معرفی شخصیت های تقریبی/7|سید جمال الدین اسدآبادی؛ مصلح بیداری اسلامی
سید جمال علیرغم گسترش همه جانبه استعمار غربی در سرزمینهای اسلامی واقعگرایانه و با اندیشهای پویا توانست در تحولات ملل اسلامی و بیداری اسلامی نقش چشمگیری داشته باشد.
اشتراک گذاری :
حوزه اندیشه خبرگزاری تقریب: از دیگر طلایه داران وحدت و بیداری اسلامی و فریادگر احیای عظمت اسلام ناب محمدی سیدجمال الدین اسدآبادی است که سر سلسله جریان فکری استبداد داخلی و استعمار خارجی را در جوامع اسلامی تشخیص داد و با این دو مسئله به شدت مبارزه و بیدار سازی را در این جوامع آغاز کرد و با همه توان مترصد آن شد با قدرت و توانایی راه نجات مسلمانان را به عالمان دینی آنان بشناساند و غبار نشسته بر دین را از چهره اسلام دور کند.
این مصلح بزرگ که هدف اصلی اش وحدت و اتحاد مسلمین و استعمار ستیزی بود پس از سالها فعالیت با طرح مبارزه با استعمار و استبداد و تلاش در احیای اسلام و عزت مسلمین تحول و انقلابی عظیم را خلق کرد.
سید جمال علیرغم گسترش همه جانبه استعمار غربی در سرزمینهای اسلامی واقعگرایانه و با اندیشهای پویا توانست در تحولات ملل اسلامی و بیداری اسلامی نقش چشمگیری داشته باشد.
تشدید مبارزه علیه قدرتهای استعمارگر غربی، پس از جنگ جهانی دوم، نام سید جمالالدین را بر سر زبانها انداخت و در نتیجه، چندین کتاب در قاهره دربارهی زندگی و آرمانهای او به رشتهی تحریر درآمد و تودهی مردم با وی آشنا شدند. اکنون با گذشت بیش از یک قرن از حیات سید جمالالدین اسدآبادی، بسیاری از جوامع مستعمر نیازمند اندیشههای ناب او از حیث مبارزه با روحیه تسلیم و گوشهنشینی هستند.
1) تولد
سید جمال در سال 1217 شمسی در شهر اسدآباد از توابع همدان در خانوادهای روحانی از نسب امام حسین(ع) دیده به جهان گشود.
پدر وی از نوادگان امام سجاد علیه السلام است اغلب آنان از اهل علم و مقتدای مردم و قاضی دیار خود بودند و از میانشان خوشنویسان معروفی چون «میرزکی» (برادر سید صفدر) برخاستهاند. این دودمان در میان مردم اسدآباد به طایفه شیخ الاسلامی معروف بوده و هستند. مردم اسدآباد برای سید صفدر و نیاکان وی احترام خاصی قائل بودند به خصوص اینکه سلسله کرامات و سجایای برجستهای داشته اند، سید جمال الدین در چنین فضای پاک معنوی پا به عرصه وجود نهاد (ر.ک: شرح حال و آثار سید جمال الدین اسدآبادی، لطفالله جمالی، ص 26و27).
2) پرورش فکری
نبوغ ذاتی، هوش سرشار و فراست قوی سید جمال وی را از همان دوران کودکی در پی تجزیه و تحلیل محتوای داستانها به آفاقی دیگر سوق میداد از همان ایام کودکی به فکر چاره و علاج دردها و رنجها میپرداخت. سید جمالالدین با اینکه کودک بود بازیهایش بزرگ منشانه مینمود و در رفتار، گفتار و کردارش آثار بزرگی و کمال هویدا بود. «حیرت افزاتر اینکه بازیهای بچهگانهاش اکثر، تهیه سفر روم و مصر و هند و افغان و فرنگستان بوده، زاد راحله خود را براسبهای چوبی بسته، خود و یکی دو نفر از اطفال را منتخب میکرده ... با پدر و مادر و همشیره های خود وداع میکرده است که باید به هند و مصر و روم و افغان و ... بروم. ایشان به زبان کودکانه با او همساز می شدند و او هم نویدهایی چند از مسافرت خود به پدر و مادرش شرح می داد (ر.ک: اسناد و مدارک درباره سید جمال الدین، صفات الله جمالی، ص205و206).
3) تحصیلات و حضور در تهران
سید از پنج سالگی در نزد پدر و مادر آموزش قرآن را آغاز کرد و مقدمات عربی را طی سالهای اول تحصیل به خوبی فرا گرفت. او با بهرهجویی از سرعت انتقال و توان استنتاج خارق العاده با خواندن یک کتاب در رشته ای از علوم، سایر کتب همان رشته را خود می خواند یا به دیگران درس می داد. او احساس خستگی در تحصیل را با تفکر در آفاق و انفس می گذراند و بیهوده اوقاتش را از دست نمی داد.
سید جمال الدین در سال 1266 ق. در معیت پدر وارد تهران شد. در این هنگام امیرکبیر در سمت صدارت همچنان قدرت را در دست داشت. سید جوان در آغاز ورود به این شهر، پس از استراحتی کوتاه، اقدام به شناسایی پایتخت و اوضاع و احوال حکومتی آن می کند و آنگاه سراغ بزرگترین مجتهد وقت (آقا سید محمد صادق طباطبایی همدانی) را می گیرد و در پای درسش می نشیند، تا ضمن افزودن به معلومات خود، محیط درس و دایره نفوذ حکم آن سرور را از نزدیک ببیند.
او بی درنگ مباحثه علمی را با استاد آغاز می کند به طوری که آقا سید محمد صادق را خیلی زود شیفته خود می گرداند و استاد نیز وقتی از فضل و کمال سید آگاه میشود برای اولین بار عمامه بر سر شاگردش می گذارد (ر.ک: شرح حال سید جمالالدین اسدآبادی، ص 29 و 30).
نبوغ علمی و فضل و کمال سید به سرعت فضای شهر تهران را فرا میگیرد و بیشتر علما، فیض حضورش را غنیمت شمرده، به خدمتش میرسند. آنان سپس چند روزی هم به دعوت حاج میرزا محمود طباطبایی، در منزل وی پذیرایی میشوند و همچنان علما و طلاب به دیدارشان می شتابند (ر.ک: همان، ص 31؛ سید جمالالدین حسینی، پایهگذار نهضتهای اسلامی، ص 25).
4) هجرت به نجف
سید صفدر در مدت اقامت خود درتهران، به اسرار پیچیده ای که در روح و روان فرزند دلبندش نهفته بود، بیش از پیش پی برد. او جوان خود را در برخورد با عالمان بزرگ و مجتهدان بلند پایه، همانند دانشمندی زبر دست و مطلع از رموز علوم یافت که زبانی گویا و سخنی نافذ داشت. بر این اساس مصمم شد وی را به مرکز حوزه علوم و معارف اسلامی (نجف اشرف) ببرد و به دریای پر تلاطم علم شیخ انصاری (استاد بزرگوار خود او) وصل سازد. وی چهار سال در خدمت آن عالم فرزانه مشغول تحصیل علوم اسلامی میشود و در علوم تفسیری، حدیث، فقه، اصول، کلام، منطق، فلسفه، ریاضی، طب، تشریح، هیئت و نجوم به تحقیق میپردازد و در تمام این مدت مخارج سیدجمالالدین را شیخ انصاری به عهده میگیرد و در نهایت درجات علمی او را تصدیق و به فتوا دادن در امور شرعی اجازهاش میفرماید. این در حالی بود که آوازه فراست و نبوغ سید جمال، عالمان نجف، کربلا و سامرا را به حیرت واداشته بود، تا این که مورد حسد و کینه برخی نااهلان قرار گرفت و به توصیه استاد بزرگش، در سال 1270 ق. روانه شهر بمبئی در هندوستان شد (ر.ک: شرح حال و آثار سید جمالالدین اسدآبادی، ص 31 و 32).
