تحلیلگر سیاسی: عرب ها در غفلت و نادانی خود باقی خواهند ماند
تحلیلگر عرب با بیان این که تمام عربها بدون استثنا با وضعیتهای دشوار و طوفانهای شدیدی مواجه خواهند شد، تأسفبار این است که شکستهای عربی در سایه دولتهایی اتفاق میافتد که خود را پیشرفته میدانند و شعارهای مبارزه با استعمار و ارتجاع سر میدهند و خواهان وحدت عربی و آزادسازی فلسطین از بحر تا نهر هستند.
اشتراک گذاری :
به گزارش حوزه بینالملل خبرگزاری تقریب، احمد شریف، تحلیلگر مسائل سياسى در یادداشتی در روزنامه 27 دسامبر نوشت: رویدادهای سریع و متوالی که اخیراً در منطقه عربی، بهویژه در سوریه، رخ داده است، تأکید میکند که تمام عربها بدون استثنا با وضعیتهای دشوار و طوفانهای شدیدی مواجه خواهند شد که ممکن است منطقه آنها را در شرایط بحرانی قرار دهد، بهطوری که میتوان گفت زندگی آنها بر لبه تیغ یا بر روی سطح داغی قرار دارد.
شریف افزود: آنها خود را به این مرحله رساندهاند که مورد هدف دشمنان قرار گیرند، زیرا با سهلانگاری خود زمینه را برای ورود آنها فراهم کرده و خانههایشان را بدون محافظت رها کردهاند تا هر کسی به راحتی وارد شود. آنها در وضعیتی هستند که در غفلت و نادانی به سر میبرند و تنها در جنگ با یکدیگر موفق بودهاند. آنچه در سوریه رخ داد، قلب هر انسان عربی را جریحهدار کرد و هیچکس از آنچه بر سوریه گذشت، خوشحال نشد یا حمایت نکرد، جز کسانی که به ملت عربی و اسلامی خود تعلق خاطر ندارند و در دلشان بیماری وجود دارد. ما سران نظام سوریه، به ویژه بشار اسد، را از خذلان مردم و ارتششان مبرا نمیدانیم، زیرا او از تجربیات پیشینیان خود در کشورهای عربی دیگر عبرت نگرفته است.
زمانی که آنها به نصایح آمریکا و حامیان عربی آنها گوش دادند، نتیجهاش نابودی نظامهایشان و غارت و اشغال ملتهایشان بود. برای ما دو رئیسجمهور پیشین، صدام حسین و معمر قذافی، عبرت هستند که چگونه به خاطر چنگ زدن به قدرت و فداکردن مردمشان به این سرنوشت دچار شدند. صدام حسین به نصایح حکام عرب وابسته به آمریکا گوش داد و با پذیرش ورود بازرسان بینالمللی به عراق برای تأیید عدم وجود سلاحهای شیمیایی، موافقت کرد و بر خلاف ایران و کره شمالی، مانع بازرسی انها نشد. به طوری که حتی اتاق خواب او نیز مورد بازرسی قرار گرفت و زمانی که مشخص شد سلاحی وجود ندارد که از آن بترسند، آماده حمله به عراق شدند و نظام او را سرنگون کردند. عراق هنوز هم از این اشغال رنج میبرد. قذافی نیز خواست تا به آمریکا نزدیک شود تا او را راضی کند و در عین حال از شر آنها در امان باشد، بنابراین سلاحهای شیمیایی خود را که میتوانست او را در برابر حمله محافظت کند، جمعآوری کرد و به آنها تسلیم نمود؛ اما به جای این که آمریکا از او راضی باشد، با بریتانیا و فرانسه متحد شد و لیبی را اشغال کردند و نظام او را سرنگون کردند. اکنون لیبی در وضعیتی نامناسب قرار دارد و بین گروههای مسلح تقسیم شده است که همگی در خدمت دشمنان ملتهای عربی و اسلامی هستند.
