام هم بر سر همین موضوع است. منتظری میگفت هرچند مهدی هاشمی قتل انجام داده اما اگر با او برخورد شود اعتبار من زیر سوال میرود
گاهی من فرهنگی یک حقیقتی را یافته و با آن برخورد میکنم و چون عدالت قضایی نبوده، بجای برخورد با آدم متخلف با منی که خود را با مخاطره انداخته و با یک مرکز قدرت درگیر شدهام، با من برخورد قهرآمیز میشود. در این حالت که نمیتوان عدالت را اجرا کرد. ما در بحث قضا این روند را شاهد بودیم که بحثی طولانی دارد. چگونه شد که برخی از قضات ما آلوده شدند؟ آیا امروزه رویکرد درست ریاست قوه قضائیه در مسیر اصلاح میتواند به راحتی این آفت را از بین ببرد؟ قطعا خیر. پول، ابزار و توانمندیهایی در جایی جمع شده که قدرت حاصل از آن میتواند به راحتی یک قاضی را بخرد.
زمانی که من با دانشگاه آزاد درگیر شدم، این نهاد مدیر و قاضی میخرید و آلوده میکرد. این برای چند دهه پیش است. آن زمان من به این نتیجه رسیدم که تجمع امکاناتی که هیچ قانونی بر آن نظارت ندارد توانسته قضات یا مدیران فراوانی را آلوده کند؛ حال چه از طریق مدرک گرایی و استخدام و چه از طریق ابزارهای دیگر. ما در زمانی که لازم است در مقابل مصلحتطلبیها واکنش نشان نمیدهیم و میگذاریم که تبدیل به آفت شوند و پس از شیوع این آفت تلاش برای رفع و رجوعش داریم. این مساله یک آفت جدی در جامعه ماست و تهدیدی برای زندگی ما شده است. ما معمولا تصور داریم که وجود بیعدالتی در حوزهای گریبان ما را نخواهد گرفت بنابراین درصدد مقابله با آن برنمیآییم.
یکی از فسادهای جدی جامعه ما در چند دهه گذشته دانشگاه آزاد بود که خود فساد را گسترش هم میداد. این دانشگاه بسیاری از قضات، نمایندگان مجلس و وزرا را آلوده کرد. من در آن دوران از صاحبان روزنامهها و خبرگزاریها دعوت به افشاگری تخلفات دانشگاه آزاد کردم، اما آقایان به صراحت میگفتند چرا بیخودی خودمان را با این قانون و قدرت درگیر کنیم؟! قانون و قدرتی که اگر شکایت کند محکومیت ما قطعی است. صراحتا به من گفتند که برای چه وقتی کسانی چون قاضی مرتضوی و دیگران در خدمت این مجموعه قدرتمند هستند ما خود را با آن درگیر کنیم؟ قاضی مرتضوی هم در آن دوران قدرت بسیاری داشت. در نهایت جمهوری اسلامی توانست پس از ۳۰ سال تلاش زاویههای انحراف در دانشگاه آزاد را به سمت مصالح مردم برگرداند. البته زمان بسیاری برای اصلاح صرف شد. با قوت در چهلمین سالگرد انقلاب میگویم که غفلتهایی موجب شد تا شبکههایی از بیعدالتی شکل بگیرد.
باور شما به فساد شبکهای یعنی اینکه فسادها در کشور سیستماتیک نیست؟
به باور من آنها که اعتقاد به فساد سیستماتیک در کشور دارند، برداشتشان از تعریف سیستماتیک غلط است. فساد سیستماتیک یعنی سیستمی بر اساس روالی فساد انجام میدهد و از رأس تا ذیلش بهصورت یک سیستم مدون کار میکند. این در صورتی است که ما به دلیل غفلتهایمان بیعدالتی شبکهای داریم. یعنی یعنی یک نفر از قوه قضائیه، یک نفر از قوه مجریه، یک نفر از قوه مقننه و یک نفر از فلان دستگاه امنیتی با هم پیوند خورده و همدیگر را برای مقابله با عدالت پوشش میدهند.