5) سید در هند و افغانستان
سیدجمال الدین در 16 سالگی به همراهی یکی ازعلمای مورد وثوق ، از راه آبی (بوشهر – بمبئی) وارد شهر بمبئی شد و از آن جا پس از مدتی به اطرف ایالات مرکزی هند حرکت کرد و خود را به مرزهای شرقی هند کلکته رسانید.
وی در مدت دو سال اقامت در آنجا و ضمن ملاقات با عالمان و روشنفکران و مشاهده زندگی مردم به خوبی دریافت که هندوستان یکسره در اختیار دولت انگلیس است و کشور بریتانیا گرچه به اندازه یک ایالت هندوستان نیست و جمعیتش در مقایسه با جمعیت هندوستان ناچیز به شمار میرود، توانسته است به آسانی این کشور پهناور را زیر سلطه در آورد و تمامی منابع ملی و محصولات با ارزش و حتی جان و مال و ناموس آنها را به غارت ببرد.
از این زمان بود که فعالیتهای سیاسی و اصلاحی سید جمالالدین آغاز شد. او در ضمن شناسایی استعدادهای دشمن استعمارگر وبررسی جنبههای قوت و رمز موفقیتشان، به تجزیه و تحلیل علل و منشاء ضعف و انحطاط مسلمین بر آمد و در پی یافتن راه حلهای اساسی، شب و روز تلاش کرد. در این موقع افغانستان به تازگی از ایران جدا شده و به پشتیبانی انگلیسیها بر ضد حکومت ایران شوریده و به حکومت نیمه مستقلی رسیده بود. بنابراین سید تصمیم گرفت به افغانستان برود و مردم آن کشور را بیدار کند و آنان را از حیله بریتانیا آگاه سازد.
و در سال 3 - 1272 ق. (1234ش) به قصد مکه و زیارت خانه خدا از هندوستان خارج شد. سپس تا اواخر 1275 ق. از مکه مسیر مدینه، اردن، دمشق، حمص، حلب، موصل، بغداد و نجف را طی کرد و اوضاع تمامی شهرهای مهم اسلامی را بررسی نمود و در نهایت خود را به وطن اصلی (اسدآباد همدان) رساند.
اما با اوضاع نابسامانی که در تهران با آنها روبرو شد نتوانست در ایران توقف کند و از همین رو از راه خراسان عازم «هرات و کابل» گردید. سید بعداز ورود به افغانستان، حدود پنج یا شش سال در آن کشور اقامت کرد و فعالیتهای اصلاحی چشمگیری را به انجام رساند و رهبران سیاسی و مردم افغانستان را از نقشههای پشت پرده استعمار پیر - انگلیس- آگاه ساخت که نمونهای از آنها چنین است:
1- تألیف و نشر کتاب «تتمة البیان فی تاریخ الأفغان»
2- انتشار روزنامه «شمس النهار»
3- اصلاح اموری از قبیل تشکیل کابینه وزراء، تنظیم سپاه، ایجاد مکتبهای لشکری و کشوری برای جوانان، توجه دادن مردم به زبان ملی، تأسیس بیمارستان، مرکز دامپزشکی، پستخانه و کاروانسراها.
با گسترش دامنه فعالیتهای فرهنگی - سیاسی سید، چون دشمن خود را درآستانه نابودی دید با دسیسههای وسیع عرصه را بر وی تنگ کرد. از این رو سید به ناچار عازم هندوستان شد ولی به محض ورود دانست که دشمن پیشدستی کرده و در کمین اونشسته است. با این حال او شجاعانه وارد میدان نبرد شد و با سخنرانیهای آتشین به روشنگری مردم هندوستان پرداخت و این چنین آنان را بر ضد استعمار پیر تشویق کرد.
