تاریخ انتشار۱ اسفند ۱۴۰۰ ساعت ۱۸:۵۵
کد مطلب : 539316

یادداشت| تقدیم به سردار صلح در خطه کردستان؛ «سید صلاح الدین حسامی»

حجت الاسلام و المسلمین محمد جواد ابوالقاسمی - کارشناس مذهبی
به جرأت می توان گفت که سیدصلاح، یک سردار بزرگ صلح در کردستان و پرچمی بلند در حمایت از انقلاب اسلامی و راه امام خمینی (ره) در ایران و جهان بود و زمانی که انقلاب اسلامی در کوچه و بازار کردستان تحقیر می شد، او و دیگر هم قطارانش و دیگر شهدا و جانبازان روحانیت سرفزار اهل سنت غرب کشور با قدی افراشته و با صدایی رسا و بدون واهمه، همه هستی خود را بدون هیچ چشمداشتی فدای انقلاب اسلامی کردند.
یادداشت| تقدیم به سردار صلح در خطه کردستان؛ «سید صلاح الدین حسامی»
به گزارش حوزه استان ها خبرگزاری تقریب، حجت الاسلام و المسلمین محمد جواد ابوالقاسمی کارشناس مذهبی در حوزه بین الملل، استاد حوزه و دانشگاه در یادداشتی با عنوان «تقدیم به سردار صلح در خطه کردستان؛ سید صلاح الدین حسامی» نوشت:

خبر در گذشت سید صلاح الدین حسامی امام جمعه استان کردستتان را دریافت کردم. با شنیدن این خبر به صورت ناخودآگاه خاطرات زمستان سال 1362 جاده های پر برف پر خطر سقز و دیواندره که تا هوایی 25 درجه زیر صفر را نشان می داد زنده شد.

 به سنندج رسیدیم، روز جمعه  علی رغم همه مخاطرات و  ناامنی هایی که بر شهر  سنندج و بازار مساجد سنندج سایه افکنده بود و هنوز بوی خون تازه از در و دیوار آن استشمام می شد بعد از دیدار با نماینده حضرت امام (ره) جناب آقای موسوی که انصافا حق زیادی گردن خیلی دارد، برای شرکت در نماز جمعه به مسجد جامع شهر رفتیم با ورود به مسجد با سیدی خوش سیما و قدی افراشته و چهره ای خندان مواجه شدیم؛ وی از ما به گرمی استقبال کرد و ما هم نماز دلنشینی را به امامت این سید بزرگوار به جای آوردیم، از همان روز مهر این سید بر دلم نشست و دوستی و سلام و علیک ما با وی آغاز شد. همیشه به حال او غبطه می خوردم و در دلم او را تحسین می کردم و همواره متعجب بودم که با چه دلی در این شرایط سخت و ناامن اینچنین در کنار مردم است  و مردم با او زندگی می کنند. 

او سرباز راستین امام خمینی و انقلاب اسلامی و خدمتگزار واقعی مردم بود، هرگاه او را می دیدم خاطره «شیخ نجم الدین کبری» که در سرزمین خوارزم می زیست و همان جا به شهادت رسید، برایم زنده می شد؛ وقتی مغولان به سرزمین او نزدیک شدند چون جایگاه شیخ را می دانستند پیام دادند که شیخ! با خانواده ات از شهر خارج شو! چون می خواهیم به شهر حمله کنیم ولی پاسخ داد نه! من خارج نمی شوم با این مردم بوده ام و در کنار این مردم هم مقاومت می کنم و جان را به خدا تسلیم می نمایم!، مغولان به شهر حمله کردند و شیخ بزرگ در کنار مردمش مقاومت کرد و بالاخره جان داد.

اولین کنفراس وحدت اسلامی را همراه با دوستان قدیمی؛ آقایان محمد علی چاوشی و سید محمود موسوی و دیگر یاران به ریاست آیت الله جنتی در تهران برگزار کردیم. انجام این کار با توجه به حساسیت های آن زمان کارسختی بود و مشارکت دادن علمای کردستان با توجه به تهدیدهای ضد انقلاب کار ساده نبود و همه برگزار کنندگان نگران بودند که چه می شود؟!، ناگاه با برق نگاه نافذ و لب خندان سیدصلاح و دیگرانی که از کردستان همراه آنان آمده بودند و دیگر سرورانی که از دیگر استان ها آمده بودند، نور امید در دل برگزار کنندگان زنده شد و در آن سال کنفراس در سطح عالی برگزار و تا سه سال هم توسط این تیم اداره شد تا اینکه در بیانیه سومین کنفرانس، پیشنهاد مجمع تقریب از سوی شرکت کنندگان مطرح شد. با تأسیس مجمع تقریب، کنفرانس راه خود را ادامه داد و در همه دوره ها یکی از ستارگان درخشان آن سید صلاح بود. 