اما سوریه زخم خورده که به عنوان قلعه هویت عربی شناخته میشود، داستانی طولانی و بیپایان دارد. توطئه علیه این کشور از زمانهای دور با هدف سرنگونی نظام آن آغاز شده است و آنچه در سال 2011 برایش رخ داد، تنها اجرای نقشههایی بود که از سوی آمریکا، فرانسه، بریتانیا، آلمان، ترکیه و تعدادی از کشورهای عربی حامی گروههای تروریستی طراحی شده بود. برای سرنگونی حکومت سوریه، دو تریلیون دلار هزینه تخصیص داده شد و سوریه در آستانه سقوط قرار داشت. دمشق در آن زمان محاصره شده بود و ایران و مقاومت اسلامی لبنان (حزبالله) به کمک ارتش سوریه شتافتند و با یاری خداوند توانستند بیش از 70 درصد از اراضی سوریه را آزاد کنند، در حالی که گروههای تروریستی تنها 30 درصد از خاک را تحت حمایت آمریکا و ترکیه در اختیار داشتند. چون کشورهایی که در امور سوریه دخالت داشتند، احساس شکست کرده و از سرنگونی حکومت به شیوه نظامی ناامید شدند، آمریکا به عنوان عامل اصلی شرارت به روشهای دیپلماتیک روی آورد. آنها به عربستان سعودی و امارات توصیه کردند که روابط خود را با دمشق از سر بگیرند و بشار اسد را به حضور در کنفرانسهای عربی و اسلامی که در ریاض برگزار میشد، دعوت کردند. در حین حضور بشار اسد، آنها او را فریب دادند و به او گفتند که صفحه جدیدی با دولت او باز کرده و سوریه را به بهشت تبدیل خواهند کرد، مشروط بر اینکه او رابطهاش با ایران و حزبالله لبنان را قطع کند؛ کسانی که نقش مهمی در بقای نظام او و دفاع از آن داشتند، همان کاری که قبلاً با رئیسجمهور پیشین سومالی، محمد سیاد بری، انجام داده بودند. زمانی که از او خواسته شد که رابطهاش با اتحاد جماهیر شوروی را قطع کند و آنها به او وعده دادند که سومالی را به بهشت تبدیل خواهند کرد، او به آنها اعتماد کرد و مشاوران شوروی را اخراج کرد. اما به جای اینکه آمریکا او را به خاطر این کارش تشویق کند، بر مخالفانش فشار آوردند و نظام او را سرنگون کردند. بنابراین، سومالی از دست رفت و تا به امروز مردم آن نتوانستهاند بهبود یابند.
این سناریو بهطور دقیق بر روی بشار اسد نیز اجرا شد، زیرا او به وعدههای آنها اعتماد کرد تا بقای خود را در قدرت تضمین کند. اولین قدمی که او برداشت این بود که به طوفان الاقصی واکنش نشان نداد و هیچ حمایتی از قضیه فلسطین در خلال حمله صهیونیستها به غزه نکرد و نقش سوریه عربی در حمایت از فلسطین و فداکاری آن را انکار کرد. او همچنین مانع از حمایت ایران از حزبالله لبنان شد و با ایران به سردی رفتار کرد، تا جایی که عوامل اسرائیل در سوریه اطلاعاتی درباره مکانهای حضور مشاوران ایرانی و رهبران فلسطینی و حزبالله ارائه میدادند تا آنها را بمباران کرده و از بین ببرند. با این حال، ایران صبر کرد و هیچ اقدام تلافیجویانهای انجام نداد و همچنان در کنار بشار و نظامش ایستاد به خاطر اینکه سوریه در زمان جنگ ایران با عراق در کنار ایران ایستاده بود.