«هرگاه شما صدها میلیون پشه شوید و زمزمه درگوش بریتانیا نمایید ... و هر گاه شما صدها میلیون از هند با هم باشید یا خداوند شمارا مسخ کرده و لاک پشت شوید و در جزیره بریتانیا فرو روید، آزاد مردانی در هند خواهید شد» (ر.ک: خاطرات سید جمالالدین، ص72).
دولت انگلیس بیش از این نتوانست تماشاگر این صحنهها باشد و در حالی که خود در ابتدای ورود سیدجمال الدین، مدت اقامت او را دو ماه تعیین کرده بود، هنوز یک ماه نشده دستور اخراج وی از هند را صادر کرد. این بود که سید تصمیم گرفت هندوستان را به سوی کشور مصر ترک گوید.
6) حضور در مصر
او در سال 1285 ق. از راه دریا وارد مصر شد و در مدرسه جامعالأزهر با علمای بزرگ آن کشور ملاقات کرد و در اقامتگاه خود برای جوانان عرب کرسی درس بر پا نمود و با سخنرانیهای پر شور آنان را مجذوب خویش ساخت. ولی این سفر چهل روز دوام نیاورد زیرا حکم اخراج وی از سوی «خدیو مصر» صادر شد و سید به ناچار روانه استانبول شد.
وقتی ترکان عثمانی خبر آمدن سید را شنیدند بسیار خوشحال شدند و دو شخصیت علمی و سیاسی امپراتور عثمانی «عالی پاشا» صدر اعظم و «فؤاد پاشا» به پیشواز سید شتافتند و او را در دربار مورد تکریم و مشاور خویش قرار دادند. ولی چندی نگذشت که در اثر کجاندیشی و ترس درباریان و حسادت «شیخ الإسلام»، سلطان عثمانی دستور داد تا سید مدتی را به خارج از استانبول سفر کند. از این رو، وی در سال 1287 ق. به بهانه سفر سیاحتی و مشاهده آثار باستانی بار دیگر وارد کشور مصر شد. در این سفر، پس از دیداری که میان سید و ریاض پاشا (رئیس دولت مصر) انجام پذیرفت، ریاض پاشا سخت شیفته کمالات روحی و معنوی سید شد و از او خواست تا در مصر اقامت گزیند.
سید جمالالدین از این فرصت طلایی استفاده جست و نخست در منزل جلسه درس و بحث برای جوانان دانشگاهی و طلاب پر شورتشکیل داد و سپس آن را به دانشگاه الأزهر انتقال داد و شاگردان بسیاری را مشتاق خویش ساخت. او علاوه بر اساتید و دانشمندان بزرگ مصر با روشنفکران و مردم ارتباط بر قرار میکرد. حتی در قهوه خانههای مصر حاضر میشد و افکار و اندیشههای خود را برای مردم بیان میداشت، به طوری که در طول چند سال اقامت در آن کشور توانست تحولات بزرگی را از نظر فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در اذهان مردم ایجاد کند.
او با نوشتن مقالات گوناگون در روزنامههای کثیرالإنتشار مانند، مصر و التجارة (که باپیشنهاد وی از سوی ادیب اسحق راه اندازی شده بودند)، ادبیات مصر را از ریشه دگرگون ساخت و ضمن رشد و آگاهی دادن به مردم، توطئههای پشت پرده دشمنان را بر ایشان معرفی کرد تا اینکه ریضا پاشا این دو روزنامه را توقیف کرد ولی سید همچنان به راه خود ادامه داد و مبارزه سختی را بر ضد دولتهای خارجی و استبداد داخلی آغاز کرد و در نهایت شب 17 رمضان 1296 ق توقیف و به «سوئز» فرستاده شد تا وی را از آنجا به کشور ایران گسیل کنند (ر.ک: نقش سید جمالالدین در بیداری مشرق زمین، ص 61).
دارایی سید در مصر، منحصر به یک کتابخانه بود که هنگام توقیفش، کتابهای آن را «رچرس» مستشار انگلیس مالیه مصر، به تصرف خود در آورد ولی بعدها ناگزیر شد آنها را در چند صندوق نهاده به دنبال صاحبش به بندر بوشهر بفرستد (همان، ص 62).
7) طلوع دیگر در هند
سرانجام سید با شاگردش «ابوتراب عارف افندی» یکسره با کشتی وارد جده شد. مدتی در آنجا ماند. سپس به مکه عزیمت کرد و با شخصیتهای مهم اسلامی تماس بر قرار ساخت. آنگاه بهسوی کشور هند روانه گشت (سید جمالالدین حسینی پایهگذار نهضتهای اسلامی، ص 92). و این بار علاوه بر مبارزه با استعمار غرب در هند، جبهه دیگری نیز بر ضد افکار روشنفکری در آن کشور بنا نهاد و با اندیشههای تجددخواهی «سید احمد خان هندی» که طرفدار همکاری و سازش با انگلیسها بود، به ستیز جانانه برخاست و رهبری هر دو جبهه را به خوبی اداره نمود. (ر.ک: نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، مرتضی مطهری، ص 20).
سید جمال الدین در پی این اقدام به «حیدر آباد دکن» تبعید شد و شرکت در مجامع عمومی از وی سلب گردید. ولی او از پای ننشست و کتاب معروف خود را در رد طبیعیون و افکار متجددانه آنان تألیف کرد. او این کتاب را به زبان فارسی نوشت وسپس به زبان اردو و نیز به وسیله شیخ محمد عبده و عارف ابوتراب به عربی ترجمه شد (ر.ک: مفخر شرق، غلامرضا سعیدی، ص 62). علاوه یک جمعیت سری به نام «عروه» را در حیدرآباد تشکیل داد (سید جمالالدین حسینی پایهگذار نهضتهای اسلامی، ص 96). و جوانان شجاع و بزرگی را در آن تربیت نمود که بعدها شخصیتهایی چون: محمد اقبال، شوکت علی و محمد علی جناح از شاگردان و تربیت یافتگان این جمعیت به شمار میآمدند. اما همه این تلاشها در نهایت سبب شد تا سید برای چندمین بار از هند اخراج گردد (نقش سید جمالالدین در بیداری مشرق زمین، ص 72 و 73؛ سیری در اندیشه سیاسی غرب، ص 98).
8) ستیز در قلب اروپا
او در سال 1300 ق. از هند خارج شد. نخست قصد کشور آمریکا را داشت ولی از این سفر منصرف گشت و در ماه جمادیالاخر یا رجب همین سال وارد لندن شد. مدتی به فعالیت و شرکت در محافل علمی مشغول بود که یک باره پایتخت انگلستان را به سوی کشور فرانسه ترک گفت و در شهر پاریس برای خودمسکن گزید. (سید جمالالدین حسینی، پایهگذار نهضتهای اسلامی، ص 96). در این حال او مرد جهانی شده بود. زیرا وی به تنهایی قدرتمندترین کشورهای موجود را به هراس و نگرانی وا داشته بود. مجامع سیاسی و علمی اروپا از تلاشهای همه جانبه وی در مشرق زمین برای زدودن جهل و نادانی، مقالات و سخنرانیها ارائه داده بودند. مردم فرانسه و سایر مردان دانشمند و آزادیخواه که از کشورهای دیگر درآنجا به سربردند بسان پروانه به دور شمع وجودش گرد آمدند، بنابراین همگان مایل بودند این مرد افسانهای را از نزدیک ببینند.
9) مهمترین فعالیتهای سید در قلب اروپا
1- راهاندازی مجلهی معروف «عروةالوثقی» که با مقالههای پر شور و مستدل آن، دست پلید استعمار انگلیس را برای مردم، سیاستمداران روشنفکران غافل باز نمود و دشمنان جهان اسلام را به شدت به محاکمه کشید و سرانجام دولت فرانسه به فشار و اصرار انگلیس حکم به تعطیل این مجله داد (شرح حال و آثار سید جمالالدین، ص 37 و 38).