دانشگاه آزاد ۳۰ سال تلاش کرد تا یک فساد شبکهای ایجاد کند، اما اراده رهبری این شبکه را منهدم کرد. در فساد سیستمی اگر کسی مصداقی از فساد را کشف کند، پس زده میشود، اما امروزه مطمئن هستیم که اگر فسادی را بر فرض به رییس قوه قضاییه اطلاع دهید او آدم سالمی است و آن را پیگیری میکند. حال امکان دارد به شدت مسائل را پیگیری نکرده و مثلا قاضی فاسد را اعدام نکند، اما حتما او را از خدمت به کناری میگذارد.
قبول دارید برخی از روزنامهنگارانی که اسناد فساد شخصی را افشا کردهاند، آن شخص با رابطهای که در سیستم قضایی داشت توانسته آن روزنامهنگار را محدود و یا حتی زندانی کند؟
بله کاملا قبول دارم.
دانشگاه بسیاری از قضات، نمایندگان مجلس و وزرا را آلوده کرد. من در آن دوران از صاحبان روزنامهها و خبرگزاریها دعوت به افشاگری تخلفات دانشگاه آزاد کردم، اما آقایان صراحتا به من گفتند که برای چه وقتی کسانی چون قاضی مرتضوی و دیگران در خدمت این مجموعه قدرتمند هستند ما خود را با آن درگیر کنیم؟
سیستم قضایی ما از این برخوردها زیاد داشته. بهترین مثالش منصور نظری است که شاعری انقلابی است و اشعار مهمی برای مدافعان حرم سروده است. نظری فساد گسترده قضات دادگستری در شهرکرد را افشا کرد، اما قدرت آن قضات باعث شد تا قوه قضاییه نظری را بازداشت و زندانی کند!
این شبکه فساد است نه فساد سیستماتیک. تردیدی در فساد شبکهای نیست. اگر از همان ابتدا به بیعدالتی در قوه قضائیه واکنش نشان میدادیم دیگر کسی جرات نمیکرد که در این قوه مهم شبکه فساد ایجاد کند. قطعاً ایرادات اساسی در این زمینه وجود دارد، اما فراموش نکنیم که فساد شبکهای با فساد سیستمی تفاوت فاحش دارد.
بیان کردید که نظام توانسته از بسیاری از آفتها عبور کند، اما اشاره شد که امروزه هم آقازادهها و وابستگان به کانون قدرت، بسیاری از رانتها را در اختیار دارند. یک نمونه آن همین امسال در جریان ارز ۴۲۰۰ تومان رخ داد و یکی از وابستگان رییس جمهور توانست مبلغ کلانی ارز دولتی برای واردات موز بگیرد و انتقادی هم نمیشود. به عنوان مثال مراجع تقلید و برخی از روحانیون ذینفوذ درباره کوچکترین مسائل مانند ورود زنان به ورزشگاهها اعلام موضع و قدرت میکنند، اما هیچکدام از آنها بر فرض نگفتهاند که به خاطر سیستم بانکداری غیراسلامی فعلی کفن میپوشم و به خیابان میآیم. بسیاری از انقلابیون با وجود سن بالا هنوز در مصدر کارند این در صورتی که حتی در ابتدای انقلاب نیز آنها بازنشسته به حساب میآمدند. این در صورتی است که رهبری بارها بر جوانگرایی تاکید کردهاند. این مسائل را چگونه میشود برای مردم تبیین کرد؟ آیا حضور آنها در راس قدرت این فکر را به اذهان نمیآورد که چون انقلاب کردند حق خود میدانند که کماکان در راس قدرت حضور داشته باشند؟
نگفتم از همه آفتها گذاشته است. حضور بسیاری از انقلابیون در راس کارهای اجرایی به بیعدالتی باز نمیگردد، بلکه مساله آفت توقف در نسلهاست که باعث تقابل نسلی میشود. تقابل بین نسلها آفتی است که خود بهطور مستقل یک موضوع است و البته از داخل آن بیعدالتی هم درمیآید. در این حالت قدرت در یک نسل توقف کرده و جلوگیری از انتقال مقطعی به نسل جدید بوجود میآید. تردیدی ندارم که این بیعدالتی است و درباره آن نیز پیشتر نوشتهام.
هر نظامی که کهنسال شود طبیعتاً دچار خطر جدی میشود. چرا؟ چون باید از نظام سیاسی مرتب خودش را بهروز کند. با نیروهای مسن در عرصه مسائل اجرایی، قدرت ابتکار عمل خیلی کم میشود. در عرصه مسائل فکری، هر فردی تجربه بیشتری داشته باشد میتواند تأثیرگذاری بیشتری داشته باشد ولی در عرصه اجرا، قطعاً ابتکار عمل و قدرت جسمی خیلی تعیینکننده است. توقف ما در نسل اول انقلاب، بدون تردید آفت است. سوال اینجاست که این آفت از کجا شروع شد و چگونه شکل گرفت؟ اگر به خاطر داشته باشید رهبری در آستانه انتخابات سال ۱۳۸۴، وقی هنوز کسی کاندیدا نشده بود سخنرانی مهمی مبنی بر ضرورت ورود نیروهای جوان از طیفهای مختلف سیاسی برای رقابت را ایراد کردند. تقریباً برای همه مسلم شد که نظام به دنبال نوگرایی در مدیریت است، نه از یک طیف خاص سیاسی. یعنی هر جریانی که میخواهد بیاد، منتها با کاندیدای جوان بیاید. به نظرم بسیار حساب شده با این اراده رهبری نظام مقابله شد!
حضور بسیاری از انقلابیون در راس کارهای اجرایی به بیعدالتی باز نمیگردد، بلکه مساله آفت توقف در نسلهاست که باعث تقابل نسلی میشود. تقابل بین نسلها آفتی است که خود بهطور مستقل یک موضوع است و البته از داخل آن بیعدالتی هم درمیآید
کسانی که با این اراده نظام مقابله کردند میدانستند این جوانگرایی چقدر برای نظام موهبت دارد، بنابراین با تمام توان تلاش کردند تا این اراده رهبری را خنثی کنند. در آن دوران رهبری صریحا به آقای هاشمی پیام دادند که شما شخصا نیایید و از کاندیدای جوان حمایت کنید، اما آقای هاشمی آمد و پس از شکست در ان انتخابات از خبرگان هم قهر کرد و گفت دیگر نمیآیم. بعد آقا به ایشان پیام دادند آنجایی که من گفتم نیایید، آمدید در این انتخابات که حوزه فکر و اندیشه است و شما باید بیایید، میگویید که نمیآیید؟ این پیغام باعث شد تا آقای هاشمی بیاید.
در آن انتخابات عدهای زیرک آقای هاشمی را سوق دادند به عرصه انتخابات تا رابطه میان دو نسل خصمانه شود که آن انتخابات هم تبدیل به خصومتی بین دو نسل شد. خصومتی که بعدها تأثیر خود را در سال ۸۸ گذاشت و تبدیل به نزاعی گسترده شد. اگر بر اساس نظر رهبری ورود آقای هاشمی صورت نمیگرفت، طبیعتاً امروز این مشکل را نداشتیم.
که در نهایت در آن انتخابات فردی جوان رییس جمهوری شد.
بله ولی تقابل و دشمنی ایجاد شد. تو گویی که احمدینژاد یک انقلاب کرده است. دشمنی نسلی به گونهای است که هرکسی که به قدرت میرسد انگار انقلابی کرده و باید همه را قلع و قمع کند. منشا روند انتقال قدرت نباید به عدم استفاده از تجارب قبلی استوار شود، یا در تداوم منطقی هم نباشد. در نهایت مسائل به گونهای رقم خورد که عداوت و دشمنی شکل گرفت. احمدینژاد تلقیاش این بود آقای هاشمی علیه او فعالیت دارد. این دو مرتب با هم اصطکاک و تقابل داشتند تا سال ۸۸ که این تقابل به اوج رسید.
معنی این حضور پیوسته در قدرت این نیست که انقلابیون کماکان فکر میکنند که ما باید حکومت کرده و قانون وضع کنیم؟ و مردم هنوز به این درجه نرسیدند که بخواهند خود پست مهمی در انقلاب را بگیرند؟ مثال احمدی نژاد به نظر مورد خوبی نباشد. به هر حال او هم هرچند سنش نسبت به بقیه کمتر است، اما در طیف انقلابیون قرار میگیرد.
احمدینژاد جزیی از نسل بعد از انقلاب است و در دوران انقلاب چندان نقش نداشته، حال شاید بشود او را به گونهای پذیرفت، اما بیشتر حیات سیاسی او پس از انقلاب است و پیش از آن سابقه زندان و مبارزه ندارد.