در تلاش برای نجات بشار اسد از توطئههایی که علیه او طراحی شده بود، اطلاعاتی از سوی سازمان اطلاعات ایران به او ارائه شد مبنی بر اینکه توطئهای برای سرنگونی نظامش در حال شکلگیری است و فرماندهان ارتش خریداری شدهاند و گروههایی که تحت حمایت ترکیه، آمریکا و اسرائیل هستند، برای حمله به شهرهای سوریه آماده میشوند که آغاز آن از حلب خواهد بود. با وجود اینکه این اطلاعات در سپتامبر گذشته به بشار اسد اطلاع داده شد، او توجهی به آن نکرد و به حمایت سعودیها، آمریکاییها و اماراتیها اطمینان داشت که در وعدههای خود به او برای حمایت و حفظ قدرتش صادق خواهند بود، بهویژه پس از این که شروع به اجرای خواستههای آنها در قطع رابطه با ایران و حزبالله کرد. این اقدام باعث شد که ایران نیروها و مشاوران خود را از سوریه خارج کند زیرا از قانع کردن او ناامید شده بود. زمانی که اوضاع در حلب بحرانی شد، ایران همچنان در کنار بشار باقی ماند و پیشنهاد ارسال نیرو برای کمک به ارتش سوریه را مطرح کرد؛ اما بشار اسد، طبق گفته یک مقام ارشد ایرانی که چهار روز قبل از سقوط دمشق با او ملاقات کرده بود، از عدم آمادگی ارتش سوریه برای جنگ شکایت کرد. در اینجا بشار احساس پشیمانی کرد و تنها گزینهای که پیش رویش بود، قبول پیشنهاد خروج از سوریه و تسلیم دمشق به گروههای تروریستی بود که این نیز محقق شد.
اما نکته عجیب این است که در همان روز سقوط دمشق، اسرائیل منطقه حائل را اشغال کرد که شامل جبل الشیخ استراتژیک و استان قنیطره میشود و توافقات قبلی با سوریه را لغو کرد. سپس مناطق دیگری را نیز اشغال کرده و تا ۲۵ کیلومتری دمشق پیشروی کرد. همچنین، صدها حمله هوایی به سمت تسلیحات استراتژیک و تأسیسات حیاتی، از جمله ناوگان دریایی انجام داد؛ تسلیحاتی که اگر توسط دولت سوریه استفاده میشد، نه تنها قادر به دفاع از سوریه بود بلکه میتوانست اسرائیل را بازدارند و به مردم فلسطین در غزه کمک کند. اینها چیزهایی است که جهان به وضوح شاهد آن بود. اما آنچه در ساعات پایانی سقوط حکومت سوریه و فرار بشار اسد اتفاق افتاد، تنها خدا و سپس رئیسجمهور روسیه، پوتین، از آن آگاه است که همپیمان خود، دولت سوریه را با کمترین قیمت فروخت و هیچ کمکی به او نکرد جز ارائه پناهندگی انسانی برای او و خانوادهاش در روسیه.
او حق پناهندگی سیاسی که ممکن بود او را از پیگرد دادگاه بینالمللی حفظ کند، به او نداد. روزهای آینده میتواند حقایق پنهانی بیشتری را روشن کند، حتی اگر عربها نیز درک نکنند که چگونه بر ضد آنها توطئه میشود. اما تأسفبار این است که شکستهای عربی در سایه دولتهایی اتفاق میافتد که خود را پیشرفته میدانند و شعارهای مبارزه با استعمار و ارتجاع سر میدهند و خواهان وحدت عربی و آزادسازی فلسطین از بحر تا نهر هستند.
دو دوره ناصری و بعثی ثابت کردهاند که دلیل شکستهای عربها و از دست رفتن کامل فلسطین هستند، بر خلاف رژیمهای سلطنتی مرتجع که در آغوش آمریکا و کشورهای استعمارگر قرار دارند و به ثبات اوضاع مردم خود اهمیت میدهند و اراضی خود را مانند نظامهای پیشرفته رها نکردهاند. هرچند که این نظامها نیز در توطئه علیه کسانی که شعار آزادی از استعمار را سر میدهند، فعال هستند زیرا آنها اعتقاد دارند آنچه انجام میدهند دفاع از خودشان است و فکر میکنند شعارهای نظامهای پیشرفته بیشتر به آنها مربوط میشود تا کشورهای استعمارگر. در نهایت، نتایج باید مشخصکننده نوع دستاوردها باشد نه مقدمات آن.