2- دیدار وی با «ارنست رنان» حکیم و مورخ مشهور فرانسوی؛ در این ملاقات بحثهای فلسفی درباره «علم و اسلام و حقیقت قرآن» انجام پذیرفت که رنان به درستی فرهنگ اسلامی آگاه شد و از بسیاری از عقاید خود درباره اسلام و قرآن که بر خلاف تمدن و عمران میدانست دست برداشت (زندگانی و فلسفه اجتماعی و سیاسی سید جمالالدین، ص38).
3- گفتگوهای سید با رجال انگلیس که در صددبودند تا با هیات تحریریه روزنامه «عروة الوثقی» تفاهم پیدا کنند و او نیز نمایندهاش «شیخ محمد عبده» رادر این خصوص به لندن فرستاد (ر.ک: مفخر شرق، ص 86 و 76) و همچنین دیدارهای وی با «چرچیل» ،«سردروندولف» و «لرد سالیسبری» در مورد حلمساءله سودان. در این دیدار رهبران سیاسی انگلستان پس از تعریف و تمجید از وی، پادشاهی کشور سودان را به سید پیشنهاد کردند. او بر آشفت و گفت: این تکلیف بسی شگفت انگیز است و این کارها دلیل نادانی درامور سیاسی شماست حضرت لرد اجازه دهید که از شما سئوالی نمایم: آیا سودان را مالک شدهاید که میخواهید مرا پادشاه آن کنید؟! مصر از آن مصریان و سودان هم جزء جدا نشدنی آن است (ر.ک: زندگانی و فلسفه اجتماعی و سیاسی سید جمال الدین، ص 40؛ شرح حال و آثار سید جمالالدین اسدآبادی، ص 38 و 37).
10) بازگشت به وطن
پس از سه ماه، مذاکرات سران انگلیس با سید جمالالدین به شکست انجامید. وی با هدف ایجاد مرکز خلافت اسلامی در جزیرةالعرب از پاریس به سوی قطیف رهسپار گشت. در این ایام سید توسط اعتمادالسلطنه و حاج سیاح محلاتی از طرف ناصرالدین شاه به تهران دعوت شده بود. تلگرافهاپی در پی رسید و محافل برای حضورش در تهران آماده گردید (نقش سید جمالالدین در بیداری مشرق زمین، ص 22). از این رو سید، از سفر به جزیرةالعرب منصرف و به قصد تهران عازم شیراز شد و در روز 23 ربیع الاول 1304 ق وارد پایتخت شد و در منزل حاج امین الضرب برای خود مسکن گزید (ر.ک: مجموعه مقالات سواد و بیاض، ایرج افشار، ج2، ص 226 - 232). ولی دیری نپایید که مورد ترس و وحشت و کینه شاه و اطرافیان قرار گرفت. شاه به طور محرمانه از حاجی امین الضرب خواست تا عذر مهمان خود را بخواهد!
از طرفی سید نیز که بنا به درخواست سیاستمدار و روزنامهنگار روسی «کاتکوف» به مسکو دعوت شده بود، در نهم شعبان 1304ق. به آن کشور هجرت کرد. وی در آنجا دو سال اقامت گزید و با رجال سیاسی، نظامی و مذهبی روسیه دیدار و مذاکره نمود. یک روز تزار روسیه از وی خواست تا «شیخ الإسلامی» مسلمانان آن کشور را به عهده گیرد ولی سید در جواب گفت: من خود را مدافع منافع تمام مسلمانان جهان میدانم.
علاوه سید از تیرگی میان دولت روس و انگلیس استفاده مناسب کرد و افشاگریهای وسیعی را بر ضد دولت بریتانیا در نشریات روسیه انجام داد که تا آن روز نظیر نداشت.