داشتم خاطراتی را از رشادت ها و مجاهدت ها و حمایت های سید صلاح از نظام جمهوری اسلامی برای یکی از دوستان تعریف می کردم، آن دوست به دلیل کمی شناخت و اطلاعات اندکی که از وضعیت بسیار سخت مردم وفادار به انقلاب اسلامی و شهادت ده‌ها نفر از علمای آن دیار به دست ضد انقلاب فقط به جرم توهین نکردن به انقلاب اسلامی و برائت نجستن از جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند داشت، با لحن خاصی گفت! الان ببین بحمدالله حوزه های علمیه اهل سنت چگونه، نمازهای جمعه چطور! و... حس کردم باور این تعاریف برای او سخت آمد.

ناگاه یادم به یک خاطره از پیامبر اکرم (ص) افتاد که پس از مرگ حضرت خدیجه (س) و تا آخر عمر مرتب از حضرت خدیجه به نیکی یاد می کرد، روزی زنان پیامبر (ص) با حالتی خاص زبان به گله گشودند . گفتند یا رسول الله! ما هم همسران شما هستیم و بیشتر ما خیلی جوان تر از خدیجه هستیم، حال چرا هر روز و هر شب و به بهانه های مختلف از خدیجه که خانمی سالخورده بود و به رحمت ایزدی پیوست یاد می کنی؟! پیامبر(ص) آه سردی کشید و فرمود: « خدیجه و أین مثل خدیجه! خدیجه و کجاست مانند خدیجه! مرا تصدیق کرد هنگامی که مردم مرا تکذیب کردند. و بر دین خدا یاری ‌ام کرد و با همه مال خود کمک نمود». حال بنده هم به عنوان یک سرباز کوچکی که در آن دوران در کردستان بودم و از نزدیک شاهد جانفشانی های این مرد بزرگ بودم خواستم بگویم: سیدصلاح ! و أین مثل  السید الصلاح فی حمایه الثوره الاسلامیه؟!. سید صلاح و کجا می شود به این سادگی سید صلاحی پیدا کرد که به گفته خودش من در ارتباط با حضرت امام و مقام معظم رهبری همچون پروانه ای به دور شمع می باشم!

 آری به جرأت می توانم بگویم که سیدصلاح، یک سردار بزرگ صلح در کردستان و پرچمی بلند در حمایت از انقلاب اسلامی و راه امام خمینی (ره) در ایران و جهان بود و زمانی که انقلاب اسلامی در کوچه و بازار کردستان تحقیر می شد و مردم نجیب کردستان از ترس سایه وحشتناک ضد انقلاب جرأت کوچک ترین اظهار وفاداری به انقلاب اسلامی را نداشتند و حتی جرأت آن نبود که پیکر زخمی و غرق به خون مجاهدان اسلام را که که از دیگر شهر های ایران تحت عنوان سپاهی، بسیجی، جهادی و پیشمرگان کُرد مسلمان به کمک مردم نجیب  کردستان آمده بودند از زمین بلند کنند و مرهمی بر زخم های آنان بنهند؛ او و دیگر هم قطارانش و دیگر شهدا و جانبازان روحانیت سرفزار اهل سنت غرب کشور که بالغ بر 80 نفر می باشند  و دیگر مهاجران و مجاهدان فی سبیل الله و یارانی که «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‌ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ...»، با قدی افراشته و با صدایی رسا و بدون واهمه، همه هستی خود را بدون هیچ چشم داشتی فدای انقلاب اسلامی کردند. امید است خداوند این عزیز را غریق رحمت کند و به خانواده محترمش و به مردم غیور کردستان که معلم نجیب خود را از دست دادند صبر واجر صبر عنایت فرماید و به ما نیز توفیق دهد که راه شهدای مهاجر و انصار را در دوران غربت انقلاب اسلامی بپیماییم و با تلاش جهادی در عرصه های مختلف روح آنان را شاد کنیم.

محمد جواد ابوالقاسمی

انتهای پیام/
https://taghribnews.com/vdcezo8npjh8xxi.b9bj.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی