در وصف پنجمین خورشید آسمان ولایت که شکافنده علوم است.
اشتراک گذاری :
به گزارش حوزه استان های خبرگزاری تقریب، متن یادداشت به شرح زیر است:
سالهاست که از آمدنت و شهادتت گذشته، ۱۳۴۹ سال گذشته است و نام تو همچنان چون نسیمی معطر از کنار پلهای عرفان میگذرد هنوز هم نام تو که بر زبان قلم مینشیند جان آن را تازه میکند، وقتی سخنان دُر گونه تو را در متن زندگیهامان جاری و ساری میکند، ای باقر العلوم شکافنده علوم
مولای من به شکرانه وجودت، به گدایی معرفت آمدهام، به درگاه نیاز سر به سجده نهادهام تا دعایم کنی که به حقیقت بندگی در آیم که مباد غرور فکر کردن به دام فلسفه بیدین دچارم کند.
اگرچه سالها گذشته است اما همچنان تمام قلمهای جهان، تشنه نشستهاند تا دریای بیکران علومت را کلمه به کلمه و سطر به سطر منتشر کنند که جهانی از کلمات،بیقرار جاری شدن بر رودهای لب تواند. ... این جانها، این چمدانهای جامانده از سفر،بیقرار رسیدن تواند تا کتاب کتاب،دانشت را با آنها راهی کنی و غبار را در دلهایشان بتکانی با دستهای ایمانت...
جهان با همه پیشرفت و وسعتش هنوز گوش به صدای رسای تدریس تو دارد تا شاگردانی برجسته را در گستره علوم به اقصا نقاطش بفرستی که پیک روشنی باشند و جدال با هرچه تاریکی است.
امروز مگر میتوان دانشوری را یافت که از گنج دانش تو بیبهره بوده باشد؟
معلمی را میتوان یافت که به اندازه تو تربیت شدگان مکتب عترت داشته باشد؟
حوزهای را میتوان یافت که نام تو در آن برده نشود ؟؟
فقیهی را میتوان دید که خوشه چین خرمن حدیث تو نباشد؟
۱۳۴۹ سال گذشته است، اما هنوز جهان با همه وسعت و بزرگیش، با همه پیشرفت و تکنولوژی اش شاگرد کوچکی است در مکتب تو که باید همراه شود با زلال اندیشه تا با والاترین رنگ پارسایی از کلاس درس تو بیرون آید و بر تو سلام کند که قدمهایت ، صراط مستقیمی را پیش پایش میگسترد که هر پای قدم در آن بگذارد اگر، نلرزد و خطا نرود.
بشر هنوز هم محتاج دانش بیکران توست تا بر فراخی سینهات سر بگذارد و از شیوایی کلامت بیاموزد که چگونه خشنترین دلهای سنگی را چنان زلال آب به هدایت بخواند. هنوز هم دست دنیا به سوی شهر علمت دارد که با وسعتی به بیکرانگی ابدیت هیچ پرسشی را بی پاسخ نگذارد.
هنوز هم حمرانها و ابوبصیرها، زرارهها و سماعهها، جابرها و مفضلها و صفوانها، محتاج نیم نگاهی از چشمان سخنگوی تواند که گرد و غبار برانگیخته بدعتگذاران و تحریفگران نوین را فرو بنشانند و جامی از زمزم همیشه جوشان علم تو را به جانهای تشنه بنوشانند و کام دلها را با حلاوت مکتب عترت آشنا کنند. نه به زبان علم تنها بلکه به زبان عمل بشر امروز هنوز هم محتاج توست، محتاج نیم نگاهت که بیاموزد چگونه اندیشیدن را، چگونه خواستن را ، چگونه گفتن را، چه سان شنیدن را ، چگونه زیستن و چگونه مردن را، محبت و امانت را ، شجاعت و صبوری را، استقامت و مدارا را، زهد و پارسایی را، عزت و شهادت را....