در این هنگام ناصرالدین شاه که برای شرکت در جشن جمهوریت پاریس عازم اروپا بود راهش از طریق روسیه افتاد. وی در این کشور پهناور، سید را چون یاقوت درخشان یافت. سپس در اروپا نیز به هر جا قدم گذاشت، آثار و شهرت سید را در آنجا به روشنی مشاهده کرد. لذا از کار قبلی خود پشیمان شد و در دیداری که با سید در مونیخ داشت سعی کرد گذشتهها را جبران سازد. و او را برای آمدن به ایران و اصلاح وضع سیاسی و اقتصادی کشور تشویق نماید.
سید این تقاضا را به خاطر دفاع از وطن و مصلحت مردم پذیرفت. نخست در محرم 1307ق. وارد مذاکره با رجال سیاسی روسیه شد و آنها را راضی کرد تا از امتیازاتی که در آن زمان میخواستند از ایران بگیرند، دست بردارند. سپس در هفتم ربیع الثانی همان سال به ایران بازگشت تا کار اصلاحات را به طور جدی آغاز کند
ولی در اثر توطئههای پشت پرده استعمار پیر (انگلستان)، زمینه بد بینی درباریان و شاه فراهم شد. هنوز شش ماه از حضور سید در تهران نگذشته بود که ناگهان نامه شاه در منزل حاجی امین الضرب به دست وی رسید. وقتی سید جمال الدین از حکم اخراج خود آگاه گردید به عنوان اعتراض به شهرری (حرم حضرت عبدالعظیم حسنی) رفت و در آنجا اعلان تحصن نمود و با سخنرانیها پر شور، حرم را به دژی استوار مبدل ساخت. چندی بعد فضار سفارت بریتانیا فزونی یافت و ناصرالدین شاه حکم توقیف واخراج وی را صادر کرد. وقتی دست خط شاه به دست «مختار خان» حاکم شهرری رسید، بیدرنگ بیست نفر فراش فرستاد و سید را از بست حرم حضرت عبدالعظیم بیرون آورده، در 28جمادی الاولی 1308 ق. روانه غرب کشور کرد.
11) غروب آفتاب
وی در نیمه اول شعبان همان سال وارد بصر شد. از آنجا نامهای بسیارمهم و سرنوشت ساز به آیت الله میرزا شیرازی نوشت. آنگاه از عراق به سوی لندن حرکت کرد و در آنجا با شدت بیشتری اوضاع ناهنجار دربار ایران را در روزنامههای اروپایی افشا نمود و خطر استبداد داخلی و استعمار خارجی را بر ملل مشرق زمین توضیح داد.
همچنین نامههایی با سران قبایل و علمای برجسته عالم اسلام، از جمله نامهای به علمای بزرگ ایران تحت عنوان «حمله القرآن» ارسال داشت و از خیانتها و بیلیاقتی ناصرالدین شاه دراداره کشور پرده برداشت. او با ایجاد نشریهای موسوم به «ضیاء الخافقین»، که اولین شماره آن در ماه رجب 1309 ق. انتشار یافت، به فعالیتهای افشاگرانه خود شعاع بیشتری بخشید تا اینکه دولت بریتانیا احساس خطر کرد و مانع از ادامه انتشار آن شد و خود سید را نیز به شدت در تنگنا قرار داد (سید جمالالدین حسینی، پایهگذار نهضتهای اسلامی، ص 231).
در این هنگام نامه «سلطان عبدالحمید» توسط «رستم پاشا» سفیر عثمانی در لندن مبنی بر دعوت سید جمالالدین به «آستانه» به منظور اصلاحات سیاسی در کشور و حکومت عثمانی به دست وی رسید. از طرفی هم چون سید از مدتها پیش به فکر ایجاد تقویت «جبهه متحد اسلامی» در مقابل استعمارغرب بریتانیا بود، به این دعوت پاسخ مساعد داد. او با آرمانی بزرگ در سال 1310 ق. وارد مرکز خلافت اسلامی شد تا با تأسیس جبهه واحد اسلامی عزت و شوکت از دست رفته مسلمانان جهان را به آنان بازگرداند. حدود چهار سال برای تحقیق این هدف مقدس سرمایهگذاری کرد و نامههای بسیاری به شخصیتهای سیاسی، مذهبی و فرهنگی جهان اسلام نوشت و آنها نیز استقبال خوبی از این حرکت انقلابی به عمل آوردند.
از این سوی، سلطان عبالحمید هم به خیال اینکه فردا خلیفه مقتدر عالم اسلام خواهد شد با سید جمالالدین همکاری میکرد. ولی هنگامی که احساس کرد تخت و تاج وی نیز باید فدای این آرمان بزرگ بشود به بهانههای گوناگون مخالفت و کار شکنیها را شروع کرد. او راه چاره را در آن دید که باید کار سید را یکسره کند و با یک ترفند شیطانی «مسمومیت» آن دانشمند سلحشور را به شهادت برساند. سرانجام این نقشه شوم در مورد سید جمالالدین عملی گردید و او در سال 1314 ق. به دیدار محبوب خویش شتافت.
پیکر پاک سید با شور و احترام مردم در قبرستان «شیخ لر مزاری» در شهر بندری استانبول به خاک سپرده شد.
اما در سال 1324 ش، فیض محمدخان، سفیر وقت دولت افغانستان در آنکارا موافقت دولت ترکیه را برای نبش قبر سید به دست آورد و بقایای جسد سید را در تابوتی به کابل انتقال داد.
12) تألیفات
با اینکه سید جمال الدین اسدآبادی از ده سالگی همواره در سفر به سر برده و مشغول مبارزه بوده است، در هر زمان که فرصتی به دست میآورد، در امر تألیف و تصنیف تلاش کرده است.
از این رو آثارمکتوب این مرد بزرگ را به دو دسته میتوان تقسیم کرد:
الف: آثاری در موضوعات مختلف که نام برخی از آنها به شرح زیر است:
1- تتمه البیان فی تاریخ الأفغان
2- القضا و القدر
3- اسلام و علم
4- نیجریه یا ناتورالیسم
5- الوحدة الاسلامیه
6- الواردات فی سرالتجلیات
ب: نامهها، سخنرانیها، مقالات، مذاکرات و مصاحبهها. که تعدای از اینها با عناوین «مقالات جمالیه»، «نامههای سیدجمالالدین»، «شرح حال و آثار سید جمالالدین» یا در کتابهایی که پیرامون زندگی و آرمان سید نوشته شده، به چاپ رسیده است.
خاتمه
در خاتمه این که سید نه از اهالی افغانستان و نه از اهالی ایران، بلکه از اهالی همه مسلمانان جهان، از اهالی آن آئینی که مرز نمیشناسد و در عین حال حقوق تمام ملل مختلف را برای خودشان محترم میداند.
رهبر معظم انقلاب می فرمایند: «روزى بود که امت اسلام امیدى به آینده نداشت؛ متفکران جهان اسلام مى نشستند و براى روز سیاه مسلمانان مرثیه سرائى می کردند. آثار ادبى مسلمانان برجسته و پیشرو امثال سیدجمالالدین و دیگران را در صد سال گذشته ببینید؛ نخبگانى از دنیاى اسلام که دلهایشان بیدار شده بود، وضع مسلمانها را می دیدند و حقیقتاً براى مسلمانها مرثیه سرایى می کردند» (بیانات در دیدار مسئولان نظام به مناسبت عید فطر، 10/7/1387).
مراجع
1. اسناد و مدارک درباره سید جمال الدین، صفات الله جمالی
2. خاطرات سید جمال الدین، محمدپاشا مخزومی
3. زندگانی و فلسفه اجتماعی و سیاسی سید جمال الدین
4. سید جمال الدین پایهگذار نهضتهای اسلامی
5. سیری در اندیشه سیاسی غرب
6. شرح حال و آثار سید جمال الدین اسدآبادی، لطف الله جمالی، دارالفکر، 1349ش.